بخشی از مقاله
نقش تربیت بدنی در جامعه
چكيده
تقريباً در هر جامعهاي، ورزش يك نهاد اجتماعي بسيار برجسته محسوب ميشود، زيرا ورزش ويژگيهاي موجد در هر نهادي را با جاذبه منحصر به فردي كه فقط شايد دين موجد آن باشد، تركيب ميكند. در اين مقاله، ديدگاههاي كاركردي) )، تضاد و فرهنگي مرور گرديده و به بحث خواهيم پرداخت كه چگونه ورزش با فرآيند جامعهپذيري و تغييرات اجتماعي، ارتباط پيدا ميكند. در اين بحث تمركز خواهيم نمود روي تكامل ورزش از يك فعاليت تفريحي و معطوف به مشاركت به
فعاليتي كه شبيه شركتي است كه با اصول سوداگري و تفنن هدايت ميشود. نقش ورزش در روابط بينالملل و توسعه ملي نشاندهنده معنا و اهميت سياسي ورزش در بسياري از جوامع است. در حالي كه ورزش قرار است در سطوح بالاي سياسي حالت انسجام دهنده داشته باشد، ولي در سطوح روابط فردي مبتني بر جنس و نژاد اين گونه نيست. نابرابري كه در روابط نژادي و جنسيتي جامعه وجود دارد، در ورزش نيز يافت ميشود. جامعهشناسي ورزش زماني ميتواند به فهم بهتر تمامي اين موضوعات كمك كند كه تئوري نقش بيشتري در تحقيقات اين خرده حوزه ايفا نمايد.
مقدمه
ورزش عرصه فعاليتهاي الگومند، ساختارهاي اجتماعي و روابط ميان نهادي است كه فرصت منحصر به فردي براي مطالعه و فهم پيچيدگيهاي حيات اجتماعي فراهم ميآورد. ورزش فعاليتي است كه درجهاي از اشتغال اوليه يا ثانويهاي را در بر دارد كه ديگر شرايط نهادي قادر به پيشي گرفتن از آن نيستند. ورزش چنان فرصتي براي تحقيق در مورد «اشكال بسيار شفاف ساختار اجتماعي فراهم ميآورد كه در ديگر نظامها يا موقعيتها نميتوان يافت.»: به عبارت ديگر، بعنوان مثال تحقيق ميداني در ورزش امكان تضاد ساخت يافته و رقابت را در شرايط كنترل شده فراهم ميآورد، چيزي كه به سختي ميتوان در ديگر ابعاد حيات اجتماعي يافت. پويايي گروهي، نيل به هدف از طريق سازمانهاي اجتماعي، خرده فرهنگها، فرآيندهاي رفتاري، پيوستگي اجتماعي، نابرابري ساخت يافته، جامعهپذيري و شبكههاي سازماني، فقط تعداد معدودي از موضوعات جامعهشناختي هستند كه ميتوان در محيطهاي ورزشي آنها را مطالعه كرد. پيش فرض اين نگرش اين است كه ساختار يا اشكال رفتار و تعامل موجود در محيطهاي ورزشي شبيه رفتار و تعامل موجود در ساير زمينههاي اجتماعي هستند. به عبارت ديگر، ورزش همانند ديگر نهادها جهان كوچكي از جامعه است.
در عين حال كه ورزش، محصول واقعيت اجتماعي است، منحصر به فرد نيز هست. هيچ يك از ديگر نهادها، البته شايد به استثناي دين، داراي آن رمز، احساس غم توأم با شادي، فكر كردن به حادثهاي، تثبيت فرهنگي انگاره رمانتيك كه ورزش آنها را داراست، نميباشند. هيچ فعاليت ديگري اين چنين تناقضآميز، امر جدي را با امر غير جدي، تفريح و نشاط را با شدت و قوت، و امر ايديولوژيكي را با امر ساختاري، تركيب نميكند.
اين مقاله داراي دو هدف ميباشد: اول، توصيف فهم رايج از ورزش و ج
امعه از طريق آثار جامعهشناسان ورزش در حوزههاي برگزيده و دوم، ارزيابي كفايت تحقيق و تئوريسازي در اين حوزهها. مقاله داراي پنج بخش است: بخش اول، ديدگاههاي تئوريكي هدايت كننده تحقيقات در جامعهشناسي ورزش را ارايه ميكند. دو بخش بعدي به بررسي ورزش و دو فرآيند اجتماعي يعني جامعهپذيري و تغييرات اجتماعي ميپردازد. بخش چهارم به نهاد حكومت (شكل يا فرآيند حكومت و رابطه آن با ورزش اختصاص دارد. بخش نهايي نشان ميدهد كه چگونه ورزش سبب تقويت نابرابري نژادي و جنسي ميشود. به استثناي بخش مربوط به حكومت، مباحث مطروحه روي آمريكاي شمالي و بخصوص ايالات متحده آمريكا، تأكيد دارند.
ديدگاههاي تئوريكي
در سطح كلان، تمركز اين مقاله روي سه ديدگاه تئوريكي: كاركردگرايي ساختاري، تئوري
تضاد و مطالعات فرهنگي ميباشد كه اين سه ديدگاه در آثار جامعهشناسان ورزش نقش برجستهاي دارند. جامعهشناسي ورزش در دهه 1960 و 1970 پا به عرصه نهاد. اولين مشاركتها در اين حوزه، تلاشهايي بودند در جهت ترسيم و توجيه اين خرده حوزه جديد بعنوان يك حوزه تحقيقي مهم. اين مشاركتها تحت تأثير كاركردگرايي ساختاري قرار داشتند. پارادايم ساختاري، كاركرد تمركزي بر سازمانهاي اجتماعي دارد، اين كه چگونه اين سازمانها كار ميكنند و چگونه بقا و دوام مييابند. آنچه به آن تأكيد ميشود كاركردهاي (يعني عواقب) رفتارهاي الگومند براي سازمانهاي مورد نظر ميباشد (1986(Frey
تحت راهبري اصول كاركردگرايي ساختاري، اين نوع كارها روي موضوعاتي نظير جامعهپذيري جوانان از طريق ورزش، ورزش بعنوان وسيلهاي براي شبيه سازي، ورزش بعنوان يك نظام اجتماعي، رابطه ورزش با ديگر نهادها و كاركردهاي انسجام دهنده ورزش براي مشاركت كنندگان، تماشاگران و سازمانهاي اجتماعي تأكيد دارند.
اين نوع كارها زماني در تاريخ آمريكا ظاهر شدند كه جامعه دستخوش تغييرات سريع شده، باورهاي محبوب آمريكايي مورد چالش قرار گرفته و اقتدار زير سؤال رفته بود. بسياري از جامعهشناسان ورزش به واكنش عليه كاركردگرايي ساختاري و جانبداري آن نسبت به پذيرش و عقلاني كردن آنچه كه هست، پرداختند. آنها بيشتر به پذيرش ديدگاه تضاد تمايل نشان دادند، ديدگاهي كه معتقد است ورزش منعكس كننده و تقويت كننده سلطه آرايش اجتماعي بوده و بدين وسيله تفاضلهاي طبقاتي و قدرت را تداوم ميبخشد. متفكران تحت تأثير تئوري تضاد ، روي مسايل اجتماعي موجود در ورزش نظير جنسيتگرايي نژاد گرايي، طبقه گرايي(65)، ظلم و ستمگري، تضاد سازماني و
انحراف، تأكيد دارند.
اخيرا" برخي از جامعهشناسان ورزش رهيافتي فرهنگي نسبت به پديدههاي مربوط به ورزش اختيار كردهاند. از اين نقطه نظر، هر دو ديدگاه كاركردي و تضاد مورد چالش قرار ميگيرند، زيرا اين ديدگاهها جبرگرا(66) هستند، يعني به نقش عامل انساني در تغييرات اجتماعي توجهي ندارند. به علاوه، عيب ديگر هر دو ديدگاه اين است كه آنها اهميت الزامات فرهنگي را ناديده ميگيرند، د
ر حالي كه ورزش نوعي تجلي فرهنگي محسوب ميشود. از اين نقطه نظر، ورزش عرصهاي است كه به طريق اجتماعي ساخت يافته و ويژگيهاي رشدي و ظاهر شونده آن از اهميت كانوني برخوردارند. محققان كانادايي و اروپايي اولين كوششها را براي نوشتن از اين ديدگاه به كار بستهاند و به دنبال آنها اخيرا" محققان آمريكايي اين مسير را طي نمودهاند.
نظريهپردازان مطالعات فرهنگي مدل علوم طبيعي را بعنوان بهترين ابزار براي شناخت پديده، رد ميكنند. اينان، رهيافت پديدارشناسانه را بيشتر ترجيح ميدهند. يكي از موافقان بزرگ اين ديدگاه چنين اظهار ميكند:
«تكرار مطالعات علمي ورزش نقش چنداني در افزايش شناخت يا فهم ما از ماهيت و معناي فعاليتهاي ورزشي نداشته است. با جداسازي ورزش از ويژگيهاي رشدي آن، رهيافت (متغير) كاملا" ابعاد اجتماعي - تاريخي و سياسي حيات فرهنگي را ناديده ميگيرد. نقش خاص مطالعات فرهنگي، پيوند دادن تجربه زيسته، كنشگران انساني و معاني فرهنگي، متون، تجليات (فرهنگ بعنوان تفسير) يا ساختارهاي وسيعتر سياسي و اقتصادي جوامع صنعتي مدرن، بوده است.»
وجود ورزش ميبايستي برحسب چيزي بيش از صرفِ نيازهاي توليدي اقتصاد سرمايهداري، تبيين شود. ورزش محصول انسانهايي است كه با يكديگر تعامل داشته، از مهارتها و علايق خود استفاده ميكنند تا ورزش را تبديل به چيزي كنند كه علايق و نيازهاي آنها را برآورده ميسازد (1990.(coakley:
براي نظريهپردازان مطالعات فرهنگي، تغيير نيز عامل مهمي است. ورزش محصول زندگاني روزمره است(1983(gruneau:.
بدينسان، مردم خالق نهادهاي خود هستند، آنها صرفاً پاسخگويان منفعل نيستند. اگرچه، طرح ورزش هميشه مطلوب نيست (مثلا" ورزشكاران نميتوانند هميشه مدارس را عوض كنند)، زيرا برخي از افراد درگير، دچار تأثير منفي ميشوند و آنها داراي امكانات و منابع كافي براي مقابله با تغييرات سازماني نيستند. بعنوان مثال، ورزشكاران كالج نميتوانند كار زيادي در مورد
روشي كهNCAA ورزش كالج را اداره ميكند، انجام دهند. ورزش و هر نشاني از فرهنگ ميتواند اشكالي از مقاومت باشد، اگرچه بخش اعظم روابط طبقاتي موجود از جمله روابط جنسي و نژادي، باز توليد ميشوند.
ورزش و جامعه پذيري
مشاركت جوانان، بخصوص پسران در ورزش اغلب توسط والدين، مسؤولين مدارس و رهبران اجتماع تشويق ميشود، زيرا به ورزش بعنوان زمينه مؤثري براي يادگيري ارزشها و باورهاي مورد قبول و براي كسب ويژگيهاي منش مطلوب، نگريسته ميشود. عليرغم وجود انتقادات مد
اوم، بخاطر وجود اين باور كه ورزش ارزشهاي مناسبي نظير خود انضباطي، رفتار جوانمردانه و قدرداني كار سخت، رقابت و نيل به هدف را آموزش ميدهد، حمايت اجتماعي بسيار قوي براي مشاركت ورزشي وجود دارد.
اكثريت ادعاها درباره ارزش مشاركت ورزشي بر نقش ورزش بعنوان يكي از كارگزاران جامعهپذيري، تأكيد دارند. اما عليرغم وجود باورهاي فرهنگي قوي، شواهد اندكي براي حمايت از ادعاهاي صورت گرفته در مورد نقش ورزش در فرآيند جامعهپذيري، وجود دارد. مطالعات مقايسهاي بين روان ورزشكاران و روان غير ورزشكار (مطالعات مقايسه كنندة زنان بسيار اندك است) حمايت اندكي از اين ايده ميكنند كه ورزش براي جامعهپذيري كامل و مناسب، ضروري است، يا اينكه مشاركت در ورزش منجر به ساخت منش، توسعه اخلاقي، جهتگيري رقابتي يا تيمي، شهروندي خوب با ويژگيهاي ارزشمند شخصيتي ميشود.
ورزش ظاهرا" تفاوت اندكي ايجاد ميكند. ورزشكاران و غيرورزشكاران از جهت بسياري از ويژگيهاي شخصيتي و جهتگيريهاي ارزشي، قابل مقايسه هستند. مشاركت ورزشي هيچ تأثير عمومي روي خودپنداري(67) ندارد. اين مشاركت سبب كاهش پيشداوري نميشود، وجود آن براي توسعه قدرت رهبري ضروري نيست و سازگاري اجتماعي الزاماً افزايش نمييابد. نتيجه عمومي مورد قبول جامعهشناسان ورزش اين است كه زماني كه يك تأثير جامعه پذيري آشكار يافت
ميشود، اين تأثير نتيجه فرآيند گزينشي است كه كودكان و جوانان را به ورزش جذب كرده و آنها را در ورزش نگه ميدارد، كساني كه با ارزشها و ويژگيهاي رفتاري مورد تقاضاي مربيان راحت بوده و همين منجر به موفقيت در ورزش ميشود. كساني كه فاقد اين ارزشها و خصايص مطلوب هستند يا هيچ علاقهاي به ورزش نشان نميدهند، يا داوطلبانه ورزش را كنار ميگذارند (يعني ترك ورزش كردن) و يا غيرداوطلبانه (يعني مربيان آنها را كنار ميگذارند).
بحث و اختلاف نظر در مورد تجربه جوانان در ورزش عمدتاً ناشي از اساطير فرهنگي است تا از مطالعات تجربي. آنچه كه سبب ايجاد تفاوتها ميشود، واكنشهايي است كه كساني كه در اطراف او مهم هستند، در مقابل او ارايه ميكنند. مشاركت مداوم زماني محتمل است كه حمايت و ادراك، مثبت باشد و مشاركت زماني دوام نخواهد يافت كه تأثير اجتماعيساز از سوي افاد مهم اطراف كودك وجود نداشته باشد. كنارهگيري زماني روي خواهد داد كه نقش ورزشي براي هويت فرد ديگر خيلي مهم نباشد و فعاليتهاي غير ورزشي و گروه همسالان براي فرد جذابتر باشند. جامعهپذيري بيزاري يا تجربه منفي شديد نيز ميتواند سبب كنارهگيري شود. براون (1985(Brown: دريافت كه بسياري از شناگران در سنين 10-12 سالگي در صورت مواجهه با كاهش موفقيت و تقليل پاداشها براي مشاركت، براي حفظ و حمايت از عزت نفس(68)خود به ترك ورزش پرداختهاند.
بالاخره اينكه، جامعهپذيري جوانان و بزرگسالان، چه مشاركت كنندگان در ورزش و چه غيرمشاركت كنندگان، از طريق تجلي ورزش در وسايل ارتباط جمعي صورت ميگيرد. وسايل ارتباط جمعي از طريق مديريت تصوير ذهني(69)دستكاري سمبلها و تفسير ورزشي، به جامعهپذيري ميپردازند. محصول ورزشي تبليغ شده در رسانه كه منعكس كننده ارزشهاي محافظه كارانه، اقتدارطلب و مليت گرايانه ميباشد، به گرمي مورد پذيرش مخاطبان خود قرار ميگيرد؛ اين محصول بر آنها تحميل نميشود. در شكل پيامهاي ارزشي موجود در نمايش ورزش محتواي سياسي ضمني وجود دارد. بعنوان مثال، ونر(70) در مطالعه و شرح مسابقه سوپرباول(71) دريافت كه محتواي ارزشي اين مسابقه بشدت كار سخت، فردگرايي شديد و غرور ملي را تأييد و تصديق ميكند. وسايل ارتباط جمعي به يك معنا، خالقان فرهنگ بوده و به ما اطلاعاتي در مورد آنچه كه مورد قبول است و آنچه كه مورد قبول نيست، ارايه ميدهند. بدينسان، وسايل ارتباط جمعي از طريق نمايش و
تفسير رويدادهاي ورزشي، نظم تثبيت شده و وفاق ارزشي را تقويت مينمايند. اين نمايشهاي ورزشي از طريق وسايل ارتباط جمعي ميتوانند بر ايدههاي ما در مورد ورزش، ادراك ما نسبت به جنسيت، نژاد، روابط اجتماعي و رفتار مناسب و مقتضي و بر تبعيت و پيروي ما از ارزشهاي خاص، تأثير گذارند.
تغيير اجتماعي: از بازي تا ورزش شركتي
اگرچه هدف از گونهشناسي، ارايه دقيق واقعيت نيست، ولي گونهشناسيها ابزار مفيدي براي اهداف تحليلي ميباشند. يكي از اين گونهشناسيها، تمايز بين بازي از ورزش است، يعني تغيير شكل يك فعاليت تفريحي كه صرفاً بخاطر خود دنبال ميشود به يك فعاليت فيزيكي كه بخاطر
اهداف بيروني انجام ميشود. از لحاظ تاريخي، اين تغيير شكل آنچه را كه پيچ(72) و گاتمن(73) و ديگران آن را بعنوان دنياگرايي(74)، كميشدن،(75) تجارتي شدن(76)، ورزش مدرن، توصيف كردهاند، به وجود آورده است.
هوزينگا(1949)(77)، استون (1995)(78)، كايلويس (1961)(79)، ادواردز(80)، مك فرسون و همكاران (1999)(81)، كواكلي (1990)(82) و بسياري ديگر كه به مطالعه ورزش پرداختهاند، تمايز تحليلي بين بازي و ورزش را سودمند يافتهاند. بازي، فعاليتي است كه ورود به آن يا خروج از آن، آزاد و داوطلبانه است، قواعد موقتي و بسته به شرايط پديدار شده، تخيل در آن مجاز است، سودمندي كنش در آن بيربط است و نتايج آن نامعين است. بازي نه تاريخ رسمي دارد و نه سازمان؛ انگيزش و رضايت در آن، دروني است و نتيجه آن هيچ تأثير جدي و ايجاد زمينه فعاليت ندارد. از سوي ديگر، ورزش مدرن كه بصورت بازيهاي المپيك، ورزشكاران دانشگاهي صاحب نام و ورزش حرفهاي تجلي دارد، تصويري كاملا" متضاد با بازي را نشان ميدهد. اين نوع ورزش را به سختي ميتوان داوطلبانه دانست؛ قواعد آن رسمي و قابل تعميم بوده و توسط هيأتهاي رسمي به اجرا در ميآيند (مثل انجمن ورزشي دانشگاههاي ملي.(NCAA در اينجا نتيجه كار براي افراد و سازمانها به مراتب جديتر از مشاركت در فعاليت فيزيكي است و برنده شدن (نتيجه كار) مهمتر از مشاركت در فرآيند ميباشد.
به موازات نهادي شدن ورزش، بخصوص در بالاترين سطوح رقابت آماتور و حرفهاي ورزش منعكس كننده مدل شركتي / كالا ميشود. ورزش بيشتر به كار شبيه است تا به بازي. كانون كنترل از بازيكن / مشاركت كننده به مدير و حضار، تغيير مكان داده است. سرگرمي و تماشايي بودن جايگزين اخلاقيات و نجابت شده است. نمايش، جايگزين ورزش شده است (1995.(Stone: امروزه جذب تماشاگران و حمايت مادي رسانههاي جمعي مهمتر از خود فرآيند بازي كردن است، زيرا اكنون ورزش، انگيزه سود و بازار يافته است. اخلاق دنياي تجاري و شركتي راهبر ورزش است نه اصول بازي و تفريح (1989)(83). نبايستي تعجب نمود كه ورزش در سطح بالا به پديدهاي تجارتي، كالايي و تودهاي تبديل شده است. از زماني كه سازمان تجاري جايگزين خانواده بعنوان واحد اساسي هماهنگ كنندة فعاليت اقتصادي شده و سرمايه انحصاري سبب رشد بازار مصرفي بعنوان عامل برتر در سازمان اقتصادي گرديده، بسياري از نهادها از جمله نهاد ورزش در جامعه آمريكا عقلايي شده و حالت شركتي پيدا كردهاند. عامل تجاري چنان نقش برجستهاي دارد كه حتي ملي ورزش 1/63 ميليارد دلار بوده است (1990.(Comter Stogel: اين عدد توليد ناخالص ملي ورزش را در ليست توليد ناخالص ملي مربوط به 50 فعاليت تجاري عمده، در رديف بيست و دوم قرار ميدهد كه در آن ورزش در رديف بالاتر از صنعت اتومبيل، نفت و هواپيمايي قرار دارد.
عواقب و دستاوردهاي تجارتي شدن ورزش، بسيار مهم ميباشند. اول اينكه، ممكن است تغييراتي در شكل يا قواعد بازي صورت گيرد. بعنوان مثال، در فوتبال تغييراتي صورت گرفته تا فوتبال از جذابيت بيشتري براي تماشاگران داخل استاديوم و بينندگان تلويزيوني برخوردار باشد.
دوم اينكه، ممكن است جهتگيري يا ارزشهاي مشاركت كنندگان در ورزش از ارزشهاي مبتني
بر استكمال نفس(84) و رضايت به ارزشهاي مبتني بر سرگرمي و تفنن و نفع شخصي(85)، تغيير يابد. كاكلي (1990(Coakley: اين پديده را بعنوان تغييري از جهتگيري زيباييشناختي(86) كه تأكيد آن بر زيبايي و لذت تحرك، مهارت، توانايي و فعاليت مادام العمر است به جهتگيري قهرمانانه(87) كه تأكيد آن بر خطر، هيجان، سبك و تعهد كوتاه مدت به پيروزي است، توصيف
كرده است.
در حال حاضر علوم ورزشي در حال پيشرفتي وجود دارد كه هدف اوليه آن بهبود عملكرد است. تأكيد اين علوم بر استراتژيها، بهبود تكنيكي، مداخله تغذيهاي و روانشناختي يا هر تكنيكي براي دستكاري يا مهندسي كردن ورزشكاران براي بهتر نمودن عملكرد آنها ميباشد. اين فرآيند علمي شدن(88)ورزش قهرمانانه ناميده ميشود، اين روندي است كه با اهداف ابزاري ورزش شركتي، هماهنگ و سازگار است (1978.(Brohn:
سوم اينكه، كنترل و تأثيرگذاري اساساً در دستان اشخاص و سازمانهايي است كه خودشان مشاركت كنندگان مستقيم نيستند. ليگها، گروههاي تنظيم كننده نظيرNCAA ، رسانههاي جمعي، حمايت كنندگان مادي رويدادهاي ورزشي، مديران ورزشهاي حرفهاي، ادارات ورزشي و فارغالتحصيلان دورههاي دانشگاهي، نمونههايي از اين مراكز تأثير گذاري هستند. اين امر، ورزشكاران حرفهاي را واداشته تا در جهت افزايش تأثير خود روي تصميمگيريها دست به اقداماتي نظير: اتحاديه سازي، استفاده از كارگزاران(89) و توسل به چالشهاي حقوقي بزنند.
چهارمين نتيجه تجارتي شدن ورزش، كاهش آماتورگرايي(90) و رشد حرفهايگرايي(91) است (1985.(Eitzam: 9891 ,sewart: ورزش آماتور سطح برتر، ورزش شركتي است، خواه اين ورزش با بازيهاي المپيك مرتبط باشد، خواه با ورزشهاي دانشگاهي. ويژگي خاص ورزش آماتور اين است كه مشاركت در آن به جهت عشق و علاقه به ورزش است نه به جهت پاداشهاي بيروني.
انگيزشها و پاداشهاي دروني هنوز وجود دارند، ولي رشد اهميت پاداشهاي پولي (قانوني يا غيرقانوني) براي ورزشكاران، اهميت مبالغهآميز برنده شدن كه نتيجه آن رفتار با ورزشكاران بصورت اجزاي قابل معاوضه است، افزايش موارد استفاده از داروهاي نيروي زا توسط ورزشكاران و تداعي معاني موفقيت ورزشي با اهداف سودطلبي، رويتپذيري، سرگرمي و تفنن و پرستيژ اجتماعي - سازماني ميباشد، سبب شده است كه اهميت انگيزشها و پاداشهاي دروني تنزل يابد.
تجارتي شدن ورزش شديدا" تحت تأثير نقش رسانههاي جمعي، بخصوص تلويزيون، در برنامهريزي محصولات ورزشي و در پولهاي پرداختي به سازمانهاي ورزشي براي اخذ حق پخش اين برنامهها، قرار دارد. نقش رسانههاي جمعي در سالهاي اخير اهميت زيادي داشته است. بعنوان مثال، در سال 1980 سه شبكه تلويزيوني عمده، فقط 787 ساعت برنامههاي زنده ورزشي را پخش كردند، ولي در سال 1989 اين سه شبكه به اضافه كانالهاي TBS,SCA,ESPN، 7341 برنامه زنده ورزشي را پخش نمودند (1990Stogel:)، يعني رشدي در حدود 90 درصد در طي 9 سال گذشته را شاهد بوديم. سرازير شدن شديد پولهاي ناشي از رسانههاي جمعي كاملا" قابل توجه و آشكار است. بعنوان مثال، ليگ ملي فوتبال حق پخش بازيهاي خود از سال 1990 تا سال 1993 را به قيمتد افزايش داشت.
مؤسسه ورزشي پوشش تلويزيوني رويدادهاي خود را خواهان است و اين امر بخاطر نقش رسانههاي جمعي در سودآوري و نمايش رويداد ورزشي به توده وسيعي از مخاطبان ميباشد. رسانههاي جمعي نيز به دنبال برنامهسازي ورزشي هستند، بدين دليل كه توليد اين نوع برنامهها در مقايسه با ديگر انواع برنامهها، ارزانتر بوده و به رسانههاي جمعي اين امكان را ميدهد تا به مخاطبان صعبالوصولي نظير جوانان و تحصيلكردگان دانشگاهي كه داراي درآمد آماده مصرف نيز هستند، دست يابند (1990.(Coakley: اين امر سبب ميشود تا برنامهسازي ورزشي براي تبليغ كنندگان تجاري خاصي، بسيار جذاب باشد. بدينسان، رسانههاي جمعي و ورزش داراي
رابطه همزيستي، بخصوص همزيستي از لحاظ اقتصادي، ميباشند. درك اين نكته مهم است كه در اين رابطه، رسانههاي جمعي نقش مسلطي را ايفا ميكنند، زيرا ورزش عمدتاً بوسيله قواعد و دستورات تجاري هدايت ميشود.
تلويزيون صرفاً علايق تجاري را كه بخش ذاتي ورزشهاي پر بيننده در جوامع سرمايه داري هستند، بسط و گسترش ميدهد. اگرچه انجام برخي تغييرات صرفاً جهت نيازهاي خاص پوشش تلويزيوني ميباشد، دليل واقعي اكثر تغييرات حادث در طي سه دهه گذشته همانا تمايل به توليد سرگرمي با قابليت فروش بيشتر براي تمامي بينندگان و توليد بستههاي تجاري جذابتر براي حاميان مادي و تبليغ كنندگان تجاري بوده است (1990(Coakley:.
اگرچه همين كه وجود و ماهيت يك ورزش در تلويزيون به نمايش گذاشته شود و حمايت مادي از سوي تلويزيون را دريافت كند، در آن صورت سازمانهاي ورزشي براي هميشه تغيير مييابند (1977(Altheidet snow:8791,Parente:.