بخشی از مقاله

مركز آفرينشهاي هنري يزد

مقدمه
اهميت موضوع
تحولات گوناگون در تاريخ هر مرز و بومي جداي از همه عوامل دروني و بيروني اش يك واقعيت غير قابل انكار بوده است. عرصه هاي گوناگون اجتماعي، تاريخي، فرهنگي و ... شاهد اين دگرگوني با درجات مختلف بوده اند.


يك روز در جامعه اي ورود صنعت و ماشين منشا اين تحولات بوده و روزگاري شرايط خاص منطقه اي چنين نقشي را ايفا كره است. شهرها و روستاهاي مختلف سرزمين عزيزمان ايران، سرد و گرم بسيار چشيده اند و تغييرات بسياري را تجربه كرده اند. با پيشرفت علم، فن آوري ارتباطات و ... روز به روز تحولات، گسترده تر شده اند و آثار آنها گريز ناپذير تر نموده اند. چنين تحولات، علتها، چگونگي و تبعات آن بخشي است كه شايد راهكارهاي مناسبي براي دستيابي به يك هدف مشخص در هر زمينه فعاليتي باشد.


ساختار معماري هر منطقه اي هم روند فوق الذكر را داشته است و كما بيش تحولات و دگرگوني هايش منطبق بر مدعاي اخير است. با يك نگاه گذرا اما پر دقت مي توان دريافت كه بافتهاي شهري و اجتماعي شهرهاي ايران و به خصوص منطقه فوق ، دستخوش بسياري از اتفاقات به طور خواسته و يا ناخواسته و مثبت يا منفي گشته اند. سنت، مردم، اعتقادات، اقليم، امكانات و ... در طول دورانهاي مختلف گذشته چهره يك شهر يكدست، متمركز را تصوير كرده است. كه در سايه تمامي همان عوامل بر شمرده شده پاسخگوي تمام جوانب يا لااقل بخش عمده اي از نيازهاي زمان خود بوده است.
به عنوان مثال سلسله مراتب دسترسي بر اساس مركزيت اماكن عمومي مثل بازار،مسجد جامع، حسينيه ها و حمام و ... شكل گرفته بود و در نهايت به كوچه ها و در بندها و هشتي و حياط و اتاقها منتهي مي شد، راهكاري بود براي پاسخگويي به تمامي نيازهاي فوق.
اقليم سرد بواسطه سازوكارهاي انديشيده شده توسط معماران و استفاده از مصالح بوم آور، رام گشته بود. مسائل اعتقادي و فرهنگي نيز چه در مقياس بزرگ شهري (مساجد و ...) و چه در مقياس مسكن شخصي (اندروني و بيروني و ...) به شكل مطلوبي پاسخ داده شده بود براي هر پرسش، پاسخ برازنده تراشيده شده بود در هر زمان براي هر سوالي، جوابي در خور (يا لا اقل قابل قبول) انديشيده مي شد كه خود پيوستگي دورانها و تحولات آن مورد را رقم مي زد. اين راهكارها و تفكرات پاسخگو را شايد بتوان در زمره پيشرو ترين هاي آن دوران قلمداد كرد. اما بنا به دلائل مختلف (انقلاب صنعتي و پس از آن عدم كفايت حكام زمان و ...) دوران شكوفايي در تمام عرصه ها به نوعي از دست اين قوم گسيخته شد و به تبع آن مانند مسابقه

دوئي كه هميشه چشم ديگران به ما كه در جلو بوديم دوخته شده بود. حالا چشم به ساق پيشرو سبقت گرفته داريم.
به اين ترتيب ابتكار عمل و انديشه به لحاظ عقب افتادگي ناخواسته از دستمان خارج شده و روز به روز شاهد تغييرات تحولاتي بوديم كه به علت وجود انديشه ها و كار

هاي نوي ديگران ما را نيز تحت تاثير قرار مي داد. اما از آنجا كه تحولات پي در پي و رشد پوياي همه جانبه افكار، انديشه ها، فن اوري و ... يكي از اصول هميشگي دورانها بوده است، بي ترديد هر مملكت و قومي كه به هر علتي نتواند رشد قابل توجه در زمينه اي مختلف داشته باشد نمي تواند تعيين كننده و تاثير گذار باشد. به عبارتي همزمان باافول تدريجي ه

مه جانبه تواناييها در سرزمين ما و رشد و توسعه جوامع ديگر به خصوص مغرب زمين، تمام فعاليتها و روابط به طور اعم و فرهنگ و هنر به طور اخص تحت تاثير اين موج ايجاد شده قرار گرفت. به طوري كه با گذشت هرروز، ماه و سال، شاهد كمرنگ شدن اصالتهاو هويتهاي خويش بوديم. علت نيز كاملا مشخص است، وقتي توان و مايه اصلي به هر علت و دليلي وجود نداشته باشد توانايي مقابله با مايه ها و حرفها و توانهاي شايد بد، اما انديشيده شده نيز نخواهد بود. مانند بسياري از ورزشها ما نيز در اين شرايط حالت دفاع آن هم از نوع بدش را داشتيم، دفاع بازي كه هر بار بازتر و بازتر مي شد.
بعضا هم اگر مقابله اي مي كرديم كه يا شايد قدرتمان كمتر بوده و شايد چون انديشه خاصي نداشتيم بزودي زود از صحنه خارج شديم به اين شكل در بسياري از زمينه ها ما مصرف كننده توليدات و ابتكارات ديگران شديم. تجربه و تحقيق نشان داده است كه در طي اين روند خواسته يا ناخواسته ملتهايي از نوع و درجه ملت ما هر جا كه انديشه ها و فكر برتر و طبيعتا عمل مناسب تر در آستين داشته اند موفق بوده اند. يعني هر جا كه

صرفا مصرف كننده بدون تفكر نبوده ايم و در همان زمينه وارداتي انديشه را نيز بكار گرفته ايم، نسبتا موفق بوده ايم چنين جرياني در باب فرهنگ و معني به ويژه در چند سال اخير بعد از انقلاب اسلامي در كشور خودمان به شكل زاينده اي ديده م

ي شود. براي مثال درست است كه سينما و فيلم يك مقوله كاملا بيگانه با فرهنگ ماست و ما مبتكر آن نبوده ايم اما با مختصري انديشه و كار عاقلانه توانسته ايم در سالهاي گذشته (صرف نظر از سالهاي قبل از انقلاب كه خود بافته بوديم) حرفهاي بسياري براي گفتن داشته باشيم و سينمايي را تحت عنوان «سينماي ايران» در دنيا مطرح كنيم. باشد كه در كليه زمينه هاي فرهنگ ، هنر و .. به جايگاه واقعي خود دست يابيم .


فرهنگسرا Cultural Center
فرهنگ معماري مدرن به طور سيستماتيك، فضاهاي

شهري سنتي مانند خيابان و ميدان را از شهرها حذف كرد و با تفكيك كار بريها بر اساس عملكرد آنها براي هر يك ، يك مجموعه يا ساختمانهاي اختصاصي در نظر گرفت. بدين ترتيب، فروشگاههاي كنار خيابانها به فروشگاههاي بزرگ و مراكز خريد، دفاتر قديمي به مجموعه هاي اداري، تماشاخانه ها و گالريها به مجموعه هاي عظيم فرهنگي نقل مكان كردند. اين نگرش يك بعدي به پاسخگويي به نيازها موجب شد ابنيه مدرن به محفظه هايي براي تعدادي كاربري مشخص از قبيل كتابخانه ، سينما، تئاتر، موزه، گالري و ... تبديل شوند.
اما در سه دهه پاياني قرن بيستم توجه جهانيان به اين واقعيت معطوف شد كه ارتباطات اجتماعي پيچيده اي كه به طور ضمني در بهره وري از كاربريهاي شهري شكل مي گيرند و موجب جاري و تپيده شدن زندگي شهري مي شوند. به مراتب مهم تر از پاسخگويي صرف به نيازي مشخص به صورت مستقيم و صريح است. تحقيقات بسيار دهه هاي 70 و 80 نشان دادند كه كاربريهاي مهم فرهنگي اعم از سينما، تئاتر، موزه، اپرا و ... همه درگير بحران اند و نمي توانند مخارج خود را تامين كنند. و علت اصلي اين بحران بي روح بودن و تخصصي بودن بيش از حد اين فضاهاست. اين تحقيقات نشان دادند كه ايجاد امكانات پيشرفته علمي و تكنولوژي براي پاسخگويي به نياز مردم كافي نيست.
تئوريهاي جديد موزه سازي، كه به ايجاد تغييرات در موزه هاي مهمي چون لوور انجاميد، حاصل تجديد نظر در نگرشهاي رايج نسبت به اين نوع فضاها بودند و در عمل اثبات كردند كه تلفيق كاربريهاي تخصصي با كاربريهاي جذاب عادي مي تواند در موفقيت يك موزه نقش مهمي ايفا كند.
هم اينك ديگر موزه هاي جديد خواه علمي ، خواه هنري ديگر مكانهايي نيستند كه فقط افراد علاقه مند با اهداف مشخصي به آنها رجوع مي كنند. بلكه فضاهايي براي گذران اوقات فراغت كه در عين حال آشنايي با اهداف مشخصي به آنها رجوع م

يكنند. بلكه فضاهايي براي گذران اوقات فراغت اند كه در عين حال آشنايي مردم را با مضامين حدي و اصلي نيز امكان پذير مي كنند. درواقع، امروزه تمايل پذيرفته شده در هم آميختن فعاليتهاي فرهنگي و علمي با تفريح، سرگرمي و برخوردهاي اجتماعي است. موزه هاي علمي گالريهاي نقاشي، نمايشگاهها و لابراتوارها، بيش از آنكه

به ارائه نمونه هاي اصل و آزمايشهاي علمي دقيق مورد توجه متخصصان بپردازند. به طور عمده به برنامه هاي آموزشي ـ تفريحي، شبيه سازيهاي بازي گونه، به نمايش گذاردن ماكتها و نمونه هاي بدلي فراوان، متنوع و سرگرم كننده، اختصاص ي

افته اند از معروفترين اين نوع مراكز فرهنگي، مركز ژرژپمپيدو و مجموعه فرهنگي دلاويلت است.
چنين بينشي با شرايط جديد پيشرفت علم و تكنولوژي و تنوع و تغييرات سريع در زمينه هاي هنري مطابقت دارد. چرا كه معلومات عمومي علمي يك فرد تحصيلكرده ـ حتي اروپايي ـ عمدتا مربوط به كشفيات و اختراعات قرن نوزده است و كمتر كسي از آخرين پيشرفتهاي علم نجوم، فيزيك، رياضيات و ... خبر دارد. فرهنگسراها از اولين نمونه هاي فضاهاي فرهنگي هوشمند براي پاسخگويي به اين شرايط جديد به شمار مي روند.
فرهنگسرا به عبارتي فضاي واقعي محصور شهري است كه در درون آن كاربريهاي بسيار متنوع و غير همجنس تجاري، فرهنگي، آموزشي، نمايشي و ... در كنار هم قرار مي گيرند؛ محل گذران اوقات فراغت و محل برخوردهاي اجتماعي و معاشرتهاست، مكاني است براي شركت مردم در توليد فرهنگ، و سرانجام جايي است كه در آن بين شهر و شهروند رابطه اي متقابل و پويا ايجاد مي شود.
و به همين دليل بر ديگر كاربريهاي تك منظوره و كمابيش منفعل مانند موزه و گالري سنتي برتري دارد. استقبال وسيع ايران به صورت مختص تهران از فرهنگسراها، كه با تاخير زياد نسبت به ديگر كشورها ولي با سرعت چشمگير ساخته شده اند، حاكي از موفقيت آنها در پاسخگويي به نيازي عيني است. ظاهرا آنها اگر چه از نمونه هاي غربي اقتباس شده اند. كاملا با فرهنگ و روحيه ايراني تطابق دارند. پيشينه فضاهاي شهري در ايران حاكي از آن است كه ايرانيان بسيار پيش از اروپاييها به محاسن تلفيق كاربريهاي گوناگون در قالب مجموعه اي واحد پي برده اند. كتابخانه ، مساجد، مدارس، بازار حسينيه ها و تكايا همواره به عنوان اندامهاي يك ارگانيزم واحد به هم مربوط بوده اند و كاربريهاي عمومي شهر نه به صورت ساختمانهاي مجزاي قرار گرفته در فضاهاي «بيروني» ميدان و خيابان كه اجزا و درونهاي مجموعه اي بزرگ به شمار مي آمده اند.

پيشينه مراكز فرهنگي
اگر بخواهيم به طور كل به موضوع فرهنگ نگرشي داشته باشيم، شايد بتوان نخستين مساجد، حسينيه ها و ميدان ها را به عنوان فرهنگسرا و فرهنگستان هاي اوليه ناميد. مراكز محله و فضاهاي مذهبي خود به عنوان مكاني در جهت رشد و توسعه ي مذهب و فرهنگ، نقش موثري داشته اند. در اين خصوص احداث ساختمان تكيه ي دولت كه به دستور ناصر الدين شاه در سمت جنوب تالار الماس در سال 1285 هـ.ق آغاز شد را مي توان اولين بناي مذهبي و به نوعي فرهنگي در ايران است كه تحت تاثير آمفي تئاتر فرهن

گي بنيان نهاده شد. قرار داشتن غرفه هاي خواص جهت تماشاي مراسم در اطراف صحنه وشكل مدور گونه تكيه دولت، درمعماري سنتي ايران سابقه نداشته و اين نوع طراحي به سالن هاي اجراي نمايش و اپرا در فرانسه نظير سالن اپراي پليتر و سالن خانه ي اپراي پاريس شباهت زيادي دارد. در اين تكيه محل نمايش و اجراي مراسم در فضاي مياني بنا بوده كه حضار و تماشاچيان در گرداگرد سكوي وسط و افراد مشخص در غرفه هاي داخل بنا مراسم را تماشا مي كردند. حضور زنان با چادرهاي سياه و روبنده و اجراي مرا

سم رژه توسط موزيكچيان ملبس به يونيفرم هاي فرنگي و در حال نواختن ادوات موسيقي غربي، همانند طرح خود بنا همجواري سنت و تجدد در يك زمان و مكان را به نمايش مي گذارد. به مرور زمان، فكر جدا كردن عملكردها مد نظر قرار گرفت و فضاهاي فرهنگي ـ آموزشي در مجموعه هايي جدا از هم تعريف شد. به طور كلي ميتوان گفت كه فرهنگستان به عنوان يكي از پيامدهاي قرن سيزدهم، در طي دوران هاي مختلف، به عنوان يك فضاي زير بنايي در اشاعه ي فرهنگ ايران فعاليت مي نمود.


فعاليت هاي فرهنگي و هنري در دوره ي پهلوي اول ، بعد تازه اي به خود گرفت. آنچه قبل از آن و در دوره ي قاجار به عنوان فعاليتهاي هنري و يا فرهنگي انجام مي گرفت، هيچ گاه در يك قالب منسجم سيستماتيك دنبال نشد و اصولا فعاليتي كلاسيك و وسيع در نقش يك تشكيلات فرهنگي و هنري به وقوع نپيوست؛ تلاش هايي كه انجام گرفت، تنها در چندين شخصيت و از جمله كمال الملك خلاصه مي شد و تمامي آنچه به عنوان ميراث فرهنگي اتلاق مي شد، آن بود كه بين توده ي مردم و تماماً به شيوه ي سنتي ، محلي، سينه به سينه و منحصرا از استاد به شاگرد منتقل مي شد.
نخستين اقدامات به شيوه ي جديد، در دوره ي معاصر، در زمان پهلوي اول به تاثير از فرنگ انجام پذيرفت. اولين فرهنگستان در زمان كابينة فروغي تشكيل شد و فعاليت هايي در زمينة ايجاد واژه اي جديد مورد احتياج در زبان فارسي و تبديل بعضي لغات بيگانه و عبري به زبان فارسي انجام گرديد. اولين موزه هنرهاي زيبا در سال 1309 براي پيشرفت و رواج هنرهاي زيباي ايران آغاز به كار نمود وهمزمان با آن ، هنرستان صنايع قديمه نيز افتتاح شد و گروهي از هنرمندان برجسته ايراني براي ترويج و پرورش هنرهاي زيباي باستاني دعوت شدند؛ كه اين هنرستان در رشته هاي مختلف هنرهاي سنتي، دستي و قديمي ايران، خدماتي ارزنده در زنده نمودن و بازسازي اين هنرهاي فراموش شده انجام داد. فعاليت موزه ايران باستان نيز در سال 1315 هـ. ش آغاز شد و اين موزه در بخش هاي مختلف (دوران پيش از تاريخ، دوران هاي تاريخي پيش از اسلام، دوره هاي اسلامي، سكه ها و مهره ها و ...) فعاليت خود را شروع نمود.
اين روند ادامه پيدا كرد و به مرور زمان در تمامي نقاط كشور، كتابخانه ها، فرهنگسراها، موزه ها و مكان هايي از اين قبيل تاسيس شدند.


البته آنچه امروزه از يك مركز فرهنگي ـ هنري انتظار داريم، بسيار فراتر از آن چيزي است كه در چند دهه اخير از آن انتظار مي رفت. در آن زمان، مركز فرهنگي، فضايي براي نمايش آثار خلق شده بود، ولي امروزه بسياري از فعاليتهاي جنبي از قبيل نمايشگاه هاي موقتي، همايش ها، پايگاه هاي اطلاع رساني و ... دركنار آن اضافه شده اند، چ

را كه جهان امروز، جهان ارتباطات است و براي آگاهي از موقعيت خود ضروري است علاوه بر شناسايي دقيق فرهنگ ملي،از ساير رخدادهاي فرهنگي دنيا نيز آگاه بود. اين مراكز با ارزش ترين و پر ثبات ترين عناصر زير بناي ملي در هر كشور محسوب مي شوند كه بيشترين دانش هاي بالقوه از طريق آنها جمع آوري و ذخيره شده و سپس بازتاب مي يابد.

اهميت تاسيسات فرهنگي ـ اجتماعي
رشد شهر نشيني و گذران اوقات فراغت در مناطق شهري امروزه يكي از مباحث پر اهميت در جامعه شناسي شهري و بطور كلي علم جامعه شناسي است. اثر پذيري روابط اجتماعي و بروز ناهنجاريها در محيط هاي پر جمعيت و به دور از نظارت هاي اجتماعي از ويژگي هاي نقاط شهري است. افزايش آسيب هاي اجتماعي و فرهنگي نظير جرم و جنايت، سرقت و خودكشي، طلاق، عقب ماندگي فرهنگي و امثال آن روابط مستقيمي با وضعيت هاي نهادي موجود هر جامعه دارد و محروميت از برخي تاسيسات اجتماعي ـ فرهنگي و يا كمبود هاي موجود در اين زمينه خود مهيا گر سوق طبقات سني، خاصه نوجوانان و جوانان به كج رويهاي اجتماعي در محيط هاي شهري است در اين خصوص تامين مراكز گذران اوقات فراغت جهت تمامي گروههاي سني و اقشار مختلف بصوري سازنده و مفرح، مانند توسعه مراكز تفريح كودكان و نوجوانان، احداث سالنهاي نمايش و سينماها، كتابخانه هاي عمومي در مراكز شهري و مراكز نواحي، كلوپ هاي تفريحات سالم، مراكز ورزشي و پاركها، شهر بازي و فرهنگ سراها جهت پر كردن اوقات فراغت و بيكاري جوانان و نوجوانان و افراد ميانسال خانوارهاي شهري از اهميت بسيار زيادي برخوردار ميباشد.

ضرورت مجموعه هاي فرهنگي
افزايش جمعيت و رشد و توسعه شهر نشيني طي دهه آينده نيازهاي جديدي را جهت گذران اوقات فراغت و ارتقاء كيفي نيازمنديهاي اجتماعي ساكنان شهر ايجاب مي نمايد و از اينرو با توجه به :
1ـ رشد اجتماعي ـ اقتصادي شهر تحت تاثير برنامه هاي منطقه اي و ملي
2ـ رشد فرهنگي جامعه شهري تحت تاثير روز افزون فرهنگ و آموزش و آشنايي با شيوه زندگي جديد از طريق وسائل ارتباط جمعي
3ـ تاثير متقابل رفتار اجتماعي گروههاي تحصيل كرده در ساير گروههاي اجتماع شهر
4ـ ارتقاء سطح در آمد و سهولت برخورداري از اوقات فراغت جهت گروههاي مختلف اجتماعي
5ـ چاره جويي جامعه شهري جهت حل معضلات آسيب هاي اجتماعي خاصه در بين جوانان و نوجوانان
6ـ توسعه وسايل ارتباط جمعي در سطح ملي، افزايش ميزان چاپ نشريات و مجلات و كتب و فيلم و نوار لزوم بوجود آمدن مكاني جهت پاسخگويي موارد فوق مشهود مي باشد.

تقسيم بندي فضاهاي فرهنگي شهر
با توجه به نوع استفاده از فضاهاي فرهنگي م

ختلف از چند جهت مي توان آنها را دسته بندي و طبقه بندي نمود كه بتواند جهت دستيابي به اهداف خاص ما را ياري دهد حاكميت فضاي شهري و ترافيك آن در شهر سبب شده است كه فضاهاي خدماتي مورد نياز در شهرها به محله

اي، منطقه اي و شهري تقسيم شوند بنابراين فضاهاي فرهنگي نيز كه جزو خدمات شهري و فضاهاي شهري عصر جديد مي باشند اين تقسيم بندي را به خود مي گيرند. حال به ويژگي هاي اين فضاها مي پردازيم:
الف ) فضاهاي فرهنگي محله اي
ـ فضاهايي كه در مقياس محله اي عمل مي كنند و خدمات مورد نياز اقشار مختلف همان محله را تامين مي كند.
ـ استفاده از اين فضاها باعث مي شود تا افراد هر محله براي نيازهاي فرهنگي كه هر روز با آن در ارتباط هستند احتياج به طي مسير طولاني

و رسيدن به مركز شهر را نداشته باشند كه علاوه بر صرف وقت وهزينه بر ترافيك شهر نيز افزوده شود.
ـ وجود خدمات فرهنگي محله اي سبب مي شود كه هر محله با خصوصيات خاص خود تعريف شود و بنا به خصوصيات و ويژگي هاي خود خدمات ارائه نمايد كه سبب ايجاد تنوع در نحوه خدمات رساني محله ها مي شود.

ب ) فضاهاي فرهنگي منطقه اي
از فضاي خصوصي محلات كه مي گذري، هر چند محله در شهر ايجاد يك منطقه را مي نمايد كه اين مناطق ممكن است توسط يك خيابان اصلي از هم جدا شوند و يا وجود يك فضاي شهري مانند پارك و يا .... مناطق را از يكديگر جدا نمايد ولي هر منطقه داراي خصوصيات نزديكتر به يكديگر است و د صورت ايجاد فضاهاي فرهنگي منطقه اي، نياز افراد منطقه تا حدود زيادي تأمين مي شود اين فضاها داراي خصوصيات زير نيز مي باشند:
ـ اولين خصوصيات فضاهاي فرهنگي منطقه اي اين است كه براي رسيدن به آن لازم به رفتن به مركز شهر و افزودن به ترافيك شهري نيست.
ـ چه بصورت پياده و چه سواره فاصله چندان زيادي را طي نخواهند كرد.
ـ خانواده ها با شناختي كه از اين مراكز در منطقه خود دارند اجازه استفاده فرزندان خود را از اين محل مي دهند. اين فضاها مي توانند شامل كاربريهاي ذيل باشند:
 كتابخانه نوجوانان و جوانان
 نمايشگاههاي آثار
 فضاهاي بازيهاي كامپيوتري و امثالهم
 و بسياري از فضاهاي ديگر

ج ) فضاهاي فرهنگي شهري


همانطور كه بسياري از فضاهاي خدماتي ، تفريحي، تجاري، ورزشي، ... داراي ويژگي هاي شهري هستند و مردم از تمام شهر براي استفاده از آن به مركز شهر مي آيند در مورد فضاهاي فرهنگي نيز فضاهايي هستند كه داراي ويژگي هاي شهري هستند و بايد به آن پرداخت.
ذكر اين نكته ضروري است كه اين تقسيم بندي براي كلان شهرها كه جمعيت آنها بيش از يك ميليون نفر است ممكن است تا حد

ودي تغيير كند ولي اين تقسيم بندي براي شهرهاي بين 20 هزار تا 500 هزار نفر مي تواند جوابگو باشد.
 فضاهايي هستند كه تمام مردم شهر براي استفاده از آن به قسمت مركزي شهر مي آيند.
 مورد نياز تمام مردم شهر مي باشد و ايجاد آن در هر محله يا منطقه معقول بنظر نمي رسد.
 يا جمعيت پشتيبان خود را در محلات و مناطق ندارد و يا از نظر اقتصادي ايجاد چند فضاي يكسان بصرفه اقتصادي نيست و با بودجه هاي شهري مطابقت نمي كند. از فضاهاي فرهنگي مي توان كتابخانه مركزي، آمفي تئاترها، سينماها، مركز كتاب، ... اسم برد.

د ) فضاهاي فرهنگي فرا شهري
فضاهاي فرهنگي فراشهري فضاهايي هستند كه بيشترين مراجعه آنرا كساني تشكيل مي دهند كه از ساكنين شهر نمي باشند يا جزو مسافرين شهر هستند كه به اين شهر وارد مي شوند و توريست شهر و يا اينكه مسافرين كه از اين شهر عبور مي كنند، ياكسانيكه براي استفاده خاص از اين فضا به اين شهر آمده اند. مانند فضاهاي خاص تاريخي كه براي ديدن آن مسافرين به آنجا مي آيند. يا كتابخانه هاي خاص و پژوهشي كه پژوهشگران و دانش جويان براي استفاده از كتب آن (كه امكان دارد در ديگر شهرها نباشد) به اين مكانها مي آيند. موزه ها و نمايشگاهها و گالريها نيز از اين دسته مي توانند ذكر شوند.
با توجه به موارد فوق و امكانات موجود در شهر اين مجموعه جزء فضاهاي فرهنگي شهري مي باشد.

مجموعه فرهنگي امام رضا (ع)
با توجه به كمبود فضاهاي فرهنگي در مشهد و در محدوده رو به گسترش غرب مشهد با تقاضاي اداره فرنگ و ارشاد اسلامي جهت اختصاص

قطعه زميني به كاربري فرهنگي، آموزشي (فرهنگسرا) شهرداري مشهد با ساخت فرهنگسرا در پارك ملت موافقت كرد.
فضاهاي پيش بيني شده اوليه شامل يك سالن نگارخانه، كلاسهاي تئوري و عملي شامل موارد مختلف، موسيقي، خط، نقاشي، گرافيك، طراحي، سفارگي، چوب ودكور، عكاسي، كامپيوتر و انيميشن، تئاتر وسينما، صنايع دستي و بخش اداري و پشتيباني و خدمات، بوفه، نمازخانه و سالنهاي كوچك ورزشي ... است .


به علت كمبود اعتبارات طرح در 2 فاز به اجرا گذاشته شد.
فاز يك شامل : كلاسهاي آموزشي، كتباخانه، گالري، انجمن سينماي جوان، بخش موسيقي،دفتر اسناد و مدارك فرهنگي انقلاب، موسسه توسعه سينماي فارابي سالن اجتماعات، بوفه، بخش اداري و تاسيسات طراحي واجرا شده است.
فاز دو شامل: سينما، كارگاههاي آموزشي، آمفي تئاتر: تاسيسات، آتليه طراحي و در حال اجرا مي باشد.

فاز يك :
فاز يك در سه طبقه ساخته شده است
ساختمان فوق از تركيب ساختاري يك مربع و 2 مستطيل در پلان طراحي شده است با توجه به عملكردهاي مختلف فضاها به وسيله راهروها و هشتي و حياط مركزي با هم پيوند خورده اند. براي گريز از يك نواختي در بدنه شكستهايي بوجود آمده است.
پلان نسبتا متقارن (شمال، جنوب) داراي چهار ورودي براي مراجعين در ضلع شرق و غرب و يك ورودي براي تاسيسات (رمپ) در ضلع غرب است.
فرم و شكل و تركيب ورودي ضلع شرقي شاخص تر و مشخص تر است ولي به علت آنكه دسترسي آن كمتر و در محورهاي پر تردد قرار ندارد كمرنگ تر و ضعيف شده است، به طوري كه در حال حاضر از آن استفاده نمي شود.
با توجه به چيدمان فضايي و سير كولاسيون حركتي محور شمال جنوبي قوي ترمي باشد در حاليكه ورودي از محور شرق وغرب مي باشد.
در دايره فني اداريه فرهنگ و ارشاد اسلامي مطالعات و طراحي طرح فوق تقريبا 15 سال پيش صورت گرفته و هيچگونه مطالعات مدوني از طرح وجود ندارد.
هر چند مجموعه در داخل پارك قرر دارد و پارك نيز يكي از اصلي ترين محلهاي تفريحي گردشگري در شهر مشهد مي باشد ولي هيچگونه ارتباطي بين پارك و مجموعه نمي باشد. و تاثير قرارگيري مجموعه در داخل يك پارك به هيچ وجه مشاهده نمي شود. تنها مسيرهاي ارتباطي و وروديهاي پارك است كه توانسته بر مجموعه تاثير بگذارد.
هر چند مجموعه بر روي سكو است ولي هيچ رمپي براي حركت معلولين وجود ندارد.
وروديهاي مجموعه مشخص و از فاصله دور نيز تشخيص داده مي شود.
پس از وارد شدن از ورودي غربي اطلاعات در سمت چپ قرر دارد كه يك نگهباني ديگر در سمت راست ورودي شرقي نيزمي باشد كه در حال حاضر

بلا استفاده است. پس از نگهباني يك سرسرا با دو فريد در دو طرف قرار دارد كه نور قسمت زير زمين را تامين مي كند در اين محل چند تلفن كارتي نسب شده كه باعث شلوغي و مكث در اين محل شده است.
دو ورودي به هشتي منتهي مي شوند كه اين محل

با توجه به تناسبات، وسعت و نروي كه از سقف گنبدي و جداره هاي طبقه اول وارد مي شود كاملا در روز مشخص است.
اين هشتي فضاي تقسيمي است كه به حياط مركزي (قلب مجموعه) و بخش اداري منتهي مي شود.
چيدمان فضاها در اطراف حياط مركزي به گونه اي است كه كتابخانه، كلاسها، سالن اجتماعات، پله هاي ارتباطي، دو ورودي ديگر مجموعه و فروشگاه قرار گرفته است.
با توجه به اينكه كتابخانه در طبقه همكف قرار دارد كلاسهايي كه از لحاظ صوتي مشكلي ايجاد نمي كنند در طبقه همكف طراحي و به وسيله 2 راهرو در سمت غرب و شرق به حياط مركزي ارتباط دارند كتابخانه در انتهاي محور طولي واقع است كه با سيستم بسته اداره مي شود و فاقد سالنهاي ويژه خواهران و برادران است و يكروز در ميان براي خواهران و برادران استفاده ميشود.
دو ورودي به مجموعه بلا استفاده بوده و به گفته مسولين فقط در موارد بسيار خاص مورد استفاده قرار مي گيرند.
مجموعه داراي 6 باكس پله مي باشد كه هر دو تا از آنها با هم كار مي كنند. سري اول رابط بين طبقه همكف و طبقه اول به قسمت اداري مي باشند كه در ضلع شمالي قراردارند. در زير يكي از پله ها آبدارخانه است كه فضايي كاملا كوچك و تاريك است .
سري دوم پله ها هر سه طبقه را به هم متصل ميكنند يعني در كلاسهاي طبقه همكف را به كلاسهاي زير زمين و طبقه اول مرتبط مي سازند. كه اين دو باكس از ديد خارج و در گوشه اي دور از دسترس واقع است .
سري سوم همكف را به نگراخانه و طبقه اول مرتبط مي سازند راهروها در قسمت سالن اجتماعات و زير زمين تاريك و نامتناسباز لحاظ فضاي هستند.
حياط مركزي در پلان مربع شكل است كه سكوهايي در اطراف آن محلي براي نشستن در نظر گرفه شده است. اين محل با توجه به تناسبات و فضاهاي اطراف و محل قرارگيري، فضايي خوب براي مجموعه وجود آورده است. در كف، ديواره هاو نرده ها طرحها و نقشهاي اسليمي به چشم مي خورد .
نورگيرهاي طبقه زير زمين در حياط مركزي نامتجانس و بدون طراحي قرار دارند.
طبقه اول شامل كلاسهايي در بالاي كتابخانه و كلاس

هاي هنري و انجمن داستان نويسي و انجمن سينماي جوان در دور حياط مركزي است.
سقف طبقه اول در قسمت جنوبي (كتابخانه) به صورت شيبدار و شيرواني مي باشد كه با تركيب كل مجموعه ناهمخواني دارد.


حياط مركزي جدا از مسئله اقليمي در خدمت مجموعه و يكي از نقاط قوت آن مي باشد.
بخش اداري در طبقه اول كاملا مجزا بوده و با يك راهرو و دو راه پله جدا مي شود. كه راهرو طولاني و كشيده اند كه با اجراي فاز 2 و پيوند با مجموعه فاز 1 اين مشكل بر طرف مي شود.
عملكردهاي پر سر و صدا (تاسيسات ، سالن موسيقي، سفالگري) نگارخانه ، موسسه فارابي دفتر اسناد و مدارك فرهنگي انقلاب در زير زمين قرار دارد كه يك رمپ بيرون را به جلو تاسيسات متصل مي كند. راهروهاي زير زمين تاريك و بدون تناسب مي باشد.
مصالح به كار رفته در نما آجر و سنگ، مي باشد.
هر چند از خصوصيات فرهنگسرا (پوياي، تحرك، فراخواني،...) است اين مجموعه درونگرا و فاقد اين مشخصات است. اگر چه در ميان پارك ودر نزديكي فضاهاي ورزشي (پيست اسكيت زمينهاي بازي ...) قرار دارد به تمام آنها پشت كرده و جدا از آنها است.
فضاهاي مجموعه (كلاسها، كارگاهها ...) هيچكدام داراي روحيه اصلي خود نبوده و فقط به يك چهار ديواري خلاصه مي شود.
اگر چه مشهد شهر زيارتي است و زائرين زيادي را هر ساله پذيرا است و يكي از اين مكانهاي ديدني و گذران اوقات فراغت ملت مي باشد اين مجموعه نتوانسته در جذب مخاطب و علاقه مندان موفق باشد.
در عين حال فرهنگسراي امام رضا (ع) توانسته در جذب مخاطبين علاقه مندي كه خواهان هنر و آموزش و مطالعه هستند در سطح منطقه تاثير گذار بوده و جذب نمابد.

فاز 2:
فاز 2 مجموعه امام رضا در جهت تكميل فرهنگسراي امام رضا (ع) توسط مهندسين مشاور يك طبقه با زير فضاهاي سينما، سالن آمفي تئاتر، كلاسها ، تريا، نمازخانه و سالن اجتماعات و در حال حاضر در حال اجرا مي باشد.
پلان مجموعه تركيبي است از عنصار جدا از هم با پلانهايي با شكل هندسي (مربع، مستطيل و دايره) در مركز توسط يك هال به هم متصل مي شود هال مركزي و پله هاي ارتباطي توانسته عناصر و عملكردهاي مختلف را به خوبي به هم پيوند دهد.
با توجه به ترازيري خيابانهاي داخل پاريك و فضاي سبز در كنار مجموعه بالاجبار آمفي تئاتر با كمي چرخش از محل پيش بيني نشده خارج و مورب به مجموعه مي چسبد.
مجموعه فوق بر عكس فاز 1 از تنوع بيشتري در حجم و فرم بهره مند است. و ورود به مجموعه از تمام جهات مسير بوده اين مجموعه از ضلع جنوبي به فاز 1 متصل ميشود. ورودي اين مجموعه كه به عنوان ورودي اصلي كل مجموعه در آينده خواهد بود روبروي درب ضلع شمالي پارك قرار دارد.
تريا در طبقه اول بوده كه ديد و منظر خوبي نسبت به پارك و فضاي اطراف دارد
استاندارد ها و ضوابط در طراحي آمفي تئاتر و سينما رعايت شده است. و سالنهاي انتظار براي آمفي تئاتر و سينما در هال مركزي است بخش كلاسها در طرح اوليه سوئيت در نظر گرفته شده است، كه پس از تغييراتي به كلاس تبديل شده است.

فرهنگسراي خاوران


فرهنگسراي خاوران در آستانه سال 1374 افتتاح شد، اين مجموعه عظيم كه بر ويرانه هاي گورستان قديمي در مساحتي به وسعت 83 هزار متر مربع بنا شد، رويشي شاخه ها و عرصه هاي مختلف فكري و عرضه محصولات گوناگون فرهنگي را در منطقه اي كه از خلاء ها و محروميتهاي بيشمار رنج مي برد نظاره گر شد.
بخشهاي اصلي اين بنا در 4 قسمت:
ـ ساختمان سردر اداري، m2 2800 زير بنا


ـ ساختمان مركزي m2 13000
ـ بازار فرهنگ و هنر m2 4800
ـ آمفي تئاتر روباز با گنجايش 4000نفر ـ طراحي و سامان يافت.
ساختمان مركزي نيز با دو سالن آمفي تئاتر، سالنهاي كنفرانس، سالنهاي نمايشگاهي ، كارگاهها و كلاسهاي آموزشي، آزمايشگاههاي علمي، كتابخانه و قرائتخانه ، آرشيو مجلات بانك نوارهاي كاست و ويدئو، كانون فيلم و ... زينت گرفت .
و فرهنگسرا را به كانوني سرشار از خلاقيتهاي فكري و معنوي بدل ساخت. چنان كه تا امروز كه عمر كوتاهي را پشت سر گذاشته، شاهد بهره جويي بيش از 10 ميليون نفر از محصولات ودستاوردهاي آن شده ايم .
بخشهاي مختلف فرهنگسرا:
ـ بخش آموزش شامل:
الف ) علوم قرآني ـ قلمزني
ب ) زبان انگليسي ـ گلسازي
ج ) نقشه كشي ـ معرق و منبت
د ) علوم كامپيوتر ـ طراحي لباس
هـ ) سفالگري
و ) قالي بافي
ز ) طراحي و نقاشي
ع ) خوشنويسي
ط ) فيلمبرداري
ي ) بازيگري
گذشته از آن برگزاري برخي نمايشگاهها، آزمونها، جشنواره ها و مراسم ويژه افتتاحيه و اختتاميه، ديگر فعاليتهاي جانبي را در امور آموزشي شكل بخشي

ده است.
كتابخانه
تبديل فرهنگ شفاهي به فرهنگ مكتوب و توسعه فرهنگ كتابخواني و در نتيجه انديشيدن بر پايه دريافتهاي نظري از اصلي ترين عوامل رشد و پيشرفت جوامع جديد بوده است. فرهنگسرا امور كتاب و كتابخواني را در دو بخش كتابخانه عمومي و كتابخانه كودك و نوجوان سامان داده است. كتابخانه عمومي با 20 هزار جلد كتاب در وسعتm2 1200 همراه بادهها ميزمطالعه و صدها صندلي در دو بخش جداگانه خواهران و برادران پذيراي علاقه مندان مطالعه و پژوهش است.
كتابخانه كودك و نوجوان نيز با 12 هزار جلد در 3800 عن

وان به عرصه خدمات ويژه خود اشتغالا دارد سرويس دهي اتاق تكليف نيز كه فضايي آرام براي انجام تكاليف درسي همراه با استفاده از كتابهاي كمك آموزشي و تكثير سوالات امتحاني را در اختيار مي گذارد، از جمله فعاليتهاي اين كتابخانه است. نقاشي، قصه گويي، شعر خواني، بازي سرگرمي مسابقه خلاصه نويسي كتاب، معرفي شخصيتها و سرزمينها، نمايش فيلم ، تشكيل گروه سرود و اجراي نمايشهاي عروسكي در سالن نمايش ويژه كودكان نيز فعاليتهاي جنبي كتابخانه راشكل مي دهد،

خانه كودك و نوجوان
كودكان و نوجواونان نسل آتي، اميدهاي آينده و آينده سازان كشورند.
فرهنگسرا با توجه به اين مطلب در قالب خانه كودك و نوجوان عرصه فعاليتهاي متنوع را در دستور كار قرار داده است.
بخش آموزشي پيش دبستاني با استفاده از مربيان با تجربه و روشهاي موفق تعليم وتربيت، آمادگي كودكان جهت ورود به دبستان را تقويت مي نمايد. آموزشهاي هنري نيز در موضوعاتي مانند نقاشي، سفالگري، خوشنويسي، عروسك سازي، كامپيوتر، طراحي، قصه نويسي براي كودكان و نوجوانان اقدام به برگزاري كلاس مي نمايد و بخش كانونهاي علمي ـ فرهنگي در سه شاخه علمي، هنري و تفريحي به نمايش فيلم هاي علمي بازديد از مراكز علمي، انجام آزمايش هاي علمي، نقد و بررسي فيلم، آشنايي با هنرمندان معاصر و بازديد از مراكز زيارتي و تفريحي ي پردازد.

مشاوره
فرهنگسرا با درك ضرورت ايجاد كانونهاي مشورتي و ارائه توصيه به نسل جوان در خصوص مشكلات مسايل خاص آنان نظير ازدواج، تحصيل، كار و ... نيز هم سخني با نسل ميان سال در خصوص مسايل پس از ازدواج، تربيت فرزند، بهداشت خانواده و ... را در سر لوحه برنامه هاي خود قرار داده است واحد مشاوره با برگزاري جلسات متعدد حضوري به صورت فردي و گروهي و نيز عرصه راهنمايي مكاتبه اي با بهره گيري از توان مشاوران و كارشناسان متخصص، شمن بررسي، مشكلات مختلف فرهنگي و اجتماعي، توصيه ها و رهبردهاي تخصصي خود را در زمينه هاي ياد شده ارائه مي نمايد.

 

نمايش
امور نمايش فرهنگسراي خاوران با بهره گيري از سالن نمايش كودك، امفي تئاتر اصلي و سالن تابستاني سوم خرداد، تا كنون بيش از دهها عنوان نمايشو تئاتر را براي صدها هزار تماشاگر سطوح مختلف سني به اجرا گذارده و از اين طريق عرصه مستقلي را در فعاليتهاي هنري فرهنگسرا گشوده است. در كنار اين، امور ديگري چون برگزاري جشنواره هاي تئاتر فجر، برگزاري كلاسهاي آموزشي بازيگري تئاتر، ارزيابي متون نمايش رسيده، اجاد ارتباط با مركز هنرهاي نمايشي، برگزاري جشنواره تئاتر بسيج، برگزاري جشنواره دانش آموزي و اجراي جنگ هاي شادي در مناسبتهاي مختلف را دنبال نموده است.
رشته عروسك سازي و توليد تئاتر عروسكي ويژه كودكان و نوجوانان نيز از ديگر فعاليتهاي اين بخش قرار گرفته است، تعزيه نيز به مثابه باز گو كننده بخشي از سنتها و ارزشهاي مذهبي جامعه كه حماسه هاي جاودانه را به نمايش مي گذارد، همواره يكي از فعاليتهاي اين بخش را رقم زده است.

انجمن هاي علمي فرهنگي جوانان
جوانان، منبع استعدادهاي درخشان، خلاقيتهاي بي مانند و انرژيهاي نهفته هستند كه تشكيل گروه ها، برپايي گردهماييها و نشستهاي علمي، انجام بازديدهاي علمي و فرهنگي و برگزاري مسابقه هاي گوناگون، برخي از فعاليتهايي بوده كه تا كنون به ثمر نشسته است. انتشار نشريه ويژه جوانان كه با همجوشي و تلاش مشترك خود آنان لباس تحقق پوشيده عنوان ديگري از اين فعاليتها را مي نمايند.

انجمن بانوان
زنان كه همچون مردان جمعيت كشور را تشكيل مي دهند، مادران و پرورش دهندگان نسل فردا هستند و بهترين مردان را بهترين آنان در دامان خود پرورش داده اند.
اين انجمن با تدوين و اجراي برنامه هاي مبتني بر تفكرات و ارزشهاي اصيل اسلامي با توجه به نيازهاي فرهنگي و اجتماعي بانوان كوشش مي كند ضمن بالا بردن آگاهيهاي آنان در مسايل تربيتي، خانوادگي اجتماعي و تمهيدات لازم جهت مشاركت آنان در عرصه هاي اجتماعي را فراهم نمايد. برگزاري مستمر برنامه ماهيانه، جنگ تجربه ها، بازديد از اماكن مذهبي وباستاني، سامان دادن مسابقه هاي حضوري و كتبي از جمله اين فعاليتهاست.
ادبيات
ادبيات بخشي از فرهنگ و نمايانگر تجربه هاي تاريخي يك قوم و دستاوردهاي ذهني آنان در گويش هاي زباني و قالبهاي نوشتاري است. محفل ادبي فرهنگسراي خاوران با هدف تقويت هر چه بيشتر دستمايه هاي ادبي دست اندركاران فرهنگي مج

موعه و نيز كشف و پرورش استعدادها و توانمنديهاي ادبي جوانان، فعاليتهاي خود را در عرصه هاي شعر، داستان، نويسندگي و ... سامان داده است.

خدمات علمي فرهنگي
واحد علمي فرهنگي فرهنگسرا حوزه فعاليتهاي خود را در دو عرصه تئوريك يا طرح مباني و نيز علمي با طرحي تجربي سامان داده است. اين واحد در نظر دارد در عرصه طراحي تجربي و ساخت و ساز، بخشهايي چون كارگاه رياضي، باشگاه پرواز، كارگاه هواپيمايي مدل و كارگاه خلاقيت (نجاري، الكترونيك و ...) را تقويت كند.


همچنين در صدد است با برگزاري اردوهاي علمي تفريحي، اهداف علمي و عملي خود را دنبال نمايد.

موسيقي
شامل طراحي واجراي برنامه هاي آموزشي در رشته هاي تار، سه تار، تنبك، ويلن و.. براي خواهران و برادران از جمله اين برنامه ها مي باشد. بعلاوه اجراي برنامه هاي موسيقي و همكاري در اجراي جشنواره هاي موسيقي از ديگر فعاليتهاي اين واحد بوده است.

فيلم
در همسويي با فعاليتهاي امور نمايش، واحد فيلم فرهنگسراي خاوران نيز با بهره گيري از سالنهاي نمايش كودك، آمفي تئاتر اصلي و سالن تابستاني به نمايش فيلم مي پردازد.

هنرهاي تجسمي
واحد هنرهاي تجسمي فرهنگسراي خاوران ضمن همكاري با واحد آموزش و خانه كودك و نوجوان با برگزاري دوره هاي آموزشي طراحي، نقاشي، هنر كودكان، عكاسي، حجم و گرافيك با ارائه سبكها و شيوه هاي مختلف هنرجويان را با هنر جذاب خلاقيت هاي تصويري و با تخصصي برجسته و امروزين آشنا مي سازد. هم اكنون اين واحد در ارائه موضوعاتي همچن طراحي، نقاشي كودكان و حجم كودكان فعال است و برنامه هايي نظير حجم بزرگسالان، طراحي لباس سنتي عكاسي تئوري و عملي، كاردستي براي كودكان وايجاد آتليه هاي تخصصي در رشته هاي ياد شده را پيش روي خود دارد.

خوشنويسي
واحد خوشنويسي فرهنگسراي خاوران ضمن ارتباط با مراكز صاحب نام خطاطي در سطح كشور اقدام به برگزاري دوره هاي مختلف آموزشي خط در سطوح مختلف سني نموده است.

بازار فرهنگ و هنر
عرضه كالا و خدمات ويژه به صورتي متمركز در 27 غرفه بازار فرهنگ و هنر، در فضايي از فرهنگسرا تعبيه شده و محصولات خود را با كيفيت و قيمت مناسب در اختيار طالبان و خريداران آن قرار مي دهد.

 تحليل فرهنگسراي خاوران توسط كامران افشار نادري
در مجموع ، سبك فرهنگسراي خاوران را مي توان در گروه نو اسلامي قرار داد كه در بسياري از كشورهاي اسلامي از دهه 70 ميلادي به بعد در واكنش نسبت به جنبه هاي منفي معماري، مدرن به وجود آمده است. خصوصيت اصلي

اين سبك، پذيرش محتوي، ساختار و مباني معماري مدرن در روايت و نگرش سنت گرايانه است. تقارن بسيار سخت گيرانه، وروديهاي تأكيد شده وابعاد غير انساني بنا، بيشتر ايستگاههاي ترن يا ساختمان هاي فرودگاه را تداعي مي كنند تا محل گذران اوقات فراغت، شيوه برخورد با يادمان گرايي در اين فرهنگسرا تا حدي به اثار مهندس فروغي شباهت دارد.
يك دست نبودن مصالح، عدم دقت در تمامي جزئيات اجرايي و عدم توجه به هماهنگي فرمها ور نگها، حاكي از شتاب زياد در ساخت مج

موعه است، مصالح به كار رفته در ساخت مجموعه است. مصالح به كار رفته در ساخت مجموعه گران قيمت ولي بد انتخاب شده اند. دردرجه نخست آجر و سپس انواع سنگ در ساخت مجموعه به كار گرفته شده اند كه به جاي كمپوزيسيون هنري، نوعي همنشيني ناراحت و ناموفق را پديد آورده اند.
در مجموع، به رغم سنت گرايي، هيچ يكي از ظرافتهايي صنعتگرانه قديمي در مجموعه به چشم نمي خورد و در عين حال، ساختمان فرهنگسرا، به رغم ماهيت علمي و فرهنگي آن، بر خلاف ديگر نقاط جهان، نمايش دهنده تكنولوژي پيشرفته معماري نيست.
اما اين نقصانها را حضور گرم مردم و به ويژه جوانان تابلوهاي پر از اعلانات برگزاري كلاسها و گروههاي مطالعاتي ، فرصت ثبت نام براي مشاهده تشريح قورباغه و خرگوش، اعلام برنامه بازديدهاي علمي، تاريخي، و فرهنگي،مسابقات علمي اجتماعي، مذهبي و ... و خشنودي آشكار همگاني از وجود چنين فضايي در منطقه جبران مي كند.
در فرهنگسراي خاوران، كاربريهاي متعدد و متنوع به گروههاي زير تقسيم مي شوند:
1ـ كلاسهاي آموزشي
2ـ كتابخانه بزرگسالان و كودكان
3ـ فضاهاي نمايش در فضاي بسته و در فضاي باز
4ـ آزمايشگاهها
5ـ نگارخانه
6ـ مركز خريد
7ـ فضاي باز
8ـ محل برگزاري مراسم مذهبي، محافل ادبي وجشنواره ها پر جمعيت ترين و محروم ترين مناطق تهران ساخته شده است. فضاهاي آموزشي اين منطقه با توجه به سرانه متوسط تهران، يك دوم مقدار مورد نياز است. فرهنگسرا در آن واحد چند كمبود مهم ساكنان جنوب شرقي تهران را جبران مي كند:
1ـ كمبود فضاي مطالعه، خانه ها در منطقه 15 اغلب كوچك و خانواده ها بر عكس بزرگ هستند. يكي از مشكلات مهم مردم نداشتن محل مناسب و بي سر و صدا براي مطالعه و درس فرزندان است.
2ـ كمبود فضاي گذران اوقات فراغت: فرهنگسرا روزانه عده زيادي از جوانان را، كه به طور معمول وقت خود را به سرگرداني در كوچه ها م

ي گذرانيده اند. جلب مي كند. آنها را به صورت متشكل و مفيد به سوي فعاليتهاي سرگرم كننده و آموزنده هدايت مي كند.
3ـكمبود فضاي فرهنگي:ساكنان منطقه 15 از مهاجران كم سواد يا بي سواد هستند. جوانان، به رغم رفتن به مدرسه، از نظر معلومات عمومي دچار ضعف هستند و در آينده طبيعتا به همين دليل قدرت رقابت تحصيلي و حرفه اي كمتري نيز خواهند داشت. فرهنگسراي خاوران درجبران اين نقيصه نقش بسيار مهمي ايفا مي كند.


4ـ كمبود فضاي برگزاري مراسم: يكي از مهم ترين مشكلات زندگي امروز در شهرهاي بزرگ، از بين رفتن تدريجي مراسم مختلف است. مراسم و سنتها، روح و جوهر زنده نگهدارنده فضاهاي شهري بوده اند. فرهنگسراي خاوران، گذشته از فراهم آوردن امكانات احياي رسوم مذهبي، محل برگزاري محافل ادبي و جشنواره ها نيز هست و براي منطقه موهبتي واقعي به شمار مي رود.
پيشينه فضاهاي شهري د رايران حاكي از آن است كه ايرانيان بسيار پيش از اروپاييها به محاسن تلفيق كاربريهاي گوناگون در قالب مجموعه اي واحد پي برده اند. كتابخانه ها، مساجد، مدارس، بازار، حسينيه ها و تكايا همواره به عنوان اندامهاي يك ارگانيزم واحد به هم مربوط بوده اند و كاربريهاي عمومي شهر نه به صورت ساختمانهاي مجزاي قرار گرفته در فضاهاي «بيروني» ميدان و خيابان، كه اجزا و درونهاي مجموعه اي بزرگ به شمار مي آمده اند.
فرهنگسراي خاوران همچون نمونه هاي مشابه خود در كشورهاي ديگر ـ مثلا مجموعه دلاويلت كه در محل كشتارگاه قديمي پاريس ساخته شده يا نمايشگاه جديد شهر جنوا كه در محله قديمي بندري بنا شده ـ در محل گورستاني قديم در منطقه 15 تهران در جنوب شهر ساخته شده است. البته در اينجا رازي براي گشودن نيست، همه چيز در سطح است، خطوط مشخص اند و كما بيش مستقيم فضاها با اندازه هاي ثابت، به طور يكنواخت تقسيم شده اند. مثل يك شبكه شطرنجي، تغيير و تبديلي هم در كار نيست و سايه روشني بنابراين، حاصل كار فقط يك عكس روشن و مشخص است كه در آن همه اجزا به ترتيب از كل به جزء و از بيرون به درون مشخص شده اند:
فرهنگسراي خاوران در يكي از پر ازدحام ترين خيابانهاي جنوب شرقي تهران در فاصله بسيار كمي از مسير عبور خودروهاي سنگين ، قرار گرفته است. بدون در نظر گرفتن فيلتر كافي براي آلودگي صوتي، آلودگي هوا، و آلودگي منظر.
محوطه فرهنگسرا، بر خلاف فضاهاي ايراني، محصول نيست ولي با وحدت بخشيدن بيشتر به عناصر تشكيل دهنده مي توانست اين را جبران كند، اما عناصر مختلف بسيار متفاوت و با فاصله زياد از هم در حقيقت حالتي نا تمام به كل فضا بخشيده اند.
فرهنگسرا به طور كلي از چهار بخش تشكيل شده است:
1ـ ساختمان ورودي شامل بخش اداري، دروازه و ميدانچه ورودي
2ـ محوطه باز شامل كف سازي، فضاي سبز، نيمكت و آمفي تئاتر
3ـ بازارچه در سطح تقريبي 4 متر در زير كف محوطه در فاصله بين ورودي و ساختمان اصلي
ساختمان ورودي بدنه پيوسته و مدولاري است با پنجره هاي مستطيل شكل يك اندازه و نماي آجري به ارتفاع دو طبقه اين بدنه درمركز، يعني در نقطه منطبق بر محور ورودي اصلي كه در ضمن محور سازماندهي به كل فضاي فرهنگسرا نيز هست. داراي يك تو رفتگي نيم دايره است كه ميدانچه ورودي را تعريف مي كند. در وسط نيم دايره، دروازه بزرگ ورودي خودنمايي مي كند. شبكه هاي شطرنجي تزئيني متشكل از كلافهاي بتني بامدول مشابه نما، ولي با فاصله كمي از آن، در دو طرف ورودي قرار گرفته اند. اينها همراه با رديف پنجره هاي مستطيل شكل كوچك بالاي ورودي بر نمادين بودن و تقارن بنا تاكيد مي كنند.
در مجموع، در نگاه نخست، حالت رسم

ي مجموعه، ورودي بالنسبه مرتفع و تاكيد شده با معماري نازيبا، گرم و صميمي نيست و با كاربري مردمي و خودماني مجموعه ناخوانا مي نمايد.
هنگام ورود حالت نمادين و تشريفاتي ورودي، با پديدار شدن چشم انداز ساختمان اصلي در انتهاي محوطه وسيع مجموعه تكميل مي شود. اين بنا، كه در دور دست قرار دارد. رابطه ملموس با بازديد كننده برقرار نمي كند، اما چشم را به طور ناخود آگاه به خود مي كشد و پيش از آنكه درست فرصت تماشاي آن را بيابيم، ناگهان پلكاني در مقابل ظاهر مي شود كه ما را به طبقه زيرين و بازارچه هدايت مي كند. پايين رفتن تقريبا

اجباري و هدايت شده به سوي بازارچه كاملا غير مترقبه است.
بازارچه يك حياط محصور مستطيل شكل ايراني با حجره هايي در چهار طرف است. حجره ها در زير رواقي ستون دار، كه چهار ضلع حياط را تعريف مي كند. قرار دارند در وسط حياط، آب نمايي بزرگ و در اطراف آن فضاي سبز و باغچه بندي هندسي، با سكوهايي براي نشستن ايجاد شده است. اگر چه محصوريت و استقلال نسبي فضايي نسبي براي بازارچه امتيازي به شمار مي رود، از نظر نحوه قرارگيري در كل مجموعه ناموفق است. در واقع بين درون و بيرون بازارچه تقريبا نوعي ارتباط منفي متقابل برقرار شده است.
پلكان دوم براي بالا رفتن و رسيدن به سطح محوطه در ضلع مقابل ورودي محور پلكان اوليه واقع شده است. مسير حركت مناسبي هم براي معلولان در كنار اين پلكان ساخته شده است. با بالا رفتن از پلكان چشم انداز گسترده اي كه در ميان آن ساختمان اصلي قرار دارد. در برابر چشم ظاهر مي شود. تصوير كوههاي دور دست، كه خط افق را پر مي كنند، بر نامحصور بودن فضا تأكيد مي كنند. در اين محوطه نيمكتهايي با سايبانهاي عجيب وديگر مبلمان شهري، به خصوص نورگيرها، داراي شكل و شمايلي بسياز نازيبايند. در ضلع غربي، آمفي تئاتري وسيع به نحو نه چندان خوشايندي بالاتر از سطح محوطه و برهنه و در معرض آفتاب و باد و باران، ساخته شده است.
ورودي اصلي به ساختمان شامل دهنه عريض و به نسبت كوتاهي است كه با دو ستون متقارن به سه قسمت تقسيم مي شود. در بالاي ورودي سطح شيشه اي وسيع با شبكه هندسي و حاشيه عريضي با نماي سنگي قرار دارد كه تناقض شديدي با نماي آجري بقيه مجموعه ايجاد مي كند در پشت مجموعه، حياط گود پوشيده شده باسنگ وجود دارد. گرچه اين حياط داراي كاربري فرعي و خدماتي است. به لحاظ معماري از بهترين بخشهاي مجموعه است.
ساختمان اصلي متشكل از چهار بدنه هشت ضلعي يك اندازه است كه در اطراف يك سرسراي هشت ضلعي مركزي قرار گفته اند. اين هسته مركزي شامل يك فاي خالي عريض هشت ضلعي است با دو آسانسور شيشه اي كه در هر طبقه راهروهايي تراس مانند آن را احاطه كرده اند. اين قسمت مرتفع ترين بخش مجموعه است.


نمونه تطبيقی ( داخلی ) مجموعه فرهنگسرای دزفول




اهداف كلي طرح
ـ پاسخ به نيازهاي فرهنگي ، هنري و گذران اوقات فراغت
ـ پاسخ به نيازهاي جسماني و رواني
ـ آشنا نمودن جوانان با ظرفيتهاي ذهني خود
ـ سعي در تامين سلامت روان جا
ـ ارتقاء سطح آگاهي مردم منطقه

ـ هدف عمده اين مجموعه آموزش علمي و نظري ، هنرجويان علاقه مند و اشاعه و ارائه ما حصل كار خود به صورت نمايشگاهها، گردهمايي ها براي ارائه به عموم است.

اهميت انتخاب منطقه به عنوان بستر مطالعاتي و طرح
با توجه به موارد زير شهر يزد به عنوان محل طراحي انتخاب شد
ـ كمبود فضاهاي آموزشي و فرهنگي
ـ تواناييهاي گسترش فرهنگ و هنر
ـ برخورداري از فرهنگ سنتي
ـ آشنايي با جمعيت جوان و پر كردن و اوقات فراغت آنها
ـ هنرهاي بومي و محلي منطقه
نبود مجموعه اي شامل عملكردهاي مختلف در كنار هم
ـ رشد فرهنگ كتابخواني
ـ آشنايي با هنرهاي جديد

فرهنگ
تعريف فرهنگ : [در كتاب شكل گيري معماري در تجارب ايران و غرب «دكتر فلامكي»]
فرهنگ در زبان پهلوي و فارسي به معناي خرد، دانش، تربيت ، آداب ، آموختن و داشتن هر نوع آداب اجتماعي و تربيتي مي باشد. فرهنگ جمع بندي تاريخي مهارت ها، عقايد، احساسات و همچنين استعدادها و تحقق آنها در مهارت هاي توليد و خدمات عمومي، سطح تحصيلات و نهادهاي اجتماعي مشخص، تنظيم و سازماندهي زندگي اجتماعي، دستاوردهاي علمي و آثار ادبي و هنري است. البته فرهنگ را نبايد با دستاوردهاي مادي و معنوي اشتباه كرد، بلكه نحوة استفاده از تحصيلات عمومي، سطح دانش، نقش مذهب در زندگي و نظاير آن شامل فرهنگ جامعه ميباشد. فرهنگ به معناي مجموعه علوم، معارف وهنرهاي يك قوم به كار رفته و به طور كلي فرهنگ يعني از ژرفاي وجود افراد ملتي يا از درون يك جامعه، دانستني ها، نيروهاي نهفته و تراوشات مستقل ذهني و استعدادهاي دروني را بيرون كشيدن
فرهنگ در معناي انتزاعي خود سه كار برد عمده پيا مي كند:اول به صورت يك اسم مستقل و انتزاعي كه فراگرد عام رشد فكري، معنوي و زيبايي شناسانه را مي نماياند؛ دوم آنكه كاربردي عام يا خاص پيدا مي كند كه معرف ر

وش زندگي معيني است (در يك گروه، مردم دوره يا بشريت به طور كلي)؛ و سوم توصيف آثار و تجربيات فكري كه به خصوص فعاليتهاي هنري را هدف مي گيرد. استعمال واژه ي فرهنگ در مفاهيم مجازي، در زبانهاي مختلف معناهاي مختلفي به اين واژه داده است.
امروز بسياري از فعاليتهاي هنري را با فرهنگ مترادف مي گيرندو وزارتخانه هايي در دنيا به اسم وزارت فرهنگ بر پا شده اند كه بسته به مورد و كشور، فعاليتهاي مختلفي را به نام فرهنگ و هنر سازمان مي دهند.در ايران چنين

وزارتخانه اي نخست با نام وزارت فرهنگ و هنردر سال 1343 به راه افتاد. كه پس از انقلاب 57 تغيير نام داد و اكنون با نام وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي كار مي كند.
بر اثر پژوهشهاي قوم شناختي و به ويژه با راه اندازي رشته اي به نام انسان شناسي فرهنگي كاربرد اين واژه چارچوب علمي روشن تري يافته است. در زبان فارسي در قياس با زبانهاي اروپايي، واژه ي فرهنگ معناي غير مادي واضح تري دارد. وقتي مي گوييم فرهنگ ترافيك، منظورمان نوع خاصي از رفتار در حوزه ي راهنمايي و رانندگي است.
يا كوب بوركهارت مي گويد سه قدرت بزرگي كه واقعيت هستي بشر و روند تاريخ را تعيين كرده اند عبارتند از : دين ، دولت و فرهنگ
بر اساس تعريفي ديگر فرهنگ شامل تمامي عادات يك جامعه است. يا اگر جامعه را مجموعه ي افرادي سازمان يافته بدانيم كه شيوة زندگي خاصي دارند در اين صورت فرهنگ يعني همين شيوه زندگي. «تهودي باربو» دركتاب خود به نام «جامعه ، فرهنگ و شخصيت» مي نويسد بيشتر تعريفهاي فرهنگ برد و نكته تاكيد مي گذارند: نخست عناصر فرهنگ، چه به صورت عادات اجتماعي جلوه گر شوند و چه به صورت روش زندگي يك جامعه تظاهر بيابند؛ دوم اثر انگيزاننده و هنجاري اين عناصر بر رفتار فرد.
در اروپاي قرن نوزدهم مفهوم فرهنگ از اعتبار معنوي ويژه اي برخوردار بود اما كاربرد گسترده ي آن باعث شد كه به تدريج دقت خود را از دست بدهد و ارزش علمي خاصي به دست نياورد. با وجود اين همواره كنش و جذبه ي خاصي به سوي اين مفهوم مشاهده مي شد. كاربردهايي چون فرهنگ سياسي، فرهنگ فراغت، فرهنگ كار، فرهنگ شهري يا چيزهايي از اين دست كار را به جايي رساند كه ديگر كسي درست نداند فرهنگ به چه معناست. همين امروز هم در زبان فارسي فرهنگ را در معناهاي مختلف به كار مي گيرند: فرهنگ ترافيك، فرهنگ آپارتمان نشيني، فرهنگ روستايي يا فرهنگ ماشين سواري
همه ي اينها در ضمن بيانگر موقعيت خاص جامعه اي است كه با مفهوم فرهنگ، بسته به حال و هواي خود، سروكار پيدا مي كند.
اين واقعيت را بايد پذيرفت كه رابطه ي فرهنگ و تمدن خود رابطه اي است پيچيده و تاثير گذار بر يكديگر كه گاه، اگر برداشتي ديگر از اين اصطلاح نشود، مي توان آن را ارتباطي ديالكتيك نام نهاد. يعني اين دو تاثير متقابل بر هم دارند و مي گذارند.
براي فرهنگ و تمدن مادر فارسي از دير باز معناها و كاربردهايي داشته ايم كه در برخي موارد حتي با دريافت امروزين علوم اجتماع

ي جديد هماهنگي دارد. جنبه معنوي فرهنگ كه در اروپا در دوره اي اهميت داشته است باكاربرد فرهنگ در بعد معنوي در زبان فارسي همخواني دارد.

سياست فرهنگي سنتي
هدف چنين سياستي افزايش شناخت جهاني از آن دسته آثار ميراث فرهنگي است كه ارزشهاي نخبگان را بيان مي كند. در اينجا هدف آن است كه فرهنگ به مدد اشكال سنتي چون موزه ، كتابخانه و تئاتر در دسترس مر

دم قرار بگيرد.
از اين رو تاكيد بر «عرضه» است وهدف، «افزايش» مصرف فرهنگي است مراكز فرهنگي (خانه هاي فرهنگ) نشانگر چنين سياستي هستند.

لزوم ايجاد مراكز فرهنگي
1ـ خودآگاهي فرهنگي
با شناخت صحيح فرهنگ اصيل خود كه نشات و مايه از يك تمدن اصيل وتاريخي مي گيرد و تلفيق آن با خواستهاي امروزي جامعه مي توان به خط مشي درست در اين راه پي برد.
با صحبتهايي كه در رابطه با فرهنگ ملي رشد و شناخت تمدن اسلامي كه در حدود 1400 سال از عمر آن در اين سرزمين مي گذرد و تركيب اين دو قضيه با يكديگر، كه دوران درخشان آن را در طول تاريخ ايران بعد از اسلام مشاهده مي كنيم شايد راهگشايي باشد. بناهاي كتابخانه ها، مساجد، رصد خانه ها و بناهاي زيبايي كه كليه شئون هنر ايراني با آموزش اصيل اسلام در آنها موجود مي باشد گوياي اين قضيه مي باشند.
تعريف هنر در بينش اسلامي لازمه تحقيقي جداگانه و مفصل است فقط مي توان با چند جمله كوتاه از يك عارف معاصر تا حدي به معني عرفاني هنر در اسلام اشاره كرد.
«هنر واسطه ي ايمان انسان است به غيبت»
آدمي را به عمق و غيب آشنا مي دارد و مواجه مي دهد، و لذا اديان هنر را هميشه پرورانده اند. هنر غيب را طرح مي كند، چنانكه شعر از نهان بحث مي نمايد، و چنانكه عرفان از نهان بحث مي كند، و لذا هنر و شعر و عرفان، هماره همپاي «دين» بوده اند.
هنر در اخلاق به جمال اعتنا دارد. «جمال» شجاعت را بخشايش را، كرم را، خدمت به غير را ... سازنده است. هنر در نفس سعه صدر، پاكي، دوستي و تعالي خواهي را مايه مي شود، ادب نفس و كمال نفس را موجب مي شود. به كلمات زير در قرآن و اخلاق دقت كنيد، كه فقط هنر، آنها را مي تواند تعبير كند:
كلمات : حسن و احسان ـ حسن ـ احسن ـ حسان (قولا حسنا ـ بقبول حسن ـ احسن صوركم)
جمال ـ جميل ـ (صبرا جميلا)
لطف ـ لطيف
زينت (زينا السماء الدنيا بزينته الكواكب)
قول لين
با توجه به جملات بالا مي توان گست

ردگي مقام هنر را در عرفان اسلامي مشاهده كرد مساله اي كه در اينجا مطرح مي شود اين است كه اولا ميراث فرهنگي چيست و ثانيا چه عناصري از آن را بايد احياء كرد. به طور كلي همگان در اين نظر بودند كه نمي توان همه عناصر ميراث فرهنگي را احيا كرد.
بلكه بايد از ميان آنها به زنده نگاشتن عناصر زنده ميراث بسنده كرد. اما اين كه چه عناصري را بايد زنده نگه داشت و چه عناصري را رها كرد مساله اي است كه به سادگي نمي توان بدان پاسخ گفت و امري نيست كه برنامه ريزي فر

هنگي بتواند به راحتي راه حلي بر آن بيابد. به هر حال اين بحثها موجب شد كه در برنامه ريزي و اقدامات فرهنگي به مساله ميراث توجه بسياري بشود و همان برخورد سياست فرهنگي به ميراث تكار گردد و به ميراث فرهنگي به عنوان عامل مهم تقويت مباني وحدت ملي ايدئولوژيكي نگريسته شود.
در برنامه ريزي فرهنگي بايد، به ويژه به جوانان توجه كرد. برنامه هاي فرهنگي بايد در مجموعه برنامه هاي توسعه ملي جايي مناسب خود داشته باشند و بر عهده بخش عمومي است كه در زمينه فرهنگي نقش تقويت سرمايه گذاري و مساعدت و سازماندهي را بازي كند.
برنامه فرهنگ و هنر در پنج بند به شرح زير تنظيم گرديده است.
الف ـ پژوهش و نگهداري و زنده كردن ميراث ارزنده فرهنگي، اعم از ملي و مذهبي
ب ـ آموزش
ج ـ گسترش فرهنگي
د ـ ايجاد تسهيلات براي آفرينش هنري و ادبي
هـ ـ فرهنگ ايراني در رابطه با فرهنگهاي ديگر
2ـ زمينه هاي فرهنگي كه دخالت در آنها امكان دارد
مشخص كردن زمينه هاي مشترك و در عين حال دقيق آسان نيست، چرا كه هر فرهنگ بي شك اولويتهاي ويژه اي براي خود دارد. اما اين دخالت فوري ضرورت دارد.
در پايين، زير عناوين مختلف، پيشنهادهايي عرضه شده اند كه با وضعيات فرهنگي مختلف تطابق دارند. در ميان اقدامهاي پيشنهاد شده، مطالعات و برنامه هاي بسياري وجود دارد كه يونسكو و سازمانهاي ديگر، هم اكنون در حال اجراي آنها هستند. آگاهي يافتن به محيط زيست از راه آموزش زيبايي شناسي
ما اكنون يك دوره «بحران محيط زيست» عمومي را مي گذرانيم كه خطري براي پيشرفت بشر و حتي براي بقاي بشريت تلقي مي شود. بايد در تمام سطوح، اشكالي يكسره متفاوت از آموزش به وجود آورد تا مردم را به خاطر اين وضع بيش از پيش بر انگيزد. مي بايد برنامه هايي براي آموزش زيبايي شناسي جوانان و سالمندان ترتيب داد تا معناي محيط به آنان فهمانده شود و روابط هماهنگي بين انسان و محيط ماده زيست او كه كيفيت زندگي در آن اهميت اساسي دارد، به وجود آيد.
همچنين ترتيب دادن اين نوع برنامه هاي آموزشي براي مقاماتي كه امروزه مسئول گرفتن تصميم اند يا فردا اين مسئوليت را به عهده خواهند داشت. فوري دارد.
3ـ شركت در ايجاد محيط زيست فرهنگي
در مراكز بزرگ شهري جهان، مي توان

شاهد توجه مردم به رشته هاي مختلف هنري بود. اما اين علاقمندان جديد همواره اشكال هنر سنتي را نمي پذيرند. و الزاما در روشه

اي سنتي عرضه هنر به اجتماع شركت نمي كنند.
آنان عقده داشته اند كه هنر ويژه نخبگان مي باشد، همواره عقيده داشته اند كه شركت وسيع مردم فقط ميتواند براي هنر فاجعه بار باشد.
اينان با موضع گيريهاي خود براي عده اي اين احساس را به وجود آورده اند كه راه دسترسي به هنر را به عمد بر آنها بسته اند.
اين عده بيش از پيش از نهادهاي سنتي هنري دوري مي جويند و مصمم اند داده هاي ويژه خويش را به وجود آورند. آنها نه تنها ميخواهند نهادهاي گسترده تر و درهايشان بازتر شود، بلكه به طور ضمني طالب تجديد نظر در عمق مساله اند.
4ـ شكلهاي جديد فرهنگي
امروزه هنرها به نهادهاي بزرگي چون موزه، نمايشگاه، اركستر، سمفونيك و تئاتر وابسته اند.
آنچه فوريت تمام دارد، مقابله بين هنر و مردم علاقمند به آن است و نه بين موسسات هنري (سنتي) و عقالمند جديد. اشكال تازه هنري، الزاما شكلهاي سنتي بيان را طرد نمي كند، بلكه پذيراي زمينه هاي وسيعتري هستند، جهت گسترش فرهنگ سنتي جامعه. همچنين بايد يكعامل كيفي رانيز در نظر داشت، يعني بايد اين مسئله را مطرح ساخت كه شركت مردم چگونه و تا چه حد است.
به علاوه بايد بيش از پيش منابع و وسايلي را كه به مردم امكان آموزش فرهنگي مي دهند و آنان را به مساله محيط زيست آگاه مي كنند، از حال تمركز خارج ساخت، به ويژه بايد از وسايل ارتباطي استفاده كرد. در چارچوب نهادهاي موجود و نهادهاي تازه مركزي فرهنگي به وجود آورد كه در دسترس همه مردم باشند و در ضمن به نيازهاي علاقمندان مختلف پاسخ دهند.
5ـ مفاهيم سياست فرهنگي در ايران
در زبان پهلواني و پارسي دري معناي فرهنگ جزئي بود از مفهوم وسيعتري كه اكنون براي آن مي پنداريم و بيشتر شامل آگاهي از هنرهاي معمول، علوم متداوله زمان، حكمتها و اندرزها و راهنماييهاي اجتماعي، آداب مقبول زمان و اطلاعات عمومي مي گرديد و بي شباهت به «ادب» در تمدن اسلامي نبود كه در تعريف آن مي گفتند:

هو احد من كل شيء بطرف
علماي علوم انساني و اجتماعي در عهد ما به اين مفهوم مصداق موسمي داده اند كه مي توان آن را «مجموع ميراثهاي يك » «جامعه» دانست كه با توالي زمانها و نسلها متشكل و تعيين يافته و قابليت انتقال در زمان و مكان حاصل نموده باشد.
اگر اين تعريف را بپذيريم فرهنگ داراي مفهومي خواهد بود عام وسايل تمام ميراثهاي يك قوم اعم از فكري و ذوقي و هنري و نيز تمام رسوم و آداب و عادات و وسايل و شيوه هاي مربوط به زيستن در يك محيط و ناحيه و قواعدي كه دركردا

ر و پندار مردم آن ناحيه مقبول و متداول گرديده و نسل به نسل بين آنان انتقال يافته و در حافظه جمعي آنها نگاه داشته شده است.
پس هنگامي كه سخني از ميراث فرهنگ يك ملت مي گوييم مقصود ما عناصري از فرهنگ ملي است كه به مرور زمان انتخاب و حفظ شده و ادامه يافته است نه آنچه به مرور زمان طرد و از حافظه جمعي محو گرديده و فقط

گاه اثر آن در متون تاريخي و ادبي باقي مانده است و بس.
اينعمل انتخاب و طرد جز از راه تجربه تاريخي نسلهاي متعدد يك جامعه انجام نمي شود و عادتا «نسل متاخر» هر چه را كه باقي مانده از راه تعليم و تربيت و يا از طريق مشاهده و معاينه از نسل مقدم خود مي گيرد و از همين راهها به نسل بعد از خود منتقل مي كند.
انتخاب يا طرد عناصر فرهنگي ملي همواره متناسب است با سازگاري آنها با تحولات مادي و معنوي كه بنابر عللي در ميان يك ملت رخ ميدهد و معمولا درگير و دار همين تحولهاست كه نظام فرهنگي و عناصر آن به كلي يا به نحو انتخابي دستخوش تغيير مي گردد و جاي خود را به عناصر تازه مي دهد كه بعضي از آنها بيشتر صورت تبديل يافته اي از عناصر پيشين هستند.
در چنين مرحله اي است كه اتخاذ يك روش دقيق براي راهبري جامعه به حفظ ميراثهاي قابل بقا و يا همساز كردن و قابل انطباق كردن بعضي از آنها با وضع جديد اجتماعي ضروري مي نمايد.
اين هدف كلي در سياست فرهنگي ما از طرفي آشنا ساختن جامعه ايراني است به تمدن و فرهنگ ايران تا از اين راه در حفظ و توسعه آن بكوشند و از طرفي ديگر آگاهي از فرهنگهاي ديگر جهان است تا با قبول عناصري از آن كه در بهبود زندگاني موثر هستند و او را به كمال معنوي بيشتري هدايت خواهند نمود، فرهنگ ملي خود راكامل تر كند و بدان قابليت انطباق بيشتري با تحولات و ترقيات اجتماعي و اقتصادي آينده ببخشد، و با توجه به همين هدف است كه اصول چهارگانه سياست فرهنگي ايران به صورت ذيل معلوم گرديده است.
1ـ فرهنگ براي همه
2ـ توجه به ميراث فرهنگي
3ـ فراهم آوردن بيشترين امكانات براي ابداع و نوآوري فكري و هنري
4ـ شناساندن فرهنگ ايران به جهانيان آگاهي از مظاهر فرهنگهاي ديگر جهان. با در نظر داشتن اين اصول چهارگانه، سياست فرهنگي ايران به چهار نكته اساسي ذيل توجه خواهد داشت:
اول ـ سعي در اينكه بهره مندي از فرهنگ ايران از انحصار گروهي خاص بيرون آيد و در دسترس همه افراد ملت قرار گيرد.
دوم ـ ارزيابي مجدد ميراثهاي فرهنگي و باز يافتن عناصر زنده و دوام پذير آن براي نگاهداري در جامعه تحول يافته ايران امروز و فردا.
سوم ـ كوشش در پرورش رشد نيروي ابداع در طبقه جوان براي آنكه بتوانند مسبب و محرك نهضتهاي جديد فرهنگي و هنري، البته با در نظر داشتن جوانب كمال در آنها باشند، و از اين راه به غناي فرهنگ ملي ما ياوري كنند.


چهارم ـ سعي در بسط روابط فرهنگي ايران با جهانيان تا از اين راه تعالي فرهنگ ما و فرهنگهاي ديگر آسانتر صورت پذيرد، فرهنگ ايران بهتر شناسانده شود و آشنايي ايرانيان با تحولات اساسي جهان در زمينه هاي فكري و ادبي و هنري وهمچنين در شيوه هاي بديع و تازه زندگاني بهتر امكان يابد.

6ـ گسترش فرهنگ در مورد گسترش فرهنگ بايد به د نكته اساسي توجه نمود:
الف ـ به مناطقي كه گسترش فعاليتهاي فرهنگي در آنها خاصه از نظر حفظ يكپارچگي و تماميت كشور، تاييد هويت و همبستگي ملي و پايداري آن حائز اهميت حياتي است.
ب ـ به جوانان و جوامع روستايي و مراكز كارگري (صنعتي و كشاورزي)
قسمت الف با همان اهداف ذكر شده در بخش مربوط به خود آگاهي فرهنگي ارتباط نزديك دارد و در اينجا جنبه اجتماعي آن آشكارا ذكر شده است.
قسمت بزايده توجه برنامه ريزان به مناطق روستايي و انتقال بسياري از فعاليتها به روستاهاست.
اما در ميان مفهوم جوانان به معناي عام آن پوشاننده قشر بزرگي از افراد ملت ميباشد كه در اين گروه بندي قشر جوانان دانشگاهي جايگاهي خاص دارند. دانشگاه هاي ايران با ظرفيتي در حدود 180 هزار دانشجو محيطي است جهت آموزش علم و فرهنگ و هنر. در اين محيط بايد روحيه جوانان از لحاظ فرهنگي و هنري پرورش يابدو محيطي باشد تا يك دانشجو به معناي عام كلمه (كه در همه جا شخصيتي است با فرهنگي بالاتر از سطح اجتماعي عام خود) پرورده شود.
پرورش روحيه جوانان همگام با سطوح معلوماتي آنان امري است اجباري، دولتها موظفند كه در راه گذران اوقات فراغت جوانان، تربيت كالبد و روح آنان كوشش كنند تا به هرز نرود. در اين مبحث آينده راجعه به اوقات فراغت و نحوه جهت دادن به كسب فرهنگ در نزد جوانان در اين زمان اشاره خواهيم كرد.

7ـ استفاده از اوقات فراغت در جهت كسب فرهنگ
يكصدسال پيش به دنبال انقلاب صنعتي كار روزانه ده ساعت بود و چند سال قبل كار ده ساعت در روز به 8 ساعت در روز و 26 سال قبل به 40 ساعت در هفته و اخيرا به 35 ساعت كار در هفته و دو روز تعطيل و تا سه هفته مرخصي ساليانه كاهش يافته.
بدين ترتيب بشر به تدريج فراغت روزانه بيشتري پيدا كرده است كه بايد اين ساعات فراغت را به نحوي گذراند و مراكز اجتماعي و تفريحي مناسب ترين محل جهت گذراندن اين ساعت فراغت است. از طرفي فشار جمعيت و جاي گرفتن خانواده در بلوكهاي فشرده و عدم دسترسي خانواده به طبيعت و فضاي باز، ايجاب مي نمايد كه اين مراكز در فضاهاي باز و دراشل انسان

ي به وجود آيد تا انسان گرفتار ماشين، ساعت فراغت خود را در محيط آزادتر بگذراند و همين امر باعث خواهد شد كه به اين مراكز جلب گردد.
اصطلاح فراغت بر اوقاتي اطلاق مي شود كه در آن آدمي نه تنها از تعهدات شغلي و اقتصادي بلكه از وظايف شخصي خانوادگي و اجتماعي آسوده باشدو آن را با آرامش خاطر به اموري ك

ه مطابق طبع و سليقه او باشد چون تفريح و بازي و ورزش و گفتگو و مطالعه و خلاصه كارهاي فرهنگي و ذوقي مصرف بدارد. در جامعه هاي كم رشد كه قسمت بيشتري جمعيت آنها در روستا به سر مي برند و اساس اقتصاد آنها بر كشاورزي كم.
بهره اي نهاده شده است و صنايع و فنون جديد در آنها هنور چنان گسترش نيافته كه زحمت انسان را تقليل فاحش دهد و ساعات كار را كاهش بسيار بخشد هنوز مسئله فراغت چنانكه در جوامع صنعتي غربي مطرح است نيامده است. اما جامعه اي چون ايران امروز كه در بحبوحه انقلاب اقتصادي و انتقال از مرحله كشاورزي كهنه به درجات صناعات تازه مي باشد متدرجا با امر فراغت با مسائل آن آشنا مي شود كه وقتي توجه نماييم، افزايش تعداد سينماها، كافه ها و به طور كلي وسايل پيش پا افتاده سرگرمي گذشته موئيد اين گفته است و اين حكايت از آن مي كند كه بررسي روشهاي وقت گذراني هم اكنون كه فرهنگ وابسته به پايان عمر خود رسيده در مرحله انتقالي شايان توجه اي مي باشد و در اين موقع است كه بايد اين وقت گذراني را هدايت و در راه صحيح و مناسب رهنمون شد.
اما در جامعه ايران بايد تصديق كرد گرچه شهر نشيني جديد همراه با توسعه صنعتي و تحول سازمان اقتصادي و داراي مفهوم تازه اي شده ولي هنوز نهادهاي اجتماعي و شبكه روابط و سازمان زندگي با مفهوم ديرين زمان بيشتر سرسازش دارد و اين امر در همه شئون حيات ايرانيان منعكس است به خوبي ديده شده است كه زندگي در آپارتمان و يا مجتمعهاي اقتصادي در بناهاي مرتفع مورد اقبال چندان قرار نگرفته و هنوز اشلهاي انساني بنا بيشتر مورد توجه مي باشند.
هنوز در جامعه ايران بيشتر از تكامل صنعتي و اداري و به طور كلي ماشيني روابط سنتي و آداب و رسوم اجتماعي برقرار است.
مردم عامه هنوز زمان تقسيم بندي كار و اوقات فراغت در زندگي آنها مشخص نشده است و به اين زمان بي اعتنا مي باشد وقتي آفتاب سر زد به كشتزار و محل كار خود مي رود. و غرب هنگام به خانه باز مي گردد.
ديد و بازديدها و روابط خويشاوندي و همسايگي هنوز چنان استوار است كه اوقاتي نا محدود از لحظات فراغت را به خود اختصاص مي دهد.


سازمان عمومي زندگي چنان سنتي شده است كه ساعات بي پايان صرف انجام ساده ترين امور مي شود. تشريفات و رسوم و آداب چنان مفصل و غني است كه گاه في المثل هفت شبانه روز را صرف يك عروسي و يا هفته اي پياپي را وقت عزاداري مي كنند و در اين مكانها است كه پايه هاي آشناييها ريخته مي شود و پيوندها صورت مي گيرد.

فراغت
اوقات فراغت
ـ تعريف : فراغت در معناي عام خود، آن بخشي از فعاليتهاي انسان را در بر ميگيرد كه به طور دلخواه و آزادانه و فارغ از اجبار در جهت تحقق خواسته ها و آرمانهاي فردي و اجتماعي انجام مي شود، و هدف نهايي آن وصول به معناي حيات، احساس سعادت و بروز خلاقي است. در اين معنا، فراغت ديگر يك فعاليت جنبي و پشتوانه اي براي تداوم «كار» نيست، بلكه نوعي فلسفه زندگي و جستجوي خود شكوفايي محسوب مي شود كه كار در خدمت آن قرار مي گيرد.
دو مازيه ، جامعه شناس فرانسوي در كتاب «به سوي تمدن فراغت» در اين باره معتقد است كه «اوقات فراغت، مجموعه فعاليتهايي است كه شخص پس از رهايي از تعهدات و تكاليف شغلي، خانوادگي و اجتماعي با ميل و اشتياق به آن مي پردازد. و هدفش استراحت، تفريح،توسعه دانش يا به ظهور رساندن استعدادها، خلاقيت ها و يا بالاخره مشاركت آزادانه در اجتماع است.»
با توجه به مطالب گفته شده مي توان چنين نتيجه گرفت كه: فراغت و بيكاري دو واژه با مفاهيم متفاوتند و در اين ميان فراغت، فعاليتي است داراي هدف و كاركردهاي مهم كه اثرات و جوانب زياد چه به لحاظ فردي و چه به لحاظ اجتماعي به دنبال دارد و از اين رو قطعا با بيكاري متفاوت است.
طبقه بندي اوقات فراغت
اگر بپذيريم كه ريشه اصلي فراغت، گذران دلخواه وقت و انجام فعاليت بر اساس ميل دروني است حال مي توان طيفي از فعاليتها را بر اساس مفاهيم ياد شده طبقه بندي كرد. اين طبقه بندي سطوح مختلف داردو از آفرينش هاي علمي و هنري تا كارهاي ضد اجتماعي را در بر مي گيرد. از اين رو فراغت را در حالت كلي به دو دسته فراغت مثبت و فراغت منفي مي توان تقسيم نمود.بدين ترتيب انواع فراغت مثبت عبارتند از :
1ـ فراغت ناب : فعاليت هايي كه بيشتر آفرينش و خلاقي هنري، فكري و جستجوگري را شامل مي شود.
2ـ گذران فراغت در محيطي فراتر از شهر وعرصه كشور يا بين المللي اين نوع

فراغت به لحاظ خارج شدن از محيط شهري با مفهوم ديگري به نام گردشگري يا توريسم ـ داخلي و خارجي ـ ارتباط مي يابد.»

كاركردهاي اوقات فراغت
دو مازيه در كتاب به سوي تمدن سه كاركرد عمده براي فراغت بيان ن

موده كه عبارتند از :
ـ تامين استراحت
ـ تفريح و كم كردن كسالت
ـ رشد شخصيت و به ظهور رساندن استعدادها
ذكر اين نكته لازم است كه مجموع اين كاركردها در يك رابطه رفت و برگشتي با يك كاركرد عمومي به نام كاركرد «فرهنگي ـ اجتماعي» فراغت قرار دارند. چرا كه اگر چه نخست اين تحولات فرهنگي و اجتماعي بود كه باعث تبلور فراغت شد اما بايد توجه اين مطلب نيز بود كه كاركردهاي ياد شده، هر كدام به نوبه خود مي توانند به عنوان عاملي مهم در توسعه فرهنگي ـ اجتماعي محسوب شوند. عاملي كه بروز هر گونه مكث و تعلل در روند رو به رشد جامعه جلوگيري مي كند.
به عبارت ديگر برنامه ريزي صحيح به منظور گذران اوقات فراغت از يك سو با توجه به تاثيراتي كه به صورت مستقيم وغير مستقيم بر مفاهيمي چون توليد و بهره وري، مي گذارد باعث مي شود جامعه به صورت يك پيكره ارگانيك به حركت در آمده، زمينه مناسب جهت رشد و توسعه اقتصادي فراهم شده و در نهايت منجر به رشد و توسعه فرهنگي مي شود. و از سوي ديگر مانع بروز وحدت و خمودگي در عرصه هاي مختلف اجتماعي مي گردد.

برخي آثار ونتايج اوقات فراغت
اوقات فراغت اگر به صورت صحيح و درست و با هدف مشخص و بر اساس سازماندهي مدوني برنامه ريزي شود آثار و تبعات آن به صورت متعددي نصيب جامعه شده و منجر به رشد و توسعه فرهنگي اجتماعي و تا حدي اقتصادي مي شود. به عبارت ديگر در زندگي پر فراز و نشيب انسان، لحظه ها و اوقاتي وجود دارد كه بستر مطلوبي است براي جريان نيكوي رشد شخصيت و اعتلاي وجود و يا زمينه همواري است براي بروز اختلالات رفتار و انحرافات ا

خلاقي و بزهكاريهاي اجتماعي كه با برنامه ريزي صحيح مي توان از بسياري از آنها جلوگيري نمود.

برخي از آثار مثبت اوقات فراغت عبارتند از :
الف ) اوقات فراغت و بهداشت رواني
بي ترديد يكي از مهمترين آثار و نتايج فراغت در جامعه «تامين س

لامت و بهداشت رواني» فرد است. چرا كه اشتغال مستمر و بدون وقفه فكري و عملي در فعاليتها يامشاغل معين موجب خستگي جسمي و ذهني گرديده به تدريج فرد نشاط و سرزندگي خود را از دست مي دهد. كه خود عامل مهم در بروز ناراحتيهاي روحي و جسمي مي باشد. در حاليكه اشتغال به امور تفنني ودلخواه باعث از بين بردن اضطرابها و موجب آرامش و آسايش در فرد مي شود.
ب ) اوقات فراغت و تامين سلامت جسمي
به طور يقين يكي از آثار و نتايج اوقات فراغت استراحت و رفع خستگي است. در اين راستا بدن، فرصت كافي براي تجديد قوا و آماده شدن براي فعاليتهاي بعدي را مي يابد.
ج ) اوقات فراغت و توسعه مهارتهاي شناختي
اوقات فراغت فرصت و مجالي است، براي شكوفايي استعدادها چرا كه وقتي فرد بر اساس علاقه و انگيزه شخصي در زمينه هاي متنوع فعاليت كند. به طور مسلم تلاش او در اين شرايط مطلوب منجر به فراگيريهاي پايدار خواهد بود.
د ) اوقات فراغت وتعالي شخصيت
فراغت عاملي است مهم كه براي اينكه فرد به اصلاح رفتار خود پرداخته، موجبات تعالي شخصيت خود را فراهم سازد چرا كه:
اولا : فراغت فرصتي است كه به انسان اين مجال را مي دهد تا رفتارفردي و اجتماعي خود را مورد ارزيابي قرار دهد.
ثانيا : فعاليت فراغتي، فرآيند سازنده اي است كه از طريق تامين استراحت و آسايش و ارامش روحي و رواني انسان، زمينه رشد و شكوفايي استعدادهاي او را فراهم آورده و به رشد شخصيت فردي و اجتماعي وي منجر مي شود.
هـ ) اوقات فراغت و آسيب پذيريهاي اجتماعي
با توجه به همه اين مسائل كه ذكر شد، توجه به اين مطلب بسيار ضروري است كه عدم ايجاد نگرش مثبت در اذهان نسبت به اوقات فراغت، نبودن برنامه هاي آموزشي و توجيهي در حسن بهره وري از فرصتهاي آزاد و بالاخره بلاتكليفي و بي برنامه گي ها در اين زمينه منجر به بروز آسيب ها و ناهنجاريهاي فردي و اجتماعي از جمله بزهكاري، اعتياد، فساد، و... در عرصه جامعه مي گردد و اين به معني هدر رفتن نيروهاي جامعه است. بنابراين، از اين نظر برنامه ريزي همه جانبه براي فراغت به خصوص جوانان، مي توانند اهرمي باز دارنده در جلوگيري از آسيبها باشد. چرا كه زمان فراغت در عصر جديد پديده اي است غير قابل اجتناب و بايد به عنوان يك واقعيت شناخته شود.
و) اوقات فراغت و رشد و توسعه فرهنگي


زمان فراغت در اين رابطه مي تواند اهرمي موثر باشد چرا كه با اشاعه ي فعاليتهايي چون
كتابخواني ، فعاليتهاي هنري، ورزشي، گردشهاي دسته جمعي ، .... منجر به ارتقاء فرهنگي كل جامعه نيز مي گردد و نشاط و سرزندگي در كل اجتماع پديدار مي شود.
«تاگور»انديشمند هندي در اين باره معتقد است:


«تمدن بشري» نتيجه استفاده درست از اوقات فراغت است.

عوامل موثر در برنامه ريزي فراغت
به منظور انجام برنامه ريزي صحيح در زمينه گذران اوقات فراغت لازم است كه محوره هاي عمده آن را مشخص نمود. اين محورها عبارتند از :
الف ) شناخت نيازهاي فراغت و سپس تعريف آن براي گروههاي مختلف سني و جنسي تا از اين طريق همه بتوانند از برنامه ريزيها بهره ببرند چرا كه شهر خانه همگان است نه فقط يك گروه سني و جنسي خاص

 

ب ) توجه به مبحث زمان به منظور دست يابي به برنامه ريزي صحيح فضايي، چرا كه نيازهاي فراغتي تناوب زماني دارند و متناسب با زمان، نيازها متفاوت خواهند بود. در اين زمينه سه نوع نياز را ميتوان مشخص نمود.
1ـ نيازهاي روزمره كوتاه مدت كه شامل پياده روي، ديد و بازديد و نظاير آن مي باشد.
2ـ نيازهاي ميان مدت مثل كوهنوردي و پيك نيك هفتگي كه معمولا يك روز يا تعطيلات آخر هفته را در بر مي گيرد.


3ـ نيازهاي بلند مدت يا سفرهاي چند روزه كه منظور سير و سياحت انجام مي گيرد.
ج ) توجه به اقتصاد مساله و لزوم برنامه ريزي اقتصادي و مالي صحيح يعني برآورد عرضه و تقاضا باتوجه به انواع در آمدها و انواع هزينه هاي فراغتي
به عنوان نتيجه مطالب مطرح شده ميتوان گفت: برنامه ريزي صحيح فراغت زماني محقق مي شود كه توجه همزمان به مسائل «فضايي، اجتماعي و اقتصادي» صورت گيرد.

نكات مورد توجه در ايجاد فضاي فراغتي
گفته شد از جمله محورهاي عمده در برنامه ريزي فراغت توجه به مسائل فضايي است. يعني ايجاد محيطي مناسب براي گذران اوقاتي كه فرد فارغ از مسائل روزمره زندگي در آن بسر مي برد. مطمئنا اينگونه فضاها بايد ويژگي هاي خاص داشته باشند كه از طريق مطابقت با كاركردها بتوانند پاسخگوي بهتر نيازها باشند.
يعني انطباق فرم با عملكرد كه بزرگاني همچون «لينج» و «كرمايف» به آن اعتقاد داشتند از اين رو فرم و شكلي حاصل مي شود كه ناشي از رفتار و احتياجات انساني، خانواده و جامعه است. در اين جا برخي خصلتها و ويژگي هاي ساختاري اين فضاها را مي توان به شرح زير خلاصه نمود:
ـ ايجاد شرايطي براي خصوصي بودن و تنهايي براي فرد و خانواده اش (محرميت)
ـ ايجاد ارتباط با طبيعت يا پديده هاي طبيعي كه انسان را به زندگي و گذران آن مرتبط سازد.
ـ ارائه موقعيت مكاني و زماني مناسب به منظور مهيا نمودن و نوعي آزادي در تملك زمان و وقت براي فرد و خانواده
ـ فراهم آوردن زمينه هاي تجمع و همگراي اجتماعي با مردم و كساني كه بي واسطه و تصادفي و به طور غير رسمي جمع شده اند و ايجاد نوعي برخوردهاي رودروي اجتماعي براي فرد به وجود مي آيد.
ـ ايجاد انگيزه هاي سرور و مسرت و شادماني و همين طور هر انگيزه اي كه براي مدتي تفكر و انديشه انسان را از مشكلات روزمره و مسائل شغلي خارج سازد.
ـ ارائه امكانات قابل دسترس و مورد قبول از نظر اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي
ـ تنوع در فضاها و تفاوت در اندازه ها كه مي توان فضاها را براي گروههاي مختلف قابل شناسايي و وضوح نمايد.

فراغت، گردشگري و فرهنگ


هنگامي كه از نحوه گذران اوقات فراغت و كيفيت آن سخن به ميان مي آيد، توجه به يكي از مقوله هاي بسيار مهمي كه تاثيرش غير قابل انكار است جلب مي شود. و آن «فرهنگ» و نوع نگرش يك جامعه نسبت به زندگي است. به عبارت ديگر روش برخورد يك جامعه با موضوع فراغت و نحوه گذران آن در فرهنگهاي مختلف متفاوت است. و با تغيير نحوه زندگي، چگونگي گذران آن نيز تغيير مي كند. يا روش هاي جديدتري براي آن ابداع مي گردد. بنابراين زماني كه د تا مورد استفاده و رضايت بخش شهروندان و موجب شكوفايي و رشد فرهنگي جامعه گردد.
نمونه هاي گوناگون وقت گذراني
در جامعه ايران مخصوصا در زمانهاي پيش اوقات فراغت بيشتر به صورت جمعي مطرح بوده است و در اين عرصه مقاصد اجتماعي بر اعضاي انفرادي غالب بوده است.
از جمله انواع وقت گذراني كه در اين سرزمين غالبا به صورت سخن گفتن نه تنها در خانه بلكه در مساجد، تكيه ها، مجالس و وعظ و روضه قهوه خانه، معابر و بسياري اماكن ديگر روي داده است. در زمان حاضر بي گمان از جمله عواملي كه موجب رغبت خاص ايرانيان به وسايل سمعي و بصري جديد چون راديو و تلويزيون شده به عكس تا آنجا كه آمارها حكايت مي كنند امكانات محدود را برتوسعه فرهنگي كتبي (كتاب، روزنامه، مجله) گشوده است همين مطلب است كه مناظره و گفتگو با طبع ايراني تجانس نام دارد به همين دليل است كه گسترش و رونق بسيار محدود نيز نصب انجمنها و كلوپهاي رسمي ايران نشده است به طور كلي علاوه بر معاشرت و مسافرت كه اركان اصلي وقت گذراني در ايران را تشكيل مي دهند. بازي و ورزش نظاره و تماشا و فعاليتهايي نظير آنها نيز هر يك به نوبه خود در فعاليتهاي ذوقي ـ فرهنگي و هنري ايرانيان نقشي دارند.
ك. دوگال بازي آدمي را نشاني از غريزه تعدي او مي داند وضع رقابت و جنگجوئي را كه با اكثر بازيها قرين است شاهد مي آورد. حاكي است چه در دنياي يكنواخت و زندگي شاق و ملاك انگيز كنوني بازي ـ خاطر را از امور عادي حيات منصرف مي كند و به امور تازه كه مطلوب طبع است معطوف مي دارد.
از يك ديد وسيع تر چون در بازي غالبا بيش از يك فرد دخالت دارد، آن را مانند بسياري از مظاهر فرهنگي ما به همبستگي افراد دانسته اند و گفته اند بازي آدمي را با گروه و جامعه پيوند مي دهد. بازي نوعي رقابت مجاز وجنگي مقبول اجتماعي است كه بر خلاف موارد ديگر همچنين و منازعه ـ روابط بين اشخاص را قوت مي بخشد و هر كس را با رغبت و رضا به پيروي از يك رشته قواعد و مقررات وادار مي كند. بازيهاي جمعي از جمله تفريحات رايج در همه جامعه خاصه اجتماعات قديم بوده و هست در ايران ـ بر روي هم مي توان گفت كه بازي در روستاها بيش از مناطق شهر متداول است.
شهر نشينان بيش از بازي به تماشاي آن قناعت مي كنند و به جاي آنكه مانند سكنه دهات به تفريحات فعال چون اسب سواري زور آزمايي و نظاير آن بپردازند و به نظاره آنها در ميدان سابقه يا بر پرده سينما و تلويزيون خرسند مي شوند.

نظاره و تماشا
تماشاگري در همه اجتماعات همواره از صور رايج وقت گذراني عمومي بوده

و هست و گرچه باصره در تمدنهاي مكتوب داراي اهميت بيشتر و حال آنكه در واقع فاقد فرهنگ نوشته چون قبايل و حتي شنوايي مقامي بالاتر دارد. با اين حال بايد قبول كرد كه شوق نظاره و تماشا از جمله نگريستن بازيها، رقصها، نمايشها و انواع معركه ها و آغاز حيات بشر پديده بوده و توانگران در طول تاريخ به منظور سرگرم داشتن خود و ديگران به ارضاء اين رغبت مي پرداخته و همه گونه نمايش دلاويز يا هيجان خيز ترتيب مي داده اند. اما ذكر اين نكته ضروري است كه نظارت و تماشا در تمدنهاي پيشرفته خصوصا در عصر جديد كه روزگار تصاوير (سينما ـ تلويزيون) خوانده شده قوت فزون تر حاصل كرده و در مواردي نيز جايگزين تفريحات فعال دوره هاي پيش شده است. در ايران نيز با آن گفت و شنود خصوصا نزد قشرهاي بي سواد جامعه گذران اوقات فراغت سهم عمده داشته و اما نظاره و تماشا به صور ساده و ابتدايي نيستند اول بوده است و غالب روستائيان و شهرنشينان به هنگام آسودگي در معابر و ميادين تجمع ميكرده و به نظاره بازيهاي مسخرگان و رقص هجوآلود مطربان دوره مي نشستند. انواع معركه با هنگامه ها چون زورنمايي پهلوانان و نقالي و قوالي و شمشير بازي و غيره لوده ها و لوطيها به رقص آوردن جانوران چون خرس و گرگ و واداشتن آنها به تقليد بندبازي و ريسمان بازي و چشمبندي و شعبده بازي، روي مي آورده اند. علاوه بر اين گاه به گاه در فرصتهاي خاص چون عروسي و عزا نمايشهاي مخصوص تنظيم مي شد و تماشاگران را مشغول مي داشته است و از آن جمله بوده است نمايش عروسكي خصوصا خيمه شب بازي معروف به روحوضي و بالاخره نمايشهاي مذهبي و تعزيه كه هنوز در مناطق پابند سنت در ايران باقي مانده است.
پيش از آنكه سينما به ايران آيد (سال 1318 هجري قمري) صور خاصي از اينگونه نمايشگري در سرزمين ما شناخته شده بود. ظاهرا هم از ادوار قبل از اسلام رسم بود كه ، پاره اي داستانها را بريده نقش مي كرده و آن پرده را بين مردم مي گردانده اند. پرده اي و شمايل گ

رداني در دوره صفويه رواج بيشتر يافت و از جمله تصوير زندگي و حوادث و مصائب خانواده پيغمبر و نمايش آن حماسه در كوي و بر زن معمول شد.
سياه بازي وشهر فرنگ شكل ديگر مقدماتي نمايش هستند كه در ايران پيش از پيدايش سينما يكي از دير باز و ديگري در اين اواخر رواج گرفته اند.


با اين مقدمه ، از رونق فوق العاده سينما در ايران تعجب نبايد كرد. حقيقت اين است كه فرهنگ و تمدن ايراني علي رغم آثار گرانقدري كه در زمينه علمو ادب مكتوب پديد آورده است در طول زمان بيشتر بر پايه هاي سمعي و بصري استوار بوده است.

فعاليتهاي صحنه اي
نخستين سالن سينما در ايران در سال 1302 شمسي تاسيس شد و از آن زمان تا كنون شماره سالنها در مناطق شهري كشور دايما به افزايش گراييده و در سال 1345 به 364 رسيده است. تا پيش از انقلاب سال 1357 تا پانصد فيلم تازه در سينماهاي ايران نمايش داده مي شود كه بين آنها يك دهم تا يك هشتم آنها را فيلمهاي فارسي تشكيل مي دهد و بقيه به ترتيب فيلمهاي آمريكايي، ايتاليايي، هندي، فرانسوي، انگليسي و غيره را شامل است. تخمين عدد تماشاگران سينما كه اكثريت قريب به اتفاق آنان را مردم شهر نشين تشكيل مي دهند كار آساني نيست. سابقا اين رقم معادل 52 ميليون آمارگيري شده است كه البته اين رقم مربوط به هنگامي است كه تعداد سينماها از 237 نمي گذشت فقط در شهر تهران در سال 1345 حدود 81 هزار و در سال 1346 حدود 89 هزار صندلي سينما يافت مي شود و علاوه بر آن حدود 14 هزار صندلي نيز در تراس سينماها قرار گرفته است.
هم اكنون با برنامه هايي كه در دست است و جلوگيري از ورود فيلمهاي مبتذيل خارجي كه از مدتي بعد از انقلاب آغاز گشته مي توان اميد به يك فرهنگ سينمايي صحيح داشت. البه كوششهايي در كار است كه فيلم سازان و تئاتر سازان ايراني بيشتر به كار گرفته و توليد فيلم سينمايي و تئاتر در ايران بيشتر گردد.
اين امر بستگي به تاسيس سالنهاي جديدتر نمايش در سطح كشور و نقاط محرومتر (غير از تهران) دارد.
متاسفانه كوشش چنداني در زمينه ساختمان سالنهاي جديد به وجود نيامده وتعدادي از ساختمانهاي نمايش سينما در اثر مبارزات مردم در طول دوران انقلاب از ميان رفت. هم اكنون مطابق آمارهاي فروش بليط در سطح شهر تهران و ايران هنوز سينما رفتن از تفريحات اساسي مردم شهرها در ايران است. اميد است با بذل توجه بيشتر مسئولين در امر س

الم سازي محيط سينمايي و ايجاد امكانات بيشتر به هنرمندان واقعي بتوان اين هنر را بيشتر اشاعه داد و زمينه مساعدي براي استفاده عموم از آن فراهم نمود.

نگارش
چاپ كتاب در ايران داراي مسائل گوناگوني است كه خود نياز به بررسي جداگانه اي دارد در اينجا ما تنها به تعداد كتاب منتشر شده در ايران اشاره مي كنيم.
بنابر گزارش كتابخانه ملي 2229 عنوان كتاب در سال 1351 در ايران منتشر شده است.
در سال 1972 در فرانسه 29021 عنوان كتاب در ژاپن در همين سال 35027 عنوان منتشر شدند. در مقابل 3632 عنوان كتاب در ايران در همين سال به چاپ رسيده است.
اين نشان دهنده فقر كتاب و كتابخواني در ايران در مقابل كشورهاي پيشرفته بوده است. با ظهور انقلاب موج كتابخواني در ميان مردم اوج گرفت، عنوان زياد كتابهايي كه در گذشته دوباره چاپ و به فروش رسيدند آمارها در اوايل پيروزي انقلاب ارقام بالايي در زمينه فروش و انتشار كتاب نشان مي دهند.
بايد لذت كتاب خواندن و عشق به آموزش از روي منابع مكتوب را در ميان مردم به خصوص طبقه جوان بالا برد. كتابخانه ها بايد در محيطهاي دلباز و هم آهنگ با محيط تفريحي و آموزشي ايجاد گردد. ديگر نبايد كتابخانه به عنوان يك محيط خسته كننده در نظر جوانان جلوه كند. اين امر به خصوص با در دست قرار گرفتن كتابخانه هاي عمومي (در محلات و شهرها) امكان پذير خواهد بود.
جوامع مترقي جهان همواره با رقم تعداد كتابخوانها در آنها محك زده مي شوند و ميزان رشد يك جامعه پيشرفته با تعداد كتابخوانها و استفاده كنندگان از مراكز فرهنگي تعيين مي گردد.

ريشه واژه هنر
هنر (هونر) واژه اي است اوستايي و مركب از(هو) و (نر) كه هو به معني بسيار نيك و خالي از هر نقص و عيب، بي مانند و بي چون، كه در تراول عارفان هم به اعتبار همان معاني يگانه و بي مثل و مانند است. همان معاني كهن با مفهوم «بي مانند و (يگانه) هنوز هم به كار مي رود كه مراد از آن، خداي بيگانه و بي مثل و مانند است. همانطور كه مولانا در اشعار مختلف خود گفته است:
خليفه ا... چيست؟ رنگ خم هو پيشه ها يك رنگ گردد اندر او
فكر تيري است از هو در هوا در هوا كي پايدار آيد ندا؟
باد به مردم هوا و آرزوست چون هوا بگذشت پيغام هوست


«هو» در هورموزد كه در فارس باستان به صورتي هاي «اهورامزدان» «هرمزد» هم آمده و به معني خداوند بي مثل و مانند دومين جزء از واژه هنر يا هونر هم به معنر مرد است و در مجموع از تركيب هر دو «هونر يا هنر) حاصل شده كه دلالت دارد بر اموري مانند شگفتي آفرين و خارق العاده و بدون عيب.

معني هنر در لغتنامه دهخدا
كياست، فراست ، كمال، فضيلت، علم و معرفت و نيكوتر از همه و هنر هنرمندي را ني

ز داراي هنر بودن چيره دستي شگفتي آفريني در كار يا اشتغال و امثال آن دانسته اند. بديهي است كه در طول تاريخ هنر و ادب و تمدن ايراني همه بزرگان انديشمندان و فرزانگان هم هنر را موهبت الهي و در جراي از كمال آدمي و هوشياري و فراست و فضل دانسته و به آموزش هنر و هنرمندي و اشاعه هنر و سطوح عمودي جامعه و اركان آن تاكيد فراوان داشته اند.

فلسفه هنر
قبل از هر بحثي بايد توجه داشته باشيم كه در فلسفه هنر فلسفه به معني ظاهري فلسفه نيست بلكه به معني واقعي آن يعني چيستي ميباشد، فلسفه هنر يعني چيستي هنر چيست به چه معني مي باشد.
ما به ماهيت پديده ها ازچگونگي برخورد ما با آنها پي مي بريم پديده ها هستي خود را در برخورد با انسان كسب مي كند وقتي مي گويند درخت سرو چيست يعني درخت سرو در برخورد با انسان چه هويتي دارد هر چه در علم نسبت به هستي پديده ها مي آموزيم نوع نقشي است كه آن پديده در زندگي انسان بازي مي كند نه خود هويت ذاتي پديده مي بينيم پديده اي واحد در طول زمان فرمهاي متفاوتي براي آن تصوير مي شود و در طول تاريخ به گونه اي متفاوت برخورد مي شود. اولين احساسي كه انسان نسبت به جهان پيدا مي كند، احساسي مادي است اما فرق انسان با ديگر موجودات اين است كه در سطح اين مسائل نمي ماند و بر روي اين مسائل نيازهاي خاصي براي او بوجود مي آيد كه محصولي مادي ندارد.
انسان زماني به سمت هنر رفت كه يكسري آرزوها براي او قابل تصور بودند كه مي خواهد تصوير كند، او خيلي چيزها آرزو داشت كه طبيعت بنابر ميل او نبود انساني كه خود را اشرف مخلوقات احساس مي كند هر چه بخواهد براي انسان محيا نيست كه هنر تمامي تمناهاي خود را مطرح كرد و مثلا پرنده را در حصار كشيده و يا ... اين گونه تصور كرد.
وقتي صحبت از تمنا مي شود بايد به 2 مسئله توجه شود اول اينكه مورد تمنا راه وصول عادي ندارد و يا در اختيار هنرمند نيست در اين صورت بدون طرح كردن تمنا به ايجاد و وجود آن مي انديشيد. بشر وقتي تصور پرواز براي او تصوري نشدني بود پرواز را در آثار هنري مطرح كرد.
در اين صورت قوانيني دارد مثل سوررئاليست و يا ... اگر هنرمند سبكهاي قديم را نمي پسندد خودش بايد نوعي نگرش سبكي را بوجود بياورد
نتيجه : هنر با ويژگي هاي خاص خود همواره در طول تاريخ همراه انسان بوده است و يكي از اجزاء فرهنگ بشر ميباشد. هنر گر چه در طول تاريخ بسيار متحول بوده و تغييرات بنيادين

كرده است اما ويژگي هايي وجود دارد كه ثابت مي باشد وبا توجه به آن مي توانيم هنر را از غير هنر جدا كننيم هنر همواره بيان كننده خواسته هاي انسان بوده است بعبارتي هنر در طول تاريخ همواره بر اساس واقعيتهاي موجود جوياي واقعيتهاي ممكن بوده است.

سير تكاملي هنرهاي اوليه


اهميت بررسي هنر دوران نوزائي انسان بدان علت است كه نمايشگر همه مراحلي است كه هنر دوران كنوني از آنها گذشته است. هنر دوران نوزائي انسان هنري است كه از وفاداري محض به طبيعت آغاز مي شود اين هنر در زماني شكل مي گيرد كه انسان بصورت غير اجتماعي و بدوي در دسته هاي كوچك مي زيستند، به خدايان، جهان، زندگي فراسوي مرگ نه تنها باور نداشته كه اساسا نمي توانسته است درك كند. در اين دوره انسان ميان واقعيات عيني فرق نمي گذاشت دنياي دروني خود را از دنياي بيروني جدا نمي گردانيد و براي ثوابها و پندارها و آرزوهاي خود وجودي مستقل از وجود كوه ها و دشتها و بارانها باور نداشت هر گاه بر آب بركه مي ايستاد در آب چيزي جز خود ولي همانند خود نمي ديد، هنگامي كه در آفتاب مي گذشت چيزي كور را همراه خود مي ديد همسان و هماهنگ گاهي كه در پناهگاهي يا زير سايه درختي به خواب مي رفت در خواب مي ديد كه در خيابان يا جنگل در پي جفت ياخوراك مي گردد و يا حادثه اي ناگوار رو به رو شود ولي چون سراسيمه بيدار مي شد خود را همچنان زير درخت يا در پناهگاه دور ازجنگل و بيابان پر خطر لحظه هاي پيش مشاهده كرد. واكنش طبيعي انسان ابتدايي، ابتدا ترس و سرگشتگي بود. انديشه ناپخته او براي زدودن اين ترس و سرگشتگي تن به خيالبافي مي داد به مفهومهايي مبهم مانند همزاد و سايه و جان مي انجاميد، انسان ابتدايي معتقد بود كه غير از پيكر مرئي خود چيز نامرئي دارد موقتا تن راترك كند، خواب دست مي دهد و چون به مدت طولاني يا احتمالا الي لابدتن را بدرود گويد. مرگ فرا خواهد رسيد اين چيز درست، روشن و شناختن نيست مي بايست شبيه سايه يا باديا هوا باشد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید