بخشی از مقاله

بررسي مسائل تاريخي خصوصاً جغرافياي تاريخي (گناباد)

فصل اول
مقدمه
در قرآن كريم تاكيد فراواني به سير و سياحت و انديشه در سرنوشت اقوام و ملل شده و اين امر انگيزه‌اي بسيار قوي است تا در احوال و سرگذشت اقوام و امم مختلف درزمينه‌هاي گوناگون از جمله تاريخ، جغرافيا، فرهنگ و غيره كوشا باشيم. اگر كمي به گذشته برگرديم و سابقه و قدمت و اقتدار تمدن و فرهنگ اسلامي را مد نظر بياوريم متوجه اين نكته مي‌شويم كه ارمغان جاودانه‌اي كه اسلام به همراه مواهب ديگر براي بشريت آورد و براي هميشه او را مديون مراحم عميق خويش قرار داد، همان فرهنگ و تمدن انسان فراگيري است كه هنوز انسانيت از ثمرات آن بهره‌مند است.

كارنامه اسلام در قرن‌هاي درخشان آن، كارنامة فرهنگ انساني است. اين نكته كه اسلام در طي قرن‌هاي دراز موجد يك فرهنگ پيشرو بوده است چيزي است كه از تاريخ فرهنگ انساني به درستي بر مي‌آيد و به قول برخي از محققين «دنياي اسلام به قدر كافي افتخارات راستين دارد كه نياز به گزاف و دعوي نداشته باشد.»


با نگرشي بر جريانات حاكم بر جهان علم و سياست، متوجه مي‌شويم مدتي طولاني است كه مبارزه‌اي تمام عيار از سوي غربي‌ها عليه مشرق زمين خصوصاً ممالك اسلامي در جريان است و هر لحظه بر التهاب شعله‌هاي اين نبرد و تهاجم فرهنگي و سياسي افزوده مي‌شود.
به نظر نگارنده يكي از راههاي مبارزه صحيح و اصولي با اين تهاجمات، مسلح شدن به سلاح علم و ايمان است. اگر ما مسلمانان مختصري از تاريخچة تمدن و فرهنگ عظيم و با شكوه اسلامي را

بدانيم و با نقاط ضعف و قوت آن آشناشويم و بكوشيم افتخارات عظيم علمي گذشته ايران و اسلام را حتي‌الامكان زنده نماييم، خود بهترين حربه براي مبارزه با اين شبيخون فرهنگي و سياسي خواهد بود و به نظر مي‌رسد «حداقل تحقيق و تفحص در احوال امم گذشته در كشورها و بلاد اسلامي مي‌توان آن حس حقارت نفس را كه هجوم تجاوز گرانه فرهنگ غربي در بعضي بيخبران ما برانگيخته، بكاهد.» ما در گذشته توانسته‌ايم و هم اكنون نيز مي‌توانيم در عرصه علم و دانش و تمدن و فرهنگ (به مانند قرون اوليه اسلامي) بدرخشيم، هر چند كه اين امر مستلزم پيمودن راهي بس مشكل و

طولاني است اما رسيدن به آن محال نمي‌باشد.
با توجه به اين موضوع، بررسي مسائل تاريخي خصوصاً جغرافياي تاريخي كشورمان حداقل ما را با گذشتة شكوهمند آن در بستر زمان آشنا مي‌كند و بدين ترتيب از نقاط ضعف و قوت آن مطلع مي‌شويم و چون علم جغرافياي تاريخي در برگيرندة ابعاد مختلف و زمينه‌هاي متنوع علمي (وضعيت طبيعي، اجتماعي، سياسي، فرهنگي، تاريخي، آثار تاريخي و ...) است، در اين جهت سودمندتر خواهد بود.
خراسان سرزميني است گسترده در پهنه فلات ايران با شهرها و دهكده‌هايي كوچك و بزرگ كه جايگاه آغاز ساختن و پرداختن زندگي و تمدن بشري بوده است و بدون ترديد نه تنها در آفرينش‌هاي تمدن ايران زمين بلكه در ساختارهاي گوناگون جامعه انساني نقش راستين را داشته و بدين جهت است كه بسياري خراسان را سرزمين مقدس جامعه انساني به حساب آورده و

شناخت و آشنايي با آنه در تاريخ زندگي انسان بر اين محيط گذشته است تغييرات و تحولاتي كه در اين كانون در طول قرن‌ها به وقوع پيوسته خود، حركت انسان به سوي انسان شدن را نمايان مي‌سازد و پيوسته بر اين مسير دشوار انسان بودن، حركت خود را ادامه داده و بازگو مي‌نمايد، چه مشكلاتي در راه بوده تا روشنايي را تجديد حيات بخشد و بدين جهت گذشته خراسان چراغي است فرا راه آينده بشري.


آنچه بر ديدگاه مي‌نشيند، پژوهشي است بر مبناي جغرافياي تاريخي پاره‌اي از اين سرزمين افسانه‌اي كه خود با رازهاي بسياري همراه است و اگر چه مفهوم جغرافياي تاريخي هنوز از نظر محققان به طور دقيق تعريف نشده و مشخص نگرديده است و گاهي آن را شعبه‌اي از جغرافياي انساني شمرده و زماني مطالعه تغييرات عوامل جغرافيايي در طول زمان به حساب آورده‌اند ولي به نظر مي‌رسد كه جغرافيا بستر رويدادهايي است كه محتواي تاريخي دارند و بايد چنين نتيجه گرفت كه جغرافياي تاريخي مجموعه‌اي است از مطالعات محلي با وجه به دگرگوني‌ها و بازسازي‌ها و خلاقيت‌هاي انسان در طول حياتش در آن ناحيه و بدين ترتيب جغرافيايي در طول تاريخ با توجه به عوامل انساني تاثير گذار بر اين مكان‌هاي جغرافيايي مي‌باشد.
بيان مسئله
در اين مجموعه كه به صورت پايان نامه مكتوب گرديده سعي شده از اطلاعات و مدارجي كه درج مي‌شود به بهترين حالت ممكن استفاده شود تا در صورت امكان يك منبع اطلاعاتي به عنوان مفيد در دسترس خوانندگان قرار گيرد. در اين مجموعه علاوه بر جغرافياي طبيعي به ويژگي‌هاي انساني و تاريخي اين منطقه اشاره گرديده است و علاوه بر آن اشاره‌اي به رويدادهاي تاريخي شده است و همين طور آشنايي با آداب و رسوم و باورهاي مردم منطقه و تاثير آن بر رفتاري مردمان آن ديار توجه گرديده است.
بيان هدف
هدف از انتخاب اين موضوع اين موضوع جهت ارائه‌ي پايان نامه تحصيلي شناخت و معرفي هر چه بيشتر منطقه‌ي باستاني از سرزمين كهن‌مان است.
همين موضوع باعث گرديده كه با ياري خدا بتوانيم از اين طريق شناخت بيشتري نسبت به منطقه‌ي تاريخي گناباد پيدا كنم و در خدمت علاقمندان و دوستداران اين گونه اطلاعات قرار دهم.
طرح تحقيق
آنچه در اين تحقيق فراهم شده مختصري از مونوگرافي همان طوري كه مي‌دانيم مونوگرافي سبك نگاري جامعه يا اجتماعي است كه در يك محل زيست مي‌كند و در اصطلاح به معني شناخت جغرافيايي و اقتصادي و اجتماعي و انساني يك منطقه است.
مونوگرافي حاضر مربوط به روستاي گناباد است و مونوگرافي روستايي بررسي موقعيت و شناخت جغرافيايي، اجتماعي، اقتصادي و انساني روستا يا ده است.
با اين حال نويسنده كوشش دارد كه فقط آمار و ارقام را ارائه ندهد بلكه علاوه بر آمار و ارقام، تحليل بر مونوگرافي روستاي گناباد داشته تا تحقيق جنبه‌ي تحليلي به خود بگيرد.


با توجه به فرهنگ روستا، نوع ساختار اجتماعي و هم چنين آداب و رسوم و زبان كه آكنده از سنت‌هاي اسلامي و قديمي و لبريز از قوانين منظم و يا قبيله‌اي بوده است كه خود نشان دهنده‌ي غنا و قدمت روستا بوده كه تحقيق در مورد اين مسائل علاوه بر اين كه ما را با فرهنگ روستا آشنا مي‌كند، چند درباره‌ي اين سنت‌ها را نيز مي‌تواند به دنبال داشته باشد در واقع اين تحقيق مي‌توان به يك رشته از اطلاعات و گوناگون كه در مورد روستا است دست پيدا كرد.
وضعیت طبیعی گناباد


گناباد در منابع معتبر تاریخی و وجه تسمیه
گناباد از جمله شهرهای کهن و بسیار قدیمی ایران است که قدمت آن به چند هزار سال قبل می رسد. با نگرشی به منابع تاریخ و جغرافیای کشورمان درمی یابیم که این شهر طیّ دورانهای تاریخ به نامهای گوناگون نامیده اند که در برخی از آنها خود لفظ نشان دهندۀ معنی می باشد.
در این قسمت به برخی از اسامی گوناگون و تعابیر مختلفی که در جهت تعریف و شناساندن گناباد، در مراجع و فرهنگهای مورد مطالعه وجود دارد اشاره می شود.
در برخی از منابع آمده که : «قهستان(قوهستان) ناحیه ای از خراسان در بیابان فارس است و شهری بدین نام ندارد و قصبه ( مرکز) آن قاین و شهرهای آن ینابذ (گناباد) و طبسین است که ...»
همچنین مترجم ذکر می کند:« در شاهنامۀ فردوسی نیز به لفظ کُنابَد (کُنابُد) آمده است آنجا که می گوید:
یکی سوی کوه کنابَد برفت یکی سوی ریبَد خرامید نفت»
البته مؤلف در حاشیه توضیح می دهد که «ظاهراً این محل در شاهنامه همان کوغناباد است و [محلی به غیر از] گناباد می باشد» و در صفحات بعد آمده است که : « بادغیس دارای شهرهای کوه سیم (جبل الفضّه) کوه کوغناباد، بست، ... است و همین لغت در نزهةالقلوب به صورت کوه غناباد آمده است.»
نکته قابل ذکر اینکه تطبیق نقاط جغرافیایی مطرح شده در شاهنامه فردوسی (مرتبط با نبردهای حماسی ایران و توران در خراسان بزرگ و مرز توران) با گناباد فعلی واقع در جنوب خراسان، مورد تأیید اکثر محقّقین و مؤلفین می باشد.
البته در این باره برخی از محقّقین اعلام نموده اند که شاید منظور فردوسی از کَلات (محل نبرد فرود با طوس سردار کیخسرو) کلات گناباد نبوده و مثلاً کَلات مشهد یا منطقه ای واقع در ترکمنستان فعلی می باشد. البته به نظر نگارنده شواهد غیرقابل انکار و معتبری وجود دارد که نشان می دهد منظور فرودسی از کُنابَد و اعلام جغرافیایی دیگر چون کَلات، چَرَم و ... گناباد واقع در جنوب خراسان فعلی است. در این مورد در بخشهای تاریخ اسطوره ای و آثار تاریخی قبل از اسلام مطالبی بیان خواهد شد.
ازگناباد علاوه بر کنابد به صورت جنابد نیز نام برده شده و در شاهنامه فردوسی چنین آمده است:
چو پیران سپه از کنابد براند بروز اندرون روشنایی نماند
و مؤلفی دیگر نیز به نقل از شاهنامه می نویسد:
«نگفتم مرو بر کَرات چَرَم مزن بر کرات جنابد قدم»
یکی از جغرافی دانان اسلامی می نویسد:« اما قاین وسعت آن را به ا

ندازۀ سرخس و بناهای آن ازگل و دارای قهندز (کهن دژ) است ... یُنابُذ(گناباد) شهری است
بزرگتر از خور، بناهایش ازگل و دارای قری و روستاهاست.»
و دانشمند دیگری در حدود نیمۀ دوم قرن چهارم هجری، در ذکر قهستان متذکر می شود که:
«قهستان از جملۀ خراسان است و بر سر حدّ بیابان فارس و کرمان و بدانجا هیچ شهر نیست بدین نام و این، نام ولایت است. شهرهای آن قاین و جُنابُد و تون، خور و خوسف، طبس کریت و طبس مسینان می باشد... و جنابذ بزرگتر از خور است و بنای ایشان از گل و آن را دیه ها و روستاها، آب ایشان از کاریز، و آن را حصار و قهندز خراب است.»


در نوشته ای از حدود قرن چهارم هجری آمده است که :«یُنابذ بزرگتر از خور است و ناحیت و روستا دارد و آب از کاریز بردارند.»
پژوهشگر دیگری ضمن اینکه شهرهای قاین را بیان می کند می نگارد که «قاین: تون، خوسف، خور، کری، طبس، رقه، یناورد (گناباد) سنّاود و طبس پایین را دارد.» و در بخش خراسان قسمت قوهستان می نویسد:« سرزمینی پهناور است که هشتاد فرسنگ سنگین در هشتاد فرسنگ است. ولی بیشتر آن را کوهها و دشتهای خشک و بی درخت فراگرفته قصبۀ آن قاین و شهرهایش تون، جنابد (بُنابد) ، طبس، ...[می باشد]، و در پاورقی در توضیح ُِنابِد می نویسد:« یُنابِد = بیاوُد= نُبایُذ = و بیایُد»


مؤلف معجم البلدان در این باره می نویسد: جُنابِذ : بالضم بعد الألف باء موحدۀ مکسوره و ذالمعجَمة : ناحیه ای از نواحی نیشابور است و اکثریت مردم می گویند که آن از نواحی قهستان می باشد و آن ولایتی است که به آن کنابد می گویند و گفته شده که آبادیی است.
همانطور که مشاهده می شود مؤلف چه در این کتاب، چه در کتاب دیگر خود (مراصدالاطلاع) بر نام جنابذ و اینکه این شهر از نظر جغرافیای سیاسی متعقل به نیشابور است،تأکید کرده و متذکر گردیده که اکثریت مردم می گویند از نواحی قهستان می باشد.»
دانشمند مسلمانی چنین می نویسد:« جنابُد: در تلفظ کنابُد گویند. شهری کوچک است بهتر از خور و چند موضع و تواقع دارد او را قلعه ایست که پسر گودرز ساخته و حصار محکم دارد. چنانکه از بالای آن تل ریگ تا غایت دیهها و ولایتها مجموع در نظر باشد امّا هرگز آن ریگ در باغات نمی آید و آبش از کاریز است و چهار فرسنگ درازای کاریز است و...».


در برخی از فرهنگها آمده که «کنُابِد : بضّم کاف و کسر با نام شهریست در خراسان و کوه منسوب بدان شهر را نیز گویند. آن در اصل گَون آباد بکاف فارسی بوده و گَوَن به ترکی به معنی آفتاب است و در قدیم الایام در آن محل فیمابین سپاه ایران و توران رزمی عظیم اتفاق افتاده و جماعتی از دو سوی کشته شدند و بر آن مقرر شد که گودرز و پیران و ده مرد دیگر که کفو باشند با یکدیگر رزم ازمایند تا کار بیکسو شود و باقی سپاه از جنگ آسوده باشند و چنین کردند و همۀ پهلوانان ایرا

 

ن براقران و اکفای خویش غالب و مظفّر شدند و پیران سپهسالار افراسیاب نیز بدست گودرز کشته شد، این رزم را یازده رخ نام است و مقام ایرانیان کوه کنابد و محلّ تورانیان دشت ریبد بود، چنانکه حکیم فردوسی گفته:
دو سالار هر دو زکینه بدرد همــی روی برگاشتنــد از نبرد
یکی سوی کوه کنابد برفت یکی سوی ریبـد خرامید تفـت»
قابل ذکر است که ریبد همان زیبد فعلی است و آبادیی است که مرکز دهستان زیبد می باشد و در 22 کیلومتری جنوب غربی گناباد (جویمند) واقع شده، در لغت نامه دهخدا در این باره چنین آمده است:» ریبد: بنابر روایات داستانی شاهنامه نام کوه یا صحرایی بوده در خراسان که تا گناباد سه فرسنگ فاصله داشته و جنگ دوازده رخ میان مردم ایران و توران بدانجا واقع شده [است].» و مؤلّف فرهنگ مزبور می افزاید که «... کنابد را معرب کرده جنابد گویند و در آن ولایت دو قریه است یکی را ولوئی و دیگری را نموئی گویند و در قریه نموئی نارونی است از غرایب اشجار عالم که هشتاد ذراع طول بالای آن است و صاف و بی اِعوجاج ببالا رفته و زیر و بالای آن در قطر اندک فرقی دارد...
مردم از اطراف، به تماشا و دیدن آن نارون به آن محل می روند.


هرکس که ندیده کشمری سرو گونارون کنابــدی بیـــن
و کنابد قریب ببلاد تون و طبس است و در کاف پارسی نگاشتن اَصح است زیرا که مخفف گوناباد است.» لازم به توضیح است که املای ولوئی و نموئی اشتباه است و در حال حاضر این دو نام، نام دو آبادی مجاور هم است که اوّلی را با دل مهمله «دلوئی» و دومی را با ثای مثلثه یا سین مهمله «ثموئی» تلفظ می کنند.
نارونی که ذکر شد در ثموئی بوده، نه در دلوئی ولی اکنون از بین رفته و محّل آن معین است... سرو کاشمر نیز در زمان خود معروف و از بزرگترین اشجار مشهور بوده که بدستور متوکّل عباسی قطع شده است.
برخی نیز نگاشته اند:« کوناباد را جنابد گویند و کبابِد نیز، امّا قول صحیح آن گیوآباد است. یعنی گیو، آباد کرده است و بعضی جن آباد گفته اند، یعنی جن آباد کرده است.»
همچنین گفته اند:« گنابدک به فتح اوّل و بای ابجد که رابع باشد و ثانی بالف کشیده و سکون آخر که دال بی نقطه باشد نام جایی و مقامی که در انجا کوهی است که گودرز سرلشکر کیخسرو فرود آمده بود و در آنجا بیژن دو سه برادر پیران را به چند مصاف کشت بعد از آن ده پهلوان دیگر از تورانیان به دست ده ایرانی کشته شدند و هم در آن روز گودرز پیران را در بالای کوه بقتل درآورد این جنگ را جنگ دوازده رخ گویند لیکن بیازده رخ شهرت دارد معرب آن جنابد باشد.»
علی اکبر دهخدا ضمن شرح مختصری در مورد تاریخچۀ گناباد می نویسد:« شهر گناباد که نام سابق آن جویمند بوده در 286 هزار گزی [حدود 297 کیلومتری] مشهد و 212 هزار گزی [حدود 220 کیلومتری] بیرجند در سه راهی زاهدان و مشهد و یزد واقع شده و مختصات جغرافیایی آن...»
و در ادامه توضیح می دهد:« دو گناباد دیگر نیز در جغرافیای ایران وجود دارد. گناباد دهی از دهستان میان ولایت بخش حومه ارداک شهرستان مشهد است و دیگری دهی است از دهستان گلمکان بخش طرقبه شهرستان مشهد که در 39 هزار گزی [حدوداً 40 کیلومتری] شمال طرقبه واقع است.»
مؤلفّی نیز در کتاب خود که آن را در حدود سال 1320 تألیف کرده گناباد را به لفظ « کن آباد» آورده و «شامل بخشهای کن آباد، بجستان، فردوس، گلشن، کاشمر دانسته است و جمعیّت کن آباد را -/40000 نفر ذکر کرده است.»


البته کاربرد برخی از اسامی چون کن آباد بسیار نادر است و وجه تسمیه صحیحی نیز برای آن بیان نگردیده است. همچنین در کتابی آمده است:« گوناباد، نام قصبه ایست در جنوب ایالت خراسان (ایران)» و توضیح می دهد « گونابد مخفف آن است یا همان اصل است و جنابد معرب آن است.»
نوشته اند:« کُنابَد چو سرآمد نام جائیست در خراسان و نزدیک آن کوهیست که جنگ یازده رخ در آن واقع شده است.»
در فرهنگی که به زبان ترکی تألیف گردیده آمده است:« جُنابِد جزئی از خراسان و متعلّق به ولایت نیشابور می باشد و قصبۀ کوچکی است.»


در جای دیگری چنین آمده که:« جنابد رستاقی [آبادیی] است از قهستان در خاک نیشابور، دارالحکومۀ آن قصبه ای است که آن را گونابد می نامند.»
در کتابی نیز نگاشته شده که:« جُنابِد : بضّم اوّل و کسر رابع معرف گوناباد است. آن یکی از نواحی نیشابور یا قهستان و یا نام دیهی از آن ناحیه می باشد.»
نویسنده ای نیز ذکر کرده که:« جُنابَذ: به ضم جیم و کسر بای موحده معرب کنابد و آن شهریست معروف که الحال کوناباد گویند...» و در قسمت کاف تازی مَعَ نون آمده است که « کَنابَد، بالفتح مقامیست که آنجا کوهیست که گودرز رد جنگ دوازده رخ آنجا فرود آمد.»
باز دیگری آن را با لفظ «جَنابَذ» نام می برد. و گفته شده: «گناباد = گوناباد، (کنابد= معرب جنابد= جنابذ) شهرستانی است در خراسان که از باختر با فردوس، از شمال با...» و ادامه می دهد که « این شهرستان از دو بخش جویمند و بجستان و از صد آبادی بزرگ و کوچک تشکیل می شود که دارای 70694 نفر جمعیت است. مرکز شهرستان گناباد، واقع در 286 کیلومتری جنوب خاوری مشهد به طول جغرافیایی 58 درجه و 41 دقیقه و عرض 34 درجه و 21 دقیقه می باشد. جمعیت آن 10610 نفر است، نام این شهر در سابق جویمند بوده است.» نکتۀ قابل ذکر این است که آمار جمعیت ذکر شده در بالا مربوط به گذشته است. آمار جدید آن در بخش جمعیّت بیان خواهد شد و طول و عرض جغرافیایی آن نیز در بخش جغرافیای طبیعی بیان می شود.
حافظ خوافی در کتاب خود می نویسد که:« جنابد به خواف نزدیکست و قراء مشهور وی این است قریۀ مفند، قریۀ نوغاب، ...» که منظور از مفند همان مَند فعلی می باشد.
ضمن بررسی کلمۀ گناباد در بسیاری از منابع معتبر متوجه این نکته می شویم که لفظ گناباد به صورتهای مختلف و متنوع بیان شده است. مانند کنابسد، جنابُذ، جُنابِذ، ینابد، کنابَذ، کبابَد، جِن آباد، کَن آباد و ... که توضیح آنها گذشت. گاهی برای اینکه علت تسمیۀ آن را از نام مشخص نمایند گناباد را به صورتهای خاصی نوشته اند و بعضی از مؤلّفین در توضیح آنها مطالبی را بیان نموده اند که به برخی از آنها اشاره می گردد.
اصولاً در وجه تسمیۀ گناباد، در بین اهل لغت اختلاف است که آیا مفرد است یا مرکب ازکن و آباد در برخی از منابع به نام گیوآباد اشاره شده است. در توضیح انتخاب این نام گفته اند که چون گیوآباد کرده است بدین نام آن را خوانده اند. این وجه تسمیه اشاره به داستان اسطوره ای تاریخ تأسیس شهرستان گناباد دارد که گیو پسر گودرز یا در حین جنگ با سپاهیان افراسیاب یا حتی قبل از آن تاریخ اقدام به ساخت این شهرستان می نماید. شاهنامه در فصل پیام بردن گیو از گودرز بسوی پیران ذکری از گناباد می نماید.


«بیامد چوپیش کنابد رسید بدان دامن کوه لشکر کشید»
برخی از پژوهشگران معتقد هستند اگر ابتدای پیدایش گناباد را توسط گیو بدانیم قدمت آن (حدّاقل) به 8 قرن قبل از میلاد می رسد.« زیرا کتیبه و آثار باستانی کشف شده تأیید کنندۀ این مطلب است، طبق اشعار فردوسی، گناباد میدان جنگ گیو و گودرز با پیران ویسه و یاران او بوده و به نام جنگ یازده رخ معروف است.»
برخی از مؤلفّین به گناباد «جن آباد [نیز] گفته اند یعنی جن آباد کرده» و در توجیه آن بعضی گفته

اند:« چون ساخت قنوات گناباد با چنان عظمتی « از عهده بشر خارج است.» بنابراین انتخاب چنین نامی اشاره به تاریخچۀ اسطوره ای تأسیس قنات گناباد دارد پژوهشگری می نویسد: «استنباط صاحب بحیره با اتکاء به داستانهای اساطیری صحیح نیست، زیرا کلمه جن عربی است و زبان عربی قبل از اسلام در ایران نفوذ نداشته و لغت جن در زبان فارسی نبوده و جنابد معرف گنابد است.»
این نظریه نیز با توجه به اینکه در شاهنامه فردوسی از گناباد با لفظ کنابد سخن به میان آمده است معتبر به نظر نمی رسد. سرجان مِلکم در کتاب خود از گناباد با نام «گناه آباد» سخن به میان می آورد و در توضیح آن آمده است:« این کلمه مناسب است با آنچه بعضی در باب وجه تسمیۀ آن گفته اند که بهمن از سلاطین قدیم ایران در حال مستی دختر خود به نام همای را گرفت و او از پدر حامله شد و چون این امر در دیانت زردشت و [سنّت] قدیم ایران نیز حرام و خلاف محسوب می شد، پس از آنکه به خود آمد و متوجّه خلاف و گناه بزرگ خود شد پشیمان گردید و خود را لایق سلطنت ندید و خواست کناره گیری کند، علماء مذهب و موبدان بعد از مشاورت و تتبعات مذهبی گفتند: برای کفّارۀ آن گناه باید کار نیک مهمّی انجام دهد که خبر آن به عموم برسد و سپس کفارۀ آن را احداث قنوات در محالّ [مکانهای] بی آب برای استفاده عموم یا غرس اشجار... قرار دادند. بهمن هزار قنات در اطراف مملکت احداث کرد، از جمله قنوات مهمّۀ گناباد... که احداث آنها ... بغیر کوشش و جدّیت سلاطین خیلی مشکل بنظر می رسد!»
این نظریه نیز تکیۀ آن بر روایات اسطوره ای است. برخی را عقیده بر این است که:« نام این شهر گون آباد بوده (گون گیاه خارداری است که از آن کتیرا می گیرند)» و در فرهنگ انجمن آرای ناصری چنین آمده:« کنابد نام شهریست در خراسان و ... آن در اصل گون آباد بکاف فارسی بوده و گون به ترکی به معنی آفتاب است...» و این « تعبیر از آن جهت می باشد که در علم نجوم و هیئت قدیم، ربع مسکون کرۀ ارض را به هفت اقلیم تقسیم کرده اند و هر اقلیمی را منسوب به سیاره ای دانسته اند و اقلیم چهارم که ناحیۀ خراسان باشد به خورشید نسبت داده شده که بدین جهت این معنی به نظر صاحب تاریخ انجمن آرای ناصری رسیده است.»
البته این تعبیر نیز با توجه به عدم سکونت ترک زبانان در این منطقه معقول به نظر نمی رسد. بعضی هم معتقدند که بواسطۀ کانها و معادن فراوانی که در کوههای گناباد موجود بوده و می باشد به آن «کان آباد گفته اند که بر اثر کثرت استعمال تدریجاً گناباد گردیده است.»
همچنین آمده است که این کلمه جمع جنبذه می باشد و جنبذه یک کلمۀ عربی است و « معرب آن که، کلمۀ گنبد می باشد، به همان معنی است و جمع جنبذه، جنابذ می شود.» و جنبد هم ساختمانی تقریباً به شکل نیمکره است که از خشت و آجر و گچ و غیره برفراز عمارتی می سازند.
لذا این نظریه طرفداران فراوانی دارد که نام شهر ابتدا گنبدآباد بوده که بر اثر کثرت تلفّظ به گناباد بدل گردیده است و مؤلّف کتاب حبیب السیر نیز بر این عقیده صحه گذارده که در تاریخ جغرافیای گناباد این مطلب به نقل از او بیان شده است. ظاهراً این وجه تسمیه درست تر به نظر می رسد. زیرا وضعیت معماری گذشته گناباد کاملاً مؤید این نظریه می باشد. تصور اینست که این نظریه بر همه مقدم و معتبرتر باشد زیرا عربها که قهستان را به تصرف درآوردند هر جایی را بر حسب عوارض ظاهرش نامگذاری کردند مثل خود قهستان به اعتبار کوههایش و تون و طبس را به لحاظ هوای تفتیده و گرمش و گناباد را هم بخاطر گنبدهایش نامیده اند.

 


در حال حاضر نیز، ابنیۀ فراوانی وجود دارد که گنبدهای زیبا بر فرازشان زینت بخش آنها گردیده است.

طول و عرض جغرافیایی
زنوزی می نویسد که:« به جنابذ در تلفّظ، گناباد گویند طولش صح و عرض [آن] لدم و از قصبات قهستان [می باشد]. بیست ده و پنجاه مزرعه دارد و به خواف نزدیک است. شهر کوچکی است که پدر گودرز ساخته...»
البته با توجه به حروف ابجد حروف صح برابر 98 یعنی طول آن 98 درجه و حروف لدم برابر 40/34 یعنی عرض آن حدود 35 درجه و 40 دقیقه است و حال آنکه براساس آخرین محاسبات «طول جغرافیایی شرقی 58 درجه و 41 دقیقه و عرض جغرافیایی آن 34 درجه و 21 دقیقه است» البته این محاسبه مربوط به جویمند (مرکز گناباد) می باشد این اعداد در برخی از منابع کمی با یکدیگر تفاوت دارند. امّا دلیل اینکه مؤلف مزبور در محاسبه خود طول جغرافیایی را 98 درجه اعلام می کند این بوده است که اختلاف ذکر شده بر حسب اختلاف متقدمین و متأخرین در مبدأ آن می باشد. زیرا متقدمین مبدأ طول را بنام جزایر خالدات گرفته اند که می گویند امروز در آب فرورفته و معاصرین مبدأ را گرینویچ می گیرند و اختلاف در ذکر عرض هم خیلی مخترص است.
اعداد اعلام شده در فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور با لغت نامه دهخدا و فرهنگ جغرافیایی ارتش و فرهنگ آبادیهای ایران کاملاً مطابقت می کند و بنابر توضیح ذکر شده در فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور «طول و عرض هر آبادی از نظر موقعیت و اعداد نسبت به شهرستانها باید در بین طول و عرض ها قرار بگیرد. زیرا در غیر این صورت اشتباه شده است که باید تصحیح شود.» سپس می نویسد کهک طول جغرافیایی خاوری 59 درجه و 05 دقیقه و طول جغرافیایی باختری[غربی] 57 درجه و 45 دقیقه و عرض جغرافیایی شمالی 35 درجه و 00 دقیقه و عرض جغرافیایی جنوبی 34 درجه و 03 دقیقه می باشد.» مؤلف به عنوان نمونه به این مورد اشاره می کند با توجه به این توضیح اختلافات جزئی در مورد طول و عرض جغرافیایی، ناشی از عدم رعایت دقیق این دستورالعمل است.
« در گناباد، طویل ترین روزهای سال در حدود 14 ساعت و بیست دقیقه است.» و «گناباد طبق تقسیمات اهل هیئت قدیم از اقلیم چهارم است... ابتدای اقلیم چهارم جایی است که طول ایّام آن چهارده ساعت و ربع ساعت باشد.»
ارتفاع گناباد از سطح دریا 1100 متر می باشد. و در همین مورد در گزارش جهاد سازندگی گناباد آمده است که:« بلندترین ارتفاع در حوالی روستای خانیک به ارتفاع 2813 متر و پست ترین نقطه در اطراف مرندیزِ سردق، به ارتفاع 836 متر از سطح دریا می باشد.

جغرافیای سیاسی گناباد
گناباد را برخی، از نواحی نیشابور و اکثر نویسندگان متأخر از نواحی قهستان دانسته اند. قبل از ذکر مواردی از این تقسیم بندی، توضیحات مختصری در مورد قهستان بیان می شود.
«قهستان (معرف کهستان ـ کوهستان) نام قدیمی ولایتی در خراسان جنوبی بین یزد و خراسان که در حقیقت مرکب از واحه های چندی در داخلۀ کویر است و جندق و بیابانک در شمال آن واقع شده...، در قدیم قهستان شامل: قائن، تون، گناباد، طبس و ترشیز بود.» برخی از فرهنگهای دیگر نیز، همین معنی و مفهوم را ارائه داده اند. همان طور که هزار سال پیش فواصل آبادی های

قهستان را بیابان توصیف کرده اند. فرهنگ معین نیز آنجا را واحه ها (آبادی میان ریگستان) در داخل کویر معرفی می کند. در این صورت بدون تردید در آن ناحیه و استان کوهی وجود نداشته تا مجموعۀ آن را کوهستان یا کهستان بنامند. در ثانی هرگاه بخواهند کوهستان را معرب نمایند، تحت هیچ قاعده و موازینی به صورت قهستان درنمی آید.
نام ناحیۀ مذکور (بین یزد و خراسان) در تمام منابع نخستین فارسی و عربی به شکل قهستان ثبت شده است. قهستان یک واژه و اصطلاح کاملاً فارسی و ایرانی است و در قدیمی ترین منابع فارسی از قبیل گرشاسب نامه، تاریخ بلعمی، تاریخ بیهقی و غیره به صورت قهستان درج شده است و معنی و مفهوم آن چنین است، قه که به رسم الخط قُه، قو، کی، کهن و که هم به کار رفته است، در مناطق خشک و کویری به معنی آبی است که با وسایل مصنوعی از قبیل کندن چاه و ایجاد کاریز بدست می آید و مورد استفاده عمومی قرار می گیرد... و این اصطلاح (قهستان) اختصاص بدین نواحی دارد و آمده است که «... در سراسر قهستان رودخانه نیست و آب آن از قنات و چاه است.»
البته این مسئله قابل ذکر است که اگر به نقشه جنوب خراسان توجه شود برخی از شهرهای جنوب خراسان در میان رشته کوههای سیاه، شتران، مؤمن آباد، کاخک، گناباد و .. واقع شده اند بنابراین وجود کوههای جنوب خراسان را نمی توان نادیده گرفت.
یکی از جغرافیدانان می نویسد:« قهستان (قوهستان) ناحیه ای از خراسان در بیابان فارس است و شهری بدین نام ندارد و قصبه (مرکز) آن قائن و شهرهای آن ینابذ و طبسین که معروف به کری است و خور و طبس که معروف به طبس مسینان است، می باشد.»
دانشمند دیگری در این باره می نویسد که «قهستان... قصبۀ آن قائن و شهرهایش، تون، جنابد، طبس عناب و طبس خرما... است.»


گناباد از شهرهای بسیار قدیمی و باستانی است که در تاریخ قدیم از اقلیم چهارم و جزء شهرهای قهستان محسوب می شد و در جنوب استان خراسان واقع است.
گفته شده:« ... سرزمین قهستان به معنی شهرهای کوهستانی است که بر کناره بیا

بانی بین نیشابور و هرات واقع است و در آن شهرهایی همچون قائن قرار دارد که بزرگترین شهرهای آنجاست و دیگر جنابذ و تون و قوهستان وطبس...»
برخی بر این اعتقادند که گناباد زمانی پایتخت کیانیان بوده است و اعلام می دارند به همین دلیل شهر کاخک در مجاورت گناباد به «کاخ کی» شهرت داشته است. برای تأیید این ادعا مدارک معتبری ارائه نشده است.
همانطور که بیان گردید در این منطقه شهری تحت عنوان قهستان نبوده است.
قبلاً ذکر شده یاقوت حموی گناباد را ناحیه ای از نواحی نیشابور دانسته و می افزاید « که اکثریت مردم زمان مؤلّف، می گویند که از نواحی قهستان و از توابع نیشابور می باشد» و توضیح می دهد منطقه ای است که به آن کنابذ می گویند. یکی دیگر از جغرافیدانان اسلامی ضمن تأکید بر مطلب فوق چنین می گوید:« قوهستان، از کوره های [ولایات] خراسان است و قوهستان، کوره ای است بر کنار بیابان فارس و مشتمل بر چند شهر و از آن جمله است قائن که قصبۀ قوهستان است و روزن وینابذ...» گناباد در حال حاضر از نظر طبیعی از قسمتهای مرکزی خراسان می باشد و از نظر سیاسی غالباً تابع حکومت مرکزی خراسان بوده و گاهی نیز تابع حکومتهای اطراف بوده چنانکه مدتهای مدیدی تابع قهستان بوده است.
حمدالله مستوفی در کتاب خود در باب بلاد قهستان و زاولستان می نویسد:« و آن هفده شهر است و هوای معتدل دارد و حدود آن تا ولایات خراسان و ماوراء و کابل پیوسته است. حقوق دیوانیش داخل مملکت خراسان است و دارالملکش شهر سیستان، و شهر تون و قائن و خوسف و جنابذ از بلاد آن ...[می باشد].»
آنچه که از مطالعه کتب تاریخی و کهن نمودار می گردد این نکته است که گناباد در دورانهای تاریخی گذشته اعتبار و اهمیت خاصی داشته و بستر حوادث و رویدادهای تلخ و شیرینی بوده است. اهالی گناباد با ورود تازیان مسلمان به ایران و خراسان بزرگ علاقمندی خود را به اسلام و بعدها مذهب تشیع اثنا عشری نشان دادند و تا به حال بر اعتقاد خویش ایستاده اند. حسن صباح از رهبران فرقه اسماعیلیه در ایران این منطقه (قهستان) را که دارای ویژگیهای خاص دفاعی بوده است به عنوان مرکز مالی و آموزشی خود قرار داد. از حدود 105 قلعه که در تصرف این فرقه بود 70 قلعۀ آن در قهستان بوده است برخی از این قلاع در دوران قبل از اسلام احداث و قدمت چندین هزار ساله دارد. گناباد در دورانهای بعد از جمله دوران تیموریان، صفویان و قاجاریه نیز طرف توجه برخی از حکّام وقت بوده است. در بخش تاریخ بعد از اسلام گناباد به این مطلب اشاره خواهد شد.
در اوایل قرن سیزدهم هجری که امرای طبس از ایل شیبانی قیام کرده و با حکومت مرکزی و قاجاریه مخالف بودند، گناباد و ترشیز را هم تصرف کرده...

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید