بخشی از مقاله

نقش منابع هوشمند در مديريت دانش
جكيده
هدف اين مقاله، بهبود درك فرآيندهايي است كه بدان طريق فراهم‌آوري دانش، ابزارهاي فني، و عوامل سازماني مي‌توانند به توسعه سازمان از جهت گسترش دانش به عنوان يك سلاح رقابتي نظام‌‌مند كمك كنند. اين مقاله، روابط بين تكنولوژي و ارزشهاي انساني را بررسي مي‌كند، زيرا اين روابط ابزارهاي ضروري فرايند مديريت دانش مي‌باشند.


با توجه به اينكه مديريت دانش به عوامل هوشمند، تكنولوژي اطلاعات، و سيستم‌هاي حمايت از تصميمات استراتژيك ارتباط دارد، درمي‌يابيم كه هدف آن ارائه بينش مؤثري درخصوص كارآيي مديريت دانش مي‌باشد. در اين مقاله، يك مدل مفهومي از كارايي مديريت دانش در سازمانهايي كه با تركيبي از نقش عوامل هوشمند و منابع سيستم‌هاي هوشمند حمايت مي‌شوند، ارائه مي‌شود. اين مدل به دو بخش تقسيم مي‌گردد:


1. بخش ابزارهاي فني براي تعيين مشخصات منابع سيستم‌هاي هوشمند.
2. بخش عوامل هوشمند كه وظيفه آنها تمركز بر نقش‌شان در عملكرد سازماني مي‌باشد.
عوامل عمده، مورد بحث قرار گرفته و براي پژوهشهاي آينده پيشنهاداتي ارائه مي‌گردد.

كليدواژه‌ها: دانشورزان/ تكنولوژي اطلاعات/ تصميم‌گيري/ برتري رقابتي

مقدمه
دانش، دارايي واقعي سازماني است كه براساس اصول بازار آزاد فعاليت مي‌‌كند و بر يكپارچگي در بخشها و اصول خود تأكيد دارد. چون مديريت دانش1 با ابزارهاي فني و ارزشهاي انساني چندگانه سر و كار دارد مي‌تواند نشان دهد كه چگونه سازمانهاي آموزشي، سازمانهاي هوشمند، و اصولاً مديريت سازماني مي‌توانند فرآيندهاي خود را از طريق استفاده از يك رهيافت «دانش‌مدار» مجدداً طراحي نمايند. عوامل هوشمند (ارزشهاي انساني) و ابزارهاي فني قادر هستند مبنايي براي كارآيي بلندمدت سازمانيِ دستگاههايي كه مي‌خواهند مديريت دانش را نهادينه سازند، فراهم كنند. مديريت دانش بصورت روزافزون سودمندتر مي‌‌گردد، زيرا مديريت ارز

ش، سيستم‌هاي هوشمند و عوامل هوشمند را مدنظر قرار مي‌دهد (ولدريج و جنين، 1995).
در خلال دهه گذشته، اين آگاهي روزافزون حاصل گرديده كه سازمانها بايد سرمايه معنوي و ابزارهاي فني خود را كه در قلمرو اطلاعات قرار دارند به درستي مديريت نمايند، يعني اينكه افراد و سيستم‌هاي اطلاعاتي، به صورت كارا، به كار گرفته شوند. بر طبق بعضي از اظهارنظرها (استوارت، 1997؛ ويگ، 1997)، مديريت دانش به عنوان يك متدولوژي براي توليد، حفظ، و بهره‌برداري از تمام امكانات مجموعه عظيمي از دانش است كه هر سازماني در فعاليتهاي روزانه خود از آنها سود

مي‌جويد. ديدگاه ديگري وجود دارد كه مديريت دانش را به عنوان مجموعه‌اي از فرآيندها توصيف مي‌كند كه از توليد، توزيع، و بهره‌برداري از دانش بين عوامل مرتبط هوشمند و ابزارهاي فني، چون تكنولوژي اطلاعات2 و سيستم‌هاي حمايت از تصميم‌گيري3، حمايت مي‌نمايد (ليبوتيس و ولكاكس، 1997). بعضي سازمانها، علاقه زيادي به اجراي فرايندها و فنون مديريت دانش نشان مي‌دهند و حتي شروع به گزينش مديريت دانش به عنوان بخشي از استراتژي حرفه خود كرده‌اند. با توجه به نياز به افزودن علاقه مديران، اين مقاله معتقد است كه مجموعه‌اي از عوامل به نحو چشمگيري

براي تبيين رابطه بين كارايي مديريت دانش، عوامل هوشمند، و منابع فني سودمند مي‌باشند. بايد بر روابط عملياتي تأكيد گردد، زيرا باعث تقويت مديريت دانش مي‌گردد. اين مقاله سعي دارد كه مدل مفهومي براي كارايي مديريت دانش و يك چارچوب براي نقشهاي عوامل هوشمند و ابزارهاي فني در مدل مفهومي مديريت دانش، ارائه دهد. در نهايت بعضي از نقطه نظرات و مسائل مديريتي نيز ارائه خواهد شد.

ارتقاي دانش از طريق ابزارهاي فني
ابزارهاي متنوعي وجود دارند كه مي‌توان از آنها براي ايجاد ارتباطات آموزشي يا يادگيري، مدلهاي توصيفي، و همچنين كنترل مديريت دانش استفاده كنيم. ابزارهاي يادگيري جديدي در حال ظهور هستند كه ابعاد فني بر قابليتهاي فكري انسان ارائه مي‌كنند، به اين معني كه مكانيسمي براي ايجاد سيستم‌هاي پايدار مديريت دانش ارائه مي‌كنند. با اين ابزارهاي جديد، بخشي از دانش مي‌تواند در يك برنامه‌ نرم‌افزاري تجسم پيدا نموده و براي عوامل هوشمندي كه در قسمتهاي

مختلف سازمان قرار دارند، دسترس‌پذير گردند. ايجاد چنين سيستمي مستلزم آن است كه دانش دسترس‌پذير، قابل درك و همچنين قابل ذخيره توسط افراد هوشمند باشد. در سالهاي گذشته پيشرفتهاي مهمي در تكنولوژي اطلاعات رخ داده است كه قابليتهاي جديدي براي فرايند مديريت دانش داشته‌اند. به عنوان مثال، واسطه‌هاي پيشرفته كامپيوتري، ظرفيت بيشتر ذخيره، پيشرفت در رهيافتهاي مهندسي دانش، سيستم‌هاي تقويت تصميم‌گيري و سيستم‌هاي حمايت از

تصميم‌گيريهايي كه به وسيله كامپيوتر حمايت مي‌گردند كمكهاي سودمندي نموده‌اند. ظهور سيستم‌هاي حمايت عملكرد4 يكي از مهم‌ترين اين رهاوردها مي‌باشد (گري، 1991).
تعداد زياد كامپيوترهاي شخصي و شبكه‌هاي ارتباطي به سازمانها اين اجازه را داده كه دانش جديد را به دست آورده و يا حفظ نموده و آن را در راستاي نيل به موقعيتهاي رقابتي برتر مورد استفاده قرار دهند (حلال و اسميت، 1998؛ تاپ اسكاپ، 1996).
با استفاده از يك شبكه كامپيوتري، حتي مديراني كه در نقاط مختلف جغرافيايي قرار دارند، اما

داراي اهداف مشترك هستند، مي‌توانند ضمن تبادل افكار، از تلاشهاي مبتكرانه يكديگر سود برده و يا آنها را با هم درآميزند، و اين فرايندي است كه سدهاي مكاني و زماني را شكسته است. اين شبكه كه شامل سيستم‌هاي دانش و عوامل هوشمند و كامپيوتر مي‌باشد، با كمك همديگر مي‌توانند به اشاعه داده، اطلاعات، و دانش كمك نمايند. در قسمت بعدي، تكنولوژي اطلاعات و سيستم‌هاي حمايت از تصميمات استراتژيك5 به عنوان ابزار فني عمده مورد بحث قرار خواهند گرفت.

تكنولوژي اطلاعات
الگوهاي كار مديريتي با رواج تكنولوژي‌هاي ارتباطي جديد تحت تأثير قرار گرفتند و قدرت دانش، امروزه، اساساً به عنوان يك دارايي سازماني محسوب مي‌گردد. تكنولوژي‌هاي اطلاعاتي و ارتباطي ذاتاً مكانيسم‌هايي قدرتمند (توانمند) در انتقال اطلاعات هستند و اين امر باعث مي‌گردد كه راههاي به‌دست آوردن دانش ممكن گردد. تكنولوژي اطلاعات تأثير بسيار زيادي در توسعه صنعتي داشته است. به عنوان مثال، تكنولوژي اطلاعات مسئول اتوماسيون وظايف معمولي و هماهنگي فعاليتهاي زيادي از طريق ارتباطات بهتر مي‌باشد. در بسياري از سازمانها ضروري است كه

سيستم‌هاي كامپيوتري جامع، بانكهاي اطلاعاتي مرتبط، و كاربردهاي آنها را براي تحليل و فهم فرايندهاي اصلي تجاري آنها مدنظر قرار دهيم. سيستم‌هاي كامپيوتري اساساً در فعاليتهاي انساني مشاركت مي‌كنند و به صورت خودكار، فرايندهاي متنوعي را تحت كنترل دارند. اصطلاحات

مندرج در اين سيستم‌ها، همچنين براي اندازه‌گيري و نظارت براي كسب اطمينان از حصول به كيفيت بهتر و كنترل هزينه، سودمند مي‌باشند. در حقيقت، تكنولوژي اطلاعات به طور روزافزون با تمام انواع ماشين‌آلات توليدي و با عملكردهاي اداري از طريق سيستم‌هاي پردازش داده‌ها مرتبط مي‌باشد و تمام اين سيستم‌ها با تجهيزات انتقال داده‌ها به هم وصل هستند. به عنوان مثال، در حوزه

حسابداري هزينه، استفاده از كامپيوتر، دانش بهتري درخصوص عوامل مؤثر بر مصرف مواد اوليه به دست مي‌دهد، و دستورالعملهاي جديد براي مديريت توليد مي‌تواند ارائه گردد. به ويژه، به نظر مي‌رسد كه بعضي از سازمانها به طور مناسبي از پتانسيل‌هاي گسترده تكنولوژي اطلاعات بهره‌برداري كرده‌اند، و اين ناشي از رويكرد سيستم‌ها به فرايند و طراحي محصول مي‌باشد. به علاوه امكان استفاده از مزاياي مديريتي بهتر از جريان روبه افزايش افقي اطلاعات در داخل و همچنين بين تهيه‌كنندگان و مشتريان ميسر شده است. امروزه، تكنولوژي اطلاعات براي كنترل گردآوري دانش وتوسعه آن به كار مي‌رود. تكنولوژي اطلاعات، نشر و تمركز دانش را امكان‌پذير

ساخته و مديران سطوح بالا را قادر ساخته كه اطلاعات را با سرعت و دقت بيشتري به دست آورند، و از سوي ديگر همچنين به مديران سطوح مياني امكان داده تا آگاه‌تر باشند و تصميماتي بهنگام اتخاذ نمايند. زيرساختهاي موجود تكنولوژي اطلاعات از معماري مديريت دانش حمايت مي‌نمايند. در حقيقت زيرساختهاي تكنولوژي اطلاعات باعث مي‌شوند كه جمع‌آوري، تعريف، ذخيره، نمايه‌سازي، و ارتباط دادن داده‌ها و اشياي رقومي يا ديجيتالي براي پردازش آنها امكانپذير گردد تا اطلاعاتي با انعطاف كافي حاصل گردد و از اين اطلاعات بتوان در راستاي بهبود فعاليتها و حمايت از تصميمات مديريت به نحو مطلوبي استفاده كرد.
اين قابليتها به ما اجازه مي‌دهد كه بگوييم توزيع دانشِ صريح الكترونيكي در زمينه بافت سازماني و تواناييهاي آن ايفا مي‌شود. استفاده مؤثر از تكنولوژي اطلاعات براي انتقال يا حصول دانش اكتسابي، مستلزم وجود يك ابزار تفسيري مي‌باشد. هرچه عوامل هوشمند، بيشتر از دانش مشابه و تجربيات حرفه‌اي برخوردار گردند به همان طريق دانش با سودمندي بيشتري مي‌تواند از طريق كانال‌هاي رسانه‌اي الكترونيكي منتقل گردد. هنگامي كه ابزار تفسيري به اشتراك گذاشته نشود و دانش اصلي ضمني باشد، ارتباطها و تجربه‌هاي حرفه‌اي به بهترين نحوي توسط روشهاي تعاملي همچون كنفرانسهاي ويدئويي و مذاكرات روي در روي حمايت مي‌گردند.

 

سيستم‌هاي حمايت از تصميمات استراتژيك
گراند و گني دالي در سال 1996 و راس در همان سال معتقد بودند كه اگر يك سازمان مصصم است كه نسبت به رقباي خود موقعيت استراتژيك داشته باشد، بايد توان آن را داشته باشد كه از دانش بهره‌برداري نمايد و از امكانات، بهتر از رقباي خود سود جويد. اين توان به عوامل هوشمند آن سازمان بستگي دارد و در حقيقت بايد معتقد بود كه به وضوح ممكن است بتوان استراتژي دانش و عملكرد را به گونه‌اي به هم مرتبط كرد كه احتمال ايجاد ارزش افزوده وجود داشته باشد. بعضي از

شركتها قادرند كه ارتباطات مورد نياز را بين استراتژي و آنچه كه عوامل هوشمند آنها نياز دارند بدانند، به اشتراك بگذارند و همچنين ياد بگيرند كه آنها را در خلال اجراي استراتژي به كار ببرند. دانش مي‌تواند انواع مختلفي داشته باشد كه هر يك مي‌تواند بروز نمايد. هنگامي كه دانش اتفاقي و روشن به اشتراك گذاشته مي‌شود (غالباً به شكل محيط، رقبا، و تجزيه و تحليل موقعيت)، اين امر مديران را قادر مي‌سازد كه فرموله‌كردن استراتژي‌ها و تاكتيك‌هاي نيل به اهداف را هماهنگ سازند.

از اوايل دهه 70، تعداد روز افزوني از مطالعات در زمينه سيستم حمايت از تصميم‌گيري گزارش گرديد (اِوم، 1995). اين گزارشات بيانگر نياز به زمينه منسجم و ثابتي براي سيستم‌هاي اطلاعاتي مديريت هستند. يك طرح مطلوب سيستم حمايت از تصميم‌گيري مي‌تواند مجموعه معمولي از عناصر اين سيستم شامل محيط، ويژگيهاي وظيفه‌اي، الگوهاي دسترسي، نقشها و عملكردها، و اجزاي آن را شامل شود (آنجر، 1993). به علاوه مديران مجبورند كه تصميمات خود را در محيطهاي پيچيده اتخاذ نمايند و جايگزينهاي استراتژيك پيچيده را در نظر داشته باشند. اين بدين معناست كه فعاليتهاي مديريتي نيازمند ياري سيستم حمايت از تصميمات استراتژيك مي‌باشند، يعني

مجموعه‌اي از تركيب كافي از سخت‌افزارها و نرم‌افزارهاي تخصصي (منزروگومس، 1991؛ مرتن، 1991).
سيستم حمايت از تصميمات استراتژيك مي‌تواند جزئي از مديريت دانش كارا و به گونه‌اي تعاوني و يكپارچه باشد. به عنوان مثال، براي استراتژي فروش و انتخاب تكنولوژي‌هاي جديد، طراحي سيستم حمايت از تصميمات استراتژيك بايد بر طبق نيازهاي مديريتي و مهارتهاي عوامل هوشمند صورت پذيرد. سيستم حمايت از تصميمات استراتژيك همچنين مي‌تواند در برنامه‌ريزي مؤسسات كوچك مؤثر باشد (نرمن و همكاران، 1993).

دانش كسب شده به وسيله عوامل هوشمند


در يك محيط مديريتي از نظر مفهومي، عوامل هوشمند به عنوان موجوديتهايي تعريف مي‌شوند كه قادر هستند معناي يك وضعيت معين را درك كنند و موقعيت‌شناس باشند و بر طبق پاره‌اي از دستورالعملها و راهكارها عمل نمايند (روسل و نروي، 1995).


ساير تعاريف موجود اشاره به محيطهايي مي‌نمايند كه در آنها ساير عوامل وجود دارند و در آنها فعل و انفعالات متقابلي رخ مي‌دهد (شوهان، 1997؛ ولدريج و جنين، 1995).
اين عوامل تعاملي، مالك مقدار زيادي از دانش تجارب حرفه‌اي و عقايدي هستند كه مي‌توانند در اختيار سايرين قرار گيرند و يك مبنايي ايجاد كنند كه سرانجام منجر به دسترسي به سطوح مؤثر هماهنگي در خلال اين تعاملها گردد. تعاملهاي متقابل معنادار در محيطهاي پويا نمي‌توانند تنها براساس تبادل پيام صورت پذيرند، زيرا دو عامل «اختلال» و «عدم قطعيت» دخالت دارند. به منظور نيل به نتايج بهتر، ارتباط بين عوامل هوشمند بايد يك شكل تعاوني به خود بگيرد و به وسيله منابع

تكنولوژي اطلاعات حمايت شود. مطالعه عوامل هوشمند، يكي از مهم‌ترين هزينه‌ها در درك عملكرد سازمانها گرديده است. سازمانها براي حفظ سطوح دانش خود به افراد متكي هستند. در حالي‌كه سيستم‌هاي دانش، عملكرد حرفه‌اي افراد را افزايش مي‌دهند، افراد نيز آماده مي‌شوند تا دانش مورد نياز سازمان را ايجاد كنند و يا آن را رواج دهند. عوامل هوشمند نقش حياتي در ايجاد مزاياي جديد و اشتراك فعالانه در نوآوريهاي منسجم ايفا مي‌كنند، زيرا اين امر كليد توسعه سازماني مي‌باشد (پرسن، 1991).
اين عوامل مي‌توانند به عنوان راه‌حل اميدوار كننده‌اي در راستاي كمك به روزآمد كردن دانشِ متناسب با سازمان مورد استفاده قرار گيرند (راسموس، 1999؛ اُلري، 1998).


مفهوم عامل هوشمند انساني بر مبناي توانايي فردي قرار دارد، يعني توانايي فردي براي عمل‌كردن بر طبق قواعد، عقايد، و رويه‌هاي حرفه‌اي در شرايط مختلف. اين مفهوم همچنين شامل آموزش، تجربه، ارزشها، و مهارتهاي اجتماعي مي‌شود. موفقيت سازمانها به وسيله مجموعه‌اي يكپارچه و

منظم از قابليتها تأمين مي‌گردد. گردآوري دانش جديد، عوامل هوشمند را به مشاركت در تعدادي از روابط متنوع دانش و ايجاد دورنماهاي متنوعي از يك موقعيت مشابه رهنمون مي‌سازد. اين دورنماها مي‌توانند به گسترش تعداد راه‌حلهاي ممكنه كمك نمايند، كه اين امر به نوبه خود كيفيت فرايند تصميم‌گيري را بهبود مي‌بخشد. دانش موجود مي‌تواند نقطه‌اي آغازين براي انجام تلاشهاي خلاقانه باشد و در نتيجه با زمينه‌هاي جديد دانش ارتباط برقرار نمايد. اگر عوامل هوشمند بتوانند براي حل يك مشكل به پايگاههاي اطلاعاتي متعددي دسترسي داشته باشند، مي‌توانند درك عميق‌تري

درباره موقعيت به دست آورند و قادر خواهند بود كه به طور مناسب‌تري به فرايند تصميم‌گيري كمك نمايند. همچنين عوامل هوشمند منحصر به فرد، خود براي برخورد با مشكلات از فرصتها سود مي‌جويند. در حقيقت، اين عوامل به گونه‌اي مي‌توانند مهيا شوند كه داده‌ها، اطلاعات را به صورت دانش معناداري درآورند؛ دانشي كه در دسترس همه بوده و بر استراتژي‌هاي رقابتي تأكيد دارند.
تحقيقات در مورد عوامل هوشمند و هماهنگي عوامل چندگانه، علاقه بيش از اندازه جوامع تجاري را برانگيخته است (لين و همكاران، 2000). بر طبق اين ديدگاه، يك سازمان را مي‌توان با استفاده از معماري عوامل چندگانه هوشمند بهتر شناخت. توسعه، تجزيه و تحليل، هماهنگي، و فعل و

انفعالات در بين عوامل هوشمند متعدد، امكان درك بهتر فرايند مديريت دانش را ميسر مي‌سازد. تعاملهاي معنادار در محيطهاي پويا، صرفاً بر مبناي مبادله پيام نمي‌تواند صورت پذيرد و اين ناشي از اختلال و عدم قطعيت مي‌باشد.
براي آنكه نتايج بهتري به دست آوريم، ارتباط بين عوامل هوشمند بايد شكل تعاوني به خود گيرد و به وسيله منابع تكنولوژي اطلاعات حمايت شود. در اين راستا مي‌توان از معماري عامل چندگانه براي تقويت نقش هر عامل در فرايند تصميم‌گيري استفاده كرد. اين معماري به ساختار هر سازمان بستگي دارد و هدف عمده هر عامل بايد تلاش براي حصول به سطح بهتري از دانش از طريق افزايش فعاليتهاي يادگيري باشد، در حالي‌كه ابتكار و خلاقيت بالقوه نيز اعمال مي‌گردد.


خلاقيت تيمي به عوامل خلاّق فردي بستگي دارد، و از جانب محققاني كه سرگرم بررسي مشكلات فاقد ساختار هستند، توجه زيادي دريافت داشته است (آماباي و همكاران، 1996).
در حقيقت تيم‌ها مي‌توانند تركيب مؤثري از عوامل هوشمند را گرد هم آورند، و مجموعه مناسبي از دانش، اطلاعات، مهارتها، و ارائه راه‌حلها را در خصوص مشكلات و مسائل غير قابل پيش‌بيني دارا باشند. كيفيت نتايج آنها به اين امر بستگي دارد كه به چه اندازه دانش افراد مي‌تواند در بين عوامل هوشمند جريان پيدا نمايد (فوندر اسپك و اسپيچ كِروت، 1997؛ ويك، 1995).

تلاشهاي يادگيري
يادگيري فردي، مبنايي است كه بر اساس آن مفهوم مديريت دانش بروز نمايد و فهميده شود. به طور وسيعي اين امر مورد قبول است كه افراد بايد به گونه‌اي فعّال در فرايندهاي چندي از يادگيري شركت نمايند تا دانش مورد نياز براي انجام وظايف خود را كسب نمايند. توسعه تواناييهاي يادگيري، مستلزم وجود افراد ماهر، مؤسسات دانش، شبكه‌هاي دانش و اطلاعات روزآمد، و زيرساختهاي اطلاعاتي مي‌باشد. درك فرا

يند يادگيري مستلزم در نظر داشتن تمايز بين عقايد و مهارتها مي‌باشد (نيلسون و رومر، 1996).
اهميت تواناييهاي آموزشي براي همه سازمانها به خوبي شناخته شده است، خصوصاً براي آموزش عواملي كه در ارتباط با حفظ سرمايه‌هاي معنوي مي‌باشند. اين مفهوم مي‌تواند براي يكپارچه كردن توان حل مشكلات و شركت فعالانه در فرايند تصميم‌گيري مؤثر باشد. بر طبق اين ديدگاه، سازمانها مي‌توانند مكانهايي براي توسعه روابط و اداره گروههاي كاري باشند،  در فرآيندهاي يادگيري به بهبود دانش منجر شده و به انجام بهتر سطوح عملكرد كمك مي‌كند.
برنامه‌هاي آموزش و بازآموزي، ابزارهاي قدرتمندي براي انتقال دانش مي‌باشند، اما اين ابزارها، تنها مسيرهاي عمدة فرايند يادگيري نيستند. عوامل هوشمند به نحوي بايد آماده شوند كه اطلاعات خارجي را جمع‌آوري كنند، زيرا استنباطهاي بسيار مؤثري مي‌تواند با مشاهده رفتار رقبا، مشتريان، و فروشندگان مواد اوليه حاصل گردد. اگر توجه را برانگيزانيم و بر محيط بلافصل خود تمركز نماييم، ديدگاههاي جديدي مي‌تواند به دست آيد.
سازمانهايي كه در صنايع كاملاً متفاوت فعاليت دارند قادر هستند كه راه‌حلهاي ابتكاري پيشنهاد كنند و جريان تفكر خلاّق را تقويت نمايند. اصطلاح سازمان در حال يادگيري (بينگ، 1990)، امروزه كاربرد وسيعي دارد. براي كسب درك بهتر، سازمان بايد تلاشهاي توسعه‌اي خود را بر فرايندي متمركز سازد كه از آن طريق دانش و يادگيري مي‌تواند به نيل اين اهداف ياري رساند.
برخي از سازمانها، فرايندهاي كاري ايجاد كرده‌اند كه عوامل هوشمند را موظف مي‌كنند كه به طور دوره‌اي در مورد گذشته بينديشند، زيرا به اين طريق آنها براي يادگيري و عبرت از شكستهايشان، آماده‌تر مي‌گردند.
عوامل جديد حتي مي‌توانند ديدگاههاي تازه‌اي ارائه نمايند و از موقعيتها به عنوان فرصت سود جويند تا به تجربه دست يافته و يادگيري خود را افزايش دهند. يادگيري نقش بارزي در ساختن و تقويت سطح دانش دارد. امكانات جديد تكنولوژي اطلاعات مي‌تواند دانش افراد را كه منجر به عملكرد مؤثر مي‌گردد، بهبود بخشد. در حقيقت، تكنولوژي‌هايي كه در اين رابطهاي كاربر، حافظه كامپيوتر، و پايگاههاي دانش مجسّم شده‌اند تكامل يافته‌اند و امروزه قادر هستند كه پتانسيل فكري را افزايش دهند. در حال حاضر، جهاني شدن يادگيري و شبكه‌هاي ابتكاري، انتقال و استفاده از دانش موجود و همچنين ايجاد دانش جديد را تسهيل مي‌كنند كه اين دانش جديد مي‌تواند به صورت مزيّت رقابتي درآيد.


فعاليتهاي تعاونيِ اشتراك دانش همچنين يك فرايند يادگيري به حساب مي‌آيند. اعضاي تيم مي‌توانند از طريق يادگيري پيوسته از يكديگر در يك سيستم ارتقاي دانش كار كنند. براي حمايت از تلاشهاي رقابتي، مديريت بايد كانال‌هاي ارتباطي انعطاف‌پذير را ايجاد نمايد تا به اشتراك دانش بينجامد. يك فعاليت ارتقاي دانش هنگامي مي‌تواند اجرا شود كه يك عامل هوشمند در حال جستجوي داده‌ها يا در جستجوي اطلاعات روزآمدي باشد كه براي تقويت دانش كنوني ضروري است. به طور طبيعي يك فعاليت ارتقاي دانش بر مبناي نيازهاي سازمان يا انگيزه فردي قرار

دارد.
ماهيت پوياي يك محيط سريعاً در حال تغيير، نيازمند طرحهاي مديريتي انگيزشي براي ارتقاي سطوح مي‌باشد. بدون تمركز بر يادگيري فردي و يك همكاري قومي، نمي‌توان از فرايند مديريت دانش، يك مزيت رقابتي از كارايي مديريت دانش انتظار داشت. براي حفظ تلاشهاي مديريت دانش، سيستم‌هاي حمايت يادگيري‌اي كه اجرا مي‌شوند، نيازمند يكپارچه‌كردن فرايندها

ي يادگيري بلندمدت هستند، زيرا آنها به طور پيوسته توان فردي را مستحكم مي‌كنند.
اين جهت‌گيري استراتژيك منجر به عملكرد جمعي گروهها يا نيروهاي كاري شده است، و سرانجام به عملكرد سازماني منتهي مي‌گردد. اين امر دليل اين موضوع است كه چرا سازمانهاي پيشرو در بعضي كشورهاي توسعه‌يافته، از سيستم‌هاي حمايت از يادگيري به عنوان جزء لاينفك تلاشهاي مديريت دانش خود سود مي‌جويند.

 

 

خلاقيت
معمولاً كيفيت تصميماتي كه با اتفاق نظر اخذ شده، به تعداد ايده‌ها و پيشنهادهايي بستگي دارد كه اعضا در خلال تعامل متقابل گروه تصميم‌گيري ارائه مي‌نمايند. اين بدان معناست كه خلاقيت نقش مهمي در كارايي ارتباطات ايفا مي‌نمايد. اين موضوع به نحوي شناخته شده است كه افرادي كه فرايند گروهي را به طور كامل درك نمي‌كنند و همچنين احتمال رد شدن بعضي از پيشنهادات را نمي‌توانند بفهمند، خود گرايش به آن دارند كه تلاشهاي مبتكرانه خود را سركوب كنند و اين

 

محدوديت موجب مي‌شود كه تعداد ايده‌هاي پيشنهادي آنها كاهش يابد. در حالي‌كه ساير اعضاي گروه، به رغم وجود انكار و رد قدرت خلاّقيت، خود را پويا نگه‌داشته و از ارائه پيشنهادات دست برنمي‌دارند. توان افراد براي ايجاد و انتقال دانش داراي توان بالقوه، كمك به كار گروهي بوده و موضوع مهمي براي حمايت از همكاري متقابل است؛ در شرايطي كه ما يا سازمان به ديدگاههاي جديدي نيازمنديم.


تفاوتهاي موجود در توانايي، خلاقيت، سطح دانش، و ويژگيهاي شخصي در بين عوامل هوشمند، احتمالاً بر فرايند مديريت دانش تأثير مي‌گذارند. فرايند خلق با يادگيري مهارتهاي اساسي شروع مي‌شود، و به نيروهاي دروني و هدايت آشكار بستگي دارد. به علاوه، اين موضوع نيازمند يك زمينه مثبت سازماني است (اولدهم و كامنيكس، 1996).
يك مجموعة به دقت تعريف شده از اهداف و انگيزه‌ها، مي‌تواند توان ايجاد دانش جديد را تسهيل كرده و به پيش براند، زيرا اين نيروي خلاقيت است كه انتقال يك شكل از دانش را به شكل بعدي ممكن مي‌سازد (كاو، 1996).


فعاليت ايجاد دانش بر مبناي چگونگي بيان مشكل قرار دارد كه بايد بر حسب ابزارها و تكنيك‌هاي تكنولوژي اطلاعات با آن برخورد نمود. هر موقعي كه افراد داده‌هاي جديدي به دست مي‌آورند و يا تجارب بيشتر و اطلاعات جديدي كسب مي‌كنند، احتمال آنكه دانش جديدي ايجاد كنند بيشتر مي‌شود (سناوشايي، 1999). براي نمونه، هنگام طراحي يك سيستم چندرسانه‌اي و يا نرم‌افزار جديد، طراحان و كاربران مي‌توانند ديدگاههاي مختلف فردي را در هم ادغام كنند و يك و يا چند راه‌حل و انواع نرم‌افزار را توليد نمايند كه با نيازمنديهاي سازماني همخواني داشته باشد. اين ساختار بدين معناست كه ساير افراد در خلال يك فرايند مديريت دانش مي‌توانند دانش را به طور متناوب پالايش نمايند. در اين معنا هدف ساختار سازمان، حمايت از خلاقيت و برقراري روابط نزديك عاملان هوشمند است. مديران سطح بالا به كمك نظام مديريت اطلاعات، كنترل دقيقي را اعمال مي‌كنند.

كارايي مديريت دانش
حوزه رقابت، سازمانها را مجبور مي‌سازد كه با نياز به كارايي روبه رو شوند و آن را تشويق كنند، از مديريت دانش براي ارتقاي عوامل هوشمند استفاده كنند، و همچنين آنها را قادر مي‌سازد كه از امكانات و ابزارهاي فني استفاده بيشتري نمايند. سازمان مي‌تواند بعضي از داراييهاي غيرمحسوس خود را اندازه‌گيري نمايد و از نسبتهاي غيرمالي و يا شاخصهايي براي اندازه‌گيري كارايي مديريت سود جويد. بسته به مهم‌ترين فرايندهاي توليدكننده ارزش، هر سازماني مجبور است كه اين داراييها را انتخاب نمايد تا مبنايي براي مقياس داشته باشد و همچنين شاخصهاي سودمندي

داشته باشد. اندازه‌گيري داراييهاي غيرمحسوس كار آساني نيست، زيرا نه تكنيك‌هاي ويژه‌اي وجود دارد و نه معيارهاي ارزيابي.
به علاوه مديريت نيازمند به دست آوردن صلاحيتها يا كيفيتهاست تا سيستم‌هاي اندازه‌گيري را ايجاد و خصوصياتِ مشكلات موجود را در قلمرو مسائل نامحسوس بشناسد. بر طبق خصوصيات جاري، اقتصاد دانشِ در حال بروز بايد به حساب آورده شود. به عنوان مثال، بعضي از سازمانها مثل شركتهاي تكنولوژي پيشرفته و شركتهاي خدمات حرفه‌اي از قبل در حال تجربه تأثيرات اقتصاد دانش هستند. مديريت دانش مستقيماً به قدرت رقابتي دانش يك سازمان مربوط است و در حقيقت دانش موجود مي‌تواند با آنچه يك سازمان بايد براي اجراي استراتژي خود بداند، مقايسه شود و نياز به كارايي سازماني، استفاده از توسعه دانش فراگير را براي نيل به سطح قابل قبولي از فرايند مديريت دانش برمي‌انگيزاند.


مزاياي ناشي از مديريت دانش، بستگي به نوع كاربرد دانش دارد، به عنوان مثال، به علت فعل و انفعالات متقابل پايين دانش از قبل آماده شده، انتشارات الكترونيك (مثل تكست بوكسها و سرفصل و دروس الكترونيك) مي‌توانند راه مؤثري در صرفه‌جويي هزينه يا افزايش كارايي باشند.
از سوي ديگر، كاربردهايي كه خاصيت واكنش بيشتري دارند، حمايت براي حل مشكلات ايجاد مي‌كنند. همچنين، براي ايجاد خلاقيت و محصولات جديد، مديريت بايد بين كارايي مديريت دانش،

تعهد عمليات هوشمند، و عملكرد ابزارهاي فني يك تعادل پايدار برقرار نمايد. يك تركيب متناسب از منابع هوشمند مي‌تواند به مديران كمك كند تا مشكلات را بهتر پيش‌بيني نموده و تلاشهاي ابتكاري را هدايت نمايند و به كارايي بيشتر مديريت دانش ياري رسانند، ضمن آنكه بر دسترسي به اهداف سازماني تمركز داشته باشند. بر مبناي مجموعه‌اي از ابزارهاي فني سيستم حمايت از تصميمات استراتژيك (كار گروهي و واسطه‌ها، عوامل يكپارچه‌كننده سيستم، و نرم‌افزار و سخت‌افزار)، سازمانها مي‌توانند تلاش نمايند كه يك رهيافت جديدي براي نيل به سطوح بالاتر، تصمي

 

 

تصميمات استراتژيك
فرايند تصميم‌گيري مديريتي داراي ماهيت پوياست كه منعكس كننده هم‌افزايي موجود است كه مي‌تواند در خلال يك فرايند به وقوع بپيوندد. اين هم‌افزايي مي‌تواند در شرايطي كه مديران مجبور هستند تصميمات استراتژيك اتخاذ نمايند، نقش

مهمي داشته باشد، زيرا مي‌تواند پايه موفقيت سازماني باشد (هاريسون، 1996).
مديريت دانش مي‌تواند به دقت براي تعريف يك مشكل تصميم‌گيري مورد استفاده قرارگيرد، عناصر تصميم‌گيري را معين نمايد، و آنها را به صورت كلي درآورد و اين مي‌تواند به عنوان مثال ناشي از نياز سازمان به حل مشكلات پيچيده‌اي باشد كه زائيده اهداف متناقض است. در يك موقعيت تصميم‌گيري ساختارمند، مديريت دانش مي‌تواند براي اكتشا

ف تعامليِ مجموعه‌اي از اهداف با گزينه‌هاي استراتژيك، به قدر كافي مؤثر باشد.
يك چنين تحليل اكتشافي مي‌تواند منجر به درك عميق‌تري از موقعيت تصميم‌گيري گردد. بعضي اوقات مديران گزينه‌هاي استراتژيك خود را بر مبناي اطلاعات ناقص و سطح بالايي از عدم قطعيت، فرمول‌بندي مي‌كنند، زيرا آنها از تمام مزاياي يك سيستم هوشمند استفاده نمي‌كنند. در اين شرايط سيستم حمايت از تصميمات استراتژيك مي‌تواند نقش مهمي ايفا كند. تجزيه و تحليل فرمول‌بندي استراتژي براي درك نقش حساس مديريت دانش ضروري است.


درهنگام اتخاذ تصميمات استراتژيك، اين نكته را كه سازمان يك موجوديت نظام‌مند مي‌باشد به رسميت مي‌شناسند، زيرا تأثير اين تصميمات در تمام قسمتهاي عملكردي احساس مي‌گردد. به علاوه، پيش‌بيني خصوصيات محيطي آينده و ارزيابي تهديدها و فرصتهاي موجود در آن ضروري است. بسياري از سازمانها نمي‌دانند كه چگونه از برتريهاي رقابتي، منابع، دانش، تكنولوژي، و عوامل هوشمند استفاده كنند. مديران مجبورند كه زمينه رو به رشد مديريت دانش را درك نمايند و بر سيستم‌هاي مبتني بر دانش و استفاده رقابتي آنها تأكيد نمايند. اين چالش كه سازمانهاي مدرن با آن روبه‌رو هستند خواهد توانست دانش پراكنده عوامل هوشمند آنها را كه به صورت سيستم‌هاي مجازي كار مي‌كنند، به مخزن ساختارمندي از دانش تبديل نمايد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید