بخشی از مقاله

مقدمه :
به طور طبیعی در زندگی خود باافرادی مواجه شده اید ویا خود دچار این حالت شده اید که در مقابل دیگران ودر زمان مشکلات و برخورد با موانع، خیلی سریع از کوره در رفته وخشمگین وعصبی شده اید و آن حالت را به صورت رفتار لفظی یافیزیکی بروز داده اید.
(پرخاشگری، رفتاری است که هدف آن صدمه زدن به خود و یا به دیگری است و آنچه در این تعریف حائز اهمیت است، قصد و نیت رفتار کننده است؛ یعنی یک رفتار آسیب زا، در صورتی پرخاشگری محسوب می شود که از روی عمد وبه منظور صدمه زدن به دیگری یا به خود انجام گرفته باشد).
خشونت یا پرخاشگری به صورت کلامی، عاطفی یا روانی )ترور شخصیت افراد، بی توجهی به

دیگران، ریر پوسش بردن شخصیت دیگران و...)،‌رفتاری وعملی یا فیزیکی (کتک زدن، هول دادن، پرت کردن اشیا و...) ویا حتی رفتارهای سیاسی مذهبی و فردی تقسیم بندی می شود.
وقتی من به عنوان فردی که درجامعه و خانواده مثل سایرین حق حیات وزندگی دارم ونیاز به توجه و رشد از سوی والدین دارم ولی در دوران کودکی پدر ومادری که روابط سالم ورفتارهای صحیح را به من آموزش بدهند از زیر بار مسؤولیت خود شانه خالی کرده اند، در نتیجه یاد نگرفته ام که چگونه احساسات درونی، افکار، خواسته ها ونیازها، اعتقادها و... خود را به طور صحیح بروز دهم واین مشکل ریشه های تربیتی دارد وناشی از پرورش یافتن ما توسط والدین بسیار سختگیر است که

فرزندان خود را می بینند اما حرف های آنها را نمی شنوند، در نتیجه درتمام مراحل زندگی فردی واجتماعی ام دچار مشکل خواهم شد، ازجمله: در دوران بزرگسالی یا مجبور می شوم رفتارهای نامناسب اطرافیان را بیش از اندازه تحمل کنم و هیچ اعتراضی ننمایم و یا آن را با خشم وعصبانیت پاسخ دهم و به صورت فردی زود رنج، حساس عصبی وناسازگار به نظر برسم. این گونه افراد به مرور دچار حالتی می شوند که احساس های درونی خود را فراموش کرده وفکر کنند که اصلا ً احساسی در وجودشان نیست که بخواهند آن را ابراز دارند.
به هیمن جهت ما و آنها در روابط مان با دیگران، در عشق ورزیدن و محبت کردن، در درک وتفاه

م اطرافیان وحتی گاهی به اندازه ای رفتار های ناسالم خود را باور می کنیم و آنها را صحیح می پنداریم که متوجه نمی شویم رفتارهای بیرونی مان برای دیگران وکسانی که با آنها تعامل داریم چقدر سنگین و آزار دهنده است و به علت نداشتن اعتماد به نفس و خودباوری، در ابراز وجود صحصح ومناسب، کنترل عواطف واحساسات، برقراری رابطه سالم با دیگران دچار یک جور سر درگُمی در درونمان می شویم و برای پاسخ به این سردرگُمی وپنهان کردن ضعف های درونی خود دست به واکنش های گوناگونی از جمله پرخاشگری می زنیم.
وجود انسان به مشابه کوه یخ است. همچنان که وقتی در اقیانوس قله های کوه یخی را نظاره می کنیم در واقع فقط آن قسمتی از کوه یخ را می بینیم که خارج از آب است. رفتارهای انسانی نیز هیمن گونه است وریشه ومنشا آن در عمق وجود فرد و در دوران کودکی و زمان رشد او نهفته است.
بدین منظور که ناراحتی ها، ناآرامی ها، اضطراب ها* ترس های پنهان (ترس از طردشدن* مقبول نبودن* حسادت ها، عدم اعتماد به خود و دیگران و ...) نیمه اصلی کوه یخ است که در عمق وجود افراد قرار دارد ودیده نمی شود و واکنش هایی مانند: وسواس ها، بیماری های روانی، اعتیاد، افسردگی،‌پرخاشگری و ... قله کوه یخ هستند که خارج از وجود فرد است و خود را نمایان و آشکار می سازد.
روانکاوان معتقدند: هنگامی که ما نمی توانیم حرف مان را به کرسی بنشانیم، از راه خشونت آن را اعمال می کنیم و این یعنی کسی که اقتدار درونی اش از بین رفته یا کم رنگ شده، مجبور اس
ریشه ماجرا این است که وقتی احترام به خودم را یاد نگرفته ام و از کودکی تا به حال با همین احساس زندگی کرده ام، بنابراین به دیگری نیز احترام نمی گذارم و این بی احترامی را به فردی که از من ضعیف تر است تحمیل می کنم.
این بی احترامی هیچ وقت حل نشده و مثل یک خوره درون فرد است و هنگامی که فرد تحریک می شود (زمانی که مورد بی احترامی قرار می گیرد) آن را به شکل پرخاشگری بیرون می ریزد.
وقتی نمی توانم بر محیط کنترل داشته باشم بنابراین این گونه تعبیر می کنم که من ضعیف هستم، دوست نداشتنی وغیر قابل احترامم. در چنین حالتی احساس شرم نهفته افزایش می یابد و اگر نتوانم این شرم را حلا کرده، کنترل کنم، این مساله را مساله کسی می دانم که آن را زنده کرده است.


بنابراین کسی که این خشم را در من به وجود آورده سرکوب می کنم، تا شرم درونی ام کم تر شود. در این حالت با کوچک کردن وتضعیف فرد، احساس سمی درونیم را کاهش داده و به اصطلاح دلم خنک می شود. خشم، مکانیزم فوق العاده قدرت مندی است. تخلیه کردن شرم به وسیله کتک زدن وتحقیر کردن از آنجایی که فوق العاده ارضا کننده وتخلیه کننده است، بنابر این زیاد تکرار می شود. شاید در دوران کودکی به خاطر رفتارهای ناشایست توسط والدین تنبیه بدنی شده

باشید وکتک خورده باشید و این تجربه تلخ را کسب کرده اید، در این حالت کودک به تنها چیزی که فکر نمی کند کار اشتباهی است که انجام داده، به دلیلی که پدر ومادر به خاطر آن وی را کتک زده اند. یعنی (اصلاح رفتار) اصلا ً فکر نمی کند. تنها چیزی که کودک به آن فکر می کند این است که مورد توهین و تحقیر قرار گرفته است و به دنبال چنین فکری، اعتماد به والدین از بین رفته و صمیمیت به کم ترین حد خود می رسد.
تاثیرات طولانی مدت خشونت به واقع عمق فاجعه را در بر می گیرد که از آن جمله اعتماد به نفس پایین و احساس شرم می باشد و مهم ترین تاثیر آن این است که چنین کودکی در بزرگسالی تبدیل به یک پدر یا مادر مهاجم، خشن و آزار دهنده شده و کودک خود را مورد آسیب قرار می دهد و گاهی حتی اطرافیان خود را آزار داده و با آنها با خشونت رفتار خواهد کرد.
در واقع قربانیان خشونت، خودشان در اعمال آن نقش بسیار مهمی دارند و پدر و مادری که خو

د شیوه خشونت دارند، به فرزند خود این پیام را می دهند که چون تو رفتاری کرده ای که ما را ناراحت کرده، ما خوشحال نیستیم و تو هم اگر خوشحال نبودی می توانی دیگران را بزنی. کودک ضمن اینکه پیام را دریافت کرده است، یاد هم می گیرد و تقلید می کند و آموزش می بیند.
گفتنی است که: برای کنترل احساسات درونی وخشم خود سعی کنیم محبت و علاقه خویش را به دیگران متناسب با میزان وقوع محبت در نهایت و قادر در عمل ابراز کنیم. در ایفای نقش های خویش در زندگی عمل کنیم. زمان رو به رو شدن با مسایل و مشکلات زندگی با اشتیاق و تلاش به حل و فصل آنها بپردازیم. موانعی را که سد راه پیشرفت و ترقی ما می شوند به خوبی بشناسیم و بعد از اطیمنان از اینکه آن موانع واقعی یا تخیلی هستند به رفع آنها اقدام کنیم. در حالت های تعارض، ناراحتی و نگرانی و ناکامی سعی کنیم بر احساسات و هیجان های خود غلبه کنیم تا بتوانیم تصمیم های درست بگیریم و در دفاع از حقوق خویش، خشم خود را در حد معقول نگه داریم و بر هیجانات خود غلبه کنیم تا بتوانیم تصمیمات درست اتخاذ نماییم و در دفاع از ح

قوق خویش خشم خود را در حد معقول و اجتماع پسند ابراز داریم.
پرخاشگري.. موضوع ناآشنائيبراي هيچ كدام از ما نيست..همه ما هر روز با انسان هائي برخورد ميكنيم كه پرخاشگر هستند دعوا ميكنند و براي همه ما پيش آمده كه عصباني شويم و برخوردي لفظي و فيزيكي داشته باشيم..
دكتر رضا دولت يار روان شناس و استاد دانشگاه ميگويد: ما طبق يك دسته بندي سه دسته شخصيت داريم.. سلطه پذير ابراز وجود كننده و پرخاشگر. شخصيت هاي سلطه پذير شخصيت هائي هستند كه هميشه يا در اكثر مواقع منافع ديگران را به منافع خودشان ترجيح ميدهند و س تعظيم فرود مي آورند. شخصيت هاي ابراز وجود كننده نيز شخصيت هائي هستند كه به ديگران

احترام مي گذارند ولي در عين حال خواسته هاي خودشان را هم محترم ميشمرند.. يهني نه باج ميدهند و نه باج ميگيرند.در دسته سوم شخصيت هائ پرخاشگر.. افرادي هستند كه به ديگران احترام نميگذارند و تنها خواسته خودشان مطرح است. هميشه يا غالبا خودشان را به ديگران ترجيح ميدهند و در پي ارضاي نياز هاي خودشان هستند و از نگاه اين افراد انسان ها دو تيپ هستند يا چشم ميگويند و برده و زيد دست محسوب ميشوند و يا درمقابلشان مي ايستند و دشمن محسوب ميشوند. اين آدم ها هميشه رفتار توام با پر خاشگري دارند..چه با بردگان و چه با دشمنان.
دكتر مصطفي اقليما.. مددكار اجتماعي و رئيس انجمن علمي مددكاري ايران در مورد پرخاشگري مي گويد: پرخاشگري خواسته هاي برآورده نشده افراد است . ناشي از قوانيني است كه بطور يكسان پياده نشده است.. ما نميتوانيم بگوييم از ابتدا پرخاشگر بوده ايم.. بلكه پرخاشگر شده ايم.. براي مثال در كشور هاي پيشرفته كمتر در خيابان دعواي دو نفر را شاهد هستيم.. و اين به خاطر قوانيني است كه در جامعه اجرا ميشود. پرخاشگري قانون جنگل است.. يعني ياد ميگيريم چيزي را كه ميخواهيم با زور بگيريم. پرخاشگري يك نوع بيماري است چرا كه با وجود قانون و منطق نياز به پرخاشگري نيست. اما در جهان سوم پرخاشگري يك قدرت است. در زماني كه منطق پائئين

مي آيد و وقتي اصول منطقي حاكم نباشد.. براي گرفتن حق مشتت را بالا ميبري.
دكتر دولت يار در مورد عوامل پرخاشگري مي گويد: عوامل پرخاشگري بيشتر متاثر از محيط است.. تا عوامل زنتيك. زماني كه در دوران كودكي ياد ميگيريم به خواسته هاي ما هنگاهي توجه مي شود كه داد بزنيم.. در را بكوبيم و غيره.. ديگر خواسته هايمان را ساده مطرح نميكنيم.. و رفته رفته در سنين بالا در جامعه اين نگرش تثبيت ميشود.
زماني كه كودك هستيم پرخاشگري جلوه نميكند.. وبيرون از كانون خانواده نمي رود ولي در دوران نوجواني هم نمود اجنماعي و هم تاثيرات اجنماعي دارد و مردم احساس ميكنند كه نوجوانان پرخاشگر تر هستند و بزرگسالان هم به خاطر منافعشان كه در آينده پيش بيني مي كنند پرخاشگري كمتري ميكنند. در نوجواني نه ملاحظه كاري بزرگسالان و نه رفتار قابل گذشت كودكانه معنادارد پس نمود بيشتري دارد.
براي مقابله با اين مسئله بايد رفتاري داشته باشيم كه افراد با پرخاشگري به اهداف خود نرسند.. تا ياد بگيرند.. رفتار ديگري را جايگزينپرخاشگري كنند ولي متاسفانه در جامعه ما امروزه به پرخاشگر ها بها داده ميشود.. و چه در خانواده و چه در جامعه افرادي كه سر به زير و قانع هستند.. آدم هاي ببو ... پپه... و نالايق جلوه ميكنند وكساني به حق خودشان ميرسند كه داد و فرياد راه مي اندازند و مردم بعضا به خاطردوري از تنش و درگيري به آنها باج ميدهند و باعث تقويت پرخاشگري ميشوند. علاوه بر اين در جوامعي كه سطح عمومي زندگي پائئين تر و محروميت بيشتري وجود دارد پرخاشگري بيشتر است.
دكتر اقليما در مورد نقش خانواده در پرخاشگري افراد مي گويد: اولين اجتماع سازنده و توليد كننده كه ميتواند افراد را آموزش و تربيت كند خانواده است. در خانواده امروزي بهداشت رواني وجود ندارد ازدواج ها اجباري است.. براي فرار از خانواده و رسيدن به استقلال ازدواج ميكنيم چون بايد ازدواج كرد. براي ازش و احترام جامعه بايدازدواج كرد..وقتي اين خانواده با اجبار تشكيل شود از سوي ديگر از نظر مالي امكانات وجود ندارد مثلا مشكل مسكن وجود دارد.. هر فرد مجبور است 10-12 ساعت كار كند.. و اين مشكلات و فشار ها بر خانواده خالي ميشود.. و هر كسي با داد و فرياد حرف خود را ميگويد.. چرا كه در اين موقعيت توانائي پذيرش حرق حق را نداري و حالا فرزند هم در اين خانواده با جار و جنجال رشد ميكند.. و وارد مدرسه ميشود..
در مدرسه ميبيند.. بچه اي برنده است كه پوادار باشد..يا قدرت بدني بالائي داشته باشد.. و وقتي هم وارد جامعه ميشود دوباره با پرخاشگري و همين قوانين مواجه ميشود.


ما بايد اول سوال كنيم.. چرا در جامعه ما پرخاشگري نبايد باشد.. خانواده اجباري تبعيض ها.. فشار ها بيكاري نبود ضوابط روشن.. حالا نبايد تعجب كرد كه فردي پرخاشگر شود. دكتر اقليما افزود: ما با رفتار و كردارمان پرخاشگري را بوجود مي آوريم وديگر يك بيماري نيست بلكه يك فرهنگ است.
بيمار پرخاشگر كيست؟
پرخاشگري در مراحل اوليه طبيعي هست.. اما فشا ر ها به جائي ميرسد.. كه ديگر كنترل وجود ندارد و اين بيماري است.. وقتي با صداي بلند چيزي را ميخواهيد.. پرخاشگري است.. اما اگر كنترل نداشته باشيد.. و مشتتان را بالا ببريد.. بيماري است و از حالت نرمال خارج شده ايد.
چگونه پرخاشگري را مهار كنيم؟
دكتر اقليما در مورد مقابله با پرخاشگري مي گويد: اگر بخواهيم پرخاشگري را از بين ببريم ابتدا بايد اجراي دقيق قئانين را در جامعه داشته باشيم.. هيچ جامعه اي نمي تواند بدون قانون زندگي كند.. مسئله بعدي پاسخگوئي است.. عدم پاسخگوئي درست به مخاطبان باعث ايجاد پرخاشگري ميشود.. و موضوع سوم بازخواست مسوليتي است كه به افراد داده مي شود. چون در اينصورت هيچ كس خارج از حد رفتار نمي كند. در اينصورت است كه ميتوانيم پرخاشگري را مها ر كنيم.

بى شك، شيوع پرخاشگرى در ميان نوجوانان، موجب نگرانى بسيارى از خانواده ها، اوليا، مربيان و مسؤولان كشور است. گسترش روزافزون اين نابهنجارى رفتارى بر زندگى فردى و اجتماعى انسان ها تأثيرات منفى گذاشته و آرامش و احساس ايمنى را مورد تهديد قرار مى دهد. البته توجه به اين نكته ضرورى است كه رفتار پرخاشگرانه هميشه نامطلوب نيست، بلكه داراى حكمت هايى از جمله دفاع و دفع خطراتى است كه بقا و ادامه زندگى را تهديد مى كند، ولى اگر مهار نشود و به راه هاى صحيح هدايت نگردد، همين ابزار دفاعى موجب آسيب هاى جبران ناپذيرى مى شود.
تعریف پرخاشگری
رفتاری که هدف آن صدمه زدن به خود یا به دیگری باشد پرخاشگری نام دارد . آنچه در این تعریف حائز اهمیت است قصد و نیت رفتار کننده است . یعنی یک رفتار آسیب زا در صورتی پرخاشگری محسوب می شود که از روی قصد و عمد و به منظور صدمه زدن به دیگری یا خود انجام گرفته باشد .
دو دیدگاه اساسی درباره ی پرخاشگری


1. پرخاشگری ذاتی و فطری است
. 2. پرخاشگری آموختنی است .

نظر معتقدان به ذاتی بودن پرخاشگری
فروید و لورنز : پرخاشگری به عنوان یک نیروی نهفته در انسان دارای حالت هیدرولیکی است ، یعنی به تدریج در شخص متراکم و فشرده می شود و نیاز به تخلیه دارد . از نظر فروید ، پرخاشگری در انسان نماینده ی غریزه ی مرگ است .
از نظر فروید پرخاشگری حالتی مخرب و منفی است. اما لورنز برای پرخاشگر جنبه ی سازنده و مثبت نیز در نظر می گیرد ، به ویژه در حیوانات وسیله ای برای حفظ حریم و قلمرو و حفظ حیات و همینطور باقی مانده ی حیوانات قوی تر و
سالم تر و در نتیجه ایجاد نسل های سالمتر و بهتر است .
تبیین لورنز درباره ی اینکه چرا انسان ها ، انسان ها را می کشند نه حیوانات
اساساً دو نوع واکنش در برابر خطر وجود دارد : یکی جنگ و دیگر گریز حیواناتی که فاقد ابزارهای دفاعی برای دفاع موثر از خود هستند . هرچه قابلیت های جنگیدن یک حیوان بیشتر باشد ، نیروهای بازدارنده ی ذاتی او برای رفتار پرخاشگرانه نسبت به همنوع خود قویتر است . در مورد حیواناتی که توان جنگیدن موثری را دارا نیستند ، این بازداری بسیار ضعیف است زیرا پرخاشگری نسبت به همنوع ، چندان خطری برای طرف مقابل نخواهد داشت . اما در مورد انسان این الگو شکسته و به هم ریخته است .
از آنجا که انسان در اصل ، به علت نداشتن وسائل دفاعی موثر برای دفاع از خود ، در مقابل پرخاشگری با فرار پاسخ می داده است ، بازداری های ذاتی برای نشان دادن پاسخ پرخاشگرانه نسبت به همنوع خود در او ضعیف است .
اما پیشرفت های عظیم تکنولوژیکی که در زمینه ی تولید سلاح ها به او اجازه ی رشد و توسعه ی قدرت تخریب و ویرانسازی داده است ، به خاطر فقدان نیروی بازدارنده ی طبیعی از یکسو و فراهم شدن امکانات فراوان صدمه زدن به دیگران ، در میان همه ی موجودات ، تنها انسان به کشنده ی قهار و بدون پروای همنوع خود تبدیل شده است .
دلایل مدافعان نظر ذاتی بودن پرخاشگری


1. خشم شاخص پرخاشگری است و در حالت خشم تغییرات فیزیولوژیکی رخ می دهد که نشان دهنده ی ذاتی بودن این هیجان است . تغییرات فیزیولوژیک مثل : تجزیه ی گلیکوژن ، ترشح ماده ی انعقاد خون ، افزایش سرعت عمل دستگاه های تنفس و گردش خون
2. ماهی سیکلید که در حالت عادی به ماده های نوع خود و به نرهای نوع دیگر حمله نمی کند ، اما اگر آن را مدتی در تنهایی نگاه دارند ، هم به ماده ها و هم به نرهای نوع دیگر حمله می کند .
3. کروموزوم اضافی y ( xyy ) در افرادی که پرخاشگری غیر عادی دارند .
4. نوراپی نفرین در پرخاشگرها بیشتر و سروتونین در افراد غیر پرخاشگر بیشت

ر است
5. تحریک هیپوتالاموس منجر به پرخاشگری می شود .
6. دشمنی فطری برخی حیوانات مثل موش و گربه .
7. فرضیه ی ناکامی – پرخاشگری : پرخاشگری واکنش طبیعی در برابر ناکامی است
Frustration-aggression hypothesis
نظر معتقدان به آموختنی بودن پرخاشگری ( منشاء اجتماعی پرخاشگری )
این گروه اعتقاد به ذاتی بودن پرخاشگری را خطرناک و مخرب می دانند . به عقیده ی آنان چنین طرز فکری سبب می شود که پرخاشگری ، مانند میل به غذا ، یک واکنش اجتناب ناپذیر تلقی شده و بنابراین دست ما را در کنترل یا کاهش دادن آن ببندد . این گروه معتقدند که بر خلاف نظر غریزیون ، دلایل فراوانی می توان ارائه داد که پرخاشگری منشاء غریزی و ذاتی ندارد و به همین دلیل از لحاظ اجتماعی ، هم قابل آموزش است و هم قابل پیشگیری و کنترل .

دلایل آموختنی بودن پرخاشگری
1. دشمنی فطری بین حیوانات وجود ندارد . اگر مثلاً موش و گربه را از بدو تولد با هم پرورش بدهیم بعداً هیچگونه دشمنی نشان نخواهند داد .
2. وجود کروموزوم y اضافی را نمی توان دلیل بر ذاتی بودن پرخاشگری دانست .این حالت موجب افزایش قدرت بدنی و در نتیجه امکان استخدام به عنوان مأمور محافظ یا آدمکش می شود ، اما رابطه ی علت و معلولی بین کروموزوم y اضافی و پرخاشگری وجود ندارد
3 .تحریک هیپوتالاموس وقتی موجب رفتار پرخاشگرانه می شود که حیوان در برابر حیوانی ضعیف تر قرار بگیرد اما اگر در برابر حیوانی قوی تر باشد واکنش فرارو ترس است نه پرخاشگری .
4. طبق تحقیقات بندورا پرخاشگری کاملاً جنبه ی تقلیدی دارد .
الگو پرخاشگری نسبت به عروسک >>>>> کودک پرخاشگری به عروسک


5. تحقیقات برکو ویتز نشان داده که حتی مشاهده ی آلات و ابزار پرخاشگری حالت پرخاشگری را بر می انگیزد .
به فرد توهین شد ، سپس اجازه داده شد پرخاشگری خود را ابراز کند . گروهی که مشاهده کنندگان سلاح کمری بودند پرخاشگری بیشتری نشان دادند .
6. در برخی نقاط دنیا اصولاً پرخاشگری وجود ندارد . اتوکلاین برگ در برخی قبایل به جای دعوا مراسم تپلاچ وجود دارد که طی آن فرد اموال خود را بین افراد قبیله تقسیم می کند . یا شعر گویی و هجو کردن یکدیگر و برنده ی مشاعره ، برنده ی دعوا شناخته می شود .
7. پرخاشگری نتیجه ی حتمی و اصلی ناکامی نیست . آزمایش کودکانی که در رسیدن به اسباب بازی ها ناکام شدند و رفتارهایی جز پرخاشگری مثل واپس روی ، سرکوبی ، تجدید سازمان ادراکی و حرکت به سوی اسباب بازی غیر جذاب ، درماندگی و ...


جمع بندی دو نقطه نظر درباره ی پرخاشگری
1. در آدمی ، پرخاشگری نتیجه ی تعامل پیچیده ای بین تمایلات ذاتی و پاسخ های آموخته شده است
2. پرخاشگری در انسان حتی اگر ذاتی هم باشد قویاً تحت تأثیر عوامل اجتماعی قرار دارد .
نقش رسانه های همگانی در آموزش پرخاشگری
رسانه های گروهی ، به عنوان وسایل ارتباط جمعی ، در شکل دهی و آموزش دادن رفتارهای گوناگون نقش مهمی بر عهده دارند . طبق نظریه ی بندورا یادگیری مشاهده ای و سرمشق گیری از دیگران بخش مهمی از یادگیری ما را تشکیل می دهد . بنابراین دلیلی وجود ندارد که نقش این رسانه ها را در شکل دهی رفتار پرخاشگرانه در انسان و به ویژه در کودکان ، کم اهمیت ارزیابی کنیم .
کنترل پرخاشگری
1. دیدگاه زیستی و غریزی بودن پرخاشگری :
2. طرفداران این دیدگاه ، نظری بدبینانه به امکان کنترل رفتار پرخاشگرانه دارند . فرضیه ی فروید در مورد وجود غریزه ی مرگ – یعنی نوعی تمایل اجباری در بشر برای برگشتن به حالتهای غیر آلی که همه ی موجودات زنده از آنها ساخته شده اند - حاکی از چنین دیدگاه بدبینانه ای است . او پرخاشگری را یک فرآورده ی طبیعی غریزه ی مرگ می دانست .


اما برای کنترل پرخاشگری دو شیوه پیشنهاد شده است : یکی در سطح بین المللی که عبارت است از تشکیل مجموعه ای از نیروها که بتواند نیروهای پرخاشگرانه ی قدرت های بزرگ را تحمل کند و دیگری در سطح فردی که رشد فراخود یعنی وجدان فردی است که می تواند به عنوان عاملی برای محدود کردن تمایلات پرخاشگرانه ی درونی مفید باشد .
به علاوه نو فرویدی ها برای کنترل پرخاشگری ، شرکت در فعالیت های پرخاشگرانه ی قابل قبول اجتماعی ( ورزشها ، مناظره ها و ... ) را مفید می دانند .
2. دیدگاه انگیزشی ( فرضیه ی ناکامی پرخاشگری (:
1) کاهش ناکامی ها


2) پالایش ؛ به اعتقاد دولارد ابراز هر عمل پرخاشگرانه پالایش است که انجام اعمال پرخاشگرانه ی بعدی را کاهش می دهد .
3) خیال پردازی .
* اما پالایش رفتاری ، کل پرخاشگری را کنترل نمی کند ، بلکه از پرخاشگری بعدی به قیمت پرخاشگری فعلی جلوگیری می کند .
3. دیدگاه یادگیری اجتماعی :
نظریه پردازان یادگیری اجتماعی در مورد امکان کنترل پرخاشگری نسبت به بقیه ی دیدگاه ها خوش بین ترند . چون اینان معتقدند که عوامل طبیعی ، اکتساب و نگهداری رفتارهای پرخاشگرانه را کنترل می کنند ، به نظر آنها تغییرات مناسب در موقعیت های محیطی و از بین بردن زمینه های موجد پرخاشگری می توانند باعث کاهش در پرخاشگری و خشونت شوند . به عنوان مثال ، نظریه پردازان یادگیری اجتماعی پیشنهاد می کنند که مشاهده ی سرمشق و الگوهای غیر پرخاشگر ، منجر به اکتساب رفتارهای غیر پرخاشگرانه می شود . نظریه پردازان یادگیری همچنین به عدم تقویت پاسخ های پرخاشگرانه تأکید می ورزند
کنترل پرخاشگری در چهارچوب نظریه ی یادگیری از ارونسون
1) استدلال : شامل ارائه ی مجموعه ای از استدلال ها در مورد خطرات و عواقب پرخاشگری ، با فرد پرخاشگر یا با قربانیان پرخاشگری است . این شیوه می تواند در پیشگیری از پرخاشگری در افرادی که هنوز پرخاشگری نشان نداده اند موثر واقع شود .
2) تنبیه فرد پرخاشگر : تنبیه شدید به علت اینکه متابعت می آورد و زشتی پرخاشگری را در شخص درونی نمی کند ، روش مطلوبی نیست ، اما تنبیه ملایم چون توجیه بیرونی کافی برای شخص فراهم نمی کند احتمال بیشتری دارد که نگرش فرد را نسبت به پرخاشگری تغییر دهد .
3) تنبیه الگوهای پرخاشگر : وقتی فرد کسی را تماشا می کند که به خاطر رفتار پرخاشگرانه مورد تنبیه واقع می شود ، تمایل او به رفتار پرخاشگرانه کاهش پیدا می کند . این شیوه که به « تنبیه جانشینی » معروف است کارآیی خود را در این زمینه نشان داده است و اصولاً فلسفه ی زیربنایی کلیه ی مجازاتهای اجتماعی یکی هم عبرت گرفتن از وضع مجازات شوندگان است .

 


4) تقویت رفتارهای مغایر : به جای تنبیه رفتار نامطلوب ( مثلاً پرخاشگری ) می توان رفتار مخالف و مغایر با آن را تقویت کرد . پس بایستی رفتارهای غیر پرخاشگرانه را مورد تشویق قرار دهیم . با این کار چون شخص نمی تواند در آن واحد هم پرخاشگر باشد و هم نباشد به سوی انجام رفتار غیر پرخاشگرانه که تشویق به دنبال دارد سوق داده می شود .
برخی علل بروز خشم
1. مانع بر سر راه رسیدن به هدف
2. خیانت در امانت
3. مورد بی اعتنایی قرار گرفتن
4. مورد انتقاد و ناموجّه قرار گرفتن
5. بی ملاحظگی دیگران
6. رنجش انباشته شده
خشم ...

• خشم فراگیر ترین هیجان است . ( آوریل ، 1982(
• خشم از مانع به وجود می آید . ( فر و همکاران ، 1999 (
• اساس خشم این عقیده است که اوضاع آن گونه که باید باشد ، نیست .
• خشم پر شورترین هیجان است و همچنین خطرناک ترین هیجان .
• آدم خشمگین ، قویتر و نیرومند تر می شود .
• خشم احساس کنترل افراد را نیز افزایش می دهد . ( لرنر و کلتز ، 2001(
• نزدیک به 10 درصد رویدادهای خشم به پرخاشگری منجر می شود . ( تفریت و همکاران ، 2002 (
• خلق خشم آگین به نحو چشمگیری احتمال حمله ی قلبی را افزایش می دهد .
• خشم وقتی عُمر بخش است که موجب تلاش ما برای تغییر اوضاع به سوی مطلوب گردد .
• به افرادی که به خاطر بی عدالتی ، خشمگین می شوند ، بیشتر از کسانی که غمگین می شوند یا احساس گناه می کنند احترام می گذارند . ( تیدِنس و لینتون ، 2001 )

ده موقعیت که باعث خشمگین شدن می شود .
1. قطع یک رفتار هدف گرا .
2. از نظر شخصی تحقیر شدن یا مورد رفتاری غیر منصفانه واقع شدن .
3. رفتار خشک ، غیر منصفانه ، یا نامهربان فرد مقابل .
4. هدفِ قول های ( وعده های ) نادرست و نقض شده قرار گرفتن .
5. نادیده گرفته شدن اقتدار ، ثروت یا احساسات فرد توسط دیگران .
6. نادیده گرفته شدن فرد یا بد رفتاری شدن با او توسط فردی مهم .
7. تجربه ی ضرر به دلیل اهمال کاریِ خود .


8. افرادی که با رفتارشان نشان می دهند مراقب رفتارشان نیستند .
9. مورد حمله ی کلامی یا بدنی واقع شدن .
10. یک قربانیِ درمانده بودن .
چند نتیجه ی مهم درباره ی خشم
1. خشم هیجان مشترکی است که اغلب نسبت به دوستان و افراد محبوبی اظهار می کنیم که نمی توانند خواست ها و تمایلات ما را به طور کامل برآورده سازند .
2. خشم اغلب به واسطه ی تمایل برای به دست آوردن آنچه می خواهیم ، برانگیخته می شود .
3. عکس العمل های مردم نسبت به خشم ، اغلب منفی است .
4. اگرچه گاهی اوقات بعد از اظهار خشم احساس رضایت می کنیم ، اما الزاماً در دراز مدت از این راه به کامیابی دست نخواهیم یافت .
شش هیجان اصلی
1. خشم
2. ترس
3. نفرت ( انزجار (
4. غم
5. شادی
6. علاقه
ارتباط ناکامی و پرخاشگری
ناکامی >>>>>> پرخاشگری
بی نقص گرایی والدین و تبدیل خشم به ترس و احساس گناه و افسردگی در کودک فروید افسردگی را یک واکنش پیچیده به از دست دادن چیزی توصیف کرد . فروید عقیده داشت که فرد مبتلا به افسردگی یک وجدان تنبیه کننده یا وجدان اخلاقی قوی دارد . او بر احساس گناه که وجدان موجب آن می شود تأکید می ورزد . طبق نظر فروید یک دلیل که وجدان این چنین قوی می شود کنترل احساسات خشم و پرخاشگری است .


چرا واکنش بعضی از افراد به صورت چنین اندوهی غیر منطقی و فوق العاده است ؟ نظریه های روان پویایی بر احساسات و واکنش های ناخودآگاه نسبت به موقعیت های جدید که اساس آنها حوادث قبلی زندگی است تأکید می ورزند .


افسردگی در سالهای بعدی زندگی به والدین پر توقع مربوط می شود . زیرا آنها از کودک می خواهند برای کسب محبت ، آنچه را خود خواهان آنند انجام دهند . این گونه والدین ، طر و تنبیه را به عنوان راهی برای کمک کردن به کودک برای خوب بودن می نگرند . در نتیجه ی این مضایقه ی محبت ، کودک ممکن است یک الگوی پسر یا دختر خوش رفتار و فروتن گردد ، ولی در عین حال به خاطر خودداری والدین از محبت کردن نسبت به وی احساس خشم نماید . چنین خشمی به دلیل این ترس که ممکن است منتهی به خودداری کامل والدین از محبت شود ، آشکار نمی گردد . در

عوض ، این خشم به صورت احساس گناه به درون شخص بر می گردد .کوشش برای نگاه داشتن این خشم به صورت ناخودآگاه ، مستلزم صرف مقدار زیادی انرژی روانی ، هم در کودکی و هم در سالهای بعدی بزرگسالی بوده و احتمال ظهور افسردگی در بعضی از شرایط زندگی فعلی را میسر می سازد .
طبقه بندى پرخاشگرى


از ديدگاه كلى، مى توان گفت كه دو نوع پرخاشگرى بازشناخته و تعريف شده اند: پرخاشگرى درونزاد يا سرشتى و پرخاشگرى برونزاد يا واكنشى.
عوامل مؤثر بر پرخاشگرى
به طور كلى، عوامل مؤثر بر پرخاشگرى را به سه دسته مى توان تقسيم كرد:عوامل زيست شناختى عوامل روان شناختى, عوامل فرهنگى ـ اجتماعى ـ اقتصادى و محيطى
الف ـ عوامل زيست شناختى
1. مواد زيست شيميايى: بطور مثال افزايش تستوسترون در سطح خون موجب پرخاشگرى مى شود
2. گرما
ب ـ عوامل روان شناختى
1. افسردگى
2. الگوى شخصيّت
3. تأثير احساس گناه
ج ـ عوامل فرهنگى ـ اجتماعى ـ اقتصادى و محيطى
1. خانواده
2. فقر
3. تأثيرات الگويى
4. تأثيرات پاداش و تأييد اجتماع

 

ى
5. تأثيروسايل ارتباط جمعى
سه مرحله تحول از نظر اسلام
نحوه برخورد با فرزند در مراحل رشد:
هفت سال اول او را آزاد بگذاريد تا استقلال در عمل پيدا كند. هفت سال دوم، آمادگى خاصى براى الگوپذيرى دارد، الگوهاى مناسبى در اختيارش قرار دهيد و محيط تعليم و تربيت او را هرچه بيش تر غنى و اصلاح كنيد تا از طريق مشاهده الگوهاى مفيد و جذّاب، رشد كند. اما در مورد دوره نوجوانى اورا آزاد بگذاريد تا خود انتخاب كند و حتى در مورد مسائل گوناگون زندگى با او مشورت كنيد و از او نظرخواه باشيد.
اگر با نوجوان اين گونه برخورد شود، طبيعى است كه هم اعتماد به نفس او تقويت مى

شود و هم احساس امنيت و آرامش مى كند و اضطراب، كه اصلى ترين عامل رفتار پرخاشگرانه است، در او تقليل و تعديل پيدا مى كند. اين اساسى ترين راه حل براى مهار و كاهش رفتار پرخاشگرانه نوجوان است.
خشونت هاي تلويزيوني
تلويزيون ، آموزگار قدرتمندي است و اگر بينندگان شخصيتهاي مورد علاقه خود را ببينند که اعمال خشن و پرخاشگرانه انجام ميدهند تا به خواست خود برسند ، آنها نيز همان کار را انجام خواهند داد . به نظر مي رسد تلويزيون از افرادي که مرتکب جنايت مي شوند قهرمان مي سازد , بينندگان فکر مي کنند اگر آنها نيز مانند شخصيت هاي جنايتکار تلويزيون رفتار کنند آنها هم قهرمان مي شوند .
به اعتقاد کارشناسان، تلويزيون و برخي برنامه هاي آن ارزش هاي زندگي را تنزل مي دهند . تلويزيون خشونت و حتي مرگ را خنده دار و غير واقعي جلوه مي دهد . بينندگان نمي آموزند که براي زندگي احترام قائل باشند ، زيرا خشونت تلويزيون آنها را مسحور خود کرده است . آنان تفاوت بين واقعيت و غيرواقعيت را در بين برنامه هاي تلويزوني نمي توانند بيان کنند . تلويزيون باور پذير است . شخصيت هاي داستان باور پذير هستند . اما باور اينكه آنها هنر پيشه هستند و اين داستان ها غير واقعي كمي مشكل است .

مدیریت پرخاشگری
نگاه اجمالی
اولین گام به منظور اداره و کنترل خشم این است که باور کنید می‌توانید این کار را انجام دهید. با اینکه همه ما خشم را در زندگی روزمره خود داریم، ولی سعی می‌کنیم آن را با شیوه‌ای سازنده ابراز کنیم. برخی افراد تا زمانی که فشار ناکامی و خشم درونی ، زندگی روزانه آنان را طاقت فرسا نکرده است، خشم را در خود نگه می‌دارند. برخی دیگر ظاهرا در عصبی شدن ، فریاد کشیدن ، زدن و پرتاب کردن و در کل رفتارهایی که قلبها را می‌شکند، به اموال آسیب می‌رساند و گاهی بدتر از این اعمال ، متخصص و خبره هستند.
کدام؟ کنترل یا حذف پرخاشگری؟


خشم مخرب از لحاظ فردی و اجتماعی به ما آسیب می‌زند. اداره و کنترل خشم لزوما به معنی ابراز کمتر خشم نیست، بلکه به معنی فراگیری شیوه‌ای از ابراز خشم است که برای ما و کسانی که پیرامون ما هستند، مفید باشد. هرچند ممکن است تصور ابراز خشم به شیوه‌ای سازنده ، تازه و غریب به نظر رسد، ولی باید گفت که چنین امری ممکن است. برای مثال ، برخی افراد وقتی درباره خشم خود می‌نویسند، یا آن را نقاشی می‌کنند، با دوستان و یا اعضای خانواده صحبت می‌کنند، قدم می‌زنند، ورزش می‌کنند و یا آمیزه‌ای از این رفتارها و سایر فعالیتها را انجام می‌دهند، به آرامش دست می‌یابند.
تشخیص خشم
نخست نشانه‌های اولیه و هشدار دهنده خشم بروز می‌کند. بیشتر ما انسانها از نشانه‌ها و سرنخ‌های موقعیتی ، بدنی و شناختی که بر پاسخهای خشم ما مقدم هستند، ناآگاه هستیم. آگاهی از این نشانه‌ها گامی بسیار اساسی در اداره خشم می‌باشد، زیرا این آگاهی خواهد توانست قبل از آنکه کنترل خشم دشوار شود، وقت زیادی را برای مداخله در اختیار ما قرار دهد.
کنترل اولیه پرخاشگری
برای کنترل اولیه توجه زیادی به حالات زیر بکنید:
• موقعیت‌هایی ( افراد و مکانهایی ) که شما را خشمگین می‌کنند.


• تغییرات بدنی که قبل و در حین خشم شما رخ می‌دهند. برای مثال ، افزایش ضربان قلب ، احساس فشار در سر ، احساس داغ شدن ، مشت شدن دستها ، دندان به هم فشردن ، احساس گرفتگی و سفتی عضله در ناحیه شکم ، سینه و غیره.
• نشانه‌های شناختی یعنی افکاری که شما درباره گذشته ، حال و آینده دارید و قبل از احساسات خشم و ناکامی پیدا می‌شود. داشتن فهرستی از این نشانه‌ها در مدیریت خشم بسیار مفید است. یک نفر ممکن است قبل از خشمگین شدن فکر کند که د

یگران به او و حرفهایش توجهی نمی‌کنند. دیگری فکر کند، دیگران قصد توهین یا بی‌توجهی عمدی را دارند و پدری فکر کند که آینده فرزند او با این کارهایش تباه خواهد شد.

همین شناسایی علائم هشدار دهنده ، موجب کاهش شدت ، مدت و یا فراوانی خشم شما می‌شود.
مهار خشم با وقفه اندازی
حال که شما نشانه‌ها و سرنخهای خشم خود را شناخته‌اید، هرگاه متوجه این علائم شدید، مکثی کنید و نفس عمیقی بکشید. یک وقفه چند ثانیه‌ای و نفس عمیق می‌تواند اثر پایداری بر شما بگذارد. خشمی که احساس می‌کنید، آنچه که به خود می‌گویید و آنچه در اثر این خشم انجام خواهید داد، تحت تاثیر این وقفه شما قرار خواهد گرفت.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید