بخشی از مقاله

شناخت قرآن

شناخت قرآن، براي هر فرد عالم به عنوان يك عالم و براي هر فرد مؤمن به عنوان يك مؤمن، ضروري است. براي يك عالم انسان شناس و جامعه شناس، از آن جهت ضروري است كه اين كتاب در تكوين سرنوشت جوامع اسلامي و بلكه در تكوين سرنوشت بشريت مؤثر بوده است و از آنجا كه با توجه به تاريخ، هيچ كتابي به اندازه قرآن بر جوامع بشري و بر زندگي انسان ها تأثير نگذاشته است، قرآن خود به خود وارد حوزه بحث جامعه شناسي مي شود. معناي اين سخن اين است كه تحقيق درباره جهان و به خصوص شناخت جوامع اسلامي در اين چهارده قرن، بدون شناخت قرآن ميسر نيست.
ضرورت شناخت

قرآن براي يك مؤمن مسلمان از آن جهت است كه منبع اصلي دين و ايمان و انديشه يك مسلمان و آنچه كه به زندگي او حرارت و معني مي دهد، قرآن است.
قرآن مثل بعضي كتابهاي مذهبي نيست كه يك سلسله مسائل رمزي در مورد خدا و خلقت مطرح نموده و حداكثر يك سلسله اندرزهاي ساده اخلاقي هم ضميمه كرده باشد و بس، به طوري كه مؤمنين ناچار باشند دستورها و انديشه ها را از منابع ديگر اخذ كنند، قرآن اصول انديشه هايي را كه براي يك انسان با ايمان و صاحب عقيده لازم است و نيز اصول تربيت و اخلاق و نظامات

اجتماعي و خانوادگي را بيان كرده و تنها تفسير و توضيح و احياناً اجتهاد و تطبيق اصول بر فروغ را بر عهده سنت و يا اجتهاد، گذاشته است. استفاده از هر منبع ديگر، موقوف به شناخت قبلي قرآن است. قرآن معيار و مقياس سنجش همه منابع ديگر، از جمله حديث و سنت است. رسول اكرم و ائمه اطهار عليه السلام مي فرمودند: «احاديث ما را به قرآن عرضه بداريد، اگر بر قرآن منطق نبود، بدانيد ساختگي و جعلي است.»


اقسام شناخت قرآن
الف ـ شناخت سندي يا انتسابي: در اين نوع شناخت مي خواهيم بدانيم كه انتساب كتاب مورد نظر به نويسنده آن چه اندازه قطعي است. اولين مرحله در شناخت يك كتاب، اين است كه ببينيم آنچه در دست ماست، از نظر اِسناد به نويسنده اش، چقدر اعتبار دارد. آيا اَسناد همه آن درست است، يا آنكه فقط درصدي از آن از نظر انتساب قابل تأييد است؟ بعلاوه به چه دليل مي توان بعضي را قطعاً نفي و بعضي را قطعاً اثبات و پاره ا ي را مشكوك تلقي كرد؟
قرآن از اين نوع شناخت بي نياز است و از اين نظر كتاب منحصر به فرد جهان قديم محسوب مي شود. در ميان كتاب هاي قديمي، كتاب ديگري نمي توان يافت كه پس از قرن ها تا اين حد بدون شبهه باقي مانده باشد. قرآن بر نسخه و نسخه شناسي پيشي گرفته و جاي كوچك ترين ترديدي نيست كه آورنده همه اين آيات، محمدبن عبدالله است كه آنها را به عنوان معجزه و كلام الهي آورده و كسي نمي تواند ادعا كند و يا احتمال بدهد كه نسخه ديگري از قرآن وجود داشته و يا دارد.
هيچ مستشرقي نيز قرآن شناسي و مقايسه نسخه هاي قديمي را شروع نكرده، چرا كه براي قرآن چنين نيازي نيست. قرآن گذشته از اينكه يك كتاب مقدس آسماني بوده، اساسي ترين برهان صدق دعوي پيامبر و بزرگترين معجزه او محسوب مي شود. بعلاوه قرآن بر خلاف تورات، به تدريج

در طول بيست و سه سال نازل شد و از همان آغاز نزول، مسلمين آيات قرآن را فرا مي گرفتند و حفظ و ضبط مي كردند و چون آن را كلام خدا مي دانستند نه سخن بشر، برايشان مقدس بود و به خود اجازه تغيير كلمات و يا پس و پيش كردن آن را نمي داند. با توجه بـه آياتي نظير « وَ لَوتَقَو”َلَ علينا بَعضَ ألأَقاوِيلِ لأخذنَا مِنهُ بِاليَمينِ ثمً لَقَطَعنا مِنهُ
ألوَتِينَ»1 و آيات ديگري كه عظمت دروغ بستن بر خدا را آشكار مي كند، احدي اجازه دست بردن

در آيات قرآن را به خود نمي داد. از سوي ديگر جنبه ادبي و هنري فوق العاده قوي قرآن، كه از آن به فصاحت و بلاغت تعبير مي شود، باعث جلب توجه مردم و اهتمام به فراگيري آن مي گرديد. همچنين پيامبر اكرم از همان روزهاي اول، عده ا ي از نويسندگان را براي كتاب قرآن انتخاب كردند كه به «كتاب وحي » معروفند. نگارش كلام خدا از همان آغاز از جمله علل قطعي حفظ و مصون ماندن آن از تحريف بود. به اين ترتيب قرآن قبل از آن كه تحريف در آن راه يابد، متواتر شد و به مرحله ا ي رسيد كه ديگر انكار يا كم و زياد كردن حتي يك حرف از آن، غير ممكن شد.
يادآوري يك نكته لازم است كه در اثر توسعه سريع قلمرو اسلام و دور بودن عامه مسلمين از مدينه كه مركز صحابه و حافظان قرآن بود، خطر تحريف عمدي يا اشتباه نسخه هاي قرآني در نقاط دور

افتاده وجود داشت، ولي هوشياري مسلمين مانع اين كار شد و در همان نيم قرن اول با استفاده از صحابه و حافظان قرآن، نسخه هايي تصديق شده از مدينه به اطراف فرستادند و جلو اشتباه كاري را مخصوصاً از طرف يهود كه قهرمان چنين كارهايي به حساب مي آيند براي هميشه گرفتند.
ب ـ شناخت تحليلي: در اين مرحله، تشخيص اينكه اين كتاب مشتمل بر چه مطالبي است و چه هدفي را تعقيب مي كند، و در آن دو دسته سؤال مطرح است: دسته اول پرسش ها مربوط مي شود به نگرش اين كتاب نسبت به جهان، انسان، حيات، مرگ وغيره يا به عبارت جامع تر، به جهان بيني

كتاب و به اصلاح فلسفه خودمان، « حكمت نظري » كه مي توان به « ديد كتاب » ن

يز تعبير كرد.
دسته اول سوال ها درخصوص اين است كه كتاب چه طرحي براي آينده انسان دارد وانسان وجامعه را براساس چه الگويي مي خواهد بسازد ، كه ازاين الگو به « پيام كتاب » تعبير مي شود.
اين نوع شناخت ، مربوط به محتوا است ودرباره هر كتابي مي توان از اين منظر بحث كرد . ممكن است كتابي از « ديد » و «‌ پيام » خالي باشد ويا تنها « ديد » داشته باشد ونه پيام ويا آنكه هر دورا دارا باشد.


درباب شناخت تحليلي قرآن ، چگونگي عرضه مطالب ونوع استدلال ها وسبك ارائه مطالب نيز مطرح است ؛ يعني اينكه مثلاً آيا ديدي فيلسوفانه ويا به اصطلاح امروز عالمانه دارد؟ آيا قضايا را عارفانه نگاه مي كند ويا آنكه سبك مخصوص به خود دارد؟ آيا چون قرآن نگهبان ايمان است وپيامش ايماني است، به عقل ، به چشم رقيب مي نگرد ومي كوشد جلوي تهاجم عقل را بگيرد ودست وپايش را ببند ويا به عكس همواره به چشم يك حامي ومدافع به عقل مي نگرد واز نيروي آن استمداد مي كند؟ اين سوالات ونظاير آن كه درشناخت تحليلي طرح مي شود، ما را با ماهيت قرآني آشنا مي سازد .
ج ــ شناخت ريشه ا ي : بعد از احراز صحت استناد كتاب به نويسنده اش و تحليل وبررسي محتواي كتاب، درمرحله سوم به اين مطلب پرداخته مي شود كه آيا مطالب ومحتويات آن ، حاصل فكر وابداع نويسنده آن است يا آنكه از انديشه ديگران وام گرفته شده است .چنين شناختي فرع بر شناخت تحليلي است . پس از مطالعه تحليلي، پاي مقايسه وشناخت تاريخي به ميان مي آيد.
براي شناخت ريشه مي بايد تمام محتويات قرآن را با تمام كتابهاي ديگر موجود درآن زمان به

خصوص كتابهاي مذهبي مقايسه كرد ودر اين مقايسه تمام شرايط وامكانات از قبيل ميزان ارتباط شبه جزيره عربستان با سايرنقاط ، تعداد افراد باسواد وغيره را درنظر گرفت وارزيابي كرد كه آيا آنچه درقرآن است دركتابهاي ديگر يافت مي شود يا نه ؟ واگر پيدا مي شود به چه نسبت هست ؟ وآيا نقل مطالب مشابه ، شكل اقتباس دارد ، يا آنكه مستقل است وحتي نقش تصحيح اغلاط

آن كتابها وروشن كردن تحريفات آنها را ايفا مي كند؟ 1
اصالتهاي سه گانه قرآن
مطالعه درباره قرآن ، ما را با اصالتهاي سه گانه اين كتاب آشنا مي كند . اولين اصالت قرآن ، اصالت انتساب است ؛ يعني بدون پي جويي نسخه هاي قديمي، روشن است كه آنچه امروز به عنوان قرآن تلاوت مي شود ، همان كتابي است كه حضرت محمد بن عبدالله به جهان عرضه كرده است . اصالت دوم، اصالت مطالب است ؛ يعني معارف قرآن التقاطي نيست ، بلكه ابتكاري است . اصالت سوم ، اصالت الهي است ؛ يعني اين معارف به حضرت رسول افاضه شده است وايشان صرفاً‌ حامل پيام وحي بوده اند. ازآنجا كه شناخت ريشه ا ي قرآن مبتني بر شناخت تحليلي آن است، بحث را با شناخت تحليلي شروع مي كنيم ، تا به «‌اصالت الهي » يعني معجزه بودن قرآن، كه عمده ترين اصالت هاي قرآن است ، برسيم .
شرايط آشنايي با قرآن
يكي از شرايط ضروري شناخت قرآن آشنايي با زبان عربي است . بدون دانستن زبان عربي ، آشنايي با قرآن امكان پذير نيست . شرط ديگر ، آشنايي با تاريخ اسلام است . اين كتاب برخلاف تورات وانجيل ـ كه يكباره نازل شده اند ـ درطول 23 سال دوران زندگي پيامبر ، درخلال جريــان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- آشنايي با قرآن - 1و2- صص 18-9.
پرهيجان تاريخ اسلام ، نازل شده است واز همين رو، آيات قرآن ، به اصطلاح شأن نزول دارند. شأن نزول معناي آيه را محدود نمي كند، بلكه دانستن شأن نزول تا حد زيادي درروشن شدن مضمون آيات ، مؤثر وراهگشاست .
شرط سوم، آشنايي با سخنان پيامبر اكرم است. آن حضرت به نص خود قرآن، مبين و مفسر

اين كتاب است. 1 و آنچه از پيامبر رسيده، ما را در تفسير قرآن ياري مي دهد. براي شيعيان روايات معتبري از ائمه اطهار عليه السلام رسيده، همان اعتبار روايات معتبر نبوي را دارد، به همين دليل روايات موثق ائمه، كمك بزرگي در راه شناخت قرآن است.
نكته مهم در بررسي قرآن، اين است كه در درجه اول مي بايد قرآن را به كمك خود قرآن شناخت. آيات قرآن مجموعاً يك ساختمان به هم پيوسته را تشكيل مي دهند و معاني آيات بايد در كنار

يكديگر فهميده شوند. آيات قرآن برخي مفسر برخي ديگر است و همان گونه كه برخي مفسران بزرگ گفته اند، ائمه اطهار عليه السلام اين روش تفسيري را تأكيد كرده اند، چرا كه قرآن در بيان مسائل، شيوه ا ي مخصوص به خود دارد و در بسياري موارد اگر آيه ا ي بدون عرضه بر آيات مشابه، اخذ شود، مفهومي پيدا مي كند كه با مفهوم همان آيه در كنار آيات هم مضمون ديگر، بكلي متفاوت است.
به عنوان نمونه ا ي از شيوه خاص قرآن، مي توان از آيات محكم وآيات متشابه نام برد. تصور عوامانه درباره اين آيات، اين است كه مطالب در آيات محكم، ساده و صريح و در آيات متشابه، به صورت معما و رمز مطرح شده است. بر اين اساس مردم تنها حق تدبر در آيات محكم را دارند
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- « وانزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم » يعني : « وما اين ذكر]= قرآن[رابرتونازل كرديم تا آنچه راكه به سوي مردم نازل شده است ،براي آنها روشن سازي.» (نحل/44)
و آيات متشابه اساساً قابل شناخت نيستند. قهراً سؤال مي شود كه فلسفه آيات متشابه چيست و چرا
قرآن آياتي را كه قابل شناخت نيستند، عرضه كرده است؟
پاسخ اين است كه نه معناي محكم، صريح و ساده است و نه معناي متشابه، معما و رمزگونه. قرآن خودش را كتابي روشنگر وقابل فهم براي همه كه آياتش همه نور و هدايت است، معرفي مي كند. سر مطلب در آيات محكم و متشابه اين است كه برخي از مسايل بخصوص وقتي سخن از غيب و ماوراي طبيعت است، با قالب الفاظ قابل بيان نيستند و از آنجا كه زبان بيان قرآن همين زبان بشري است، ناگزير آن موضوعات لطيف و معنوي با عباراتي كه بشر براي موضوعات مادي به كار مي برد، بيان شده اند. مسائل در بعضي آيات به گونه ا ي طرح شده كه براي جلوگيري از سوء فهم بايد حتماً به كمك آيات ديگر تفسير گردد و غير از اين راهي وجود ندارد. قرآن براي جلوگيري از مشتبه شدن آن معاني عالي و شامخ با معاني مادي، مي فرمايد: متشابهات را به محكمات ارجاع دهيد.1
برخي آيات قرآن محكم هستند؛ يعني داراي آن چنان استحكامي كه نمي توان آن ها را از معني خود خارج كرد ومعاني ديگري نتيجه گرفت . اين آيات ام الكتاب ، يعني آيات مادرند ومرجع آيات متشابه به حساب مي آيند. آيات متشابه براي فهميدن وتدبر كردن است ، اما بايد به كمك آيات محكم درآن ها تدبر كرد وبدون كمك آيات مادر، آنچه از متشابهات اخذ شود، درست ومعتبر نخواهد بود.


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- « هوالذي انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب واخرمتشابهات » « اوكسي است كه اين كتاب رابرتونازل كرد،كه قسمتي ازآن ،آيات محكم است،كه اساس اين كتاب مي باشدوقسمتي ازآن متشابه ». (آل عمران/7) ]«ام» دراصل به معني محل رجوع وبازگشت مي باشد.[
آيا قرآن شناختني است ؟
درتحليل محتوايي قرآن ، نخستين سوال اين است كه آيا ميتوان درمطالب ومسايل قرآن تفكر وتدبر كرد، يا آن كه اين كتاب اساسا‌ً براي شناختن ، عرضه نشده وصرفاً براي تلاوت وثواب بردن وتيمن وتبرك است ؟ شايد اين سوال بي مورد تصور شود؛ زيرا دراين كه قرآن كتابي براي شناخت است كسي ترديد نمي كند. اما از آنجا كه دردنياي اسلام به علل مختلف جريانهاي نامطلوبي درموضوع شناخت درقرآن پيش آمده ، كه درانحطاط مسلمين تأثير به سزايي داشته ومتأسفانه هنوز هم ريشه هاي آن افكار منحطط وخطرناك درجامعه ما وجود دارد، لازم مي دانيم كمي دراين باره توضي

ح بدهيم . سه چهار قرن پيش دربين علماي شيعه ، افراد معروف به « اخباريان » پيدا شدند كه معتقد بودند قرآن حجت نيست . اينها از ميان منابع چهارگانه فقه كه از طرف علماي اسلام به عنوان معيار شناخت مسائل اسلامي عرضه شده بود ، يعني قرآن ، سنت ، عقل واجماع ، سه

منبع را قبول نداشتند.اجماع را رسم سني ها وغير قابل اتباع مي دانستند درخصوص عقل مي گفتند : يا اين همه خطاي عقل ، اعتماد برآن جايز نيست . اما در مورد قرآن محترمانه ادعا مي كردند كه قرآن بزرگتر از آن است كه ما آدمهاي حقير بتوانيم آن را مطالعه كنيم ودر آن بينديشيم فقط پيامبر وائمه  حق دارند درآيات قرآن غور كنند. ما فقط حق تلاوت آيات را داريم . اخباريان تنه

ا مراجعه به اخبار واحاديث را جايز مي دانستند . شايد تعجب كنيد اگر بدانيد در بعضي از تفاسيري كه توسط اين افراد نوشته شد ، اگر حديثي ذيل آيه وجود نداشت ، چنانكه گويي آن آيه از قرآن نيست ، از ذكر آيه خودداري مي كردند . اين عمل نوعي ظلم وجفا بر قرآن وخروج از مسير آن بود.
گروه ديگري نيز به جز اخباريان بودند كه قرآن را دور از دسترس عامه مي دانستند .از جمله اشاعره، كه معتقد بودند شناخت قرآن ، عبارت است از تدبر در آيات قرآن نيست ، بلكه معناي آن فهم معاني تحت اللفظي وظاهر آيات ورها كردن باطن است . آنها به دليل برداشت عوامانه از قرآن وتعطيل كردن عقل ، خيلي زود ازجاده درك صحيح منحرف شدند واعتقادات نادرستي مانند تجسم ( جسم بودن خدا ) ، امكان رؤيت خدا با چشم ، وگفتگو با خدا بازبان بشري وصدها اعتقادات انحرافي ديگر پيدا كردند.
درمقابل گروهي كه قرآن را رها كرده بودند ، گروهي پيدا شدند كه قرآن را وسيله رسيدن به اهداف واغراض خود قراردادند . اينان درزمينه ا ي كه منافعشان اقتضا مي كرد، به تأويل آيات قرآن مي پرداختند ومسائلي را به قرآن نسبت مي دادند كه كاملاً با روح قرآن بيگانه بود . درمقابل هر اعتراضي پاسخشان اين بود كه باطن آيات را تنها ما مي دانيم واين معاني از شناخت باطن آيات بدست آمده اند.قهرمانان اين جريان درتاريخ اسلام ، دو گروهند . اول اسماعيله يا باطنيه ودوم متصوفه . اسماعيليان شيعه شش امامي هستند وبه واسطه باطني گري خيانت هاي زيادي درتاريخ اسلام مرتكب شدند وتقش بزرگي در ايجاد انحراف درمسائل اسلامي داشتند.
بعد از اسماعيليه ، متصوفه درزمينه تحريف آيات وتأويل آنها مطابق عقايد شخصي خود، يد طولا

يي داشته اند. براي نمونه ، از تفسير هاي تحريف گونه مي توان به داستان حضرت ابراهيم  وذبح پسرش اسماعيل اشاره كرد، كه متصوفه مي گفتند : مقصود از ابراهيم ، ابراهيم عقل است ومقصود از اسماعيل ، اسماعيل نفس است ؛ يعني عقل ، قصد داشت تا نفس را ذبح كند.
روشن است كه چنين برداشتي بازي كردن با قرآن وشناخت انحرافي آن است . پيامبر اكرم  درباره چنين برداشت هاي مبتني براميال شخصي از قرآن كريم ، فرمود:
« من فسّر القرآن برأيه فليتبوّءُ مقعده في النار »1 .


راه وسطي را كه قرآن دربرابر جمود وخشك انديشي اخباريان ونيز درمقابل برداشت هاي نارواي باطنيه ومانند آنها پيشنهاد مي كند، عبارت از تأمل وتدبر بي غرض ومنصفانه است . قرآن علاوه برمومنين ، مخالفين را هم به جاي جبهه گيري به تفكر درآيات خود، فرا مي خواند . دربرخي آيات، هدف از انزال قرآن ، تدبر وتذكر بيان شده است 2. اين آيات ودهها آيه ديگر ، درتأكيد برتدبر درقرآن، جواز تفسيري قرآن را تأييد مي كنند .وقتي منصفانه وبي غرض درقرآن تأمل شود به اين نتيجه مي رسيم كه هيچ ضرورتي ندارد كه بتوان همه مسائل آنرا حل كرد. قرآن ازاين حيث شبيه طبيعت است ؛ يعني چه بسيار رازها وجود دارد كه حل نشده ودر شرايطي فعلي نيز براي ما امكان حل آنها وجود ندارد ، اما اين مسايل درآينده حل خواهد شد . بعلاوه درشناخت طبيعت ، انسان بايد انديشه خود را با طبيعت ، آنگونه كه هست ، مطابق كند ، نه آنكه طبيعت را آنگونه كه مي خواهد تفسير كند . قرآن نيز مانند طبيعت كتابي است كه برا ي يك زمان نازل نشده است . درغير اين صورت اگر همه رازهاي آن درگذشته كشف مي شد ، اين كتاب جاذبه وتازگي واثر بخشي خود را از دست مي داد. همانطور كه ائمه اطهار  ، توضيح داده اند قرآن تنها براي يك زمان ويك مردم نازل نشده است ، بلكه براي همه زمانها وهمه مردم است واستعداد تفكر وتدبر وكشف جديد هميشه برا ي قرآن هست . درحديثي از پيامبر اكرم  نقل شده است كه مثل

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- هركس قرآن را براساس اميال خودتفسيركند ،جايگاهش درآتش مهيا شده است. (عوالي اللئالي- ج4-ص104)
2- « كتاب انزلناه اليك مبارك ليدبر واياته وليتذكراولوا الالباب » يعني :« اين كتابي است پربركت،كه برتونازل كرديم تا درآيات آن تدبركنند وخردمندان متذكرشوند.(ص/29)


قرآن،مثل خورشيد وماه است ومثل آن دو هميشه در جريان است1.يعني ثابت ويكنواخت نيستند. 2
فصل اول ــ شناخت تحليلي قرآن
قرآن درباره مطالب بسياري بحث كرده است ودراين ميان، روي بعضي از مطالب زياد تكيه كرده وروي برخي كمتر. از جمله مسائلي كه درقرآن مورد بحث قرار گرفته ، جهان وخداي جهان است. بايد ببينم قرآن خدا را چگونه مي شناساند . فيلسوفانه يا عارفانه ؟ آيا به سبك تورات وانجيل اس
مسأله ديگر ، مسأله جهان است . بايد بررسي كنيم كه ديد قرآن درباره جهان ، چگونه است ؟ آيا خلقت وجهان را عبث وبازيچه مي داند يا آن را برحق مي داند؟ آيا جريان جهان را براساس يك سلسله سنن مي داند يا آن را بي قاعده وگزاف مي شمارد؟ بايد نظر قرآن درباره انسان نيز تحليل شود . آيا قرآن انسان را حقير مي شمارد يا براي اوكرامت وعزت قايل است؟ آيا قرآن براي جامعه انساني شخصيت واصالت قايل است يا آنكه فرد را اصيل مي داند؟آيا جامعه مانند افراد انسان ، موت وحيات دارند يا نه؟ نظر قرآن درباره تاريخ ونيروهاي محرك تاريخ چيست ؟ وتأثير فرد درتاريخ تا چه اندازه است ؟ مسائل ديگري مانند نظر قرآن درباره خودش ونيز سخني كه قرآن درباره پيامبر دارد، تعريف مؤمن وصفات مؤمنين و … درقرآن مطرح است كه هر كدام از اين بحث ها ، شعبه ها وشاخه هايي دارد كه درجاي خود مي آيد .
قرآن چگونه خود را معرفي مي كند؟
براي تحليل محتواي قرآن ، بهتر است ابتدا نظر خود قرآن ، درباره خودش را بررسي كنيم . اولين
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- آشنايي با قرآن - ج1و2- صص 30-19.
2- « يجري كما يجري الشمس والقمر » (بحارالانوار-ج35-ص404).
نكته ا ي كه قرآن درباره خودمي گويد ، اين است كه اين كلمات وعبارات، سخن خداست . قرآن تصريح مي كند كه پيامبر انشا كننده قرآن نيست ، بلكه آنچه را توسط روح القدس يا جبرئيل به اذن خدا بر او القا شده است ، بيان مي كند.


قرآن ، رسالت خود را هدايت مردم وراهنمايي آن ها براي خروج از تاركي ها به سوي نور معرفي مي كند. 1بدون شك يكي از مصاديق اين ظلمات ، جهالت ها وناداني هاست وقرآن بشررا از اين ظلمات به روشنايي علم مي برد. اگر ظلمت ها تنها در ناداني خلاصه مي شد، فلاسفه هم

مي توانستند اين مهم را به انجام برسانند، ولي ظلمت هاي ديگري چون منفعت پرستي ، خودخواهي وهوا پرستي كه ظلمت هايي فردي واخلاقي اند ونيز ظلمت هاي اجتماعي ، نظير ستم وتبعيض و… وجود دارد كه به مراتب خطرناكتر از ظلمت ناداني است2ومبارزه با آنها از عهده علم خارج است وبر عهده قرآن وساير كتابهاي آسماني است . 3
آشنايي با زبان قرآن
منظور از تلاوت ، تنها ثواب بردن ، بدون درك معاني آن نيست . بلكه خواندن ، مقدمه ا ي ا

ست براي درك معاني آن . درك معاني قرآن ويژگي هايي دارد كه بايد به آن توجه داشت . يك
وظيفه قرآن ، تعليم انديشه هاي تازه است . دراين جهت مخاطب قرآن ، عقل انسان خواهد بود
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- «الركتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الي النور...» يعني :« اين كتابي است كه برتونازل كرديم، تامردم را ازتاريكي ها(ي شرك وظلم وجهل) به سوي روشنايي (ايمان وعدل وآگاهي) ... درآوردي .» (ابراهيم/1).
2- قرآن همواره ظلمات راجمع مي آورد ونوررا مفرد ذكرمي كند؛ يعني راه راست يكي بيشتر نيست ومسيرانحراف وگمراهي متعدد است .
3- « ولقد ارسلنا موسي باياتنا ان اخرج قومك من الظلمات الي النور» « ماموسي را با آيات خود فرستاديم؛(ودستورداديم) كه: قومت را ازظلمات به نوربيرون آر.» (ابراهيم /5) ازاين آيه استفاده مي شودكه اين تاريكي، همان تاريكي ستم فرعون وفرعونيان است ونور،نورآزادي وعدالت .
وقرآن با زبان منطق واستقلال با او سخن مي گويد. اما به جز اين زبان ، قرآن زبان ديگري دارد كه
مخاطب آن دل است وزبان آن احساس . يكي از متعالي ترين غرايز واحساسات انسان

حس مذهبي وفطرت خداجويي اوست . سروكار قرآن با اين حس شريف وبرتر است . قرآن كريم نيز در توصيف خود، براي خود دو زبان قايل مي شود . گاهي خود را كتاب تفكر ومنطق واستقلال معرفي مي كند وگاهي كتاب احساس وعشق . قرآن نه تنها غذاي عقل وانديشه ، كه غذاي روح هم هست . براي آشنايي وانس با قرآن ، آشنايي با اين دوزبان لازم است وعدم تفكيك آنها مايه بروز خطا خواهد شد.
قرآن بر موسيفي خاص خودش تأكيد زيادي دارد ، نوعي از موسبقي كه اثرش دربرانگيختن

احساسات عميق ومتعالي انسان از هر موسيقي ديگر بيشتر است . قرآن درخطاب بر پيامبر  مي گويد: « درحالي كه به عبادت ايستاده ا ي قرآن را ترتيل كن.»1 « ترتيل » ، يعني قرائت قرآن ، نه آن قدر تند كه كلمات مفهوم نشود ونه آن قدر جدا از هم كه رابطه ها ازبين برود. مي گويد: قرآن را با تأني ودر حالي كه به محتواي آيات توجه داري بخوان .
درميان مسلمان ها يگانه چيزي كه مايه نشاط وكسب قدرت روحي وپيدا كردن خلوص وصفاي باطن بوده، همان موسيقي قرآن است . نداي آسماني در اندك مدتي از مردم وحشي شبه جزيره عربستان، مؤمناني ثابت قدم بوجود آورد كه توانستند با بزرگترين قدرت هاي زمان درافتند وآنها را از پا درآورند . مسلمانان ، قرآن را نه فقط به عنوان يك كتاب درس وتعليم كه همچون يك غذاي روح ومايه كسب نيرو وازدياد ايمان مي نگريستند. پيامبر نيز تنها وبي هيچ پشتيبان درحالي


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- ورتل القرآن ترتيلاً (مزمل/4).
كه تنها قرآن را دردست دارد، قيام مي كند، اما همين قرآن براي او سرباز وسلاح ونيرو فراهم مي كند ودشمن را دربرابرش خاشع وخاضع مي گرداند.


وقتي قرآن زبان خود را زبان دل مي داند، منظورش آن دلي است كه مي خواهد با آيات خود، آن را صيقل بدهد وتصفيه كند وبه هيجان بياورد . اين زبان ، غير از موسيقي است كه احياناً‌ احساسات شهواني را تغذيه مي كند ويا حس سلحشوري را تقويت مي كند اين همان زباني است كه از اعراب بدوي، مجاهديني مي سازد كه براي آنان منافع شخصي ومسائل فردي دركار نبود ودر همه لحظات ، با عمق هستي در ارتباط بودند ، شبهايشان به عبادت مي گذشت وروزهايشان به جهاد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید