بخشی از مقاله

حکیم ابولقاسم فردوسی ، حماسه سرا و شاعر بزرگ ایرانی در سال 329 هجری قمری در روستایی در نزدیکی شهر طوس به دنیا آمد . طول عمر فردوسی را نزدیک به 80 سال دانسته اند، که اکنون حدود هزار سال از تاریخ درگذشت وی می گذرد.
فردوسی اوایل حیات را به کسب مقدمات علوم و ادب گذرانید و از همان جوانی شور شاعری در سر داشت . و از همان زمان برای احیای مفاخر پهلوانان و پادشاهان بزرگ ایرانی بسیار کوشید و همین طبع و ذوق شاعری و شور و دلبستگی او بر زنده کردن مفاخر ملی، باعث بوجود آمدن شاهکاری برزگ به نام «شاهنامه» شد .


شاهنامه فردوسی که نزدیک به پنجاه هزار بیت دارد ، مجموعه ای از داستانهای ملی و تاریخ باستانی پادشاهان قدیم ایران و پهلوانان بزرگ سرزمین ماست که کارهای پهلوانی آنها را همراه با فتح و ظفر و مردانگی و شجاعت و دینداری توصیف می کند .
فردوسی پس از آنکه تمام وقت و همت خود را در مدت سی و پنج سال صرف ساختن چنین اثر گرانبهایی کرد ،در پایان کار آن را به سلطان محمود غزنوی که تازه به سلطنت رسیده بود ، عرضه داشت ، تا شاید از سلطان محمود صله و پاداشی دریافت نماید و باعث ولایت خود شود.سلطان محمود هم نخست وعده داد که شصت هزار دینار به عنوان پاداش و جایزه به فردوسی بپردازد. ولی اندکی بعد از پیمان خود برگشت و تنها شصت هزار درم یعنی یک دهم مبلغی را که وعده داده بود برای وی فرستاد.


و فردوسی از این پیمان شکنی سلطان محمود رنجیده خاطر شد و از غزنین که پایتخت غزنویان بود بیرون آمد و مدتی را در سفر بسر برد و سپس به زادگاه خود بازگشت.
علت این پیمان شکنی آن بود که فردوسی مردی موحد و پایبند مذهب تشیع بود و در شاهنامه در ستایش یزدان سخنان نغز و دلکشی سروده بود ، ولی سلطان محمود پیرو مذهب تسنن بود و بعلاوه تمام شاهنامه در مفاخر ایرانیان و مذمت ترکان آن روزگار که نیاکان سلطان محمود بودند سروده شده بود.همین امر باعث شد که وی به پیمان خود وفادار نماند اما چندی بعد سلطان محمود از کرده خود پشیمان شد و فرمان داد که همان شصت هزار دینار را به طوس ببزند و به فردوسی تقدیم کنند ولی هدیه سلطان روزی به طوس رسید که فردوسی با سر بلندی و افتخار حیات فانی را بدرود گفته بود و در گذشته بود و جالب این است که دختر والا همت فردوسی از پذیرفتن هدیه چادشاه خودداری نمود و آن را پس فرستاد و افتخار دیگری بر افتخارات پدر بزرگوارش افزود.معروف ترین داستانهای شاهنامه : داستان رستم و سهراب ، رستم و اسفندیار ، سیاوش و سودابه زال و رودابه است.

هويت ايراني در شاهنامه
هویت ایرانی ریشه در اسطوره‌هایی دارد كه از هزاران سال پیش نیاكان ما آن‌ها را خلق كردند و استمرار بخشیدند و داستان‌های حماسی درباره شاهان و پهلوانان آرمانی ایرانیان چون كیخسرو و گرشاسپ و آرش و رستم، در تاریخ ایران پشتوانه‌های فكری و معنوی نیرومندی بود كه همبستگی ملّی را سخت تقویت می‌كرد. از سپیده‌دم تاریخ تاكنون به‌رغم آن‌كه ایران بارها در معرض هجوم دشمنان خود بوده، و گاه شكست‌های وحشتناكی متحمّل شده و سرتاسر كشور به‌دست بیگانگان افتاده، ولی ایرانیان هیچ‌گاه هویت خود را فراموش نكردند و در سخت‌ترین روزگاران كه گمان می‌رفت همه‌چیز نابود شده، حلقه‌های مرئی و نامرئی هویت ملّی چنان آنان را با یك‌دیگر پیوند می‌داد كه می‌توانستند ققنوس‌وار ازمیان تلی از خاكستر دگربار سر برآورند.


شاهنامه منبعی بسیار غنی از میراث مشترك ایرانیان است كه در آن می‌توان استمرار هویت ایرانی را از دنیای اسطوره‌ها و حماسه‌ها تا واپسین فرمان‌روایان ساسانی آشكارا دید. فردوسی بی‌گمان در احیای زبان فارسی كه از اركان هویت ملّی است، نقش بی‌چون‌وچرایی داشته‌است و

محتوای شاهنامه دارای ویژگی‌هایی است كه سبب شده‌است تا هویت ملّی تا امروز استمرار یابد. برخی از این ویژگی‌ها عبارت‌اند از:
1.یك‌پارچگی سیاسی: در سراسر شاهنامه هیچ دوره‌ای نیست كه ایران بدون فرمان‌روا باشد حتّی فرمان‌روای بیگانه‌ای چون اسكندر را از تاریخ حذف نكرده، بلكه هویت ایرانی بدو داده‌اند.
2. یك‌پارچگی جغرافیایی: از آغاز شاهنامه تا دوران فریدون، فرمان‌روایان ایرانی بر كلّ جهان فرمان می‌رانند و از ایرج به بعد بر ایران‌شهر كه تا پایان شاهنامه كانون رویدادهاست، هرچند در دوره‌های مختلف مرزهای ایران‌شهر تغییر می‌كند. مثلاً زمانی ارمنستان بخشی از قلمرو ایران است و زمانی دیگر نیست.
3. یك‌پارچگی روایات: در شاهنامه برخلاف دیگر منابع فارسی و عربی دربارة تاریخ ایران روایات یك‌دست است. بدین‌معنی كه خواننده هیچ‌گاه با روایات گوناگونی از یك رویداد واحد روبه‌رو نمی‌شود.


این ویژگی‌ها به خود شاهنامه مربوط نمی‌شود، بلكه هرسه در كتابی به پهلوی به نام خودای نامگ (xwadāy-nāmag) ، تاریخ رسمی دورة‌ ساسانی كه در زمان خسرو انوشیروان مدوّن شده، جمع بوده‌است . این كتاب از قرن دوم هجری به بعد به عربی و فارسی ترجمه شد و منظومه‌های گران‌قدری براساس تحریرهای منثور فارسی شكل گرفت و فردوسی كاخ بلند نظم خود را بر پایة یكی از تحریرهای فارسی خدای‌نامه، یعنی شاه‌نامه ابومنصوری تألیف یافته به سال 345 هجری پی افكند. بنابراین هنرِ اصلی فردوسی در انتخاب مهم‌ترین منبع در زمینة تاریخ و حماسة ملّی است كه حاكی از نبوغ اوست در درك شرایط اجتماعی و فرهنگی و سیاسی ایران در آن روزگاران.


در عصر تاریخی شاهنامه، ایده ایرانی یك‌پارچه به‌لحاظ سیاسی و دینی در سه مقطع آشكارا قابل تشخیص است و در سرتاسر دورة ساسانی به‌عنوان جریانی مستمر حضور دارد: مقطع نخست، زمانِ دارای دارایان، آخرین پادشاه كیانی در تاریخ ملّی است كه داریوش سوم، آخرین پاده هخامنشی را فرایاد می‌آورد و برخی رویدادهای مربوط به پادشاهی اوست كه در دوران این پادشاه كیانی بازتاب یافته‌است. دوران این پادشاه در خدای‌نامه محلّ تلاقی دو ایده كلیدی در اندیشه ایرانیان باستان است: یكی ایده ایرانی یك‌پارچه به‌لحاظ سیاسی با مركزیت ایران‌شهر و دیگری ایده دینی واحد در سراسر قلمرو پادشاهی. تدوین‌كنندگان خدای‌نامه ایرانی یك‌پارچه به‌لحاظ سیاسی و دینی در عصر هخامنشی را در دوره دارای دارایان تجسّم بخشیدند. به گـزارش دینـكرد و ارداویراف‌نامه ، دارای دارایان 2 نسخه از همة نسك‌های اوستا را در اختیار داشت كه یكی در خزانة شاهی نگهداری می‌شد و دیگری در دز نِبِشت، ولی اسكندر مقدونی آن‌ها را برآورد و سوخت. بنابراین اسكندر هم یك‌پارچگی سیاسی ایران‌شهر را درزمان دارای دارایان نابود كرد و هم یك‌پارچگی دینی را. هم‌چنان‌كه از زمان اسكندر، قلمرو ایران‌شهر مركزیت خود را ازدست داد و به ایالت‌هایی با شاهان مختلف تقسیم شد، اوستا نیز كه نماد یك‌پارچگی دینی آن دوران بود، پراكنده گشت و ازهمین‌رو فرمان‌روایان سراسر دوران اسكندر تا اردشیر یكم ساسانی را «ملوك‌الطّوایف» خوانده‌اند. مقطع دوم، پادشاهی اردشیر بابكان است كه از یك سو به گزارش تاریخ طبری ، مدعی بود به كین‌خواهی پسرعم خود دارای دارایان برخاست و بنابر گزارش كارنامه اردشیر بابكان ، سراسر ایران‌شهر را در نظام پادشاهی واحدی متمركز ساخت و از دیگر سو به هیربدان عصر خود، تنسر یا توسر دستور داد تا متون پراكنده اوستای عهد اشكانی را گِرد آورد و سامان بخشد. متون پهلوی، شكل‌گیری دوباره یك‌پارچگی سیاسی و دینی در زمان ساسانیان را با عباراتی چون: abāzārāyīh ī Ērānšahr و Abāz ō ewxwadāyīh بیان كرده‌اند.

ولی دراین‌باره مسئله بحث‌انگیز این است كه در شاهنامه و خدای‌نامه، گذشته از خاطره مبهمی از داریوش سوم هخامنشی كه در دارای‌دارایان كیانی باقی مانده، سخنی از پادشاهان ماد و هخامنشی نیست و مسئله‌ای كه ذهن پژوهش‌گران تاریخ ملّی را مشغول داشته این است كه آیا ساسانیان از پادشاهان هخامنشی اطّلاعی نداشته‌اند؟ در حالی كه آنان از همان ایالتی برخاستند كه سالیان سال موطن و تخت‌گاه هخامنشیان بوده‌است. نخست این فرضیه پیش كشیده شد كه علّت خالی بودن تاریخ ملّی از ذكر پادشاهان ماد و پارس این است كه داستان‌های مربوط به نواحی جنوب و مغرب ایران در دورة اشكانیان به‌تدریج جای خود را به داستان‌ها و روایاتی سپرد كه هستة اصلی آن از قوم اوستایی یا كیانی برخاسته بودند. تأثیر و نفوذ محافل دینی زردشتی در تدوین خدای‌نامه سبب شد تا ساسانیان از هخامنشیان بی‌اطّلاع بمانند . بی‌گمان تأثیر محافل زردشتی را در حذف تاریخ هخامنشی از تاریخ ملّی نمی‌توان نادیده گرفت ولی برخی ایران‌شناسان شواهدی عرضه كرده‌اند كه نشان می‌دهد برخلاف آن‌چه در تاریخ رسمی دوره ساسانی گزارش شده، ساسانیان از هخامنشیان بی‌اطّلاع نبوده‌اند ، برخی از این شواهد عبارت‌اند از:
1. در مجموعة مانوی كلن، قطعه‌ای هست كه در آن مانی اردشیر یكم را « دارا اردشیر» نامیده‌است و این نامِ تركیبی گواه كوشش آگاهانة ساسانیان است كه خود را با دودمان شاهی هخامنشی پیوند دهند.
2. ساسانیان سنگ‌نبشته‌ها و پیكره‌نگاری‌های خود را نزیكِ سنگ‌نبشته‌های هخامنشیان در فارس برپا كردند و با همان عناوینی خود را معرّفی كرده‌اند كه پادشاهان هخامنشی .
3. سكوت تاریخ ملّی دربارة هخامنشیان مدرك قانع‌كننده‌ای برای این نظر نمی‌تواند باشد كه پادشاهان اوّلیة ساسانی از هخامنشیان بی‌اطّلاع بوده‌اند. هم‌چنان‌كه از سكوت خدای‌نامه و شاهنامه دربارة كرتیر موبدان موبد پرآوازة ساسانی یا كشمكش‌های نرسه با بهرام سكانشاه نمی‌توان نتیجه گرفت كه ساسانیان از كرتیر یا این كشمكش‌ها اطّلاعی نداشته‌اند .
4. یهودیان، ارمنیان و مسیحیان نسطوری كه در ایران دورة ساسانی می‌زیسته و گاه روابط نیكویی با دربار داشته‌اند، بعید است كه اطّلاعات موجود در كتاب مقدّس دربارة هخامنشیان به‌ویژه كورش را به ساسانیان انتقال نداده‌باشند .


سرانجام مقطع سوم زمان خسرو انوشیروان در قرن ششم میلادی است كه این معمار واقعی شاهنشاهی ساسانی از یك سو پس‌از كشته شدن پدربزرگش پیروز در جنگ با هپتالیان و تاخت‌وتاز اقوام وحشی در مرزهای شمالی یك‌پارچگی سیاسی غرور ملّی از دست رفتة ایرانیان را بازسازی كرد و از دیگر سو به دنبال تشتّّت دینی در زمان پدرش قباد یكم كه پیامد ظهور مزدك و رواج آموزه‌های او بود، دستور داد تا روایات پراكندة دینی و ملّی در قالب خدای‌نامه مدوّن گردد. گذشته از این به روایتی، در همین زمان مجمعی از موبدان زردشتی به ریاست وه‌شاپور موبدان موبد خسرو انوشیروان، 21 نسك اوستا را تعیین كرد و به اتّفاق نظر بر رأی خود مهر نهاد .


خدای‌نامه تاریخی بود مشتمل بر زنجیره‌ای پیوسته از دودمان‌ها و شاهانی كه از قدیم‌ترین ایام تا زمان تدوین آن یكی پس از دیگری بر ملّت و كشوری واحد فرمان می‌راندند این امر به‌علاوة شرح دلاوری‌ها و پهلوانی‌های پهلوانان در هر دوره می‌توانست غرور ملّی ایرانیان را در جنگ با دشمنان شمالی بیدار و تقویت كند. شرح پُرآب‌وتاب جنگ‌های مداوم ایران و توران در دورة كیانی و تطبیق تورانی و ترك، ابزار مناسبی بود برای ترویج روحیة فداكاری و جان‌فشانی در دفاع از مرز و بوم ایران‌شهر دربرابر دشمنان شمالی.


پس‌از فتح ایران به‌دست اعراب مسلمان، یك‌پارچگی سیاسی و دینی از ایران رخت بربست. ولی ایده ایرانی یك‌پارچه با ترجمة خدای‌نامه به زبان عربی و فارسی دری باقی ماند و در قرن چهارم هجری با سرایش شاهنامه شكل نهایی یافت. به‌تازگی تابوتی در استانبول كشف شده كه به یك ایرانی مسیحی به نام خرداد پسر هرمَزدآفرید كه در قرن نهم میلادی به بیزانس سفر كرده‌بود، تعلّق دارد. در كتیبه‌ای كه به پهلوی برروی این تابوت نوشته شده، خرداد موطن خود را كه در آن زمان بخش شرقی سرزمین خلافت اسلامی بوده، و آن را دارالسلام می‌گفتندجالب كتیبه این است كه در زمانی كه ایران‌شهر وجود خارجی نداشته یك ایرانی مسیحی موطن خود را هم‌چنان ایران‌شهر دانسته‌است.


فردوسی جامه فاخری بر تحریر ویژه‌ای از خدای‌نامه پوشاند و در زمانه‌ای كه هویت ایرانی جدّاً در معرض تهدید بود و بیم آن می‌رفت كه فرهنگ ایرانی نیز مانند فرهنگ‌های ملل دیگر در فرهنگ قوم غالب حل شود با نمایش گذشته شكوهمند ایران، احساس ایرانی بودن را در دل‌ها نشاند. گفتیم كه فردوسی تحریر ویژه‌ای از خدای‌نامه را مبنای كار خود قرار داد. این تحریر ویژه چه بوده‌است كه چنین تأثیر شگرفی را برجای نهاده‌است؟ این تحریر نه تماماً ساخته و پرداختة دستگاه شاهی و دبیران دربار بوده‌است و نه ساخته و پرداختة دستگاه دینی ساسانی. به احتمال زیاد طبقة متوسّط اجتماعی و عمدتاً طبقة دهقان در شكل‌گیری و استمرار این تحریر كه بی‌گمان اساس آن همان خدای‌نامة رسمی بوده، نقش اساسی داشته و ازقضا شاهنامه را نیز دهقان فرزانه‌ای سروده‌است. ویژگی اصلی این تحریر این است كه در بخش مفصّلی از آن كه بر آن بخش پهلوانی نام نهاده‌اند، به‌جای شاهان بیش‌تر با پهلوانان هم‌دلی شده و دربرابر، پادشاهی چون گشتاسپ كه در تحریر رسمی خدای‌نامه سخت محبوب است، جاه‌طلب و نیرنگ‌باز معرّفی شده‌است.


پس‌از فروپاشی شاهنشاهی ساسانی، هویت دینی ایرانی رنگ باخت، ولی ملیت‌گرایی موجود در خدای‌نامه در شاهنامه تبلور و تكامل یافت. با این‌كه در دورة ظهور شاهنامه برخلاف دوران شكل‌گیری كهن الگوی آن، خدای‌نامه، یك‌پارچگی سیاسی بر ایران حاكم نبود، ولی تا اندازه‌ای می‌توان این دو دوران را با یك‌دیگر سنجید. در قرن چهارم هجری دشمنان شمالی همان تركانی بودند كه این بار جذب فرهنگ ایرانی شده و خود حكومت را به‌دست گرفته‌بودند. به‌جای امپراتوری روم، اعراب مسلمانی بودند كه هویت خود را در تحقیر ملّت‌های دیگر به‌ویژه ایرانیان مسلمان می‌جستند و از دین جدید چون ابزاری برای فزون‌خواهی و باج‌خواهی هرچه بیش‌تر نیك بهره می‌بردند و از همین رو در شاهنامه تازیان در هیئت اژی‌دهاكة آزمند دشمن قدیمی ایرانیان تجسّم یافته‌است.
پس‌از فردوسی هویت ایرانی نه در بستر حكومتی یك‌پارچه به‌لحاظ سیاسی و دینی، بلكه در بستری فرهنگی، ادبی و هنری استمرار یافت. ایرانیان، شاهنامه را چون شناسنامة ملّی خود حفظ كردند و منتظر فرصتی بودند تا یك‌پارچگی سیاسی و جغرافیایی روزگار كهن را زنده كنند كه كردند. پس‌از خلق شاهنامه تا 500 سال بعد كه صفویان یك‌پارچگی سیاسی را به ایران بازگرداندند، به‌رغم وجود حكومت‌های محلّی، ایدة ایران‌شهر هم‌چنان به حیات خود ادامه داد. گواه این معنی در مدیحه‌های شاعرانی چون خاقانی و نظامی، سنایی، خواجوی كرمانی و عبید زاكانی نهفته‌است كه پادشاهان ممدوح خود را ولو آن‌كه بر شهر كوچكی چون مراغه حكم می‌راندند، «شاه ایران» یا «خسرو ایران» خطاب می‌كردند.


هویت ایرانی در شاهنامه در تحقیر ملّت‌های دیگر نیست كه رنگ و جلا می‌یابد، كه خود بر بنیادهای فكری، معنوی و اخلاقی نیرومندی استوار است و از همین رو ملّی‌گرایی ایرانیان در طول تاریخ، هیچ‌گاه به نژادپرستی منفوری چون نازیسم و فاشیسم در قرن بیستم مبدّل نشد. در قرن بیست‌ویكم ایرانیان می‌توانند با تعمیق این بنیادها، به‌ویژه بنیادهای اخلاقی كه در سرتاسر شاهنامه موج می‌زند، در دنیایی كه به‌سبب پیشرفت‌های برق‌آسای بشر در فنّاوری ارتباطات، بیم آن می‌رود كه بسیاری از فرهنگ‌های بومی فراموش شوند، هویت ایرانی خود را حفظ كنند و آن را استمرار بخشند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید