بخشی از مقاله
مهندسی فرهنگ در حوزه اقتصاد
چکیده:
در رابطه با فرهنگ و اقتصاد به ویژه در مورد تاثیر متفابل عناصر فرهنگی و عوامل اقتصادی بر هم؛مقالات و تحقیقات زیادی نوشته شده است،در اکثر این مباحث انسانهای مفروض یا انسان اقتصادی و یا انسان اجتماعی بودهاند.انسانها در حالت تعادل در جامعه میتوانند زندگی کنند و در عدم تعادل زندگی آنها غیرممکن میشود. اما آنچه تاکنون کمتر به آن پرداخته شده است مقایسه این دو مفروض باهم میباشد.در این مقاله در مرحله نخست سعی شده این انسانهای مفروض براساس عوامل نظمدهنده و هماهنگ کننده جامعهشناسان و اقتصاددانان یعنی نرم و بازار باهم مقایسه شوند و نتیجه گرفته شود این انسانها مفروض در بهترین حالت فقط انسانهای استثنایی از انسان واقعی هستند.آنگاه تصویری از انسان واقعی ارایه شده است.انسانی که هم اجتماعی است و اقتصادی و با نهادینه کردن بعضی از نرمها،تمایلات و علایق او شکل میگیرد و براساس زمینههای ذهنی و عینی بدیلها رفتار خاص اقتصادی را برمیگزیند. آنگاه با وارد کردن این انسان واقعی در مدل"خودسازماندهی جامعه"و با در نظر گرفتن اینکه هم نرمها و هم بازار هر دو رفتارهای انسانی را تحت تاثیر قرار میدهند،سعی شده است راهحلی برای مهندسی فرهنگی در حوزه اقتصاد ارایه
شود
چکیده
در رابطه با فرهنگ و اقتصاد به ویژه در مـورد تـاثیر مـتفابل عناصر فرهنگی و عوامل اقتصادی بر هم؛مقالات و تحقیقات زیادی نوشته شده است،در اکثر این مباحث انسانهای مـفروض یا انسان اقتصادی و یا انسان اجتماعی بودهاند.انسانها در حالت تعادل در جامعه میتوانند زندگی کنند و در عـدم تعادل زندگی آنها غـیرممکن میشود اما آنـچه تاکنون کمتر به آن پرداخته شده است مقایسه این دو مفروض باهم میباشد.در این مقاله در مرحله نخست سعی شده این انسانهای مفروض براساس عوامل نظمدهنده و هماهنگ کننده جامعهشناسان و اقتصاددانان یعنی نرم و بازار باهم مقایسه شـوند و نتیجه گرفته شود این انسانها مفروض در بهترین حالت فقط انسانهای استثنایی از انسان واقعی هستند.آنگاه تصویری از انسان واقعی ارایه شده است.انسانی که هم اجتماعی است و اقتصادی و با نهادینه کردن بعضی از نرمها،تمایلات و علایق او شـکل مـیگیرد و براساس زمینههای ذهنی و عینی بدیلها رفتار خاص اقتصادی را برمیگزیند. نگاه با وارد کردن این انسان واقعی در مدل"خودسازماندهی جامعه"و با در نظر گرفتن اینکه هم نرمها و هم بازار هر دو رفتارهای انسانی را تحت تاثیر قرار میدهند،سعی شده اسـت راهـحلی برای مهندسی فرهنگی در حوزه
اقتصاد ارایه شود
مقدمه
انجام مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی بدون بررسی و تجزیه و تحلیل رابطه آن در حوزه اقتصاد اگر غیرممکن نباشد،بسیار مشکل است.در مورد رابطه فرهنگ و اقتصاد بسیار نوشته و بحث شده است و بسیاری نیز سـعی کردهاند بـا وارد کردن عامل فرهنگ در رویکردهای اقتصادی به ویژه اقتصاد توسعه به توضیح چگونگی رشد و توسعه اقتصادی بپردازند.«بطور مثال میتوان از نظریه ماکس وبر(0291 )که اخلاق پروستانی را به عنوان منشا توسعه سرمایهداری مدرن معرفی می کند نـام بـرد کـه صرف نظر از اعتبار تجربیاش معرف اسـتدلال روشـ شناختی عـلمی مهمی است»(1). این نوع رویکرد بحث جدیدی را در علوم انسانی بازکرد و این سوال را پیش آورد که آیا بعضی از عناصر فرهنگها سدی در توصعه اقتصادی هستند؟و بعضی دیگر؛توسعه اقـتصادی بـه ویـژه توسعه سرمایهداری را تسریع می کنند؟ در چین و شوروی سابق سعی کردند ایدئولوژی سـیاسی و اقـتصادی خود را با تغییر در مولفههای فرهنگی تسریع کنند و یا بعد از دوران رنسانس بسیاری از عوامل فرهنگی جوامع پیشرفته کنونی که سدی در راه توسعه سرمایهداری بـودن مورد پالایـش قـرار گرفتهاند. نظام سوسیالیستی و کمونیستی بدنبال آن بودهاند«انسانی اجتماعی» که نرمها ویژهای را پذیرا باشد را به وجود آورنـد و در سرمایهداری«انسان اقتصادی»که فقط رجحانهای خود را میشناسد و براساس آنها حرکت و رفتار میکند و در مدلهای اقتصادی خود مفروض کنند. در این مقاله سعی میشود در مـرحله اول ایـن انـسانهای مفروض جامعهشناسان و اقتصاددانان براساس مکانیزم هماهنگکننده یعنی:بازار و نرم باهم مقایسته شوند و در نتیجه از ایـن مـقایسه تصویری از«انسان واقعی» در علوم انسانی ارایه گردد و براساس رویکرد((خود سازماندهی))به این امر پرداخته شود.از کجا و چگونه میتوان به مـهندسی فـرهنگ و مـهندسی فرهنگی در حوزه اقتصادی برمبنای این انسان واقعی پرداخت؟ البته از آنجا که افقهای استفاده از چنین انـدیشه نـوینی بـسیار گسترده است و در این مقاله نیز امکان آن نیست به همه ابعاد آن پرداخت،لذا هدف اصلی مقاله باز کـردن بـحث اولیـه در این مورد خواهد بود. نرمها وبازارها به عنوان مکانیزم هماهنگکننده رفتار انسانها بسیار تعجبآور است و چقدر تفاوت در نوع و روشـ جـامعهشناسان و اقتصاددانان که روابط اجتماعی و نظم را تجزیه و
تحلیل میکنند وجود دارد؟
جامعهشناسان عقیده دارند هر چقدر که نرمها اسـتاندارد نـشده بـاشند به همان اندازه نیز بینظمی وجود خواهد داشت.اقتصاددانان ادعا میکنند که هر چیزی که از طریق مکانیزم بـازار نـظم داده نشده باشد،بدون اثر بوده و مانع بهرهوری و توسعه اقتصادی است.انی دو زاویه دید متفاوت در مورد نـظم و روابـط اجـتماعی نتیجه تفاوت اعتباری آنها از«تصویر انسان»میباشد. انسان اجتماعی یاد میگیرد و نهادینه می کند،او میکوشد نقش خود را با عـلاقه و افـری بازی کند،چرا که خوشبختی را در کم کردن اختلاف بین آنچه باید باشد و هست مـییابد.انسان اقـتصادی استفاده خـود را از منایع به حد اکثر می رساند و همیشه یک امکان جدید برای رساند و همیشه یک امکان جدید بـرای رفع نـیازهای خـود مییابد.شاید این شرح کوتاه تفسیری بد و ناعادلانه باشد -که اینطور نیز هست-ولی این شـرح کوتاه واقـعیت دارد.به همین دلیل نیز شگفتانگیز نیست که بحث و گفتگو بین جامعهشناسان و اقتصاددانان براساس« نرم،مجازات،نقش»و«بازار،قیمت، میل»خیلی به سختی امکان دارد.اگر هم گـفتگوی بـین این دو بوجود آید،در این حالت اقتصاددانان،جامعهشناسانی را میبینند که به سختی در صحرای فقیرانه اندیشه خـود گـام برمیدارند و جامعهشناسان هم اقتصاددانانی را می بینند که بـا سـرعت زیـاد ولی نادرست گام در ساختمان پیچیده خود برمیدارند. آیا هنوز راهـحلی وجـود دارد؟ پاسخ این است«شاید».اما برای این امر ضرورت دارد که مکانیزمهای هماهنگ کننده از طریق نرمها و از طریق بـازار بـه طور دقیق باهم مقایسه شوند تـا تـفاوتهای آشکار شود و مـشخص گـردد چـرا و کجا
این تصویر انسان اعتباری با یـکدیگر تفاوت دارند؟
روابط مـتقابل اجتماعی در یک دنیا کمیابی منابع یعنی اینکه جمعی باهم یا علیه هم بودن و در ایـن حـالت مشکل هماهنگی و اختلافات بوجود میآید،در واقع مشکل نـظم مطرح میشود.از آنجا که ایـنگونه روابـط و رفتارهای اجتماعی بسیار متنوع میباشند بـیفایده بـه نظر میآید که در اینجا دقیقا آنها را بشکافیم. در این شرایط و براساس هدف مقاله می توان چـند انـدیشه و تفکر پایهای به ما یاری رسـاند تـا بـتوانیم به یک جمعبندی صحیح نـزدیک شویم . اگر از زاویـه نظم به روابط و رفـتارهای اجـتماعی
پیچیده بنگریم دو امکان وجود دارد:
1- عملکرد و رفتاری که هرکس در شرایط معین انجام میدهد از قبل مشخص شده باشد
2- هر عـملی مـجاز است به شرطی که عملکردی که تـوجه دیـگری است بـا پرداخت بـها بـه او جبران شود
اولین امکان یعنی هـماهنگی براساس نرمها و دومین امکان یعنی هماهنگی از طریق بازار.مقایسه این دو امکان اگرچه تفاوتی را نشان میدهد ولی جنبه مشترک نیز دارد انسانی کـه هـمه نرمها را پذیرفته و حتی در خود نهادینه کـرده مـعمولا انـتظار وقوع یـک عـمل یا عدم انـجام عـملی دیگر را درک میکند.نرمها از امکان عملکرد متعدد و متنوع،عملکردهای مشخصی را تشویق و دیگر اعمال را طرد میکنند. با استاندارد شدن این نرمها اطـمینان از نـظم افـزایش مییابد.هر فردی میداند چه چیزی را اجازه دارد انجام دهـد و چـه چـیزی را دیـگران اجـازه دارنـد انجام دهند،لذا اطمینان پیدا میکند که چه عملی میتواند به وقوع بپیوندند و چه عملی نه.او میداند هر عملش چه هزینه هایی برای او دارد و همینطور مطلع است که اگر دیگری نرمی را رعایت نکرد چـه مجازاتی یا هزینهای را باید بپردازد. لذا هر عضو جامعه براساس این نرمها میداند که در هر شرایطی از دیگران انتظار چه رفتاری را باید داشته باشد و از این طریق او میتواند براساس انتظار رفتار از دیگری،برنامهریزی کرده و عمل کند و خودش را در مـقابل رفـتارهای غیر معقول مجافظت کند.بدین ترتیب رفتارهای خاص و مشخصی شکل می گیرد و شناخت از نرمها رفتارهای مختلف را هماهنگ میکند و بدین ترتیب در سطح کل جامعه بین روابط اجتماعی نظم برقرار میشود.در این شرایط هر عضو جامعه بر سـر انـتخاب یک دو راهی قرار دارد:یا نرمها را میپذیرد یا اینکه آنرا نپذیرفته و انتظار مجازات باید داشته باشد.در این حالت اعضا جامعه نیز تا حدودی استقلال عمل نیز خواهند داشـت چرا کـه او از طرف اعمال خودسرانه دیگران محافظت مـیشود.این حـفاظت در سیستم مجازات نهفته بوده،مجازاتی که به اندازه کافی اثرات ترساندن در آن لحاظ شده باشد. اکنون میتوانیم دنیایی را تصور کنیم که در آن همه رفتارها و عملکردها از طریق نرمها هماهنگ شده باشد.در این صـورت انـسان در این مدل کسی است کـه کـاملا خود را با نرمها تطبیق داده تا خود را از مجازاتهای احتمالی دور نگه دارد.در این مدل فکری رفتارها و عملکردهای انسانی یکسانسازی می شوند.برای تشریح مدل مذکور کافیست عناصر:نرم،مجازت،نقش و عکس العمل را در نظر بگیریم و مدل کامل است.
در این مدل خـود انـسان حذف شده است و از طریق انتظارات جایگزین شده است.در اینجا ما انسانی اجتماعی داریم که در وجود او از خود انسان خبری نیست.مستاجری است که مکان استاندارد شدهای را در اختیار دارد که جامعه براساس عملکرد او در اختیارش گذاشته است.
اما در دنیای اقتصاددانان؛بازارها عملکردها را هماهنگ میکنند و در این دنیای اقـتصادی در مـعاملهها بین اعـضا ارزشهای برابر باهم مبادله میشود.هر کس زحمات دیگری را با پرداخت قیمت آن جبران میکند.قیمت در این مدل وسیلهای برای برابر کردن ارزشـها بکار گرفته میشود و از آنجا که رفتار هر کس از طریق جبران زحمات او از طرف دیـگر تـامین مـیشود لذا میتوان انتظار رفتارهای خاص را از اعضای جامعه داشت. از طرف دیگر باز بدلیل ارزشگذاری هر رفتاری که از طرف اعضای جامعه انجام میگیرد میتوان انـتظار رفـتارهای مشابه با ارزشهای مشابه را داشت هر عملکردی در این مدل دارای ارزش بازار میگردد و این ارزش گذاری احتمال وقـوع رفـتارها غـیر مترقبه و غیر معمول و متفاوت را در شرایط مشابه کاهش میدهد. از طریق ارزشگذاری برای عملکردهای مختلف نظم بوجود میآید، هر فرد ارزشـ هر عملکرد را میشناسد و میتواند بین عملکردها و رفتارهای مختلف تصمیم گرفته و یکی را انتخاب کند.در واقع انـسان مستقل و آزاد است و از آنجا کـه رفـتار دیگران در مقابل او نیز باید جبران شود لذا در مقابل رفتارهایی که از دیگران انتظار ندارد محافظت میشود(البته باید در نظر داشت برای مستقل عمل کرد هر فرد باید منابع کافی در اختیار باشد). حال دنیای اقتصاددانان را مدنظر بگیریم.در این دنیا هر عملکردی و رفتاری از طـریق بازار هماهنگ میشود و تعادل و نظم از طریق قیمت ایجاد میشود.در این دنیا انسان اقتصادی مفروض ما کسی است که کاملا مستقل و آزاد عمل میکند و برای اعمال خود فقط باید تمایلات خود را در نظر بگیرد. برای تشریح این مدل کـافیست که
عناصری مـانند«تمایلات و ثروت»را در نظر بگیریم.انسان اقتصادی،انسانی آزاد است که خودخواهانه بدون هرگونه تنفر و عشق و احساس فقط تمایلات خود را در استفاده کردن از مناقع تحقق میبخشد و با انسانهای دیگر فقط رابطه ای در حد مبادله ارزشهای برابر برقرار میکند ا آنچه در فوق گفته شـد اگـرچه نه خیلی دقیق ولی تا حدود زیادی اختلاف پایهای نظرات و مشترکات هماهنگی و نظم از طریق مکانیزم نرم و بازار روشن گردید و همچنین نشان داده شد که انسانهای مفروض در هر دو گونه تفکر چگونه انسانهایی هستند.بدین ترتیب دیگر جای شـگفتی نـیست که چرا اقتصاددانان و جامعهشناسان جوامع را این قدر با تفاوت زیاد مورد تجزیه و تحلیل و بررسی قرار میدهند و مشکل تفاهم با یکدیگر دارند،(البته با فرض اینکه انتخاب هرکدام از این انسانها مفروض انتخاب دیگری را منتفی کند). تفاوت اصـلی ایـن دو مـدل را جمع بندی میکنیم:اگر ما در مدل خـود بـا عملها و عـکس العملها آغاز کنیم بدین گونه راه را برای نرمها برای هماهنگی رفتارها و اعمال باز میکنیم.و خود انسان از ساختمان مدل خارج میشود. اعمال و عکس العملها باید از طریق نرمها نـظم داده شـود.از طـرف دیگر اگر در مدلمان از خود انسان آغاز کنیم،باید این انـسان را شـکل داد و اعمال او را توجیه کرد و باید اعمال انتخاب شده از طرف او را نظم داد.لذا هماهنگی از طریق نرمها حذف میشود و هماهنگی و نظم از طریق بازار جایگزین آن مـیشود. حال بـرای ایـنکه حد اقل تا حدی مشترکات این دو دیدگاه مختلف را بیابیم ضروری است کـه نه فقط به اعمال و عکس العملها بپردازیم بلکه باید خود انسان را مورد مطالعه قرار دهیم،چیزی که در قسمت بعدی این مقاله انـجام میگیرد مجازات،قیمت و عـملکرد فرد انسان اجـتماعی و انسان اقتصادی دو شخصیت تشدید شده در خود دارند. انسان اجتماعی بهطور کامل بـایدها و نـبایدها و ارزشهای فرا فردی را در خود نهادینه کرده است و این امر نیز به نفع اوست و رضایت ویژهای از این طریق کسب مـیکند.انسان اقـتصادی در خـود یک سیستم ارزشگذاری دارد،سیستمی که کاملا مستقل از دیگر سیستمهای ارزشگذاری دیگران است.معیار رفتار انسان اقتصادی فـقط بـرمبنای مـنافع و استفاده شخصی او است.به عبارت دیگر انسان اجتماعی براساس نرمهای جامعه که در خود نهادینه کرده است عـمل میکند و انـسان اقـتصادی براساس نرمهای وجودی خودش.چرا انسان اقتصادی چیزی از جامعه را در خود نهادینه نمیکند و چرا انسان اجتماعی فاقد آرزوها و تمایلات شـخصی است؟ پاسخ بـه این سوالات در نقشهای مختلفی که هرکدام از این انسانهای مفروض باید انجام دهند،نهفته است: انسان اقتصادی بـا دیـگر اعـضا جامعه فقط از طریق بازار و قیمت ارتباط پیدا میکند و نفوذ دیگری بر دیگر اعضا جامعه ندارد.رفتارها و عملکردها در ایـن حـالت به صورت کالاهای کمی تعبیر میشوند و از طریق قیمتگذاری مبادله میشوند.رفتار هر انسان اقتصادی بصورت یـک عـرضه کننده و یـا تقاضاکننده تجلی مییابد و پایه این رفتار تمایلات و علاقه فردی است و به شخص این امکان را میدهد که رفـتارها و عـملکرد دیگر را از طریق قیمت،ارزشگذاری کند برخلاف انسان اقتصادی،انسان اجتماعی با انسانهای دیگر قدری پیچیده تر ارتباط برقرار مـیکند.او انـتظار رفـتار مشخصی را از دیگران دارد و این انتظار رفتار را آشکار میکند و فشار میآورد که این نوع رفتار انجام گیرد.از این طریق اجبارها،بایدها و نـبایدها تـحمیل مـیگردد. درهرحال انسان اقتصادی،رفتاری کالا گونه دارد که آنرا آزادانه مبادله میکند و انسان اجتماعی تحت بـایدها و نـبایدها؛ رفتارهای مختلف و فراوانی دارد و اگر رفتاری و یا عملکردی که نرم نشده را انجام دهد باید منتظر مجازات از طرف دیگران بـاشد.نوع مـجازاتها نیز با یکدیگر فرق دارد:اگر تخطی او در مورد رفتارهایی که معمول در جامعه است که به آن عـادت داریـم شاید فقط باعث تعجب شود و اگر کسی غـیر مـعمول رفـتار کرد و کسی سعی نکرد او را به رفتارهای معمول سوق دهـد در ایـن صورت از آداب و سنت صحبت میکنیم.اما اگر تعهد به یک نرم اهمیت زیادی داشته بـاشد در نـتیجه عکس العمل خیلی شدید خـواهد بود و فـرد خاطی بـه گـونهای مـجازات می شود انسان اجتماعی نقش دوگانهای دارد یعنی اینکه بـاید بـه اجرای نرمها متعهد باشد و از طرف دیگر تحطیکنندگان را مجازات نماید واقعا چه انگیزه و دلایلی وجود دارد کـه تـعهد به اجرای نرمهای را احتمال بیشتری
میدهد؟
اولا:در این حـالت یک نوع مصونیت ایجاد مـیشود،چرا کـه در غیر این صورت در وضعیتها و شرایط مختلف کـسی نـمیتواند تمامی رفتارها و عملکردها و نتایج آنرا پیشبینی کند، او یاد میگیرد که بهترین عمل را در شـرایط مـشابه انجام دهد و بدینگونه رفتارهای مشابه شـکل میگیرد. ثانیا:انسان رفـتار دیـگران را مشاهده میکند و بهترین آنـها را مـیپذیرد و آنرا انجام میدهد و اگر ایـن رفـتار همگانی شود،تبدیل به استاندارد(یک نرم)می گردد و هرچه احتمال اجرای آن رفتار افزایش یابد تخطی از آن رفتار نیز با مجازات سـنگینتر روبـرو خواهد شد. ثالثا:رفتار و عملکردهای پذیرفته شده توسط همگان کـه بـه آن ارزش بیشتری داده مـیشود نـهادینه مـیگردند و بعنوان اخلاق در ذهن افراد جـامعه جا داده می شوند.در این حالت فرد فقط به محاسبه مجازات و عکس العملهای دیگران نمی پردازد بلکه احساس پشـیمانی،سرزنش ،عذاب وجـدان وشرم در مقابل دیگران مینماید حتی اگر دیـگران عـکس العـمل نشان ندهند. در نـتیجه هـر فرد براساس نـرمهای پذیرفته جـامعه عمل میکند،زیرا که رفتار تعیین شده برای او مفید است و مزایایی دربردارد(نرمها به عنوان موانف نمیباشند)و یا اینکه او ایـن نـرم ها را بـا سرعت و خودکار انجام می دهد(نرم به عنوان عـادت)و یـا او از مـجازات مـیترسد(نرم بـعنوان مـجازات و محدودکننده رفتارها)و در آخر اینکه او نرمها را بعنوان وظیفه میبیند که خود را به انجام آن موظف میداند(نرم به عنوان اخلاق و سنت).انسان اقتصادی با دیگران فقط رابطه مبادلهای دارد،او هزینه مورد انتظار را محاسبه میکند و تصمیم مـیگیرد که عقلایی رفتار کند و یا نه؛بطور مثال وقتشناس نباشد،حقهباز باشد،دزدی کند،مالیات ندهد،توهین کند،از نظر او اینگونه رفتارها میتوانند درست باشند چرا که کوچکترین نوع روابط اجتماعی را در خود نهادینه نکرده است،او چیزی مانند خجالت،شرم،حیا،اخلاق و آداب را قبلا بـرای خـود حل کرده
است.برای او دنیا یک فروشگاه بزرگ است.
اما انسان اقتصادی؛چگونه ضرر و زیان احتمالی از طرف دیگران به خود را کنترل میکند؟از طریق تعریف دقیق قوانین مالکیت.از طریق قوانین مالکیت به نرم اجتماعی میرسیم و بـدینگونه رفتارها و عـملکردها باید از قبل تعریف شده باشند و لذا از دایره رویکرد انسان اقتصادی خارج میشویم.جمعبندی اینکه انسان اقتصادی و انسان جامعهشناسان هر دو نمیتوانند در حالت تعادل و واقعی وجود داشته باشند و از«انسان واقعی»بسیار دور هستند. انسان اقـتصادی در حـد حملکننده نیازها مشروع و غیر مشروع تـنزل پیـدا میکند و انسان اجتماعی،انسانی است که نیازها فردی و قدرت تصمیمگیری خود را از دست داده در جامعه نرمهایی از بین میرود و نرمهای جدید ایجاد میشود در اینصورت انسان اجتماعی باید خیلی سریع با جهان پیرامون خود منطبق شـود کـه غیر ممکن است او هـیچ نیازی خـارج از استانداردها و قواعد و نرمها را نمیجوید. در نظامهای سوسیالیستی و کمونیستی چین و شوروی سابق سعی شد که مهندسی فرهنگی از انسان واقعی ،یک انسان اجتماعی بوجود آورند تا ایدئولوژی سیاسی و نرمهای به او تحمیل گردد و به همین دلیل نیز شـکست خورد.در جـامعه سرمایهداری نیز سعی میشود مهندسی فرهنگی برمبنای انسان مفروض اقتصادی شکل بگیرد و اصطلاحات مانند آزادی-انتخاب -بهرهوری و غیره بکار گرفته شود. این نوع جوامع که به نرمها و ارزش و باورها فقط از دید منافع و تمایلات شخصی افراد تـوجه دارنـد نیز مـحکوم به شکست هستند. در اینجا این سوال مطرح میشود: چرا نمیتوانیم یک"تصویر انسانی اعتباری"را داشته باشیم که صفات هر دو انسان مفروض اجـتماعی و اقتصادی را در خود داشته باشد و نمودی از انسان واقعی باشد؟ به این سوال در قسمت بـعدی می پردازیم. "انسان اجـتماعی اقتصادی" ین انـسان را چگونه باید شکل دهیم و چه صفاتی را باید به او نسبت دهیم که به عنوان یک فرد مفروض در مدل ما هم از طـرف