بخشی از مقاله

امام علي از نگاه ديگران


ولادت مولي الموحدين...امام عاشقان....راد مرد عالم....امير مومنان...حضرت علي بن ابي طالب بر همه دوستان مبارك باد...اين بار به جاي اينكه قلم ناتوانمان را براي توصيف و تعريف اماممان به تقلا بيندازيم و در آخر شرمنده دلمان و آن حضرت شويم، از كلام و نگاه ديگران علي (ع) را مي بينيم و مي خوانيم....از نگاه آنان كه با او هم دين و هم آيين نيستند...اما حقيقت را يافته اند.شايد ما هم اماممان را بهتر بشناسيم


"جرج جرداق"
جرج جرداق"مسيحي، نويسنده معروف لبناني در کتاب " صوت العدالة الانسانية " درباره علي ( ع) چنين مي نويسد: اي دنيا چه مي شد اگر همه نيروهايت را در هم مي فشردي و دوباره شخصيتي مانند علي با آن عقل، قلب ، زبان و شمشير نمودار مي کردي؟"
- " اما علي، ما را نمي رسد جز آن که او را دوست بداريم و به او عشق بورزيم، چه او جوانمردي بس عاليقدر و بزرگ نفس بود، از سرچشمه وجدانش خير و نيکي مي جوشيد، از دلش شعله هاي شور و حماسه زبانه مي زد، شجاع تر از شير ژيان بود ولي شجاعتي ممزوج با لطف و رحمت و عواطف رقيق و رافت...


آيا از فرمانروايى خبر دارى كه خود نان سير نخورد زيرا كه در كشور او كسانى يافت مى‏شدند كه با شكم سير نمى‏خوابيدند و جامه نرم نمى‏پوشيدند؟! (زيرا در ميان ملت كسانى بودند كه لباس خشن و درشت مى‏پوشيدند ) و درهمى را اندوخته خود نساخت؟ و به فرزندان و ياران خود هم وصيت كرد كه غير از اين راه و روش نپيمايند. برادر خود را به خاطر يك دينار - كه بدون حق از بيت المال طلب مى‏كرد - مورد بازخواست قرار داد و پيروان و فرمانداران خود را به خاطر يك گرده نان كه به عنوان

رشوه از ثروتمندى گرفته و خورده بودند، تهديد كرد و به محاكمه و دادگاه كشانيد.
نزد حقيقت و تاريخ يكسان است او را بشناسى يا نشناسى. تاريخ و حقيقت گواهى مى‏دهند كه او وجدان بيدار و قهار، شهيد نامى، پدر و بزرگ شهيدان، على بن ابى طالب، صوت عدالت انسانى، شخصيت جاويدان شرق است ! اى جهان چه مى‏شد اگر هر چه قدرت و قوه دارى به كار مى‏بردى و در هر زمان عليى با آن عقلش، با آن قلبش، با آن زبانش، و با آن ذوالفقارش، به عالم مى‏بخشيدى؟ !


در کوفه غافلگير و کشته شد، شدت عدلش موجب اين جنايت گرديد!... پيش از مرگش درباره قاتل خود گفت:" اگر زنده ماندم خود مي دانم و اگر درگذشتم کار به دست شماست، اگر درگذريد به تقوا نزديک تر است!..."
" جبران خليل جبران"
که از علماي بزرگ مسيحيت، مرد هنر و صاحب ذوق بديعي است لب به ستايش علي گشوده و چنين مي گويد:" به عقيده من علي بن ابيطالب ( پس از پيامبر) نخستين مرد از قوم عرب است که وجودش، همه فضائل کامل بودن را در قوم خويش دميد و آهنگ آن را به گوش مردمي رسانيد که پيش از آن مانند آن را نشنيده بودند و در بين تاريکي هاي جاهليت از روش روشن او متحير ماندند؛ پس کسي که طريق علي را پسنديد به فطرت سليم بازگشت و آن که از باب خصومت وارد شد جاهيلت را ترجيح داد."جبران معتقد بود که:" دو طايفه شيفته روش علي بودند يکي خردمندان پاکدل و ديگري نيکو سرشتان با ذوق، علي بن ابيطالب شهيد عظمت خويش گشت او از دنيا رفت در حالي که نماز بر زبانش جاري و دلش از شوق خدا لبريز بود. مردم عرب، حقيقت مقام او را درک نکردند تا گروهي از مردم کشور همسايه آنها( ايران) برخاسته، اين گوهر گرانبها را از سنگ تشخيص داده و او را شناختند."


جبران اضافه مي کند که:" علي (ع) مانند پيغمبران درگذشت، مقام و شأن او در بصيرت و بينايي چون پيغمبران، مختص شهر، بلد، قوم، زمان و مکان نبوده و شخصيتي بين المللي داشت."
جبران هميشه نام علي (ع) را در مجالس خاص و عام به زبان مي آورد، تعظيم مي کرد و مي گفت علي از جهان رفت درحالي که هنوز رسالتش را به کمال، تبليغ نکرده بود.
- "شبلي شميل"


دانشمندي است که در سال 1335 هجري درگذشت، وي شاگرد برجسته مکتب داروين بود و نخستين کسي است که نظريه" قوه" را در شرق منتشر کرد سپس برخلاف مکتب استاد خود که فردي الهي بود، به انکار مقدسات و جهان ماوراء طبيعت برخاست وتا لحظه مرگ از مکتب ماديگري پيروي نمود.وي با اصراري که در انکار توحيد داشت، در برابر شخصيت علي ( ع) سرتعظيم فرود آورده و در مورد او چنين مي گويد:" امام و پيشواي انسان ها علي بن ابيطالب بزرگ بزرگان و يگانه نسخه اي است که با اصل خود «پيامبر( ص)» مطابق است هرگز اهل شرق و غرب، سخنراني نظير او در گذشته و حال نديده است."
- " ميخائيل نعيمه"


که از دانشمندان مسيحي است در مقدمه اي که بر کتاب " صوت العدالة الانسانية" نوشته درباره حضرت علي (ع) چنين مي گويد:" پهلواني امام( ع) تنها در ميدان جنگ نبود بلکه او در روشن بيني، پاکدلي، بلاغت، سحر بيان، اخلاق فاضله، شور ايمان، بلندي همت، ياري ستمديدگان و نااميدان، متابعت حق و راستي و بالجمله در همه صفات پهلوان بود. اگر چه مدت زيادي از حضور او گذشته، اما هر گاه بخواهيم بنياد زندگي نيکو و سعادتمندي را بگذاريم بايد به روش او رجوع کرده و دستور و نقشه را از او بگيريم."-
- " من در مطالعه نهج البلاغه، از فصلي به فصل ديگر مي رسيدم و حس مي کردم که پرده هاي سخن عوض مي شوند، آموزشگاه هاي پند و حکمت تغيير مي يابند، گاهي خودم را در جهاني مي يافتم که روح بلند معاني با زيور عبارات تابناک آن را آباد ساخته است، اين معاني بلند پيرامون روان هاي پاک و دل هاي روشن مي گردد تا بدانها الهام رستگاري بخشد و به مقصدي عالي که دارند برساند و از لغزشگاه ها دورشان کرده به شاهراه محکم فضيلت و کمال بکشاند، و گاه مي يافتم که عقل نوراني که هيچ شباهتي با اجسام ندارد، از عالم الوهيت جدا گشته و به روح يک انسان اتصال يافته و او را از لا به لاي پرده هاي طبيعت بيرون آورده و تا سراپرده ملکوت اعلي بالا برده است و تا شهودگاه فروغ فروزنده آفرينش رسانده است."


- " کارلايل"
فيلسوف انگليسي، هر گاه به نام علي (ع) مي رسيد بزرگي علي چنان او را به وجد مي آورد و نيروي عظمت آن حضرت چنان تحريکش مي کرد که از بحث علمي بيرون مي شد و بي اختيار شروع به مديحه سرايي او مي کرد، او درباره علي چنين مي گويد: " ما نمي توانيم علي را دوس

ت نداشته باشيم و به وي عشق نورزيم زيرا هر چه خوبي هست که ما آن را دوست داريم همه در علي جمع است. او جوانمرد شريف و بزرگواري بود که دلش سرشار از مهر و عطوفت و دليري بود، از بشر شجاع تر، اما شجاعتش آميخته با مهر و عطوفت و لطف و احسان بود.پيش از رحلت خود درباره قاتلش از او نظر خواستند، فرمود: اگر زنده ماندم خود مي دانم چه کنم و اگر درگذشتم اختيار با شماست، اگر مي خواهيد او را قصاص کنيد يک ضربت بيشتر به او نزنيد و اگر عفو کنيد به تقوا نزديک تر است."
- "لامنس"
يک کشيش بلژيکي است که در زبان عربي و تاريخ عرب مهارت داشت. او درباره علي (ع) مي گويد:" براي عظمت علي اين بس که تمام اخبار و تواريخ علمي اسلامي از او سرچشمه مي گيرد. او حافظه و قوه شگفت انگيزي داشت. علماي اسلام از مخالف و موافق، از دوست و دشمن مفتخرند که گفتار خود را به علي مستند دارند چرا که گفتار او حجيت قطعي داشت، او باب مدينه علم بود و با روح کلي پيوستگي تام داشت."

- "مادام ديالافوا"
در مقام تعريف حضرت علي (ع) چنين مي نويسد:" احترام علي (ع) در نزد شيعه به منتها درجه است و حقاً هم بايد اين طور باشد زيرا اين مرد بزرگ علاوه بر جنگ ها و فداکاري هايي که براي پيشرفت اسلام کرد، در دانش، فضائل ، عدالت و صفات نيک بي نظير بود و نسلي پاک و مقدس نيزاز خود باقي گذارد. فرزندانش نيز از او پيروي کردند و براي پيشرفت مذهب اسلام مظلومانه تن به شهادت دادند. علي(ع) کسي است که در قضاوت به منتها درجه عدالت رفتار مي کرد و در اجراي قوانين الهي اصرار و پافشاري داشت. علي کسي است که اعمال و رفتارش نسبت به مسلمانان منصفانه بود، او کسي است که تهديد و نويدش قطعي بود. "


چشمان من گريه کنيد، اشک هاي خود را با آه و ناله من مخلوط نماييد و براي اولاد پيامبر که مظلومانه شهيد شدند، عزاداري کنيد."-
" پطروشفسکي"
استاد دانشگاه لنينگراد مي گويد:" علي (ع) تا سرحد شور و عشق پاي بند دين، صادق و راستگو بود... و مقام صفات اولياءالله در وجودش جمع بود."
زمخشری از علمای اهل سنت
نیز می گوید: "من چه بگویم دربارة مردی که فضایل او را دشمنانش از راه کینه جویی و حسد انکار کردند و دوستان او از ترس و بیم پنهان داشتند، ولی از این میان آن قدر فضیلت های وی انتشار یافت که خاور و باختر را فرا گرفت".
"نرسين"
- " نزد حقيقت و تاريخ يکسان است او را بشناسي يا نشناسي.
تاريخ و حقيقت گواهي مي دهند که او وجدان بيدار و قهار، شهيد نامي، پدر و بزرگ شهيدان، علي بن ابي طالب، صوت عدالت انساني، شخصيت جاويد شرق است!
اي جهان چه مي شد اگر هر چه قدرت و قوه داري به کار مي بردي و در هر زمان عليي با آن عقلش، با آن قلبش، با آن زبانش و با آن ذوالفقارش به عالم مي بخشيدي؟!"
جانشينى على (ع ) و كامل شدن دين
حادثه غدير از جنبه ديگرى نيز قابل دقت و اهميت است . به عقيده بسيارى از مفسران آيه زير كه ازكـامـل شـدن ديـن اسلام و نوميدى كافران خبر مى دهد در روز غدير خم و پس از تعيين حضرت على (ع ) به جانشينى پيامبر نازل شده است .
... الـيـوم يـئس الـذيـن كـفـروا مـن ديـنكم فلاتخشوهم واخشون اليوم اكملت لكم دينكم و (( اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا... )) امـروز كافران از اينكه به دين شما دستبرد زنند نوميد شدند, پس شما از آنان نترسيد و از من بيم
داشـتـه بـاشـيـد. امروز دين شما را كامل گردانيدم و بر شما نعمت را تمام كردم و آيين اسلام را برايتان برگزيدم .
از ايـن آيـه اسـتفاده مى شود كه انتخاب حضرت على (ع ) ضمانتى براى اجراى احكام دينى بود. در حـقـيقت با تعيين على (ع ) به عنوان مرجع مردم در امور اسلامى , دين اسلام به درجه كمال خود رسيد و رسول خدا(ص ) با انجام اين كار بزرگ ادامه كار را به اهل آن سپرد و رسالت الهى اش را به پايان برد.
سپاه اسامه رسـول خـدا(ص ) در واپـسـيـن روزهـاى زنـدگـى , سـپـاهـى براى جنگ باروميان تدارك ديد
كـه فرماندهى آن با جوانى به نام (اسامة بن زيد) بود. آن حضرت بر شركت افراد در اين سپاه تاءكيد فـراوان ورزيـد و كـسانى را كه از رفتن خوددارى كنند نفرين كرد. تنها چند نفر را ازرفتن معاف كـرد كـه حـضـرت عـلى (ع ) از جمله آنان بود. با اين وجود تعداد زيادى از افرادكه گردانندگان صحنه سقيفه از سرشناس ترين آنها بودند, از رفتن سر باز زدند و به شهربازگشتند.
بـراستى پافشارى و شتاب پيامبر(ص ) در اعزام سپاه اسامه براى چه بود؟ شكى نيست كه يك علت آن مقاصد نظامى بود, اما رخدادهاى بعدى سبب ديگرى را هم آشكارمى سازد. حقيقت امر اين بود كه پيامبر(ص ) مى خواست عناصر مزاحم استقرارجانشينى حضرت على (ع ) را از مدينه دور سازد. آن حـضـرت بـا آگـاهـى از روحيه يارانش بخوبى پيش بينى مى كرد كه با جانشين او به مخالفت بـرمـى خيزند. از اين رو, مى خواست راه توطئه را ببندد, ولى آنان با سرپيچى از فرمان پيامبر(ص ) هدفهاى خويش را عملى ساختند.


رسول خدا(ص ) وقتى دريافت كسانى كه بايد از مدينه بيرون مى رفتند سرپيچى كرده وكنار بستر آن حـضـرت نـشـسته اند, متوجه توطئه گرديد.كاغذ و قلم خواست و فرمود:مى خواهم چيزى را بـنويسم كه پس از من هرگز گمراه نشويد, ولى آنان مانع شدند و يك تن از آنان (عمر) بى ادبانه گفت : بيمارى بر او چيره شده اين مرد هذيان مى گويد.


وقـتـى رسـول خـدا(ص ) ديده از جهان بر بست هم او ميان مردم آمد و براى جلب توجه اذهان به سـوى خـودش فـريـاد زد: مـحـمد هرگز از دنيا نرفته است . هر كس بگويد او مرده سروكارش با شـمشير من خواهد بود. پس از ساعتى ابوبكر از بيرون مدينه رسيد و به ميدان آمد و به اصطلاح او را بـه خـطـايـش آگاه ساخت كه نه محمد(ص ) نيز همانندپيامبران گذشته از ميان مردم رفته است .
بـه اين ترتيب , مردم در يك سردرگمى واقع شدند و سپس آن دو با ابوعبيده جراح همراه شده به مـحـل سـقـيـفـه بـنـى سـاعده رفتند و فردى را كه مورد نظر خودشان بود به جانشينى پيامبر برگزيدند, و از اين لحظه به بعد, مسير تاريخ اسلام بطور كامل عوض شد و به سويى رفت كه مورد خواست و رضايت خدا و رسولش نبود.
خـوشـبختانه براى جانشينى امام خمينى(قدسره ) در نظام , مشكلى اساسى پيش نيامد,اگر چه مـشـكـلـى بود و به لطف الهى برطرف شد. در واقع درس آموزى از حادثه رحلت پيامبر(ص ) اين نـتـيجه را براى نظام ما به بار آورد كه خبرگان امت به سرعت جانشين امام را تعيين كردند. اگر خـداى نكرده امام خمينى قدس سره , خود آقاى منتظرى را از قائم مقامى خلع نمى كرد, سرنوشت انقلاب نگران كننده بود.
الحمد لله و الصلاة و السلام على رسول الله محمد و على آله و اصحابه و من تبعه بإحسان الى يوم الدين.
با تشكر از رد فعل حسنه ى شما كه ناشى از حب و مودت شما به اهل البيت و همچنين آرامش و مدارا براى شنيدن رأيى كه قبولش مقدارى برايتان سخت آمده .
بنده اينجا قسمتى از سخنان خودتان را برايتان ترجمه مى كنم :
"فكلمه علي ( رضي الله عنه ) وقال : إنك استبددت علينا بالأمر وكنا نرى أن لنا حقا لقرابتنا من رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) ، فلم يزل يكلم أبا بكر حتى فاضت عينا أبي بكر ، ثم بايعه العشية " . قوله ( ولم يتباعد العهد ) الواو للحال يشكي إليه ( صلى الله عليه وآله ) من أمته بعده في تظافرهم على غصب حقه وحقها ( عليهم السلام ) وهضمها على قرب عهدهم به ( صلى الله عليه وآله ) وطراوة ذكره أو الذكر الذي هو القرآن الآمر بإكرام ذوي القربى ، وزعمتم أن لا إرث لنا ، أفحكم الجاهلية تبغون ، ومن أحسن من الله حكما لقوم يوقنون * ( ومن يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه وهو في الاخرة من الخاسرين"
در اينجا امام علي (ع ) مى گويد: تو أمر خودت را بر ما تلقين كردى و در حاليكه ما بخاطر نزديكى و خويشاوندى مان به رسول الله ( صلى الله عليه و اله و سلم ) حقى ( خلافت و حكم ) براى خودمان قائل مى داشتيم.
اينجا به روشنى امام على سبب طلب خلافت از جانب خود را " خويشاوندى " به رسول الله دانسته و سخنى از حكم خدايى و امامت خدايى ندارد و نسبت آنرا نيز " امامت الهى " نمى شناسد!
و بعد چشمان ابوبكر از گفتار على گريان شده و سپس على با ابوبكر بيعت مى كند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید