بخشی از مقاله

چكيده
هدف از تحقيق حاضر مقايسه بهزيستي شخصيتي دختران فراري با دختران عادي حدود سني 20-18ساله شهرستان ابهر است كه فرضيه عنوان شده در تحقيق حاضر عبارتند از اينكه بين دختران عادي وفراري از لحاظ بهزيستي شخصيتي تفاوت وجود دارد كه جامعه مورد مطالعه در تحقيق حاضر عبارتند از دختران فراري ودختران عادي است كه 100 نفر مي باشد كه 50 نفر از دختران عادي

و50 نفر از دختران فراري هستند و آزمون سلامت رواني وعمومي گلدنبرگ كه داراي 28 سئوال 5 گزينه اي است بر روي آنها اجرا گرديده كه نمره گذاري آن بر طبق كليد مي باشدكه جهت آزمون فرضيه تحقيق از روش آماري tمتغيير مستقل در سطح آمار استنباطي وتوصيفي استفاده گرديده كه نتايج حاكي از آن است كه بين بهزيستي شخصيتي دختران فراري ودختران عادي تفاوت وجود دارد ودر سطح معني داري 5./. هم قرار دارد .


فصّل اول
-كليات تحقيق
- مقدمه


- بيان مسأله
- اهداف تحقيق
-اهميت وضرورت تحقيق
- فرضيه تحقيق
- واژه ها ومفاهيم
- تعاريف عملياتي


مقدمه :
هر كس شخصيتي دارد وشخصيت شما به مشخص كردن ميزان موفقيت وخشنودي ورضايت خاطر در زندگي كمك مي كند كه مي توان به نوعي بهزيستي عنوان كرد . بدون اغراق بايد بگوييم كه بهزيستي شخصيتي ورسيدن به شخ

صيت سالم يكي از مهمترين نعمت هاي شماست وشخصيت ونوع زندگي كمك كرده است تا زندگي خود را شكل بدهد ودر آينده نيز همين كار را خواهد كرد . هر چيزي كه بدست آورده ايد هر چيزي كه انتظار داريد در شغل خود بدست آوريد خواه همسر يا والد خوبي وحتي وضعيت سلامت كلي شماتحت تأثير بهزيستي شخصيت شماست وشخصيت كساني كه با آنها در تعامل هستير قرار دارند شخصيت شما گزينه هايي را كه در زندگي داريد محدود كرده يا گسترش مي دهد . شخصيت يه شما اجازه نمي دهد تجربيات خاصي را با ديگران در ميان بگذاريد يا شما را قادر مي سازد بيشتر آنها را با ديگران در ميان بگذاريد البته سعي در جمع بندي كردن مجموعه اي از ويژ گيهاي بهزيستي وشخصيت يك نفر با استفاده از واژ ه هاي مهّمي چون عالي ووحشتناك كار آساني است وشخصيت به قدري پيچيده است كه نمي توان آن را به اين سادگي توصيف كرد زيرا انسانها در موقعيتهاي مختلف ودر ارتباط با افراد متفاوت بسيار پيچيده وتغيير پذير هستند براي اينكه شخصيت وبهزيستي آن را درست توصيف وتعريف كنند . وعواملي در بهزيستي شخصيتي نقش بسزايي دارند مانند جبر واراده وطبيعت وتربيت كه در نوع سلامت مي توانند تأثير گذار باشند

ماهيت انسان به كشمكش قديمي بين اراده وجبر گرايي مربوط مي شود واينكه آيا ما آگاهانه اعمال خود را هدايت مي كنيم وآيا اين هدايت كردن باعث بهم خوردن شخصيت آدمي مي شود كه برخي از روان شناسان معتقدند كه برخي رفتارها را رويدادهاي گذشته تعيين مي كنند وبرخي مي توانند خودانگيخته وتحت كنترل باشند وصفات ويژگيهاي ارثي شخصيت مارا تعيين مي كند يا شرايطي در زندگي به ما مي رسد كه مي توانيم به سلامت آن دست يابيم .
(محمدي، ص 39 ،1385)


بيان مسأله
چون بررسي شخصيت براي شناخت ماهيت انسان بسيار اهميت دارد شايد تصّور اينكه كه هميشه جايگاه برجسته اي را درروان شناسي اشغال كرده ورسيدن به بهزيستي شخصيتي از مسائل مهّم آن به شمار مي رود كه روان شناسان بعد از گذشت زماني افزون بر نيم قرن از تاريخ روان شناسي به عنوان يك علم توجه نسبتاً كمي به شخصيت داشته اند واين باعث شده است كه فرد در ايجاد بهزيستي شخصيتي هم دچار نوسان شود وبه عبارت ديگر علائمي در راستاي اين شخصيت وجود دارد مانند مشكلات خانوادگي وروحي وجسمي كه باعث مي شود سلامت

شخصيتي فرد دچار نوسان گرديده وبهزيستي شخصيت وتوجه به آن از جمله مسائل مهمّي است كه مورد توّجه قرار گرفته است واين مي تواند در انسانها كاهش دهنده تنش وموجوداتي لذت جو باشند ودر تحقق بخشيدن به استعداد كامل خود ورسيدن به سطوح بالاتر خود شكوفايي ورشد با انگيزه تر مي شوند تحقق بخشيدن در زندگي ومشكلات وخوشي هاي آن مي تواند راهكاري براي رسيدن به اوج باشد وگاهي اوقات عواملي باعث بهم ريختن شخصيت آدمي مي شود كه بر انسان است راه درست آن را جهت ترميم انتخاب گرديده ودر بهزيستي آن تلاش كند . (دادستان ،1382،ص29)
اهميّت وضرورت تحقيق
توجه به سلامت شخصي در زندگي واهميّت بهزيستي شخصيتي واينكه فرد از تمايلات وعقايد دروني سالم خود برخوردار باشد همواره يكي از مهمترين اصول زندگي است كه گاهي اوقات عواملي در ايجاد اين بهزيستي شخصيتي كه مي توان شامل شاد بودن – سرزنده بودن – خوش بودن وخوشحال زندگي كردن باشد كه وابسته به مواردي است مثل خانواده تربيت وتوجه در جامعه كه هر گونه اختلال در اين موارد باعث بهم خوردن بهزيستي در شخصيت آدمي بخصوص قشر مهمّ جامعه يعني جوانان ما مي شود در قشر جوان چه دختر وپسر بايد مسائلي مورد توجه قرار بگيرد كه رسيدن به اوج سلامت جسمي وروحي را در آنها مشخص كرده بخصوص دختران كه ضعيف

النفس هستند در اين تحقيق هدف آن است كه دختران فراري كه با دختران عادي مورد مقايسه قرار گرفته ومشخص شود كه آيا بهزيستي شخصيتي در دختران فراري با دختران عادي داراي

تفاوت است وبا ارائه اينگونه تحقيقات در مراكز آموزشگاهي وخانواده ونهادهاي اجتماعي راه حل تازه اي براي اين مشكلات بتوانيم بدست بياوريم .

اهداف تحقيق
هدف از تحقيق حاضر مقايسه بهزيستي شخصيتي وسلامت روحي جوانان دختران فراري ودختران عادي حدود سني 20-18است واينكه آيا دختران عادي داراي بهزيستي شخصيتي متفاوتي نسبت به دختران فراري هستند يا نه تفاوتي ندارند وآيا علائم خانوادگي مانند مشكلات عاطفي خانواده نسبت به دختران ويا عدم توجه والدين در بهزيستي شخصيتي تأثير بسزايي دارد .


فرضيه تحقيق
فرضيه كلي :
بين بهزيستي شخصيتي دختران فراري ودختران عادي تفاوتي وجود دارد .

واژه ها ومفاهيم
بهزيستي شخصيتي ←متغييروابسته
دختران فراري وعادي ←متغيير مستقل در دو گروه


مشكلات عاطفي وعدم متعادل بودن تربيت ←متغيير كنترل كننده


تعاريف عملياتي واژه ها ومفاهيم
بهزيستي شخصيتي عبارتند از ويژگيهاي با درام شخصيتي كه ثابت وقابل پيش بيني است وانسان در سلامت آن دست به كسب آگاهي از مدلهاي مختلف زندگي جهت بهتر زيستن

وبهتر بودن را مي كند .
وبالاخره عبارتند از نمره اي است كه آزمودني از آزمون بهزيستي شخصيتي بدست مي آورد .
دختران فراري عبارتند از از دختراني است كه به علّت مشكلاتي مانند عدم هماهنگي خانواده در تربيت ويا مشكلات اقتصادي وعاطفي از خانواده خود فرار كرده اند.
ودختران عادي عبارتند از دختراني كه به زندگي خود در كنار والدين مشغول به زندگي هستند .


فصل دوم
(بهداشت رواني،روانشناسي چيست)


بهداشت رواني :
بهداشت روان در گرو آرامش و امنيت رواني است . افرادي كه نمي توانند فشارهاي وارده از امواج صوتي را تحمل كنند به پرخاشگري و عصبانيت با ديگران روي مي آورند . امواج صوتي ، مقصر دانستن ديگران را در مردم القا كرده و احساس كمك به همنوع را كمرنگ مي كند . وجود امواج صوتي ، پرخاشگري و عصبانيت را بين كارگران و كارفرمايان را نيز افزايش مي دهد . امواج صوتي به نوبه خود بيماري رواني را موجب مي گردد . به عبارتي ديگر استرسهاي حادث شده با امواج صوتي ، اختلالات عاطفي را به وجود مي آورند . رفتارهاي ضد اجتماعي كه به علت آلودگي صوتي پيش مي آيد به مراتب بيش از آن است كه در باور بگنجد .

آموزش بهداشت رواني
تلاش براي بوجود آوردن سلامت روان در افراد جامعه و حفظ و ارتقاء آن را مراقبتهاي بهداشت روان گويند .


پيشگيري در بهداشت روان:
پيشگيري از بيماريهاي رواني و عصبي سه نوع است :
1) پيشگيري نوع اول
2) پيشگيری نوع دوم
پيشگيري نوع اول:
هر فعاليتي كه براي جلوگيري از مبتلا شدن افراد به بيماري رواني انجام گيرد را پيشگيري نوع اول گويند .
• مراقبت از مادران و كودكان
• تشويق مردم به برقراري ارتباط دوستانه و زندگي محبت‌آميز با يكديگر


• جلوگيري از ايجاد ضربه به سر و عفونتهاي مغزي


پيشگيري نوع دوم :
در صورت ابتلا به بيماري رواني تشخيص زودرس بيماري و درمان مناسب كمك مي كند تا ضمن جلوگيري از پيشرفت بيماري سلامت دوباره بازگردد و بتواند به زندگي و كار روزانه خود ادامه دهد .
آموزش در پيشگيري نوع سوم :
در بيماريهاي مزمن رواني و عصبي كه بيمار دچار معلوليتهاي جسمي و ذهني مي شود و قادر نخواهند بود كه كارهاي شخصي و روزمره خود را انجام دهد و يا ارتباط صحيحي با افراد خانواده يا جامعه خود برقرار كنند .


به كمكهايي كه به اين قبيل بيماران مي شود تا بتوانند توانايي هاي از دست رفته خود را بدست آورند توانبخشي يا پيشگيري نوع سوم مي گويند . مانند كمك به بيماران در جهت كارآموزي و اشتغال و تشويق آنان به انجام امور روزمره زندگي.

آموزش بهداشت روان:
ساده ترين آموزش بهداشت روان و دادن پاسخهاي ساده و روشن به پرسشهاي بيماران رواني و خانواده آنهاست .
در برنامه بهداشت روان وظايف زير را انجام دهيد :
• آموزش : به مردم بيمار و خانواده او آموزش دهيد.
• بيمار يابي : افراد مشكوك به بيماري را شناسايي كنيد .
• ارجاع : موارد شناسايي شده را به پزشك مركز بهداشت درماني ارجاع دهيد .
• پي گيري : دستورات داده شده از طرف پزشك مركز بهئاشت درماني را پيگيري كنند .
توجه :
اگر حمله بيشتر از 5 دقيقه طول بكشد حتما پزشك راخبر كنيد يا ارجاع فوري دهيد .
آموزش بهداشت روان در عقب ماندگي ذهني :
به خانواده بيمار عقب مانده ذهني توصيه كنيد :
از داشتن چنين كودكي احساس ناراحتي نكنند و خجالت نكشند .
• كودك را تحقير و تنبيه نكنند و اجازه ندهند ديگراان او را مسخره كنند يا به او آزادر برسانند .
• انتظار زيادي از دانش آموزان عقب مانده نداشته باشند و در آموزش آنها سعي و كوشش بيشتري نمايند .

توجه :
موثرترين روش مراقبت از اين بيماران آموزش به مردم و خانواده بيمار و خود بيمار است .
آموزش بهداشت روان :
در برخورد با اين مشكل به خانواده كودك توصيه كنيد :
از كودك بخواهيد آهسته صحبت نمايد .
با كودك با حوصله و محبت رفتار كنند .


عواملي كه اضطراب و ترس در كودك را بوجود مي آورند را رفع كنيد .
كودك را تشويق كنيد و اورا مطمئن سازديد كه بزودي حل خواهد شد .
ناخن جويدن و شست و مكيدن
ناخن جويدن و شست و مكيدن رفتارهاي غير طبيعي مي باشند كه كم كم به صورت عادت در مي آيند و نشان دهنده و وجود اضطراب در كودك مي باشند .
آموزش بهداشت روان :
در برخورد با اين مسئله موارد زير را به خانواده ها توصيه دهيد :


نسبت به اين عادت بي تفاوت باشند و از تنبيه و تحقير كودك خودداري كنند .
كودك را به خاطر بلند شدن ناخنها يا كوتاه كردن ناخن هايش تشويق كنند .
در اوقات فراغت كودك را به كارهاي دستي مثل نقاشي و كاردستي مشغول كنند .روانشناسي شادي :
شادي يكي از نيازهاي اساسي انسان و لازمه ي زندگي اوست و اساسا خلقت هستي و انسان به گونه اي است كه خود به خود شادابي هايي براي آدمي فراهم مي آورد . بهار طرب انگيز وآبشارهاي زيبا _ گلهاي رنگارنگ ـ منظره ي طلوع خورشيد . پرندگان زيبا و نغمه خوان ـ رويش گياهان ‌ـ عشق و مهرباني و بسياري ديگر از پديده هاي جهان كه براي انسان شادي آفرين است . با اين همه يكي از غريب ترين نشانه هاي مشخص عصر ما غفلت انسانها از نشاط و شادي و در نتيجه افزايش بيماري هاي رواني همچون اضطراب مي باشد جامعه اي زنده و پويا است كه عناصر شادي آفرين در آن فراوان باشد و اضطراب غم در آن كمتر به چشم آيد .
پرسش هاي بيمار يابي :
1- آيا افرادي در خانواده وجود دارد كه هر چند وقت دچار حمله يا غش مي شود ؟ (مثلا دست و پا مي زند زبانش را گاز مي گيرد و از دهانش كف خارج مي شود و بي هوش مي افتد)
2- آيا دانش آموزي در خانواده وجود دارد كه از نظر درسي بسيار ضعيف است و مرتب مردود مي

شود ؟
آيا فردي در خانه وجود دارد كه چيزهايي مي شنود يا مي بيند كه ديگران آن را نمي شنوند يا نمي بينند ؟
استرس
هر چند اصطلاح استرس را در علوم مختلف انساني و پزشكي بكار مي برند ولي دربارة معناي آن چندان توافقي ديده نمي شود . با توجه به اينكه تعريف واحدي از استرس كه قبول عام يافته باشد در دست نيست . اما در حد خطوط كلي ، پاره اي استرس را بعنوان يك محرك در نظر گرفته اند . از اين ديدگاه استرس ، چيزي است كه از خارج بر فرد تحميل مي شود و ناراحتيهاي جسماني و رواني را در پي دارد . در روي آورد دوم ، استرس به منزلة يك پاسخ توصيف شده است . اين الگو كه بر نشانگان عمومي سازش ، ( سليه ، 1956 ) مبتني است ، استرس را يك فرآيند پاسخدهي مي داند . روي آورد سوم ، بر چگونگي ادراك فرد از موقعيت تأكيد مي ورزد و استرس را به شبكة وسيع عواملي مانند محرك ، پاسخ ، ويژگيهاي فردي ، ارزشيابيها و سبكهاي سازشي نسبت مي دهد كه بر يكديگر تأثير متقابل دارند . در اين ديدگاه موقعيتها به خودي خود ، استرس زا نيستند بلكه استرس ناشي از عدم موازنه ايست كه بين ادراك فرد از الزامهاي محيطي و توانايي خويشتن در پاسخدهي به آنها بوجود مي آيد ( استوارا ، 1991 به نقل از دادستان ، 1377 ) .
در اين پژوهش ، تعريف استرس بر مبناي روي آورد سوم در نظر گرفته مي شود .
مقابله
بر اساس نظر لازاروس و فولكمن (1991) مقابله در واقع تلاشهاي شناختي و رفتاري شخص براي غلبه كردن بر استرس ، تحمل كردن ،‌كاهش يا به حداقل رساندن اثر آن است . بر اساس اين تعريف آنها دو نوع شيوة مقابلة‌ مسئله محور و هيجان محور را مطرح كرده اند . در شيوة مقابله مسئله محور ، فرد بطور مستقيم بر رويداد استرس زا متمركز مي شود تا آن را تغيير دهد يا كنترل نمايد . شيوة مسئله محور ، شامل فنوني چون جمع آوري اطلاعات ، حل مسئله ، آموزش مهارتهاي اجتماعي و ارتباطي ، برنامه ريزي و كسب راهنمايي از ديگران مي شود . شيوة هيجان محور ، شامل انكار ، بي توجهي به مسئله ، جلب حمايت عاطفي و رهايي فكري و عملي خود از استرس است ( به نقل از كافي ، 1375 ) .
در اين پژوهش ، شيوه هاي مقابله اي مسئله محور و هيجان محور ، با استفاده از پرسشنامة شيوه هاي مقابله اي لازاروس و فولكم
اندازه گيري مي شود.
)محور ، با استفاده از پرسشنامة شيوه هاي مقابله اي لازاروس و فولكمن WOC( اندازه گيري مي شود .

 


جهت گيري مذهبي دروني
جهت گيري مذهبي دروني بصورت يك چارچوب معنا بخش مي باشد كه بر حسب آن تمام زندگي شناخته مي شود ( دوناهو، 1985 ) . اشخاصي با اين جهت گيري ، انگيزه هاي اصلي خود را در خود مذهب ، مي يابند . ديگر نيازها هر چقدر هم كه قوي باشند ، نسبت به انگيزه ارزش كمتري دارند .

جهت گيري مذهبي بروني
يك روي آورد ابزاري در خدمت خود و براي متناسب و شايسته نشان دادن خود ، مي باشد ( دوناهو ،‌1985 ) . اشخاصي با اين جهت گيري مذهبي ، از مذهب براي رسيدن به مقاصدشان استفاده مي كنند . ارزشهاي افرادي كه چنين جهت گيريي دارند ، اغلب ابزاري و منفعت طلبانه مي باشد . بعبارت ديگر ، مذهب براي چنين اشخاصي ، وسيله اي مي باش تا بوسيلة آن به هدفهاي ديگري كه براي آنها مهمتر مي باشد برسند ( آلپورت ، 1967 ) .


در اين پژوهش ، جهت گيري مذهبي دروني و بروني بوسيلة پرسشنامة جهت گيري مذهبي (دروني و بروني ) آلپورت )ROS) مورد سنجش قرار مي گيرد .از نظر شهيد مطهري (1366) آثار و فوائد ايمان مذهبي عبارتند از :
الف ـ بهجت و استنباط : ايمان مذهبي از آن جهت که تلقي انسان را نسبت به جهان شکل خاص مي دهد به اين نحو که آفرينش را هدفدار و هدف را خير و تکامل و سعادت معرفي مي کند طبعاً ديد انسان را نسبت به نظام کلي هستي و قوانين حاکم بر آن خوشبينانه مي سازد .
ب ـ نقش ايمان در بهبود روابط اجتماعي : زندگي سالم اجتماعي که افراد قوانين و حدود و حقوق يکديگر را محترم شمارند ، عدالت را امري مقدس بحساب آوردند ، به يکديگر مهر بورزند ، هر يک براي ديگري آن را دوست بدارد که براي خود دوست مي دارد و آن را نپسندد که براي خويش نمي

پسندد ، به يکديگر اعتماد و اطمينان داشته باشند ، در مقابل ستم به پا خيزد و ارزشهاي اخلاقي را محترم شمارند و با هم متحد و متفق باشند ، در سايه ايمان مذهبي است که تحقق مي يابد .
ج ـ کاهش ناراحتيها : ايمان مذهبي در انسان نيروي مقاومت مي آفريند و تلخيها را شيرين مي گرداند . انسان با ايمان مي داند هر چيزي در جهان حساب معيني دارد و اگر عکس العملشال جبران مي شود .
از نظر روان شناسان مسلم و قطعي است که اکثر بيماريهاي رواني که ناشي از ناراحتيهاي روحي و تلخيهاي زندگي است ، در ميان افراد غير مذهبي ديده مي شود . افراد مذهبي به هر نسبت که ايمان قوي و محکم داشته باشند ، از اين بيماريها مصونترند . از اين رو يکي از عوارض زندگي عصر ما که در اثر ضعف ايمانهاي مذهبي پديد آمده است افزايش بيماريهاي رواني و عصبي است .
مکينتاش ، سيلور و ورتمن ( 1993 ) اشاره مي کنند که افراد مذهبي ، داراي روان بنه هاي مذهبي مي باشند که مي تواند آنها را در پردازش شناختي مرگ کمک کند . بر مبناي اين نظريه مي توان گفت که روان بنه هاي مذهبي مي توانند ارزيابي ما را از رويدادهاي استرس زا را تحت تأثير قرار دهند و بنابراين ، اين روان بنه ها مي توانند هم بر ارزيابي ما از رويدادها و هم بر شيوه هاي مقابله با آنها و حتي بر چگونگي وقوع رويدادها اثر داشته باشند و افراد مذهبي داراي جهت گيري دروني ، داراي روان بنه هايي مي باشند که نحوه ارزيابي آنها را از رويدادهاي استرس زا ، تحت تأثير قرار مي دهد .
اين افراد ، معمولاً از شيوه هاي رويارويي مسئله محور ، استفاده مي کنند و لذا در موقعيت هاي مختلف سازش بهتري را نشان مي هند .
پارک و کوهن (1990) ، به اين نتيجه رسيدند که مذهبي بودن دروني ، که در آن فرد با انگيزه اي دروني به ارزش هاي والايي اعتقاد دارد ، ارتباط بيشتري بات رويارويي مسئله محور و در نتيجه سلامت رواني دارد .
همچنين واتسون و ديگران (1994) اين فرضيه اليس را که اظهار داشته بود ، مذهبي بودن ميزان ناسازگاري را افزايش مي دهد ، با نمونه اي متشکل از 351 آزمودني مورد بررسي قرار دادند . نتايج آنها فرضيه اليس را تاييد نکرد . آنها به اين نتيجه رسيدند که افراد داراي مذهب دروني ، سازش يافتگي بيشتري از خود نشان مي دهند و حتي مذهبي بودن سنتي نيز با همسازي همراه است . يعني بر اساس اين تحقيقات نه تنها نمي توانيم بپذيريم که مذهب موجب شکل گيري ساختارهاي شناختي غير منطقي مي گردد ، بلکه آنهايي که به راستي مذهبي هستند ، با مسائل زندگي به گونه اي منطقي و کار آمد مواجه مي شوند .
در مورد فرضيه هاي اول تا پنجم اين پژوهش که فرض وجود تفاوت معنادار ، بين ميانگينهاي دانشجويان داراي جهت گيري مذهبي دروني و بروني را در هر يک از مقياسهاي شيوه هاي مقابله اي هيجان محور ( رويارويي ، دوري گزيني ، خويشتن داري و گريز ـ اجتناب ) در نظر مي گيرد ، يافته هاي بدست آمده حاکي از اين است که بين ميانگينهاي اين دو گروه در شيوه مقابله اي رويارويي ، دوري گزيني و گريز ـ اجتناب ، تفاوت معناداري وجود دارد . بنابراين مي توان گفت که دانشجويان

داراي جهت گيري مذهبي بروني بيش از دانشجويان داراي جهت گيري مذهبي دروني ، از شيوه مقابله اي رويارويي ، دوري گزيني و گريز اجتناب استفاده مي کنند .
اما تفاوت معناداري بين ميانگينهاي اين دو گروه ، در شيوه مقابله اي خويشتن داري مشاهده نشد .
در ارتباط بين جهت گيري مذهبي با ويژگيهاي خاص شخصيتي ، بسياري از تحقيقات نشان داده اند که بين جهت گيري مذهبي بروني با اضطراب بيشتر کوجتين ( و همکاران ، 1987 ) ، افسردگي ( جنيا و شاو ، 1991 ) باورهاي غير منطقي خاص ( واتسون ، 1988 ) ، ترس از مرگ (باتسون ، 1991 ) و همچنين با سطوح پايين تر كنش روانشناختي سالم ، رابطه وجود دارد .
محققين همچنان به ارتباط معكوس بين جهت گيري مذهبي بروني با مسند مهار گزاري دروني ( استريكلند و شافر ، 1971 ) همدلي ( واتسون و همكاران ، 1984 ) ، كارآمدي بالاتر ( برگين و همکاران ، 1980 ) ، مسئوليت پذيري ، ( کاهو ، 1982 ) و عزت نفس ( واتسون و همکاران ، 1984 ) اشاره کرده اند ( قرباني ، 1377 ) .
از اين تحليلها مي توان چنين نتيجه گيري کرد که تعاليم و باورهاي ديني مي توانند فرد را بسوي کمال و تعالي و در نتيجه سلامت روان هدايت کنند ، بگونه اي که فرد بصورت خود انگيخته و با بصيرت و آگاهي و سناختي منطقي به اعتقادات و باورهاي ديني ملتزم گردد و تکاليف الهي را انجام دهد و در غير اينصورت اگر فقط به کسب امتيازات اجتماعي ، سود جويي و يا ترس از تنبيه و نکوهش ديگران به اين اعمال تن در دهد ، اين اعمال کمترين تأثير را در فرد خواهد داشت و حتي ممکن است تأثيري معکوس در فرد داشته باشد .
ممکن است بعضي از ويژگيهاي شخصيتي همچون مسند مهارگزاري دروني ، حرمت خود بالا و احساس اينکه کسي هست که آنها را حمايت کند ، باعث مي شوند که افراد داراي جهت گيري مذهبي دروني ، در مقابل سطوح بالاي استرس محافظت شوند . اين افراد معمولاً از شيوه هاي مقابله مسئله محور استفاده مي کنند و لذا با موقعيت هاي مختلف به گونه اي کارآمد و منطق

ي مواجه مي شوند و سازش روانشناختي بهتري را نشان مي دهند . اما افرادي که داراي جهت گيري مذهبي بروني هستند ، به علت اينکه گرايش ابزاري نسبت به دين دارند ، دچار نقص و کاستي در ايمان خود هستند و بنابراين فاقد آن حالت رشد يافتگي و شخصيتي که در افراد داراي جهت گيري مذهبي دروني وجود دارد ، مي باشند و شايد به همين دليل آرامش افراد داراي جهت گيري مذهبي دروني را ندارند .
ايمان راستين به خدا در افراد داراي جهت گيري مذهبي دروني ، احساسي را در فرد پديد مي آورد که بر اثر آن از ابهام ها و حوادث احتمالي غير قابل مهار نمي هراسد و با تکيه بر او و بصورت منطقي ، زمينه هاي بروز اضطراب و پريشاني را در وجود خود ، از ميان برمي دارد . ايمان به خدا و جنبه هاي ديگري از ايمان که شامل ابعاد شناختي ، رفتاري ، ارزشي و هيجاني مي باشد ، باعث رشد و تعالي بسياري از ويژگيهاي شخصيتي از جمله اعتماد به نفس و مسند مهار گزاري دروني و خود اثر بخشي در فرد مي گردد که او را در مقابل رويدادهاي ناخوشايند و استرس ها مقاوم مي سازند .
در نهايت بايد گفت ، به دليل سبک زندگي خاصي که افراد داراي جهت گيري مذهبي دروني دارند ، رويدادها را کمتر استرس زا ارزيابي نموده و يا اينکه بعد از بروز استرس ، آن را به منزله فرصتي براي رشد و تقويت معنوي و روحي خود دانسته و يا اينکه آن را برنامه و تدبيري الهي که گريزي از آن نيست و اينکه خدا خير انديش آنهاست ، تعبير و تفسير مي کنند .
بطور کلي متخصصيني که در حوزه سلامت روان کار مي کنند ، کمتر به نقش مذهب در پيشگيري از بيماريها و درمان مراجعان خود توجه داشته اند .
رويدادهاي استرس زا ، از قبيل تنهايي ، بيکاري ، شکستها ، فقدانها ، مشکلات و پريشانيهاي روزمره ، فقدان حمايت اجتماعي و ... مي توانند باعث نااميدي ، درماندگي ، اضطراب ، استرس و ديگر اختلالات رواني شوند . اگر اعتقادات مذهبي و انجام مراسم آئينهاي مذهبي يک شيوه زندگي باشد ، بايد گفت که رابطه منفي جهت گيري مذهبي دروني با ميزان استرس ، اضطراب و افسردگي و ... مي تواند اطلاعات باارزشي براي متخصصان سلامت روان ، روانشناسان و روانپزشکان که با اشخاص روان آزرده کار مي کنند ، داشته باشد .


نتايج اين پژوهش همسو با ديگر تحقيقات انجام شده در اين زمينه ، نشان مي دهد كه دروني شدن مذهب در افراد باعث مي شود كه آنها احساس كنند كه از حمايت تكيه گاه و مأمني والا و برتر برخوردار مي باشند و اين باعث آرامش و تسكين دردها و آلام آنها مي شود . با اين احساس ، مقابله هاي فرد در برابر عوامل استرس زا معنا و شكل متفاوتي به خود مي گيرند و تحمل و سازش يافتگي او را افزايش مي دهند
اين باور كه هر چه سطح رفتارهاي مذهبي و پايبندي فرد ضعيف تر شود و جهت گيري مذهبي بيروني تر گردد ، اضطراب و استرس افزايش و سلامت عمومي كاهش مي يابد ، لزوم تقويت جهت گيري مذهبي دروني را در افراد خاطر نشان مي سازد .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید