بخشی از مقاله

هنر و معماري قرن بيستم

مدرنيسم جنبشي بود كه حدود سال 1880 آغاز شد و در سال 1980 به پايان رسيد. مدرنيسم به صورت رويكرد تؤري در هنر توصيف مي شود. «هنر به خاطر هنر» اصطلاحي است كه نمونۀ اين جنبش بود زيرا به طور اساسي گفته مي شود كه بايد هنر را بيشتر بررسي كرد تا مواردي بيشتري را درباره آن كشف نمود مدرنيسم ها بر روي رنگ ، معنويت جامعيت ، روانشناسي ، مفهوم و نظريه

پنهان در هنر كه گاهي مهم تر از تصورات موجود مي باشد؛ مطالعه كرده اند آثاري از تؤري ها درباره روانشناسي مثل روانشناسي رنگ از فبريون بيرن دريافت وقتي افراد در معرض رنگهاي متفاوت قرار گيرند به طور متفاوتي واكنش نشان مي دهند به عنوان مثال رنگ قرمز افراد را مشتاق مي كند ، رنگ آبي آرامش بخش است و غيره.


اكسپرسيونيسم :
ادوارد مانچ ، The Scream (جيغ) ، 1893 ، نقاشي رنگ و روغن. ماهيت گويا و روش ارتباط.
Fauves : در فرانسه به معناي حيوانات وحشي است و به استفاده از رنگهاي درهم و برهم و سطوح مسطح اشاره مي كند. همراه اثر سيزان ـ اندري دي رين درباره تيمز هنري ماتيز : از سطوح و رنگ تند استفاده كرده است بيشتر به سطوح علاقمند است.


تابلوي مادام ماتيز (نوار سبز ، 1905 نقاشي رنگ وروغن ، 12× 16 از نوري استفاده كرده است كه از منابع متفاوت منعكس مي شود ـ از رنگهاي مكمل استفاده شده است. ـ تابلوي زن اول ماتيز.
واسيلي كنديسكي : معتقد است كه رنگها كيفيت معنوي دارند و به نظر مي رسد كه اين امر به همراه رنگهاي ويژه مي باشد.
ـ معتقد است كه هنر خوب در نتيجة انعكاس ماهيت اخلاقي خوب در هنرمند مي باشد. نقاشي شمارة 1914 ، 201 ، نقاشي رنگ وروغن ، 4 × 54


ـ مبتي است بر سمقوني رنگها ـ از خطوط و اشكال انتزاعي استفاده كرده است.
فتوريست : به تأثيرات مثبت صنعتي شدن در دنياي غرب معتقد مي باشد. در بيانية آنها از WWI حمايت مي شود كه تصور مي كنند عامل مهمي است و براي هميشه به جنگ خاتمه مي دهند قهوه اي مايل به قرمز در Boccioni ، شكل بي نظير تداوم در فضا ، مجسمه برنزي ، 1913
كوبيسم : ـ به صورت روشي توسعه يافته است كه تمام جوانب يک شيء را در دو بعد نشان مي دهد. ـ توسط جرج براكو ارائه شد اما توسط پيكاسو شهرت بيشتري يافت. كوبيسم تحليلي كه با رنگ سرو كار دارد و كوبيسم تركيبي كه از اشياء گروهي استفاده مي كند.


پيكاسو : ـ هنرمند اسپانيايي كه با جنبش هاي مربوط به اكسپرسيونيسم و كوبيست سروكار داشت.


Les Demoisellesd Avignon ، 1907 نقاشي رنگ روغن ، 78 × 8
ـ تأثير از ماسكهاي آفريقايي ـ تأثير از روسپي در Avignon ، فرانسه كه به روش مقدماتي و زننده انجام شده است.
سه موسيقي دان ، 1921 ، نقاشي رنگ روغن ، 73 × 67
ـ شكلهاي انتزاعي مسطح ـ تنظيم شده در الگوهاي ريتميك ـ چهار ضلعي هاي كوچك كه به چرخه ها اضافه شده است.


Guernica ، 1937 ، نقاشي رنگ و روغن ، 256 × 116
نقاشي به ياد نخستين بمباران سراسري در منطقه شهري
ـ پيكاسو خاطر نشان مي كند كه نبايد اين نقاشي را تا زماني كه قانون دموكرات محفوظ شود به اسپانيا برگرداند.


سبك : اين جنبش انتزاعي بر اين عقيده استوار است كه يك زيبا شناختي جامع توليد شود. اعضاي اين جنبش دنيا را از طريق استفاده از خطوط عمودي (انسان) و خطوط افقي (افق) به تصوير كشيده است تا يك شبكه به وجود آورد. از نظر آنها شكلي از هنر را به وجود آورنده اند كه در ساير سنتهاي زيبا شناختي يعني آفريقا ، آسيا و غيره مبنايي ندارد. اعضاي اين جنبش شامل پاي ات ماندرين و تئووان داس برگ مي باشد كه هر دو هنرمند هلندي مي باشند.


Bauhaus : ـ مدرسه اي در دسو ، آلمان كه به منظور ايجاد يك سبك بين المللي تأسيس ـ شده است. مبناي اين عقيدة زيبا شناختي با توجه به استفاده از مواد جديد مثل شيشه ، فلز ، بتون و غيره ساخته شده است. اصطلاح «شكل از نقش پيروي مي كند» استفاده شده است تا اهميت استفاده از يك فقره را در طول زيبايي زيبا شناختي توصيف نمايد. اين استفاده بايد مهمترين عنصر باشد پس زيبايي شيء بايد پيروي شود.
ـ اين مدرسه با معماري ، هنر و تمام جنبه هاي طراحي سروكار دارد. اين ساختمان توسط والتر گروپيس طراحي شده است.

معماري :


مجموعة مشكي (Le Corbusier) : معماري فرانسوي كه دستگاه هايي را براي زندگي ساخت كه با توجه به نيازهاي افراد مورد نظر طراحي شده است.
ـ احساس مي كرد كه معماري بايد به صورت ماهيت مستقل طراحي شود به گونه اي كه به هيچ گونه محيط ديگري مربوط نباشد.
Villa savoye ، 30 – 1928 ، فرانسه :
ـ خانة سبك بين المللي كه به هيچ محل منفرد ديگر مربوط نمي شود.
ـ به گونه اي ايجاد شده است كه به طور انبوه توليد شود.
ـ براي نيازهاي كاركنان طراحي شده است.


جنبه هاي زيبايي شناختي جديدي را منعكس مي كند كه باهوس تأسيس كرده بود. يك سبك جامع كه به هيچ فرهنگ ديگري مربوط نمي شود و به صورت مربوط مي شود. قطعاتي از چنين معماري براي ساخت نسبتاً ارزان هستند و مواد به صورت انبوه توليد مي شود. مستطيل توسط هنرمندان دي استجيل به عنوان شكل ايده آل در نظر گرفته مي شود.
فرانك لویدرايت :


معتقد بود كه معماري بايد داراي مكان ويژه باشد.
ـ فكر مي كرد كه معماري بايد پيرامون را منعكس كند.
آبشار ، 1936 ، Bear Run ، پنسيلوانيا


ـ به وي‍ژه براي محيط پيرامون طراحي شده است. ـ بي نظير است و نمي توان در جاي ديگر دوباره آنرا به وجود آورد. ـ از برخي مواد استفاده كرده است كه از آن محيط گرفته شده است يعني سنگ معدن سنگ در ساختار خانه و چوب درختان نزديك.


از بين مدرسه هاي طراحي مربوط يا شاخص قرن بيستم. زيبا شناختي تحت تأثير قرار داشت و از تكنيكها و مواد به كار رفته به ويژه در توليد و ساخت مشتق شده بود. [آلمان ، مدرسة معماري يافته شده توسط والترگروپيس: Bau ، ساختار ، معماري از دورة آلمان برجسته ، از بيان كردن تا سكونت داشتن ، اقامت گزيدن + مساعد بودن ، منزل (از دورۀ متوسط آلمان برجسته ، آلمان برجستۀ قديمي].


با هوس ، مدرسۀ هنر و معماري در آلمان ، باهوس ، آموزش هنري را از طريق تركيب آموزش هنرهاي محض با مطالعۀ حرفه ها منقلب ساخت. اين مدرسه با اين تصور ساخته شده بود كه اين طراحي صرفاً جامعه را منعكس نمي كند بلكه در واقع به بهبود آن كمك مي كند. باهوس در ويه مار در سال 1919 تأسيس شد و توسط والترگروپيس به همراه دانشكده اي اداره گرديد كه شامل

پاول كِلي ، ليونل فين اينگر ، واسيلي كنديسكي ، لاسلومولي ـ نگي و مارسل برواِر بود. برنامۀ

آموزشي شامل مهارت ، عملكردي در هر زمينه به همراه تمركز روي مشكلات صنعتي توليد انبوه مي شد. سبك باهوس با توجه به اقتصاد روش توصيف مي شود كه داراي شكل هندسي مشخص و طراحي است كه با توجه به ماهيت مواد به كار رفته در نظر گرفته مي شود. اصول مدرسه باعث تضادهاي مهمي از سياستمداران راست گرا و اكادمي ها شده است.


در سال 1925 باهوس به فضاي مهم تر دِسو انتقال يافت در حالي كه گروپيس ساختمانهاي وي‍ژه اي را براي استقرار نهادهاي متنوع طراحي كرده بود. گروپيس در سال 1928 دوباره طراحي شد

و رياست آن توسط هاناس ميِِِر كه به نوبۀ خود در سال 1930 توسط لودويگ ميس وان دِررو جايگزين شد ادامه يافت . در تابستان 1932 تناقض در مدرسه تاحدي افزايش يافت كه شهر دِسو حمايت خود را منحل كرد. سپس اين مدرسه به برلين انتقال يافت و در آنجا دانشكده تلاش كرد تا نظريه

هاي خود را انجام دهد امّا در سال 1933 دولت نازي اين مدرسه را به طور كلي بست. عقيده هاي باهوس طرحهايي را در معماري ، اثاثيه ، پديد آوردن و چاپ در بر مي گرفت كه تا آن زمان در بين آنها ادعاهاي گسترده اي در بسياري از بخشهاي جهان و بويژه ايالات متحدۀ آمريكا وجود داشت. گروپيس به تنهايي به ايالات متحدۀ آمريكا رفت و در هاروارد تدريس كرد و تأثير قابل ملاحظه اي را تجربه نمود. انجمن شيكاگو در طراحي كه توسط مولي ـ نگي تأسيس شده بود به طور كامل دربارۀ برنامۀ آموزشي باهوس بود.


باهاوس : مدرسۀ آلماني هنرهاي كاربردي در اوايل قرن بيستم ، هدف آن عبارت بود از هداي

ت كار افراد در معماري ، تكنولوژي مدرن و مجموعه هنرهاي تزئيني براي يادگيري از يكديگر . اين مدرسه سبكي را توسعه داد كه نادر ، عملكردي و هندسي بود . طرحهاي باهوس براي ساختمانها ، صندلي ها ، قوري و بسياري از ساير اشياء امروزه بسيار مورد توجه قرار گرفته است امّا به طور كلي وقتي كه مدرسه فعال بود مشهور نبود. باهوس توسط نازيس بسته شد امّا اعضاي آن از جمله والترگروپيس آموزش خود را در سراسر جهان گسترش دادند . واژۀ باهوس داراي يك معناست :
معنا # 1 : نوعي سبك آلماني از معماري كه توسط والتر در سال 1918 آغاز شد.
باهاوس استفادۀ جايگزين : همچنين يك نوار صخره اي به نام باهوس وجود دارد

.
باهاوس در سال 1993: باهوس اصطلاح متداولي است براي باهوس Staatliches و هنر و مدرسۀ معماري در آلمان كه از سال 1919 تا 1933 به وجود آمد و به منظور رويكردي بود كه توسعه داده و آموزش داده شده بود. متداول ترين نام آن مربوط مي شود به فعل آلماني «ساختن» عبارت است از خانۀ معماري . سبك باهوس يكي از بيشترين جريانهاي مؤثر در معماري مدرنيسم مي باشد.


تاريخچه: باهوس در سه شهر ( ويه مار از سال 1919 تا 1925 ، دِسو از سال 1925 تا 1932 و برلين از سال 1932 تا 1933 ) تحت سه هدايتگر معماري متفاوت ( والترگروپيس از سال 1919 تا 1928 ، هانس مِي اِر از سال 1928 تا 1930 و ميس وان دِررو از سال 1930 تا 1933) وجود داشته است. اين تغييرات در جايگاه و رياست به معناي تغيير پايدار تمركز ، تكنيك ، آموزش دهنده و

سياست مي باشد . وقتي اين مدرسه از ويه مار به دِسو انتقال يافت به عنوان مثال مغازۀ سفال گري ديگر ادامه نيافت اگر چه منبع درآمد مهمي بود . و وقتي ميس در سال 1930 بر اين مدرسه تسلط يافت آنرا به صورت مدرسۀ خصوصي تبديل نمود و اجازه نداد هيچ كدام از حمايت كنننده هاي هانس مِي اِر حضور يابند. اين مدرسه توسط گروپيس در شهر محافظه كار ويه مار در سال 1919

به صورت ادغام مدرسۀ گرنددوكال در هنر هاي پلاستيك به همراه Kunstgewerbeschule تأسيس شده است. بسياري از اجزاء كارگاه در طول جنگ جهاني اول فروخته شد . هدف اوليۀ باهوس

عبارت است از مدرسۀ معماري تركيبي ، مدرسۀ حرفه اي و آكادمي هنرها ، بسياري از تناقض

هاي دروني و بيروني به وجود آمده است. گروپيس استدلال مي كند كه دورۀ جديدي از تاريخ تا انتهاي اين جنگ وجود داشته است. او مي خواست سبك معماري جديدي را به وجود آورد كه اين دورۀ جديد را منعكس سازد. سبك او در معماري و كالاهاي مشتري به صورت عملكردي ، ارزان و مطابق با توليد انبوه بود. بدين منظور گروپيس مي خواست تا هنر و حرفه را باز سازي كند تا به

محصولات عملكردي نهايي به همراه تصنع هنري دست يابند. باهوس محله اي به نام باهوس و مجموعۀ كتابهايي به نام «Bauhausbucher » منتشر كرد. سرپرست چاپ و طراحي هربرت باير بود.


باهوس به طور گسترده اي توسط جمهوري ويه مار كمك مالي مي شد. پس از تغيير در دولت محلي ، اين مدرسه در سال 1925 به دسو انتقال يافت كه در آن فضاي شهري بيشتر صنعتي و پيشرفت كننده بود. پس از انتقال باهوس به دسو ، مدرسه اي از طراحي صنعتي به همراه معلمان و كارمندان كمتر مخالف نسبت به رژيم سياسي محافظه كارانه در ويه مار باقي ماند. اين مدرسه

بالاخره به عنوان دانشگاه تكنيكي معماري و مهندسي عمران شناخته شد و در سال 1996 نام خود را به دانشگاه باهوس ويه مار تغيير داد. در سال 1927 سبك باهوس و مشهورترين معماري آن به شدت بر نمايشگاه
«Die Wohnung» ( محل اقامت ) كه توسط ديت اسچروِرك باند در استاگورت سازماندهي شده بود قرار داشت. جزء اصلي نمايشگاه عبارت بود از ويسن هوف سيدلانگ كه در واقع اسكان يا طرح اقامت مي باشد.


مدرسۀ باهاوس دردسو: گروپيس توسط مِياِرو و سپس به نوبۀ خود توسط ميس برتري يافت. تحت افزايش فشار سياسي ، باهوس به فرمان رژيم نازي در سال 1933 بسته شد. حزب نازي و ساير گروههاي سياسي فاشيست با باهوس در طول دهۀ سال 1920 مخالفت كردند. آنها باهوس را جبهه اي براي كمونيست ها مي دانستند به ويژه به خاطر اينكه بسياري از هنرمندان روسي در آن شركت داشتند. نويسندگان نازي مثل ويل هِلم فريك و آلفرد روزن برگ باهوس را غير آلماني مي خواندند و از سبكهاي مدرنيست آن انتقاد مي كردند . (به هنر رو به انحطاط نگاه كنيد) .


برون ده معماري : تعارض باهوس اوليه اين بود كه اگر چه بيانيۀ آن مدعي اين بود كه هدف نهايي تمام فعاليتهاي خلاق ، ساختمان بود و مدرسه تا سال 1927 دربارۀ

معماري كلاسي نداشت. تنها محصول ملموس و سودمند باهوس عبارت بود از كاغذ ديواري .
در طول سالهاي تحت گروپيس ( 1927ـ1919) او و همكارانش آلدولف مِي اِر هيچ تمايز واقعي بين برون ده ادارۀ معماري و مدرسه مشاهده نكردند. بنابراين برون ده ساخت معماري باهوس در اين سالها عبارت است از برون ده گروپيس : مؤسسۀ Summerfled در برلين ، مؤسسۀ اوت در برلين ،

مؤسسۀ اوربك در اينا و طرح رقابتي برج تربيون شيكاگو كه جذابيت بيشتري را براي مدرسه به ارمغان آورده است. ساختمان مشخص باهوس در سال 1926 در دسونيز به گروپيس نسبت داده مي شود. كار دانشجويان بيشتر در جهت پروژه هاي ساخته نشده ، روكش كاري داخلي و كار حرفه اي مثل كابينت ، صندلي و سفال گري مي باشد.


در طول دو سال تحت معمار كمونيست سوئيسي يعني هانس مِي ار تمركز معماري از زيبايي شناختي و نيازمندي هاي كاربران تغيير كرد. امّا تجهيزات اصلي وجود داشت : يكي در شهر دسو براي پنچ طراحي دقيق Laubenganghauser ( ساختمانهاي آپارتماني با راه دسترسي بالكن ) كه امروزه نيز استفاده مي شود و تجهيزات ديگري از مدرسۀ اتحاديه هاي تجاري آلماني (ADGB) در برناو . رويكرد مِي اِر عبارت بود از بررسي نيازهاي كاربران و توسعۀ علمي راه حل طرح .


و سپس ميس وان دِررو سياستهاي مِي اِر ، حاميان او و رويكرد معماري او را باطل كرد. با توجه به مطالعۀ ملزومات گروپيس و بررسي مِي اِر دربارۀ نيازمندي هاي كاربران ، ميس به كارگيري ويژه اي از تصميم گيري هاي عقلاني را توصيه كرد كه به طور قابل ملاحظه اي به معناي سازگاري زيبايي شناختي او مي باشد. نه ميس و نه دانشجويان باهوس شكل گيري پروژه اي را در دهۀ سال

1930 مشاهده نكردند. مفهوم مشهور باهوس به عنوان منبع گستردۀ خانه هاي آثار دورۀ ويه مار درست نمي باشد. تنها يك پروژه يعني پروژۀ ساخت در دِسو در آن محدوده قرار گرفت و بهتر است بگوئيم كه توسعۀ خانه كارگر نخستين مقدمۀ گروپيس و ميس نبوده است. اين معاصران باهوس مثل برنوتات ، هانس پولزيگ و به ويژه ارنست مِي به عنوان معماران شهر برلين ، دِرِسدن و فرانك فورت بودند كه به ترتيب به درستي با توجه به هزاران واحد خانۀ در حال پيشرفت كه در ويه مار آلمان ساخته شده بود مفتخر بودند.


تأثير : باهوس تأثير شديدي روي هنر و گرايشهاي معماري در اروپاي غربي و ايالات متحدۀ آمري

كا در دهه هاي پس از سقوط داشته است به گونه اي كه بسياري از هنرمندان موجود فرار كرده يا توسط رژيم نازي تبعيد شده بودند. گروپيس ، برواِر و مولي ـ نگي در طول اواسط دهۀ سال 1930 در انگلستان گرد هم جمع آمدند تا در مورد پروژۀ ISKON قبل از احاطۀ جنگ برنامه ريزي نمايند.
در اواخر دهۀ سال 1930 وان دِرو در شيكاگو دوباره تنظيم شد و يكي از معماران بسيار برجسته در جهان گرديد. مولي ـ نگي همچنين به شيكاگو رفت و مدرسه هاي باهوس جديدي را تحت حمايت صنعتي و نوع دوست والتر پاپك يافت. هربرت بي ار همچنين توسط پاپك تأمين شد، به آسپن ، كلرادو رفت تا پروژه هاي آسپن پاپك را حمايت نمايد .


هم گروپيس و هم برواِر رفتند تا در مدرسۀ فارغ التحصيلان طراحي آموزش دهند و با هوديگر دربارۀ انشعاب حرفه اي در سال 1941 همكاري نمايند. مدرس. هاروارد به طور چشمگيري در اواخر دهۀ سال 1940 و اوايل دهۀ سال 1950 مؤثر بود و دانشجوياني مثل فيليپ جانسون ، I.M.pei ، لانس هال پرين و پاول رادولف پرورش داد.


يكي از اهداف مهم باهوس عبارت بود از انسجام هنر ، حرفه و تكنولوژي اين ساختار به صورت عنصر مثبت در نظر گرفته مي شد و بنابراين صنعت و طرح محصول اجزاي مهمي بودند. Vorkurs (مسير اوليه) آموزش داده شد. اين در واقع مسير طراحي اساسي است كه يكي از مسيرهاي اساسي پيشنهاده شده در مدرسه هاي معماري در سراسر جهان بود.
هيچ آموزشي از تاريخ در مدرسه وجود نداشت زيرا تصور مي ش

د كه طبق نخستين اصول ايجاد شده است نه از طريق پيروي از وقايع .
مهمترين تشريك مساعي باهوس در زمينۀ طراحي اثاثيه مي باشد. دنياي مشهور و هميشگي صندلي Cantilever توسط طراح هلندي يعني مارت استام با استفاده از ويژگي هاي كشش پذيري فولادي و صندلي assily كه توسط مارسل برو اِر طراحي شده بود ، دو مثال مي باشد. در سال 1999 دانشگاه باهوس ـ دسو شروع كرد به سازماندهي برنامه هاي مربوط به كارشناسي ارشد به همراه شركت كنندگان از سراسر دنيا اين تلاش توسط انجمن باهوس ـ دسو حمايت مي شد كه در سال 1994 به عنوان انجمن ملي تأسيس شده بود.

تاريخچه باهاوس :
آغاز دورۀ طراحي : جنبش باهوس تأثير مهمي بر توسعۀ طراحي و معماري در قرن بيستم داشته است. در واقع در تكنيكها و ايده ها جزء انديشه هاي تازه بوده است. اين مدرسۀ مشهور طراحي تأثير چشمگيري بر معماري مدرن ، هنرهاي صنعتي و گرافيك داشته است.


اين مدرسۀ آلماني مشهور در طراحي تأثير چشمگيري بر معماري مدرن ، صنعت و هنرهاي گرافيك و طراحي تئاتر داشته است. اين مدرسه در سال 1919 توسط والترگروپيس معماري در ويه مار به صورت ادغام اكادمي هنر و هنرها و مدرسۀ حرفه ها تأسيس شده است. باهوس مبتني بود بر اصول طراح انگليسي قرن نوزدهم يعني ويليام موريس و هنرهاي زيبا و حرفه هاي تجربي وجود

داشته باشد. همچنين بستگي دارد به اصول بيشتر مربوط به آينده كه هنر مدرن و معماري بايد پاسخگوي نيازها و تأثيرات دنياي صنعتي مدرن باشد و اينكه بايد طرحهاي خوبي آزمايش

استانداردهاي زيبايي شناختي و مهندسي دقيق را انجام دهد. بنابراين كلاسهايي در حرفه ها ، چاپ ، طرح تجاري و صنعتي ، همچنين مجسمه سازي ، نقاشي و معماري پيشنهاد شد. همچنين سبك باهوس بعداً به عنوان سبك بين المللي شناخته شد و با توجه به نشانه هاي نبود نماي تزئيني و پرتجمل و هماهنگ بين عملكرد و زيبايي شناختي و ابزار تكنيكي به كار رفته مورد بررسي قرار گرفت.


آموزش جديد : در سال 1925 بايوس به صورت گروهي از شيشه هاي مستطيلي كامل و ساختمانهاي محض در دسو درآمد كه توسط گروپيس طراحي شده بود. سبك باهوس در دسو با توجه به تأكيد بر نمايش زيبايي و اشباع مواد اساسي و غير تزييني به صورت دقيق تر و كاربردي تر در آمد. معلمان باهوس افراد بسيار مؤثري بودند. هنرمنداني مثل پاول كلي ، واسيلي كنديسكي و لازل مولي ـ نگي پيرامون معماري و طراحاني مثل والترگروپيس و مارسل برواِر. آنها معتقد بودند كه دانشجويان بايد قادر به رعايت مقررات متفاوت از گرافيك گرفته تا معماري باشند. هر دانشجو به آموزش تركيبي و تئوري نياز دارد كه زماني كاملاً دگرگون كننده باشد. هدف عبارت بود از توليد اثري كه جنبه هاي عقلاني ، تجربي و زيبايي شناختي را از طريق تلاش هنري و تشريح تكنولوژي هاي جديد توجيه نمايد. تمام اين امور بايد به ادغام موفقيت آميز تئوري طراحي به همراه فرآيند صنعتي سوق دهد.
در سال 1930 باهوس تحت هدايت لودويگ ميس وان دِررو معمار قرار گرفت كه آنرا در سال 1932 به برلين منتقل ساخت. تا سال 1933 وقتي كه اين مدرسه توسط نازي ها بسته شد اصول و آثار آن به صورت جهاني شناخته شده بود. بسياري از دانشكده هاي آن به ايالات متحدۀ آمريكا انتقال يافت كه در آن آموزش باهوس به صورت هنر برجسته و معماري چندين دهه درآمد. به ويژه اثاثيه اين امر را به صورت هنر برجسته و معماري چندين دهه درآمد. به ويژه اثاثيه اين امر را به صورت بسيار روشن و روش قابل درك آشكار ساخت يعني طرحي كه هنوز بر درك ما از زيبايي و كاربرد آن در دنياي امروز مؤثر مي باشد.
روش جديد زندگي : تأثير تجربيات وحشتناك در نخستين جنگ جهاني ، فقر و تورم عواقب تازه اي را به وجود آورد كه به طور زيادي بر طراحي ، معماري و هنر تأثير گذاشت. باهوس به اين تغيير اجتماعي از طريق ايجاد ارتباط زيبايي شناختي با توجه به شرايط زماني واكنش نشان داد.

باهوس كه پيشگام بود مي خواست فاصلۀ بين ايدهاليسم اجتماعي و ماهيت تجاري را پر سازد و واكنش را در فرهنگ تكنولوژيكي پديدار شونده به وجود آورد. انسان جديد به صورت ايده ال درآمد ، مفهومي كه همچنين به تنهايي در زندگي بيان مي شود. طرح باهوس سادگي را به همراه تأكيد بر لبه هاي مستقيم و صاف و اشكال باريك نشان مي دهد. اتاقها به صورت جداگانه مبله شده اند امّا پر از تازگي بهداشتي مي باشند. ويژگي هاي غير ضروري منع شده بود. فلزات براق به صورت ماده اي در تجهيزات استفاده شده بود. هدف عبارت بود از به دست آوردن مزاياي احتمالات توليد انبوه براي دستيابي به سبكي از طراحي كه مهم جنبۀ عملكردي داشت و هم جنبۀ زيبايي شناختي. اشياء به گونه اي طراحي شده بود كه سادگي ، تكثير ، استفادۀ اقتصادي از فضا ، ماده ، زمان و پول داشته باشد و همانند مواردي توليدي امروزه به نظر رسد.


اثاثيه : يكي از اصول باهوس عبارت بود از توسعۀ خانۀ معاصر از تجهيزات اساسي خانگي گرفته تا خانۀ كامل كه تكنولوژي اساس مدرنيست بود. پيروان مدرسۀ باهوس دستگاهي را در حدود كار با دست بررسي كردند. در واقع حتي اگر چه اثاثيۀ اوليۀ باهوس با دست ساخته شده بود امّا طراحي شده بود تا توليد صنعتي را ارائه نمايد. هدف نهايي لي كوربوسير عبارت بود از فراهم كردن زمينه براي انسان ، دستگاه و ماهيت براي وجود همزمان در حالت تعادل. اين نتيجه به صورت طبقه بندي دوره اي دستگاه بود در حالي كه خانه دستگاهي است براي زندگي و صندلي دستگاهي است براي نشستن بر روي آن .


مارسل برواِر به راستي دريافتن روشهاي جديد براي توليد اثاثيه پيشگام بود. گفته مي شود كه او فرضيه اي را به كار برده است كه اثاثيۀ فلزي لوله اي را از ميلۀ دستگيرۀ دوچرخه اش استفاده كرده است. از ديدگاه او فولاد لوله مانند به همراه چرم يا بافته مانند اثاثيۀ روكش مناسب امّا سبكتر، ارزانتر، كم حجمتر و بهداشتي تر مي باشد. تئوري وراي اين زيبايي شناختي جديد عبارت بود از خانه هاي ارزان و زيبا كه سرد باشد و مواد اثاثيه كه نوع جديدي از زيبايي را به وجود مي آورد.


نشانه هايي در ايالات متحدۀ آمريكا : مدرسۀ باهوس حتي تا 15 سال قبل از اينكه توسط هيتلر سركوب شود وجود نداشته است. اغلب هنرمندان به ايالات متحدۀ آمريكا رفتند و در آنجا موفقيتهاي گسترده اي داشتند. اگر چه باهوس محصول ايدئولوژي اجتماعي است ، اين جنبه ها در آمريكا كمتر و كمتر اهميت پيدا كردند و در نهايت عقيده هاي باهوس به طور كاملي در هيئتهاي ايدئولوژيكي پياده شد. والترگروپيس در هاروارد آموزش ديد و بسياري از معماران مهم در سخنراني او حضور داشتند مثل فيليپ جانسون كه مدير بعدي MOMA در نيويورك بود. ميس وان دِرهو رئيس

ادارۀ معماري در انجمن لينوايس در صنعت شد و بسياري از مقررات قبلي باهوس به صورت معماري موفقيت آميز و طراحي آمريكاي پس از جنگ تبديل شد. چارلز اما مثالی است از اینکه تأثیر طراحی باهوس و معماری چقدر مهم می باشد. در دوران خوشی اروپا در سال 1928 ساختمانهایی را دید که توسط میس v.d رو ، لی کوربوسیر و والترگروپیس طراحی بود. بعداً اما این تأثیر را به صورت اتصالات دارای برق در احساسات خود توصیف می کند همانند احساس سرمایی که در شخص به وجود می آید.


باهوس : یک مدرسۀ آلمانی در هنر است که حرفه ها ، طراحی و معماری (دیدگاه بی پایه) را در بر می گیرد. به عنوان جنبش هنری با سالهای جمهوری ویه مار در سالهای 1933 – 1919 مقارن می باشد. اگر چه مدارس سنتی هنر در دورۀ ویل مین محافظه کارانه بود و معمولاً نسبت به اثر آوانت ـ گارد خصومت آمیز بود ، باهوس جزء پیشگامان ابداع در هر جنبه از هنر تکنیکهای آموزشی در تولید و نمایش بود.


در بسیاری از جنبه ها هنرمندان باهوس جزء پیشگامان هنرمندانی بودند که نقد اجتماعی در آن بررسی شده بود تا اشکال هنری را در زندگی جدید تطبیق دهند. والتر گروپیس معمار این جنبش را در ویه مار کشف کرد و تا سال 1923 نخستین نمایش عمدۀ آنرا داشت و بین سالهای 1923 و 1928 باهوس شکوفا شد. در سال 1925 گروپیس این مدرسه را به دسو منتقل کرد. بنابراین بیائید سازمان جدیدی از صنعتگران را بدون تمایز طبقه ای در نظر بگیریم که مانع تکبر آمیزی را بین صنعتگران و هنرمندان به وجود آورده است! بیانیه والترگروپیس ، باهوس.


هدف نمایی هنرهای تجسمی که گروپیس در سال 1919 بیان می کند عبارت است از ساختمان کامل! او تلاشهای فعلی هنر را با هنر قبلی سالن متمایز می سازد و هنرها ، حرفه ها ، معماری و هنرهای زیبایی را تفکیک می کند. به گفته گروپیس تفاوت مهمی بین هنرمند و صنعتگر وجود ندارد. فرض کنید سازمان جدیدی از صنعتگران بدون تمایزات طبقاتی به وجود آمده است که مانع تکبر آمیزی را بین صنعتگر و هنرمند به وجود می آورد! به طور کلی فرض کنید درک کنید و ساختار جدیدی از آینده را به وجود آورید که معماری و مجسمه و نقاشی را به صورت یک واحد در بر می

گیرد و روزی با توجه به دستان یک میلیون کارگر مثل سمبل کریستال ایمان جدید به وجود آمده است (همانگونه که در کتاب منبع جمهوری ویه مار صفحۀ 435 نقل شده است. سارا میلز از موزۀ Busch – Reisinger به طور مناسبی حوزۀ کاری ایجاد شده از طریق باهوس و تأثیر آن در هنر مدرن ، معماری و طراحی خلاصه می کند.


باهوس نخستین و برجسته ترین مدرسه هنری است اگر چه نوع جدید و چند رشته ای وجود دارد. تمام دانشجویان با واحد مقدماتی شروع کردند که در جهت قرار دادهای اکادمیک نیاموخته شدۀ تجسم می باشد و خلاقیتی را پرورش می دهد که مبتنی است بر ضروریات شکل ، رنگ و ویژگی های فیزیکی مواد متنوع که طبقه ای را برای یادگیری تفکر فراتر از تعاریف قدیمی و قوانین هنری می باشد. پس از طی مسیر مقدماتی ، دانشجویان به کارگاهی مثل سفال گری ، چاپ ،

بافندگی ، ساخت اثاثیه/ کابینت ، فلزگری ، تئاتر ، چاپ یا نقاشی دیواری ملحق شدند. گروپیس در این روش معتقد است که نسل جدیدی از طراحان هنری را آموزش دهد که باید به صورت تجربی و کار تئوری ساختمان محیط ، شکل گیری زندگی روزمره و مدرنیزه کردن آگاهی کل جامعه جذب شوند.


در سال 1923 یعنی سال نخستین نمایش عمومی عمده باهوس و همچنین سال ملحق شدن لازلومولی ـ نگی به دانشکده ، فضای مدرسه به طور چشمگیری تغییر کرد. برتری ساختمان و اصول اخلاقی مشارکت اجتماعی باقی مانده است اما توسط شعار جدیدی ملحق شده است. هنر و

تکنولوژی یعنی یک واحد جدید. (گروپیس توسط مولی ـ نگی ملحق شده بود و این تغییر متناقض را به وجود آورد. برخی از دانشکده های اولیه تطبیق یافته بودند اما تعدادی از آنها باقی مانده یا از بین رفته بودند.) از سال 1923 تا سال 1928 یعنی بیشترین سالهای پایدار و موفق جمهوری ویه مار ، باهوس خودش را به صورت آزمایشگاهی از مدرنیزه کردن مبدل ساخت و بسیاری از

مشروعیت پایدار خود را در طراحی و تعلیم به دست آورد. تأکید از تصوف اکسپرسیونیستی و صنایع دستی به ایده الهای جدید تغییر یافت. تشریک مساعی با صنایع دارای تولید انبوه ، استفاده از مواد صنعتی مدرن و تکنولوژی ها و اعتقاد به استعدادهای صنعتی مدرن و تکنولوژی ها برای شکل گیری مساوات طلبی ، بشر و جامعۀ پویا. طبق باهوس الزام جدید هنرمند ، سازندگان و طراحان

عبارت بود از جهت گیری صنعت به سوی مسئولیت اجتماعی ، کاربردهای محافظه کارانه و ایجاد اشکال جدید که سن دستگاه را مشخص و برجسته می سازد. در چنین حالتی آنها معتقد بودند که فشار روی دیگران و ایده ال مشارکت در ایجاد فرهنگ کلی است نه صرفاً یک سیاست در دموکراسی مدرن.
سارا میلو ، از هنر مدرن در هنر رو به انحطاط : فرهنگ آلمانی ، سیاست و Avant – Grade ، سال 1933 – 1910 (راهنمای آموزش ، موزۀ Reisinger – Busch موزۀ هنری هاروارد ، سال 2002) ، صفحه74.


از سال 1920 تا 1931 پاول کلی در باهوس هم در ویه مار و هم در دسو تدریس می کرد. مجموعه ای از سخنرانی ها و مقاله هایی را که ارائه نموده که در بین مهمترین مشارکتهای تئوری هنری در قرن بیستم باقی مانده است. اگر چه آموزش دهندۀ برجسته و هنرمند ماهری بود ، در طول سالهای آموزش خود در باهوس ، انجمن آلمانی از زحمات او قدر دانی نکرد. فلیکس کلی واکنش افراد آلمان را توصیف می کند: «در باهوس کاملاً نسبت به بقیه جهان متفاوت بودیم. حتی اگر از

سال 1923 به بعد افراد می توانستند نمایشهای ما را نظاره گر باشند به طور عمده آنها را مسخره می کردند .... (کلی) تنها حلقۀ کوچکی پیروان پر شور داشت که او را درک می کردند. هر کس نمی توانست با توجه به اصول تعلیمی 1944 که توسط پاول کلی ارائه شده بود عمل نماید. (کتاب مربوط به تعلیم و تربیت Sketch ).


باهوس دیدگاه مشابهی را با بلو ریدرز نسبت به تفکر دربارۀ جنبۀ معنوی چپ گرای ویه مار از جمله مربوط به فلسفۀ برین ارائه نمود اما در نهایت خودش را وقف فلسفۀ ایده آل گرای آلمانی نمود بود. هنر پاول کلی ایده الها و آرزوی فلسفۀ آلمانی را به دوش کاملاً پایدار نسبت به ماهیت تخریب ایجاد شده از طریق جنگ جهانی اول برجسته می سازد

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید