بخشی از مقاله

موانع كارآفريني


در بيست و چند سال گذشته كه مدير چند سازمان بزرگ بودم همواره يك پرسش اساسي برايم مطرح بود كه چرا يك مدير از مدير ديگر كارايي بهتري دارد؟
در دوره هاي مهندسي پاسخ اين پرسش را نيافتم ولي پس از آنكه در رشته مديريت با واژه كارآفريني (Enterprenership) آشنا شدم ،انگيزه اي كه داشتم باعث شد روي اين موضوع كار كنم.
اين پرسش ها كه چرا يك فرد از فردي ديگر موفق تر است ، يا اينكه چرا يك شركت عملكرد اقتصادي بهتري از شركتي ديگر دارد و يا اين كه چرا يك كشور از كشور ديگر پيشرفته تر است دريچه جديدي برايم باز كرد و متوجه شدم كه ما در طي 40 سال گذشته در آشنايي ،معرفي ،فرهنگ سازي و نهادينه كردن موضوع كارآفريني در سطح جامعه ،يك غفلت استراتژيك داشته ايم .اين مفهوم اصلا وارد دانشگاههاي ما نشده است ،در حالي كه در آمريك

ا حدود 2000 دانشكده در سطح ليسانس ، فوق ليسانس و دكترا دوره كارآفريني دارند.
بحث كارآفريني يك بحث توسعه اي است .الگو هاي مختلفي براي توسعه در دنيا وجود دارد،از جمله توسعه هاي درون زا يا برون زا،توسعه هاي مبتني بر مزيت هاي رقابتي يا مبتني بر الگو هاي جمعيتي خاص ،ولي آخرين مدل توسعه در واقع توسعه از طريق كارآفريني است .


شما وقتي به كشوري مثل ژاپن نگاه مي كنيد مي بينيد كه الگوي توسعه آن ،از مسير شركت هاي بزرگ بوده است .مخصوصا از دوران روي كار آمدن امپراطوري ميجي و سقوط حاكميت سامورايي ها كه دولت از طريق شركت هاي بزرگ توسعه را آغاز كرد و هولدينگ هايي مثل ميتسوبيشي ،سومي تومو،ميتسو يي ،پاناسونيك،تويوتا در اين كشور شكل گرفت .در كشورهايي مثل سنگاپور يا تايوان مي بينيد كه توسعه از طريق اسمي (شركت هاي كوچك و متوسط)است .
شركت هاي كوچك و متوسط در اندونزي حتي وزارت اسمي دارند.اين كشورها الگوي توسعه شان از طريق شركت هاي كوچك است.
در كره جنوبي هم توسعه ابتدا از طريق شركت هاي بزرگ بود .شركت هي بزرگي

مثل سامسونگ و ال.جي محور قرار گرفتند.در كشورهاي سوسياليستي مثل شوروي ،توسعه از طريق دولت و تمركز دولتي بوده در واقع توسعه تا آن زمان ، تركيبي از اين سه محور بوده است .
ولي آخرين پديده اي كه از آن صحبت مي كنند، ابتدا رشد و توسعه اقتصادي از طريق Primary Economy يعني اقتصاد اوليه بود ولي در حال حاضر مي گويندSecondry Economy يعني توسعه از طريق كارآفريني كه در اين روش توسعه ،تمركز بر روي افراد خاصي است كه مدل هاي انگيزشي و خلاقانه دارند. افرادي كه به آنها قهرمانان صنعتي و قهرمانان توسعه مي گوئيم .افراد خاصي كه مي آيند و لكوموتيو ران توسعه مي شوند.
كارآفرينان چنين نقش كليدي را در توسعه دارند.
كارآفريني ويژگي اي نيست كه در همه باشد.در تعريف به فردي مي گوييم كه داراي ايده و فكري جديد است و از طريق ايجاد يك كسب و كار مي تواند يك مغازه ،يا كار در منزل يا فروشگاه يا شركت باشد، يك محصول يا خدمت جديدي به بازار ارائه دهد.
اين بحث بسيار مهمي است كه بدانيم لكوموتيوران توسعه چه كسي است؟ در بنگاههاي اقتصادي ، از گذشته اين بحث وجود داشته است كه انسان ها از زمان غار نشيني هميشه به دنبال تغيير بودند.اين عامل تغيير چيست شما وقتي به اقتصاد دان ها نگاه مي كنيد،مثلا مركانتليستها مي گفتند كشوري موفق است كه منابع اوليه بيشتري (مثل طلا و نقره ) داشته باشد و

فعاليتهاي تجاري،عامل و موجد ارزش افزوده باشد.
اما در اقتصاد مكتب ديگري به نام Naturalism يا طبيعيون به وجود آمد كه مي گفتند كشوري موفق است كه زمين بيشتري داشته باشد. توماس مان گفت : زمين يگانه سرچشمه نعمت است .
اين اقتصاد دانان ، فعاليتهاي كشاورزي را محور توسعه مي دانستند.بعد ها عده اي از كلاسيك ها آمدند و گفتند كشوري كه توليد در آن محور باشد موفق است .در اين مرحله شومپيتر كه او را پدر كارآفريني مي دانيم،آمد و حرف بسيار جالبي زد .اين اقتصاد دان مكتب اطريش در سال 1934 گفت كه عامل اساسي توسعه، نوآوري است همه حرف او اين بود كه ايجاد شركت هاي جديد توسط كارآفرينان نو آفرين ، موجب خروج شركت هاي قديمي از صحنه بازار مي شود .اين تخريب

را تخريب خلاق نامگذاري كرد.اين تخريب خلاق در چند حالت بوجود مي آيد: اين كه كسي محصول يا خدمت جديد ارائه دهد ، در توليد فرآيند جديدي ايجاد كند ،بازار جديدي ايجاد كند ،منبع جديد و يا اينكه تشكيلات جديدي را در داخل تشكيلات قديمي بوجود آورد.
مثلا زماني كه معلمان از يك تكه چوب در پاي تخته كلاس درس استفاده مي كردند،نجارها كارشان ساخت اين تكه چوب ها بود .در اين زمان يك انسان خلاق از آلومينيم براي اين كار استفاده كرد .به طوري كه آن تكه چوب بلند تبديل به يك قطعه آلومينيمي قابل حمل شد كه به عنوان خودكار و نوشت ابزار مصرف مي شد. در اين حال اوضاع نجارها به هم ريخت .پس از آن ،فكر جديد ديگري آمد و از يك باتري كوچك و ليزر يك پوينتر ساخت كه موجب شد بازار قبلي كنار زده شود

.شمومپيتر مي گويد كه در اقتصاد هر چه از نوآوريها زاد و ولد بيشتري داشته و چرخه تخريب خلاق گسترده تر باشد، اقتصاد پويا و كارآمدتر است.
با اين حساب اساس كارآفريني ،نوآوري است .اين مطلب در واقع جوهره ناب كارآفريني است .ولي ما در فضاي ساده تر به ايجاد شركت هاي جديد هم كارآفريني مي گوييم .به اين معنا ،براي شناخت اقتصاد توسعه يافته در يك كشور مي توان به ميزان ايجاد شركت هاي مختلف هم توجه كرد .طبق آمارها تا سال 2010 در آمريكا هشت ميليون شركت ايجاد مي شود .در كشور ما آخرين آمارها از تعداد شركت هايي كه مي خواهند اظهارنامه مالياتي بدهند تا جامعه حسابداران رسمي به كار آنها رسيدگي كنند چيزي حدود 50 هزار شركت است .كه اين تعداد با نگاه به شركت هاي داخل بورس ،خيلي كمتر خواهد شد.
اصولا كشور توسعه يافته كشوري است كه يك اقتصاد قوي داشته باشد .من اقتصاد قوي را با دو پارامتر نشان مي دهم.يكي وجود كارآفريناني كه قدرت نوآوري داشته باشند و ديگري وجود كارآفريناني كه تمايل به ايجاد كسب و كار دارند و شركت تاسيس مي كنند.
شومپيتر اعتقاد دارد كه كارآفريني موتور توسعه اقتصادي است .اساس حرف او اين است كه موتور توسعه اقتصادي در واقع نوآوري است .
روشن نبودن اين مفهوم در كشور ما به خاطر اين است كه ما به مسائل مختلف نگاه صنفي داريم .اگر ما به دنبال به وجود آوردن يك كشور موفق هستيم ،بايد بتوانيم يك اقتصاد موفق سازماندهي كنيم . و اقتصاد موفق در گرو استراتژي هاي مدون، جامع و فراگير است كه كارآفريني در آن محور قرار ميگيرد.بايد فضايي را بوجود آوريم كه كارآفرينان در آن فضا بتوانند رشد و نمو كنند.


پانزده سال قبل مجله اي را كه در آن ليست 500 شركت برتر دنيا نوشته شده بود خواندم .در ابتداي اين ليست ،شركت هاي نفتي ،بانكي ،و شركت هاي مختلف آمريكايي ،انگليسي ،ژاپني ،هلندي و امثالهم بودند.
شركت هايي مثل شل ، تويوتا، جي اي ،جي ام و غيره ،در انتهاي ليست به شركت هايي از كشور چين ، مالزي و تركيه برخورد كردم .اين سوال برايم بوجودآمد كه چرا اقتصاد ما قدرت معرفي حتي يك شركت در سطح 500 شركت داراي كلاس جهاني را ندارد .از آنجا بود كه فهميدم اقتصادي موفق است كه قدرت سازماندهي شركت هاي برتر را در سطح جهاني داشته باشد .قدرتي كه ما نداريم.اين كارآفرينان هستند كه مي توانند چنين شركت هايي را ايجاد كنند.
از موانع كارآفريني در كشور ما يكي دولتي بودن اقتصاد است .كارآفريني در بستر بخش خصوصي مي تواند رشد و نمو داشته باشد .ما اين فضا را ايجاد نكرده ايم.در واقع اصلي ترين مانع كارآفريني در كشور ما ،نگاه و نگرش دولت است دولت با اين مفهوم آشنا نيست .بسياري از مسوولين كارآفريني را مترادف با اشتغال مي دانند.در صورتي كه اينطور نيست .ايجاد اشتغال در واقع خروجي مجموعه كارآفريني است .اگر نگاه سيستمي داشته باشيم ،چنانچه ورودي يك سيستم كارآفريني باشد، خروجي اين سيستم ايجاد اشتغال است .
در واقع مفهوم كارآفريني هنوز شناخته نشده و اين يكي ديگر از موانع كارآفريني در كشور ما اس

ت .در واقع بايد براي مجموعه دولت و سياستمداران نظام مفهوم كارآفريني و اهميت آن تشريح شود.
موامع كارآفريني زنان
مناسبات حاكم بر سازمان كار
سازمان‌ها از فرهنگ جامعه تاثير مي‌پذيرند.مولفه‌هاي مرتبط با نابرابري جنسيتي از طريق مناسبات رسمي و غيررسمي بر ساختار رواني زنان و جهت‌يابي آنان نسبت به كارشان تاثير مي‌گذارد.اين قبيل نابرابري‌ها در درون سازمان قبل و بعد از استخدام به اشكال مختلف مانند وجود معيارهاي استخدامي نابرابر،دستمزد نابرابر براي كار يكسان،شانس بيشتر براي بيكاري فرصت نابرابر براي آموزش‌هاي جانبي،دستيابي نابرابر به منابع توليدي،مشاركت نابرابر در تصميم‌گيري،امكان نابرابر در ارتقاي شغلي نمودار مي‌شود

يكي از مصاديق اين نابرابري در نازل بودن ميزان ارتقاي زنان به سطوح مديريتي مشاهده

 

مي‌شود.طي سه دهه گذشته(1345-1375)،تعداد مديران از حدود 12هزار نفر در سال45به 91هزار نفر در سال75 يعني حدود7/5 برابر رسيده است.در اين ميان تعداد مديران زن از 389 نفر به 2543نفر يعني5/6 برابر رسيده است.در نتيجه نسبت زنان مدير از سال45تا75 نه تنها بهبودي نيافته بلكه كاهش مختصري نيز داشته است

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید