بخشی از مقاله

تأثیر آموزش پرورش در تربیت یک شهروند ایده آل

هروندی (انگلیسی: Citizenship) همانطور که روشن است از مشتقات شهر (City) است . شهروندی را قالب پیشرفتهٔ «شهرنشینی» می‌دانند. به باور برخی از کارشناسان، شهرنشینان هنگامی که به حقوق یکدیگر احترام گذارده و به مسئولیت‌های خویش در قبال شهر و اجتماع عمل نمایند به «شهروند» ارتقاء یافته‌اند.
شهروندی تا پیش از این در حوزهٔ اجتماعی شهری بررسی می‌شد اما پس از آن شهروندی مفاهیم خود را به ایالت و کشور گسترش داده‌است، اگرچه امروزه بسیاری به شهروندی جهانی[۱] نیز می‌اندیشند. شهروندی امروزه کاربردها و معانی مختلفی یافته‌است.


شهروند و حقوق شهروندی
یک شهروند یک عضو رسمی یک شهر، ایالت یا کشور است. این دیدگاه، حقوق و مسئولیت‌هایی را به شهروند یاد آور میشود که در قانون پیش بینی و تدوین شده‌است. از نظر حقوقی، جامعه نیازمند وجود مقرراتی است که روابط تجاری، اموال، مالکیت، شهرسازی، سیاسی و حتی مسائل خانوادگی را در نظر گرفته و سامان دهد. ازاین رو از دید شهری موضوع حقوق شهروندی، روابط مردم شهر، حقوق و تکالیف آنان در برابر یکدیگر و اصول و هدف‌ها و وظایف و روش انجام آن است. همچنین نحوه اداره امور شهر و کیفیت نظارت بر رشد هماهنگ شهر است که می‌توان بعنوان مهمترین اصولی بدانیم که منشعب از حقوق اساسی کشور است.[۲]
در واقع حقوق شهروندی آمیخته‌ای است از وظایف و مسئولیت‌های شهروندان در قبال یکدیگر ، شهر و دولت یا قوای حاکم و مملکت و همچنین حقوق و امتیازاتی که وظیفه تامین آن حقوق بر عهدهٔ مدیران شهری(شهرداری)، دولت یا به طور کلی قوای حاکم می‌باشد. به مجموعه این حقوق و مسئولیت‌ها[۳] ، «حقوق شهروندی» اطلاق میشود.
شهروندی پویا
شهروندی اشاره به زندگی روزمره، فعالیتهای فردی و کسب و کار افراد اجتماع و همچنین فعالیتهای اجتماعی ایشان دارد و بطور کلی مجموعه‌ای از رفتار و اعمال افراد است. شهروندی پویا یا شهروندی فعال [۴] در واقع از این نگرش برخاسته‌است.
شهروندی از این منظر، مجموعه گسترده‌ای از فعالیت‌های فردی و اجتماعی است. فعالیتهایی که اگرچه فردی باشند اما برآیند آنها به پیشرفت وضعیت اجتماعی کمک خواهد کرد. همچنین است مشارکتهای اقتصادی، خدمات عمومی، فعالیتهای داوطلبانه و دیگر فعالیتهای اجتماعی که در بهبود

وضعیت زندگی همه شهروندان موثر خواهد افتاد. در واقع این نگاه ضمن اشاره به حقوق شهروندی مدون و قانونی در نگاه کلی‌تر به رفتارهای اجتماعی و اخلاقی می‌پردازد که اجتماع از شهروندان خود انتظار دارد. دریافت این مفاهیم شهروندی نیازمند فضایی مناسب برای گفت‌وگو و مشارکت مردم با نقطه نظرات متفاوت و نظارت عمومی است[۵].
آموزش شهروندی


آموزش شهروندی بطور غیر رسمی در خانه یا محل کار یا کارگاه‌های آموزشی و یا بطور رسمی بصورت سرفصل درسی مجزا در مدارس و حتی مدارس ابتدایی و یا بصورت رشته تحصیلی دانشگاهی در واقع به شهروندان می‌آموزد که چگونه یک شهروند فعال، آگاه و مسئولیت‌ پذیر باشند. در واقع مبنای این آموزشها پرورش یک شهروند نمونه یا شهروند خوب یا ارائه یک الگوی شهروندی نیست بلکه به آنان می‌آموزد که چگونه تصمیمات خود را با توجه به مسئولیت‌هایشان در قبال اجتماع و زندگی فردی خود اتخاذ نمایند.خطای یادکرد برچسب تمام کنندهٔ </ref> بدون برچسب <ref>؛ $2در کشورهای توسعه یافته مفاهیم شهروندی از دوران کودکی تا نوجوانی آموزش داده می‌شود و دولت نیز آموزش‌های لازم را در اختیار والدین و معلمان قرار می‌دهد.[۶] در انگلیس از سال ۲۰۰۲ میلادی ، آموزش شهروندی و آشنایی با آن بطور رسمی در برنامه درسی مدارس از سنین ۱۱ تا ۱۶ سالگی قرار گرفت. اهداف این آموزش‌ها عموما موارد ذیل است:


• آشنایی با حقوق و مسئولیت‌های شهروندی
• بحث و بررسی درباره سرفصلها و موضوعات مهم شهروندی
• فهم و شناخت جامعه و آشنایی با فعالیتهای اجتماعی
• مشارکت فعال در یک برنامه اجتماعی یا گروهی [۷]
مفاهیم شهروندی
مفهوم حقوق بشر اغلب در کنار دو مفهوم «حقوق اساسی» و «حقوق شهروندی» مطرح می‌شود. این سه مفهوم، گاه مترادف جانشین یکدیگر به کار می‌روند اما در تفکیک مفهومی مرزهای ظریفی میان این مفاهیم سه گانه و دلالت موضوعی وجود دارد.
می‌توان گفت حقوق شهروندی آن بخش از حقوق اساسی است که در قانون اساسی هر کشوری شکل «ملی» به خود می‌گیرد و فقط شامل حال شهروندان همان کشور خاص می‌شود (مانند حق مشارکت سیاسی که ملهم از حقوق بشر در شکل نسبی آن است.)[۸]
بسیاری براین عقیده‌اند که قوانین موضوعه هر کشوری تاثیر مستقیم از مفهوم شهروندی و حقوق شهروندی می‌پذیرد.[۹] بعضی شهروندی را در ابعاد اجتماعی، سیاسی و مدنی تقسیم بندی می‌کنند اما به نظر می‌رسد در دسته بندی کلی می‌توان شهروندی را در مسئولیتهای فردی و اجتماعی شهروندان و همچنین مسئولیت‌های دولت در قبال شهروندان بررسی کرد. با نگاهی کلی در جوامع مختلف میتوان بخشی ازاین مفاهیم مشترک را عنوان و تکمیل کرد.
مسئولیت‌های اجتماعی


شهروندان به طور داوطلبانه امکانات خود را جهت کمک به پیشرفت و بهبود شهر به کار می‌گیرند. شهروندان فعال با توجه به تخصص و استعداد خود در سازمانها و کمیته‌های محلی گوناگون نظیر انجمن‌ اولیا و مربیان و سازمان‌های غیردولتی عضویت و فعالیت می‌کنند. شرکت در نشست‌ها و اجتماعات شهری، حضور در محکمه‌های عمومی، هیات‌ منصفه یا هیات‌های حل اختلاف، مشارکت در پروژه‌های اجتماعی برای پیشرفت جامعه و همچنین یافتن مشکلات و راه‌حل آن‌ها بسیار سودمند خواهد بود.[۱۰] صاحبنظران برین عقیده‌اند که اجتماعات محلی، و نهادهای مردم محور می‌توانند با ارائه رفتارهای جدید و نهادینه ساختن آنها در جوامع، نقش موثری در ایجاد و بازتولی

د مفهوم شهروندی ایفا نمایند.[۱۱]
مسئولیت‌های فردی
• رای دادن:حق رای در عین حالی که، از نظر بسیاری، از جمله مسئولیت‌های شهروندی محسوب می‌گردد اما در واقع یک امتیاز نیز می‌باشد. کسانی که رای نمی‌دهند در واقع صدایشان در دولت شنیده نمی‌شود.[۱۲][۱۳]
قبل از هر رای‌گیری، اطلاعات مربوط به موضوع یا نامزدها باید بصورت شفاف به اطلاع شهروندان برسد.
• خدمت در ارتش: در زمان جنگ، هر مردی که توانایی بدنی دارد، برای جنگ فراخوانده می‌شود. در زمان صلح نیز به صورت خدمت اجباری سربازی و یا داوطلبانه در نیروهای مسلح حاضر می‌شوند.
در بعضی ایالات یا مناطق محلی، ممکن است به افرادی فرمان داده شود تا در دستگیری مجرمین یا برای برقراری صلح و امنیت یا اجرای یک فرمان به کلانتر کمک کنند.


• احترام به قانون و حقوق دیگران: هر شهروندی می‌بایست از قوانین اجتماع، ایالت و کشوری که در آنجا زندگی می‌کند، پیروی کند.
هر شهروندی می‌بایست به حقوق دیگران احترام بگذارد.
• پرداخت مالیات: هر شهروندی موظف به پرداخت مالیات بر درآمد و دیگر عوارض قانونی بر اساس درستکاری و راستی و سرموقع می‌باشد.[۱۰].
مسئولیت‌های دولت
از جمله مسئولیت‌های دولت، خرج نمودن مالیات و عوارض دریافتی توسط بخش‌های دولتی جهت ارائه خدمات زیر، به شهروندان است :

o حفاظت از جان و مال و حقوق و امنیت شهروندان: توسط پلیس، آتش‌نشانی، امداد در حوادث و بلایای پیش بینی نشده، دادگاه و سامانه قضایی و نیروهای مسلح.
o بهداشت و سلامتی: آب و غذای سالم، بازرسی از شیر و گوشت، نگهداری از بیمارستان‌ها.
o آموزش : مدرسه‌ها و کتابخانه‌های عمومی.
o نگهداری، تعمیر و ساخت جاده‌ها، بزرگراه‌ها و خیابان‌ها.
o حفاظت و نگهبانی از منابع طبیعی، جنگل‌ها و محیط‌زیست.
o حفاظت از پس‌اندازها، با بازرسی از بانک‌ها و ضمانت حساب‌های بانکی.
o کمک و جبران خسارات : در موارد پیش بینی نشده مانند سیل و خشکسالی.[۱۰].
شهروندی در کشورهای گوناگون
شهروندی در ایران
تا قبل از این در ایران ، شهروندی تنها از منظر شهر و شهرنشینی مطرح میگردید و شهروندی رابطه متقابل یک شهرنشین با شهر و مدیران شهری و شهرداری دیده میشد و حقوق شهروندی را در گرو تصویب نقشه جامع شهر میدیدند.اما استفاده از واژه شهروند و شهروندی یا حقوق شهروندی در سال‌های اخیر در میان حقوقدانان و مجامع قانونی و حقوقی دید جامعتری یافت. در سال ۸۳

قانونی با عنوان « احترام به آزادی‌های مشروع و حفظ حقوق شهروندی » به تصویب مجلس رسید و به نام « بخشنامه حقوق شهروندی » در قوه قضائیه،دستورکار واحدها گردید. رئوس مهم این قانون درباره نحوه بازداشت و بازجویی و منع شکنجه و رفتار با متهمان توسط ضابطین و مجریان قضایی بود.[۱۴]
در ایران به کودکانی که یکی از والدین آن‌ها شهروند کشورهایی مانند افغانستان و پاکستان باشد با مشکل شهروندی روبرو هستند. سالانه ۱۲ هزار دختر ایرانی با اتباع بیگانه ازدواج می‌کنند. به استناد آمارهای منتشرشده ۳۳ هزار فرزند حاصل از ازدواج دختران مشهد با اتباع بیگانه بدون شناسنامه هستند.[۱۵]


شهروندی در افغانستان
در قانون اساسی افغانستان از واژه تبعه استفاده شده‌است. از مهم‌ترین عوامل اخلال در روند شهروندی در افغانستان معاصر، جنگ‌سالاری، مردسالاری، و نژادپرستی و قوم‌گرایی) نام برده می‌شود. جنگ‌سالاری در ۲۵۰ سال اخیر تاریخ افغانستان مبنای جامعه بوده‌است و هر گروهی که قدرت نظامی بیشتر داشته‌است از قدرت سیاسی برخوردار می‌شده‌است. مردسالاری نیز در جامعه افغانستان ریشه دوانده‌است، چنانکه زنان که نیمی از شهروندان هستند در عمل همچنان از حضور در جامعه افغانستان بازمانده‌اند. [۱۶]
ایالات متحده آمریکا
نوشتار اصلی: منشور حقوق ایالات متحده آمریکا
حقوق شهروندی و آزادی مردم ایالات متحده آمریکا در منشور حقوق ایالات متحده آمریکا که در سال ۱۷۹۱ (میلادی) به قانون اساسی آن کشور الحاق گردید، مشخص و حراست شده‌است [۱۷]. مهم‌ترین حقوق شهروندی در ایالات متحده آمریکا بر اساس این منشور عبارتند از:
• متمم یکم: آزادی مذهب و آزادی بیان
• متمم دوم: آزادی مالکیت و حمل اسلحه


• متمم سوم: حراست از مالکیت مسکن افراد در زمان صلح و جنگ
• متمم چهارم: حق امنیت جان، مسکن و مالکیت افراد در برابر تفتیش و توقیف
• متمم پنجم تا هشتم: دادرسی، محاکمه و مجازات عادلانه
• متمم نهم: منحصر نشدن حقوق و آزادی افراد به موارد بیان شده
• متمم دهم: محفوظ داشتن اختیاراتی که به موجب قانون اساسی به دولت فدرال اعطا نگردیده و یا برای ایالت‌ها ممنوع نشده، برای ایالت‌ها یا مردم.
نگاهی به سیاست و آموزش و پرورش در تربیت شهروندان ایده آل


اصولا قدرت هر دموکراسی بر اساس آرزوها و رضایت هر شهروند استوار است. قدرتمندترین راهی که شهروندان می توانند بر دولت خود اعمال نفوذ کنند از طریق رأی دادن است. حق رأی اساسی ترین حق در یک دموکراسی و جزیی از حقوق شهروندی است. اما رأی دادن تنها یک حق نیست- بلکه وظیفه هر شهروند است که صدا و نظرات خود را به گوش دیگران برساند. رأی دادن به شهروندان اجازه می دهد بطور مستقیم یا غیر مستقیم در تصمیم هایی که بر زندگی و جامعه آنها تأثیرگذار است مشارکت کنند، و آراء آنها به تعیین سیاست ملی کمک می کنند. شهروندان باید

رأی بدهند تا نقش خود را به عنوان شریکی فعال در زندگی اجتماعی خود ایفا کنند.ملاک های رای دادن در جوامع مختلف با توجه به باورها، هنجارها و میزان آگاهی های اجتمایی و سیاسی تعیین می گردند بنابراین انتخاب آگاهانه به صورت مستقیم با میزان آگاهیهای یک جامعه در خصوص حقوق شهروندی(که رای آگاهانه متضمن آنست) مرتبط است. در کشورهای توسعه یافته مفاهیم شهروندی از دوران کودکی تا نوجوانی آموزش داده می‌شود و دولت نیز آموزش‌های لازم را در اختیار والدین و معلمان قرار می‌دهد. در انگلیس از سال ۲۰۰۲ میلادی ، آموزش شهروندی و آشنایی با آن بطور رسمی در برنامه درسی مدارس از سنین ۱۱ تا ۱۶ سالگی قرار گرفت. اهداف این آموزش‌ها عموما موارد ذیل است:
• آشنایی با حقوق و مسئولیت‌های شهروندی


• بحث و بررسی درباره سرفصلها و موضوعات مهم شهروندی
• فهم و شناخت جامعه و آشنایی با فعالیتهای اجتماعی
• مشارکت فعال در یک برنامه اجتماعی یا گروهی
در واقع مبنای این آموزشها پرورش یک شهروند نمونه یا شهروند خوب یا ارائه یک الگوی شهروندی نیست بلکه به آنان می‌آموزد که چگونه تصمیمات خود را با توجه به مسئولیت‌هایشان در قبال اجتماع و زندگی فردی خود اتخاذ نمایند.
انتخاب ناشی از عدم آگاهی کامل از حقوق شخصی و مهمتر از آن وظایف شهروندی در نقاط مختلف ایران به انحاء مختلف به چشم می خورد. از آ نجایی که منتخبان یا منتخب مردم در هر انتخاباتی تعیین کنندگان و زمامداران سیاست های کلی یک کشور هستند، آگاهی دادن در این خصوص به جامعه امروز ایران که داعیه حرکت به سوی مدرنیته را دارد امری ضروری و اجتناب ناپذیر است.بدیهی است انتخاب بر اساس احساسات، نسبت های قومی و عشیره ای و یا هر عامل دیگری غیر از شایستگی های فردی سرانجامی جز از دست دادن فرصت ها، چشم پوشیدن آشکار از حقوق شخصی و اجتماعی و نهایتا پسرفت، نخواهد داشت
نقش معلم در آموزش شغلی و شهروندی نمونه
پرورش صحيح كودكان بدون آموزش شغلي مناسب به آنان امكان پذير نيست. شغل ، هميشه اساس زندگي، مايه خوشبختي و سازنده فرهنگ انسان به حساب آمده است. كودك امروز عضوي از جامعه كاري فردا خواهد شد، بنابراين، اهميت او در جامعه و ارزش او به عنوان يك شهروند، فقط به نقشي كه در جامعه مي تواند ايفا كند و ميزان آمادگي او براي پذيرش اين نقش بستگي دارد. خوشبختي و بهروزي او نيز در گرو همين نقش است.

ما به خوبي مي دانيم كه طبيعت به همه انسان ها قابليت هاي كاري يكساني اعطا كرده است. ولي در جامعه مي بينيم كه فردي بهتر از فرد ديگر كار مي كند، بعضي ها كار هاي ساده و بعضي ديگر كارهاي پيچيده تر و ارزشمندتري انجام مي دهند. طبيعت در اين گوناگوني و تفاوت ها نقشي ندارد، بلكه ويژگي هاي كاري فرد در دوران زندگي او، به ويژه در جواني، شكل مي گيرد. بنابراين، تربيت شغلي، نه تنها تعيين كننده خوبي يا بدي يك شهروند است، بلكه زمينه آماده شدن او براي يك زندگي سالم و پر بار در آينده نيز هست.


بعضي ها به خاطر برآوردن نيازهايشان كار مي كنند. در طول تاريخ نيز بيش تر مردم براي اين كه از گرسنگي نميرند، كار مي كردند. ولي حتي از زمان هاي قديم نيز مردم سعي مي كردند، هنگام كار فقط به قواي بدني تكيه نكنند، بلكه از خود خلاقيت نيز نشان دهند . در جامعه اي كه اختلاف طبقاتي و استثمار انسان توسط انساني ديگر وجود دارد، به ندرت خلاقيت در مردم بروز مي كند. همه شغل ها بايد با خلاقيت همراه باشند تا جامعه اي غني از فرهنگ و ثروت ساخته شود. بنابراين معلم و خانواده وظيفه دارند، خلاقيت در كار ها را به كودكان آموزش دهند.


انسان تنها وقتي در كار خود خلاق خواهد شد كه با عشق به شغل خود رسيده باشد، با انجام آن احساس شادي كند، به ضرورت و موارد استفاده آن واقف باشد و از شغل خود براي بروز شخصيت و استعدادهايش استفاده كند. چنين ارتباطي با شغل، زماني امكان پذير است كه فرد آموخته باشد، سخت كار كند و نيز هيچ شغل ديگري براي او خوشايند جلوه نكند. فردي كه با ترس از كار كردن و عرق ريختن سر كار خود حاضر مي شود، هرگز از نيروي خلاقيت خود استفاده نخواهد كرد؛ زيرا تنها به اين فكر مي كند كه هر چه زودتر از آن كار خلاصي يابد.


براي اين كه نتيجه مناسبي از كار كردن حاصل شود، نه تنها قابليت انجام كار، بلكه برقراري ارتباط صميمي با ديگران نيز ضروري است . مردم بايد بتوانند ارتباط صميمي و خوبي با يك ديگر برقرار كنند و اين امر تنها در سايه پرورش خلاقيت حاصل مي شود. كسي كه از كار كردن فرار مي كند و از حاصل فعاليت ديگران بهره مي گيرد، براي جامعه فردي فاسد و هرزه به حساب مي آيد. تنها راه ايجاد ارتباط صحيح با ديگران، همياري و فعاليت متقابل در جمع است.


اين تصور اشتباه است كه افراد بايد تنها از لحاظ جسماني و مهارت هاي فردي، پرورش يابند . آمادگي جسماني ضروري است، ولي براي هماهنگي در كار ها، پرورش مناسب روحي نيز لازم است. با توليد ماشين آلات پيشرفته، برتري جسماني اهميت گذشته خود را از دست داده است. در جوامع پيشرفته، سعي مي كنند كارهاي سنگين جسماني را حذف كنند و با خلاقيت كارها و شيوه ها، ابزار و ماشين آلات جديدي توليد كنند تا از فشار جسماني بر كارگرها كاسته شود.


شغل مناسب، غير از پربار كردن زندگي اجتماعي انسان در زندگي فردي نيز نقش مهمي دارد. همه ما كساني را كه مي دانند چگونه كارهاي زيادي انجام دهند، در هر كاري موفقند، هيچ مانعي سد راه آنان نمي شود، به خوبي با هر موقعيتي رويه رو مي شوند و زندگي شاد و موفقي دارند، تحسين مي كنيم. بر عكس، براي كساني كه با بروز كوچك ترين مشكلات، خود را در بن بست مي يابند ، نمي توانند از خودشان محافظت كنند و پيوسته به يك پرستار نياز دارند، بسيار متأسف مي شويم. اين افراد بدون كمك ديگران زندگي نابسامان، ناخوشايند و نامنظمي خواهند داشت.


براي آموزش شغلي كودكان، بايد كارهايي به آنان واگذار شود كه بتوانند با روش معين آنها را با موفقيت انجام دهند. لازم نيست آن كار در زمان كوتاهي كامل شود، بلكه مي توان ماه ياحتي سالي را به آن اختصاص داد. كودك بايد در انتخاب لوازم كار آزاد باشد و در برابر كيفيت كاري كه انجام مي دهد، احساس مسئوليت كند.
به جاي اين كه به او بگوييد: " اين جارو را بگير و به اين صورت اتاق را تميز كن "، بهتر است چگونگي انجام كار را بر عهده خود او بگذاريد و به او اطمينان دهيد، به هر نحوي كه مي خواهد كار را انجام دهد. براي شروع آموزش از كارهاي بدني استفاده كنيد و كم كم به كارهايي كه به فكر و سازماندهي نياز دارند، روي بياوريد. هر اندازه كاري پيچيده تر و مستقل تر باشد، از نظر آموزشي مؤثرتر است.


كودكان بايد از سنين كم در كارهاي خانواده شركت داده شوند و البته نبايد در اين كار خيلي زياده روي كرد. ميزان كار پدر و مادر با كودكان بايد كاملاً متفاوت باشد. اگر در منزل كار مي كنيد، كودك بايد عادت كند، به هر نحوي كه مي تواند به شما كمك كند. كارهايي را كه از عهده كودك بر مي آيد، به او واگذار كنيد.


بايد به خاطر داشت، كودكان در مدرسه تكليف هاي درسي نسبتاً سنگيني دارند. البته اين موضوع بايد در درجه اول اهميت قرار گيرد. بايد به آن ها كمك كنيد كه بفهمند در مدرسه نه تنها عهده دار فعاليت هاي فردي هستند، بلكه فعاليت هاي اجتماعي را نيز به عهده دارند و موفقيت آنان در كارهاي مدرسه نه فقط براي والدين، بلكه براي تمام جامعه لازم است. از طرف ديگر، نبايد اجازه داد كار مدرسه ، كودكان را از زندگي و كار در مجموعه خانواده باز دارد، زيرا تأثير بدي بر پرورش آنان خواهد گذاشت. زندگي خانوادگي هميشه بايد فضايي متشكل از همياري و فعاليت هاي گروهي باشد.


كودك بايد ياد بگيرد كارهايي را كه در ابتدا براي او خسته كننده به نظر مي رسند نيز تحمل كند و اين حقيقت را درك كند كه اهميت يك كار تنها به خاطر جذابيت آن نيست، بلكه به خاطر ضرورت و فايده آن نيز هست. والدين بايد صبور باشند و بتوانند بدون " گله و شكايت "، كارهاي ناخوشايند و نادرست كودكان را تحمل كنند. اگر ارزش اجتماعي شغلي براي او روشن باشد، حتي اگر ناخوشايند نيز جلوه كند، انجام آن مي تواند باعث شادماني و رضايت او شود .


اگر كودك ضرورت انجام كار خاصي را احساس نمي كند و نمي توان تمايل به انجام آن را در او ايجاد كرد، مي توان از روش تقاضا و درخواست بهره گرفت. در خواست يا تقاضا مي تواند به كودك آزادي انتخاب بدهد. بايد به گونه اي عمل كرد كه كودك فكر كند، درخواست را با تمايل قلبي خود و نه از روي اجبار اجابت مي كند. از روش درخواست يا تقاضا زماني بايد بهره گرفت كه كودك با طيب خاطر كار را انجام دهد.


كودكان بايد در خانواده به گونه اي تربيت شوند كه بهره كشي را تجربه نكنند والدين بايد مراقب باشند تا برادر بزرگ تر از برادر كوچك تر جز در همكاري با يكديگر، درخواست كار نكند و براي انجام كارها هيچ نابرابري رخ ندهد
.هرگز كودك را براي اين كه كاري را ناقص انجام داده است، سرزنش و تنبيه نكنيد. به سادگي و با آرامش به او بگوييد، كارش را به خوبي انجام نداده است و بايد آن را درست و كامل انجام دهد. ما تشويق يا تنبيه در قبال كار را پيشنهاد نمي كنيم. كودك بايد از موفقيت در انجام كار، احساس رضايت بكند. آگاهي از اين كه كارش را به خوبي انجام داده است، مي تواند بهترين مشوق او باشد. رضايت خاطر شما از خلاقيت و ابتكار او نيز مي تواند پاداشي كافي براي او باشد.


در برابر دوستان و آشنايان خود، او را به خاطر كاري كه انجام داده است، تحسين نكنيد و ضرورتي هم ندارد او را به خاطر كار بد يا ناقصي كه انجام داده است، تنبيه كنيد. بسيار مهم است كه در اين گونه مواقع، طوري برخورد كنيد كه انگار كار را به طور كامل انجام داده است
الگوي تدريس چيست؟
الگو، معمولاً به نمونه کوچکي از يک شيء يا به مجموعه اي از اشياي بيشمار گفته مي شود که ويژگيهاي مهم و اصلي آن شيء بزرگ يا اشياء را داشته باشد. الگوي تدريس، چهارچوب ويژه اي است که عناصر مهم تدريس در درون آن قابل مطالعه است. انتخاب يک الگوي تدريس، بستگي به نوع آگاهي معلم از فلسفه و نگرشهاي تعليم و تربيت خواهد داشت.


تدريس يک فرآيند است و فعاليتي است که در داخل يک الگو صورت مي پذيرد، الگوهاي تدريس متعددي توسط صاحبنظران معرفي شده اند که به مهمترين آنها اشاره خواهيم کرد.
الگوي عمومي تدريس (general teaching model)
اين الگو، توسط "رابرت گليزر" در سال 1961 مطرح شد که در 1971 توسط "راجرز" و "رابينسون" بسط داده شد.
در اين الگو، فرآيند تدريس به پنج مرحله تقسيم مي شود:
1) تعيين هدفهاي تدريس و هدفهاي رفتاري: معلم بايد هدفهاي تدريس خود را به صورتي عيني و قابل اندازه گيري تعريف و مشخص کند.
2) تعيين رفتار ورودي و ارزشيابي تشخيصي: اصطلاح رفتار ورودي در اينجا منعکس کننده کليه يادگيريهاي گذشته فراگيران، تواناييهاي عقلي، وضع انگيزشي و برخي عوامل اجتماعي و اقتصادي مؤثر در يادگيري و ميزان رشد آنان است.


3) تعيين شيوه ها و وسايل تدريس: در اين مرحله معلم با آگاهي از شرايط و موقعيت آموزشي يکي از روشها مانند روش سخنراني، آزمايشي، آموزش انفرادي و ... را انتخاب کند و وسايل تدريسي را نيز با توجه به مفاهيم و شرايط و ويژگيهاي فراگيران را برگزيند.
4) سازماندهي شرايط و موقعيت آموزشي: معلم بايد قادر باشد که با ابتکار و خلاقيت، حداکثر استفاده از امکانات موجود، در امر تدريس و تحقق اهداف آموزشي را ببرد.


5) ارزشيابي و سنجش عملکرد: معلم در اين مرحله علاوه بر ارزشيابي هاي عمولي مي تواند عملکرد شاگردان را در موقعيتهاي متعدد، مانند انجام دادن پروژه، شرکت در فعاليتهاي آموزشي و ... را ارزيابي کند و در صورت عدم موفقيت با توجه به نتايج ارزشيابي به ترميم و اصلاح مراحل قبلي الگو اقدام کند.
تعريف روشهاي تدريس
از مراحل مهم طراحي آموزشي، انتخاب روش تدريس است. معلم بعد از انتخاب محتوي و قبل از تعيين وسيله، بايد خط مشي و روش مناسب تدريس خود را انتخاب کند. به مجموعه تدابير منظمي که براي رسيدن به هدف، با توجه به شرايط و امکانات اتخاذ مي شود "روش تدريس" گويند.
ناتوانی نهادهای مدنی در آموزش و پرورش،عدم تربیت شهروندان نمونه
بی گمان امروز، جامعه ایرانی بیش از هر زمان دیگر نیازمند نهادهای مدنی است. نهادهای مدنی نهادهایی هستند که در آنها، خواسته های مدنی و صنفی افراد به صورت قانونمند و تشکیلاتی

پیگیری می شوند. نهادهایی که در بدنه قدرت و حکومت قرار ندارند. در این نهادها افراد یک جامعه صرف نظر از هر گروه و بینش خواسته های خود را در سایه تشکلی قانونمند پیگیری می کنند. اعضای آن گفت وگو، سخنرانی، تبادل افکار و... را تمرین می کنند و با این گونه روش ها آشنا می شوند. عصری که در آن زندگی می کنیم عصر سازمان های غیردولتی، عصر دموکراسی مشارکتی و جامعه مدنی است. برای شکل گیری جامعه مدنی نیازمند نهادهای مدنی هستیم. در جامعه

مدنی تشکل های صنفی، حرفه یی و مردمی هستند که با قدرت، خواسته های مردم را به گوش مسوولان دولتی می رسانند و ضمناً با توجه به اختیارات و قدرتی که از نفوذ در لایه های اجتماعی و اصناف گوناگون دارند، می توانند خود قسمتی از وظایف حکومت را نیز برعهده بگیرند. جامعه مدنی به معنای امروزی آن دارای ویژگی هایی است.
وجود خانواده ها، گروه های غیررسمی، گروه ها یا انجمن های داوطلبانه که چندگانگی و خودبنیادی آنها شکل های گوناگونی از زندگی را ممکن می سازد. وجود نهادهای فرهنگی و ارتباطی که حوزه عمومی یا آشکار زندگی را در بر می گیرند. امنیت و حرمت حوزه خصوصی زندگی و قلمروی که افراد بتوانند در آن توانایی های فردی خود را تحقق بخشند و به گزینش های اخلاقی مستقل دست یابند. تعیین مرز میان حوزه های عمومی و خصوصی یا حوزه های عمومی و حکومت نیازمند ساختارهای قانونی و سلسله یی از حقوق اولیه است که بدون آنها جامعه مدنی تحقق نخواهد یافت. همان طور که ملاحظه می شود یکی از چهار ویژگی اصلی جامعه مدنی نهادهای مدنی است.
شکل گیری یک جامعه مدنی نیازمند سه گام اساسی است؛ گام اول بروز گوناگونی و تکثر در آرا و اندیشه هاست. یعنی درون یک جامعه، منافع و علایق گوناگون ظاهر شود. پس جامعه باید تکثر پیدا کند. گام دوم به رسمیت شناختن این گوناگونی و تکثر است. یعنی باید حق دگرگون بودن را برای افراد در قوانین به رسمیت شمرد. و گام سوم اینکه اجزای این تنوع و تکثر در انجمن های

داوطلبانه خودشان را سازمان بدهند. همان طور که ملاحظه می شود یکی از گام های اساسی و نهایی در شکل گیری جامعه مدنی تشکیل انجمن ها و سازمان های داوطلبانه است و از آنجایی که تشکیل نهادهای مدنی نیازمند شکل گیری نهادهای مدنی و دموکراتیک (اندیشه ها، رفتارها و خصایص دموکراتیک) است، نقش آموزش و پرورش به عنوان نهادی که مسوول آموزش و پرورش افراد جامعه در بهترین سنین یادگیری است بسیار برجسته می شود. نوجوانان و جوانان بخش

عمده یی از جامعه ما را تشکیل می دهند و از سوی دیگر اکثر وقت مفید این نوجوانان به عنوان دانش آموز در مدرسه ها سپری می شود. لذا یکی از مکان های مهم برای فراهم آوردن آموزش های مدنی مدارس هستند. کلاس درس شبیه آزمایشگاهی است که در آن دیدگاه های شهروندی و رفتارهای یک شهروند مدنی توسط معلمان و دانش آموزان بررسی می شود. اینجا است که نقش معلمان به عنوان مربیان شهروندان فردا بیش از هر زمان دیگری اهمیت می یابد. اکنون پرسش اینجاست که چه علت هایی سبب می شود نهادهای مدنی در آموزش و پرورش

نحیف و کم توان باشند؟ دلیل های شکل نگرفتن نهادهای مدنی در آموزش و پرورش کدامند؟ شکل نگرفتن و ناتوانی نهادهای مدنی در آموزش و پرورش متاثر از دلیل های کلی عدم شکل نگرفتن و ناتوانی نهادهای مدنی در ایران است. می توان دلیل هایی را برای این مهم برشمرد.
۱- نبودن فرهنگ دموکراتیک چه در قالب ادبیات اجتماعی یا عمل اجتماعی از مشکلات عمده به

شمار می رود. می توان گفت که زیست اجتماعی در قالب فعالیت نهادهای مدنی به شدت مهجور است به نحوی که این موضوع هیچ گاه به خصلت اجتماعی و هویت بخشی مردم ما بدل نشده است. اکنون نیز معلمان ما بیش از آنکه توجهی به نهادهای مدنی در تحولات مربوط به حوزه آموزش و پرورش داشته باشند چشم به دولت یا شخصیت ها و فعالان شاخص در این حوزه دارند. جامعه

 

ایران به طور کلی و پیرو آن جامعه معلمان کشور به طور خاص با توجه به فرهنگ رفتاری خود بیشتر در پی یک قهرمان یا ناجی است تا نهادهای مدنی حول برنامه یی مشخص برای تغییر وضع موجود.
۲-ساختار قدرت؛ روشن است در کشوری که تنها در یک قرن اخیر تلاش رهیدن از بند استبداد و ساختار قدرت مطلقه را داشته است گسترش نهادهای مدنی آسان نباشد. وجود ساختار به

شدت متمرکز و متصلب در آموزش و پرورش که به جای مانده از یک پیشینه استبدادی است سبب می شود نگاه معلمان به هر نهاد مدنی از زاویه تقابل با دولت و حتی حوزه ستادی آموزش و پرورش باشد و متقابلاً در دید دولت نیز ایجاد هر نهاد مدنی در این حوزه یک تهدید محسوب می شود. به سخن دیگر در نگاه معلم شأن و کارکرد هر نهاد مدنی، صنفی، آموزشی، علمی و فرهنگی در آموزش و پرورش در درجه اول مقابله با دولت است نه استقلال از آن، که در صورت لزوم می تواند از دولت نیز حمایت کند یا آن را تشکیل دهد.


۳- جنگ و آثار ناشی از آنها یکی دیگر از علت های اصلی شکل نگرفتن نهادهای مدنی در ایران به طور عام و در آموزش و پرورش به طور خاص است. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و شروع بلافاصله جنگ تحمیلی، اولویت اصلی همه ایرانیان حفظ تمامیت ارضی ایران بود. در طول هشت سال جنگ معلمان کمتر فرصت یافتند به مسائل آموزش و پرورش بیندیشند. باید اذعان کرد که یکی از نتیجه های نخستین ملموس وضعیت جنگی جلوگیری از تشکیل نهادهای مدنی است. نبودن امنیت شغلی از عوامل اصلی عدم رویکرد افراد به تشکیل و حضور در نهادهای مدنی است

.
۴- آموزش و پرورش دولتی یکی از موانع شکل گیری نهادهای مدنی در حوزه آموزش و پرورش است. یکی از دلیل های شکل نگرفتن نهاد مدنی در ایران را اقتصاد دولتی و به شدت وابسته به نفت می دانند. اقتصاد دولتی و به شدت نفتی سبب می شود دولت خود را بی نیاز از مردم و جامعه مدنی بداند که به استقلال بیش از اندازه دولت نسبت به جامعه منجر می شود. دولت در اینجا مجبور نیست به کسی جواب پس بدهد. پس هر کاری که دلش بخواهد انجام می دهد و چ

ه نیاز است با جامعه مدنی و نهادهای آن رابطه داشته باشد؟ به طور خاص می توان در آموزش و پرورش به وضع تامین نیازهای اقتصادی آن اشاره کرد که بیش از ۹۰ درصد هزینه های آن از دولت تامین می شود و از آنجا که هزینه های آموزش و پرورش را دولت تامین می کند پیرامون چگونگی آموزش و پرورش به فرزندان این آب و خاک خود را بی نیاز از مشورت با شهروندان می داند و اگر انجمن اولیا و مربیانی تشکیل می دهد و نماینده دبیرانی انتخاب می کند آن را زینت المجالس یا ماشین امضای سندها و چک های دریافتی و پرداختی خود می خواهد و اثری از حضور موثر این نمایندگان در تصمیم سازی ها و تصمیم گیری ها نمی بینیم. اقتصاد خانوارهای ایرانی به شدت وابسته به دولت است معلمانی که تنها درآمد آنها حقوق دولتی است و در اغلب موارد این حقوق نیاز های حداقلی زندگی آنها را تامین نمی کند اولویت هایی در رفتار اجتماعی خود دارند که قطعاً تشکیل و حضور در نهادهای مدنی اولویت اول آنان نیست.
۵- بدبینی و ناآگاهی نسبت به جایگاه نهادهای مدنی؛ بالا بودن سطح سواد و تحصیلات معلمان این امید را پدید می آورد که آگاهی آنان نسبت به مسائل مدنی و صنفی بیش از سایر لایه های اجتماعی باشد. متاسفانه آنچه مشاهده می شود حاکی از آن است که هنوز بسیاری از همکاران مان به نقش بی جایگزین خود و نهادهای مدنی در توسعه کمی و کیفی آموزش و پرورش پی نبرده اند یا تردید دارند. رویکرد نداشتن برخی از همکاران به نهادهای مدنی ناشی از بی اطلاعی، تردید

و بدبینی آنها به نهادهای مدنی است. از دلیل های بدبینی معلمان به نهادهای مدنی می توان به وجود بی صداقتی و شعارزدگی در کردار برخی از این نهادها و وجود نداشتن پیوندهای واقعی این نهادها با معلمان و خواسته های آنها اشاره کرد یا اینکه این نهادها از میان فرهنگیان و از پایین به بالا شکل نگرفته اند.


۶- مانع تراشی ها و سنگ اندازی های پی در پی مخالفان نهادهای مدنی؛ یکی دیگر از علت های شکل نگرفتن نهادهای مدنی در حوزه آموزش و پرورش تهدیدها و موانعی است که بر سر راه نهادهای مدنی است. صادر نکردن مجوز، لغو مجوز نهادهای مدنی و مشکلات دیگری که بر سر راه فعالان مدنی وجود دارد، سبب می شود از نگاه همکاران فرهنگی حضور در نهادهای مدنی هم سنگ با پرداخت هزینه های گزاف قلمداد شود و حضور در این نهادها را پرهزینه تلقی کنند و از این حضور بپرهیزند و حتی به فعالان این


۷- احساس ناکارایی و ناکارآمدی نهادهای مدنی؛ این احساس که نهادهای مدنی نمی توانند به صورت کارا و کارآمد به نیازها و خواسته های معلمان پاسخ گویند و به مثابه یک سازمان حرفه یی عمل کنند سبب می شود که نهادهای مدنی فعال در آموزش و پرورش نتوانند تقاضاها و خواسته های معلمان را به طور موثر نمایندگی کنند. از سویی دیگر در ساختار به شدت متمرکز آموزش و پرورش مکانیسمی وجود ندارد که نهادهای مدنی بتوانند در تصمیم سازی ها و تصمیم گیری ها

نقش فعال ایفا کنند. به نظر می رسد برای شکل گیری دولت مدرن راهی جز این نیست که بسیاری از کارهایی را که قابل واگذاری به نهادهای مدنی و بخش خصوصی است به آنها واگذار کرد. در آموزش و پرورش بسیاری از خدمات آموزشی، رفاهی، پرورشی و... را می توان به نهادهای مدنی متخصص این امور واگذار کرد تا هم هزینه های دولت کاهش یابد و هم همکاران فرهنگی به اثر گذاری و کارآمدی بیشتر نهادهای مدنی پی برده و انگیزه لازم برای فعالیت در این نهادها را بیش از گذشته بیابند.


۸- محدود بودن نهادهای مدنی در حوزه آموزش و پرورش؛ نهادهای مدنی در حوزه آموزش و پرورش محدود است نسبت به جمعیت تقریباً یک میلیون نفری کارکنان آموزش و پرورش و حدود ۱۵ میلیون دانش آموز، نهادهای مدنی در آموزش و پرورش از عمق و گستردگی چندانی برخوردار نیستند. بخش مربوط به نهادهای مدنی فعال و فراگیر در حوزه های آموزشی و پرورشی شاهد کمبود جدی است. به نظر می رسد در حوزه های گفته شده نیازمند نهادهای مدنی (علمی) با حضور معلمان حرفه یی هستیم. به علاوه بازنگری در نقش نهادهای سیاسی در آموزش و پرورش ضروری است زیرا این نهادها در ایفای نقش خود در امر سیاست از نقایص و کمبود های جدی رنج می برند.

نهادهای صنفی معلمان از فعال ترین نهادهای مدنی در آموزش و پرورش هستند که با همه ناتوانی ها و کاستی ها می توانند الگوی مناسبی برای سایر نهادهای مدنی در آموزش و پرورش باشند. نهادهای مدنی فعال در زمینه های علمی، صنفی، فرهنگی و پرورشی در حوزه دانش آموزی بسیار محدود هستند. اغلب نهادهای فعال در این حوزه دولتی اند. برای رسیدن به جامعه دانایی محور و مدنی آنچه که بیش از هر زمان دیگر ضرورت دارد حمایت و فعال کردن تشکل های مدنی در حوزه دانش آموزی است که مسوولیت آموزش آداب زیست مدنی را به فرزندان فردای ایران بیاموزند و در آنها دانش آموزان به تمرین رفتارهای مدنی بپردازند.


۹- رشد و گسترش نامتوازن و ناموزون نهادهای مدنی در آموزش و پرورش از دلایل ناتوانی نهادهای مدنی در آموزش و پرورش است. نهادهای مدنی به صورت پراکنده و نابرابر به طور موضوعی، جنسی و در سطح جغرافیایی توزیع شده است. همان طور که اشاره شد شاهد خلاء نهادهای مدنی در حوزه دانش آموزی هستیم. حدود نیمی از همکاران فرهنگی را زنان تشکیل می دهند.

این همکاران دارای مشکلات ویژه یی هستند که نهادهای مدنی می توانند پیگیر آنها باشند. در حوزه زنان خلاء نهاد های مدنی بیش از سایر حوزه ها احساس می شود. براساس یک سنت قدیمی در ایران نواحی پیرامونی همواره از دستاورد های مدنیت کمتر و دیرتر برخوردار می شوند. تمرکز نهادهای مدنی در مرکز کشور یا مراکز استان ها سبب می شود شاهد رشد نامتوازن و ناموزون نهادهای مدنی در سطح جغرافیایی باشیم.


۱۰- نهادهای مدنی در ایران به طور عام و در آموزش و پرورش به طور خاص در خود است نه بر خود. به عبارت دیگر نهادهای مدنی ناآگاه نسبت به نقش، جایگاه، مسوولیت ها و وظایفشان هستند و نمی توانند خود را به دیگران بشناسانند. بی سیمایی و درهم ریختگی نهادهای مدنی از ویژگی های بارز نهادهای مدنی در حوزه آموزش و پرورش است. نداشتن تئوری، سازماندهی و مدیریت سبب می شود این نهادها به لحاظ هویتی در هم ریخته و به هم ریخته باشند. آنچه که به نظر می رسد نهادهای مدنی فعال در آموزش و پرورش باید پیگیر آنها باشند عبارت است از؛
الف- تبیین تئوری؛ تبیین تئوری فعالیت های خویش که بر اساس آن ضمن شناساندن خود، مرز فعالیت های خود با سایرین را آشکار کنند و بخشی از درهم ریختگی مرزها را در حوزه مدنی بر طرف سازند.


ب- سازماندهی؛ نبودن سازماندهی به دلایل متعدد در اغلب نهادهای مدنی ایران آشکارا مشاهده می شود. نداشتن تئوری منسجم، کمبود امکانات سخت افزاری و وجود نداشتن منابع مالی بخشی از این دلایل است. تشکل های مدنی فعال در آموزش و پرورش از این قاعده جدا نیستند. انتخاب استراتژی و تاکتیک های مشخص براساس یک تئوری اعلان شده می تواند موجب سازماندهی بهتر شود.


ج- مدیریت؛ آنچه که در تشکل های مدنی باید به آن توجه داشت عبارت است از مدیریت مشارکتی (دموکراتیک) که از پایین به بالا شکل گرفته باشد. این امر سبب می شود نهادهای مدنی از آفت فرد گرایی و متکی بودن به افراد نجات یابند و به رهبری جمعی که یکی از ویژگی های نهادهای مدنی است، دست یابند.


۱۱- نهادهای مدنی در آموزش و پرورش انزواگراست. انزواگرایی به دلایل گوناگون هم در سطح ملی و هم در سطح بین المللی به چشم می خورد. نهادهای مدنی فعال در حوزه آموزش و پرورش نیازمند گفت وگو و تبادل تجربه با دیگر نهادهای مدنی در سطح ملی و بین المللی هستند. این نهادها باید حضور بیشتری در عرصه محلی، ملی، منطقه یی و بین المللی داشته باشند. گرچه در این نوشتار بنای آن نیست که به بیان دلیل های انزواگرایی نهادهای مدنی بپردازیم اما می توان این دلیل ها را به دو دسته دلیل های بیرونی و درونی تقسیم کرد. فشار نهادهای غیرمسوول بر نهادهای مدنی و ترساندن آنها از تماس نهادهای مدنی منطقه یی و بین المللی از دلیل های

بیرونی انزواگرایی است. کمبود توانایی های سخت افزاری و نرم افزاری نهادهای مدنی از علت های درونی انزواگرایی نهادهای مدنی است. یکی از نمونه های نسبتاً موفق برون رفت از انزواگرایی نهادهای مدنی در آموزش و پرورش تشکیل شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان سراسر کشور است که بیش از۴۰ نهاد صنفی معلمان آن را به رغم وجود فشارهای بسیار زیاد تشکیل داده اند که امید است این نهاد مدنی بتواند در مسیر ایجاد تعامل بیشتر بین

نهاد های مدنی صنفی معلمان حرکت کند و الگوی مناسبی برای سایر تشکل ها باشد. در پایان برای شکل گیری و تقویت نهادهای مدنی در آموزش و پرورش اقدامات زیر توصیه می شود؛
۱- معلمان بر آموزش حقوق شهروندی به دانش آموزان و آگاه کردن آنان نسبت به آداب زیست اجتماعی و مدنی که موجب تقویت روحیه جمعی در نسل آینده می شود تلاش جدی بورزند تا از این طریق اندیشه ها و رفتار های جمعی ایرانیان پیرایش شود.


۲- ساختار به شدت متمرکز آموزش و پرورش اصلاح و مشارکتی شود. برای دگرگونی ساختار متمرکز آموزش و پرورش می توان؛
الف- نمایندگان معلمان در شورای عالی آموزش و پرورش را به انتخاب آنان گذاشت تا نمایندگان حاضر در آن شورا انتصابی نباشند.
ب- ساختار انتصابی و هیات امنایی بسیاری از شوراها و موسسات اقتصادی را انتخابی کرد. به طور مثال می توان با فراخوان اعضای صندوق ذخیره فرهنگیان اعضای هیات مدیره آن را از میان آنان انتخاب کرد.


ج- مدیران مدارس، مدیران مناطق و... را به انتخاب معلمان، مدیران مدارس و... برگزید.
۳- احکام قضایی و اداری صادره برای فعالان مدنی به ویژه فعالان صنفی را لغو کنند تا کمترین امنیت شغلی و اجتماعی برای فعالیت مدنی فراهم شود.
۴- در راستای اجرای اصل ۴۴ قانون اساسی بسیاری از امور آموزشی و پرورشی را به بخش خصوصی واگذار کنند تا بار دولت سبک شود و بتواند به وظایف اصلی خود که تامین امنیت، رفاه، بهداشت و غذا است، بپردازد. زیرا همان طور که دولت نمی تواند تاجر خوبی باشد معلم و مسوول خوبی برای آموزش و پرورش نیز نمی تواند باشد.


۵- نهادهای مدنی ویژگی های اصلی این نهادها را خوب بشناسند و به کار بندند. بر اساس تعریف نهادهای مدنی این نهادها باید دموکراتیک، عقلانی، به دور از تندروی و کند روی و از پایین به بالا شکل بگیرند. لازم است نهادهای مدنی این چارچوب را رعایت کنند تا ناتوانی های درونی جبران شود.
۶- به خواسته های زنان به ویژه معلمان زن توجه جدی شود تا زمینه مشارکت بیشتر زنان در شکل دادن نهادهای مدنی بیشتر شود.
۷- پیوند نهادهای مدنی آموزشی، پرورشی، دانش آموزی، صنفی و... با هم در سطح محلی، ملی، منطقه یی و بین المللی بیشتر شود. در این راستا پیشنهاد می شود انجمن نهادهای مدنی آموزش و پرورش تشکیل شود تا در این نهاد ضمن بررسی مشکلات نهادهای مدنی در آموزش و پرورش در سایه تعامل بیشتر نهادهای مدنی با هم این مشکلات آسان تر از گذشته حل شود.
حقوق شهروندی، آموزش و مشارکت مدنی


با افزایش مهاجرت و رشد شهر نشینی نیاز به یک مدیریت قوی شهری امری ضروری می‌نماید.
از سوی دیگر جمعیت وسیع در کلان‌شهرها سبب می‌شود که بهترین مدیران نیز به تنهایی و بدون مشارکت شهروندان قدرت اداره شهرها را به نحو مطلوب و شایسته نداشته باشند لذا در دنیا و در ابر شهرها امروزه مشارکت شهروندان در تصمیم گیری، نظارت و اجرای بهتر برنامه‌ها از مهمترین عناصر مدیریت شهری تلقی می‌شود.
در تهران نیز ضروری است که برای تضمین حقوق شهروندان و از سوی دیگر استفاده از مشارکت آنان در امور محلات و مناطق برنامه های آموزشی صحیحی جهت تبدیل شهرنشینان به شهر وندان آگاه. فعال و مشارکت جو ارائه و پیگیری شود.


اگرچه شان شهروندی و حقوق و تکالیف مربوط بدان از جمله مباحثی است که از یونان باستان فلاسفه ای چون افلاطون و ارسطو از آن سخن گفته و ویژگی های آن را برشمرده اند اما باید گفت این مفهوم در طول سالیان دراز تغییرات بسیاری را پشت سر گذاشته است. شهروندی ب

ه معنای رایج آن در دنیای مدرن امروز از قرن هیجدهم به بعد مورد توجه فلاسفه قرار گرفت.
توماس مارشال- جامعه‌شناس انگلیسی- شهروندی مدرن در کشورهای پیشرفته صنعتی را تحقق مراحل مختلف روند دموکراتیک در این جوامع طی سه قرن اخیر دانسته است. در قرن هیجدهم حقوق مدنی اساسی‌ترین خواست شهروندی در این جوامع بود که به موجب آن شهروند ملی یعنی حقوق برابر شهروندان در برابرقانون، آزادی تشکیل اجتماعات و سایر آزادیهای فردی طرح و برای تحقق آن مبارزه شد.


قرن نوزدهم قرن مبارزه برای تحقق حقوق سیاسی گروه ها و طبقات اجتماعی یا شهر وندی سیاسی بود که درآن مبارزه برای حق رای برابر و نیز مبارزه برای تشکیل و قانونی شدن نهادهای صنفی و سیاسی مدرن جنبه برجسته یافت.


سرانجام قرن بیستم روند تحقق اندیشه های دموکراتیک در قالب تلاش برای احقاق حقوق اجتماعی برابر برای شهروندان یعنی شهروندی اجتماعی جنبه مهم و اساسی پیدا کرد . تلاش برای برخورداری از حقوق مساوی در زمینه آموزش و پرورش،بهداشت و درمان و سایر مزایای اجتماعی به اساسی ترین نیروی محرکه برای فعالیت های عدالت طلبانه تبدیل شد (علی سپهری.1376. ش4)
حال با توجه به روند تاریخی شکل گیری مفهوم حقوق شهروندی باید گفت :شهروند به کسی گفته می‌شود که ضمن آگاهی از حقوق خود واجدتوانایی انتقال، مباحثه و مشارکت باشد و وظایف خویش در قبال حقوق شهروندی را نیز بشناسد و به انجام برساند.


ویژگی های شهروند:
1- شهروندان دارای خوی همکاری و خود گردانی می‌باشند و ضمن حفظ هویت‌های خاص خود عضویتشان در دیگر هویتهای جمعی را نیز حفظ می‌کنند و برای تحقق این هدف با تشکیل انجمن‌های مختلف؛ منافع شخصی و عمومی را پیوند می‌دهند.
2- شهروندان دارای نقش‌های تفکیک شده می‌باشند و از حقوق، امتیازات و مسئولیت‌های این نقش آگاهند و آن را مطالبه می‌نمایند.
3- شهروند در امور عمومی جامعه مشارکت می‌کند. در واقع شهروندان در امور مختلف از نگهداری از امکانات عمومی و حفظ منابع طبیعی تا تعمیر مدرسه محل و آسفالت خیابان خود احساس مسئولیت می‌کنند.
4- شهروندان با تشکیل نهادهای مستقل از دولت به نظارت و مشارکت در تصمیمگیری‌های دولتی و اجرای آنها می‌پردازند.
5- شهروند در امورجامعه منتقد است و عقاید سنجیده‌ای دارد. اما فضیلت اصلی یک شهروند اعتدال و انصاف در قضاوت و انتقاد است. یعنی یک شهروند در عین حال که نهادهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را به باد انتقاد می‌گیرد اما اگر همین نهادها در معرض تهدید واقع شوند از آنها دفاع می‌کند.
6- شهروند، دیگران را به مثابه یک شهروند برابر با خود تلقی می‌کند و می‌پذیرد که ارزش و اعتبار و هویت آن شهروند برابر با هویت خود اوست.
7- حس مشارکت و سهیم بودن در باطن یک شهروند به عنوان یک ضرورت وجود دارد نه به عنوان یک حس دلپذیر. (منوچهر محمدی 1378. ص 38-37)


آموزش شهروندی:
بنا بر آنچه که به عنوان ویژگی‌های شهروند برشمردیم باید گفت شهرنشین لزوما واجد شرایط فوق نیست بلکه بسیاری از شهر نشینان با اینکه در حوزه جغرافیایی شهر ساکن هستند از حقوق و تکالیف خود بی‌اطلاع هستند.
در برابر شهر، کشور و اخلاقیات مدنی مسئولیتی احساس نمی‌کنند. در انتخاب مدیران شهری شرکت نکرده یا از روی احساس، هیجان و دهن کجی شرکت می‌کنند.
اکنون باید این سوال را مطرح کرد که برای تسهیل فرایند تبدیل شهر نشینان به شهروندانی مشارکت جو و فعال در عرصه عمومی که به حقوق خود واقف باشند چه باید کرد؟


همان گونه که هر هنر و مهارتی نیاز به تمرین وممارست دارد شهروند شدن نیز مانند بسیاری از مفاهیم و صورت های دست ساخته بشر نیاز به یاد گیری و آموزش و سپس تمرین دارد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید