بخشی از مقاله

تکیه در زبان فارسی

مقدمه :
این تحقیق در چارچوب نظریه واجشناسی لایه ای (Aut0Segmental-metrical) به مطالعه تکیه در زبان فارسی میپردازد و میکوشد با تمایز میان دو مفهوم مجزای ذهنی و عینی از تکیه، جایگاه تکیه در کلمات زبان فارسی را مورد مطالعه قرار دهد. مفهوم ذهنی از تکیه اشاره به دانش زبانی اهل زبان از الگوی برجستگی واژهها در ذهن گویشور زبان دارد که به آن تکیه واژگانی (Stress) می گویند و مفهوم عینی از تکیه به الگوی برجستگی کلمه در گفتار اطلاق می شود که به آن تکیه زیرو بمی (pitch accent) میگویند. تحقیق حاضر با استناد به اطلاعات موجود در واژگان ذهنی (mental lexicon) گویشور فارسی نشان میدهد (بر خلاف برخی تحقیقات پیشین) که انواع واژه های فارسی در ذهن اهل زبان دارای الگوی تکیه واحدی است. میان تکیه واژگانی و تکیه زیرو بمی رابطه قابل پیش بینی و معناداری وجود دارد و از این رابطه علاوه بر مطالعات محض زبانی، در تولید خودکار آهنگ (intomation) و نوای گفتار (prosody) نیز میتوان استفاده کرد. با توجقه به یافتههای این تحقیق، مباحثی مانند الگوی تکیه در صیغه های مختلف فعل یا در صورت های گوناگون تصریفی اسم و یا بی تکیه بودن برخی از واحدهای واژگانی مانند حروف اضافه و غیره موضوعیت خود را از دست میدهند. در اینجا تکیه بر بودن و یا نبودن انواع تکواژهای اشتقاقی، تصریفی و واژه بستها مورد بررسی قرار گرفته است که حضور آنها در ساختمان کلمه، جایگاه تکیه کلمه را قابل پیش بینی می کند.
کلیدواژهها: تکیه، تکیه واژگانی، تکیه زیرو بمی، واجشناسی لایه ای، آهنگ
چکیده :
در این مقاله میکوشیم در چارچوب نظریه واج شناسی لایه ای، تکیه فارسی را مورد مطالعه قرار دهیم. در نظریه واجشناسی لایه ای تکیه یک مشخصه انتزاعی و واژگانی مربوط به تک تک هجاهاست و این مفهوم از تکیه را اولین بار بولینجر (۱۹۵۸) مطرح و پس از او پیرهامبرت آن را احیا کرد (لد ۱۹۹۶ ص ۴۶). یکی از اصول چهارگانه واجشناسی لایه ای، تمایز بین تکیه واژگانی و تکیه زیرو بمی است و آنچه در این نوشته و همچنین در نوشتههای مربوط به تکیه کلمه پیشتر آمده است، اصولاً مربوط به تکیه واژگانی است، چون تکیه زیرو بمی یکی از عناصر سازنده آهنگ پاره گفتار است و مفهوم جدیدی می باشد. دراین خصوص در ادامه بیشتر بحث خواهیم کرد. اگر تکیه را یک امر انتزاعی وواژگانی بدانیم، به طور غیرمستقیم می پذیریم که اهل زبان نسبت به جایگاه تکیه واژه، دانش ناخودآگاه دارند و این دانش بخشی از توانش زبانی آنها به حساب می آید. تکیه یک مقوله واجشناختی است و نظر به استقلال سطوح زبانی در چارچوب دستور زایشی لازم است با استفاده از امکانات و سازوکارهای واجشناختی به توصیف تکیه بپردازم، امّا در تحلیل و تبیین برخی مسائل در سطح خاصتی ناچار می شویم از اطلاعات دیگر سطوح استفاده کنیم. در این مقاله در بررسی تکیه فارسی و جهت ارائه توصیفی جامع و مانع، از اطلاعات صرفی زبان، بهره می گیریم که در صورت بندی موضوع تکیه اهمیت ویژهای دارد. استفاده از اطلاعات حوزهای در تبیین مسئله ای در حوزه دیگر، حکایت از وجود سطح مشترک (interface) میان سطوح مستقل زبانی دارد و امروزه در محافل علمی، استفاده از سطوح مشترک، بسیار رایج و راهگشا است. در ادامه خواهیم دید که چگونه استفاده از سطح مشترک واجشناسی و صرف در بررسی تکیه فارسی به توصیفی روشن و به طور کامل ساده منجر می شود و معلوم می شود که همه واحدهای واژگان، صرف نظر از مقوله دستوری واژهها، دارای الگوی تکیه واحدی هستند، البته به چند مورد استثنا در ادامه خواهیم پرداخت. تکیه در فارسی پیشتر از سوی افراد متعدد مورد مطالعه قرار گرفته است. خود رکو (۱۸۵۲، ص ۴-۱۸۲) اولین کسی است که تکیه انواع کلمه را در فارسی مورد بررسی قرار داد. جالب این که نظر او درباره تکیه انواع کلمه، غیر از فعل هنوز معتبر است. خودزکو اعتقاد دارد در اسمهای ساده، مشتاق، مرکب، صفتها، مصدرها، صفت تفضیلی و عالی و همچنین در اسمهای دارای پسوند جمع آخرین هجا محل تکیه است. او در ادامه فهرستی از تکواژهای بدون تکیه را معرفی میکند که این تکواژها، چه مستقل چه مقید، تکیه نمیپذیرند؛ از آن جمله اند: را، یای نکره، حروف اضافه، حروف ربط و کسره اضافه. او همچنین به فهرستی از کلمات بی قاعده تکیه آغازین اشاره می کند که این کلمات اغلب حروف ربط و اصواتی هستند که از زبان عربی وارد زبان فارسی شده اند، مانند: اما، ولی، بلکه، آری، بلی، یعنی، اینک و غیره. نظر خودزکو درباره حالت های ندایی ناقص است و برای هر کدام از ساختهای فعلی، قاعده تکیه جداگانه ای ارائه کرده است. (اسلامی ۱۳۷۹، ص ۴-۳ به نقل از ویندفور ۱۹۷۹، ص ۱۴۵) قیالات (۱۹۱۹ ص ۷-۴۵) در دستور زبان فارسی خود درخصوص تکیه اسمی، نظری همانند خودزکو دارد. او برای فعل قواعدی ارائه میکند و به طور ضمنی اشاره می کند که در فعل فارسی گرایش تکیه به سمت هجای آغازین است (اسلامی ۱۳۷۹، ص ۴). فرگوسن (۱۹۵۷) در مقاله ای با عنوان " تکیه کلمه در زبان فارسی " به موضوع تکیه در زبان فارسی می پردازد و اعتقاد دارد که در فارسی کلمات، تکیه پایانی اند و برای این گرایش عام سه استثنا ذکر میکند: الف) تکیه غیر پایانی تصرفی که در آن جایگاه تکیه با حضور وند تصریفی تغییر نمی کند، مانند شناسه در فعلی " شکستم". ب) تکیه غیر پایانی واژگانی که اشاره به اداتی دارد که در آنها تکیه روی هجای ماقبل آخر قرار میگیرد، مانند: بله، اما، بلکه و غیره. ج) تکیه ساخت و اژی که ناظر بر تغییر جایگاه تکیه در ساختهای ندایی و ساختهای شبه اسنادی -quaSi) (citation است. فرگوسن تکیه فعل فارسی را پیشرونده و آغازی میداند. او درباره تکیه جمله بحث مختصری می کند وبحث جامع را مشروط به مطالعه دادههای وسیع تر میداند (اسلامی ۱۳۷۹، ص ۸-۶). محمدوا (۳۵۴ ا) در مطالعه تکیه فارسی به بررسی تأثیرات آکوستیکی تکیه بر واکههای هجای تکیه بر میپردازد. او واکههای فارسی را در تمام بافتهای ممکن در همنشینی با طبقات همخوانی متفاوت، مورد ارزیابی قرار داده و دادههای خود را به طور کامل به شیوه علمی تهیه کرده است. به عنوان مثال در ارزیابی تأثیر تکیه از کلمات دوهجایی با هجاهای یکسان مانند /bibi, baba/ استفاده میکند تا تأثیر تکیه را فارغ از مسایل مربوط به نوای خرد microprosody زیر بومی ذاتیintrinsic pitch واجها مشخص کند. او واکههای تکیه دار و بی تکیه را از حیث سه همبسته صوت شناختی بسامد پایه، شدت و کشش مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است و نتایج تحقیق خود را به صورت کمی در دو جدول مجزا نشان می دهد .اسلامی 1379-10.11 از ایرانیان وزیری (۱۳۰۱) برای اولین بار در بحثی با عنوان "آکسان تنیک " به تکیه در زبان فارسی پرداخت و چنین نوشت: "کلماتی که بیش از یک سیلاب داشته باشند می توانند آکسان تنیک بگیرند؛ به این معنا که قوت صدا و همین طور کشش صدا روی یک سیلاب بیشتر از دیگران باشد . . ." وزیری کشش و انرژی هجای تکیه بر را بیشتر از حد معمول میداند و به طور ضمنی به افزایش ارتفاع نیز اشاره می کند و همچنین تکیه را موجب تمایز معنایی در فارسی میداند (سپنتا ۱۳۶۵, ص ۸۵). ناتل خانلری (۱۳۳۷) در بررسی های آزمایشگاهی خود به درستی تکیه کلمه را در زبان فارسی نتیجه عامل ارتفاع (زیرو بمی) میداند، ولی برخلاف ناتل خانلری پیشتر، فوادی (۱۳۱۲) انرژی را همبسته صوت شناختی تکیه فارسی عنوان کرده بود (سپنتا ۱۳۶۵، ص ۸۶). یافتههای خانلری را به شکل زیر می توان خلاصه کرد: الف) هجای تکیه بر همیشه با افزایش میزان زیرو بمی همراه است. ب) اغلب و نه همیشه هجای تکیه بر دارای انرژی بیشتر است. ج) همه هجاها اعم از کوتاه و بلند می توانند حامل تکیه باشند و کششی هجایی، ارتباطی به جایگاه تکیه ندارد. د) کلمات با توجه به مقوله دستوری، خود دارای الگوی تکیه خاص هستند و تکیه در فارسی می تواند دو کلمه یکسان از نظر ساخت واجی را بارمحمدی (۱۹۶۴) به تکیه، تکیه کلمه، تکیه در گروهها، وزن، زیرو بمی آهنگ و درنگ به عنوان پدیدههای زبرزنجیری اشاره میکند و به مقابله دو زبان انگلیسی و فارسی از این حیث میپردازد. سپنتا (۱۳۱۵) در بحث مختصر خود در باب تکیه فارسی معتقد است که زیرو بمی ذاتی صداها در محل هجای تکیه بر حدود چهل هرتز افزایش مییابد. نتایج آزمایشگاهی ایشان نشان می دهد که در اکثر موارد هجای تکیه بر در مقایسه با هجای بی تکیه دارای انرژی بیشتری است و اضافه می کند اگرچه بیشتر دیرش با تکیه همراه است، ولی ان به تنهایی باعث ایجاد تکیه نمی شود (جواندل صومعهسرای ۱۳۷۳، ص ۸-۲۴۶). وحیدبانی کامبار (۱۳۵۷) معتقد است تکیه فاقد درجات مختلف تمایزدهنده است و اگر هم از نظر آوایی چنیرون درجاتی مشاهده شود، ارزش واجی ندارد. وی مبتنی بر نظریه مارتینه (۱۹۶۴) معتقد است که تکیه در فارسی فاقد ارزش واجی است، چرا که با جابهجا کردن آن تغییر معنایی در کلمه ایجاد نمی شود. البته وحیدیان اشاره نکرده اند که با جابهجا کردن تکیه زیرو بمی معنای فراواژگانی تغییر می کند. این موضوع در نظریه واج شناسی لایه ای به صراحت بیان می شود که تغییر سطح زیرو بمی معنای فراواژگانی را در زبانهای آهنگی تغییر می دهد و همین مسئله وجود دو سطح تمایزدهنده بالا (H) و پایین (L) را به اثبات می رساند و به این دو سطح در نظام آهنگ، شان واجی میبخشد (لد ۱۹۹۶، ص ۶۴-۵۹). وحیدیان کامیار ضمن نشان دادن تکیه انواع کلمات مجرد و ارائه الگوی تکیه بری آنها، با اشاره به تکیه جمله اضافه میکند که تکیه کلمات در جمله دچار تغییراتی می شود (اسلامی ۱۳۷۹، ص ۲۰)، مانند: الف) ضعیف شدن تکیه، ب) برجستگی هجای سر، ج) حذف تکیه، د) انتقال تکیه، ح) افزوده شدن تکیه. توحیدی (۱۹۷۴) در چارچوب نظریه کریستال (۱۹۶۹) به بررسی تقابل های زبرزنجیری در زبان فارسی میپردازد و درخصوص تکیه به برجستگی هجا اشاره میکند و برای هجا پنج درجه برجستگی قایل می شود. توحیدی ابتدا هجا را به دو گروه برجسته و غیر برجسته تقسیم می کند. سپس هجای برجسته را به دو گروه تکیه توام با زیرو بمی و هجای تکیه بر (Stressed) تقسیم می کند. در نظر توحیدی تکیه توام با زیرو بمی، سه حالت قوی، اولیه و ثانوی دارد. بنابراین هجا از نظر برجستگی می تواند قوی، اولیه، ثانوی، تکیه بر و یا ضعیف باشد. ثمره (۱۹۷۷, صXII-XVI) در بحث مختصری درباره تکیه اعلام می کند که تغییر جایگاه تکیه موجب تمایز بین
صورت های واژگانی یکسان می شود مانند . اگر تکیه را یک مشخصه واژگانی بدانیم نمیتوانیم mardi" را یک واحد واژگانی تلقی کنیم و از طرف دیگر دو واحد واژگانی متفاوت هستند. لذا نظر فوق نمی تواند صحیح باشد. ثمره به این اعتبار هجای معینی در انواع کلمات حامل تکیه است، جایگاه تکیه را در زبان فارسی ثابت و نیز به این اعتبار که هجای خاصی در انواع کلمات فاقد تکیه است، جایگاه تکیه را در کلمات فارسی آزاد میداند. ایشان کلمات را به مقولات دستوری تقسیم می کند و جداگانه به ذکر الگوی تکیه آنها می پردازد. ثمره در ادامه به ذکر استثناها میپردازد و پسوندهای فاقد تکیه را به طور جداگانه فهرست میکند. حقشناسی (۱۳۵۶، ص ۱۲۴-۱۲۲) تکیه را از نظر تولیدی برآیند ترکیب سه همبسته آوایی انرژی، زیرو بمی و کشش و از نظر شنیداری تکیه را به رسایی بیشتر تعبیر می کند. حق شناس تکیه را از نظر کمی به انواع تأکیدی، نخستین، دومین و سومین تقسیم می کند و البته معیاری برای سنجش کمّی تکیه ارائه نمی کند. حق شناس تکیه را از نظر کیفی به دو گروه فشاری و زیرو بمی تقسیم می کند و ملاک این تقسیم بندی را میزان مشارکت پایدار هر کدام از همبسته های صوت شناختی تکیه میداند. صادقی (۱۳۶۸) در مقاله ای با عنوان "عوض شدن جای تکیه در بعضی کلمات فارسی" درصدد مقرفی یک تحول آوایی در زبان فارسی است. با توجه به مثال های ارائه شده، صادقی تلویحاً اعلام می کند که این تخول آوایی، تقریباً از قرن هفتم شروع شده است. اولین شاهد صادقی کلمه " فلانی " است. صادقی به درستی نشان میدهد که در زمان حافظ تکیه " فلانی" روی هجای دوم تکواژ اول یعنی " فلان" قرار داشته است، ولی در فارسی معاصر روی هجای آخر آن قرار دارد. پرواضح است که در یک مطالعه تاریخی واحدهای مورد مقایسه باید از یک جنس و نوع باشد. اگر قبول داریم که " فلانی" با یای مجهول یک ترکیب نحوی (در زمان حافظ) و با یای معلوم یک واحد واژگانی در فارسی معاصر است، در نتیجه مقایسه یک واحد نحوی با یک واحد واژگانی برای یافتن جایگاه تکیه کلمه، به عنوان یک مشخصه واژگانی خالی از ایراد نیست. اگر " فلانی" در دو دوره تاریخی با مقوله دستوری یکسان دچار تغییر در جایگاه تکیه میشد، میتوانستیم اذعا کنیم که جایگاه تکیه در این کلمه تغییر کرده است. "فلان" با مقوله اسم، میتواند یای نکره بگیرد و از آنجایی که یای نکره از زمره واژه بستهاست نمی تواند حامل تکیه باشد. با افزوده شدن یای نکره به اسم و صفت جایگاه تکیه تغییر نمی کند که در فارسی معاصر نیز چنین است. " فلان " در زمان حافظ و " فلانی " در فارسی معاصر هم تراز هستند و هر دو واحدهای واژگانی به حساب می آیند که تکیه پایانی هستند. بنابراین نمی توانیم صورت تصریفشده " فلان " را با صورت واژگانی " فلانی " مقایسه کنیم. بقیه مثالهای صادقی را نیز میتوان با استدلال بالا توجیه کرد؛ مانند دیگری، عصری، صبحی و غیره را که می توان به دو صورت تکیه پایانی و تکیه روی هجای ماقبل آخر تلفظ کرد. سامعی (۱۳۷۴) اظهار می دارد که برخلاف تکیه اسم و صفت، در آثار پیشن درباره الگوی تکیه فعل اتفاق نظر وجود ندارد و علت آن را نحوه تکیه پذیری عناصر موجود در فعل و بروز تغییرات مداوم در جایگاه تکیه میداند. سامعی
صورت های تصریفی فعل را به عنوان دادههای خود در نظر میگیرد و برای فارسی، سیزده ساخت فعلی با شصت و چهار صیغه معرفی میکند. سامعی برای تکیه فعل دو قاعده معرفی میکند: الف) در صورتهای مثبت، تکیه اصلی فعلی بر آخرین هجای نخستن سازه واقع می شود. ب) در صورتهای منفی، تکیه اصلی فعلی روی تکواژ نفی واقع می شود. در چارچوب واجشناسی لایه ای فعلی نیز یک صورت واژگانی دارد و همانند سایر واحدهای واژگان تنها یک تکیه واژگانی می تواند داشته باشد. لذا موضوع تغییرات مداوم تکیه در فعل و یافتن تکیه فعل در صورتهای مختلف تصریفی، منتفی است. حیاتی (۱۹۹۷، ص ۵۶-۵۱) در تحلیل مقابلهای الگوی تکیه کلمات انگلیسی و فارسی به تداخل های زبانی در یادگیری زبان انگلیسی از سوی فارسی زبان ها میپردازد. حیاتی نیز گستره تکیه را از کلمه تا جمله میداند و به همین دلیل از مشکلات تحقیقاتی که پیشتر از آن سخن گفتیم مبارا نیست. ماهونیان (۱۹۹۷) اسمهای ساده، مشتاق، مرکب، صفتهای ساده و مشتاق، مصدرها، صورتهای تفضیلی و عالی صفت ها و نیز اسمها با پسوندهای جمع را تکیه پایانی معرفی میکند و تکیه فعل را به منزله استثنا برای این قاعده کلی میداند (کهنمویی پور ۲۰۰۳، ص ۳۳۴). در ادامه به این موضوع خواهیم پرداخت. امینی در چارچوب نظریه وزنی، دو قاعده ساختاری سطح کلمه، یعنی قاعده پایانی چپرو (End Rule Left) و قاعده, پایانی راست رو (End Rule Right)را در خصوص تکیه فارسی معرفی می کند که به مقوله واژگانی حستاس هستند. او قاعده اول را در توجیه فعلهای پیشونددار و قاعده دوم را در توجیه بقیه انواع کلمات و نیز صورتهای تصریفشده کلمات به کار میبرد (همان). کهنمویی پور (۲۰۰۳) در چارچوب نظریه واجشناسی گروهی یا نوایی Phrasal (Prosodic) Phonology در پژوهشی جامع برجستگی در سطوح چهارگانه " کلمه واجی پاره گفتار را تبیین می کند. سطوح چهارگانه مورد اشاره به لحاظ ساخت نحوی و ساخت نوایی در یک رابطه سلسله مراتبی قرار دارند. کهنمویی پور با استفاده از اطلاعات نحوی، جایگاه تکیه در سطوح فوق را قابل پیشبینی میداند. او به ترتیب از پایین به بالا الگوی تکیه کلمه واجی را راسترو، گروه واجی را چپ رو، گروه آهنگی را راسترو و پاره گفتار را چپرو میداند. جهت اطلاع از نقد مختصر کهنمویی پور به اسلامی ۱۳۸۴ صفحه ۷-۸۱ مراجعه کنید. راسیح مهند (۱۳۸۳) تکیه در فارسی را در چارچوب نظریه بهینگی و با مقرفی محدودیتها یا به اصطلاح ایشان حصرهایی بررسی و توصیف می کند. استفاده از محدودیت راست هستگی درخصوص کلمات مشتق کاملاً درست است ولی در مثالهایی که راسخ مهند ارائه کرده (بزرگراهها، پرندگانم)، وندهای تصریفی (ها و گان) را هسته قلمداد کردهاند که این تلقی درست نیست (اسلامی ۱۳۸۴، ص ۸۷).
۲. تکیه انواع کلمه در زبان فارسی
در این بخش به تکیه انواع کلمه فارسی میپردازیم و خواهیم دید که جایگاه تکیه در صورت های مختلف کلمه چگونه تغییر میکند و یا در برخی صورت ها، وند افزایی موجب تغییر جایگاه کلمه نمی شود. به مثال های زیر توجه کنید:

با توجه به مثالهای (۱) میبینیم که تعداد هجا در جایگاه تکیه هیچ گونه تأثیری ندارد و اسم ها و صفتها صرف نظر از تعداد هجایشان الگوی تکیه ثابتی دارند. این امر در مورد دیگر انواع کلمات نیز صادق است. مثالهای (۱) جملگی

بسیط اند و کلمات غیر بسیط نیز الگوی مشابهی دارند؛
به عنوان مثال:

با توجه به مثالهای (۲) نتیجه می گیریم که در وندهای اشتقاقی تکیه برند و تکیه کلمه روی آنها قرار میگیرد. در کلمات مرکب نیز تکیه روی هجای تکیه بر سازه آخر واقع می شود. در ادامه به الگوی تکیه اسم در صورتهای مختلف کلمه میپردازیم.

در (a) ۳"معلم " تکیه پایانی است و صورتهای تصریفشده این اسم درخصوص تکیه پذیری وندهای غیراشتقاقی رفتارهای متفاوتی دارد. با نگاهی به دادههای (۳) می توانیم وندهای غیر اشتقاقی موجود را به دو دسته وندهای تصریفی و واژه بستها تقسیم کنیم. تکواژهای تصریفی و واژه بستها تکواژهای مقیدی هستند که در ساختمان کلمه ظاهر می شوند و برخلاف تکواژهای مقید اشتقاقی، واژه جدید نمی سازند، ولی تفاوتهایی نیز باهم دارند (اسلامی ۱۳۸۴، ص ۹-۶۸) : الف) تکواژهای تصریفی، تکیه بر هستند؛ ولی واژه بستها تکیه بر نیستند. یعنی وقتی که وندهای تصریفی به کلمه افزوده می شوند، تکیه کلمه روی تکواژهای تصریفی قرار میگیرد، در حالیکه اگر واژه بستها به کلمه اضافه شوند، جایگاه تکیه کلمه تغییر نمی کند. ب) واژه بستها برخلاف تکواژهای تصریفی، به لحاظ مفهومی، بخشی از ستاک خود محسوب نمی شوند، بلکه اشاره به مفهوم جداگانه ای دارند. به عنوان مثال در "کتابش "، واژه بخشی از "کتاب" نیست بلکه اشاره به معنایی در خارج از کتاب دارد و به معنای "و" است (کتاب او). در حالی که /ha/ در "کتاب ها" به چیز دیگری غیر از کتاب اشاره ندارد و تنها مفهوم جمع به آن اضافه کرده است. به همین دلیل واژه بستها عناصری هستند که به کلمه
میپیوندند، ولی بخشی از آن نیستند. به عبارت دیگر اثر تکواژ تصریفی به ستاک برمیگردد، در حالی که مفهوم واژه بستها به کلمه و یا مفهوم دیگری خارج از ستاک مربوط می شود. ج) به لحاظ توزیعی واژه بست همیشه بعد از وندهای تصریفی به کار می روند. این واقعیت نیز حکایت از آن دارد که واژه بستها بخشی از ستاک خود نیستند.

در مثال های (۴) نیز می بینیم که "درسخوان" به عنوان صفت، تکیه یایانی، است و " تر" و " ترین" به عنوان وندها us پایادی و در و نرین به عنوان وتصریفی تکیه کلمه را جذب می کنند، ولی واژه بستهای ربطی نمیتوانند تکیه کلمه را جذب کنند.

در فعلی فارسی نیز همانند اسم و صفت پیشوندهای تصریفی تکیه کلمه را جذب می کنند، ولی واژه بستها اعم از شناسهها و واژهبست شخصی (به عنوان مثال در (a) ۵ فاقد چنین ویژگی هستند. در (e/۵(b-/ تکواژ نماینده نمود کامل است که با افزوده شدن آن به بن ماضی زمان حال کامل یا ماضی نقلی به دست می آید (اسلامی ۱۳۸۳).

قیدها با " تر" به عنوان پسوند تصریفی به صورت قید تفضیلی درمی آیند. ۵.۲. حرف اضافه
حروف اضافه را در زبان فارسی به دو دسته میتوان تقسیم کرد، دسته اول حروف اضافه ساده، مانند:

و دسته دوم حروف اضافه مرکب مانند "درباره، از باب، از جهتی، با کمکی، به عهده " که از یک حرف اضافه ساده و عمدتاً یک اسم و یک کسره اضافه تشکیل می شوند که تکیه آنها روی هجای تکیه بر سازه اسمی است مانند و نیز مواردی همچون " نظر به ، پس از " که از یک اسم یا قید و یک حرف اضافه ساده درست می شوند و تکیه روی هجای تکیه بر سازه اسمی یا قیدی است، به عنوان در نگاه اول به نظر میرسد که حروف اضافه فاقد صورتهای تصریفی هستند، ولی در محاوره و برخی از متون صورتهای تصریف شده حروف اضافه نیز دیده می شود. مثالهای زیر شاهد این ادعایند:

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید