بخشی از مقاله

چكيده تحقيق
پژوهش حاضر٬ با عنوان « بررسي رابطه منبع كنترل ( دروني- بروني) با عزت نفس » كه با هدف يافتن رابطه بين عزت نفس و منبع كنترل در پسران و دختران دانشجو وهمچنين يافتن تفاوت منبع كنترل و عزت نفس بين دانشجويان دختر و پسر , انجام شد.
منبع كنترل كه داراي دو بعد دروني و بيروني است و بنابر فرضيات راتر ,افرادي كه داراي منبع كنترل دروني هستند معتقدند كه اعمالشان نقش عمدهاي در به حد اكثر رساندن برون دادهاي بد يا خوب دارد و افراد داراي داراي منبع كنترل بيروني٬ فكر ميكنند برون دادهاي بد يا خوب ارتباطي با رفتار انها ندارد.


عزت نفس به مقدار ارزشي گفته ميشود كه فرد به خود نسبت ميدهد و فكر ميكند ديگران براي او به عنوان يك شخص قائل هستند.
جامعه آماري مورد نظر در اين پژوهش دانشجويان دختر و پسر دانشگاه ابهر بوده و نمونه انتخاب شده نيز 60 نفر از دانشجويان كه شامل 30 دختر و 30 پسر بوده كه در كتابخانه ادبيات مشغول به درس خواندن بو دند و روش نمونه گيري نيز نمونه گيري در دسترس است.
روش آماري كه در اين پژوهش مورد استفاده قرار گرفت ٬با توجه به اين كه پژوهش داراي دو متغيير بوده كه هر كدام نيز داراي دو بعد بودند روش خي دو بود.


نتايج بدست آمده از پژوهش حاضر از قرار زير است:
1-بين عزت نفس ومنبع كنترل دختران دانشجوي دانشگاه ابهر٬ رابطه معناداري وجود ندارد.
2-بين عزت نفس ومنبع كنترل پسران دانشجوي دانشگاه ابهر٬ رابطه معناداري وجود ندارد.
3-بين عزت نفس دختران و پسران دانشجوي دانشگاه ابهر٬ تفاوت معناداري وجود ندارد.
4-بين منبع كنترل دختران و پسران دانشجوي دانشگاه ابهر٬ تفاوت معناداري وجود ندارد.


فصل اول
عنوان : كليات تحقيق


مقدمه


در جوامع کنونی و بویژه با ورود به قرن بیست و یکم اکثریت قریب اتفاق افراد به اصول بهداشتی مربوط به ابعاد مختلف جسمانی خویش آگاهی دارند به والدین از طریق رسانه های گروهی و به فرزاندان از طریق آموزشگاهها این مهم توصیه و سفارش
می شود.
ولی اکثریت جامعه متاسفانه به امر بسیار مهم بهداشت روانی خود و فرزندان اهمیت نمی دهند و بهتر آنکه بیان نمائیم آگاهی ندارند. در حالی که بر حسب آمارهای کشورهای مختلف تعداد افراد مبنی بر مشکلات و معضلات روانی رو به فزونی است.
در این میان یکی از مباحث مهم در امر بهداشت روانی عزت نفس یا همان خود بزرگواری می باشد. که یکی از خصوصیات مهم و اساسی شخصیت هر فردی را تشک

یل می دهد و به طور حتم روی سایر جنبه های شخصی انسان اثر می گذارد. و کمبود یا فقدان آن باعث عدم رشد سایر جنبه های شخصیت یا ناموزونی آنها خواهد شد و حتی ممکن است پایه گذار بیماریهای روانی گوناگون مانند افسردگی، کمرویی، پرخاشگری، ترس و ... شود (بیابان گرد، 1373،ص 10) عزت نفس عبارت است از ارزشی که اطلاعات و اعتقادات خود فرد در مورد تمام یا چیزهایی که از او ناشی می شود به دست می دهد (شاملو، سعید، ص 70).
عزت نفس و منبع کنترل از جمله مفاهیمی هستند که در چند دهه اخیر مورد توجه بسیاری از روانشناسان و پژوهشگران قرار گرفته اند، اما قدمت تاریخی این موضوع در مباحثی که علماء و فلاسفه تعلیم و تربیت در گذشته داشته اند نیز به چشم می خورد در طول صد سال گذشته نیز بسیاری از روان شناسان این نظر را پذیرفته اند که انسان دارای یک نیاز به عزت نفس می باشد (مانند آدلر 1930، آلپورت 1937، راجرز 1959، سالیوان 1953، طارن هورنی 1937، جیمز 1890 ، مازلو ، 1970) از میان افراد طارن هورنی 1937 روشی را که افراد تلاش می کنند بواسطه آن یک خود پنداره مطلوب از خود بدست آورده و از آن محافظت و دفاع نمایند را مورد بحث قرار داده است.
فرنچ (1968) و ارگو (1972) از عزت نفس به عنوان یک سپر فرهنگی در مقابل اضطراب نام می برند. کوپراسمیت(1967) در تحقیق خود به این نتیجه رسید که کودکان با عزت نفس بالا افرادی هستند که احساس اعتماد به نفس، استعداد، خلاقیت و ابراز وجود می کنند و به راحتی تحت تاثیر عوامل محیطی قرار نمی گیرند.
افزایش پیشرفت تحصیلی، افزایش تلاش فرد در کسب موفقیت، داشتن اعتماد به نفس، متکبر و پرخاشگر بودن، تمایل به داشتن سلامتی بهتر، افزایش پیشرفت تحصیلی، افزایش تلاش فرد در کسب موفقیت، داشتن اعتماد به نفس، متکبر و پرخاشگر بودن، تمایل به داشتن سلامتی بهتر، لذت بردن از روابط با دیگران، پیش بینی مثبت نسبت به موفقیتهای بعدی، ارتباط تنگاتنگ در بین عزت نفس و ابراز وجود، از نشانه های بارز سطوح عزت نفس بالا در افراد است.
جورج کلی 1955 در کتاب روانشناسی ساخت های شخص این نظریه را مطرح کرده است، انسان در پی آن است که محیط خود را پیش بینی و کنترل کند. کلی پیشنهادی کرده است که هر فرد بشر ساخت ها برای خود تدوین کرده که از طریق آنها رویدادهای جهان را ملاحظه و تفسیر می کند و از این راه می تواند رویدادها را پیش بینی و کنترل کند. وی خاطر نشان کرد «ساخت ها

تجاربی هستند که پویش های ذهنی در آن جریان دارند. این ساخت ها انتظار توام با پیش بینی تغییر در رویدادها را ممکن می سازند». کلی خاطر نشان می سازد که وقتی ساخت های شخص در ایفای نقش شکست می خورند، فرد احساس تهدید، گناه، خصومت و پرخاشگری می نماید (جورج کلی، کتاب روانشناسی ساخت های شخصیت، 1955، ص 3-2)
در بین نظریه پردازان یادگیری اجتماعی جولیان راتر (1954) پایه فرضیات و منطق علمی خود را تحت تاثیر نظریات طانتور قرار داده و کاربرد نظریات وی در زمینه یادگیری اجتماعی متاثر از نظریات آدلر

است.
فرض راتر بر این است که: وقوع فردی نه تنها ناشی از ماهیت و اهمیت هدف ها برای فرد بدنبال دارد. در نظریه ی یادگیری راتر (1954) نیروی بالقوه رفتاری که در یک موقعیت خاص روی می دهند تابعی است از انتظاری که فرد از رفتار خو در مقابل پاداش مناسب دارد و همچنین ارزش آن پاداش برای فرد.
یکی از مفاهیم ویژه و پر اهمیت در نظریه یادگیری اجماعی راتر منبع یا مکان کنترل است. این مفهوم دارای دو بعد کنترل درونی و بیرونی است. بنابر فرضیات راتر، افرادی که دارای کنترل بیرونی هستند دارای ادراک مثبت یا منفی از حوادث و رویدادهایی هستند که ارتباطی با رفتار فرد نداردکنترل درونی قرار دارند. این کنترل فردی است راتر این افراد را معتقد به مهارت یا درونی فرض می کند (راتر، 1972، ص 28).
ایستین و کوموریت (1971) با انجام تحقیقی دریافتند که آزمودنیهایی که عزت نفس پایین و متوسط داشتند هر دو بطور معنی داری دارای منبع بیرونی کنترل، و آنهایی که دارای عزت نفس بالا بودند دارای منبع درونی کنترل هستند .
آنچه در ادامه می آید پژوهشی است که پیرامون ارتباط منبع کنترل با عزت نفس در بین دانشجویان یکی از دانشگاه ها انجام شده است.

1-1- بیان مسئله:
عزت نفس یک شاخص بسیاری مهم در شخصیت افراد است که با مقدار ارزشی که ما به خود نسبت می دهیم و فکر می کنیم دیگران برای ما قائل هستند گفته می شود و منبع کنترل دارای دو بعد است کنترل درونی (ما بر سرونوشت خود کنترل داریم و دلیل شکست ما و موفقیت هایمان خود ما هستیم) منبع کنترل بیرونی( ما بر سرنوشت خود کنترل نداریم و دلیل شکست ما و پیروزی ما سرنوشت و بخت و اقبال است).
مسئله در این پژوهش این است که آیا بین عزت نفس و منبع کنترل دانشجویان دختر و دانشجویان پسر رابطه معنا داری وجود دارد و آیا بین عزت نفس دختران و پسران دانشجو تفاوت معنا داری وجود دارد و همچنین اینکه آیا بین کنترل دختران و پسران دانشجو تفاوت معنا داری وجود دارد یا نه.
1-2- اهمیت پژوهش:
با توجه به اینکه منبع کنترل و عزت نفس تعیین کننده نگرش فرد نسبت به دنیای پیرامون و خود فرد است و همچنین تمام کارکردها و جوانب زندگی خود را تحت الش

عاع قرار می دهد به همین منظور در این تحقیق به دنبال بررسی و یافتن ارتباط بین دو مقوله
عزت نفس و منبع کنترل با هم هستیم.

1-3- هدف پژوهش:
هدف این پژوهش این است که با یافتن رابطه بین عزت نفس و منبع کنترل و با استفاده از نتیجه این پژوهش مبنی بر این که کدام بعد از ابعاد درونی و بیرونی منبع کنترل با عزت نفس بالا معنا دار نسبت به بالا بردن عزت نفس در افراد اقدام کند.
بيان مساله
1- بين كنترل عزت نفس و منبع كنترل دانشجويان جريان رابطه وجود دارد.
2- بين عزت نفس و منبع كنترل در دانشجويان پسر رابطه وجود دارد.
3- بين عزت نفس دختران و پسران دانشجو تفاوت وجود دارد.
4- بين منبع كنترل پسران و دختران دانشجو تفاوت وجود دارد

1-4- سئوالات پژوهش:
1- آیا بین عزت نفس و منبع کنترل در دانشجویان دختر دانشگاه ابهر رابطه ای وجود دارد؟
2- آیا بین عزت نفس و منبع کنترل در دانشجویان پسر دانشگاه ابهر رابطه ای وجود دارد؟
3- آیا بین عزت نفس پسران و دختران دانشجو دانشگاه ابهر تفاوت معنادار وجود دارد؟
4- آیا بین منبع کنترل دختران و پسران دانشجو دانشگاه ابهر رابطه معنادار وجود دارد؟
1-5- متغیرها و تعاریف نظری و عملیاتی آنها
1-5-1- منبع کنترل
1-5-1-1- تعریف نظری: مفهوم کنترل دارای دو بعد درونی و بیرونی است. بنابر فرضیات راتر افرادی که دارای منبع کنترل درونی هستند معتقد هستند که اعمالشان، نقش عمده ای در به حداکثر رساندن برون داده های بد یا خوب دارد.(199، آزاد، 1372).
افرادی که داری منبع کنترل بیرونی هستند فکر می 
عبارتنداز نمره‌اي كه آزمودني از آزمون منبع كنترل بدست آورده شده است. منبع کنترل مولفه ای است که آزمون منبع کنترل جولیان راتر آن را می سنجد.
1-5-2- عزت نفس:
مقدار ارزشی که ما به خود نسبت می دهیم عزت نفس نامیده می شود به عبارت دقیق تر، عزت نفس مقدار ارزشی است که ما فکر می کنیم دیگران برای ما به عنوان یک شاخص قائل هستند (ساندفرد ، فرانک ، 1956)
عزت نفس مولفه ای است که آزمون عزت نفس کوپراسمیت آن را می سنجد.
تعريف عملياتي عزت نفس عبارتند از نمره‌اي است كه آزمودني از آزمون عزت نفس كوپر اسميت بدست آورده شده است.
پيشينه تحقيق
1- ايلخاني در سال 1366 در تحقيقي تحت عنوان بررسي رابطه بين عزت نفس و اضطراب در بين دانش اموزان مقطع اول دبيرستان شهرستان ملاير مه نتايج بدست آمده حاكي از آن است كه بين عزت نفس و اضطراب رابطه وجود دارد.
2- تحقيق مهديخاني در سال 1370 كه تحقيقي تحت عنوان بررسي رابطه منبع كنترل دروني و بيروني و اضطراب در بين دانشجويان دختر دانشگاه آزاد اسلامي واحد اصفهان بوده است كه نتايج بدست آمده حاكي از آن است كه بين منبع كنترل دروني و بيروني و اضطراب رابطه وجود دارد.
3- تحقيق راوندي در سال 1370 كه تحقيقي تحت عنوان بررسي رابطه بين عزت نفس و رشد اجتماعي در بين دانشجويان رشته هاى فني دانشگاه آزاد اسلامي يزد كه نتايج بدست آمده حاكي از ان است كه بين عزت نفس و رشد اجتماعي رابطه وجود دارد.
4- تحقيق رسولي در سال 1372 كه تحت عنوان بررسي رابطه بين منبه كنترل دروني و افسردگي در بين زنان مطلقه حدود سني 35 ساله شهرستان كه نتايج بدست آمده حاكي از آن است كه بين منبع كنترل دروني و افسردگي رابطه وجود دارد.

 



«فــصـل دوم»
ادبيات و پيشينه پژوهش
2- پیشینه ی نظری
2-1- نظریه ی روانشناسان و جامعه شناسان درباره عزت نفس
جامعه شناسان و روان شناسان بصیرت ها و رهنمودهای عمده ای را برای مطالعه عزت نفس ارائه داده اند و عزت نفس را یک مورد مهم می دانند بر نظرات برخی از آنها به طور اختصار اشاره می کنیم.
2-1-1- نظریه ی جیمز
کوپراسمیت در رابطه با نظریه جیمز (2001) می نویسد:
«جیمز (1892) از اولین کسانی است که در مورد عزت هد بستگی دارد.
وی می پنداشت که قضاوت فرد در مورد ارزش خود تابعی است از موقعیتها و کمالات وی نسبت به آنچه ادعا یا آرزوی خوب انجام دادن آن را دارد».
بنابراین بر اساس نظریه جیمز فردی که توانائی موسیقی اش بیشتر نسبت به توانایی ریاضی اش می بالد چنانچه در یک کنسرت بد عمل نماید در مقایسه با عملکرد در امتحان ریاضی عزت نفس وی بیشتر از تحت تاثیر قرار خواهد گرفت. (محمدي-1385)
اگر فرد به هیچ وجه به ریاضیات خود نبالد عملکرد ضعیف در امتحان ریاضی عزت نفس او هیچ تاثیری نخواهد گذاشت. جیمز این موضوع را با طرح کلی فرمول عزت نفس ابراز نموده است.
عزت نفس = موقعیت / آرزوها یا انتظارات
بر اساس فرمول فوق اگر در زمینه ارزشمند پیشرفت به آرزوها نزدیک باشد یا به آن زمینه دست یابیم نتیجه آن عزت نفس بالاست. اگر اتلاف زیادی بی پیشرفت و آرزوها وجود داشته باشد، خود را ضعیف می دانیم. (کوپر اسمیت، 1967).
رومهاودی (1986) می نویسد: «جیمز در ادامه نظریه اش پیشنهاد می کند که شخص
می تواند عزت نفس خود را از طریق افزایش پیشرفت و یا کاهش آرزوهایش افزایش دهد».
2-1-2- نظریه ی مید
کوپر اسمیت (1967) درباره ی نظریه مید می گوید «او به عنوان جامعه شناس توجه اش به فرآیندی بود که در اثر آن فرد عضو سازگار اجتماعش می شود. مید نتیجه می گیرد که در جریان این فرآیند فرد ایده ها و نگرش های ابراز شده توسط افراد مهم زندگی اش را درونی می نماید. اعمال و نگرش های آنها را مشاهده می کند و آنها را اغلب بدون شناخت پذیرشته و مثل اینکه از آن خویش می دارد. او نگرش خودش را کسب می کند که با نگرش هایی که افراد مهم در زندگ

ی او ابراز کرده اند هماهنگ است و با درونی کردن واکنش دیگران نسبت به خودش آنگونه که آنان برای او ارزش قائل اند برای خودش ارزش قائل می شود». و خودش را تا حدی که آنها او را طرد کرده نادیده گرفته و باور می کند چیزهایی را که دیگران به او نسبت می دهند.


از گفته های مید می توان نتیجه گرفت که عزت نفس تا حدی از ارزیابی منعکس شده دیگرا
هیچ انسانی در ارزیابی از خود یک جزیره ی تنها نیست که فقط خودش باشد. او در درون خود آئینه منعکس کننده گروه اجتماعیش را حمل می کند. اگر او ارزش زیادی برای خودش قائل است، افرادی در زندگی او بوده اند که با توجه به احترام با او رفتار نموده اند و اگر او خود را دست کم می گیرد افراد مهم دیگر بصورت یک شی با او رفتا نموده اند. تفکر و نحوه ی رفتار افراد مهم کلید اصلی نظریه مید در مطالعه عزت نفس است.
2-1-3- نظریه ی کولی
گی ریشه (1989) درباره ی نظریه کولی می نویسد: «او همانند مید از دید جامعه شناسی به فرد نگاه می کند و نقش محیط را بسیار مهم می داند. او خود را جنبه ی اجتماعی شخصیت توصیف می کند. و در بحث مفهوم خود بیان می نماید که اصولاً خود و جامعه دو پدیده همانن


آگاهی شخصی از خودش بازتاب افکار دیگران است.
آلبرخت(2006) می گوید از نظر کولی از طریق پاسخ ها یا بطور متداولتر تعبیر و یا تفسیر پاسخ هایی که شخص

ی از دیگران دریافت می کند شکل می گیرد. درست همان طور که ما چهره مان را درآیند می بینیم خومان را در آیینه اجتماعی تحت تاثیر واکنش دیگران به وجودمان صحبت هایمان و نیازهایمان می بینیم و این همان است که کولی آئینه خود نامیده است.
به اعتقاد وی سرگام در رشد آئینه خود نما وجود دارد.
1- تصویر ظاهر شخص در نظر دیگران(آیا مرا چاق می بینید یا لاغر)
2-تصویر قضاوت دیگران از آن ظاهر (آیا ظاهر مرا مثبت ارزیابی می کند یا منفی)
3-نتایجی که در آن مورد احساس می کند (غرور، خجالت، تحقیر)
بنابراین اگر ما احساس کنیم دیگران به طور منفی به ما پاسخ می دهند این می تواند به شدت به مفهوم خود ما تاثیر بگذارد مگر اینکه دیگران تصویب و پذیرش را به ما بدهند.

2-1-4- نظریه ی روزنبرگ
پترسون (2003) درباره ی نظریه ی روزنبرگ می گوید او با ابراز موضعی شبیه جیمز فرض می کنند که فرآیند قضاوت فرد درباره ارزش خود را می توان طی سه گام مورد تحلیل قرار داد.
اول، خرد ابعادی را که بر اساس آن درباره ی خود قضاوت می نماید انتخاب می نماید.
(مثلاً قضاوت در مورد یک توانایی ورزشی یا تحصیلی)
دوم: فرد خودش را در این ابعاد ارزیابی می نماید.
(مثلاً من یک ورزشکار بد و یا دانش آموز ضعیف هستم).
سوم: اینکه فرد این ارزیابی را بر حسب ارزش خود تفسیر می نماید. (مثلاً من یک ورزشکار و یا دانش آموز ضعیف هستم اما با وجود این یک انسان ارزشمند هستم).
کوپر اسمیت (2004) در این باره می گوید: روزنبرگ مطالعات وسیعی در مورد پیشایندهای عزت نفس انجام داده است.
تحقیق او گامی مهم در روشن کردن بسیاری از شرایط اجتماعی همراه با افزایش یا کاهش عزت نفس نشان می دهد اطلاعات او از یک مطالعه ارزیابی که بر روی بیش از 5000 دانش آموز دبیرستانی انجام شد به دست آمده است.
2-1-5- نظریه ی سالیوان
کوپراسمیت (2001) با تحقیق بر روی نظریه سالیوان بر این باور اس

ت که او یکی از اجزاء مهم شخصیت انسان را نظام خویشتن می داند که از طریق رابطه با اشخاص مهم رشد می کند از نظر سالیوان خویشتن منشاء اجتماعی دارد.
او تفسیر مید از آبشخورهای اجتماعی شخصیت را می پذیرد. و سپس به یک تحلیل گسترده تری از فرآیندهای بین فردی می رسد.
پترسون (2002) می گوید: «سالیوان از عزت نفس بر اساس نیاز به امنیت بین فردی نظر می دهد. طبق این نظریه ارزش خود با احساس توان فرد برای اجتناب از ناامنی بین فردی بالا می رود.»
اسمیت (2002) عنوان می کند که سالیوان معتقد است فرد بطور مداوم در مقابل از دست دادن عزت از خود دفاع می کند. زیرا این فقدان اضطراب ایجاد می نم

اید در واقع فرد نیازمند است. دفع اضطراب کند. زیرا اضطرابی را که در اثر تهدیدات بر عزت نفس (از طریق طرد یا ارزیابی منفی دیگران) حاصل شده است دفع نماید.
زیرا اضطراب که یک پدیده فردی است. هنگامی اتفاق می افتد که فرد انتظار طرد یا تحقیر شدن به وسیله دیگران را دارد یا واقعاً بوسیله خود یا دیگران طرد یا تحقیر می شود.
سالیوان همچنین در مورد اینکه فرد چگونه یاد می گیرد که تهدید به عزت نفس خود را تقلیل دهد یا بی اثر نماید صحبت نموده است.
افراد می آموزند که با سبک های مختلف و درجات مختلف با چنین تهدیدهایی رویاروی شوند.
توانایی اجتناب با کاهش از دست دادن عزت نفس در حفظ سطح نسبتاً بالا و مطلوب عزت نفس مهم می باشد. گرچه سالیوان ر مورد اینکه این توانایی چگونه به وجود می آید. بحثی به عمل نمی آورد ولی می پندارد که تجربیات اولیه خانوادگی اش نقش مهمی را ایفاد می نماید. او بر بنیان بین فردی عزت نفس یعنی اهمیت ویژه والدین و خواهران و برادران و اهمیت روش های کاهش دهنده حوادث تحقیر کننده تاکید کرده است.
به اعتقاد پروین (2001) تاکید سالیوان بر تاثیرات اجتماعی از نظریه های او در مورد رشد انسان مشهود است.
این نظریات در تاثیرات بین فردی و در تاکید بر مراحل مهم رشد بعد از عقد ادیپ به اریکسون است. مخصوصاً تاکید سالیوان بر دروه ی نوجوانی و قبل از نوجوانی شایان ذکر است.
در خلال مرحله نوجوانی تجارب کودک با دوستان و معلمان خو با تاثیرات والدین رقابت می نماید.
مقبولیت اجتماعی اهمیت پیدا می کند، اعتبار کودک در میان دیگران منبع مهمی برای

عزت نفس با اضطراب می شود.
2-1-6- نظریه ی هورنای
در ارتباط با نظریه ی هورنای کوپراسمیت(1996) می نویسد:هورنای (2004-1999) نیز به فزاینده بین فردی و طرق دور کردن احساس خود تحقیری تاکید دارد. او فهرستی از عوامل گوناگون که احساس بی پناهی و انزوا را ایجاد می نماید به دست می دهد و معتقدات اضطراب اساسی، منبع عمده ناشادمانی و کاهش کارآمدی شخصی می باشد.
کوپراسمیت(2005) در این باره می نویسد: شرایطی را که هودنای برای ایجاد اضطراب نام می برد و معتقد است این شرایط احتمالاً موجب اضطراب می شوند عبارت می داند از:  او بیان می دارد اگر چه فهرست عوامل ویژه ممکن است انتهایی نداشته باشد اما پیشامد مشترک تمام این شرایط اختلال در روابط بین کودک و والدین است که عموماً با خودمداری والدین صورت می گیرد.
هورنای در بحث دفاع در مقابل احساس اضطراب بر عزت نفس تاکید می کند. اما در مورد دفاع ها می گوید که یک روش رویایی با اضطراب تشکیل تصویر آرمانی از ظرفتهای افراد است. در واقع فرد برای غلبه بر اضطراب باید عزت نفس، خود را تقویت نماید و برای تقویت عزت نفس باید تصویر آرمانی بسازد.
این تصویر آرمانی بهردلیل عالی و بلند پایه بودن اثر تقویت و عزت نفس را دارد.
اما چنانچه این تصویر آرمانی غیر واقع بینانه باشد و به آن نرسد منجر به نارضایتی می شود.
بدینسان تصویر آرمانی نقش مهمی در اینکه فرد خود را چگونه ارزیابی می نماید دارد. تصویر آرمانی هورنای از آرزوهای جیمز متفاوت است. زیرا تصویر آرمانی (هورنای) ضرورتاً ناشی از احساسات منفی است. ولی آرزوها(جیمز) ممکن است از احساسات مثبت یا منفی برخیزد.
در هر دو مورد نتیجه می گیریم که سطح قابلیت انعطاف آرمان، یک جزء اساسی در ارزشیابی خود است.
2-1-7- نظریه ی آدلر
آدلر (2004-2001) در مقایسه با دیگر نظریه پردازان بر اهمیت ضعیف و ناتوانائیهای واقعی که منجر به عزت نفس پایین می شود تاکید بیشتری نموده است.
کوپر اسمیت(1967) درباره ی نظریه ی آدلر می گوید: او در ابتدای کار تصور می نماید که احساس حقارت در حول و حوش اعضا یا الگوهای مشخصی از رفتار که واقعاً نقص دارند به وجود می آید این نقص های واقعی (مثل کوری، ضعف جسمانی و ...) ممکن است احساس ناکفایتی را بوجود آورند.
اما بعداً آدلر این نقایص و ناتوانائیها را حقارت عضوی نامیده از تعریف اجتماعی و فردی احساس حقارت متمایز می نماید.
آدلر به شرط و پیشایند را که ممکن است پیامدهای تاسف باری در رشد عزت نفس داشته باشد ذکر می کند.
اول حقارت های عضوی و تفاوتهای اندازه و قدرت این اشرایط تا حد زیادی غیر قابل اجتناب می باشد اما به علت اینکه اثرات برانگیختگی دارند می توانند منجر به نتیجه مطلوب گردند.
او مفروض می دارد که احساس حقارت ناگزیر در تجربیات دوران کودکی هر فرد بوجودمی آید.
مقایسه بین قدرت و اندزاه که کودکان انجام می دهند آنها را بر این نتیجه گیری وا می دارد که در حقیقت ضعیف و ناقص می باشند و نتیجه آن احساس مقاومت و نابسندگی است که کودک را در رسیدن به شایستگی بیشتر تحریک می کند.
پیشایند دوم که مهم نیز می باشد عبارت از عدم دریافت میزان مناسب پذیرش و حمایت و تشویق از والدین و دوستان نزدیک می باشد.


کودکان دارای حقارت عضوی با دریافت پذیرش و حمایت می توانند ضعفها را جبران و به قوت تبدیل نمایند اما آنها بدون چنین حمایتی ناامید و پریشان می شوند.
پیشایند سوم افراط زیاد در حمایت و پذیرش است. در صورتیکه آدلر معتقد به اثرات سودمند حمایت و پذیرش می باشد ولی در مورد اثرات تخریبی افراط زیاد اخطار می دهد او معتقد است که کودکان نازپرورده به میزان غیر واقع بینانه ای از ارزش دست خواهند یافت.
آنها خود محور و طلبکار می باشند و خواهان شرکت در روابط دو جانبه اجتماعی نیستند و یا آمادگی آنرا ندارند.
ایزدی (1351) در این باره می نویسد:
آدلر چهار موقعیت خانوادگی را مولد احساس حقارت دانسته است.


مراقبت افراطی، کمال طلبی والدین یا خرده گیری بیش از حد آنها، طرد شدن از طرف والدین، ناپروردگی.


2-1-8- نظریه راجرز
راجرز در نظریه ی خویش درباره ی مفهوم خود و خود ایده آل عقیده ای مشابه عقیده ی جیمز دارد پترسون (1977) معتقد است تفاوت جیمز و راجرز در آن است که جیمز توجه اش نسبت به واقعی و خود آرمانی و راجرز توجه اش به ناهماهنگی خودهای واقعی و خودآرمانی به عنوان تعیین کننده عزت نفس است.
به نظر راجرز هر چه ناهماهنگی بین خودهای واقعی و آرمانی بیشتر باشد عزت نفس کمتر و میزان ناسازگاریی بیشتر خواهد بود.
کوپر اسمیت (2004) در این باره می گوید:
راجرز در مورد منشاء عزت نفس مستقیماً صحبت نکرده ولی بحث او در مورد شرایطی که خویشتن پذیری را تسهیل و تعارض را کاهش می دهد در شناخت ما از آن موضوع سهم است.
راجرز مفروض می دارد که تمام افراد خودانگاره ای از خود شکل می دهند که به حفظ سازگاری به دنیای خارج کمک می نماید. چون این خوانگاره در اثر تعادل یا محیط رشد می کند، قضاوت ها ، ترجیحات و کمبودهای موقعیت خانوادگی و اجتماعی خاص را منعکس می کند راجرز اثرات مهلک محیط هایی را که در مورد فرد به عنوان یک موجود بد قضاوت می نمایند را نشان می دهد این قضاوت های تند و خرد کننده فرا را از پذیرش خود باز می داغرد و بدینسان می تواند باعث رنجش شده و با تهدید ارزشمندی و شایستگی او اثر تخریبی داشته باشد.
وی (راجرز) معتقد است یک جو آسان گیرد. بیان آرزو و عقاید و عاطفه را ممکن ساخته و به مقایسه ها و ارزشیابی تند مکرر متوسل نمی شود خرد را قادر به شناخت و خویشتن پذیری می کند.
شاملو (1368) می نویسد: بنابراین می توان گفت بر اساس نظریه ی راجرز احساس عزت نفس در اثر نیاز به نظر مثبت به وجود می آید.
نیاز به نظر مثبت دیگران شامل بازخوردها یا رفتار گرم و محبت آمیز، احترام، صمیمیت، پذیرش و مهربانی از طرف محیط و بخصوص اولیاء کودک می شود.


راجرز معتقد است که کودک از همان اول کودکی احتیاج به محبت و مهربانی دارد.
اگر اولیاء به طفل محبت بدون قید و شرط نشان دهند بعدها از چنان عزت نفسی برخوردار می شود که لزومی در طرد کردن تجارب واقعی نمی بیند لیکن اگر اولیاء به کودک به طور مشروط محبت کنند و یا نظر مثبت بدهند کودک تجربه هایی را که با مفهوم خودش هماهنگ نباشد طرد و انکار می نماید.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید