بخشی از مقاله

سازمان قضائي


1-تعريف سازمان قضائي 1:
سازمان قضائي در معناي عام و كلي شامل تمامي تشكيلات قضائي در كشور است كه به امر دادرسي بين مردم و يا در ارتباط دولت با مردم و بالعكس اشتغال دارد. بنابراين در اين معناي عام و گسترده شامل تمامي دادگاهها و دادسراها ميشود،اعم از دادگاهها و دادسراههاي عمومي دادگستري كه به دعاوي حقوقي يا كيفري مردم رسيدگي مي كنند و بر اساس منطق حاكم در روزگاران حيات بدوي انسان،حق با زور بوده است و عبارت معروف الحق لمن غلب از يادگارهاي به

جا مانده از آن دوران تاريك از زندگي انسان ،حق با زور بوده است و عبارت معروف الحق لمن غلب از يادگارهاي به جا مانده از آن دوران تاريبك از زندگي انسان است ،در آن زمان هر كسي تواناتر بود و قدرت بيشتري داشت بديهي است كه بهتر از ديگري مي توانست به آنچه مطلوب وي بود

برسد،خواه حق با او بود و يا به ناحق موضوعي را مطالبه ميكرده است،به هر تقدير اگر محق هم مي بود ولي قدرت احقاق حق نمي داشت،بديهي است كه توفيق احقاق حق را نمي يافت اين مسائل منحصر به امور حقوقي نبوده است چرا كه در زمينه هاي كيفري نيز صادق بوده و كساني كه عضوي از خانواده آنها به وسيله مجري به قتل مي رسيد با توسل به زور و قدرت خود و اقوام و

بستگان خود در مقام انتقام جوئي بر آمده و به جنگ و ستيز با مجرم مي پرداختند ،بر مي آمدند در واقع گاهي همين حس انتقام جوئي از جائي ،موجب ميشد كه نه تنها خانواده بلكه طايفه و قبيله ااي كه منجي عليه به آن تعلق داشت با قبيله و طايفه اي كه جائي عنصر آن بوده است جنگ و

ستيزي سعبانه را آغاز مي كردند كه انجام آن مرگ و نابودي چندين نفر انسان از دو قبيله منجر ميشد.به هر تقدير با پيدايش قانون در اجتماعات بشري و زايش نور در آن ظلمات نبوده و تاريك زندگي و دوران بربريت و سبعيت به مرور نظم و ترتيب و احقاق حق به وسيله مراجع قضائي جايگزين اعمال زور و قدرت شخصي در تمامي زمينه هاي دعاوي و اختلافات حادث در زندگي ب

شر اعم از حقوقي و كيفري شده و براي دادرسي در هر دو

زمينه ،تشريفات و آئين ويژه اي وضع و مقرر گرديد كه به آئين دادرسي حقوقي يا مدني و آئين دادرسي كيفري موسوم شد .پس به جاي توسل به زور و اعمال قدرت شخصي ،مراجعه به دستگاه قضائي يا تشريفات خاص بند اول مرسوم گرديد .
در رابطه با دادگستري در عهد باستان ايران و نيز سازمان قضائي و قوانين جزائي و انواع كيفر در ايران بحث كنيم .كلمه (دات) در فارسي قديم هخامنشي و اوستا به معني قانون است و همين كلمه در فارسي تبديل به (داد) گرديده است .كلمه داتيك ،منسوب به (دات) به معني داد و عدل است .قبل از اينكه اسكندر دانيال را نابود كند در زمان هخامنشيان ،مغان و پيشوايان مذهبي مجري قانون و دادگستري بودند.سيسرون خطيب رومي كه در يك قرن پيش از ميلاد مي زيسته است مي نويسد مغان نزد ايرانيان از فرزانگان‌دانشمندان‌بشمارند،كسي‌پيش‌ازآموختن‌تعاليم مغان به پادشاهي ايران نمي رسد.
نيكولاس (از شهر دمشق) نوشته ،كورش دادگري و راستي را از دامغان آموخت و نيز صدور حكم و قضاوت در حاكمات با مغن بوده است .در منابع خودمان هم همين مشاغل از براي آنان معين شده است ،موبد اسمي كه امروز هم به پيشوايان زرتشت داده ميشود. (همان كلمه مع است .غالبا در شاهنامه آمده (ص10)كه نويسنده و پيشگويان تعبير خواب‌واخترشناسي‌وپندواندرزاست و در بسياري موارد طرف شور پادشاه قرار مي گرفتند.

2-سازمان قضائي در عهد هخامنشي :
در ايران عهد هخامنشي ،تمام قدرتها و اختيارات و از جمله قوه قضائي زير نفوذ شاه بود با اين حال شاه عمل قضاوت و انتخاب قضات را به يكي از دانشمندان سالخورده واگذار ميكرد پس از آن محكمه عالي بود كه از هفت قاضي تشكيل ميشد و پائينتر محكه هاي محلي قرار داشت كه

در سراسر كشور تشكيل ميشد،قوانين را كاهنان وضع ميكردند و تا مدت زيادي كار رسيدگي به دعاوي در اختيار ايشان بود،ولي در زمان هاي متأخرتر مردان و زناني جز از طبقه كاهنان به اين گونه كارها رسيدگي ميكردند.در دعاوي ،جز آنها كه اهميت فراوان داشت غالباً ضمانت را مي پذيرفتند و در محاكمات از راه و رسم منظم خاصي پيروي مي كردند.محاكم ،همانطور كه براي كيفر و پردا

خت جزاي نقدي حكم صادر مي كردند،پاداش نيز مي دادند و در هنگام رسيدگي به گناه متهم كارهاي نيك و خدمات او را نيز به حساب مي آوردند.براي آنكه كار محاكمات قضائي به درازا بكشد،براي هر نوع مدافعه مدت معيني مقرر بود كه بايد در ظرف آن

مدت حكم صادر شود و نيز به طرفين دعوي پيشنهاد سازش از طريق داوري ميكردند اختلاف به وسيله داور و به طور مسالمت آميز حل شود چون رفته رفته سوابق قضائي زياد شد و قوانين طول و تفصيل پيدا كرد،گروه خاصي بنام سخنگويان قانون پيدا شدند، كه مردم در كارهاي قضائي با آنها مشورت مي كردند و براي پيش بردن دعاوي خود از ايشان كمك مي گرفتند.
در محاكمه ،سوگند دادن و واگذاشتن متهم به حكم الهي نيز مرسوم بود بدين ترتيب كه متهم را به كار سختي چون انداختن خويش در رودخانه يا نظير آن وا مي داشتند تا در صورتي كه بيگناه باشد از خطر برهد.رشوه دادن و گرفتن ،از گناههاي بزرگ بود و مجازات هر دو طرف اعدام بود.كمبوجيه فرمان داد تا پوست قاضي فاسدي را كندند و بر جاي نشستن قاضي در محكمه گسترده ،آنگاه فرزند همان قاضي را بر مسند قضا نشاندند،تا پيوسته سرگذشت پدر را به خاطر داشته باشد و از راه راست منحرف نشود.

3-قوانين جزائي و انواع كيفر :
دكتر گيوشن مي نويسد: دانشمنداني كه متون متعددي را كه از داريوش در بيستون و تخت جمشيد و شوش و نقش رستم باقيمانده مورد مداقه قرار داده اند،وجوه تشابهي بين فرمانهاي او و قوانين حمورابي تشخيص ميدهند،اين قوانين مبناي كار مشاورين داريوش بوده ،اين متون رسمي توسط الواح و پاپيروسها به كليه مراكز ايالات شاهنشاهي فرستاده ميشد.در روي كتيبه هائي كه در آرامگاه داريوش است،اين جمله به چشم ميخورد: (من دوست دوستان خود بوده ام ) و در حقيقت چنين بوده است داريوش مللي را كه سر به فرمان او مي نهادند مورد احترام قرار ميداد و آنها در اقامه كليه رسوم و آداب و قوانين خود آزاد مي گذاشت .وي در كتيبه بزرگي كه از او به يادگار مانده است ، چنين ميگويد: ( آنچه بدي به كار رفته بود مي به خوبي بدل كردم،مناطقي كه

بين آنها ستيز و اختلاف بود و همديگر را مي كشتند ،آن نواحي به لطف اهورامزدا ديگر همديگر را نمي كشند،ديگر قوي ضعيف را نميزند و غارت نمي كند) .از اين جملات پيداست كه داريوش اهميت بسيار به نظم و ثبات و اجراي عدالت ميداد و قوانين او مدتي دراز، پس از پايان شاهنشاهي برقرا

ر ماند.
هردوت ميگويد: قضات شاهي كه از پارسيان انتخاب ميشدند،وظيفه خود را تا دم مرگ انجام مي دادند،مگر آنكه بر اثر عدم اجراي عدالت، از كار بر كنار شوند.آنان در محكمه داوري مي كنند،قوانين ملي را تعبير و تفسير مي نمايند و در همه امور تصميم مي گيرند).
در كورش نامه ميخوانيم كه كورش از قول استات خود ميگويد:
عدالت آن است كه به مقتضاي قانون و حق باشد و هر چه از راه حق منحرف شود ستم و بي عدالتي است ،قاضي عادل آن است كه فتوايش به اعتبار قانون و مطابق حق باشد.
به عقيده استد،داريوش ميخواست ،در دادگستري و تنظيم قوانين همپايه حمورابي باشد،و وقتي كه قوانين عصر داريوش را با مجموعه قوانين عصر حمورابي مقايسه ميكنيم به اندازه آنها در بكار بردن واژه و جمله بندي همانند مي يابيم كه به ما ثابت ميشود كه كشوردار جوان ،داريوش از كشور دار كهن تر (حمورابي ) تقليد مي كرده است .
داريوش مجموعه قوانين خود را بر چرمها نوشت و براي همه ملل تابع و سرزمينهاي دور و نزديك فرستاد و قوانين او تا 218 قبل از ميلاد ،همچون قانون حاكم پايدار بود.
ويل دورانت فهرست كوچكي از جرائم و كيفرها ذكر ميكنند:
بزه هاي كوچك را با شلاق زدن از 5 تا دويست ضربه كيفر مي دادند.هر كس سگ چوپاني را مسموم ميكرد دويست ضربه شلاق مجازات داشت و هر كس ديگري را به خطا ميكشت مجازاتش 90 ضربه تازيانه بود.براي تأمين حقوق قضات غالباً به جاي شلاق زدن از بزهكاران جريمه نقدي گرفته ميشد و هر ضربه شلاق را با مبلغي معادن 6 روپيه مبادله مي كردند.گناهان بزرگتر را با د

اغ كردن و ناقص كردن عضو، يا بريدن دست و چشم كندن و به زندان افكندن و كشتن ،مجازات مي كردند.
قانون ،كشتن را در برابر بزه كوچك حتي بر شخص شاه ممنوع كرده بود، ولي خيانت به وطن و هتك ناموس و كشتن و استمناء و لواط و سوزاندن يا دفن كردن مردگان و تجاوز به حرمت كاخ شاهي نزديك شدن با كنيزان شاه ،يا نشستن بر تخت وي يا بي ادبي به خاندان سلطنتي كيفر مر

گ داشت ،در اينگونه حالات ،گناهكار را مجبور ميكردند زهر بنوشد يا او را به چهارميخ مي كشيدند يا به دار مي آويختند و يا سنگسارش مي كردند،يا جز سر بدن او را در خاك مي كردند يا سرش را ميان دو سنگ بزرگ مي گرفتند.
سرپرسي ساكس مورخ انگليسي در كتاب خود،از اينكه در قوانين ثابت و تغيير ناپذير مادوپارس حتي براي جرمهاي كوچك مجازات اعدام منظور شده اظهار شگفتي نميكند و اين روش را محصول فقدان زندانهاي منظم و كمي رشد اجتماعي مردم آن ايام ميداند و ميگويد در انگلستان عهد ويكتوريا نيز سرقت گوسفند كيفرش قتل بود.

4- سازمان‌قضائي پس از حمله اسكندر و استقرار حكومت اشكانيان :
اسكندر برخلاف شهرياران هخامنشي فقط در صدد گردآوري ماليات و ذخيره كردن آنها نبود بلكه توسط آن مالياتها راههاي زميني و سوق الجيشي به وجود آورد،بازرگانان يوناني به اميد نفع به سوي ممالك شرق روي آوردند همين داد و ستدها باعث شد كه فرهنگ و رويه ها نيز سازمانهاي قضائي يونان در ايران نفوذ كند و بخاطر اينكه طبقه حاكم به زبان يوناني تكلم مي كردند مردم نيز سعي كردند كه زبان يوناني فراگيرند و نيز همه مدافعات و اختلافات بين ايرانيان و يونانيان توسط قضات يوناني و طبق قوانين مدني يونان حل و فصل شده است .بسياري از بوميان از قوانين يوناني اطلاع به هم رساندند و حتي در روابط بين خود،آن را مي پذيرفتند اشكانيان وقتي به ايران استيلا يافتند بدوياني بودند كه جز با وسائل جنگي هنري نداشته اند.در زمان اشكانيان شاه را مجلس موسوع به مهسان برميگزيد و اين محفل كه مركز تجمع طبقات ممتاز بود ، مركب از دو مجلس بود كه يكي مجلس اشراف و شاهزادگان و ديگري مجلس دانايان و معان نام داشت كه ظاهراً هر دو جنبه مشورتي داشتند از سازمان قضائي اشكانيان كه مدت 5 قرن در منطقه وسيعي از آسيا حكومت كرده اند اطلاعات دقيقي نداريم. اشكانيان ايران را به ايراني سپرده و در مقابل خارجي سرفرود نياوردند مالكوم كالج نويسنده تاريخ بارتيان (اشكانيان ) در مورد قوانين و نظامات مدني آن مي نويسند.
قوانين پارتي براي ما رازگونه است .گويا فرمانروا خود سرچشمه قانونگذاري بود آئين بابليان در مغرب پارت همچنيان موسوم بود براي مثال قوانين بابل كه بر اساس آن وام داده ميشد همه اموال شخصي را از سفالينه گرفته تا زمين و خانه و خانواده و حتي خود وام گيرنده را در گروه مي

گرفتند.بطور كلي در عهد پارتيان كيفر بزهكاران بسيار سخت و با خشونت و بيرحمي انجام مي گرفت.

5- سازمان قضائي در عهد باستان :
كريستين سن دانماركي ،عدالت در ايران باستان مقام مهمي داشته و از زمان هخامنشايان قوانين كافي در دست هست كه پادشاهان مراقب حسن جريان قوه قضائي و درستكاري قضات بوده اند در زمان ساسانيان هم نام قاضي احترام زيادي داشت و مردم مجرب و عادل را بر مسند قضا مينشاندند كه احتياج به مشورت نداشته باشند.نظر به اينكه اتحاد و نزديكي بين قضات و روحانيت مؤبدان و هيربدان بودند و حاكم هر ناحيه را يك نفر قاضي روحاني اداره مي كرد.بطور كلي مراقب بود كه در احكام و اعمال رؤساي غير روحاني ناحيه ،نيز كاملاً موافق عدالت باشد.بعضي از مأمورين عاليرتبه نواحي اختيار قضا مي داشتند و هر قريه يك مرجع قانوني فروتري داشت كه رياست آن با دهقان يا قاضي مخصوصي بود كه به آن قريه مي فرستاند.گاهي از حكام صلح سخن به ميان آمده است ،لكن راجع به طرز عمل و حدود اختيارات اين مأمورين اطلاعي نداريم . به موجب كتاب اوستائي (سكازوم سنگ ) بين قضات بر حسب سالهائي كه در راه تحصيل علم فقه صرف وقت كرده بودند اختلاف فراوان بود و براي قضات ورزيده و با سابقه مقام وارزش بيسيار قائل بودند.قوه قضائي سپاهيان به يك قاضي مخصوص ملقب به پياده دادور محول بود.رياست قوه قضائيه به شاهنشاه اختصاص داشت و اين فقط امر فرضي و نظري نبود.گفتار پادشاه قابل نقض نبود اگر كسي در مراجع عدليه محلي، به حق خود نمي رسيد،همواره مي توانست به شاه رجوع كند و از طريق او دادرسي نمايد. شاه سالي دوبار در ايام عيد نوروز و مهرگان اجازه به عام ميداد و مردم ميتوانستند شكايت خود را از شاه مملكت و از ساير افراد كشور مطرح نمايند و شاه و مردم در صورتي كه مدعي كه شاكي و مدعي داشتند به وسيله موبدان موبد،هيربدان هيربد و ايران دبيربد كه مقامات قضائي كشور بودند،مورد محاكمه قرار مي گرفتند.
در دعاوي حقوقي رآي موبدان مؤبد بر ديگران تفوق داشته و از اين عبارت استنباط ميشود كه رأي موبدان مؤبد بر ديگران تفويق داشته و رأي او در امور جنائي نيز نافذ بوده و در اين مورد فتواي موبدان بيش از سوگند تأثير داشته و غير قابل نقض بوده است و نيز قانوني براي احضار شهود محلي معين ميكرد و مدت دعوي به وسيله نظامنامه ثابتي محدود بوده است و نيز مقرراتي نيز براي جلوگيري از مردمان دغل و ستيزه كار كه دعاوي را به درازا كشيدن و كار را آشفته مي كردند وضع شده بود و نيز ممكن بود كه شخص از قضاتي كه محض اجراء عرضي امور مشكوك را يقيني و امور يقيني را مشكوك جلوه داده باشند،شكايت كند .در صورتي كه نسبت به تقصير يا بي تقصيري متهم مشكلي واقع ميشد،كار را به امتحان محول ميكردند و امتحان از حيث شهرت داراي درجات بود و آن ،معمولاً بر دو نوع بود امتحان سرد و امتحان گرم ،مثلاً امتحان گرم عبارت بود از عبور از ميان آتش كه در داستان سياوش پسر كيكاووس و داستان ويس و رامين وصف آن بطور شاعرانه آمده است .

6- انواع كيفر :


مقررات بر سه گونه جرم مترتب بود : يكي "عقوبات مذهبي" در مورد بدعت گزاران و مرتدين ،ديگر كيفرهائي كه ميان "برادران ديني " مقرر شده كه يكي بر ديگري ظلم كند.در قورن نخستين عهد ساساني ،كيفر جرمهاي نخستين و دومين يعني كفر وعصيان‌و خيانت و فرار اعدام عاجل بود و مجازات جرائم نسبت به " برادران ديني " از قبيل دزدي و راهزني و هتك ناموس نيز جزاي بدني سخت يا اعدام بود.
به گفته آمين مارسلن مجازاتهاي تأديبي خيلي سخت بوده است وي ميگويد ايرانيان از قانون

 

هراس بسيار در دل دارند.قوانيني كه براي كيفر خيانت پيشگان و فراريان جنگ وضع شده بسيار سخت است .از جمله قوانين بسيار ناهنجار يكي اين بود كه جنايت يك فرد ،مستلزم هلاك همه خويشان او مي شد.
در مورد كيفرهاي مذهبي ،بيرحمي بيشتري اعمال ميشد.در اعمال شهداي عيسوي ميخوانيم : كه دست بند و زنجير و كنده بر دست و پاي محبوسين عيسوي مينهادند و هنگام بازجوئي فريب متهم براي گرفتن اعتراف معمول بود اگر كسي نام شركاء جرم خود را افشا ميكرد پاداش ميگرفت كسي كه شيء صندوق را پنهان مي كرد،كيفر او معادل كيفر سارق بود.
در حقوق ايران حبسهاي با موعد معين وجود داشته است اما توقيف مقدماتي ممكن بود تا مدت غير محدودي دوام پيدا كند.در بعضي جاها مقصرين را در مكاني نامطبوع حبس مينمود و بر حسب

مورد عده اي از جانوران موذي را در آن مكان رها ميكردند و اين مظالم را مخصوصاً در حق محبوسين سياسي و مذهبي روا ميداشتند قلعه فراموشي كه نوعي "قلعه باستيل" بود،مخصوص نابود كردن بي سر و صداي مجرمين سياسي بود يكي از مجازاتهاي شومي كه عهد ساسانيان معمول بوده

كور كردن شاهزادگان ياغي بود كه با ميل سرخ چشم او را كور ميكردند يا روغن گداخته در ديده او مي ريختند .اعدام با شمشير مصلوب كردن ،كندن پوست بدن، رجم و سنگسار كردن، سائيدن مجرمين در زير پاي پيل ،ترسانيدن متهمين با آلات مختلف شكنجه ،آويختن مجرمين‌با يك پا بردار

،تازيانه زدن ،كندن زبان ،سرب گذاخته در گوش و چشم ريختن ، كندن گوشت تن مجرمين و نيز آتش زدن آنان با نفت و غيره و نيز بدترين آنها شكنجه مرگ بود كه جلاد تك تك اعضاي بدن را به تدريج قطع مي كرد و پيش حيوانات وحشي مي افكند.

7- حقوق مدني در عهد ساسانيان :
تربيت طفل به عهده مادر بود و در صورت احيتاج ،پدر طفل خواهر يا دختر بزرگ خود را به تربيت كودك مي گماشت.اگر پسري پدر را حرمت نمي گذاشت قسمتي از ارث پدر او تعلق به پدر مي گرفت.تعليم مذهبي دختر را مادر به عهده مي گرفت،لكن حق شوهر دادن او به پدر اختصاص داشت اگر پدر نبود حق شوهر دادن دختر به عهده شخص ديگري بود.در اين دوران مرد مي توانست طبق سندي قانوني زن را شريك خويش سازد .در اين قبيل امور و در عواقب و نتايج قانوني آن ،زن را شخص مستقل
مي دانستند،نه عضو يك خانواده،چه به موجب قانون زناشوئي فقط شوهر شخصيت حقوقي داشت.احكامي موجود بود كه حقوق زن ممتاز را راجع به تصرف در اموال شوهري كه مجنون شده باشد،معين مينمود اگر مرد زن را طلاق ميداد مكلف بود فوايد خاص زن را به او بدهد،لكن اگر بنده زر خريدي را آزاد ميكرد،آن بنده حق مطالبه چيزي از آقاي خود نداشت .در مورد طلاق كه با رضاي زوجه واقع ميشد زن حق نداشت اموالي را كه شوهر در موقع عروسي به او داده بود نگاه دارد.مفهوم مخالف اين حكم اين است كه زن مي توانسته در موقع طلاق كه بي رضايت او واقع ميشد همه مال يا قسمتي از آن را براي خود نگهدارد.
انوشيروان سالي دو مرتبه يك نوروز و ديگر مهرگان بار عام ميداد و به تظلم مردم رسيدگي ميكرد همه مردم ميتوانستند در اين دو روز عرايض خود را حضوراً به سمع شاه برسانند، هيچكس حق نداشت ديگري را از تظلم باز دارد.بعد شاكي ها را از هم تفكيك ميكردند و رسيدگي به شكايت كساني كه از شاهنشاه شكايت مي نمودند بر همه چيز مقدم بوده در اين صورت شاه از تخت

پائين آمده و اين دادرسي كه فقط مخصوص شاهنشاهان ساساني است در حضور موبدان و دبيربد آغاز مي گرديد يعني مدعي و مدعي‌عليه‌جلوي‌موبدموبدان‌مي‌نشستند.قبلاً شاهنشاه‌موبد را مخاطب ساخته و مي گفت:
خداوند رعايا را به دست ما سپرده است كه در حق آنان عدالت كنيم و ظلم و جور را از حوزه كشور دور نمائيم.بزرگتر از گناه شاهنشاهان،گناهي نيست و بايد در اين مورد به دقت رسيدگي كني و قضيه را درست و عادلانه معلوم داري.موبد موبدان بعد از تحقيق در صورت حقانيت متظلم داد او را

از پادشاه ميگرفت و اگر بر خلاف گفتارش ثابت ميشد وي را زنداني مي كردند و به جرم اينكه بيجا و بيمورد شكايت كرده مجازاتش مي نمودند،شاهنشاه پس از پايان دادرسي برميخواست و تاج شاهي را كه از سر برداشته بود برسر مينهاد و بر سرير سلطنت جلوس ميكرد و به رسيدگي ديگر دعاوي ،مشغول ميشد. در اين مورد بين طبقات افراد فرقي گذاشته نمي شد.تشكيلات سازمان قضائي در دوره ساسانيان چنين بود كه محاكم به نوع شرعي و عرفي تقسيم مي شدند و قضات محاكم شرع به دعاوي مربوط به ازدواج طلاق،فرزند خوانذگي ،جهيزيه ،ارث ،وصيت و غيره بوده است و قضات عرفي به دعاوي از قبيل مالكيت و عصب رسيدگي مي كردند قضات شرعي را قضات شرعي را دستوبر(دستودر) و قضات عرفي را داتوبر (داور) مينامند.در شهرها و روستاها نيز دادرسان مخصوص بودند كه به دعاوي مردم رسيدگي مي كردند.در امور كيفري هم بعضي محققين گفته اند كه قضات روحاني و به ويژه موبد بزرگ به جرائمي كه راجع به امور مذهبي رسيدگي مي كردند و به هر تقدير نوعي تقسيم كار كه نهايتاً به رسيدگي دقيق تر و تخصصي تر مي انجاميد دوره ساسانيان از نظر تشكيلات قضائي منظم تر و كاملتر از دوره هخامنشي بوده است.
در دعاوي هم براي جلوگيري از اشتباه و به منظور درست رسيدگي كردن غالباً دادگاه از چند نفر دادرس تشكيل ميشد و هنگامي كه عده قضات از دو تن بيشتر بودند رآي اكثريت مناط اعتبار بود به علاوه معلوم ميشد ،قضات داراي معاون هم بوده اند. معمولاً قضات محكمه بعد از صدور رأي مكلف بودند كه حكم صادره را براي ثبت پيش رئيس قضات بفرستند،براي قدرت اجراي حكم دو نفر قاضي آن را امضاء نمايند.در دوره ساساني دادرس از ويژگي هاي ذيل برخوردار بود:
1. سيستم تعدد قاضي رايج بوده است و نه وحدت قاضي.
2. دادرس دو مرحله اي بوده است و احكام صادره قابل اعتراض و تجديد نظر.
3. پادشاه بر اعمال قضات نظارت كامل داشته و در آخرين مرحله ،محكوم عليه مي توانست از وي درخواست رسيدگي نسبت به احكام صادره در مرحله و تجديد نظر را بنمايند.
در ضمن احكامي كه دادرسان نواحي صادره مي كردند،ممكن بود مورد رسيدگي مجدد دادرسان مركز قرار گيرد و محكوم عليه ميتوانست از حكم قضات مركز به پيشگاه شاهنشاه كه در حكم محكمه يا ديوان عالي آن زمان بوده شكايت كند و اين آخرين مرحله يعني مرحله فرجامخواهي احكام بوده و هر حكمي صادر مي گشت ، فوري اجرا ميشد.حتي حكم قطعي صادره در مرحله رسيدگي تجديد نظر نيز قابل درخواست رسيدگي مجدد توسط پادشاه بوده است و نكته جالب

حتي حكم صادره توسط پادشاه نيز اگر مورد قبول محكوم عليه واقع نميشد براي يكبار قابل اعتراض و رسيدگي دوباره بوده و اين مرتبه البته ديگر شخص شاه به اعتراض و درخواست تجديد نظر رسيدگي نمي كرد بلكه موضوع را به موبد موبدان ارجاع مي داد و رأي صادره توسط اين مرجع كه قاضي القضات ناميده ميشد اعم از تأييد يا فسخ حكم پيشين كه پادشاه آن را صادر كرده بود،قطعي و لازم الاجرا مي بود و چنين حكمي ديگر قابليت تجديد نظر و اعتراض را نداشت.


در كل بايد گفت حقوق در ايران باستان در درجه پيشرفت نسبت به زمان خود و حتي قابل مقايسه با حقوق پيشرفته امروزي جهان بوده سخني به گزاف نگفته ايم.

9- دادگستري در دوران اسلام:
بعد از ظهور اسلام در ايران ،دادرسي بر پايه و اساس قرآن كريم كه يكي از منابع حقوق اسلام است،استوار گرديد و منابع حقوق در اسلام عبارتند از قرآن، سنت، عقل و اجماع و در قرآن خطاب به كساني كه متصدي امر قضا مي شدند دستورهاي مؤكدي در رابطه با رعايت اصول و موازين شرعي براي تحقق عدالت و تساوي مردم در برابر دادگاه داد است .
دوران اسلامي دوراني است كه اوستا جاي خود را به قرآن ميدهد و تشيع مذهب رسمي كشور ايران ميگردد.دين مبين اسلام فقط يك روش مخصوص از خداپرستي و عبادت و مسائل اخلاقي ساده نمي باشد بلكه يك سازمان متشكل اجتماعي ،سياسي ،مذهبي است كه براي تأمين سعادت دنيا و آخرت پيروان خويش برانگيخته شده است .
قرآن كريم كه جايگاه كتاب اوستا را بعد از ظهور اسلام در ايران گرفت كتاب آسماني مسلمانان ميباشد كه پايه هاي نظم چه در رابطه با خويشان و چه با بيگانگان و نيز پايه حقوق اسلامي نيز ميباشد شامل 114 سوره ميباشد كه قسمت اعظم آن ناظر به اصول اخلاقي و تشويق انسان به انجام خيرات و مبرات و تحذير و نهايتاً ناظر به روابط انسان و خداست و در قسمت هائي هم به اصول و قواعد راجع به زندگي دنيوي پرداخته است و نيز قسمت اخير است كه از منابع حقوقي محسوب ميشود و بنام آيات الاحكام موسوم است و تقريباً يك ششم از قرآن را تشكيل ميدهد آيه هاي زيادي در رابطه با قسط عدل و دادگري بيان شده براي مثال : «و اذا حكمتم بين الناس ،ان تحكمو ابالعدل» يعني هنگامي كه در بين مردم حكم ميكند و قضاوت ميكنيد به عدالت و دادگري حكم نمائيد.
«ان ا... يامر بالعدل‌و الاحسان و من لم يحكم بها انزل ا... فاولئك هم الظالمون »
يعني : خداوند به دادگري و نيكوكاري ،امر نموده است و هر كه به غير از آنچه خداوند امر فرماوده است بين مردم حكم كند،پس چنين شخصي در زمره ستمكاران است.
از آيات فوق و آيات متعددي كه در قرآن مجيد فراوان است از عدالت و دادگري به عنوان پايه و

اساس كار قضا ياد شده است و در واقع هدف از فضاي اسلامي را تحقق عدل و قسط دانسته اند در نظام حقوق اسلام قضات محاكم از سوي خليفه منصوب مي شدند كه در مذهب تشيع ،قضاوت از مختصات امام است فلذا قضات بايد كه برگزيده و منصوب از سوي امام باشند و اين انتصاب هم به دو نحو انجام ميگيرد.


نصب عام كه به موجب آن امام به شخص يا اشخاصي كه جامع الشرايط اجتهاد باشند اجازه دادرسي و قضاوت بين مردم در سراسر كشور به اصطلاح حكومت در مرافعات مردم اعطا نمايد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید