بخشی از مقاله

مقدمه
وجه تمایز بشر با موجودات دیگر دین است یعنی تنها انسان ها هستند که در این کره ی خاکی می تواند قابلیت دریافت دین را داشته باشد و در سرتاسر عالم فقط انسان موجودی است دینی. در تاریخ چندین هزار ساله ای بشر هرگز حتی قبیله ای وجود نداشته است که نوعی از گرایشات بر دین را نداشته باشد.حتی بوترنشینان استرالیای مرکزی و سرخپوستان که دارای پست ترین صور موجود زندگی هستند. نیز نوعی از گرایشات دینی را داشته اند. آنها به عالم ارواح معتقد بوده اند.

به پرستش آنها مشغول اند این امر از قدیمی ترین آثار باستان تمدن بشری است که بدست آمده و کاملا آشکار و واضح می باشد. دین خصیصه ای است واقعا برجسته که سرآمد تاریخ بشر می باشد. بشر واقعا معتقد است که در برابر گونه ای روابط خاص فوق بشری قرار دارد. که این روابط خارج از دسترس و تجربه بشر می باشد اما این روابط ناشناخته کمک های فوق بشری لازم را دریافت نموده و از این واقعا خرسند می باشد. دین بر انسان چیزی را می دهد که از هیچ منبع

دیگری قابل دریافت نیست. یعنی اعتماد به حاصل کوشش های بشری از طریق اتصال شخصی بر قدرت متعالی جهان از منظر روانشناختی دین تاحدی عقلی، تا حدی عاطفی و نیز تاحدی عملی می باشد. اما دین مسلماً چیزی بیش از یک تجربه ی صرفا درونی است و همواره اشاره به یک موضوع مورد پرستش اشاره دارد(ا.هیوم، 1948).
در مجموع می توان گفت که دین امری فطری است که در نهاد تمام انسانها بر ودیعه گذاشته شده است. که از پرستش ابتدایی ترین اشیایی که در دسترس بشر بوده است شروع شده و

ادامه یافته است. که به دین اسلام که آخرین و کاملترین ادیان الهی بوده است. پایان یافته دین اسلام که بنیان گذار آن حضرت محمد(ص) بوده است دینی است برای همه جا و همه وقت و قابل دریافت برای هر بشری می باشد و دقیقاً مطابق با خواسته ها و نیازهای او تنظیم شده است. دینی است که برای سلامت و بهبود در روابط آنها در بعد جسمانی، روحی، روانی برنامه های منظم و بدون نقصی را ارائه می دهد . همیشه پیام آور آرامش و سلامت و بهزیستی بوده است. قطعاً اگر فردی اعتقاد کامل به دستورات دین را داشته باشد و به آنها عمل نماید، حاصل این اطاعت ها و سرسیردگی ها آرامش و آسایش در دنیا وآخرت می باشد. گرایش مذهبی آن اعتقاد و ایمان قلبی است که هر فردی می تواند نسبت به حقیقت و واقعیات تعلیمات دینی در خود ایجاد نماید که آثار این امر هم در بعد جسمانی و هم در بعد روانی قابل مشاهده خواهد بود. این گرایشات هم در رفتار و افکار فرد به طور مستقیم تأثیرات دارد و هم در هیجاناتی چون عشق و محبت، کینه و نفرت، غم و شادی و خشم و ترس که این هیجانات در زندگی فرد نقش مهم و بسزایی دارد و نه تنها در خوشبختی افراد موثرند بلکه بر سلامت حافظه و نیروی عقل و ادراک نیز تأثیر دارند بر تجربه های افراد معنا می بخشد و درباره ی داوری فرد در مورد هر مسئله ای دخالت دارد و در نحوه ی عملکرد فرد نیز نفوذ انکار ناپذیری دارد.(ریو، 1995، ترجمه ی سید محمدی، 1378).
هیجاناتی که فرد احساس می کند می تواند ناشی از ارزیابی اطلاعات دانست که این ارزیابی شامل شناخت یا پردازش اطلاعات رسیده از محیط، بدن، و حافظه فرد و تمایل در پاسخگویی به شیوه ی خاص و ملاحظه ی نتایج اعمالی است که ممکن است از حالات هیجاناتی که فرد تجربه کرده باشد به دست آمده باشد. (شاکتر، سیتگر، 1992/ ترجمه محمد الدین بناب، 1375).در واقع هیجانات انرژی انگیزه ها را فراهم می کند(تام وکینز، 1981، ترجمه محی الدین بنات، 1375) زمانیکه هیجانات با شناخت تعامل یابند سبب افزایش آگاهی شخص می شوند. (باورا، 1981، ترجمه قاسم زاده، 1379) چگونگی تعامل انگیزش با هیجانات و تعامل با شناخت موضوع هوش هیجانی را مطرح می سازد. (مایرو سالودی، 1990/ ترجمه تهامی منفرد، 1380) افرادی که توانایی استفاده ی درست از هیجانات خود را دارند می توانند از دلهره و نگرانی و اضطراب که هر فردی در طول زندگی خود تجربه می کند بهتر و در زمان کمتری فائق آیند.(گلمن، 1995/ ترجمه پارسا،1381)وکسلر می گوید: هوش به عنوان ظرفیت کلی هر فرد برای رفتار هدفمند است تا بتواند منطقی فکر کند و به گونه ای موثر با محیط و اطرافیان خود رابطه ی مثبت و هدفمندی را برقرار نماید(افروز و هومن، 1379).
با توضیحاتی که راجع به گرایشات مذهبی و هوش هیجانی ارائه شد بر خوبی واضح است که

هوش هیجانی یکی از مسائلی است که خواه یا ناخواه با کشیده شدن افراد به سوی گرایشات مذهبی همراه است زیرا مذهب معتقد است که با اطاعت از دستورات دینی می توان به نحو مطلوب با محیط رابطه برقرار کرد و همچنین به گفته ی وکسلر هوش هیجانی نیز به دنبال این رابطه

می باشد. چگونه ممکن است تعالیمی که برای رساندن انسان به حقیقت عالم و کمال انسان وضع شده است. با هوش هیجانی که یکی از مهم ترین شروط رسیدن به کمال است غافل باشد قرآن امنیت و آرامش و آسودگی را که فرد مومن تجربه می کند چنین توصیف می کند: آری آنها که ایمان آورده و ایمان خود را با شرکت نیامیختواند امنیت برای آنها باشد و آنها هدایت یافته اند(سوره ی مبارکه ی انعام، آیه ی 82). با توجه به مطالب ذکر شده می توان چنین استنباط نمود که

اعتقادات مذهبی ریسمان محکم و مطمئنی جهت رهایی از تنش های فرد و زندگی شاد برای او هستند.

بیان مسئله:
در این تحقیق بر آئیم تا تعریفی کامل از هوش هیجانی از نظر روانشناسان و همچنین نظر پیشوایان دینی را در مورد گرایشات مذهبی را ارائه داده و با مقایسه این دو مبحث تصویر روشن و شفافی از یک فرد که بر گرایشات مذهبی و هوشی هیجانی خود آگاه است بدهیم و این مطلب را بیان نماییم که میزانی که یک فرد هوش هیجانی دارد یا نمره ای که از هوش هیجانی دریافت می کند درگرایش او به سمت مذهب تاثیر دارد. یقینا تعلیمات دینی برخود آگاهی فرد که از مباحث هوش هیجانی است. موثر می باشد هوش هیجانی یعنی توانایی حفظ انگیزه در مقابل ناملایمت های زندگی و استقامت داشتن در شرایط بحرانی و حفظ خونسردی و تنظیم حالات روحی و روانی به گونه ای که پریشانی خاطر تفکر فرد را خدشه ساز نکند. و امیداور باشد بهترین تصمیم را انتخاب می کنید به طور خلاصه مذهب برای سعادت انسانها آمده است. و ابزاری در جهت نیل به آرامش و سعادت و هوش هیجانی مجموعه ای از مهارتها و صفاتی است که در سرنوشت افراد اهمیت بسزایی دارد(شریفی، 1385).
در آخر بیان مسئله باید گفت: خصیصه ی جامع وهمه گیر یک شخصیت مذهبی عبارت است از ارتباط وآرامش او و برقراری رابطه ای دوستانه و مداراگرایانه او با دیگران و حل مسائل موجود در زندگی به نحوی مطلوب و تسلط کامل او بر حالات درونی و بیرونی خود. که این ویژگی ها از مباحث هوش هیجانی نیز به حساب می آید(محبتی، 1373).


سوال:
آیا بین هوش هیجانی و گرایشات مذهبی رابطه ای وجود دارد؟
اهمیت و ضرورت تحقیق:
هوش هیجانی یکی از مباحث مورد تحقیق در این پژوهش می باشد. هوش هیجانی با توانایی درک خود و دیگران (خودشناسی و دگرشناسی) ارتباط با مردم و سازگاری فردی یا محیط پیرامون خویش پیوند دارد. به عبارت دیگر هوش غیر شناختی پیشرفتها و موفقیتهای فرد را میسر می کند. و سنجش و اندازه گیری آن به منزله ی اندازه گیری و سنجش توانایی های شخصی برای سازگاری با شرایط زندگی و ادامه حیات در جهان است(جلالی، 1381) می خواهیم در این پژوهش از مزایای هوش هیجانی و استفاده آن برای پیشرفت در عرصه های زندگی و افزایش ارتباطات و بالاخص ارتباط آن را با گرایش به مذهب نشان دهیم که آیا در صورت بالا بودن هوش هیجانی میزان گرایش به مذهب نیز بالا می رود؟


مذهب قدرت تحمل، آلام، رنجها و صدمات را می افزاید. و بدین ترتیب به بهبود ارتباطات فرد و سازگاری او با محیط اطرافش می انجامد امروزه در سطح جهانی با فرضیات و تئوریهای گوناگون ضد مذهبی مواجه هستیم. که شاهد حملات همه جانبه به مذهب می باشد که باید به آنها آگاهی پیدا کرده و آگاهانه برخورد شود(حکمت، سعید، 1380، ص33).
امروزه هوش هیجانی و گرایش به مذهب به عنوان یکی از مفاهیم مورد توجه سازمان بهداشت جهانی است. که نقش آن ایجاد تحرک و هماهنگی در تحقیقات در مورد این دو موضوع در سطح جهانی است و سعی در آن دارد تا میزان تأثیر انگیزش و اعتقادات مذهبی و هوش هیجانی را مشخص نماید تا به این اثبات برسد که با ارتباط دادن انسان به منبع و سرچشمه مبتنی و استمداد قلبی از او بر قدرت وحی و روانی خود افزوده و نه تنها بر مشکلات کنونی غلبه کرد بلکه در گامی فراتر از پرتو ایمان به درگاه باری تعالی به پیشرفتهای شگرفی برسد که به راستی یاد خدا زیور قلبها است(آل یاسین، سید علی، 1374، ص 32).

اهداف پژوهش:
هدف از تحقیق پیدا نمودن رابطه بین اعتقادات مذهبی و میزان هوش هیجانی می باشد که در این تحقیق فرض بر این است که بین اعتقادات مذهبی و هوش هیجانی رابطه وجود دارد که اگر فرض تحقیق به اثبات برسد می توان ادعا نمود که افرادی که دارای گرایش به مذهب هستند هوش هیجانی بالاتری نسبت به افرادی که این گرایش را ندارند هستند بنابراین این افراد موفق تر هستند و در این تحقیق سعی بر آشنا نمودن افراد با این حقیقت است که بهترین و مطمئن ترین و شاید کوتاهترین راه رسیدن به ارتباط موثر بهره گرفتن از توانایی ها و استعدادهای خود داشتن ایمان و اعتقاد به خدا و پیامبر و دین گرایشات مذهبی واقعی است.


فرضیه های پژوهش
بین گرایشات مذهبی و هوش هیجانی رابطه معناداری وجود دارد.
میزان هوش هیجانی در افراد با گرایشات مذهبی بالا بیشتر از میزان هوش هیجانی در افراد با گرایشات مذهبی پایین است.
متغیرهای مورد مطالعه:
با توجه به عنوان تحقیق که رابطه بین گرایشات مذهبی و هوش هیجانی می باشد اینگونه مشهود

است که:
1) متغیر مستقل: گرایشات مذهبی فرد
2) متغیر وابسته: هوش هیجانی فرد هستند.
تعریف متغیرها
الف) تعریف نظری
هوش هیجانی: هوش هیجانی شامل ویژگی هایی مثل توانایی تهییج و برانگیختن خود، استقامت و پایداری در برابر شکست، از دست ندادن روحیه، وایس دانی افسردگی و ناامیدی در هنگام تفکر، همدلی و محبت و امید داشتن است. (گلمن، 1995/ ترجمه پارسا، 1380).
گرایشات مذهبی :عبارت است از سیستم فکری و عملی برای درک و فهم حقایق طبیعی جهان وراهی که انسان از روی حقیقت به موضوعی گرایش پیدا می کند(مدرسی، مطهری، 1368، 1372) گرایشات مذهبی داشتن ایمان و اعتقاد و یقیین قلبی به یکتایی خداوند و عمل به فرمان ها و دستورات دین تعریف شده است.
ب) تعریف عملیاتی:
برای اندازه گیری هوش هیجانی از تست هوش هیجانی پل که روایی و اعتبار آن ثابت شده است استفاده شد. که این آزمون مشتمل بر 20 سوال می باشد و دارای دو گزینه ی بلی و خیر است. برای اندازه گیری اعتقاد مذهبی از تست اعتقاد مذهبی آلپورت استفاده شده است. که مشتمل بر 28 سوال می باشد و دارای 5 گزینه است که عبارتند از کاملا مخالفم، مخالفم، نظری ندارم، موافقم و کاملا موافقم.

فصل دوم

تاريخچه مذهب و سير تحولات مذهبي
در حاليكه از مشاوره و خدمات روان درماني و به طور كلي از علم روانشناسي چند دهه بيشتر نمي گذارد. مذهب تاريخچه اي به قدمت تاريخ بشر دارد. در واقع قدمت مذهب از علومي چون فلسفه و طب كه از علومي مربوط به روانشناسي در يك چشم انداز يا ديدگاه مذهبي امري است . زيرا مفاهيمي از قبيل نوع دوستي، عشق، محبت و سازگاري از محورهاي اساسي مذهب است بدون شك اين مفاهيم از مفاهيم مهمي در علم روانشناسي و هوش هيجاني است. دليل ديگر توجه مذهب به اين علم اين است كه درمانهاي انساني گرايانه تا حدود زيادي به موضوعات مذهبي نزديك است.(ميرفس و تورن، 1998).
يونگ كه يكي از بزرگان علم روانشناسي است برخي از رسوم مربوط به مذاهب بزرگ، عرفان، اسطوره شناسي، انسان شناسي و طالع بيني را مطرح كرده است. برخي از روان شناسان از اصول مذهب اقتباس نموده و يك روان درماني خاص را مطرح نموده اند كه در آن شيوه ي درمان روان درماني به عنوان يك بعد روحاني از اهميت بسزايي برخوردار است (خداياري، فرد، 1381).


استاد مطهري در بحث از فطرت گرايشهايي را بر انسان بر مي شمارد كه اولا با خود محوري قابل توجيه نيست ثانيا شكل انتخابي و آگاهانه نيز دارد يكي از اين گرايشات عبارت است از:‌گرايش به عشق و پرستش بي ترديد بعد پرسش و عبادت بر شيواترين شيوه در قالب مباحث نظري بيان شده است و تكاليف دقيق عملي ‍ژرفي را ارائه نموده است.
كه زمينه سازنيل به معرفت كامل معرفي شده است(خداياري فرد، 1381، ص 93).علاوه بر آن چه ذكر شد پيوند علم و مذهب يكي از اساسي ترين موضوعاتي است كه مشوق اصلي پياژه در پرداختن به علم در معناي كلي و گسترده آن بوده است آنچه پياژه در پرداختن به علم در معناي

كلي و گسترده آن بوده است آنچه پياژه در مورد پيوند علم و مذهب بيان نموده حاكي از آن است كه او براي پيوند اين دو نظريه علم كلي را مطرح كرده است كه بدين گونه بتواند روابط دروني و بيروني پديده ها را توجيه نمايد. وي بر خلاف نظريه تحصيلي كه تنها بر روابط بيروني مي انديشيد.
و معتقد بود كه روابط دروني موجب ظهور آثار خارجي و عامل تبيين كننده پديده هاست. اساس روابط دروني در رشد شناختي انسان ارتباط بين كل و جزء است.كل به سبب كامليت خود جزء را به سوي خود كشانده است و بايد ارزش خود را به جزء تحميل كند و جزء نيز به علت نقص خود به سمت كل هاي كاملتر حركت نموده و مجذوب ارزش هاي كاملتر مي گردد( لطيفيان و بشاش، 1380، ص 124).


تعاريف مذهب (دين) ودينداري
1- زيگموند فرويد مذهب را اين گونه تعريف مي كند: مذهب نيروي عظمي است كه قويترين احساسات بشر را در اختيار دارد و بر هر تصميمي حكمراني مي كند(صانعي، 1350).
2- ويليام جيمز از مذهب اين تعريف را ارائه مي دهد: مذهب عبارت است از تجربه و احساس رويدادهايي كه براي هر انساني در عالم تنهايي به دور از هر گونه وابستگي روي مي دهد و اين تجربه براي هر انساني حداقل يكبار روي مي دهد و او اينگونه مذهب را تجربه مي كند(خداياري فرد، 1381، ص 94).
3- منتسكو مذهب را بزرگترين و جامع ترين قوانين در اجتماع بشري قلمداد مي كند(صانعي، 1350)
4- كارل گوستا يزدگ، مذهب را اين گونه تعريف مي كند: مذهب حالت از روح است و عبارت است از حالت مراقبت و تفكر و توجه دقيق به بعضي از عوامل موثر كه شر عنوان قدرت قاهره را به آنها تعلق مي دهد(يونگ، ترجمه روحاني، 1383، ص 5).
5- يسترون معتقد است مذهب عبارت است از چيزي كه در ما احساس پرستش نسبت به يك وجود برتر كه ما آن را الهي مي ناميم و آن را مقدس و قابل ستايش مي دانيم (ديونگ، ترجمه روحاني، ص 250).
6- تبسن، شون رادونيس، 1993، به نقل از ن‍ژاد ، ابوالهري و رمضاني 1376م دين را به صورت كنشي تعريف كرده اند به اعتقاد آنها دين يعني آنچه ما به عنوان يك انسان انجام مي دهيم تا شخصا پاسخ سوالاتي را كه با آنها مواجه هستيم دريابيم و به كمك دين مسائل زندگي را بهتر حل مي كنيم.
7- مذهب عبارت است از تأثرات، احساسات، رويدادهايي كه براي هر انساني به دور از هر تنهايي و فارغ از همه وابستگي ها رخ مي دهد به نحوي كه انسان در مي يابد كه آنچه بين او و آنچه امر خدايي مي نامد رابطه اي وجود دارد كه اين رابطه براي او كاملا ملموس است(جيمز، 1968، ترجمه قائمي، 1370)
8- دينداري به معناي متصف بودن به يك دين از تنهايي موجود يا ابزار سر سپردگي نسبت به ديني خاص مي باشد بدين معنا كه فرد خود را پيرو مذهبي خاص معرفي مي نمايد(نوابي نژاد، ابوالهري و رمضاني، 1376).


9- ويليام جيمز علاوه بر اينكه مذهب را يك تجربه تلقي مي نمايد مذهب را يك هيجان منحصر به فرد نيز مي داند(جيمز 1968، ترجمه قائمي، 1370)
10- در فرهنگ آكسفورد مذهب را چنين تعريف مي كنند: مذهب عبارت است يك قدرت برتر نامرئي كه بر سرنوشت انسان تسلط دارد واجب الطاعت است.(حسيني، 1380، ص 20).

 


مفهوم پرورش مذهب:
پيامد مذهب در حقيقت مجموعه دگرگوني هايي است كه در فكر عقيده فرد به منظور ايجاد نوع خاصي از عملكرد و رفتار كه تكيه براصول مذهب دارد. به وجود مي آيد و به عنوان عامل مسلط بر زندگي فرد و بر تمام جوانب زندگي او خود نمايي مي كند كه اين قانون و ضابطه بر هر ضابطه ديگري در زندگي فرد مسلط تر مي باشد زيرا در جهان امروز كه صنعت مي توان گفت كه فرد داراي وظايفي نسبت به جامعه است و او بايد پايبند به تعهداتي خاص است. مگر زيگموند فرويد معتقد نبود. كه جامعه نيازي به مذهب ندارد. اما بايد گفت در عصر ما كه بيماري هاي رواني و نگراني ها و اضطرابهاي متعددي در آن جاي دارد. و افراد ترس از برقرار نمودن رابطه با يكديگر را دارند و از بين بردن نقاب چهره خود ترس و دلهره دارند ضوابط مذهبي بهترين داروي شفابخش و نجات دهنده فرد از نگراني هاست وبه عقيده ي آدلركه از تجارت 30 ساله ي روانكاوي خود سخن مي گفت: معتقد بود كه كليه ي بيماران رواني كه حس مذهبي خود را باز يافتند درمان شوند(افروز، 1357).


مذهب و درك عاطفي
بر خلاف آنچه كه روانشناسان و جامعه شناسان يك بعدي همچون زيگموند فرويد و كمونيستها فكر مي كنند. و براي انسان چيزي خارج از جسم و نيازهاي جسم قائل نيستند برخي ديگر معتقدند كه همان طور كه انسان از نظر جسم 4 بعدي است روح او نيز حداقل4 بعد را دارد:
1- حسن راستي يا حقيقت جويي كه سرچشمه انواع علوم و دانشها و انگيزه و كنجكاوي است و اين حس براي انسان تلاشي رادرجهت شناخت جهان هستي و پديده هاي گوناگون ايجاد مي كند.
2- حس زيبايي: علاقه ي انسان به هنرهاي اصيل واقعي، زيباييها و ذوقيات و كششي در درون خود به اين هنرها و امور حس مي كند.مسلما اين حالت فرد يك عامل اقتصادي ندارد بلكه علتي فراترداردمثلا لذتي كه انسان با شنيدن يك قطعه شعر جالب مي برد يا با ديدن يك نمايش زيبا يا بوييدن يك شاخه ي گل، اين لذت و حالت هوش با عامل اقتصادي ربطي ندارد بلكه اين نياز يك كشش روحي است كه دليلي بر اصالت اين حس و تأثير آن در پيدايش بخش عظيمي از پديده هاي صنعتي و اجتماعي است و همچنين رونق اقتصادي شده است.
3- حس نيكي: كسيت كه در درون خود كششي هر چند ضعيف به سوي مفاهيمي چون:‌عدالت، وجدان و فداكاري را احساس نكند حتي اگر اين فرد مربوط به انسانهايي باشد كه هزاران سال قبل در كراتي ديگر مي زيستند عشق و علاقه و احترام به يك قهرمان يا يك فرد عادي مسلماً دليل اقتصادي ندارد بلكه احساس اصيلي است كه در درون بشر ريشه دوانده و همانند يك بعد جسماني جزئي از ما شده است و حتما انسانهايي كه بعد از ما نيز خواهند زيست اين حس زيبا را درك خواهند كرد و همچون ما اين حس را مقدس مي دانند.


4- حس مذهبي: ايمان به يك مبدأ متعالي و قابل پرستش و نيايش كه از اعماق درون روان ادمي سرايت كرده باشد. حتي مي توان گفت كه انسان در طول تاريخ بسيار نشان داده است كه به خاطروجود چنين حسي و قواست آن زندگي خود را فداي اين حس كرده اند براي جاودان ماندن اين حس(آيت الله مكرم شيرازي، 1368)

 

انگيزش مذهبي:
انگيزش مذهبي گرايش و نيروي دروني است كه ارگانيسم را به سوي هدفي خاص هدايت مي كند مذهب در علم وا‍‍ژه شناسي به معناي Religio آمده است. كه به معناي پيوند مي باشد بنابراين مذهب پيوندي است بشري و معنوي كه وظيفه ي آن متحد ساختن ابناء بشرو آيين هاي خود در يك اعتقاد واحد است كه برخي اين نياز عميق همگاني را متحملاً‌از احساس ناتواني آدمي دركائنات و از تمايل او به امنيت سرچشمه مي گيرد بنابراين ايمان مذهبي پاسخ واكنشي است كه در مقابل تزلزل و نا اطميناني حيات كه فرد توانايي برقرار رابطه با پديده هاي اطراف خود را به نحو احسن را گذارد و اين واكنش دليلي است براي وجود آمدن مذهب (رزم آزماه، 1370)


صفات مذهبي:
صفات فكري يا عقيدتي است كه مربوط به موضع گيري فلسفي فرد در رابطه با نظم پديده هاي هستي است از ديدگاه اسلام بيان شده است كه جدايي و مرزي بين صفات رواني واعتقادات مذهبي وجود ندارد صفات مذهبي به تعداد معيني از صفات محدود نمي شود بلكه تمامي اوامر و نواهي را در تمام سطوح زندگي بشر شامل مي شود مانند اعتقاداتي كه در دين اسلام در مورد مفاهيمي چون واجب و مستحب و مكروه وجود دارد كه اين مفاهيم در تمام زندگي فرد جريان دارد. مادامي كه سلامت وبهنجاري يك اعتقاد مذهبي حاصل نشود سلامت رواني هم حاصل نخواهد شد و اين گونه به نظر مي رسد كه فرد از نظر ابزار هيجانات و احساسات خود نيز در شرايط ايده آلي نيست. اعتقاد ما بر اين است كه اعتقادات مذهبي در حل مسائل و بحران هاي عاطفي موجب بهبود روابط ميان فردي در ميان افراد بشر مي شود و به دليل جامعيت و كامل بودن يك مذهب آسماني چون اسلام بسياري از مشكلات و سردرگمي هاي انسان عصر مرتفع خواهد گرديد. بسياري از دانشمندان غربي استفاده از شيوه ها و الگوهاي مذهبي و توجه به اعتقادات و انجام امور معنوي از قبيل نماز، روزه، حج و غيره را وسيله اي مطمئن براي جلوگيري از انحطاط و سردرگمي در دنياي امروز مي دانند(آيت الله مكارم شيرازي، 1368).

اعتقادات مذهبي:
اعتقاد مذهبي جريان اجتماعي است كه در طول تاريخ تمدن انسان در بستر زمان جاري بوده است مدارك باستاني نشان مي دهند كه هيچ وقت بشر بدون مذهب نبوده است بنابراين اگر بگوييم مذهب خط و سرلوحه زندگي انسان خلاف نگته ايم در تعريف از اعتقادات مذهبي بايد گفت: تعهد و پايبندي يك جامعه ي مذهبي به استانداردها و موازين اخلاقي به گونه اي كه زندگي يك عده از افراد معين را هدايت مي كند و هدف آن رسيدن به كمال و آرامش و امنيت مي باشد. بدين

منظور استانداردها و موازيني كه وضع شده است مقدس و الهي به حساب مي آيد.

مذهب عاملي براي حركت عملي
جهان بيني مذهبي به پيروان خود تعليم مي دهد كه عالم هستي آن چنان نظام حساب

شده اي دارد كه اگر پركاهي از آن كم يا به آن اضافه شود كمبود و نقص در آن بسيار آشكار و قابل مشاهده خواهد بود.
در حقيقت چيزي در آن يافت نمي شود كه از قانون عمومي احسن بر كنار باشد اين تعليمات به پيروانش آموزش مي دهد كه: آفريدگار جهان داراي علم و قدرت بي انتهايي است و آفرينش جهان از آن سرچشمه گرفته وسيراب شده است.
كسي كه داراي چنين جهان بيني است خود را ملزم مي داند كه در هر امور و هر موجودي از اين جهان به عنوان محصول يك علم و قدرت بزرگ بينديشد و به هيچ حد و مرزي در اين زمينه قانع نشود. چرا كه علم ماهر چه باشد محدود و اين نظام نتيجه علم نامحدود است و به اين ترتيب شعله عشق به علم و دانش را تا مرحله بي نهايت از وجود دا و زنده نگاه مي دارد. در حالي كه يك فرد ماترياليست براي خود الزامي نمي بيند كه همه موجودات و امور جهان را حساب شده بپندارد و اسرار آميز و داراي نظام زيرا همگي را مولود مبرايي كه فاقد علم و دانش است. مي داند گفتار معروف انشتين يكي از معروف ترين دانشمندان معاصر كه مي گويد: در ميان مغزهاي متفكر جهان كسي را نمي توان پيدا كرد كه با كمال داراي يك ايمان مذهبي نباشد. ايمان بر يك متقن كه از عقل كلي سرچشمه گرفته و همين ايمان است كه در تلاشهاي خستگي ناپذير به آنان توان مي دهد و الزام مي كند كه همواره براي كشف قوانين و روابط منظم پديده هاي جهان بايد كوشيدو انديشيد.


مذهب عاملي براي تعذيه عواطف انساني
افزایش آمار جنایات همگام با غلبه روح، ما دیگری و قساوتهایی که از انسان های متمدن عصر ما سر می زند انسانهایی که به خاطر منافع خویش از هیچ گونه جنایاتی باک نداشته و حتی نمی بینیم طبقه فاصله و افراد متفکر جهان متمدن امروز نیز در مسیر زشت ترین اعمال خشونت آمیز قدرتهای بزرگ جهان گام بر می دارند، اینها روشنگر وضع دردناکی است که از تحلیل رفتن عواطف انسانی، دامنگیر اجتماعات انسانی شده است. ما در دستورات مذهبی و حتی در زمینه جنگها مطالبی را می بینیم که هیچ یک از آنها در جهان امروز که پیوندهایش که شکل مادی به خود گرفته است رعایت نمی شود، اصولا در ما دیگری عاطفه انسان، حمایت از مظلوم، ایثار، فداکاری و.... اینها مفهومی ندارد و مهلت پرداختن به این مفاهیم داده نمی شود و آنچه در مسیر خالی مالی افراد و ملتها نمی باشد، محکوم به فنااست.
مذهب است که ارزشها را نگاه می دارد و در برابر یک سلسله نتایج معنوی که برای آنها اهمیت زیاد بی قائل است پیروان خود را دعوت به تحقیق بخشیدن به این مسائلی که انسانی می باشد، می نماید یک فرد مادی دلیلی نمی بیند که فی المثل از حقوق کلانی که در یک کارخانه سیگارسازی به او می دهند صرف نظر کرده و بخاطر رعایت اصول انسانی با حقوق کمتری در ی

ک کارخانه داروسازی کار کند.ولی برای یک فرد مذهبی کاملا قابل توجیه و مفهوم است.
بگفته ی بعضی از دانشمندان، اگر خدا از جهان انسانیت را برداشته شود تو حس و بر بریتی بر آن سایه می افکند که حتی تصور آن نیز وحشتناک می باشد.

مذهب یک عامل ثبات در برابر شوائد
هیچ گاه زندگی بشر خالی از مشکلات و سختیها نبوده است. و اصولا زندگی چیزی جز درگیری و پیکار نمودن با مسائل گوناگون نمی باشد، بدون شک در این درگیری ها علاوه بر نیروی جسمی نیاز به یک پشتوانه روانی نیز می باشد که انسان بتواند با تکیه بر آن بتواند تمام قدرتهای خود را بر مشکلات بسیج کند و با شکست و ناکامی در یک یا چند مورد از صحنه مبارزه با مشکلات کنار نرود و بتواند پایداری نماید مذهب با توجه به اینکه معتقد است اعتقاد به خدا می تواند تکیه گاه بهترین منبع روانی و معنوی برای انسان در برابر حوادث سخت زندگی باشد و به او امیدو توان بخشد و یاس و دودلی و تحیر و سرگردانی را از او دور سازد انسان را به داشتن مذهب تشویق می کند.


مذهب عاملی برای احیای روح وظیفه شناسی
کنترلهایی که برای انجام وظیفه در قوانین جهان مادی معرفی و پیش بینی شده است و بازرسی هایی که نظارت برای اجرای قوانین صورت می گیرد محدود تر وضعیف تر از آن است که بتواند همه افراد را در هر شرایطی وادار به انجام وظیفه کند برای ایجاد یک سیستم کنترل و بازرسی همگانی و دائمی چاره ای جز این نمی باشد که از عقاید درونی افراد و احیای ارزشهای اخلاقی و وجدان استمداد شود و با برانگیختن آنها، افراد به طور خود کار و از درون کنترل شوند تعلیمات مذهبی بخاطر زنده کردن اعتقاد به یک مراقبت دائمی از طرف خدا و اعتقاد به دادگاهی ماوراء همه دادگاههای انسانی می تواند نقش اساسی در این زمینه ایفا کند و افراد را به طور خودکار به انجام وظیفه وادارد . (مکارم شیرازی، انگیزش پیدایش مذهب، ص 179- ع184).
آثار ایمان به خدا
1- احساس عشق و دلگرمی
2- دوری کردن از حیله و پستی و حقه بازی
3- عزت
4- هرگز زیانکار نیست
5- از آرامش خاصی برخوردار است.

عوامل دلهره:
1- اینک به سراغ دلهره و اضطراب می رویم تا ببنیم چگونه ایمان به خدای رحیم این دلهره

را به آرامش تبدیل می کند زیرا او گناهان را بخشیده و توبه را می پذیرد.
2- گاهی ریشه دلهره و نگرانی احساس تنهایی است که ایمان به خدای حاضر و ناظر این دلهره را به آرامش بدل نموده است زیرا او هم انیس است و هم مونس. که این عالم را طبق حکمت و برای هدف آن هم با مقدار معین و در مدت حساب شده ای در موارد حامی آفریده این اضطراب را هم برطرف می کند.
4- گاهی نگرانی و اضطراب بخاطر آن است که انسان موفق نشده است. همه را راضی نماید و ناراحت است که چرا فلان شخص یا فلان گروه را از خود رنجانده ام، ولی ایمان به این که م

ا فقط باید خدای خود را راضی کنیم و عزت و ذلت ها تنها به دست اوست این نگرانی و اضطراب را از میان می برد به راستی الا بذکر الله تطمئن القلوب (قرائی، 1366، ص 33).


شخصیت مذهبی:
مناسبترین راه حل مشکل تضاد بین جنبه های جسمانی و روانی انسان در واقع ایجاد هماهنگی میان این دو می باشد. به این معنا که انسان در حدود شروع نیاز های جسمانی خود را ارضا کند و همزمان با آن به ارضای نیازهای روانی نیز بپردازد اگر انسان در زندگی به میانه روی و اعتدال و دوری از زیاده روی و افراط ارضای انگیزه های جسمانی و روانی مستلزم باشد ایجاد هماهنگی میان نیاز های جسم و روح کاملا امکان پذیر است زیرا رهبایتی وجود ندارد که با ارضای نیازهای جسمانی او مخالف باشد و در جهت سرکوب آن عمل کند.
اسلام خواهان هماهنگی انگیزه های جسم و روان و در پیش گرفتن راه میانه ای است که به ایجاد تعادل میان جنبه های مادی و معنوی انسان بیانجامد را معتقدند(نجاتی، 1372).
به طور کلی بارزترین خصوصیات در زندگی مذهبی اعتقاد به امور زیر است.
1- دنیایی که محسوس ماست و به چشم در می آید. و قسمتی از جهان است که محسوس نیست و به چشم در نمی آید در این دنیای فانی و محسوس ارزش و معنی خود را از آن عالم نامحسوس دریافت می کند.
2- وحدت با این عالم برقراری ارتباط مقرون به هماهنگی با آن هدف نهایی ماست.
3- دعا و نماز یا به عبارت دیگر اتصال با روح خلقت و جان و نتیجه آن عبارت است ایجاد یک جریان قدرت و نیرویی که به طور محسوس دارای آثار مادی و معنوی می باشد(قائمی، 1369).


نشانه هایی از انسان دارای مذهب
1- مصونیت از طوفان غرایز
از شانه های اخلاق آن است که عواطف و غرایز شخصی در حرکت فرد اثر نکند شاید هم شنیده باشید که امیرالمومنان در جنگ دشمن را بر زمین کوبیدی او را بکشد دشمن به امام توهین کرد حضرت عصبانی شد و به همین جهت صبر کرد تا به حال انجام فرمان خدا عواط

ف و غرایز شخصی و عصبانیتی که به خاطر توهین به من دست داده بود در کارم اثر نکند.
2- انسان با اخلاص پشیمان و ناکام نیست.
زیرا چنین انسانی می داند که هر کاری که انجام می دهد برای خدا محفوظ است. بنابراین کاری به شکست و پیروزی و گرفت و نگرفت ندارد و همان طور که قبلاً هم گفتیم عقی

ده ای در او نیست. زیرا ریشه تمام عقده ها انتظارهای واقع نشده و ناکامی ماست و انسان با اخلاص هرگز ناکام نمی باشد چون کام خود را از ارضای خدا و مقبول شدن نزد او می گیرد و به خیال راحت زندگی می کند(قرائتی، 1366، ص 72).


آرامش زندگی جز در سایه ی ایمان پذیر نمی باشد کلید نجات در رنج روانی و اضطراب ایمان است بی ایمان و عدم توکل به خداوند زیر بنای استرسها و فشارهای روحی و روانی است. بی ایمانی موجب پریشانی روح و موجب بیماری تن و بیماری ها سبب بدرفتاری فرد می شود.
آنکه در درون خود جهنمی دارد، بهشت برایش چه سودی خواهد داشت. هستند افرادی که بهترین زندگی مادی را دارند اما در اندرون خود گرفتار طوفان افسردگی و ناامیدی و بدبینی می باشند(شگرف، سخنی، ایرج، 1373،ص17).
در اندرون من خسته دل ندانم که چیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست.
در همین راستا یکی از راه هایی که بشر می تواند به کمک آن از ابتلا به بیماری های روانی جلوگیری کند نیایش و اظهار عجز و نیاز به درگاه الهی است.
ماهاتما گاندی در این مورد می گوید: اگر دعا و نیایش نبود من مدتها قبل دیوانه و مجنوع شده بودم(آل، یاسین، سید علی، 1373، ص 42).
فروید گمان می برد که جامعه نیازی به مذهب ندارد و تنها تمدن قادر است که انسان را راهنمایی و اداره کند ولی بی توجهی به ارزش وجودی انسان، قتل و عادتها و ویران گری ها را که حتی حیوانات و ساختمانها را فرا گرفته بود باعث شد تا او از این نظریه اش عدول کند( نشریه پیوند، شماره 203-201، ص 61و70).


مذهب حس چهارم روح انسان


آخرین کشف روانکاوان درباره ی اصالت مذهب و این که گرایش های مذهبی حس و بعد چهارم از ابعاد چهار گونه انسان است اینگونه است.
1) حس علمی و کنجکاوی: هر بشری می خواهد از جهان خارج از وجود خویش آگاه و مطلع گردد.
2) حس نیکی و اخلاق: مقام افراد بشر گرایش ذاتی به راستی و درستی، پاکی و تقوی، عدالت و دادگری و... دارند. ارزش های اخلاقی ریشه های عمیقی در روح و روان انسان دارد.


3) حس زیبایی و هنر : علاقه انسان ها به امور هنری و زیبایی، آفریننده بسیاری از صنایع ظریف و کاشیکاری و معماریها و نقاشی و خوشنویسی است.
4) ولی اخیراً کاووش های پی گیر روانشناسان سبب شد که بعد چهارم
روح انسان نيز كشف گردد و آن حس مذهبي است. حس مذهبي يكي از عناصر اوليه، ثابت و طبيعي روح انساني است. اصلي ترين قسمت آن به هيچ يك از رويدادهاي ديگر قابل تبديل نيست، بلكه نحوه ادراك فطري وراء عقلي است كه از يكي از چشمه هاي ‍ژرفاي روان ناخودآگاه فوران مي كند.


ارزش دين
ميسياك (به نقل از آلستون و همكاران، 1376) درباره ي ارزش دين براي انسان اظهار مي دارد كه :
1- انسان را به فلسفه ي حيات مسلح مي كند و به عقل وي روشنگري لازم را مي بخشد – مذهب براي فرد نقشي را ايفا مي كند كه قطب نمابركشتي، يعني در درياي زندگي جهت و راهنمايي براي وي برقرار مي كند.
2- مذهب براراده انسان تاكيد دارد و آن را تقويت مي كند و به فرد كمك مي كند كه به فرمان عقل گردن نهند.
3- مذهب نيازهاي اساسي روح، به ويژه نياز به عشق و جاودانگي را تحقق مي بخشد.
ميسياك معتقد است كه از اين مساعدتها، آرامش، روح، سازگاري معنوي و قدرت مقاومت در برابر خطرات اخلاقي به وجود مي آيد (خداياري فرد، 1381، ص 93).


انگيزه گرايش مذهب
يكي از ويژگي هاي رواني انسان، ميل فطري و غريزي به شناخت حقايق و اطلاع از واقعيتهاست كه از آغاز كودكي در هر انساني ظاهر شده و تا پايان عمر ادامه مي يابد. همين فطرت حقيقت جويي كه كنجكاوي نيز ناميده مي شود مي تواند انسان را وادار نمايد كه درباره مسائلي كه در چارچوب مذهب مطرح مي شود بينديشيد و درصدد شناختن دين حق برآييد. برخي از روانشناسان و روانكاوان معتقدند كه اساساً خداپرستي يك خواست فطري مستقل است و منشا آن را حس ديني مي نامند و آن را در كنار حس كنجكاوي، حس زيبايي، حس نيكي، بعد چهارمي را براي روح انسان به حساب مي آورند (مصباح يزدي، 1382، صص 19و20).


دين از نظر علماي انسان و تشيع:
نظر علامه سيدمحمد حسين طباطبايي درباره دين
دين از الفاظي است كه بسيار بر زبانها جاري مي باشد و معمولاً به كسي ديندار گفته مي شود كه خدايي براي جهانيان اثبات كند و براي خشنودي او اعمال خاصي را انجام دهد. ممكن است در هر اجتماعي و ملتي كه به موجب قانون، وظائف هر فرد اجتماع معين شده و به آن عمل مي كنند، تصور شود كه ديگر احتياجي بدين نخواهد بود. ولي با دقت و تامل در احكام ومقررات اس

لامي خلاف اين معني ثابت مي شود، زيرا دين اسلام تنها به نيايش و ستايش خدا نپرداخته ، بلكه براي شون فردي و اجتماعي انسان دستورات جامع و مقررات مخصوصي وضع نموده است و جهان پهناور بشريت را به نحو حيرت آوري بررسي نموده، نسبت به هر حركت و سون فردي و اجتماعي انسان ، مقررات مناسبي وضع نموده است والبته چنين ديني را جنبه تشريفاتي نمي شود د

اد.
خداي متعال در قرآن كريم دين اسلام را بر كيفيتي كه بيان شده توصيف مي فرمايد و نيز يهود و نصرانيت را كه تورات و انجيل كتابهاي آسماني آنها است و داراي احكام و مقررات اجتماعي مي باشند و به همين نحو معرفي مي فرمايد چنانكه فرموده : و ما اين كتاب (قرآن عظيم) را به حق بر تو فرستاديم كه تصديق به درستي و راستي همه كتبي كه در برابر اوست نموده و برحقيقت كتب آسماني و پيشين گواهي مي دهد پس حكم كن ميان آنها به آنچه خدا فرستاده و در اثر پيروي از خواهش هاي ايشان حكم حقي كه به تو نازل آمده را واگذار، ما بر هر قومي شريعت و طريقه اي مقرر داشتيم و اگر خدا (مشيت ازلي) مي خواست همه را يك امت گردانيد و لكن اين نكرد تا شما را بر احكامي كه در كتاب خود فرستاده بيازمايد پس شما (امت هر كس هستيد) به كارهاي نيك سبقت بگيريد، كه بازگشت همه شما به سوي خداست و در آنچه اختلاف مي نماييد شما را آگاه خواهد ساخت.
تورات وانجيل هم كه فعلا در دست يهود و نصاري است همين مطلب را تاييد مي كند. زيرا در تورات مقررات حقوقي و جزايي بسيار موجود است و ظاهر انجيل نيز شريعت تورات را تاييد و تصديق مي نمايد.
از بيان گذشته روشن مي شود كه دين در اصلاح قرآن همان روش زندگی است که این است که دین زمام مراقبت و نگهداری انسان را بدست یک پاسبان درونی می سپارد که در کار خود هرگز غفلت و اشتباه نمی کند و از پاداش و کیفر آن نمی توان جان به در برد.
خدای متعال در کلام خود می فرماید :« و هو معکم اینما کنتم»(سوره حدید آیه 4) و می فرماید « و اّ... بما یعلمون محیط»(سوره انفال آیه 48) ومی فرماید :« وان کلالما لیوقینهم ربک اعمالهم»(سوره هود آیه 112).
اگر حال کسی را که در محیط قانون زندگی می کند با کسی که در محیط دین بسر می برد مقایسه کنیم، مزیت و برتری دین برای ما کاملاً واضح و آشکار خواهد شد، زیرا جامعه ای که همه افراد آن متدین باشند و وظایف دینی خویش را انجام دهند، چون در همه حال خدا را ناظر کارهای خویش می دانند، از هر گونه بداندیشی نسبت به یکدیگر در امان هستند بنابراین عموم افراد که در چنین محیطی به سر می برند از دست و زبان یکدیگر اسوده بوده، عمری را در نهایت خوشی و راحتی بسر خواهند برد و به سعادت جاویدان نائل خواهند آمد. اما در محيطي كه فقط قانون بشري حكمفرما باشد، موقعي انسان گريزي از آن ندارد و فرقي كه ميان دين و قانون اجتماعي مي توان يافت اين است كه دين از ناحيه خداي متعال است و قانون اجتماعي مولود افكار مردم و به عبارت ديگر دين ميان زندگي اجتماعي مردم و پرستش خداي متعال و فرمانبرداري از وي پيوندهي دهد ولي در قانون اجتماعي اهتمامي با اين پيوستگي نيست.
دين در نتيجه پيوندي كه ميان زندگي اجتماعي انسان و پرستش خداي متعال داده است، بره

مه اعمال فردي و اجتماعي انسان مسئوليت خدايي ايجاد كرده، انسان را در همه حركات و سكنات خود مسئول خداي متعال مي داند.
چون خداي متعال با قدرت و علم بي پايان خويش از هر جهت به انسان احاطه دارد و به هرگونه

فكري كه در سر مي پرواند و رازي كه در دل داشته باشد، كاملاً آگاه است و چيزي بروي پوشيده نيست، به همين سبب در عين اينكه دين مانند قانون بشري براي حفظ انتظامات پاسبان گمارده و مقرراتي براي مجازات متخلفان و سركشان وضع كرده امتياز ديگري نيز نسبت به قانون بشري پيدا مي كند و آن كه پاسبان را ناظر كار خود ببيند از كار خلاف خودداري مي كند در غيراين صورت ممكن است، به هر عمل خلافي دست بزند.
آري در جامعه هاي اخلاقي تا اندازه اي آرامش قلبي فراهم است ولي همين اخلاق خود مواردي است يعني ديني- اخلاقي.
آدم بر حكم طبيعت و سرشت خداداي خود دين مي خواهد زيرا انسان در مسير زندگي پيوسته براي تامين سعادت خود تكاپو و تلاش مي كند و براي رفع نيازهاي خود دست به اسباب و وسائلي مي زند كه در مقاصد وي موثرند، و بدون ترديد هميشه سببي را مي خواهند كه موثر بوده و هيچ گاه مغلوب نشود و از طرف ديگر در جهان طبيعت سببي نداريم تاثيرش دائمي بوده و هرگز مغلوب و مقهور موانع نگردد.
همين حقيقت كه انسان به موجب فطرت براي سعادت خود سببي مي خواهد كه مغلوب نباشد و تكيه گاهي را طلب است كه هرگز مفهوم نشود، تا زندگي خود را به وي ارتباط دهد و يك آرامش دروني واقعي پيدا كند. خواسته دين است. زيرا تنها خداي متعال است كه در اراده خود هرگز مغلوب و مقهور نمي شود و عذر و قصور را بروي راهي نيست و روش زندگي كه ارتباط به خداي متعال داشته باشد همان دين اسلام است و بس.
بنابراين مي توان گفت خواست غريزي انسان يكي از بزرگترين و بهترين دلائل است كه اصول سه گانه دين (توحيد، نبوت، معاد) را اثبات مي كند. زيرا درك فطري كه لازمه ساختمان ويژه انسان مي باشد هرگز خطا نمي كند و چنانچه انسان مثلا معني درستي را با معني دشمني اشتباه نمي كند و تشنگي را در احساس دروني خود به جاي سيراب بودن نمي گيره درست است كه انسان گاهي آرزو مي كند كه مانند مرغي بال و پر داشت و مي پري يا مثلا مانند ستاره اي برفراز آسمان قرار داشت و طلوع و غروب مي كرد. ولي حقيقت اينها پنداري بيش نيست و غير از اين نيست كه انسان از ته دل و جدا تكيه گاهي واقعي براي سعادت خود يا راحتي و آسودگي يا يك زندگي به

 

تمام معني انسان مي خواهد هرگز از اين فكر روگردان نمي شود و چنانچه سبب غيرمغلوبي (خدا) در جهان هستي نبود انسان با نهاد بي آرامش خود به فكرش نمي افتاد و اگر راحتي و آرامش مطلق و غيرنسبي كه راحت و آرامش عالم آخرت است وجود نداشت انسان طبعاً جوياي آن نبود و اگر روش ديني (كه از راه نبوت به مار سيده) حق نبود، خواست آن در درون انسان نقش نمي بست.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید