بخشی از مقاله

بررسي تطبيقي رضايت از زندگي دانشجويان دختر و پسر


- بيان مسئله :
در جوامع مدرن پديده هاي جديد به مرور زمان و بطور تدريجي در همان جوامع به اقتضاي مسائل و مشكلات و نيازهاي آنجا ابداع شدند، و موجب يك رشد تدريجي در طول تقريباً 200 سال در همة زمينه ها از صنعت و كشاورزي و پزشكي گرفته تا فيزيك و نجوم و بيولوژي ... شد. به تدريج به اقتضاي رشد هر بخش تقسيم كار و انواع مشاغل بوجود آمد. توليدات داخلي متناسب با ساختار فرهنگي و نيازهاي موجود جامعه افزايش يافت، ابزار بهتر ارضاء نياز ارائه شد و در عين حال به علت

رشد اقتصادي همسو با نيازها و متعادل ( تدريجي و در همة زمينه ها ) درآمدها نيز افزايش يافت و به مردم امكان تهية ابزار جديد ارضاي نياز را مي داد. در چنين جوامعي نيز فرايند مقايسة اجتماعي، احساس محروميت نسبي و لذا فرايند پيدايش نياز نيز وجود داشت و دارد، اما از آنجا كه دستيابي به ابزار جديد ارضاي نياز در حد نياز احساس شده در هر قشر و گروهي بطور ذهني امكان پذير به نظر مي رسد، احساس نارضايتي از وضع موجود كم است و اگر اينجا و آنجا احساس نارضايتي بوجود آيد، عموماً در حد قابل كنترل مي باشد و عنان جامعه از دست اداره كنندگان آن خارج نمي شود. ( رفيع پور، فرامرز . 1378 (ب): 35- 34 با اندكي تخليص )


ولي در جوامع در حال توسعه از جمله كشور ما ايران امكان رشد اقتصادي مستمر عملاً وجود ندارد و اگر هم وجود داشته باشد - بنابر نتايج تحقيقات ( Muller, Edward N. 1995: 972-3 ) - به علت شدت نابرابريهاي اجتماعي – اقتصادي عموماً در دست درصد كوچكي از اعضاي جامعه است، بنابراين امكان بروز نارضايتي بيشتر فراهم مي آيد. .
علاوه بر آن با قرار گرفتن در مسير مدرنيته در كشور هاي توسعه نيافته به كاهش باورهاي تقدير اندكي تخليص )
هنگامي كه نظام فرهنگي جامعه الگوهايي را ارائه مي نمايد كه نظام اقتصادي امكان برآورده شدن مطلوب اهداف در چارچوب آن الگوها را ندارد. پيامد آن ارضاء نشدن نيازها است، كه باعث نارضايتي مي گردد. نتايج پيمايش « ارزشها و نگرشها » نيز مؤيد وضعيت مذكور است؛ به طوريكه بر اساس نتايج اين تحقيق « 56 درصد جوانان خود را فاقد شادابي و نشاطي كه يك جوان بايد داشته باشد؛ مي دانند ( وضعيت و نگرش جوانان. 1381 : 60 ). تا جائيكه نتايج پيمايش مذكور محققان را واقعاً نگران كرده و هشدار مي دهند كه « وضعيت بهداشت رواني جوانان واقعاً نگران كننده و هشدار دهنده است» ( وضعيت و نگرش جوانان. 1381 : 159 ). به نظر مي رسد وضعيت مذكور در مورد جوانان تحصيل كرده وخيم تر باشد. زيرا جوانان تحصيل كرده عموماً در خانواده هايي رشد كرده اند كه والدينشان عليرغم داشتن سطح تحصيلاتي پايين تر از وضعيت معيشتي مناسبتري در زمان جواني خود نسبت به فرزندان امروز خويش برخوردارند (مقايسة نسل موجود با نسل گذشته). ثانياً دانشجويان تحصيل كرده انتظاراتي بالاتر ـ به ويژه در حوزة اشتغال ـ نسبت به ساير جوانان دارند. بنابراين قابل پيش بيني است كه رضايت از زندگي آنها به طور قابل توجهي تنزل يافته باشد. نتايج پيمايش «وضعيت نگرش جوانان» نيز كم و بيش مؤيد آن است.
«به لحاظ متغير تحصيلات؛ بيشترين سطح سلامت رواني متعلق به جواناني است كه تحصيلات آنها راهنمايي، دبيرستان، فوق ليسانس و مقاطع بالاتر است و جوانان پيش دانشگاهي و دانشجويان

دوره هاي فوق ديپلم و ليسانس از اين بابت در وضعيت بدتري هستند». (وضعيت نگرش جوانان. 1381 ، 238 )
با توجه به اينكه ايران به لحاظ ساختار جمعيتي، كشوري جوان محسوب مي گردد شناخت مسائل و مشكلات جوانان اهميت بسياري دارد. زيرا چرخهاي اقتصاد كشور در آينده به وسيلة آنان به گردش در مي آيد و سرمايه هاي فرهنگي توسط آنان حفظ مي شود.


بنابراين، با پديده ايي مواجه هستيم كه اولاً جمعيت فراواني از جوانان جامعه را در بر مي گيرد؛ ثانياً جمعيتي سرنوشت ساز (دانشجويان) هستند و كاهش رضايت از زندگي پيامدهايي را به همراه مي آورد كه مي تواند زمينه ساز بسياري از مشكلات اجتماعي ديگر گردد.

2- اهميت پژوهش:
يافته هاي پژوهشي حكايت از آن دارند كه رضايت افراد از يك حوزة خاص از زندگي (مثلاً اشتغال يا خانواده) تنها متاُثر از شرايط موجود در آن حوزه نيست؛ بلكه متاُثر از رضايت كلي فرد از زندگي نيز مي باشد.(N. Mcintosh. 2001 , p: 53)
به تعبيري ديگر چنانچه ارتقاء رضايت فرد در هر حوزه اي از حوزه هاي زندگي هدف باشد؛ نبايد صرفاً در صدد رفع نيازهاي فرد در همان حوزه بود بلكه بايد به رضايت كلي فرد از زندگي نيز توجه نماييم. چنانچه اشخاص در يك زمينة عام مطلوب، آرام و رضايت بخش به سر ببرند؛ سپس اگر حادثه اي ناگوار در حيطة خاصي از زندگي براي آنان رخ دهد (مثلاً به لحاظ شغلي،‌ شخص شغلش را از

دست بدهد) با آسيب رواني كمتري مواجه مي گردد. بنابراين شناخت ”رضايت از زندگي“ و عواملي كه سبب پيدايش يا كاهش آن مي شود حائز اهميت است. نكتة ديگري كه قابل ذكر است « تاُثير رضايت از زندگي در مشاركت اجتماعي، حضور با نشاط دانشجويان در تشكل هاي

مدني و نقش پيش گيري كنندة آن در جلوگيري از افسردگي، بي تفاوتي، پرخاشگري، اعتياد و خودكشي و فرار مغزها است.» (غفاري، مسعود. 1381 :23 و 22)
موارد مذكور هر يك مسئله اي در خور توجه است كه افزايش آن سبب ساز مشكلاتي هم در سطح ميانه (دانشگاه) و هم در سطح كلان (جامعه) مي گردد. لذا يكي از اهداف محقق بررسي تغييرات رضايت از زندگي بر حسب جنس، گروههاي آموزشي، مقطع تحصيلي و وضعيت استقرار (بومي - خوابگاهي) است تا از آن طريق براي دسته هايي كه در داخل دانشگاه رضايت از زندگي كمتري دارند؛ به فراخور امكانات دانشگاه پيشنهادات راهبردي ارائه گردد.
به لحاظ تئوريك اين پژوهش از دو جنبه حائز اهميت است: نخست ويژگي خاص جامعة آماري آن است يعني از آنجائيكه در اين پژوهش دانشجويان داراي خاستگاههاي جغرافيايي متعددي هستند؛ برخي ساكن شهرهاي بزرگ و پرجمعيتي مانند تهران، اصفهان، تبريز و ...، برخي ساكن شهرهايي با جمعيت متوسط (مانند اغلب شهرستانها) و برخي ساكن در روستاها بوده اند؛ لذا در اين تحقيق امكان بررسي رابطة «توسعه يافتگي» با «رضايت از زندگي» فراهم مي گردد در حاليكه غالب تحقيقات در حوزة جغرافيايي محدودي انجام مي پذيرد و امكان اين نوع بررسي را براي محقق فراهم نمي آورد.
دوم پرداختن به مفهوم «رضايت از زندگي» است. شايان ذكر است كه در نگاه به اين مفهوم دو رويكرد تئوريك قابل مشاهده است. رويكرد نخست نگاه به رضايت از زندگي به مثابة يك سازه كه اجزاي آن از جنس رضايت است: مانند ” رضايت از خانواده “ ، ” رضايت از دوستان “ ، ” رضايت از محل سكونت “ و .... نگاه دوم به رضايت از زندگي به مثابة يك متغير بسيط كه به اقتضاي كلي و عام بودن مفهوم « زندگي » معطوف به حيطه هاي خاص نمي گردد.
در غالب پژوهشهايي كه در حوزة رضايت از زندگي در ايران انجام پذيرفته رويكرد نخست را برگزيده اند بدون آنكه اين انتخاب مبتني بر ارزيابي و توجه به رويكرد رقيب باشد. در اين پژوهش، محقق سعي خواهد نمود در حد توان مختصر خود به ارزيابي تئوريك اين دو بپردازد و رويكرد دوم را كه رويكردي جديد در پرداختن به مفهوم رضايت از زندگي در ادبيات موجود در اين پژوهش در ايران است ؛ را اتخاذ خواهد نمود.
لذا اهميت ديگر اين تحقيق پرداختن تئوريك به مسئله اي است كه در غالب تحقيقات صورت گرفته مغفول مانده است.

 

3- سوالات پژوهش
1ـ ميزان رضايت از زندگي دانشجويان در دانشكده‌هاي مختلف چقدر است ؟
2ـ آيا بين ميزان رضايت از زندگي دختران و پسران دانشجو تفاوتي وجود دارد؟
3ـ آيا عوامل اجتماعي موثر بر رضايت از زندگي در دانشجويان دختر و پسر، خاستگاههاي واحدي دارد؟
4ـ متغير‌هاي اصلي تأثير گذار بر رضايت از زندگي كدامين هستند؟
5ـ در راستاي تبيين جامعه شناختي رضايت از زندگي سهم و ميزان تأثير‌گذاري هر متغير چقدر

است؟


2-1 : پيشينه پژوهش
هدف از بررسي پيشينه تحقيق دست يابي به دو نكته است.
1ـ كنكاش پيرامون ساختار متغير‌هاي مورد بررسي به ويژه متغير وابسته تحقيق يعني سعي

درشناسايي ابعاد، مولفه‌ها و نهايتاً معرف‌هاي آن. به زباني ديگر در اين بخش ما در جستجوي فهم چيستي اين متغيير هستم و نهايتاً مي‌خواهيم به روش روشني براي سنجش آن دست يابيم.
2ـ يافتن روابط بين متغير وابسته با مجموعه متغير‌هاي مستقل يا به تعبيري رابطه بين مسئله تحقيق به مثابه يك پديده اجتماعي با مجموعه متغيرهاي اجتماعي كه قابليت پيش بيني آن را دارند.
پس مادر واقع به دنبال«چيستي» متغير وابسته و «چگونگي تغييرات» آن هستيم.
لذا ابتدا سيري در منابعي كه به مفهوم «رضايت از زندگي»يا مفاهيم نزديك به آن و همچنين عوامل موثر بر آن خواهيم پرداخت؛ و پس از جمع‌بندي و ارزيابي پيشنه پژوهش سعي در ارائه يك مدل تحليلي كه حكايت از شبكه روابط بين متغيرها است؛ خواهيم پرداخت و در انتهاي كار فرضيه‌هاي تحقيق را از مدل استخراج خواهيم نمود. همچنانكه در آخر اين فصل به تفصيل خواهد آمد؛ در نگاه به متغير رضايت از زندگي دو رويكرد نظري وجود دارد: رويكرد نخست به رضايت از زندگي به مثابه يك سازه كه داراي ابعادي چند است. ورويكرد دوم به رضايت از زندگي به مثابه يك متغير بسيط.


در تنظيم پيشينه اين تحقيق سعي شده است كه ابتدا منابعي كه نگاهشان به رضايت از زندگي به مثابه يك سازه است ؛ و سپس منابعي كه مربوط به رويكرد دوم است آورده شود. و در انتها نيز منابعي كه يا به مفاهيم مشابه به رضايت از زندگي پرداخته اند و يا رويكردشان چندان مشخص نيست؛ ذكر گردد.
نيز پيش از ورود به اين بخش به ويژه مقالات خارجي ـ شايسته است اصطلاحات ذيل را كه در طول مقاله بارها مورد استفاده قرار مي‌گيرد؛ معرفي نمايم:
مقياس رضايت مقطعي از زندگي tswls= temporal satisfaction with life scale


مقياس رضايت از زندگي swls= satisfaction with life scale
مقياس تلاش در جهت معرفي خود sass= self – anchoring striving scale
خوشبختي ذهني swb= subjective well – being
كيفيت زندگي qol= quality of life
شايان ذكر است مطالب داخل [ ] توضيحات مربوط به اينجانب مي‌باشد كه به منظور جلوگيري از اختلاط آنها با متن اصلي مقالات خارجي استفاده شده است.

2-1- 1 : نگاه به رضايت از زندگي به مثابه يك سازه
2-1-1- 1 : اباذري (و همكاران ). 1383
«موج دوم پيمايش ارزشها و نگرشهاي ايرانيان، ارزشهاي حول محورهاي گوناگون را مورد سنجش قرار داده است. تحليل عاملي يافته هاي مربوط به رضايت در موارد مذكور نشانگر آن است كه رضايت حول سه عامل رضايت مالي، رضايت فردي و رضايت اجتماعي و سياسي قابل طبقه بندي است:
تحليل عامل گويه هاي رضايت از زندگي
1 2 3
رضايت از وضع مسكن 862/0
رضايت از وضع مالي 775/0
رضايت از محلة سكونت 608/0
رضايت از خانواده 804/0
رضايت از ازدواج 722/0
رضايت از وضع سلامتي 670/0


رضايت از اوضاع سياسي 865/0
رضايت از اوضاع اقتصادي 849/0

ملاحظه مي شود كه تحليل عوامل نشانگر تفكيك پديدة رضايت به سه گروه اصلي رضايت مالي، رضايت فردي و رضايت اجتماعي و اقتصادي است. ميانگين رضايت در سه حوزة ياد شده نشانگر آن است كه رضايت در حوزة مالي كمترين ميزان و رضايت در زمينة فردي بيشترين ميزان را برانگيخته است: ميانگين رضايت در حوزة مالي 15/1 ، حوزة اجتماعي 9/3 و در حوزة فردي 9 است. (ص14 )
الف. رضايت فردي
مقولة رضايت از سلامتي از جمله مقولاتي است كه در پيمايش هاي گوناگون انجام پذيرفته و ج

دول مقايسه اي يافته ها حاكي از افزايش ميزان رضايت از وضع فردي است:

مقايسة ميزان رضايت از وضع سلامتي در سالهاي 1382- 1353
1353 1375 1379 1382
ناراضي 6 8 1/14 1/7
رضايت نسبي 26 1/19 6/10 8/11
راضي 67 8/72 3/75 1/81

رضايت از وضعيت مالي بيش از سلامتي انتظار مي رود كه در ديدگاه فرد در خصوص وضع عمومي جامعه منشاء اثر باشد. يافته هاي مقايسه اي حاكي از آن هستند كه در اين زمينه نيز با رشد نسبي ميزان رضايت مواجه بوده ايم:
مقايسة ميزان رضايت از وضع مالي در سالهاي 1382- 1353
1353 1375 1379 1382
ناراضي 20 7/11 22 4/19
رضايت نسبي 54 3/45 5/22 3/36
راضي 25 6/42 4/55 3/44

وضع شغلي نيز بي ترديد يكي از عوامل مهم در زمينة رويكرد فرد در خصوص روند عمومي اوضاع است .
مقايسة ميزان رضايت از وضع شغلي در سالهاي 1353 ، 1379 و 1382
1353 1379 1382
ناراضي 16 1/18 9/18
رضايت نسبي 40 4/24 1/35
راضي 37 4/55 46

داده ها حاكي از افزايش نسبي ميزان رضايت از اوضاع شغلي است. ( ص16-14 )


وضعيت اقتصادي
پرسش مستقيم در خصوص ميزان رضايت از اوضاع اقتصادي در موج دوم پيمايش ارزشها و نگرش هاي ايرانيان انجام پذيرفته است كه نتايج آن به شرح زير است:
ميزان رضايت از اوضاع اقتصادي
ميزان رضايت فراواني نسبي
كم
تا حدودي


زياد 5/70
25
6/4

اوضاع سياسي
پرسش مستقيم در باب ميزان رضايت از اوضاع سياسي كه در موج دوم پيمايش انجام پذيرفته نشانگر ميزان رضايت نسبي پاسخگويان است:
ميزان رضايت از اوضاع سياسي در سال 1382
ميزان رضايت فراواني نسبي
كم
تا حدودي
زياد 4/37
2/47
4/15
(ص 19 )
عوامل زمينه اي مؤثر بر ميزان رضايت
الف. رضايت فردي
در مجموع به نظر مي رسد كه جنسيت و سن تا حدودي بر متغير رضايت فردي اثر مي نهند. زنان كمتر از مردان احساس رضايت مي كنند و با افزايش سن بر ميزان رضايت از اوضاع فردي افزوده مي شود. ميان متغير تحصيلات و رضايت از اوضاع فردي نيز ارتباط مستقيمي وجود دارد. با افزايش تحصيلات رضايت از اوضاع فردي افزايش پيدا مي كند.
ميزان رضايت فردي به حسب تحصيلات X=13/185 sig = 0/000 V = 0/060
(ص21 )
ب. رضايت مالي:
در زمينة رضايت مالي، جنسيت اثر معني داري دارد. اگر در اين زمينه اوضاع مالي به نحو اعم مورد توجه قرار گيرد زنان بيش از مردان احساس رضايت از اوضاع مالي دارند.
21X= 49/392 sig = 0/000 V = 0/104 ( ص21 )

سطوح رضايت مالي بر حسب گروههاي نسلي ( پيمايش 1382)
جوان ميانسال سالمند
رضايت 1/16 8/21 2/25
رضايت نسبي 8/32 3/38 8/43
عدم رضايت 1/51 3/39 31

 

X= 103/275 sig = 0/000 V = 0/106

سطوح رضايت فردي بر حسب گروههاي تحصيلي( پيمايش 1382)
فوق ليسانس و دكتري ليسانس ديپلم و فوق ديپلم راهنمايي و دبيرستان ابتدايي بي سواد
6/9 4/15 8/15 2/18 6/26 2/35 رضايت
1/30 1/33 4/35 7/36 1/30 2/36 رضايت نسبي


2/60 5/51 7/48 1/45 3/33 7/28 عدم رضايت

(ص22 )
اثر عامل توسعه يافتگي مناطق شهري
.... مقايسة يافته ها حاكي از آن است كه در حوزة رضايت فردي چندان تفاوت معناداري ميان اين دو گروه از مناطق وجود ندارد به عنوان نمونه در زمينة رضايت مالي، مسكن و محلة سكونت نارضايتي در مناطق توسعه نيافته اندكي بيشتر است اما اين تفاوت به نحوي ضعيف معنادار است.

رضايت از اوضاع اقتصادي
سنجش اثر سكونت در مناطق توسعه يافته يا توسعه نيافته بر ميزان رضايت از اوضاع اقتصادي از جمله محورهاي مهمي است كه مي تواند بازنمايانندة اثر متغير مذكور بر تلقي فرد از اوضاع عمومي باشد(ص27)
ميزان رضايت از اوضاع اقتصادي بر حسب سطح توسعه يافتگي مناطق كشور ( پيمايش 1382)
X= 54/954 sig = 0/000 V = 0/136
نتايج حكايت از آن دارد كه ميزان رضايت از اوضاع اقتصادي در مناطق توسعه نيافته در حد معناداري بالاتر است.(ص28)
رضايت از اوضاع سياسي
آيا همراه با رضايت بيشتر از اوضاع اقتصادي در مناطق توسعه نيافته رضايت سياسي نيز در اين مناطق بيشتر است؟ در اين صورت مي توان ميان اين دو الگوي رضايت ارتباطي مستقيم را مفروض گرفت.
X= 83/512 sig = 0/000 V= 0/175
نتايج حكايت از آن دارد كه رضايت از اوضاع سياسي در مناطق توسعه نيافته در حد معناداري بيشتر است.( ص29 )
يك انگاره در تفسير تفاوت ميان رضايت فردي و رضايت از فضاي عمومي، به اين نكته است كه اين دو الگوي رضايت، گزارش از تحولات عيني جامعة ايراني مي دهند مطابق با اين الگو بايد تصور شود كه مسير تحولات در جامعة ايران به واقع موجب افزايش رضايت فردي شده است: اقداماتي كه سبب افزايش شاخص هاي توسعة انساني در ايران شده اند عبارتند از افزايش و گسترش تحصيلات و آموزش عالي، گسترش امكان تحرك طبقاتي و اجتماعي و اتخاذ سياستهايي كه عملاً به تقويت طبقة متوسط انجاميده موجبات افزايش رضايت فردي را فراهم ساخته است. اما در كنار اين تحولات، بي ساماني در عرصة مديريتي، تعدد و تكثر الگوهاي ساماندهي فرهنگي و اجتماعي و عدم انطباق سازمان مديريتي كشور با تحولات اجتماعي و فرهنگي سبب شده است كه فضاي عمومي جامعه وضع نامطلوبي بيابد و افزايش جمعيت شهري نيز هر روز به اين فضاي نامطلوب

دامن زده است.(ص33)
....تحولات سياسي اخير و تمايل جناحين سياسي به جلب مشاركت و ناكارآمد جلوه دادن حوزة قدرت رقيب سبب شده است كه همة رسانه ها در اين امر همداستان باشند كه فضاي عمومي جامعه، اوضاع اقتصادي، چشم انداز تحولات در عرصه هاي گوناگون فرهنگي و اجتماعي و سياسي را نگران كننده بنمايانند. مطابق با اين الگو افراد هنگامي كه از وضع فردي خود سخن مي گويند فضاي ملموس خود را وانمايي مي كنند اما هنگامي كه از فضاي عمومي سخن مي گويند كم و بيش بازتاب دهندگان پيام رسانه ها هستند.(ص 34)پس به طور خلاصه مي توان گفت:عوامل

ي كه سبب افزايش «رضايت فردي» مي شود عبارتند از : 1- مهاجرت 2- آموزش 3- گسترش فضاي ارتباطي و رسانه اي.
حقيقتاً هنگامي كه فرد در باب وضعيت فردي خود قضاوت مي كند مرجع و مبناي مقايسة او چيست؟ ظاهراً رويكرد ياد شده مبناي مقايسه را وضعيت پيشين فردي انگاشته است. اما ممكن است مبناي مقايسه در واقع نه وضعيت فردي بلكه وضعيت ديگران باشد. در اين صورت بسياري از عوامل ياد شده نظير مهاجرت و ارتباطات ممكن است فرد را به شبكه هاي ديگري متصل كنند كه فضاي امن و رضايت بخش پيشين فردي از دست برود و در پرتو وضعيت متفاوت ديگران فرد به رغم بهبود نسبي در وضعيت خود از آنچه دارد بيش از گذشته ناراضي باشد. تا حدودي به اين پرسش با كنترل متغير سن مي توان پاسخ گفت. اگر سنين بالا رضايت فردي بيشتري دارند تا حدودي مي توان نسبت به صحت ايده نخست گمان برد و چنين انگاشت كه افراد با ارجاع به وضعيت فردي خود رضايت از وضع خود دارند. اما اگر با افزايش سن ميزان رضايت از اوضاع فردي كاهش يابد در اين صورت ميزان رضايت رويكرد مذكور چندان پاسخگو نخواهد بود. ص 6-34تلخيص يافته»
2-1-1- 2: نايبي. 1375
در اين اثر تحقيقي محقق به سنجش توصيفي احساس خوشبختي مي‌‌پردازد. سنجش متغير وابسته از طريق يك گويه انجام پذيرفته «كلاً چقدر احساس خوشبختي مي‌‌نمائيد؟»
به نظر ما بررسي متغير وابسته ـ كه متغير اصلي تحقيق است ـ از طريق يك گويه به پايايي (reliability) تحقيق خدشه جدي وارد مي‌نمايد. و از دقت كار مي‌‌كاهد.درهر حال مشخص نيست كه آيااحساس خوشبختي يك‌‌‌سازه است يا يك متغير بسيط؟
آنگاه در حالت نخست بايد اهتمام به شناخت ابعاد آن داشته باشد و در حالت دوم بايد با افزايش تعداد گويه‌‌ها سطح سنجش آن را از تربيتي به فاصله‌اي ارتقا بخشد.
در اين تحقيق براي رضايت از زندگي به مثابه يك متغير مستقل چهار بعد در نظر گرفته شده است:
رضايت از زندگي خانوادگي، رضايت از مسكن، رضايت از تندرستي و رضايت از شغل. بعد نخست با يك گويه سنجيده شده است: آيا از زندگي خانوادگي خود راضي هستيد؟ بعد دوم كه رضايت از مسكن است؛ داراي دو مولفه است الف: رضايت از اندازه مسكن ب: رضايت از محله‌اي كه فرد در آن زندگي مي‌كند.
بعد سوم رضايت از تندرستي است كه آن نيز با يك گويه سنجيده مي‌گردد و بعد چهارم رضايت از شغل است كه داراي ابعاد متعددي است (مافوق، همكار، امكان ترفيع شغلي، امنيت اقتصادي،

فاصله در‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمد از در‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمد مطلوب و تفاضل رتبه در‌‌‌‌‌‌‌‌آمد از در‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمد مطلوب) ص20
نظر به اينكه احساس خوشبختي با رضايت از زندگي داراي همبستگي نسبتاً زيادي است (ص55) نتايج آزمون فرضيات به كار گرفته شده در اين تحقيق مفيد به نظر مي‌رسد.

شماره صفحه آزمون كرامر سطح معناداري ( )
فرضيه
46 11/0 07/0 احساس خوشبختي با رتبه شغلي پيوستگي دارد


48 14/0 005/0 احساس خوشبختي با تحصيلات پيوستگي دارد
49 20/0 0001/0 احساس خوشبختي با در‌‌آمد پيوستگي دارد
50 18/0 0001/0 احساس خوشبختي با امنيت اقتصادي پيوستگي دارد
53 29/0 0000/0 احساس خوشبختي با رضايت از زندگي پيوستگي دارد
55 18/0 0001/0 احساس خوشبختي با بيگانگي پيوستگي منفي دارد
58 13/0 04/0 احساس خوشبختي با جنس پيوستگي دارد


59 03/0 81/0 احساس خوشبختي با تأهل پيوستگي دارد
60 13/0 04/0 احساس خوشبختي با وضعيت اشتغال فرد پيوستگي دارد
83 12/0 05/0 رضايت از زندگي با رتبه شغلي فرد پيوستگي دارد
86 17/0 001/0 رضايت از زندگي با ‌در‌‌‌‌آمد فرد پيوستگي دارد
87 13/0 01/0 رضايت از زندگي با اعتماد پيوستگي دارد


87 30/0 0000/0 رضايت از زندگي با بيگانگي پيوستگي دارد

2-1-1-3: عظيمي هاشمي .1382
اين پژوهش با هدف شناسايي رضايت از زندگي و مولفه‌هاي آن و دينداري و وجوه آن و رابطه بين اين دو متغير دربين دانش آموزان نمونه تحقيق(1200نفر از دانش آموزان دوره متوسطه شهرهاي فردوس و درگز و نواحي 4، 5، 7 مشهد) انجام شد. نمونه گيري طرح خوشه‌اي چند مرحله‌اي و ابزار سنجش پرسشنامه مي‌باشد. يافته‌ها نشان داد 5/42% دانش آموزان نمونه تحقيق از زندگي رضايت زياد دارند و بيش از نيمي از آنان درحد متوسط از زندگي راضي هستند. مقايسه ابعاد رضايتمندي از زندگي در بين دانش آموزان بر اساس مقياس چند بعدي رضايت از زندگي(دوستان، مدرسه، خود، خانواده و محيط زندگي) حاكي از آن است كه بيشترين نسبت نارضايتي دانش‌آموزان از محيط زندگي است…
بررسي توزيع توام دو متغير دينداري و رضايت از زندگي نشان مي‌دهد كه هم تغييري مثبت بين اين دو متغير به وضوح قابل مشاهده است و دينداران از زندگي رضايت بيشتري دارند. روابط همبستگي بين اجزا و مولفه‌هاي هر دو متغير حاكي از آن است كه بعد پيامدي كه ناظر بر اهميت دين در زندگي شخصي و نگاه دين به رضايت، موفقيت، خرسندي، سعادتمندي است. بيشترين وابستگي( r=33%) را با رضايت از زندگي دارد. (به ويژه بارضايت از خانواده و مدرسه)
يافته‌هاي رگرسيون چند متغيري نشانگر است كه دينداري 13% از تغييرات رضايت از زندگي در بين دانش‌آموزان را تبيين مي‌كند 87% باقي مانده تغيرات رضايت زندگي در بين دانش‌آموزان تابع عوامل ديگر است.
همچنين از بين ابعاد چهارگانه دينداري بعد مناسكي در كنار ابعاد سه‌گانه ديگر(اعتقادي، تجربي، پيامدي) تاثير خالص در توضيح رضايتمندي ندارد و بعد پيامدي قوي‌ترين پيش بيني‌كننده رضايتمندي از زندگي در بين دانش‌آموزان تحقيق است. (برگرفته از خلاصه طرح)
هرچند اين اثرتحقيقي در زمره بهترين آثار تحقيقي موجود در داخل كشور درباره رضايت از زندگي است؛ اما وجود چند نكته نتايج آن را ترديد آميز نموده است.


نكته يكم: “ از لحاظ روش شناسي، تحديد و تصريح مرز ميان متغير مستقل(بعد پيامدي دينداري) ” و متغير وابسته(رضايت از زندگي) كاملاً اساسي است.
به عبارت ديگر متغيرهاي مستقل و وابسته تحقيق بايد كاملاً جداگانه تعريف شوند و هرگز نبايد متغير مستقل(بعد پيامدي دين) با توجه به متغيير وابسته(رضايت از زندگي) تعريف گردد. زيرا در اين صورت، هنگام اندازه گيري روابط بين متغيرها، بخش اعظم واريانس متغير وابسته به وسيله متغير مستقلي تبيين مي‌شود كه قبلاً به شكلي از روي آن ساخته شده است يا به هم مربوط هسند .
نيز مي‌دانيم كه بعد پيامدي دين درواقع رعايت ديانت در زندگي روزمره به ويژه رفتارهاي غير عبادي است. با توجه به
اين دو مطلب در پژوهش مذكور بعد پيامدي دينداري نبايد معطوف به رضايت از زندگي باشد. اين در حالي است كه
گويه " اعتقاد ديني به انسان كمك مي كند كه از زندگي خود راضي باشد"و نيز گويه" اعتقاد ديني عامل مهمي در أرامش
روحي رواني انسان است " (عظيمي هاشمي، مژگان,1382 :168 ) از پرسشنامه مذكور ناظربه ارتباط بين دينداري و رضايت از زندگي است.
نكته دوم: ايراد وارد بر كار پژوهشي ايشان اين است كه تعريف عملياتي بعد پيامدي دين ناظر به حيطه غالب كنش پاسخگويان نمي‌باشد. مي‌دانيم كه در ارائه تعريف عملياتي، محقق بايد يك چشمش به تعريف مفهومي(و در صورت فقدان, تعريف اسمي يا تحليلي) و چشم ديگرش بايد ناظر به حيطه غالب كنش پاسخگو باشد. توجه به حيطه غالب كنش سبب مي‌شود كه پاسخگو خود را در موقعيتي واقعي تصور كند و راحت تر بتواند در مقابل گويه موضع گيري نمايد. دو مورد از گويه‌هاي مذكور در اين اثر پژوهشي فارغ از حيطه غالب كنش پاسخگو هستند.
«آدم بايد مواظب باشد لقمه حرام نخورد»نيز گويه « مهم نيست كه شغل درامدش حلال باشد يا نه مهم اين است كه شغل پر درامد باشد.» (عظيمي هاشمي.1382 :168 ) بديهي است كه معاملات اقتصادي و....در زمره حيطه غالب كنش افراد در سن و سال دبيرستاني نيست و پاسخگويان در اين حوزه فاقد تجربه كافي و لذا فاقد موضع واقعي هستند و لذا امكان ارائه

پاسخهاي كليشه‌اي از سوي پاسخگو زياد مي‌گردد كه خود سبب غير نرمال شدن توزيع خرده مقياس مذكور مي‌گردد كه در واقع مقدمه پديد آمدن اشكال سوم است.
نكته سوم:در اين اثر تحقيقي متغير وابسته غير نرمال است ولذا قابليت استفاده از تحليل رگرسيون و آزمون t را ندارد.
اشكالات سه‌گانه مذكور سبب مي‌شود كه مهمترين نتيجه پژوهش مذكور يعني« بعد پيامدي

دينداري قويترين همبستگي را با رضايت از زندگي دارد» مخدوش باشد.
2-1-1-4 : Ryan & Dziurawiec . 2000
محقق به تحقيقي نحت عنوان « دنيا طلبي و نسبت آن با رضايت از زندگي » پرداخته است . اين تحقيق درباره پيامدهاي اتخاذ يك سبك زندگي مبتني بر دنيا طلبي است “ نمونه آماري اين تحقيق 162 نفر استراليايي از ناحيه شهري Perth بودند كه 6/55 درصد پاسخگويان اين تحقيق زن و 4/44 درصد آنان مرد و ميانه سني آنها 5/44 سال بود ” p:190
مراد از دنيا طلبي كه براي معادل كلمه Materialism آورده شده است سازه‌اي است كه در تعريف آن دو رويكرد متفاوت وجود دارد.

رويكرد نخست(Belk ,1984 ,85): مبتني بر برخي ويژگيهاي شخصيتي همچون اهل چشم و هم‌چشمي بودن، بخيل بودن است. P:187
ورويكرد دوم (Dawsan.1992 ): ارزش دانستن محوريت و قدرت، اهل خوشگذراني بودن و موفقيت را در مالكيت هر چه بيشتر دانستن است. كه رويكرد اخير در اين تحقيق مورد استفاده قرار گرفته است p: 186
بنابراين آنچنان‌كه از فحواي مقاله بر مي‌آيد مراد از دنياگرايي، ميزان دارايي و ثروت افراد نيست بلكه گرايش و تمايل به كسب دارايي و ثروت‌اندوزي است به تعبيري ديگر ممكن است فردي بضاعت‌ مالي چنداني نداشته باشد ولي ويژگيهاي مذكور را ارزش تلقي كرده و عملاً جوياي آن باشد.
9ـ در اين تحقيق رضايت از زندگي با استفاده از شاخصهايي از طيف Delighted Terrible ]طيف خوشي فراوان[ كه متعلق به (Andrews and withey 1976) است؛ استفاده شده ، رضايت كلي از زندگي و رضايت از زندگي در هفت حوزه اسكان، معيار زندگي ]منظور از معيار زندگي ميزان تملك مادي استp=186 [زندگي خانوادگي،موفقيت‌ها، شغل، سلامتي، ميزان خرسندي و شادي.)
دنيا طلبي از طريق 14 معرف از نسخه اصلاح شده از طيف دنيا‌گرايي (Richins and Dawson (1990, 1992)) استفاده شده ا ست . p:191
* همبستگي پيرسون از نوع Product – Moment آشكار نمود كه هر يك از ابعاد زندگي بطور معني‌داري با زندگي به مثابه يك كل مرتبط بود.
* نتايج اين بررسي حكايت از آن داردكه ، افرادي كه به لحاظ دنيا‌طلبي در مرتبه بالاتري هستند رضايت كلي از زندگيشان كمتر است. و نيز در حوزه‌هاي« معيار زندگي»] كه بر ميزان تملك مادي فرد تأكيد دارد[
« زندگي خانوادگي» و« ميزان خرسندي و شادي» كمتر است. حوزه‌هاي مذكور برخي بر

تملك‌مادي و برخي بر روابط بين فردي تأكيد دارد. p:193
2-1-1-5 : عليخواه.1383
نويسنده در اثر تحقيقي خود تحت عنوان« سنجش مفاهيم اساسي علوم اجتماعي » به جمع آوري مفاهيم اساسي علوم اجتماعي در ميان آثار پژوهشي دانشجويان كارشناسي ارشد و دكترا پرداخته است. دو اثر پژوهشي كه نويسنده از آنها نيز ياد كرده است آتار پژوهشي آقايان فريدون عليخواه ـ نويسنده ـ و فيض ا... نوروزي است.اگر چه در هر دو اثر مذكور به متغير « رضايت از زندگي» پرداخته شده است، اما از آنجا كه در هر دواثر رضايت از زندگي متغير اصلي (وابسته)

پژوهش نبوده است؛ به نظرمي رسد به اندازة كافي مورد موشكافي قرار نگرفته است.
به اختصار مي توان گفت كه در اثر پژوهشي آقاي عليخواه براي « رضايت از زندگي» شش بعد در نظر گرفته شده است كه عبارت هستند از: 1- رضايت از زندگي خانوادگي (شامل رضايت از همسر و فرزند) 2- رضايت از شغل 3- رضايت از روابط اجتماعي (همكاران و همسايگان) 4- رضايت از در آمد 5- رضايت از تحصيلات 6- رضايت از تسهيلات مهم خانواده. كه در سؤالات مذكور ميزان رضايت از زندگي در قالب طيف پنج گزينه اي ليكرت مورد سنجش قرار گرفته است. نتايج اين پژوهش حكايت از آن دارد كه هر چه رضايت از زندگي بيشتر باشد گرايش به آزادي بيشتر است. (صص 340-339). نكته قابل ذكر در باره كار ايشان اين است كه متغير رضايت از زندگي در اين تحقيق فاقد روايي محتوايي است .يعني برخي از حيطه هاي رضايت از زندگي مانند « رضايت از خود» آورده نشده است.
در اثر پژوهشي دوم نيز مي توان به اختصار گفت كه براي رضايت از زندگي پنج بعد در نظر گرفته شده است كه عبارتند از رضايت از رشتة تحصيلي، رضايت از محلة سكونت، رضايت از خانواده، رضايت از كشور و رضايت از مسؤولين. در پرسشنامة مذكور متغير رضايت در قالب طيف سه گزينه ايي ليكرت مورد سنجش قرار گرفته است. نتايج تحقيق حكايت از آن دارد كه ميزان رضايت از زندگي با فردگرايي رابطة اي زياد دارد.(صص 8-257)
در باره اثر ايشان دو نكته قابل ذكر است: نكتة نخست اينكه متغير رضايت از زندگي در اين تحقيق فاقد روايي محتوايي (Content validity) است .مثلادر اين اثر نيز رضايت از خود و رضايت از محيط كار يا تحصيل مورد بررسي قرار نگرفته است. نكتة دوم نيز اينكه متغير « رضايت از مسؤلين» معطوف به متغير رضايت اجتماعي است نه رضايت از زندگي.
2-1-1- 6 : Adams. 1969
محقق در اثر تحقيقي خود به نام « تحليلي از شاخص رضايت از زندگي» براي رضايت از زندگي چند بعد قائل است كه عبارت‌اند از: از رغبت به زندگي، تناسب ميان اهداف دست‌يافته و آرزوها، شاد و مثبت‌بين بودن، ثبات قدم وشكيبايي و تصور از خود به لحاظ زيستي،‌ رواني و اجتماعي . ( Adams , 1969: 470)
برخي گويه‌هاي مربوط به اين پژوهش به شرح ذيل است.
بعد شادي و مثبت گرا بودن:
1ـ اكنون همچون ايام جواني شاد هستم
2- اين ايام بهترين سالهاي زندگي من است.
3- زندگي من از آنچه است مي‌تواند بهتر باشد.
4- اين ايام دلگيرترين ايام زندگي من است.
5ـ غالب كارهايم براي من خسته كننده است.
6ـ در مقايسه با ديگران من خيلي در خيالات فرومي‌روم.
بعد رغبت به زندگي
1ـ تاكنون چنين بوده كه هر آنچه مي‌كردم به آن علاقه مي‌داشتم
2ـ براي يك ماه يا يك سال آينده‌ام برنامه ريزي دارم.
3ـ درمقايسه با افراد هم سن و سال خودم من فردي موفق بودم.
4ـ هر قدر كه مي‌گذرد اوضاع بهتر مي‌گردد.


5ـ پيش بيني مي‌كنم كه در آينده امور جالب و خوشايندي برايم روي مي‌دهد.
6ـ احساس پيري و خستگي مي‌كنم.

2-1- 2 : نگاه به رضايت از زندگي به مثابه يك متغير بسيط
2 -1-2-1 محسني.1379
در اين اثر تحقيقي كه در قالب كتاب چاپ شده است؛ محقق ابتدا به مفهوم رضايت مي‌‌پردازد: «رضايت هم متغير است و هم داراي ابعاد مختلفي است كه بدون ترديد با نيازهاي بشري و ارض

اي آنها در رابطه است؛» محقق براي رضايت اجتماعي هفت بعد در نظر مي‌‌گيرد كه عبارتند از «رضايت از شهر محل زندگي، رضايت از خانواده، رضايت از سلامت فردي، رضايت از تغذيه، رضايت از مسكن، رضايت از وضع مالي، رضايت از بخت و اقبال» تمام هفت حوزه مذكور در قالب طيف سه‌ گزينه‌اي ليكرت مورد سنجش قرار مي‌‌گيرد.
در اين تحقيق رضايت از زندگي گاهي در ذيل رضايت اجتماعي و در زمرة ابعاد آن است كه در واقع بعد هشتم آن را تشكيل مي‌دهد (ص540)‌ و گاه چيزي متمايز از آن ابعاد است و در زير مجموعه رضايت اجتماعي قرار نمي‌گيرد. (ص259) در هر حال نظر محقق دربارة اين متغير (رضايت از زندگي) چندان مشخص نيست. در هر حال از نظر محقق«رضايت از زندگي، هر چند كه موضوع يا زمينة مشخصي را مطرح نمي‌كند، شاخصي براي بيان سطح رضايت از مجموعه عوامل و عناصر زندگي است؛ و به همين نسبت قضاوت‌هاي كلي گرايانه‌اي را نيز به همراه دارد. سطح نارضايتي كامل از زندگي برابر با 6/7% و نسبت افراد كاملاً راضي نيز برابر با 7/65% است. نسبت آنها كه عقايدي در حد وسط دارند و اظهار مي‌كنند تا حدي از زندگي خود راضي هستند به 7/25% مي‌رسد. بررسي پژوهشكدة علوم ارتباطي و توسعة ايران در سال 1353 در 24 شهر ايران بر روي 4420 نفر نشان مي‌دهد كه نسبت ناراضيان از كل زندگي (پرسش كاملاً مشابه) برابر با 7% بوده است. كه با نسبت، تشابه كامل دارد.» صص7ـ256
در ادامه رابطه برخي متغيرها با رضايت از زندگي سنجيده شده است كه در اين ميان جنس، سن، وضع تأهل فاقد رابطة معنا‌‌دار است ولي سواد و در‌آمد رابطة معنا‌داري با رضايت از زندگي دارند.
ايراد قابل طرح بر اين تحقيق اين است كه متغيرهاي سواد و در‌آمد كه هر دو در سطح سنجش رتبه‌اي مي‌باشند با آمارة كيدو مورد سنجش قرار گرفته است. نيز رضايت از زندگي فرد صرفاً با يك گويه سنجش شده است: «آيا به طور كلي از زندگي خود راضي هستيد؟» شايان ذكر است كه ارقام مختلف رضايت اجتماعي در اين تحقيق بسيار بالا و قابل ترديد است:

مجموع رضايت نسبي و كامل (%) حوزه رضايت
1/97 زندگي خانوادگي
7/92 وضع تغذيه


9/91 وضع سلامت
9/87 وضع مالي
8/85 وضع مسكن
4/83 شهر محل زندگي
6/71 بخت و اقبال


كه در مورد رضايت از كل زندگي همچنانكه ذكر شد 7/65 درصد است. ص259
2-1-2- 2: اينگلهارت، رونالد
در اين اثر ارزشمند اينگلهارت با توجه به نتايج تحقيقات طولي و ميان فرهنگي به بررسي تطبيقي ميزان رضايت از زندگي و احساس سعادت در بين چندين كشور اروپايي پرداخته است. او اشاره مي كند كه «در جمع بندي نتايج بيش از دويست هزار مصاحبه در نه كشور اروپايي» تفاوتهاي ميان فرهنگي فراوان را كه در طول زمان ثابت بوده اند، مشاهده مي كنيم به علاوه اين تفاوتهاتنها بازتاب اوضاع عيني اقتصادي به طريق مستقيم و ساده نيستند. مثلا مردم ايتاليا هر سال پايينترين سطح رضايت از زندگي را نشان مي دهند، از 1973 تا 1988 بجز يك سال (كه از آخر در رديف دوم هستند) هميشه در آخر قرار دارند؛ در طول اين دوره پانزده ساله هيچگاه درصد ايتاليايي هايي كه از زندگي خود بسيار راضي بوده اند از 15 بالاتر نرفته است. فرانسويان با فاصله كمي بالاتر از ايتاليايي ها قرار دارند ....در نقطه كاملا مقابل، دانماركي ها قرار دارند كه هر سال بالاترين سطح رضايت كلي از زندگي را نشان مي دهند بجز يك سال (كه در رديف دوم قرار دارند)، هيچگاه درصد دانماركي هايي كه خود را خيلي راضي بر شمرده اند كمتر از 47 نبوده است. به طور ميانگين احتمال اينكه دانماركي ها از زندگي خود « خيلي راضي » باشند شش برابر ايتاليايي ها است ....
ديگر مليت ها موقعيت نسبي خود را به طرزي قابل ملاحظه ثابت نگهداشته اند، تنها با يك استثناء يعني بلژيكي ها؛ كساني كه در تمام دهه 1970 در ميان سه تا از راضي ترين مليتها قرار داشتند اما در دهه 1980 يك كاهش محسوس و ممتد را نشان مي دهند تا آنجا كه در 1986 به رديف ششم سقوط مي كنند .... اين 15 تا 20 درصد تنزل در مقايسه با 50 درصد اختلاف كه دانماركي ها را از ايتاليايي ها جدا مي كند آنقدر زياد نيست؛ اما بيانگر كاهش محسوس در احساس سعادت در ميان مردم بلژيك در تقابل با ثبات كلي تفاوتهاي مقطعي- ملي مورد مشاهده در سراسر اين دوره است. تفاوتهاي فرهنگي منطقا پايدار هستند، اما نه ابدي. نوسانهاي كوتاه مدت وجود دارد و همانطور كه در مورد بلژيك نشان مي دهد ممكن است دگرگونيهاي مهمي در موقعيت نسبي بعضي ملل پديد آيد.
.... علت كاهش رضايت از زندگي در بلژيك را مي توان تا حدي ناشي از بيكاري و تورمي دانست كه در دهه 1980 در اين كشور به سطح فوق العاده بالايي رسيده بود .... در مقابل رضايت از زندگي در آلمان يك روند به سوي بالاي نسبتا كم اما قابل درك را نشان مي دهد ، كشوري كه كمترين نرخ تورم را از سال 1973 تا 1988 داشته است . بنابراين ما رابطه تقريبا زيادي بين نوسان هاي كوتاه مدت رضايت از زندگي و تجربه هاي اقتصادي جوامع مزبور مي يابيم.
اما يك جنبه به مراتب قابل توجه تر تداوم فرهنگي است كه عليرغم اين نوسان هاي كوتاه مدت استمرار مي يابد. با وجود تحولات اقتصادي بزرگ بين تجربه هاي كشورهاي مختلف ما شاهد ثبات قابل توجهي در مراتب نسبي مردم در اين كشورها هستيم. ايتاليايي ها و فرانسوي ها در همه حال در رديفهاي نزديك به آخر و دانماركي ها و هلندي ها در رديفهاي بالا قرار دارند. و عليرغم اين حقيقت كه اقتصاد آلمان هم در شرايط مطلق و هم در عملكرد نسبي در طول اين دوره در مرتبه بالايي قرار دارد، سطح رضايت از زندگي در ميان مردم آلمان پيوسته در حد نسبتا پاييني است

(اگرچه روندي رو به بالا را نشان مي دهد). در مقابل هم درآمد سرانه ايرلنديها و هم درآمد سرانه هلندي ها از آلماني ها كمتر است و اقتصادشان نيز سطح قابل ملاحظه بالاتري از تورم و بيكاري را در اين دوره به نسبت اقتصاد آلمان نشان مي دهد، معهذا هم ايرلندي ها و هم هلندي ها دائما سطح بالاتري از رضايت از زندگي را نسبت به آلماني ها نشان مي دهند. اگرچه تفاوتهاي فرهنگي

در رضايت از زندگي به دگرگونيهاي اقتصادي واكنش نشان مي دهند اما اين واكنش بسيار كند صورت مي گيرد. نتيجه گيري ما بسيار ساده اما مهم است: مؤلفه فرهنگي است كه زمينه ساز

اين پاسخ ها است اساسا هر پاسخي تا حدي متاثر از محيطي است كه در آن پرسيده مي شود و اين سوال هم استثناء نيست. پاسخ ها هم بازتاب نوسان هاي كوتاه مدت (ناشي از رويدادهاي اقتصادي، اجتماعي و سياسي نزديك) و هم بازتاب عامل بلند مدت فرهنگي هستند ....
به نظر ما تفاوت هاي مقطعي- ملي يك مؤلفه فرهنگي مهم دارند .... اين تفاوت ها بازتاب هنجارهاي فرهنگي مختلف هستند. دوره هاي طولاني سعادت و ناكامي مي تواند هنجارهاي متداول در يك جامعه معين را قوي تر يا سست تر كند و به تمايلات نسبتا منفي يا مثبتي منته

ي گردد كه بر پاسخ ها تاثير مي گذارد قطع نظر ازاينكه زندگي شخصي فرد پرسش شونده بر چه منوال است. دگرگونيهاي كوتاه مدت بيانگر تجربه‌هاي مستقيم بلاواسطه شخص هستند، اما تفاوتهاي مقطعي ـ ملي پايدار بازتاب هنجارهاي فرهنگي شناختي هستند و نه غم و شادي فردي كه اين هم به اين معنا نيست كه تفاوتها ساختگي هستند. بر عكس، آنها بازتاب تفاوت هاي عميق و فراگير در نگرش هستند. سطح پايين رضايت از زندگي به گرايش هاي منفي نسبت به كل جامعه مربوط مي‌شود… ص32
اشاره مي‌كنيم كه مؤلفه فرهنگي اين تفاوت هاي مقطعي ـ ملي بازتاب تجربه‌هاي تاريخي اين ملت ها است. دوره‌هاي طولاني آرزوها و انتظارهاي برآورده نشده موجب ظهور نگرش هاي بدبينانه مي‌شود. اين گرايش ها ممكن است از طريق جامعه پذيري در دوران پيش از بلوغ از نسلي به نسل ديگر منتقل شود. هراندازه كه يادگيري اوليه پايدارتر باشد به ثبات الگوي فرهنگي متمايز بيشتر كمك مي‌كند. اين واقعيت كه ما فقط تا اندازه‌اي مي‌توانيم علت هاي تاريخي تفاوت هاي فرهنگي را تعيين كنيم، مطمئناً اين تفاوت ها را ناپديد نمي‌سازد. آنها ويژگي هاي فرهنگي مهمي هستند كه به تبيين رفتار متفاوت ملت ها كمك مي كنند.
به اعتقاد ما يكي از مهمترين علل اختلاف فرهنگي سطح توسعه اقتصادي جامعه است: امنيت اقتصادي احساس عمومي رضايت از زندگي را در جامعه افزايش داده و به تدريج باعث پديد آمدن يك هنجار فرهنگي نسبتاً عالي مي‌شود. شواهد تجربي اين فرضيه را تأييد مي‌كنند…
تفاوت هاي فرهنگي مورد مشاهده بازتاب تجارب تاريخي چندين نسل يا چندين قرن است و نه فقط ده دوازده سال گذشته.ص33
… اگر چه عامل اقتصادي تنها عامل اختلاف در رضايت از زندگي نيست، به نظر مي‌رسد كه توسعه اقتصادي با سطوح نسبتاً بالاي رضايت از زندگي در ارتباط است.ص35
ارزشها و احساس سعادت رابطه تنگاتنگ اما پچيده‌اي دارند….ص41 وقتي كه مردم به خواست

ه‌اي ارزشمند مي‌رسند، احساس خوشبختي و رضايت مي‌كنند. ليكن اين احساس سعادت ذهني ذاتاً زود گذر است. در كوتاه مدت ممكن است آنچه شما به دست آورده‌ايد موجب سرخوشي شود؛ اما در بلند مدت اين طور نيست ـ زيرا اگراينگونه بود فعاليت هاي هدفمند متوقف مي‌شد. پس از مدتي، مردم آنچه را دارند بديهي پنداشته، زياده خواهي مي‌كنند و يا اينكه وقتي به نقطه اشباع مي‌رسند، به دنبال ساير خواسته‌ها مي‌روند. در صورتي كه خواسته‌هاي معيني مدت هاي مد نسل جاي خود را به نسل ديگر مي‌سپارد،
اولويت هاي كل جامعه ممكن است تغيير يابد. لذا فراگرد دگرگوني فرهنگي با پيامدهاي بلند مدت پيگرد و دستيابي به سعادت ذهني ارتباط دارد.ص241
نكتة قابل اطمينان اين است كه از لحاظ ذهني پيامدهاي كوتاه مدت دستيابي به هدفي خاص همانند پيامدهاي بلند مدت آن نيست. ص241
سعادت ذهني بنابر تغييرات جديد در وضعيت مالي يا وضعيت تأهل تفاوتهاي نسبتاً بزرگي نشان مي‌دهد.ص273
بنابراين تغييرات محيط اقتصادي و اجتماعي مي‌تواند سه نوع تأثير متفاوت داشته باشد.
1ـ به طورخلاصه، تغيير وضعيت عيني فرد]مثل درامد و شغل[ مي تواند موجب احساس آني رضايت و نا رضايتي شود .
2ـوضعيتي كه براي مدتي دوام مي‌آورد احتمالاً براي چندين سال ـ ممكن است به تدريج سطوح آرزوهاي افراد را در يك زمينه معين ارتقاء يا تنزل دهد.
3ـ وضعيتي كه براي مدتي طولاني دوام آورد مي‌تواند به دگرگوني ازرشهاي نسلي منتهي شود، در نتيجه افراد يك جامعه معين اولويت اصلي خود را به ارزشهاي متفاوت خواهند داد.ص246
رضايت فرد از كل زندگي بازتاب مجموع رضايت وي در زمينه‌هاي گوناگون همچون در آمد، مسكن، شغل فعاليتهاي فراغت، زندگي خانوادگي و مانند آن است.ص243
«كمبل»، «كانورس»و «راجرز» (1976 )چنين مدلي را فرضي مي‌كنند. آنها اظهار مي‌دارند كه رضايت ذهني فرد از هر جنبة خاص زندگي بازتاب شكاف بين سطح آرزوي او و وضعيت عيني وي است اما سطوح آرزوهاي فرد به تدريج با وضعيت او تطابق مي‌يابد.ص244
سعادت ذهني در ميان گروههايي كه برپايه ويژگيهايي كمتر پايدار مثل درآمد يا وضعيت تأهل قرار دارند متفاوت است، اما حتي در اينجا مقدار اختلاف به طور تعجب آوري كم است.ص273
بارنز و ديگران(1979) يافته‌هاي مشابهي را از ايالات متحده و چهار كشور اروپاي غربي گزارش مي‌دهند.
همانطور كه مي‌توان انتظار داشت، ثروتمندان از در آمدشان بيش از افراد فقير راضي هستند، و كساني كه از تحصيلات عالي برخورداند از تحصيلاتشان بيش از افراد كم سوادتر راضي هستند. ليكن تفاوتها كوچكتر از آن چيزي است كه مي‌توان انتظار داشت؛ و وقتي ما رضايت از زندگي را به طور كلي مورد بررسي قرار مي‌دهيم، پراكنش در واقع كم است.ص243
سعادت ذهني به ندرت در ميان گروههايي كه با ويژگيهاي ثابتي چون جنس مشخص مي‌شوند تفاوت مي‌كند.ص273 زيرا شخص به ويژگي هاي ثابت خودش خو مي كند ص245
روشن است كه زنان در مقايسه بامردان با محروميتهاي عيني فراوني روبرو هستند. اگر محيط عيني، تعيين كننده اصلي احساس سعادت باشد، شخص انتظار خواهد داشت تفاوتهاي محسوسي بين زنان و مردان بيابد؛ در صورتي كه الگوي آرزو ـ تطابق عموميت داشته باشد، آنگاه بايد در انتظار مشاهده تفاوتهاي اندكي باشيم.ص249
آيا زنان و مردان در سعادت ذهني به طرز قابل توجهي باهم تفاوت دارند؟ شواهد مربوط به شانزده كشور غربي مشخص مي‌كند كه آنها تفاوت محسوسي ندارند…


به طور كلي ميانگين شانزده كشور هم براي رضايت از زندگي و هم خوشبختي نشانگر اين است كه زنان در سعادت ذهني اندكي از مردان بالاتر هستند ليكن تفاوتها فقط بالغ بر 1يا2 درصد مي‌شود… ص250
… زنان در رضايت از زندگي 3 درصد و در خوشبختي 4 درصد بالاتر از مردان قرار مي‌گيرند. اينكه زنان دائماً به ميزان اندكي خوشبختتر از مردان هستند ممكن است انعكاس اين باشد كه وضعيت ايشان در نتيجه جنبش زنان، تا حدي در سالهاي اخير بهتر شده است.


… ژاپن جامعه‌اي است كه زنان در آن به طور سنتي بسياربيش از زنان غرب محروم بوده‌اند...زمينه يابي 1973 مردم ژاپن نيز با 73 درصد مردان« راضي» يا « نسبتاً راضي» در مقايسه با 81 درصد زنان (آي وائو. 1976)، به تفاوتهاي نسبتاً زيادي در خصوص رضايت از زندگي ميان زنان و مردان دست يافت…ليكن اين با الگوي آرزو ـ تطابق موافقت دارد. زنان ژاپني براي قرنها در زندگي تابع پدرانشان در دوران كودكي، شوهرانشان در طول ازدواج و سپس از آن تابع پسرانشان بوده‌اند. سطوح آرزوهايشان بازتاب اين واقعيت است. ]لذا به نظر مي‌رسد[ پديدة‌ جديد بهبود يافته] است [با آنكه هنوز از برابري بسيار دور است ـ موجب سطوح نسبتاً بالاي رضايت از زندگي شده باشد.ص251 جمهوري ايرلند از اين لحاظ تا حدي شبيه ژاپن است… ص253
يك فراگرد تطابق رواني هم توسط «زاجونك» (1968) مطرح گرديده است. وي نشان داده است كه ميزان علاقه مشخص به يك خواسته معين تابعي از آگاهي وي نسبت به آن مي‌باشد كه خود تابعي است از مدت زماني كه شخص در معرض آن هدف قرار داشته است.ص254
گرايش كلي سعادت ذهني اين است كه در شهرهاي كوچك كمي بيشتر باشد. ازدحام ، آلودگي ، سروصدا ميزان بالاي تبهكاري مشخصه بسياري از شهرهاي بزرگ است؛ اينها بر سعادت ذهني تأثير منفي مي‌گذارند.ص258
دينداري با سعادت ذهني ارتباط دارد. كساني كه مرتباً به كليسا مي‌روند و با ايمان مذهبي دارند خوشبختتر از آنهايي هستند كه به كليسا نمي‌روند و ايمان مذهبي هم ندارند.
… تفاوت در سعادت ذهني با تفاوت در دينداري به طرز قابل توجهي بزرگتر از تمام تفاوتهايي است كه تا كنون مشاهده كرديم. در ميان شانزده كشور اروپايي به طور كلي آنهايي كه به طور ميانگين هفته‌اي يكبار به كليسا مي‌روند 8 درصد بيش از آنهايي كه هرگز به كليسا نمي‌روند از زندگيشان راضي هستند و 9 درصد بيش از آنان خوشبخت هستند.
… بيشتر آينهاي مذهبي شخص را به محدود كردن سطوح آرزوهايش تشويق مي‌كنند ـ كه براي به حداكثر رساندن سعادت ذهني رهيافت درستي است، به ويژه در جوامع ما قبل صنعتي كه اقتصاد‌هاي ثابتي داشته و تحرك اجتماعي در آنها بسيار محدود است.ص259
… به نظر مي‌رسد تحصيلات به نسبت سن ، جنس ، يا اندازه اجتماع تأثير بيشتري بر احساس سعادت داشته باشد، اما تاثير آن (6 درصد) تا حدي كمتر از گرايش مذهبي است.ص260
در همكرد آثار سن، جنس، نژاد ، تحصيلات و حرفه تنها موجب 8 درصد پراكنش (واريانس)در

شاخص كاملاً معتبر رضايت كلي از زندگي است.ص242
نتايج نشان مي‌دهد كه رضايت از زندگي به طور كلي و خوشبختي يك چيز نيستند، اولي يك برآورد شناختي‌تر و دومي يك حالت بيشتر عاطفي است. (كمبل، كانورس و راجرز 1979 , «اندروز»و «وايتي»1976).
ليكن هر دو پرسش احساس كلي سعادت ذهني و نه جنبه‌هاي خاص زندگي شخصي را نشان ه، پاسخهاي داده شده به اين دو سئوال كاملاً بهم ارتباط دارند زيرا همبستگيهاي مورد مشاهده ميان آنها در جوامع مورد تحليل پيوسته بين 5/0 تا 7/0 است…ص248
2-1- 2-3: 2001 . David Lacland
محقق به ارائه تحقيقي اكتشافي تحت عنوان« رضايت از زندگي در ميان دانش‌آموزان خارجي» پرداخته است.
موضوع اين تحقيق رضايت از زندگي و عوامل مؤثر بر آن است كه در ميان 304 دانش‌آموز خارجي كه مشتمل بر 159 نفر مرد و 145 نفر زن و در دانشگاه Bergen از نوروژ مي‌باشند. دانش‌آموزان بطور متوسط 2/3 سال در نوروژ اقامت داشته‌اند (SD = 2/31) در مجموع دانش‌آموزان رضايت از زندگي خوبي را اعلام نمودند. با اين وجود دانش‌آموزاني كه از اروپا و آمريكاي شمالي بودند از همسالانشان در آفريقا و آسيا احساس رضايت بيشتري داشتند نيز به اين نتيجه مي‌رسيم كه عواملي همچون تعداد دوستان ـ رضايت مالي‌ـ احساس تبعيض ـ و اطلاعات دريافت شده اوليه از اقامتگاه خارجي بر رضايت از زندگي دانش‌آموزان مؤثر بود ميزان اهميت اين عوامل براي دانش‌آموزان از كشور‌هاي توسعه يافته و در حال توسعه - با توجه به يافته‌هاي متناقض- متفاوت است. تناقض اين يافته‌ها ممكن است به اين علت باشد كه اين تحقيق در يك زمينه‌اي نوروژي انجام پذيرفته است. مهارت زباني ـ اگر چه براي زبان كشور ميز‌بان و نيز زبان انگليسي توجه بيشتري مي‌شد. و نيز داشتن يك دوست از كشور ميز‌بان (نوروژ) تأثير معني‌داري بر رضايت از زندگي نداشت. P: 315
2ـ پاسخگويان:
جمعي مشتمل بر 304 دانش‌آموز بين‌المللي كه 159 نفر آنان مرد و 145 نفر آنان زن و از دانشگاه Bergen در نوروژ بودند، در اين بررسي‌ مشاركت نمودند. ميانگين سن دانش‌آموزان 29.6 سال (sd= 4.9) و متوسط مدتي كه در نوروژ اقامت داشتند 2.34 سال (sd= 2.31) بود. مشاركت كنندگان از 64 كشور متفاوت بودند كه صرفاً 32 نفر آنان از آلمان بوده‌‌اند. از 18 كشور تنها يك دانش‌آموز به عنوان نماينده حضور داشتند. به خاطر ايجاز و نيز به مقاصد آماري كليه كشور‌ها را در 4 ناحيه جغرافيايي طبقه‌بندي نموديم كه شامل كشور‌هاي بالتيك و اسكانديناوي و فنلاند و ايسلند (nordic and Baltic كه تعدادشان (N=39, 13.5%)) اروپا و آمريكاي شمالي (%N = 139,48.1) آسيا (N= 60,20.8%) آفريقا (%N= 51,17.6) است . مقولات با استفاده از اصلاحاتي در كار Bochner and Furnham (1982) صورت پذيرفته است. P: 321
3ـ مراحل تحقيق
مشاركت‌كنندگان از يك فهرستي از دانش‌آموزان بين‌الملل در UIB در نيمسال بهار 1998 برگزيده شدند. يك پرسشنامه ساخت يافته 12صفحه‌اي از طريق پست براي هر كدام از دانش‌آموزان بين‌الملل فرستاده شد. پرسشنامه‌ها از طريق دفتر دانش‌آموزان خارجي دانشگاه (OFS) توزيع شد.اما مستقيماً به سرپرست اين پروژه تحقيقي از طريق پست برگردانده شد. اين عمل سبب شد كه دانش‌آموزان (پاسخگو) تا حدي ناشناخته بمانند. در اولين صفحه از پرسشنامه حاوي

اطلاعاتي درباره اهداف اين تحقيق به دانش‌آموزان بود تا پاسخگويان با انگيزه بيشتري پاسخ دهتد و اينكه بدانند كه پاسخها مخفيانه انگاشته مي‌شود.
4ـ مقياس‌ها:
وسايل اندازه‌گيري مورد بررسي يا براي همين تحقيق طراحي شده‌اند و يا از طيف‌هاي موجود چه به صورت مستقيم يا با ايجاد اصلاحاتي، استفاده گشته است؛ كه توضيح آن خواهد آمد. بجز شاخصهاي جمعيتي تقريباً در تمام شاخص‌هاي گزارش شده از طيف 5 قسمتي ليكرت استفا

ده گرديده است.
5ـ متغير‌هاي جمعيت‌شناختي:
اين مشتمل بر جنس، سن، كشور‌‌شهر‌وندي، مدت زمان اقامت در نوروژ به سال و تعداد نيمسال هايي كه به عنوان دانشجو در دانشگاه بوده است.
اينك متغير هاي تحقيق و نحوه سنجش آن ها را ارائه مي نماييم
♣ اطلاعات دريافت شده:
يك طيف مشتمل بر شش معرف (alpha = 0.68) براي اين تحقيق استفاده شده است. مشاركت كنندگان گستره خشنودي و يا ناخشنودي خود را در رابطه با اطلاعات اوليه دريافت شده از جنبه‌هاي مختلف زندگي در كشور نوروژ بيان مي‌كردند كه اين جنبه‌ها مشتمل بر اطلاعاتي مالي، دانشگاهي زندگي اجتماعي، اقامت يافتن و موضوعات عملي بود. پاسخگويان با مثالهايي از موضوعات مختلف همچون انواع اقامت، وضعيتي از دانشگاه و … جنبه‌هاي مختلف اطلاعات را تشريح مي‌‌نمودند. پاسخ‌ها از بسيار ناراضي تا بسيار راضي دسته‌بندي شده بود.
♣ مهارت‌ زباني:
اين طيف ميزان تخصص يا تبحر را در زبان انگليسي و نوروژي ارزيابي مي‌نمايد و بهبود‌ يافته (طرح) Berry‌، Kwak، Liebkind، Phinney، Sabatier،Sam، Virta (1994) Westin است. پاسخگويان آنچه را مي‌فهميدند، صحبت مي‌نمودند، مي‌خواندند و مي‌نوشتند چه نور‌وژي و چه انگليسي، ميزان آن را آشكار مي‌نمودند. پاسخها در مقولاتي از هرگز تا بسيار زياد بود. و ميزان ساز‌گاري دروني آن 96% و95% به ترتيب براي زبان نوروژي و زبان انگليسي بود.
♣ فشار دانشگاهي :
طيف اصلاح شده‌اي بود كه توسط (1994) Berry etal و نيز (1994) Sam توسعه يافت… ]بقيه مطالب از چاپ افتاده است. در اصل منبع نيز اينگونه است[.
♣پول در دسترس :
در اين خصوص تنها يك سوال از دانش‌آموزان پرسيده مي‌شد و آن اينكه خواسته مي‌شد در مجموع وضعيت‌ مالي خود را ارزيابي نمايند. چنانچه بسيار ناراضي باشند. (1) و چنانچه بسيار راضي مي‌باشد (5) در نظر گرفته مي‌شود.
♣رضايت از زندگي:
اين سازه از طريق 5 معرف كه طيفي بود كه توسط Emmos، Diener ،Larson و (1985) Riffn

اصلاح شده بود. گويه ‌هاي نمونه در اين طيف از اين قرار بود.
« من از زندگيم خشنودم» ياْ« چنانچه قرار باشد به زندگيم ادامه دهم هيچ‌ چيزي را تغيير نخواهم داد»
دسته‌هاي پاسخ از بسيار مخالف تا بسيار موافق بود. همسازي دروني براي اين طيف 84% بود گويه ‌‌ها(Indices) براي طيف‌هايي كه از سه معرف و يا تعداد بيشتري معرف ساخته شده بود؛ ايجاد شده بود. اين گويه‌ها مبتني بر ميانگين نمراتي از 75% تا 80% بود كه مربوط به نمرات شاخص‌ اعتبار آنان بود( p: 324 , 322)


6-نتايج تحقيق :
تحليلهاي Post – hoc (Tukey ’ s HSD) مشخص نمود كه دانش آموزان اروپايي و نيز آمريكاي شمالي بيشترين رضايت از زندگي را داشتند. دانش‌آموزان آسياسي و آفريقايي كمترين رضايت از زندگي را داشتند. P: 324
به منظور فهم عواملي كه Swl (مربوط به دانش آموزان بين‌المللي) را تحت تأثير قرار مي‌دهند يك سري از رگرسيونهاي چند‌گانه به كار گرفته شد. P: 325
مطالعات صورت پذيرفته درباره swl حكايت از آن دارد كه اغلب مردم با بي‌اعتنايي نمره‌اي را كه بالاتر از نقطه مياني طيف است را براي نمره‌دادن بر‌مي‌گزينند Inglehart and Rabier, 1986; Veen hoven , 1994 ‍P: 329 & 330) (
با اين وجود ما مي‌توانيم به سه عامل اصلي اشاره نماييم تعداد دوستان ـ اطلاعات دريافت شده و احساس تبعيض كه در swl در بين دانش‌آموزان كشور‌هاي در حال توسعه حائز اهميت است
اين حائز اهميت است كه بدانيم رابطه رضايت از زندگي با وضعيت مالي براي دانش آموزان كشور‌هاي در حال توسعه نسبت به كشور‌هاي توسعه يافته‌ مهمتر است P: 330
داشتن تعدادي دوست معمولاً كار‌كرد حمايت اجتماعي دارد و حمايت اجتماعي نيز در حكم يك نيروي محافظ است در برابر فشار‌هاي رواني ( استرس )كه ملازم زيستن در يك فرهنگ بيگانه است و لذا سبب افزايش رضايت از زندگي مي‌شود (Furnham and Shiekh, 1991) ‍P: 331
بر خلاف انتظار، داشتن دوستي از كشور‌ ميزبان ميزان رضايت از زندگي فرد را افزايش نمي‌دهد. يافته مذكور ساز‌گار بامطالعات تحقيقات پيشين نبوده است. (see klineberg and Hull , 1979) P: 331
ميزان تكليفي كه يك دانش‌آموز دارد (يعني تعداد ساعاتي كه در مطالعه مي‌گذراند)swl را پيش‌بيني نمي‌كند. با اين وجود فشار رواني( استرس )در فرآيند انجام تكليف مثلاً مشكلات فهم كنفرانس اثر منفي بر رضايت از زندگي فرد دارد. همچنان كه دانش ‌آموزان ،سطوح بالاتر تحصيلي را طي مي‌كند بر اين نكته آگاه مي‌شود و آماده مي‌باشد كه ساعات متمادي را براي مطالعه در نظر بگيرد. خالي از لطف نيست كه بدايند نمرات امتحاني بالا انعكاس ساعات درس خواندن مي‌باشند. به عبارت ديگر مثلاً مشكلات فهم كنفرانسها سبب مي‌شود كه دانش‌آموزان قدري نگران اتمام موفقيت‌آميز برنامه درسي‌شان شوند.P: 321& 332
تسلط زباني انگليسي و در اين‌جا نروژي تأثيرش بطور معنا‌دار بر swl دانش‌آموزان بين‌المللي محرز نشد، در حالي كه ما چنين انتظاري نداشتيم(با توجه به مطالعات ميان فرهنگي پيشين ) P: 332
نكته ديگر اينكه در بين‌ دانش‌آموزان آفريقا‌اي و و آسيايي احساس تبعيض درك شده با رضايت

در زندگي كاملاً مرتبط است. P: 332
اين نكته نيز شايان توجه است كه عواملي كه به عنوان عوامل مؤثر بر رضايت از زندگي دانش‌آموزان بين‌المللي ذكر شدند مبتني بر همبستگي است و الزاماً علي نيست. P: 333
2-1- 2 -4 : Mcintosh. 2001
محقق به ارئه مقاله اي تحت عنوان« گزارشي از اعتبار سازه‌هاي از طيف رضايت از زندگي در يك مقطع زماني» پرداخته است . بنيان و اساس اين مقاله بر نقد و نظريات (pavot et al ., 1998) استوار است نويسنده بر pavot دو ايراد وارد مي‌‌داند: ايراد اول بر تكنيك‌ آماري اتخاذ شده تو

سط Pavot و همكارانش است (pavot et al 1998) زيرا كه آنها براي رسيدن به يك راه حل سه عاملي از چرخش قطري از نوع varimax استفاده نموده‌ بودند اما توصيه نويسنده مقاله اين است كه چرخش مايل oblique rotation در اين مورد مناسبتر استp: 38
البته نويسنده مقاله در ادامه از توضيحي روشن درباره نكته فوق اجتناب مي‌كند و به مسائل ديگر مي‌پردازد. ايراد يا انتقاد دوم بر كار (pavot et al 1998) كه هدف دوم مقاله مذكور است؛ بيان اين نكته است كه ميزان همگرايي ميان Tswls و ديگر اندازه‌هاي swb، يك بعد زماني خاص را كه امتحان و توجه نشده است را وارد نموده‌‌اند و لذا دومين هدف اين تحقيق را تعيين نمودن اين نكته مي‌داند كه آيا سه بعد Tswls (گذشته ـ حال و آينده) با ابعاد نظيرش در swb همبستگي دارند خير9P:3 كه نهايتاً فتوا به همبستگي آنها مي‌دهد p: 37
اما توضيحي درباره چند طيف معرفي شده در اين مقاله:
Tswls: (pavot et al., 1998) اقدام به ابداع ويراش اصلاح شده‌اي از Swls نمودند و آن را Tswls نام نهادند كه تفاوت آن با نسخه Swls اين است كه درسنجش رضايت از زندگي با طيف Tswls ابعاد زماني در نظر گرفته مي شود P: 37
SASS : طيف ديگري كه در اين مقاله مورد اشاره قرار گرفت طيف SASS يا self - Anchoring striving scale است كه مناسب است آن را طيف تلاش در جهت معرفي خود نام بگذاريم: در طيف مذكور ابتدا از افراد درخواست مي‌شود كه شرحي از بهترين حالات ممكن كه در آن تمام اميال و آرزو‌هاي او محقق گشته‌ را بنويسند و نيز در مقابل شرحي از بد‌ترين حالات ممكن كه در آن تمام ترسها و اضطراب‌ها روي مي‌دهد‌ـ را بنويسند. سپس به پاسخگو مي‌گويند اگر براي حالات نخست حداكثر نمره 10 و براي حالات دوم حداقل نمره 0 را بخواهيم منظور نماييم. به مرتب نمودن وضع موجود خود بر روي يك سلسله مراتب (از 0 تا 10) اقدام نمائيد.P: 41
SWB: گر چه در جاي جاي اين مقاله از طيف swb سخن به ميان آمده؛ اما توضيح روشن و آشكاري درباره آن ارائه نشده است ليكن گفته شده كه در اين طيف به علت داشتن چشم‌انداز‌هاي زماني در اندازه‌گيري اجزايش، كار از دقت بالا تري برخور دار است. P: 37
نيز به نظر مي‌رسد Tswls و SASS زير مجموعه SWB باشند. P: 47
در اين تحقيق TSWLS كه مشتمل بر سه خرده طيف رضايت از زندگي در گذشته، رضايت از زندگي در حال، رضايت از زندگي در آينده است هر كدام از 5 معرف و با استفاده از طيفي كه در شكل ليكرت است و از كاملاً ناراضي «1» تا كاملاً راضي «7» مي‌باشند. تهيه شده است معرفهاي TSWLS همگي داراي بار‌ارزشي مثبت بوده و لذا نمرات بالاتر هر فرد بيانگر رضايت از زندگي بيشتر در او است P: 41 البته آنچه در اينجا شايسته است مورد توجه قرار گيرد اين است كه مثبت بودن بار ارزشي گويه‌ها، ممكن است سبب شود دقت پاسخگو كم گردد. P: 39 زيرا اصولاً افراد تمايل به موضع‌گيري مثبت و همنوايي با گويه را دارند.


برخي نكات كه البته در اين تحقيق به صورت حاشيه‌اي مورد اشاره قرار گرفت ولي شايد داراي اهميت باشد عبارتند از:
الف: رضايت از زندگي در حوزه‌اي خاص متأثر از رضايت از زندگي در حوزه‌هاي ويژه مانند رضايت از كار، رضايت از اوقات فراغت، و نيز سلامتي است. P: 53 (Diener et al . 1999 Table I , P. 277)
ب: رضايت از زندگي در اين تحقيقات رضايت كلي از زندگي است و در اين تحقيقات بر اساس معيارهاي عمدتاً ذهني اندازه‌گيري شده است و آن به اين دليل است كه به مردم اجازه داده شود تا بر اساس نظام ارزشي شخصي خودشان، اهميت هر حوزه‌اي از زندگيشان را بيان نمايند.
ج ميان مثبت نگري و رضايت از زندگي در زمان فعلي فرد پيوند و رابطه وجود دارد.
(e.g, Chang et al ., 1997 ; Lucas et al ., Marshal et al ., 1992)
و بر اساس آن رضايت از زندگي در زمان حال و آينده به يكديگر مرتبط است.
و بحث‌هاي متقاعد كننده‌اي صورت پذيرفته كه نتيجه آن اين است كه بين ساختار شخصيتي فرد در آينده و تجارب حال و گذشته وي رابطه‌اي است بلكه در واقع اولي مشتق شده و برخاسته از دومي است.
(e f . cottle and Klineberg, 1974; Fraisse, 1963) .
♣1ـ چكيده: در اين تحقيق اعتبار سازه‌اي و عاملي طيف رضايت از زندگي در يك مقطع زماني مورد ارزيابي قرار مي‌گيرد (TSWLS; Pavot ,Diener and suh, 1998) كه طيف مذكور به منظور سنجش رضايت از زندگي در گذشته، رضايت از زندگي در حال و نيز آينده استفاده مي‌شده است.
نمونه مورد نظر 223 نفر از دانشجويان روانشناسي بودند كه سه طيف Tswls و نيز SWB كه بيانگر مقدار كلي از سعادت ذهني در گذشته، حال و آينده و نيز SASS كه مقياس تلاش در جهت معرفي خود است؛ در مورد آنها مورد ارزيابي قرار گرفت، [ سه مقياس مذكور براي سنجش رضايت از زندگي استفاده مي‌شوند و در اين تحقيق ميزان همگرايي اين سه مقياس سنجيده مي‌شود.]
نتايج تحليل ساختار كوواريانس يك مدل سه عاملي ( رضايت از زندگي در گذشته، حال و آينده‌ به مثابه عاملهايي متمايز و در عين حال مرتبط) را مورد حمايت و تأييد قرار داده. و نيز نشان داده شد كه هر يك از ابعاد گذشته حال و آينده مربوط به TSWLS تا حد بسيار زيادي با متناظر آن در مقياس كلي swb و نيز SASS مرتبط هستند كه در اين مقاله ادله نظري و عملي به بحث كشانده شده است.
♣2ـ رضايت كلي از زندگي كه مي توان به عنوان رضايتمندي كلي يك فرد از زندگيش (okun, 1987: 393) تعريف گردد؛ يك جنبه يا بخش به خوبي تحقيق شده از SWB بوده است. (براي اطلاعات بيشتر در اين حوزه مراجعه نمائيد به (Diener et al., 1999; Kahneman et al ., 1999) در حال حاضر يكي از مشهور‌ترين وسايل خود‌ گزارش دهي ( يعني گزارش توسط خود پاسخگو selfreport ) براي اندازه‌گيري رضايت از زندگي، طيف رضايت از زندگي است (SWLS; Diener et al 1985) كه در امر روان‌سنجي دقيق است. See , e. g., Arrindell et al ., 1999 Lucas et al ., 1996; pavot and Diener, 1993
اخيراًPavot و همكارانش (pavot et al ., 1998) ويرايش جديدي از (swls) را به نام طيف رضايت از زندگي در يك مقطع زماني (Tswls) را توسعه داده‌اند كه رضايت از زندگي را در گذشته، حال و آينده اندازه‌گيري مي‌نمايد.

همچنانكه گفته شد (طيف) swb يك متغير‌ كاملاً ثابت و استوار نيست (ef. Veenhoven, 1994) طيف


مذكور به علت داشتن يك چشم انداز زماني در اندازه‌گيري اجزايش. نتايج دقيق‌تري را ايجاد مي‌نمايد . (chamberlain, 1988; paot et al ., 1998) به علاوه در يكي از بررسي‌هاي اخير نشان داده شده كه توجه زياد مردم بر جنبه‌هايي از گذشته در برابر زمان حال [ ونيز بر عكس ] سبب ايجاد درجات متفاوتي از swls


شده است.
(Beile and Neidenthal, 1998) بعلاوه (Dienere et al 1999) در آخرين باز‌نگري كه در مورد swb داشتند توصيف آنها از سازه رضايت از زندگي يك تمايز در مقاطع زماني گذشته، حال و آينده وجود دارد. (Table I, P.277) لذا در اندازه‌گيري رضايت از زندگي يك جزء مقطعي نيز وارد شده است كه سبب دقت و توجه تجربي بيشتر مي‌گردد.
شايان توجه است كه گر چه سعادت ذهني كلي (SWB) كه مشتمل بر يك توجه زماني است مورد توجه وتوسعه قرار گرفته است (e. g; Kilpatrick and Cantril. 1960) اما حركت نوين به سوي اندازه‌گيري اجزاء SWB (اثر + و رضايت از زندگي) بصورت مجزا است.
(Lucas et al ., 1996; Diener et al 1999 مراجعه نمائيد) . P : 37 & 38
♣3- در بررسي اخير نسبت به ويژگيها و قابليت‌هاي روان‌سنجي از Tswls توجه بيشتري شده است كه در حاليكه از زمان (pavot et al 1998) هيچ كار منتشر‌ شده‌اي رخ نداده است در يك مجموعه از سه بررسي (pavot et al 1998) براي طيف‌هايشان اعتبار و روايي خوبي ملاحظه شد. با اين وجود همچنانكه توضيح خواهيم داد؛ دو محدوديت عمده در تحقيق آنها وجود دارد كه شايسته است مورد پيگرد قرار گيرد.
نكته قابل توجه مربوط به ساختار عاملي Tswls است : در ارزيابي طيف (1998 , study 2) pavot et al يك نكته‌اي كه شايان توجه است اين است كه براي رسيدن به يك راه حل سه عاملي (رضايت از زندگي در گذشته حال و آينده) به لحاظ تكنيك آماري از چرخش قطري ازنوع varimax استفاده نمودند در حاليكه به نظر مي‌رسد گردش مايل در اين مورد مناسبتر است مراجعه نمائيد به comrey and lee , 1992, Tabachnick and Fidell, 1996,chap13) ) با اين وجود به دلايل ذيل از زير‌طيف‌هاي Tswls انتظار همبستگي متقابل
وجود دارد.
نكته اول: از يك خاستگاه صرفاً آماري: همسازي دروني بالاي طيف Tswls كه در آن(آلفا بين 0.91 تا 0.93 است)؛ بيانگر اين است كه مقدار قابل ملاحظه‌اي اشتراكات ميان پاسخهاي سه زير طيف وجود دارد.
نكته دوم: برخي بررسي‌ها ساز‌گاري مقطعي قابل ملاحظه‌اي را در swb آشكار نمودند. (Diener et al.1999 279 –280 نيز به shmotkin 1991 ) كه نكته مدكور به خاطر استواري و ثبات در برخي ازسرچشمه‌هاي اصلي swb است (به عنوان مثال ثبات ويژگيهاي شخصيتي) نيز مراجعه نمائيد به (Diener and lucas, 1999) و به اين دليل است كه محتمل بنظر مي‌رسد مولفه‌هاي گذشته و حال از Tswls تا حدي با


هم مرتبط باشند
نكته سوم : پيوند ميان مثبت‌نگري و رضايت از زندگي در زمان حال (e. g., chang et al ., 1997; lucas et al ., 1996; Marshall et al ., 1992 ) بيانگر اين است كه رضايت از زندگي در زمان حال و آينده با يكديگر مرتبط است. و در پايان بحث‌هاي متقاعدكننده‌اي انجام پذيرفته است درباره اينكه ساختار‌هاي شخصيتي در آينده تا حد زيادي از تجارب گذشته و حال وي مشتق و نتيجه گرديده است.
(cf . cottle and klineberg , 1974 ; Fraisse, 1963) زيرا قضاوت در باره رضايت از زندگي ب

ه صورت يك پيوستار زماني است در مجموع لازم است كه رضايت از زندگي در گذشته، حال و آينده را به عنوان هويت‌هاي نسبتاً متمايز در نظر بگيريم . P : 38 & 39
♣4-با توجه به آنچه مورد بحث قرار گرفت ساختار عاملي مناسب براي Tswls مشتمل بر رضايت از زندگي در گذشته، حال و آينده است كه در عين حال كه با هم همبستگي دارند مع‌الوصف ساختار‌هاي متمايزي دارند. لذا اولين هدف اين بررسي، تعيين تجربي موفقيت اين مدل براي Tswls است.
در اين تحقيق با توجه به ارزيابي اعتبار عاملي Tswls امكان ورود يك چشم‌انداز زماني در مفهوم رضايت از زندگي فراهم گرديده است(Diener et al ., 1999; Pavat et al ., 1998) در واقع برخي نظريه پردازان همچون (chamberlain 1988: 593 594) اشاره به اين نكته داشته‌اند كه گر چه وجود يك چشم‌انداز زماني در اندازه‌‌هاي swb متحمل است كه سبب افزايش دقت در پاسخ دادن گردد، اما جهت‌گيري زماني را نمي‌توان به عنوان يك عنصر اصلي و ذاتي از swb در نظر گرفت. براي تعيين اندازه‌هاي Tswls بايد ابعاد نسبتاً مستقل سه گانه از رضايت از زندگي را در اين مسير دنبال نمود. بعلاوه آزمودن تمايزات موجود در خرده مقياس‌هاي Tswls توجه به اين موضوع دارد كه پاسخ يا واكنش محتمل ابزار اندازه‌گيري را تعيين مي‌كند. از آنجائيكه معرفهاي Tswls همگي بصورت مثبت ساخته شده‌اند Pavot و همكارانش (1998:343) به اين نكته اشاره نمودند كه موافقت محض پاسخگو با گويه مي‌تواند پاسخگويان بطور بالقوه را تحت تأثير قرار دهد.
♣ 5- دومين محدوديت كار تحقيقي pavot et al 1998 اين است كه ميزان همگرايي ميان Tswls و ديگر مقياس‌هاي swb يك بعد زماني خاص را كه امتحان و توجه نشده است؛ را وارد نموده‌اند. لذا اين تحقيق در صدد است كه يك تست مفيد‌ ديگري از اعتبار سازه‌اي Tswls را ايجاد نمايد. پس دومين هدف اين تحقيق، تعيين نمودن اين نكته است كه آيا سه بعد Tswls بصورت متمايز با ابعاد نظيرش در swb كه به طور ويژه حال و گذشته و آينده را در بر مي‌گيرد همبسته هستند. طيف تلاش در جهت معرفي خود (SASS; Kilpatrick and Cantril , 1960) P: 39- 40
♣6 ـ پاسخگويان و مراحل تحقيق
223 نفر كه مشتمل بر 69 مرد و 152 زن ( 2 نفر جنسيت خود را اعلام نكردند) از ميان دانشجويان رشته روانشناسي از دانشگاه Saskatchewan دوره لازم براي مشاركت در اين تحقيق را گذراندند. ميانگين نمونه به لحاظ سني 27/19 ( SD= 2.31) است . مشاركت كنندگان به عنوان جزئي از يك

پرسشنامه بزرگتر به تكميل Tswls و SASS مبادرت ورزيدند در حالي كه در گروههاي بين 10 تا 15 نفر بودند و تقريباً 15 تا 20 دقيقه به طول انجاميد محققان به اختصار توضيح دادند كه تحقيق در واقع «بررسي سطوح عمومي رضايتمندي و نارضايتمندي دانشجويان در زندگيشان» است. و بر اين نكته تا‌كيد داشتند كه شركت در اين تست‌ها اختياري است و نيز پاسخگويان ناشناخته هستند و…
♣7- اجزاء و مقتضيات تحقيق


طيف رضايت از زندگي در يك مقطع زماني (Tswls): اين طيف مطابق نظر (pavot et al 1998) مشتمل بر سه خرده طيف است. (رضايت از زندگي در گذشته رضايت از زندگي در حال و رضايت از زندگي در ‌آينده) و هر كدام از پنج معرف و با استفاده از طيفي كه در شكل ليكرت است؛ ساخته همگي داراي بار ارزشي مثبت بودند نمرات بالا بيانگر رضايت از زندگي بيشتر بود. آنچه بايد مورد دقت قرار مي‌گرفت اين بود كه اين طيف نبايد مشاركت كنندگان [ پاسخگويان ] را به دوره‌اي خاص متوجه نمايد؛ تا قضاوت درباره رضايت از زندگي صورت گيرد. بلكه مي‌بايست شرايط هر يك اززمانهاي گذشته، حال و آينده‌ را به خودي خود مستقل از ديگر زمانها مورد توجه قرار مي‌دادند.P : 40- 41
♣ 8ـ طيف تلاش در جهت معرفي خود SASS
طيف SASS (Kilpatrick and cantril, 1960) وسيله اي است كه از طريق يك معرف براي اندازه‌گير

ي كلي swb مورد استفاده قرار مي‌گيرد. در طيف SASS ابتدا از مشاركت كنندگان درخواست مي‌گردد كه متني را كه مبتني بر بهترين و بد‌ترين شرايط زندگي از نظر آنان است؛ را بنويسند (يعني self – anchoring) سپس تصويري از يك سلسله مراتب كه در انتهاي آن صفر و در بالاي آن 10 بود ارائه مي‌گردد. نمره صفر حاكي از بدترين زندگي ممكن براي شما و نمره 10 حاكي از بهترين زندگي ممكن براي شما است. از آنان خواست شده بود كه با توجه به تصورشان از زندگي كنوني، وضعيت خود را در آن سلسله مراتب روشن نمايند. و به همين ترتيب وضعيت‌هاي خاصي در گذشته و آينده نيز در نظر گرفته مي‌شد به منظور تشخيص swb در هر چهار‌چوب زماني از يك معرف استفاده شده در پنج سال گذشته و به قبل، از نسخه يا ويرايش اصلي SASS كه بوسيله (kilpatrick and cantril 1960) پديد آمده بود چهار‌چوبهاي زماني براي اندازه‌گيري ميزان swb براي گذشته و‌آينده بصورتي متمايز وضع نموده شد بديهي است كه اين راهكار مي‌توان بر طبق اهداف اين تحقيق بهبود دارد.
از SASS بطور نسبتاً وسيع در چهار دهه گذشته استفاده مي‌شده است.
(e. g., Anderews and withey , 1976; Beckie and Hayduk, 1997; Braungart and Braungart, 1996; cantril , 1965; penckofer and Holm. 1984; Roessler , 1978 a, 1978 b, shmotkin, 1991,1992)
و نيز SASS داراي reliability و validity خوبي بوده است يك نسخه تا حدي اصلاح شده از SASS در اين تحقيق مورد استفاده قرار گرفت.
نكته نخست : به جاي اينكه دربارهْ ’’وضعيت خود ,,با يك مجموعه‌‌اي از گزاره‌ها درباره بهترين و بدترين زندگي ممكن پرسيده گردد، شركت كنندگان به سمت يك شناختي از كيفيت زندگيشان جهت داده مي‌شوند: «در ذيل تصويري از يك سلسله مراتب است. بالاترين قسمت اين سلسله

مراتب را براي بهترين زندگي ممكن كه شما مي‌توانيد براي خود تصور كنيد در نظر بگيريد به آن نمره ده، و‌آن حالتي است كه تمام آرزوهاي شخصي شما، اميد‌هايتان و رويا‌هايتان برآورده شده باشد. و از ديگر سو‌ در پايان اين سلسله‌ مراتب بد‌ترين زندگي ممكن را كه مي‌توانيد تصور نمائيد نمره صفر دهيد و آن حالتي است كه تمام ترسها و نگرانيها رخ دهد. سپس به سوالات زير پاسخ دهيد و نمره مناسبي را براي هر يك وضع نمائيد» اين دستور‌العمل‌ها بر مبناي طيف self _ anchoring از ويراش اصلي SASS است و در آن از پيوستاري كه توسط خود فرد تعريف مي‌گردد استفاده شده است.


(kilpatrick and cantril , 1960: 158 italics in orginal) رويكردي كه بوسيله اين نويسندگان مورد حمايت قرار مي‌گيرد. آشكار است كه طيف SASS يك وسيله مناسب براي اندازه‌گيري خوشبختي 3 بدون اينكه داراي سوالات باز در زمينه معرفي خود باشد.
(e. g., Andrews and withey , 1976; Beckie and Hayduk, 1997; Shmotkin, 1991,1992)
دومين نكته : اينكه يك دوره زماني ويژه براي زمان «گذشته و‌آينده» در SASS مشخص نشده بود. بعلاوه شركت كنندگان گذشته و آينده خود را به خودي خود به طور دلخواه تعيين نموده‌بودند (c.f زمان ذهني Doob, 1971)اين استراتژي به اين خاطر اتخاذ شده بود كه بتواند پاسخهاي SASS را نسبت به آنچه در Tswls بر حسب چهار‌چوبي زماني رخ مي‌داد، مستقيم‌تر قابل مقايسه كند بنابراين در مقياس Tswls نمرات بالاتر همان نمرات بالاتر در SASS , SWB است.P : 41 & 42
نتايج
♣ 9ـ به منظور مشخص نمودن ميزان تبيين داده‌هاي موجود با مدل سه قسمتي (‌رضايت از زندگي رضايت اززندگي در گذشته، حال و آينده كه عواملي متمايز و در عين حال مرتبط هستند.) يك تحليل عامل اكتشافي با استفاده از برنامه EQS (version 5.7 b; Bentler, 1998) استفاده شد.P : 42
♣ 10ـ [ در راستاي بررسي متد برآورد و شاخص‌هاي پردازش استفاده شده ] از شاخص CFI كه شاخص برازش مقايسه‌اي( Comparative Fit Index) استفاده شده است.P : 42
كه ميزان‌آن دربازه 0 تا 1 است كه در اين تحقيق ميزان آن 0.90 و بالاتر است كه بيانگر يك برازش خوب است. [ هر چه به 1 نزديكتر باشد حكايت از برازش بهتر دارد.] P : 43
♣ -11نخستين تست براي مدل: نتايج نشان داد كه تمام پارامتر‌هاي مدل معنا‌دار بودند (p:44)
ضرايب آلفا براي فاكتور‌هاي رضايت از زندگي درگذشته، حال و‌آينده به ترتيب 0.86 و 0.78 و 0.58 بودند كه بيانگر يك ساز‌گاري يا همسازي دروني خوب است P:45
♣ 12 ـ درباره همگرايي بين Tswls و SASS: شاخص‌هاي برازش نشانگر برازش خوب با داده‌ها را دارد زيرا:
cfi = 0.92 RMSEA= 0.09
[‌ ريشه مربع ميانگين خطاي تخمين RMSEA : RMSEA= Root Mean Squared Error of Approximation ]
P:42
از‌آماره RMSEA به منظور ارزيابي برازش مدل استفاده مي‌شود كه مطابق نظر (1990) steiger و نيز (1993) Browne and cudeck چنانچه ميزان آن 0.05 يا كمتر باشد بيانگر برازش بسيار خوب

است اگر ميزان آن تا 0.08 باشد نشان دهنده برازش قابل قبول و چنانچه بزرگتر از 0.10 باشد بيانگر اين است كه مدل غير قابل دفاع است P:43
[ البته با توجه به اينكه برنامه آماري EQS در ذيل رويكرد SEM (sturctural Equation Modeling) است و رويكرد SEM در واقع Theory Direated است بر خلاف غالب رويكرد‌هاي آماري كه Method Directed است كه در آنها عمدتاً تفسير با استفاده از ضرايب آماري است در رويكرد Theory

Directed تئوري محقق و مقتضيات آن نيز حائز كمال اهميت است لذا مشاهده مي‌كنيم كه گر چه ميزان RMSEA در اين تحقيق 0.09 است و مطابق توصيه Cudeck and Browne و steiger چندان مطلوب نمي‌باشد اما محقق مقاله ميزان 0.09 را در اين تحقيق و با توجه به مقتضيات تئوريكي آن خوب ارزيابي كرده است.]
♣ 13ـ جنسيت تأثيري بر پاسخگويان در ميزان swb ندارد. نيز اكثريت تحقيقاتي كه در اين حوزه نيز آورده شده مويدآن است بويژه تحقيق (pavot et al 1998 )كه درباره طيف Tswls صورت پذيرفت P:49
2-1-2-5 : Disch & etal. 2000
محقق در تحقيقي تحت عنوان« عملكرد دانش‌آموز، امور مرتبط با آن و خوشبختي فردي ـ اجتماعي » به بررسي كيفيت زندگي و رضايت در بين چهارصد و شصت و هفت هزار نفر از دانشجويان و فارغ‌‌‌‌التحصيلان دانشگاه Rhode در ايسلند پرداخته شده است تا روابط ميان متغيرهاي اصلي و امور مرتبط با آن و حوزه‌‌هاي با اهميت را بررسي نمايد؛ و نيز قصد اندازه‌گيري رضايت شخصي ـ اجتماعي و خوشبختي فردي را دارد. P: 41
اين تحقيق به ويژه در ارتباط با جوانان و دانشجويان به بررسي روابط بين كيفيت زندگي و خشنودي از سويي و تركيبي از عوامل فردي ـ اجتماعي، شناختي و رفتاري مي‌‌پردازد.
Harlow & Newcomb (1990) نشان دادند كه هفت عامل عمده داراي تاثيري مثبت و دو عامل داراي تاثيري منفي هستند. عوامل مثبت مذكور عبارتند از: هدف در زندگي، فرصتهاي دريافت شده، رضايت كاري، سلامت، دوستان، خانواده و روابط صميمي و دو عامل منفي نيز كه شامل فقدان قدرت و احساس تهي‌ بودن است. كه متغيرهاي مذكور مدلي را فراهم مي‌‌آورند كه به زندگي جوانان معني مي‌‌بخشد. P: 48
اين تحقيق بر مبناي دو سوال اصلي است كه يكي از آنها كه مرتبط با كار تحقيقي ما است عبارت است از:


«مهمترين متغيرهايي كه قابليت پيش‌بيني خوشبختي فردي» را دارد چيست؟ و در نهايت اين تحقيق در نظر دارد كه با استفاده از نتايج آن به بهبود ويژگيهاي روان‌‌سنجي كيفيت زندگي و رضايت دانش‌آموزان يا به اختصار SQOLAS بپردازد. P: 49
در اين تحقيق متغيرهاي جمعيت شناختي زيادي مورد بررسي قرار گرفت كه عبارتند از: سن، جنس، تعداد فرزند، قوميت، وضعيت شغلي، ساعات كار، ميزان آموزش رسمي فرد، مقطع تحصيلي، وضعيت فارغ‌التحصيلي دانش‌آموز، ورود مجدد دانش‌آموز ]به يك مقطع تحصيلي جديد[‌

و اينكه چند سال بين آموزش قبلي و زمان فعلي فرد فاصله شده است p:51 در اين تحقيق براي مقياس خوشبختي معنوي يا SWBS بر طبق نظر(Ellison. 1983) دو خرده مقياس تعريف شده است. امّا آنچه پيش از آن قابل ذكر است اينكه در تعريف SWB هيچ تعريف خاصي را ذكر نكرده‌است به اين منظور كه پاسخگو از يك گسترة وسيع و كلي به بازنگري ميزان خوشبختي خود بپردازد.
همچنانكه ذكر شد اين طيف از دو خرده مقياس تشكيل شده است: خوشبختي زيستي و خوشبختي ديني ….. در اين تحقيق صرفاً از خوشبختي زيستي براي بررسي مقياس كيفيت زندگي و رضايت استفاده شده است. ..... در اين تحقيق رضايت شخصي از طريق يك گويه كه در قالب طيف پنج گزينه‌اي ليكرت آورده شده؛ پرسيده گشته است: «شما به عنوان يك شخص چقدر از خودتان رضايت داريد؟» و پاسخها از بسيار راضي تا ناراضي بود. P: 53
برخي نتايج اين تحقيق قابل تلخيص در جدول ذيل است كه بر اساس همبستگي پيرسون ميان متغيرها ارائه مي‌‌گردد. شايان ذكر است كه كليه روابط مذكور ـ‌ كه بخشي از فرضيات تحقيق است ـ معنا‌‌‌‌‌‌دار مي‌‌باشد و يا به عبارتي اين فرضيات تائيد گرديده است.
رضايت فردي ـ اجتماعي & خوشبختي/جهت زندگي 61/0=r
رضايت فردي ـ اجتماعي & عملكرد دانشگاهي 26/0= r
رضايت فردي ـ اجتماعي & فرايند شناختي عميق 31/0= r
رضايت فردي ـ اجتماعي & مشاورة قبلي 23/0= r
رضايت فردي ـ اجتماعي & تمايل براي مشاورة بعدي 31/0= r
P:65

2-1-3 : مفاهيم مشابه رضايت از زندگي
2-1-3-1 : دوركيم
«دوركيم دربارة رابطة ميان انسان و نيازها و اهداف يا آرزوهايش بحث مي كند و معتقد است كه در شرايط اجتماعي مستحكم و پايدار، آرزوهاي انسانها از طريق هنجارها تنظيم و محدود شده است. با از هم پاشيدگي هنجارها (و لذا از بين رفتن كنترل آرزوها )، آنومي يا يك وضعيت آرزوهاي بي حد و حصر (unlimited Aspirations ) بوجود مي آيد. از آنجا كه اين آرزوهاي بي حد طبعاً نمي توانند ارضاء و اشباع شوند، در نتيجه يك وضعيت نارضايتي اجتماعي دائمي پديد مي آيد.» ( رفيع پور،فرامرز. 1378 (ب): 18 )
2-1-3-2 : كونيگ


«به عقيدة كونيگ در كشورهاي توسعه نيافته يك شكل سنتي و پذيرفته شده از فقر وجود دارد كه انسان به آن عادت كرده است. اما شرايط وقتي تغيير مي كند، كه از طريق گسترش وسائل ارتباط جمعي، يك نوع زندگي ديگر و مرفه تر ( مثلاً با برنامه هاي تلويزيوني ... ) تا اقصي نقاط جوامع تكامل نيافته رخنه مي كند. در پي تضاد اين دو عامل، نيازهاي بي حد و حصر رشد مي كنند و پس از آن، حركتهاي ناگهاني رشد اقتصادي، بسياري از مواقع يك وضعيت آنومي به شكل يك گم گشتگي فرهنگي جهشي ( و از دست دادن هويت فرهنگي ) را در پي دارد كه نه فقط ي

ك نارضايتي عميق، بلكه علاوه بر آن نا آراميهاي سياسي گسترده اي را بوجود مي آورد.» ( رفيع پور ، فرامرز. 1378 (ب): 27-26 )
2-1-3-3 : آبراهام ماسلو ـ هرزبرگ
«بر اساس نظر ماسلو انسانها داراي پنج دسته نيازهاي فطري ( instinctoid ) مي باشند:
1- نيازهاي جسمي، Physiological Needs
2- نياز به ايمني، Security, safety
3- نياز به روابط اجتماعي و محبت، Affiliation, Love
4- نياز به تاُييد و احترام Recognition, Esteem
5- نياز به خويشتن يابي Self Actualization
(. 85 : 1977 ، Maslowبه نقل از رفيع پور.1378 (الف)).
بايد متذكر شد كه:
اولاً در هر يك از اين دسته ها، تعدادي از نيازهاي شبيه و نزديك به هم جاي مي گيرند. مثلاً در دستة چهارم: نياز به احترام نياز به قدرشناسي، حفظ آبرو و غرور، كسب ارزش و منزلت و ... جاي مي گيرد.
ثانياً ماسلو معتقد بوده است كه اين نيازها داراي يك سلسله مراتب هستند: نيازهاي پايين يا دون و نيازهاي عالي. يعني براي انسانها ابتدا نيازهاي جسمي ( = نياز پايين ) مهم ند. بعد ارضاء نيازهاي جسمي، نياز به ايمني براي او مطرح مي شود و بعد از آن ” روابط “ و بعد ” احترام “ تا بالاخره در انسانهايي كه همة نيازهايشان برطرف شده است, نياز متعالي به تفكر دربارة معني و محتوا ( = به خود رسيدن ) مطرح مي شود.» ( رفيع پور، فرامرز. 1378 ( الف ): 41- 42 )
بر اساس نظرات هرزبرگ با حذف عواملي كه نارضايتي ايجاد مي كنند؛ رضايت افرادبه طورقابل

ملاحظه اي بالا نمي رود . به نعبيري ديگر عواملي كه رضايت ايجاد مي كنند ؛ متمايزاز عواملي هستند كه نارضايتي را كم مي نمايند .هرزبرگ عوامل رضايت آفرين را عوامل انگيزشي و عوامل نارضايتي آفرين را عوامل بهداشني ناميد .مطابق نظرات هرزبرگ ـ كه در حوزه رضايت شغلي ارائه شده است ـ عواملي كه سبب نارضايتي مي گردند عوامل محيطي هستند ؛ مانند نامناسب بودن وضعيت نور ، دما ، هواي نا مطبوع و حقوق پايين كه موارد مذكور چنانچه رفع گردد رضايت فرد را افزايش نمي دهد بلكه نا رضايتي را كم مي كند .
«عوامل رضايت زا كه هرزبرگ ازآنها تعبير به عوامل بهداشتي مي نمود؛ عواملي مانند موفقيت در كار، طبيعت كارانجام شده ، ارزشيابي و ارزش گذاشتنديگران به كار ،مسئوليتي كه فرد احساس

مي كند و ارتقائي كه به دست مي آورد كار ، قرار گرفتن در كل فرايند توليد و احساس مولد بودن است.» (توسلي ، غلامعباس . 1375 :143 ]تلخيص شده [)نظرات هرزبرگ هرچند در حوزه رضايت شغلي است ؛ اما قابل تعميم به حوزه رضايت از زندگي نيز است. حال چنانچه نظرات هرزبرگ و مازلو را بخواهيم با هم تلفيق نماييم مي توان گفت نياز هاي مرتبه يك و دو مازلو عمدتا عوامل بهداشتي ( به زبان هرزبرگ ) و نيازهاي مرتبه سه، چهار و پنج عمدتا عوامل انگيزشي هستند .
2-1-3-4 : مرتون:
«از نظر مرتون احساس محروميت نسبي، حالتي است رواني و احساس كمبودي است كه فرد پس از مقايسه با فرد يا گروهي كه براي او الگو مرجع مقايسه است، بروز مي كند.» ( مرتون، رابرت. 1968: 268 . به نقل از صفدري، سلمان )
« اصطلاح محروميت نسبي خود بحثي است كه اين مفهوم بطور بنياني از اين جهت نافع است كه از آن مي توان احساس عدم رضامندي را محاسبه كرد.» ( مرتون، 1968، صفحة289 . به نقل از صفدري، سلمان ) به نظر مي رسد اين حالت زماتي پديد مي آيد كه گروه مرجع از مشروعيت بالايي در نزد فرد بر خور دار باشد ولي فاصله فرد تا آن زياد باشد .

2-1-3-5 : لوئيس كريزبرگ
«لوئيس كريزبرگ در كتاب خود تحت عنوان « جامعه شناسي تضاد اجتماعي » با استفاده از نظريه هاي متعدد سه منشاء اساسي را براي نارضايتي تعيين مي نمايد، اين سه منشاء اگر چه از مناظر و ديدگاههاي متعدد موضوع نارضايتي را مورد تدقيق قرار داده اند، اما اجمالاً بر يك نكته وفاق دارند و بر اين نكته تاُكيد مي كنند كه منشاء نارضايتي را بايد در نابرابري و ارزيابي ناشي از آن جستجو كرد. اين سه منشاء يا سه نگرش متفاوت را مي توان به شرح ذيل دسته بندي كرد: اولين نگاه بر اهميتِ محروميتِ مطلق در افراد تاُكيد مي نمايد.
نگاه دوم بر ناسازگاري بين موقعيتهاي متفاوتي كه افراد در زندگي اجتماعي خود با آن مواجه اند تاُكيد دارد و بالاخره نگاه سوم به تغييراتي كه در طول زمان در آنچه كه مردم دارند و آنچه كه تصور مي كنند بايد داشته باشند، اشارت دارد .»( كريزبرگ. 1973: 68 . به نقل از صفدري،سلمان )
دربارة منشاء نخستين نارضايتي هاي اجتماعي افرادي مثل رالف دارندورف بر اين امر احتجاج كرده و بيان مي دارد:
« مطمئناً محروم ترين افراد، بدترين احساس ها رادارند، آنها نيازي ندارند تا بدانند محروم هستند.» ( كريزبرگ. 1973: 68 . به نقل از صفدري،سلمان )
«منشاء آگاهي از اين محروميت عموماً افراد پيراموني يا افرادي كه آنها را براي مقايسه مناسب مي بيند، مي باشند.منشاء ديگر نارضايتي شكاف و نارضايتي بين بخشهاي متعدد زندگي فردي است. كه افرادي مثل ” لنسكي “و ” گافمن “ نيز آن را مورد توجه قرار داده اند: نارضايتي ناشي از

عدم توازن در مرتبت و منزلت، عدم هماهنگي و ناسازگاري در موقعيت هاي متفاوت است و باعث خواهد شد كه افرادي كه در بعضي ابعاد در رتبة بالا و در بعضي ابعاد ديگر در رتبة پايين قرار دارند و يا خود را چنين ارزيابي مي نمايند، بطور مشخص ناراضي خواهند بود.» (گريزبرگ. 1973: 70 . به نقل از صفدري،سلمان)
«مردم در مواجهه با چنين شرايطي به دلايل متنوع دچار نارضايتي مي گردند. في المثل افراد مايلند در ابعاد متعدد زندگي شرايط مشابهي داشته باشند. ” دليل ديگر دربارة ناسازگاري موقع

يت كه منشاء اعتراض و نارضايتي است اين است كه عدم توازن مردم را وادار كند كه احساس كنند رتبة پايين آنها قابل اعتراض است. “»
( كريزبرگ. 1973: 71 . به نقل از صفدري،سلمان )
«منشاء سوم نارضايتي از عدم پذيرش آنچه مردم دارند و يا فزوني در آنچه كه انتظار دارند داشته باشند، ناشي مي شود. عدم رضايت زماني آغاز مي شود كه مردم در آنچه احساس مي كنند بايد و يا مي توانند داشته باشند، نوعي افت را مشاهده كنند، اين شكاف و يا اختلال، پايه هاي اساسي شورش، خشم، اضطراب و نارضايتي است.»
( كريزبرگ. 1973: 76 . به نقل از صفدري، سلمان )
«در اين زمينه مي توان سه نوع متفاوت از بروز شكاف بين انتظارات و دستيابي ها را از يكديگر متمايز كرد، نوع A در حالتي است كه انتظارات در طول زمان در حالت يكنواختي قرار دارد ولي دستيابي ها كاهش مي يابد، در نوع B كه با نظرات افرادي مثل ديويس و برينتون نزديك است، بر اين نكته تاُكيد داردكه اين وضعيت پس از يك دوره شرايط مناسب به وقوع مي پيوندد و نه پس از يك دورة طولاني شرايط نا مناسب. زماني كه شرايط بهبود يافته رو به تزلزل و ركود مي رود نوعي نارضايتي بروز مي نمايد، انتظارات افزايش يافته، امكان تحقق ندارند و چه بسا اين شرايط در نهايت باعث بروز شورشها و جنبشهاي اجتماعي گردد، آنچنان كه گاروديويس در نظرية انقلاب خود بدان اشارت دارند. در نوع C ، مردم انتظاراتشان را دربارة آنچه كه مي توانند و بايد داشته باشند، افزايش داده و از اين روي بر اين نكته بي صبرانه تاُكيد مي كنند كه آنچه بدست مي آورند، ناكافي و براي زندگي آنها نامناسب است.» ( كريزبرگ. 1973: 78 . به نقل از صفدري، سلمان )
2-1-3-6 : كرونبرگ
« بر اساس تئوري كرونبرگ با نام Spill- over- theory يا تئوري تسري رضايت از يك بخش از زندگي بر روي رضايت از بخشهاي ديگر زندگي مؤثر است ( مقايسه شود: از كمپ، 1369 ص 278 ). مثلاً كساني كه از خانوادة خود راضي هستند و يك محيط آرام خانوادگي دارند، ناملايمات شغلي را بهتر تحمل مي كنند و شغل خود را خيلي منفي ارزيابي نمي كنند.» ( رفيع پور، فرامرز. 1372: 17 )
2-1-3-7 : رفيع پور
” مقايسة اجتماعي “ ( Social Comparison ) مهمترين شرط پيدايش احساس نارضايتي از وضع موجود و احساس نياز در انسانها است. ( رفيع پور. 1378 (ب): 30 )
بايد متذكر شد كه ” مقايسة اجتماعي “ خود شروطي دارد و هر كس خود را با هر كسي مقايسه نمي كند. يك بچة عقب افتادة روستائي يا يك زارع فقير خود را با ارباب و وسايل او و شرايط زندگي و خانواده اش مقايسه نمي كند. بلكه انسان خود را با افراد مشابه ياكساني كه وضعشان كم

وبيش مشابه يا كمي بهتر است، مقايسه مي كند. در نتيجه افراد و قشري كه از نظر شرايط اقتصادي اجتماعي و فني نزديك به قشر بالا هستند، ابتدا خود را با آن قشر مقايسه مي كنند.
( رفيع پور، فرامرز. 1378 (ب): 31 )
مراحل پيدايش نياز
در يك جامعه يا در يك گروه، يك پديده يا وسيلة ارضاي نياز، طي مراحل زير براي ديگران به يك نياز تبديل مي شود.


■ ابتدا يك عده از افراد معدود يا خود يك وسيلة جديد براي ارضاء بهتر نياز ابداع مي كنند و يا از وجود يك وسيلة مناسب در جامعة ديگر مطلع مي شوند و از آن در جامعه و شرايط خود استفاده مي نمايند. اين افراد را نوآوران ( Innovators ) مي نامند و اينان عموماً افرادي هستند با شرايط اقتصادي و فكري و تخصصي بهتر كه اين شرايط را اغلب قشر بالاي هر جامعه داراست. ( Rogers, 1995 به نقل از رفيع پور، فرامرز. 1378 (ب))
افراد ديگر نيز تحت شرايطي به پديده و وسيلة فوق احساس نياز مي كنند. براي پيدايش اين نياز دو شرط زير لازم است:
- ارتباط با قشر بالا و امكان مشاهدة آن وسيله و كاربرد آن ( يعني قشر بالا آنرا نشان دهد و نه آنكه آنرا پنهان سازد ).
- شخص مشاهده كننده خود را با دارندة آن پديده مقايسه نمايد. ( رفيع پور. 1378 (ب) : 30 )
ساختار نياز در نظامهاي اجتماعي متفاوت
■ در جوامع سنتي و ايستا كه همه چيز عموماً به روال گذشته است و نيازها با همان روشها و ابزارهاي گذشته ارضاء مي شوند نيازها از پويائي نسبتاً كمي برخوردارند و نسبت به گذشت زمان ساخت آنها كمتر تغيير مي كند. از آنجا كه در اغلب جوامع سنتي آن جوامع بيشتر از دو قشر ارباب ها و رعايا تشكيل شده و به عبارت ديگر جامعه يك جامعة فئودالي است،
- از يك طرف تفاوت بين گروههاي قابل مقايسه در قشر پايين بسيار كم است و
- از طرف ديگر فرايند مقايسة اجتماعي به علت تفاوت بسيار زياد بين قشر بالا و پائين و عدم وجود قشر متوسط ( به عنوان پل ارتباطي بين دو قشر ) فقط بطور مجزا در هر قشر مي ماند. بنابراين فرايند فراگير مقايسة اجتماعي در زمينة پديده هاي جديد و نياز به آنها كمتر روي مي دهد و در نتيجه احساس محروميت نسبي كه موجب پيدايش احساس نياز و نارضايتي از وضع موجود است ( كه چرا او بايد داشته باشد و من نداشته باشم ) كمتر بوجود مي آيد. در چنين نظامهاي اجتماعي پيشرفت هاي علمي و ابداع پديده هاي جديد كم است، اما در مقابل مردم ( كه كمتر پديده هاي جديد را مي بينند ) به آنچه كه دارند راضي اند و تعادل نسبتاً قوي و پايداري بر جامعه حاكم است، هم از جهت ساخت نيازها و هم از جهت رضايت اقتصادي اجتماعي و سياسي، حتي اگر يك سلطان كم و بيش مستبد بر آنها حكومت و آنها را استثمار كند. ( رفيع پور. 1378 (ب): 34 )
■ در جوامع مدرن پديده هاي جديد به مرور زمان (!) و بطور تدريجي در همان جوامع به اقتضاي مسائل و مشكلات و نيازهاي آنجا ابداع شدند، و موجب يك رشد تدريجي در طول تقريباً 200 سال در همة زمينه ها از صنعت و كشاورزي و پزشكي گرفته تا فيزيك و نجوم و بيولوژي ... شد. به تدريج به اقتضاي رشد هر بخش تقسيم كار و انواع مشاغل بوجود آمد. توليدات داخلي متناسب با ساختار فرهنگي و نيازهاي موجود جامعه افزايش يافت، ابزار بهتر ارضاء نياز ارائه شد و در عين حال به علت رشد اقتصادي همسو با نيازها و متعادل ( تدريجي و در همة زمينه ها ) درآمدها نيز

افزايش يافت و به مردم امكان تهية ابزار جديد ارضاي نياز را مي داد. در چنين جوامعي نيز فرايند مقايسة اجتماعي، احساس محروميت نسبي و لذا فرايند پيدايش نياز نيز وجود داشت و دارد، اما از آنجا كه دستيابي به ابزار جديد ارضاي نياز در حد نياز احساس شده در هر قشر و گروهي بطور ذهني امكان پذير به نظر مي رسد، احساس نارضايتي از وضع موجود كم است و اگر اينجا و آنجا احساس نارضايتي بوجود آيد، عموماً در حد قابل كنترل مي باشد و عنان جامعه از دست اداره كنندگان آن خارج نمي شود. ( رفيع پور. 1378 (ب): 34-35 )


ولي در جوامع در حال توسعه از جمله كشور ما امكان رشد اقتصادي مستمر عملاً وجود ندارد و اگر هم وجود داشته باشد - بنابر نتايج تحقيقات ( Muller, Edward N. 1995: 972-3 ) - به علت وجود نابرابريهاي اجتماعي – اقتصادي عموماً در دست درصد كوچكي از اعضاي جامعه است، بنابراين امكان بروز نارضايتي فراهم مي آيد.
ادراك نابرابري
نابرابري واقعي و عيني در يك جامعه براي پيدايش احساس محروميت نسبي كمتر مهم است تا ادراك ذهني نابرابري. زيرا تا وقتي كه مردم از نابرابري خبر ندارند، از آن ناراحت نمي شوند. و اما ادراك نابرابري پيش از هر چيز تابع دو عامل است:
1- قدرت و توانائي ادراك
2- امكان ادراك (امكان مشاهده، امكان كسب اطلاع) ( رفيع پور، فرامرز. 1377 : 70 )
ارزيابي نابرابري
مشاهدة تفاوت ] قشر فقير و مرفه جامعه[ از جانب قشر فقير، بر اساس ارزش هاي سنتي (traditional)، اين طور قابل توجيه بود كه ”خوب اين را خدا خواسته“ (م.ش.Dahrendorf, 1988:28; Stone, 1971: 52 Behrendt, 1969:149 ). اما مدرنيزاسيون و توسعه، مستقيم يا غير مستقيم هدفش از بين بردن اين نوع ارزشها و گرايشهاي تقديرگرايانه (fatalistic) نيز مي باشد.... در چهارچوب توسعه، انسانها بايد به قول لرنر (Lerner, 1958:363f) متحول شوند (Empathy) و نظام اجتماعي سنتي را زير سؤال ببرند. لذا قشر فقير با مشاهدة وضعيت آن ثروتمندان در شمال شهر از خود مي پرسد كه چرا او بايد آنقدر فقير و اينان آنقدر ثروتمند باشند. از اين طريق احساس محروميت نسبي (Relative Deprivation) جوانه مي زند. ( رفيع پور، فرامرز. 1377 : 73 )
مقايسة اجتماعي
اما تغيير گرايش تقدير گرايانه براي ارزيابي منفي نابرابري و پيدايش احساس محروميت نسبي كافي نيست. در اينجا يك عامل بسيار مهم ديگر نقش اساسي ايفا مي كند: ” مقايسة اجتماعي‏‏‏‏‎‎‍ٍٍِِ“ (Festinger: Social Comparison ). ( رفيع پور، فرامرز. 1377 : 74 )
.... انسان خود را با چيزي كه اصلاً قابل دسترسي يا در حدود او نباشد، مقايسه نمي كند، بلكه با وضعيتي كه به وضعيت او نزديك است، با انسانها و گروههائي كه بر اساس برخي از خصوصيات (Olson, 1986: “related attribute”) شباهت هائي (“similarities”) با او دارند (Atkinson, 1986:130) مقايسه مي كند. ( رفيع پور، فرامرز. 1377 : 75 )
بر اساس تئوري نياز، مشخص است كه (به غير از نيازهاي كاملاً فيزيولوژيكي ناب كه تابع قانون گوسن (Gossen)، مبني بر كاهش فايده نهائي مي باشند) هر چه كه نيازها بيشتر ارضاء شوند،

احساس نيازمندي كاهش نمي يابد، بلكه برعكس افزايش مي يابد. يعني نيازمندي عيني و واقعي با احساس نيازمندي ذهني رابطة معكوس دارد.
از اين طريق با ارضاي نيازهاي انسانها، يك جريان تكثير نياز (Hegel,1981:348ff) و يا گسترش نياز (Lukert,1965:68) بوجود مي آيد كه چنانچه افلاطون نيز گفته بود، در ولع و بيشترخواهي ظاهر مي شود. ( رفيع پور، فرامرز. 1377 : 79 ) بنابراين، بر اساس تئوري نياز و جريان مقايسة اجتماعي بين قشرها،


●شدت احساس محروميت (intensity)، از قشر پايين جامعه به طرف قشر بالا به تدريج بيشتر مي شود.
●در صورتيكه وسعت (scope م.ش.1970 Gurr,) احساس محروميت نسبي به علت تعداد بيشتر افراد (جمعيت) در قشرهاي پائين جهت معكوس، يعني از بالا به پايين نشان مي دهد و در قشرهاي پايين بيشتر است. ( رفيع پور، فرامرز. 1377 : 83 )
ولع ارتقاء در ايران و عوامل مؤثر بر آن
در ايران نابرابري فرايندي تكان دهنده بوجود آورده،.... بدين معني كه در پي تفاوت ارزشي موقعيت هاي اجتماعي و بها دادن به موقعيتهاي بالا (= ارزش ثروت و قشر بالا)، اكثر افراد همواره مايل به دستيابي به موقعيتي بالاتر هستندو از آن موقعيتي كه دارند، راضي نيستند. همه در طلب و آرزوي شرايطي” بهترند “. شرايطي كه از نظر مردم، يعني بر اساس ارزشهاي حاكم” بهتر “ تشخيص داده مي شود، اما الزاماً واقعي نيست. ( رفيع پور، فرامرز. 1377 : 365 )
بطور خلاصه مي توان گفت كه:
●هر چه فاصلة ارزشي بين موقعيتها بيشتر باشد و
●هر چه كه وقوف به ارزشهاي متفاوت موقعيتها بيشتر (يعني تفاوت درجه ها مشخص تر) و
●هر چه كه مقايسة اجتماعي بين موقعيتها بيشتر باشد،
در آنصورت ميل به ارتقاء بيشتر مي شود، تا جائيكه در انسانها ولع پيشرفت و ارتقاء بوجود مي آيد. پاية اصلي و سر منشأ شرو ع اين فرايند در نابرابري و به همراه آن در مدرنيزه كردن سريع، بيروني (نه از درون خود) و ظاهري جامعه نهفته است. ( رفيع پور، فرامرز. 1377 : 373 )
در اين فرايند در ايران دو متغير اساسي ديگر نقش عمده اي ايفا مي كنند:
(1) نياز مفرط به احترام ناشي از فرهنگ فئودالي – استبدادي سنتي ما
(2) پيروي شديد از هنجارها
در نتيجة اين دو عامل است كه مقايسة اجتماعي و سپس احساس بي عدالتي نسبي (چشم و هم چشمي) بين افراد در مورد پديده هاي به ارزش تبديل شده روي مي دهد، كه در اينجا پديدة با ارزش، ” پايگاه اجتماعي“ بالاتر است. ( رفيع پور، فرامرز. 1377 : 380 )تحت اين شرايط هيچكس از آنچه كه دارد و از آنچه كه هست راضي نيست و همواره سعي در تغيير موقعيت و تحرك صعودي يا ارتقاء (Upward Mobility) دارد، يعني مايل است از يك موقعيت اجتماعي با بار ارزشي كمتر (مقام پايين) به يك موقعيت اجتماعي ديگر با بار ارزشي بيشتر (مقام يا پايگاه بالاتر) دست يابد.
يك نتيجة اين، عدم ثبات اجتماعي است. زيرا افراد كار و مسئوليت خود را جدي و دائمي تلقي نمي نمايند و دائماً در پي تغيير آن مي باشند.
در ايران كنوني نيز، در پي نابرابري زياد و در نتيجه ميل به كسب منزلت اجتماعي از يك طرف و فشار اقتصادي از طرف ديگر، ولع ارتقاء و مدرك گرائي گسترش و با اقداماتي نظير نظام هماهنگ پرداختها و توسعة مراكز ارائة مدرك تحصيلي، اين ولع افزايش يافته است. در نتيجه بيشتر انسانها از وضعيت موجود خود ناراضي هستند. بدين معني كه افراد خوشحال خواهند بود. اگر بتوانند وارد دانشگاه شوند. اما بعد از ليسانس، ولع باز هم بيشتر آنها را فرا مي گيرد و در پي فوق ليسانس بر مي‌آيند و بعد از آن باز هم به آنچه كه دارند راضي نيستند. ( رفيع پور، فرامرز. 1377 : 373 )

 


2-1-3-8 :گلزاري
ايشان به نقل از خانم اليزابت هارلك كه يك روانشناس است اشاره به اين دارد كه شادكامي مثلثي است با سه ضلع محبوبيت، مقبوليت و موفقيت. محبوبيت و مقبوليت با يكديگر تفاوت دارد: ممكن است كسي محبوب ديگران باشد ولي او را براي واگذاري كاري قبول نداشته باشند وايشان همچنين اشاره به نياز‌هاي انساني مي‌نمايد؛ چنانچه اين نياز‌ها به موقع و به شيوه مناسب پاس

خ داده شود. شادي و نشاط به همراه خواهند داشت.
ايشان در ادامه شادي و نشاط را امري فردي و اجتماعي مي‌دانند و اشاره‌ مي كنند كه برخي نابساماني‌هاي اجتماعي مانند بي‌نظمي و بي‌قانوي سبب ايجاد افسردگي مي‌گردد.( گلزاري ، محمود.1381: 6ـ4)
2-1-3-9: فردوسي پور
ايشان اشاره به سطح انتظارات جوان دارند كه باعث مي‌شود چنانچه امكانات فرد در حد برآورده شدن آن انتظارات نباشد فرد دچار يأس و نااميدي مي گردد نكته ديگري كه ايشان به آن اشاره دارند رضايت به نعمت‌ها و امكاناتي است كه حضرت حق در اختيار انسانها قرار داده است.
2-1-3- 10: غفاري
رويكرد ايشان به مسئله افسردگي و رضايت رويكردي روانشناسانه است. به نظر ايشان اگر بتوان چهار احساس مفيد بودن, محبوب بودن، مهم بودن و مطرح بودن را در افراد ايجاد نمود در واقع زمينه‌هاي افسردگي و از نگاه‌ما رضايت از زندگي را افزايش داده‌ايم . بي‌توجهي به نكات مذكور خود زمينه‌ساز معضلاتي مانند اعتياد و خود‌كشي مي‌گردد. (غفاري ، مسعود، 1381: 3ـ22)
2-1-3- 11: نيكجو
ايشان اشاره به اين دارند كه احساس رضايت از زندگي به هفت عامل زير بستگي دارد:
الف- خوش‌بيني (optimism) :يعني روي مثبت حوادث را ديدن
ب-كار: به ويژه كاري كه داراي امنيت شغلي باشد
ج- خانواده: احساس رضايت خانوادگي موجب كاهش اثرات نگرانيهاي زندگي مي شود. در مطالعه‌اي كه در مورد مردان مبتلا به سكته قلبي انجام شده مشخص شده كه درد پس از سكته قلبي در بيماراني كه همسري حمايتگر داشته‌اند به طور برجسته‌اي كمتر از بيماراني بوده كه همسر حمايتگر نداشتند.
د-طبيعت: طبيعت ما در زندگي و حيات در روي كره زمين است. احساس آشنايي و آرامش و زيبايي كه در دامان طبيعت به انسان دست مي‌دهد منبع نيرو‌مندي براي رسيدن به احساس رضايت از زندگي است.
هـ هنر: آشنايي و علاقه‌مندي و استفاده و لذت بردن از هنر‌هاي هفتگانه مي‌تواند در ايجاد و يا تقويت احساس شادي و رضايت از زندگي موثر باشد
و- شوخ طبعي(Humor) :گرچه هنور تحقيقات دقيقي در مورد خنده انجام نشده است، ولي تصور مي‌شود كه خنده موجب آزاد‌شدن مواد ارپيو‌مي در ونزا ـ مانند آندورفين‌هاـ مي شود كه احتمالاً با احساس راحتي و شادابي پس از خنده ارتباط دارد.

 


ز: معنويت (spirtuality): منظور از معنويت چيزي وراي عقايد مذهبي مرسوم است معنويت دلالت بر وحدتي آسماني و عشقي بي‌حد و مرز و طبقه‌بندي نشده دارد. اتصال و اتكال به منبع لايزال، منبعي عظيم از آرامش و اطمينان براي فرد به ارمغان مي‌آورد.
2-1-3- 12 قاضي طباطبايي
در بخشي از اين تحقيق دردست اجرا محقق به بررسي ميزان رضايت از زندگي پاسخگويان پرداخته است. 9 گويه به كار رفته در اين تحقيق به شرح ذيل است.
1ـ من از دست زندگي‌ام درمانده شده‌ام.
2ـ من از روند زندگي خود راضي هستم
3ـ روز به روز كه مي‌گذرد وضعيت زندگي ما بهتر مي‌شود.
4ـ من در مقابل مشكلات زندگي‌ احساس ناتواني مي‌كنم
5 ـ احساس مي‌كنم در مقابل مشكلات زندگي‌ تنهايم و هيچ پشت و پناهي ندارم
6ـ در طول زندگي‌ام به آرزوهايم دست يافته‌ام
7ـ در خانواده ما روز به روز احترام و ادب بين من و همسرم كمتر مي‌شود
8ـ من نسبت به آينده خانواده‌ام خوش‌بين هستم.
9ـ فكر مي‌كنم همسرم از زندگي با من راضي است
2-1-3- 13 : شوراي علمي پژوهشگران . 1381


در بخشي از اين تحقيق به بررسي « احساس دوستي با اعضاي خانواده » مي‌پردازد؛همچنانكه در برخي از آثار پژوهشي مشاهده مي شود احساس دوستي با اعضاي خانواده يكي از ابعاد رضايت از زندگي است. در پيمايش مذكور احساس دوستي با اعضاي خانواده با سه گويه سنجيده شده است صص 213ـ210
1ـ معمولاً هر چند وقت يك‌بار با اعضاي خانواده خود، مشورت و هم‌فكري داريد؟
2ـ هر چند وقت يكبار با‌آنها اختلاف و بگو‌مگو‌ پيدا مي‌كنيد؟
3ـ هر چند وقت يكبار با آنها درد دل مي‌كنيد؟
به نظر مي‌رسد كه براي احساس دوستي در اين تحقيق دو بعد در نظر گرفته شده يكي بعد عقلايي كه معرف آن مشورت با اعضاي خانواده است و دوم بعد احساسي عاطفي كه معرف آن انجام درد دل و فقدان اختلاف و بگو مگو است. در اين اثر تحقيقي به ارائه جدول توصيفي بسنده نموده است در مقايسه ميان افراد مجرد و متأهل جدول ذيل حكايت از تفاوت بين ميزان مشورت افراد مجرد و متأهل داردبه طوري كه افراد متاهل مشورت و همفكري بيشتري با خانواده خود مي نمايند(سطح معناداري 051/0 آماره 092/0)
اين مقايسه در مورد اختلاف و بگو مگو در بين افراد متأهل و مجرد معنا‌دار نيست ولي در مورد درد دل معنادار است (سطح معناداري 000/0 آماره 199/0)
سه گويه مذكور را چنانچه در بين مردان و زنان مقايسه نماييم مورد مشورت و هم‌فكري معنادار نمي‌باشد در مورد اختلاف و بگو‌مگو نيز معنا‌دار نمي‌باشد ولي در مودر درد دل معنادار است يعني افراد متاهل بيشتر با اعضاي خانواده خود درد دل مي نمايند . (سطح‌معناداري 001/0 آماره 136/0)
گر چه در اين اثر‌ تحقيقي به ايجاد شاخصي مركب از سه معرف مذكور نپرداخته است ولي نتايج آن بارقه‌هاي ايجاد فرضياتي را در ذهن پديد مي‌آورد.
مي‌توان گفت احساس دوستي با اعضاي خانواده به طور معنا‌داري در بين افراد مجرد و متأهل متفاوت است ولي در بين زنان و مردان اين تفاوت قابل ملاحظه به نظر نمي‌رسد.با توجه به اينكه پيش‌بيني مي‌شود احساس دوستي با اعضاي خانواده يكي از ابعاد رضايت از زندگي باشد؛ پيش‌بيني مي‌شود رضايت از زندگي حداقل در بعد مذكور در بين افراد متأهل بيشتر از افراد مجرد است.
2-1-3- 14: وضعيت و نگرش جوانان ايران ، 1380، گزارش نهايي نتايج پژوهشي طرح مشاوره ملي با جوانان
مطابق يافته‌هاي پيمايش مذكور در پاسخ به سوال” احساس مي‌كنم شادابي و نشاطي را كه يك جوان بايد دارا باشد، ندارم“ 56 درصد پاسخگويان فاقد شادابي و نشاط طبيعي جواني بوده‌اند (ص60) كه حكايت از پايين بودن احساس شادابي و نشاط در جوانان است .
در مجموع به لحاظ بهداشت رواني نتايج واقعاً نگران كننده و هشدار دهنده است شايان ذكر است وضعيت مذكور در ميان دختران و پسران تفاوت معنا‌داري ندارد بررسي وضعيت سلامت رواني با دو پرسشنامه انجام پذيرفت و مجموعاً از هر دو پرسشنامه چنين نتيجه‌گيري مي‌شود كه مشكل رواني در دختران بيش از پسران است هر چند مشكلات رواني خفيف در دختران شيوع كمتري دارد. (ص 159)


در تحليل وضعيت مذكور بر اساس سطح در‌آمد خانواده وضعيت سلامت رواني افراد با درآمد پايين نسبت به افراد، درآمد متوسط و بالا متفاوت است؛ يعني افرادي كه درآمد پايين دارند به طور معنا‌داري نسبت به افرادي كه در آمد متوسط و بالا دارند كمتر است ولي بين افراد با درآمد متوسط و بالا تفاوت معنا‌داري (براساس آزمون تو كي) مشاهده نشده است(ص 200)
به لحاظ متغير تحصيلات؛ بهترين سطح رضامندي نسبت به سلامتي به ترتيب متعلق به جواناني است كه تحصيلاتشان راهنمايي؛ دبيرستان؛ فوق ليسانس و مقاطع بالاتر است. جوانان

پيش‌دانشگاهي و دانشجويان دوره‌هاي فوق ديپلم و ليسانس از اين بابت در وضعيت بد‌تري هستند (ص 239)
يافته‌هاي تحليلي حكايت از آن دارد كه رضايت از خانواده با سلامت رواني رابطه مستقيم دارد؛ به اين معنا‌ كه هر قدر رضايت از خانواده بيشتر شود، سطح سلامت رواني وي بالاتر مي‌رود(ص 271) نيز چنانچه پاسخگويان را بر اساس ميزان سلامت رواني به چهار دسته مشكل‌دار، نسبتاً مشكل‌دار، سالم و كاملاً سالم تقسيم نماييم. با گروه مشكل دار در مقايسه با گروههاي ديگر، نگرش مثبت‌تري‌ به دوستانشان دارند. نيز در خصوص مشاركت سياسي، رابطه مشاركت سياسي با سلامت رواني رابطه‌اي مستقيم است؛ هر چه افراد سلامت رواني بالاتري بر‌خوردار باشند نسبت به مشاركت سياسي بهتر مي‌انديشند (ص 276) نيز نسبت به رضايت از شغل (ص 281) لذت از اوقات فراغت (ص 283) مشاركت اجتماعي (ص 283) نگرش به نهاد‌هاي حكومتي (ص 285) همه رابطه معنا‌داري وجود دارد.
نيز با توجه به آنكه پيش‌بيني مي‌شود رضايت ازخانواده و دوستان از ابعاد رضايت از زندگي باشد و چون جامعه‌آماري ما دانشجويان است بيان آمارهايي در اين خصوص مناسب به نظر مي‌رسد.
به لحاظ وضعيت اقتصادي دانشجويان دختر ازنظر اقتصادي به طور معنا‌داري بهتر از دانشجويان پسر هستند
(ص 513)به لحاظ نگرش به خانواده نيز دانشجويان دختر به طور معنا‌داري نگرش مثبت‌تري دارند(ص 514) در مورد گروه دوستان دانشجويان پسر در مقايسه دانشجويان دختر نگرش بهتري نسبت به دوستان خود دارند (ص 515)نيز دختران به طور معنا‌‌داري نگرش مثبت به كار‌كرد مساجد و هياتهاي مذهبي دارند (ص 9 - 518)در حوزه دينداري هم در بعد اعتقادات قلبي ديني و هم در اعتقادات رسمي ديني دختران دانشجو به طور معنا‌داري از پسران دانشجو نگاه مثبت‌تري دارند به ويژه در بعد اعتقادات قلبي ديني (4ـ 523) هدف از ذكر مطالب فوق اين است كه ببينيم اگر رضايت از زندگي را به حوزه هاي خاصي تفكيك نماييم و در هر يك از حوزه ها به تفكيك زن و مرد نتايج آن را بيان نماييم

؛ در اين صورت آيا مي توانيم با اطمينان بالايي به تفاوت رضايت از زندگي بين دختران و پسران دست يابيم ؟ قرائن در اينجا به اندازه كافي نيست ولي مي توان بر اساس مطالب مذكور احتمال داد كه رضايت از زندگي پسران كمتر ييا مساوي رضايت از زندگي دختران باشد .
2-1-3-15: Turksever & Atalik. 2001
محقق به ارائه مقاله اي تحت عنوان « توانائيها و محدوديت‌ها براي اندازه‌گيري كيفيت زندگي در

 

نواحي شهري» پرداخته است .بنيان نظريات نويسنده متكي بر انديشه‌هاي Wish است. از چشم‌انداز محقق كيفيت زندگي داراي دو جنبه است : نخست جنبه مادي آن كه در مقاله توضيح روشن و رواني براي‌آن آمده است و ديگري جنبه‌ شخصي كه به روشني مقصود نويسنده مقاله مشخص نيست . ليكن از فحواي متن استنتاج مي‌شود كه مراد نويسنده مقاله از جنبه شخصي تلقي و قضاوت افراد يك ناحيه يا جامعه درباره امكانات آن ناحيه جنبه مادي است يعني در نظر گرفتن سطح انتظارات P:163 در مجموع نويسنده رويكرد خود را كيفيت زيست محيطي زندگي يا Environmental quality of life نام‌ مي‌گذارند . P : 164 توضيح مبسوط اين مقاله به شرح ذيل ا ست :
♣چكيده:
اخيرا ‘كيفيت زندگي’ در زمره مفاهيمي قرار گرفته است كه در حوزه هاي علمي گونا گون مورد بررسي است و به نظر مي رسدكه اهميت آن به طور قابل ملاحظه‌اي در حوزه‌هاي سياست و اقتصاد در حال رشد باشد . افزون بر‌ آن موضوع كيفيت زندگي با فرآيندهاي مهاجرت مرتبط است. در يك نگاه كيفيت زندگي متأثر از شرايطي ضروري در يك جامعه يا حوزه‌هاي خاص است. اين نكته كه كيفيبت زندگي ، به مثابه يك متغير قابل اندازه‌گيري معطوف به دو جنبه ذهني و عيني تحقق است؛ قبلاً بحث شده است. در اين نگاه] در اين تحقيق[ كيفيت زندگي دو جنبه دارد جنبه روانشناختي و محيطي. ايجاد يك وفاق درباره تعريف مفهوم كيفيت زندگي يك مشكل جدي نيست. همچنانكه wish بيان نمود چنانچه فردي رايج‌ترين تعاريف به كار گرفته شده را با دقت بررسي نمايد خواهد دريافت كه آنها تا حد زيادي شبيه يكديگرند به عبارت ديگر آنها مشتمل هستند بر يك وضعيت يا شرايطي كه توسط افراد مقيم در يك ناحيه دريافت شده و آنها را به درجات متنوعي از احساس رضايت تفسير كرده‌اند (wish , 1986) P: 165
از ديد‌گاه اين طراح، از آنجا كه شهر ها مركز اقتصاد. سياست، تجارت و ديگر فعاليتها هستند لذا فهم به هم پيوستگي شرايطي كه در كيفيت زندگي شهري دخالت دارد مهم است . (sufian, 1993) P: 165
مي‌توان گفت كه علي‌رغم تمام تنوعاتي كه در تعريف كيفيت زندگي (qol) وجود دارد، اما يكي اجماع اساسي در باره معناي كيفيت زندگي (qol) وجود دارد. حوزه‌هاي متنوعي همچون محل سكونت ،سلامتي و آموزش براي اندازه‌گيري كيفيت زندگي (qol) در نظر گرفته مي‌شود P: 165
در مطالعات مربوط به (qol) رايج‌ترين روش تحقيق به كار گرفتن پرسشنامه‌اي درباره (qol) است

.
….بررسي‌هاي پيشين به اين نكته اشاره داشتند كه رضايت فرد و اجتماعي كه او در آن تعلق دارد اثر قابل توجهي به qol دريافت شده دارد. (Wagner , 1995) لذا Rogerson، به مفهوم سازي qol با وضع يا ايجاد يك اصطلاح جديد پرداخت “كيفيت زيست محيطي زندگي ” En

vironment Quality Of Life ] [او qol را به مثابه تركيبي از امور مادي و شخصي عرصه زندگي مي‌داند]به شكل يك موجود در متن مقاله مي توان مراجعه نمود.[
♣حوزه زندگي مادي:
مشتمل بر كالاها، خدمات و ديگر جاذبه‌‌هايي است كه در ارتباط با محيط فيزيكي و اجتماعي است كه درآن قلمرو جغرافيايي زندگي مردم است.
♣حوزه زندگي شخصي :كه بوسيله مشخصات و يا ويژگيهاي مردم نشان داده شده است.
او qol را كه داراي دو جنبه مادي و شخصي است را بيان مي‌نمايد و اذعان مي دارد كه اين مدل قادر است اشكال پيشين تحقيق را در خود جاي دهد.
در اين نگاه كيفيت زندگي نمي‌تواند يك وسيله اندازه‌گيري ثابت استانداردي داشته باشد اگر كسي سعي نمايد از شرايط يا وضعيت بالاي كيفيت زندگي در Monteral كه مطابق تحقيقي كه sufian (1993) انجام داده در بين 98 شهر از بزرگترين شهر هاي دنيا درصدراست به Antarctica برود كيفيت زندگي همان نخواهد بود، آشكار است كه ويژگيهاي اقليمي، مكان‌شناسي و فيزيكي و رفاه مادي ] در اين دو شهر [كاملاً متفاوت است لذا شاخصهاي qol بر اساس زمينه] جغرافيايي [يك ناحيه متفاوت است .
در بسياري از مطالعات مربوط به qol محدوديت هايي وجود دارد. مي‌توان گفت از دلايل فراموش‌ نمودن جنبه ذهني « qol » اين محدوديت‌ است كه اطلاعات در دسترس نيست تا بتوانيم احساس رضايت را در ميان استانها نواحي و شهر ها و يا برخي واحد هاي ديگر تفكيك و مقايسه نمود. (Wish, 1986) بيان نمود كه كيفيت زندگي در يك حومه شهري شبيه است به كيفيت زندگي پيشنهاد شده در يك حومه شهري ديگر و نه شبيه كيفيت زندگي در يك ناحيه مركزي شهر p:167
مشكلات ويژه‌اي در جمع‌آوري اطلاعات در كشور‌هاي در حال رشد قابل رويت است. مشكلات اصلي در گرد‌آوري اطلاعات عبارت است از ميزان پايين دسترسي به منابع اطلاعات و نيز ناكار‌امدي و نقص در اطلاعات بدست آمده و كمبود‌هايي در جمع‌آوري آنها (Atalik and Baycan, 1996) P: 168
♣مطالعه موردي qol در ناحيه شهري استانبول :
نمونه مورد بررسي مشتمل بر 384از ا فرادي است كه مقيم استانبول و از 22 بخش مختلف شهر مطابق تقسيمات شهر‌داري انتخاب شده اند . در واقع شهر استانبول مشتمل بر 32 بخش است اما در اين تحقيق 22 مورد از آنها در نظر گرفته شده است .به منظور ايجاد يك نمونه‌گيري قشر ‌بندي شده در شهر استانبول، اين 22 بخش انتخاب شده‌اند كه نمونه‌گيري در آنها بر حسب ويژگيهاي جمعيتي است. يعني اين روش‌ نمونه‌گيري مهمترين ويژگي‌ اين شهر كه مهاجر پذيري

است را در نظر مي‌گيرد. هدف اصلي پرسشنامه فهم رضايت از زندگي مردم در زندگي روز‌مره است به منظور تشخيص] ميزان [رضايت مشاركت كنندگان كه مقيم استانبول بودند از آنان در خواست شد كه با توجه به 18 ويژگي مختلف كه درباره كيفيت زندگي qol مي‌باشد (مانند مكان زندگي)، در طيفي كه عدد 1 در آن حكايت از رضايت خيلي زياد عدد 4 حكايت از رضايت خيلي كم دارد؛ شرحي از ميزان رضايت‌‌منديشان ارائه دهند؛ كه به صورت زير بيان مي‌شود: Q = f (Q1 , Q2 , … Qn)


كه در آن “Q” اندازه كل كيفيت زندگي يك فرد است متغير وابسته. Qn ….., Q2 Q1 ميزان رضايت از كيفيت زندگي در حوزه‌هاي مختلفي است كه ارائه شده است. در اين نمونه متغير‌هاي مستقل كه ميزان رضايت را در qol تعيين مي‌نمايند به شرح ذيل است:

آلودگي= E1 سهولت در امر خريد= S1
هزينه زندگي= C1 فراهم بودن آموزش= E2
آب و هوا= C2 ميزان آلودگي صوتي= N
سفر به قصد كار= T1 فرصتهاي شغلي= j6
روابط با همسايگان= R ازدحام= C3
پاركهاو فضاي سبز= P شرايط سكونت= H1
اوقات فراغت= L سلامتي= H2
ميزان جرم= C3 ورزش= S2
ترافيك سنگين T2 دسترسي به حمل و نقل عمومي= P:168-170 A
نتايج ، بيانگر اين است كه سطح رضايت از زندگي در بخشي كه با استفاده از طيف اندازه‌گيري‌ شده است ميزان رضايت از زندگي در حد متعادل و متوسط است كه همچنانكه در جدول I و شكل 3 ]از مقاله مذكور [ نشان داده شده است در فاصله 0.3750 تا 0.2155 مي‌باشد.
با استفاده از تحليل رگرسيون از نوع stepwise متغير‌ها وارد و جابجا‌ شدند كه آنهايي كه اهميت داشتند عبارتند از “سلامتي، آب و هوا، ازدحام، ورزش، شرايط اسكان، عزيمت به محل كار و آلودگي‌ محيط”. كه موارد مذكور مهمترين عوامل تعيين كننده در سطح رضايت از زندگي براي بخشهاي نمونه‌‌گيري شده، هستند . گر چه نمرات آن ضرايب چندان بالا نيست و اجازه پيش‌بيني به صورت كلي را به ما نمي‌دهد؛ مع‌الوصف در تعدادي از بخشها تعدادي متغير تعيين كننده‌تر است. P: 171-173
2-1- 3- 16 : Kousha &Mohseni.1997
بر اساس خلاصه اين پژوهش ،نويسنده در مقاله اي تحت عنوان « رضايت از زندگي در ميان شهروندان زن ايراني: يك تحليل اكتشافي» به رضايت از زندگي زنان ايراني ـ اعم از آنان كه متأهل يا غير متأهل هستند ـ مي‌‌پردازد. نمونه آماري از 335 زن (61 درصد آنها متأهل و 39 درصد آنها غير‌‌‌‌متأهل (مجرد، مطلقه، بيوه) ) تشكيل يافته است.
داده‌ها از طريق پرسشنامه‌‌هاي خود اجرا كه در سالهاي 1992 الي 1994 به اجرا در آمد؛ جمع‌‌‌آوري گرديد.


نتايج تحقيق كه مبتني بر جداول متقاطع و تحليل مسير است؛ حكايت از آن دارد كه رضايت از زندگي زنان متأهل مستقيماً با رضايت از ازدواج، اشتغال و اوقات فراغت مرتبط است.
]نكتة قابل ذكر[ اينكه رابطة بين رضايت و فعّاليت زنان رابطه‌‌اي متقابل است. مع‌الوصف در خصوص زنان غير‌‌متأهل رضايت از زندگي آنها تحت تاثير مقطع تحصيلي و اوقات فراغت آنها است. P: 329
2-2 تلخيص و ارزيابي پيشينة پژوهش و ارائة چهارچوب تئوريك :
در اينجاابتدا سعي در تلخيص و ارزيابي مقالات و مطالب ارائه شده و سپس ارائه يك م

دل فرضي كه حكايت از شبكه روابط بين متغيرها را دارد، خواهيم پرداخت .
تلخيص مهمترين نكات پيشينه پژوهش :
1ـ احساس تبعيض - رضايت از زندگي (David Lackland. 2000 . P: 315,338)
2ـ تعداد دوستان + رضايت از زندگي (David Lackland. 2000 . P: 315,338)
3ـ رضايت مالي + رضايت از زندگي
(با اقتباس از وضعيت و نگرش جوانان .1380 ) نيز (David Lackland . 2000 p: 315)
4ـ سطح انتظارات از زندگي + رضايت از زندگي
(Turksevcr etal , 2000 p:163)نيز(فردوسي پور.1381)
5ـ مثبت نگري + رضايت از زندگي Mcintosh, 2001 p :38)) به نقل از (chang et al 1997 ,…) نيز مراجعه شود به (گلزاري . 1381)
6ـ دنيا گرايي - رضايت از زندگي Rayan &etal.2000.P:185
اقتباس از : (Ryan and Dziurawiec . 2000 p: 185)نيز مراجعه شود به
(گلزاري . 1381 : 6)
7ـ دينداري + رضايت از زندگي (عظيمي . 1382 )
8ـ سلامت جسماني + رضايت از زندگي lisa Rayan and Suzane Dziurawiec.2000.P:193
9ـ بيكاري - رضايت از زندگي lisa Rayan and Suzane Dziurawiec.2000.P:191
10ـ اطلاعات پيشين راجع به دانشگاه + رضايت از زندگي (David Lackland SAM .2000 p:315)
11ـ راهبردي و كار‌بردي بودن محتويات دروس + رضايت از زندگي (اقتياس از تئوري انگيزش بهداشت، هرز‌برگ)
12ـ رضايت از خانواده + رضايت از زندگي (نيكجو. 1377)
13‍ـ گرايش به معنويت + رضايت از زندگي (نيكجو. 1377).
14-جنس رضايت از زندگي( اقتباس از وضعيت و نگرش جوانان)
15ـ موفقيت آموزشي + رضايت از زندگي lisa Rayan and Suzane Dziurawiec.2000.P:193
16ـ احساس نابرابري اجتماعي - رضايت از زندگيDavid Lackland.Sam.2000.P:315&330
17ـ تاهل رضايت از زندگي (ارزشها و نگرشهاي ايرانيان ويژه مشهد )
18- رشد اقتصادي جامعه رضايت از زندگي ( مقايسه بلژيك و آلمان در دهه 1980مراجعه شود به اينگلهارت ،. رونالد . 1373 ، ترجمه مريم وتر )
19- تجارب تاريخي ملل رضايت از زندگي( مقايسه آلمان و دانمارك مراجعه شود به اينگلهارت ،. رونالد . 1373 ، ترجمه مريم وتر )
20- امنيت اقتصادي رضايت از زندگي( اينگلهارت. 1373 ، ترجمه مريم وتر )
21- زندگي در شهرهاي كوچك رضايت از زندگي (اينگلهارت. 1373 ، ترجمه مريم وتر )
22- دينداري رضايت از زندگي (مقايسه در 16 كشورمراجعه شود به اينگلهارت. 1373، ترجمه مريم وتر )


23- تحصيلات رضايت از زندگي( اينگلهارت. 1373 ، ترجمه مريم وتر )
24ـ رتبه شغلي رضايت از زندگي (نايبي. 1375 )
25ـ درآمد رضايت از زندگي (نايبي. 1375 )
26ـ اعتماد رضايت از زندگي (نايبي. 1375 )
27ـ بيگانگي رضايت از زندگي (نايبي. 1375 )
28ـ سواد رضايت از زندگي (محسني.1379)
29ـ درآمد رضايت از زندگي (محسني.1379)
30ـ آنومي ظهور آرزوهاي جديد و بي حد و حصر ناكامي از عدم ارضاء آرزوها نارضايتي اجتماعي (دوركيم به نقل از رفيع پور.1378 (ب) :18 )
31- فاصله زياد فرد تا گروه مرجع خود احساس محروميت نسبي احساس نارضايتي (مرتون به نقل از صفدري)
33ـ رشد وسايل ارتباط جمعي اشاعه زندگي مرفه رشد آرزوها و نياز ها از دست داد

ن هويت فرهنگي نارضايتي ( كونيك . به نقل از رفيع پور.1378 .(ب) 26-27 )
34ـ محروميت مطلق نارضايتي (كريزبرگ.به نقل از صفدري. 1374)
35ـ وجود موقعيت ها با منزلت هاي اجتماعي متفاوت نارضايتي (كريزبرگ.به نقل از صفدري.1374)
36ـ انتظارات بالا نارضايتي (كريزبرگ.به نقل از صفدري.1374)
37ـ رضايت از يك حوزه زندگي رضايت در ساير حوزه هاي ز زندگي (كرونبرگ . به نقل از رفيع پور. 1372 : 17)
38ـمدرنيزاسيون نابرابري اجتماعي ـ اقتصادي مقايسه اجتماعي
ميل به ارتقاء نارضايتي (رفيع پور.1377 :373)
39ـمدرنيزاسيون تقدير گرايي مقايسه اجتماعي نارضايتي (رفيع پور.1377 : 4 ـ73)


ارزيابي پيشينه:
با وجود رويكردهاي نظري متنوعي كه نسبت به مفهوم «رضايت از زندگي» وجود دارد، به نظر دو رويكرد عمده وجود دارد.
الف :‌ نگاه به « رضايت از زندگي » به مثابه يك سازه
ب: نگاه به « رضايت از زندگي » به مثابه يك متغير بسيط
الف: نگاه به « رضايت از زندگي » به مثابه يك سازه : در اين نگاه رضايت از زندگي سازه‌اي است كه داراي ابعادي چند است، هر چند در ذيل اين رويكرد نيز تنوعي حاكم است.
الف-1: در برخي كارهاي انجام شده ابعاد رضايت از زندگي عبارتند از: رضايت از زندگي خانوادگي، رضايت از مسكن، رضايت از شغل و رضايت از تندرستي.(نايبي، 1375 : 20)
الف-2: در اثري ديگر ابعاد رضايت از زندگي عبارتند از: رضايت از خود،‌رضايت از دوستان،‌ رضايت از خانواده،‌ رضايت در محيط زندگي،‌ رضايت از محيط كار -كه در آن تحقيق خاص كه مربوط به دانش آموزان است، مدرسه است).(عظيمي، 1382 : 116) همچنانكه ملاحظه مي‌گردد در اين دو پژوهش ابعاد رضايت از زندگي از جنس رضايت است.
الف-3: در اثري ديگري ابعاد رضايت از زندگي از جنس غير رضايت است:‌ مثلاً عبارت است از رغب

ت به زندگي، تناسب ميان اهداف دست‌يافته و آرزوها، شاد و مثبت‌بين بودن، ثبات قدم وشكيبايي و تصور از خود به لحاظ زيستي،‌ رواني و اجتماعي. ( Adam , 1969: 470 ) به نظر ما در نظر گرفتن ابعاد مذكور براي رضايت از زندگي قابل ترديد است زيرا قائل شدن به ابعادي براي يك متغير وبيان تعداد آن ابعاد بر اساس مفاهيم نظري و تئوريك امكان‌پذير است و تقسيم‌بندي هاي آماري نمي تواند مبناي درستي براي آن باشد در واقع آمار در اينجا فقط راهنما است, ولي در اثر تحقيقي ا

خير مبناي اين ابعاد يك تحليل عاملي است.
علاوه بر اين بين ابعاد يك سازه بايد رابطه منطقي وجود داشته باشد و هربعد مكمل ديگري باشد. به نظر ما آنچه در اثر اخير به عنوان ابعاد اين سازه ذكر مي‌گردد تنها در يك مورد قابل پذيرش ا

ست و در ساير موارد جزء متغيرهاي پيش‌بيني كننده آن محسوب مي‌گردد. نه اجزاي آن (تناسب ميان اهداف دست يافته و آرزوها،‌ شاد و مثبت‌بين بودن، ثبات قدم وشكيبايي و تصور از خو دبه لحاظ زيستي،‌ رواني و اجتماعي ).البته به نظر مي‌رسد مفهوم رضايت از زندگي در زمرة‌ معدود مفاهيمي باشد كه بين ابعاد متغير و عوامل تشكيل‌دهندة آن،‌ يا به عبارتي بين چيستي و چگونگي پيدايش خلط روي مي‌دهد.كه در ادامه به آن خواهيم پرداخت.
الف 4- اثر پژوهشي ديگر متعلق به Ryan و همكارانش است. در پژوهش مذكور به رابطة‌ بين رضايت از زندگي و دنيا گرايي مي‌پردازد كه شرح آن به تفصيل ذكر شده است. در مقاله مذكور به ابعادي همچون اسكان, زندگي خانوادگي, شغل, سلامتي و ... اشاره شده است. (Ryan Lisa & Dziurawiec , Suzanne. 2001:191-193 )
ب: نگاه به رضايت از زندگي به مثابه يك متغير بسيط
در اين نگاه« رضايت از زندگي »فاقد ابعاد است و اگر در تحقيقات از گويه‌هاي متعددي براي سنجش آن استفاده شده قصد محقق ارتقاء سطح سنجش آن از ترتيبي به فاصله‌اي بوده است, هر چند در بسياري از تحقيقات براي سنجش از يك گويه استفاده شده است:
ب-1: در يك اثر تحقيقي براي سنجش رضايت از زندگي مستقيماً‌ از خود فرد خواسته مي‌شود كه ميزان رضايت از زندگي خود را در قالب يك طيف چند گزينه‌اي ليكرت علامت بزند « آيا بطور كلي از زندگي خود راضي هستيد؟ » (محسني، 1379 : 259 )
چنانكه مشاهده مي‌شود محقق در اينجا براي سنجش رضايت از زندگي خود واژة رضايت از زندگي را به كار مي‌برد. گرچه اينگونه گويه‌سازي غالباً امري نارواست به ويژه اينكه بخواهيم در تعريف يك واژه از خود آن واژه بهره بگيريم. ولي بنظر مي‌رسد در مورد متغير رضايت از زندگي به علت عام و گويا و كلي بودن مفهوم آن،‌ بهتر از هر روش به كار بردن آن خود آن واژه است. در موارد ديگري نيز اين رويه ملاحظه شده است.
مثلاً‌ در اثر پژوهشي رونالد اينگلهارت گرچ

ه رضايت فرد از كل زندگي را بازتاب مجموع رضايت وي در زمينه‌هاي گوناگون همچون درآمد،‌ مسكن، شغل،‌ فعاليتهاي فراغت،‌ زندگي خانوادگي و مانند آنها مي‌داند. (اينگلهارت، رونالد، 1373، ترجمه مريم وتر، 247) امّا در آنجا هم همچنان كه ملاحظه شد مانند مورد قبل در گويه‌سازي هيچ تعريفي را از رضايت رساتر از آن نمي‌دانند كه از خود واژة‌رضايت استفاده نمايند. (اينگلهارت. 1373. ترجمه مريم وتر: 248- 247)

 

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید