بخشی از مقاله


مقدمه
دوست داريم زندگى‏هايمان، سرشار از صميميت و خونگرمى و صفا باشد.
حريم انسانها و حرمت همگان، محفوظ بماند و معاشرت‏هايمان نشات‏گرفته از «فرهنگ قرآنى‏» و تعاليم مكتب باشد.
و اين، يعنى «زندگى مكتبى‏».


پايدارى و استحكام رابطه‏هاى مردمى، در سايه رعايت نكاتى است كه‏برگرفته از «حقوق متقابل‏» افراد جامعه باشد.
در اينكه «چگونه بايد زيست‏» و چه سان با ديگران بايد رابطه داشت، نكته‏اى‏است كه در بحث «آداب معاشرت‏» مى‏گنجد.
بر خلاف فرهنگ غربى، روح و محتواى فرهنگ دينى ما بر پايه «ارتباط‏»،«صميميت‏»، «تعاون‏»، «همدردى‏» و «عاطفه‏» استوار است. جلوه‏هاى اين فرهنگ‏بالنده نيز در دستورالعملهاى اخلاقى اسلام ديده مى‏شود.
«زندگى مكتبى‏»، در سايه شناخت اين رهنمودها و به كار بستن آنها درصحنه‏هاى مختلف زندگى است، نه با شعار و ادعا. به هر ميزان كه معيشت ومعاشرت ما با اينگونه هدايتهاى دينى در مقوله رفتار، هماهنگ باشد، به همان‏اندازه زندگيهايمان «مكتبى‏» است. مسلمان بايد به‏گونه‏اى در چارچوب اصول وسنن فرهنگ دينى خودش زندگى كند كه با شهامت و افتخار، بتواند «امضاى دين‏»را پاى همه رفتارش بگذارد و زندگيش «برچسب اسلام‏» داشته باشد و الگوى‏اسلامى را بر زندگى خويش در خانه و جامعه، سايه‏افكن سازد.


«آداب برخورد»، «ديد و بازديد»، «رفت و آمد»هاى خانوادگى و دوستانه،نحوه «گفتار» و «رفتار» با اقشار مختلف، «دوستى‏» و حد و حدود آن، مراعات‏«حقوق ديگران‏»، «ادب و سپاس و احترام‏»، از جلوه‏هاى بارز اخلاق معاشرت‏است. اين‏گونه رابطه‏هاى اجتماعى، با عنوانهاى مختلف و در شرايط گوناگون‏انجام مى‏گيرد. گاهى به صورت «صله‏رحم‏» است; در ارتباط با اقوام و بستگان.گاهى نام «عيادت‏» به خود مى‏گيرد; در مورد بيماران. گاهى نسبت‏به برادران وخواهران دينى، عنوان «زيارت‏» مى‏يابد، گاهى با همسايگان است، گاهى بامستمندان. گاهى هم بر محور اطعام است و گاهى به شكل مسافرتهاى دور ونزديك و بردن هديه و آوردن «سوغات سفر». گاهى هم براى شركت در مجلس عقدو عروسى يا مشاركت در مراسم سوگ و تسليت‏گويى است.
به هر حال، همه اينها نوعى «رابطه‏» و «معاشرت‏» است و نشان‏دهنده منش‏انسانى و فرهنگ اخلاقى هر فرد. اسلام نيز در اين باره‏ها بسيار سخن گفته و رهنمودداده است كه در اين كتاب، گوشه‏اى از معارف و آموزشهاى دين در اين زمينه‏ها رامرور مى‏كنيم.


باشد كه «فرهنگ خودى‏» و «هويت دينى‏» را پاس بداريم و با افتخار وسربلندى و رها از سلطه فرهنگى بيگانه و با تكيه بر رهاورد مكتب و وحى، زندگى وروابط خويش را بر پايه ارزشهاى برگرفته از قرآن و اهل بيت (عليهم‏السلام)،سامان بخشيم و براى نسلهاى آينده هم «ادب و اخلاق‏» را ميراث بگذاريم.

آداب مهمانى و ضيافت
از برجسته‏ترين خصلتهاى نيكمردان و آزادگان، كرم و سخاوت‏است. و همين آزادگى از تعلقات و خوى بذل و بخشش است كه‏ديگران را اسير محبت و احسان مى‏كند.
«ضيافت‏» و داشتن دستى باز و سفره‏اى گشوده و عطايى پيوسته ومهمان‏دارى و مهمان‏نوازى، از نشانه‏ها و جلوه‏هاى اين روحيه فتوت وجوانمردى است.


معاشرتها، ديد و بازديدها و رفت و آمدها، گاهى به صورت‏«مهمانى‏» است. از اين رو آشنايى با آداب ضيافت و رسوم دينى مهمانى،در محدوده «اخلاق‏» معاشرت مى‏گنجد. اين موضوع، دو جنبه و دوطرف دارد: يكى كسى كه مهمان مى‏كند، ديگرى آن كه مهمان مى‏شود.و هر كدام را آداب و روش و حد و حدودى است، قابل بحث.
مهمان، بركت‏خانه
بعضى، از مهمان گريزانند. برخى هم مهمان‏دوستند. هر كدام هم‏نشان‏دهنده خصلت درونى افراد است. حضرت على(ع) را اندوهگين‏ديدند. پرسيدند: يا على! سبب اندوه شما چيست؟ فرمود: «يك هفته‏است كه مهمانى برايم نيامده است!...» (1) .


اين كجا؟ و آن كه آمدن مهمان را نزول بلا مى‏شمارد و كوه غم بردلش مى‏افتد و عزا مى‏گيرد، كجا؟ بركت‏خانه، در آمد و شد مهمان‏است. مهمان رحمت الهى است و پذيرايى از مهمان، توفيقى ارجمنداست كه نصيب هر كس نمى‏شود. مهمان حبيب خداست. درضرب‏المثلهاى ايرانى است كه: «مهمان، روزى خود را مى‏آورد.» (2) البته اين‏ضرب‏المثل، از احاديث اسلامى گرفته شده و ريشه‏اى دينى دارد. ازحضرت رسول(ص) روايت است كه: «الضيف ينزل برزقه ...»; (3) مهمان،روزى خود را نازل مى‏كند. البته اضافه بر اين، گناهان صاحبخانه وميزبان را هم مى‏زدايد و اين بركتى شگفت است. باز هم در اين زمينه‏حديثى از امام صادق(ع) بشنويم كه به يكى از يارانش به نام «حسين بن‏نعيم‏» فرمود:
- آيا برادران دينى‏ات را دوست دارى؟
- آرى.
- آيا به تهيدستان آنان سود مى‏رسانى؟
- آرى.
- سزاوار است كه دوستداران خدا را دوست‏بدارى. به خداسوگند، نفع تو به هيچ يك از آنان نمى‏رسد، مگر آنكه دوستشان بدارى.راستى، آيا آنان را به خانه خودت دعوت مى‏كنى؟
- آرى. هرگز غذا نمى‏خورم مگر آنكه پيش من دو سه نفر يا كمتر وبيشتر از برادران هستند.
حضرت فرمود:
- آگاه باش كه فضيلت آنان بر تو، بيش از برترى تو بر آنان است!
(راوى كه با شنيدن اين سخن به تعجب آمده بود، پرسيد
- فدايت‏شوم! من به آنان طعام مى‏دهم، مركب خويش را دراختيارشان مى‏گذارم، با اين حال آنان برتر از منند؟
- آرى! چون وقتى آنان به خانه تو وارد مى‏شوند، همراه خود،آمرزش تو و خانواده‏ات را همراه مى‏آورند و چون مى‏روند، گناهان توو خانواده‏ات را با خويش مى‏برند. (4) .
كسى كه خانه‏اى وسيع، امكاناتى فراوان و دستى سخاوتمند دارد،شكرانه نعمتهاى الهى را گاهى بايد با انفاق و صدقه، گاهى با اطعام ومهمانى، هديه، دستگيرى از بينوايان، كمك به محرومان و ... ادا كند، وگرنه ش


در باره اينكه كى بايد سور و اطعام داد، و به چه كسانى و چگونه،در دستورهاى دينى، آداب و نكات فراوانى آمده است كه به بعضى‏اشاره مى‏شود.
موارد مهمانى
از توصيه‏هاى حضرت رسول به اميرالمؤمنين(ع) يكى هم اين‏بود:
«يا على! لا وليمة الا فى خمس: فى عرس او خرس او عذار او وكار او ركاز»; (5) .
يا على! جز در اين پنج مورد، وليمه‏اى (اطعام و مهمانى‏دادن)نيست: ازدواج و عروسى، تولد نوزاد، ختنه كردن كودك، ساختن ياخريدن خانه، بازگشت از سفر حج.
در اين موارد، سزاوار است كه انسان به اين بهانه و مناسبت،سفره‏اى بگسترد، ذبحى كند و مؤمنان را به مهمانى دعوت كند.


در حديث ديگرى از رسول خدا(ص) نقل شده كه فرمود: هر كس‏مسجدى ساخت، گوسفند چاقى را ذبح كند و از گوشت آن به محرومان‏بينوا اطعام كند و از خداوند بخواهد كه شر سركشان جن و انس وشيطانها را از او دور كند. (6) .
مهمانى براى هر يك از موارد ياد شده، سنتى اسلامى است كه دلهارا به هم مهربانتر و صفا و صميميت ميان جامعه را بيشتر مى‏كند و اقوام‏و دوستان، يكديگر را مى‏بينند و آشناتر مى‏شوند، روحها شاداب‏تر وزندگيها بانشاطتر مى‏شود.


در زندگى اولياء دين و پيشوايان معصوم نيز، نمونه‏هاى فراوانى ازاين گونه ضيافتها ديده مى‏شود. از جمله به اين نمونه دقت كنيد: امام‏هفتم، حضرت كاظم(ع) براى تولد يكى از فرزندانش وليمه و اطعام‏داد و به مدت سه روز در مسجدها و كوچه‏ها، در ظرفهايى به مردم‏«فالوده‏» داده شد. برخى پشت‏سر، اين كار را بر حضرت عيب گرفتند.وقتى امام كاظم شنيد، در پاسخ آن عيبجويى، به سنت انبيا و روش‏پيامبر اكرم(ص) استناد نمود. (7) .


مهمان‏نوازى
گرچه باديه‏نشينان عرب به مهمان‏نوازى معروفند، همچنين‏عشاير خودمان در ايران، ولى در بسيارى از شهرها و مناطق، باجلوه‏هاى زيباى مهمان‏دوستى مواجه مى‏شويد. شايد شما هم نام‏برخى از شهرها و مناطق را به عنوان مهمان‏نواز و مهمان‏دوست‏شنيده‏ايد كه در اين خصلت، مشهورند و زبانزد خاص و عام. اين نيزريشه در فرهنگ دينى و باورهاى مذهبى دارد و تعليمى است كه ازقرآن و دين فرا گرفته‏اند. اساسا دين ما، يكى از مؤثرترين عوامل‏شكل‏دهنده به «فرهنگ عمومى‏» در جامعه ايرانى و اسلامى است.


در روايات اسلامى، حتى فصلى به عنوان «باب اقراء الضيف واكرامه‏» (8) وجود دارد كه به تكريم و گرامى داشتن و احترام و پذيرايى ازمهمان سفارش مى‏كند و مهمان‏دوستى را خوش مى‏دارد و خوشحال‏شدن از آمدن مهمان را بسيار نيكو مى‏شمارد و خانه بى‏مهمان را دور ازفرشتگان مى‏داند.
امام باقر(ع) به نقل از پدرانش از قول حضرت پيامبر(ص) فرموده‏است:
«اذا دخل الرجل بلدة فهو ضيف على من بها من اهل دينه، حتى يرحل‏عنهم ...»; (9) .
هرگاه كسى وارد شهرى شد، او مهمان همدينان خودش در آن‏شهر است، تا آنكه آنجا را ترك كند.
وقتى تازه‏واردى به يك شهر، مهمان مردم آنجا محسوب شود وآنان وظيفه اكرام و مهمان‏نوازى دارند، ورود مهمان به خانه شخصى‏يك مسلمان، ضرورت اكرام و پذيرايى بيشترى را داراست. از همين‏جاست كه اگر شهرى پذيراى مهمانهاى خارجى، سيلزدگان، آوارگان‏جنگ، آسيب‏ديدگان از زلزله و حوادث و آوارگان از يك كشورهمسايه باشد، به حكم وظيفه انسانى و به دستور اخلاقى اسلام، وظيفه‏آن شهروندان است كه با آغوشى باز و گرم و برخوردى كريمانه وبزرگوارانه، مهمان‏نوازى كنند. از پيامبر اكرم(ص) روايت‏شده است كه‏فرمود: «اكرموا الضيوف و اقروا الضيوف‏» (10) ، مهمانها را اكرام و پذيرايى كنيد.


پرهيز از اسراف و ريا
هر عمل خير و شايسته‏اى، گاهى دچار برخى آفتها مى‏شود. با همه‏ستايشى كه از پذيرايى شايسته از مهمان شده، اگر جنبه تعادل رعايت‏نشود و به مرز اسراف و ولخرجيهايى برسد كه اغلب، روى چشم وهم‏چشمى است، يا ريشه در خودنمايى و تفاخر دارد، ناپسند است وهمين كار مقدس و خداپسند، از قداست و محبوبيت نزد خدا مى‏افتد.
اطعام، با همه ارزشى كه دارد، آنجاست كه «فى‏الله‏» و «لله‏» باشد و به‏قصد سير كردن شكمى گرسنه يا شاد كردن برادرى مؤمن يا تقويت‏رابطه‏هاى خويشاوندى و صله رحم باشد.
درست است كه از نعمت الهى بايد بهره گرفت، اما با حفظ حد ومرز ارزشى آن و فراتر نرفتن از مرز اعتدال، و انجام دادن آن كار به‏صورتى خردمندانه و شرع پسند و عرف‏پذير!


روزى حضرت امير(ع) به «علاء بن زياد» كه خانه‏اى وسيع و مجلل‏براى خود ساخته بود، فرمود: با اين خانه بزرگ، در اين دنيا مى‏خواهى‏چه كنى؟ تو در آخرت، به چنين منزل وسيعى بيش از دنيا نياز دارى;مگر آنكه بخواهى از همين خانه وسيع دنيوى، به آخرت برسى، مثل‏اينكه در اين خانه از مهمان پذيرايى كنى، صله رحم نمايى، به بستگانت‏برسى، حقوقى را كه از اين خانه بر گردن دوست تو ادا كنى. در اين‏صورت، از همين خانه به آخرت مى‏رسى! ... (11) .
گاهى اصل مهمانى‏دادن، رياكارى است. گاهى نوع غذا و محل‏اطعام و كيفيت‏سفره‏چيدن، تظاهر و خودنمايى است. گاهى مهمانهاى‏خاص و مدعوين، شايسته اطعام نيستند، يا با انگيزه‏هاى رياكارانه وحسابگرانه و مصلحت انديشانه دعوت مى‏شوند.


همه اينها نارواست و هدر دادن نعمتهاى الهى. پيامبر خدا(ص)فرمود: هركس طعامى را از روى ريا و خودنمايى اطعام كند و مهمانى‏دهد، در روز قيامت، همانند آن را خداوند از طعامهاى دوزخى به اومى‏خوراند. (12) .
و امام باقر(ع) فرمود: «وليمه‏»، در حد يكى دو روز، كرامت وبزرگوارى است، بيشتر از آن، ريا و سمعه است:
«الوليمة يوم او يومين مكرمة و مازاد رياء و سمعة.» (13) .


البته اينها در سوردادنها و مهمانيهاى رايج و مرسوم به مناسبتهاى‏ياد شده است. اما اصل مهمان‏دوستى و كرم و اطعام به محرومان،سخاوتى است كه هرچه بيشتر و مستمرتر باشد، بهتر و زيبنده‏تر است.
«هاشم‏»، جد بزرگ رسول خدا، هميشه سفره‏اى باز داشت و غذاى‏آماده او و خانه مهيايش براى عامه مردم، او را به سيادت و آقايى قريش‏رسانده بود.


«حاتم طايى‏»، سخاوتمند معروف عرب، خانه‏اى داشت كه ملجامردم و محل اميد بينوايان و مسافران و مهمانان مختلف بود.
امام حسن مجتبى(ع) مهمانخانه‏اى در منزل داشت كه به طورمعمول، از طبقات مختلف، بويژه افراد غريب و بى‏خانه و بينوا ومسافران و يتيمان و محرومان، پيوسته از آن بهره‏مند مى‏شدند.
براى كريمان بلندهمت، «اطعام‏» لذتى بيش از طعام خوردن دارد وحظ روحى آنان از اين رهگذر است.
چه زيباست اين كلام مولا على(ع) كه فرمود:
«قوت الاجساد الطعام، و قوت الارواح الاطعام‏»; (14) .
قوت و غذاى جسم، غذا خوردن است، ولى غذاى روح، اطعام وغذا دادن.
كسى مى‏گفت: بزرگترين لذت روحى من وقتى است كه عده‏اى‏نيازمند و تهيدست را به مهمانى دعوت كنم و آنها سر سفره نشسته ومشغول خوردن باشند و من از دور، اين صحنه را نگاه كنم و لذت ببرم!


در «قابوسنامه‏» چنين توصيه مى‏كند:
«چون ميهمان كنى، از خوبى و بدى خوردنيها عذر مخواه، كه اين طبع‏بازاريان باشد، هر ساعت مگوى كه فلان چيز بخور، خوب است! يا چرانمى‏خورى؟ يا من نتوانستم سزاى تو كنم، كه اينها سخن كسانى است كه يك بارميهمانى كنند.» (15) .
آداب مهمانى
ضيافت و مهمانى دو طرف دارد:
يكى مهمان مى‏شود، ديگرى ميزبان است.
يكى بر سر سفره ديگرى مى‏نشيند و طعام مى‏خورد، ديگرى‏سفره مى‏گسترد و اطعام مى‏كند. لذت يكى در غذا خوردن است، وديگرى در طعام دادن.
اصل مهمانى و ضيافت و مواردى را كه در اسلام، توصيه به‏مهمانى دادن شده است، بحث كرديم و با ميزبانان سخن گفتيم. اينك‏سخن با مهمان است و آداب مهمانى رفتن.
مهمان يا دردسر؟
در فرهنگ دينى ما، مهمان حبيب خدا و مايه بركت است، هديه‏اى‏از سوى پروردگار و عامل افزايش رزق و سبب آمرزش گناهان‏صاحبخانه و سبب نزول مغفرت الهى است. اينها همه بجا و درست،چرا كه فرموده معصومين و تعاليم مكتب است. اما در همين جا «هزارنكته باريكتر ز مو» وجود دارد كه اگر مهمانى رفتن ما سبب زحمت ورنجش صاحبخانه شود و او را به درد سر بيندازد، آن وقت چه؟ باز هم‏رحمت است؟!


البته همه يكسان نيستند و روحيه‏ها متفاوت است. بعضيها آمادگى‏پذيرش مهمان ندارند. برخى از وضع مالى مناسبى براى مهمان‏نوازى وخرج ضيافت‏برخوردار نيستند. بعضى از نظر جا و منزل و امكانات‏پذيرايى آبرومندانه از مهمان در مضيقه و فشارند. بعضيها اشتغالاتى‏دارند كه مهمانى مزاحم وقت و يا كارشان خواهد شد. اينجاست كه‏خود مهمان بايد مراعات حال طرف را بكند، انتظار بيش از حد نداشته‏باشد، بى‏خبر و بى‏دعوت نرود، ديروقت و نابهنگام بر سر صاحب‏منزل فرود نيايد و او را به تكلف و زحمت نيفكند (البته فرودهاى‏اضطرارى مستثنى است!...).
سفارش معاشرتى قرآن به مؤمنان در باره ادب مهمان شدن درخانه پيامبر(ص) چنين است:
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد!


بدون اذن و اجازه و دعوت براى طعام، وارد خانه پيامبر نشويد،
و هر گاه دعوت شديد، داخل شويد،
و چون غذا خورديد، پخش شويد (و برويد) و براى حرف زدن (و گپ زدن)ننشينيد، اين كار شما سبب اذيت پيامبر است و از شما خجالت مى‏كشد، ولى‏خداوند از گفتن حق، حيا نمى‏كند!» (16) .
در مهمانى اگر آداب و سنن اسلامى مراعات شود، ديگر مهمان،اسباب زحمت و بار خاطر نخواهد شد، بلكه مايه بركت و سبب‏خوشحالى خواهد بود و از همين جاست كه به مساله «تكلف‏»برمى‏خوريم كه پيامدهاى بدى دارد و مايه تلخكاميهايى در زندگى‏است.
«تكلف‏» يا «ماحضر»؟


در مثلهاى زيباى فارسى است كه: «رسيده، رسيده خورد»،
يا اينكه: «مهمان، هر كه باشد، در خانه هر چه باشد». (17) .
چيزى به نام «حفظ آبرو» يا «حيثيت‏»، براى برخى چنان تكلف‏آور ومشقت‏بار است كه براى آن خود را به زحمتهاى بسيار دچار مى‏كنند وبه هر قيمتى شده از مهمان پذيرايى مى‏كنند، مبادا كه آبرويشان برود.البته توقعات نابجاى برخى مهمانان هم در اين مساله دخالت دارد.
اين گونه مهمان كه ميزبان را به «تكلف‏» و زحمت مى‏افكند، نه تنهارحمت نيست كه شوم است. اگر ميان مردم و خويشاوندان صفا وصداقت و صميميت‏باشد و مهمانى از راه برسد و ديروقت‏يا نابهنگام‏باشد، بايد به هر چه كه «هست‏» قناعت كرد. نه مهمان توقع زيادى داشته‏باشد و نه صاحبخانه خود را به دردسر بيفكند. در اين صورت، دوستيهاو رفت و آمدها تداوم مى‏يابد.
اما رفت و آمدهاى هزينه‏ساز و خرج‏تراش و تكلف‏آور، سبب‏كاهش ديد و بازديدها و مهمانيها و موجب قطع رابطه‏ها يا كاهش وسردى آن مى‏گردد. درسى از امير مؤمنان(ع) بياموزيم:
مردى حضرت على(ع) را به خانه دعوت كرد. حضرت فرمود: به‏سه شرط مى‏آيم. آن مرد پرسيد: آن شرايط چيست؟ امام پاسخ داد:
يكى اينكه از بيرون خانه چيزى برايم تهيه نكنى.


دوم آنكه آنچه را در خانه دارى، پنهان و ذخيره نسازى (هر چه‏دارى بياورى).
سوم آنكه به خانواده‏ات اجحاف و فشار وارد نياورى.
مرد گفت: باشد، مى‏پذيرم.
حضرت قبول كرد و مهمان خانه او شد. (18) .
اين حديث، درسهاى عظيم و نكات ظريفى را بيان مى‏كند. بعضيهابه خانواده و همسر خويش زحمت‏بسيار مى‏دهند و تهيه بساط و مواديك سفره و پخت و پز را به او تحميل مى‏كنند تا يك مهمانى آبرومند برپا شود. زحمتش را خانم مى‏كشد، ولى پزش را آقا مى‏دهد. اين نوعى‏ستم به خانواده است و روا نيست كه از سوى مرد انجام گيرد.
در مهمانى رفتن، هم مهمان نبايد متوقع باشد كه براى او چنين وچنان كنند و به «ماحضر» - هر چه كه موجود است - قانع باشد، و هم‏صاحبخانه خرجى را بر خود و رنجى را بر عيال، تحميل نكند.
رسول خدا(ص) فرمود: مهمان تا دو شب مورد اكرام و پذيرايى‏قرار مى‏گيرد. اگر شب سوم فرا رسيد، ديگر او از اهل خانه محسوب‏مى‏شود، هر چه كه بود، مى‏خورد. (19) .
نيز از آن حضرت روايت است:
به خانه ديگرى چنان وارد نشويد و مهمان نرويد كه چيزى نداشته‏باشند تا خرج و انفاق كنند. (20) اين براى حفظ آبرو و عزت صاحبخانه‏است كه نزد مهمان شرمنده و سرافكنده نشود. در ضرب‏المثلهاى‏فارسى است كه: «مهمان ديروقت (يا: ناخوانده) خرجش به پاى خودش است‏».
سلمان و مسلمانى


روش مسلمانى را بايد از حضرت «سلمان‏» آموخت كه اهل قناعت‏و ساده‏زيستى بود و پرهيز از تكلف و تجمل. از اين‏رو سلمان فارسى‏در فضيلتها و ارزشها از «اهل‏بيت‏» به شمار مى‏آمد. (سلمان منااهل‏البيت). بارى، نقل خاطره‏اى از سلمان مناسب اين بحث است:
يكى از مسلمانان صدر اسلام به نام «ابووائل‏» مى‏گويد: من به اتفاق‏دوستم به خانه سلمان فارسى رفتيم و مدتى نشستيم. هنگام غذا فرارسيد. سلمان گفت: اگر نبود آنكه رسول خدا(ص) از تكلف وخويشتن را به زحمت افكندن نهى كرده است، برايتان غذاى خوبترى‏فراهم مى‏كردم. سپس برخاست و مقدارى نان معمولى و نمك آورد وجلوى مهمانان گذاشت. رفيقم گفت: كاش همراه اين نمك،

مقدارى‏سعتر (مرزه و آويشن) بود! سلمان رفت و ظرف آب خويش را «گرو»نهاد و كمى مرزه فراهم كرد و سر سفره نهاد. وقتى غذا خورديم،دوستم گفت: خدا را شكر كه به روزى خدا قانعيم! سلمان گفت: اگر به‏رزق خدا قانع بودى، الآن ظرف آب من در گرو نبود!... (21) .


سلمان اهل تكلف نبود. ولى وقتى مهمان، خواسته‏اى را بر زبان‏آورد و تمناى غذا و طعامى داشت، سلمان ناچار شد كه براى رضاى‏خاطر مهمان آن را تامين كند، هر چند با «رهن‏» گذاشتن وسيله زندگى!
بسيارى اوقات، نه تنها در مهمانيها، بلكه در مجموعه رفت وآمدها و روابط، توقعات بيجاى افراد از يكديگر، بار سنگينى را به‏دوش ديگران مى‏گذارد و اين هيچ پسنديده و اسلامى نيست! مهمان‏خوب كسى است كه وقتى به خانه كسى مى‏رود، بخصوص اگر بدون‏اطلاع دادن قبلى باشد،

همان جا كه كفشهايش را از پا در مى‏آورد، توقع‏و انتظار را هم از خود جدا كند و بيرون در بگذارد و وارد شود، تاجاى‏هيچ گله‏اى نباشد. وقتى بارى بر دوش ميزبان سنگينى نكند، اين گونه‏مهمانى بى‏زحمت و رنج است و اگر خدا كمك كند و همراه مهمان،روزى او را هم بفرستد كه چه بهتر.
در حديث است: «لا تكلفوا للضيف‏» يا «لا يتكلفن احد لضيفه ما لايقدر»; (22) براى پذيرايى از مهمان، خود را بيش از حد توان به زحمت ومشقت نيندازيد.


مى‏بينيد كه مساله، ظريف است و مرزها گاهى آشفته مى‏شود. هم‏دعوت به پذيرايى از مهمان كرده‏اند، هم نهى از تكلف! هم مهمان راموهبت الهى شمرده‏اند و مايه رزق و بركت‏خانه دانسته‏اند، هم ايجاداذيت و سختى براى ميزبان را نهى كرده‏اند. شناخت تكليف صحيح،هم براى مهمان هم ميزبان، دقت و ظرافت مى‏طلبد.
مهمان ناخوانده
روابط مودت‏آميز در جامعه اسلامى و ميان برادران دينى وخانواده‏ها، بايد در سطحى باشد كه رفت و آمدها گرم، و مهمانى‏دادنهاصميمى، مهمانى‏رفتنها بى‏تكلف، و پذيراييها خودمانى و بى‏گله باشد.اين مطلوب نهايى است، ولى رعايت آدابى خاص، بويژه آنجا كه‏محبتها و صميميتها در حدى نيست كه «هيچ آدابى و القابى مجوى‏»، ضرورى است. يكى از اين نكات، بى‏دعوت به مهمانى نرفتن است،يكى هم همراه دعوت شده را با خود نبردن! گرچه ميزبانان معمولامى‏گويند: «خوب، چه مى‏شد مهمانتان را هم مى‏آوريد، غريبه كه نيستيد،مى‏آوريد و دور هم بوديم و ... .»


اما توصيه اسلام به پرهيز از اين مساله است. حتى همراه بردن‏كودكان به مهمانى، اگر دعوت نشده‏اند، گاهى اشكال شرعى هم‏پيدا مى‏كند، بويژه اگر در دعوتنامه قيد شده باشد كه: «لطفا از آوردن‏بچه ... .»
امام صادق(ع) از رسول خدا نقل مى‏كند كه فرمود: «هر گاه يكى ازشما به مهمانى و طعامى دعوت شديد، فرزند خود را همراه نبريد، اگر چنين كنيد،كارى ناروا و غاصبانه كرده‏ايد.» (23) اين همان عادت ناپسند «طفيلى‏» و «قفيلى‏»بردن همراه است. و ... سومى را هم كه صاحبخانه مى‏شناسد!
در حديث ديگرى پيامبر اسلام به حضرت على(ع) در ضمن‏وصايايى فرمود:
«يا على! هشت گروهند كه اگر مورد اهانت قرار گرفتند، خودشان را سرزنش‏كنند، نه ديگرى را. يكى از آنان كسى است كه به مهمانى‏اى كه دعوت نشده برود وبر سر سفره ناخوانده بنشيند:
«الذاهب الى مائدة لم يدع اليها ... .» (24) .
گله نداشتن
مشهور است كه: «سفره نينداخته يك عيب دارد. سفره ان

داخته هزارعيب!» اين مثل همان كلام ديگر است كه مى‏گويند: ديكته نوشته نشده،غلط ندارد!
وقتى كسانى مهمانى مى‏دهند، بخصوص به صورت دسته‏جمعى‏و عمومى، چيزى به نام «گلايه‏» مطرح مى‏شود. البته ما نبايد اهل گله‏باشيم كه چرا مثلا ما را خبر نكردند، مگر غريبه بوديم كه دعوت نشديم‏و ... . از طرف ديگر هم ميزبان بايد خود را براى گلايه‏هاى احتمالى‏آماده كند.
اما آنچه براى ديگران بسيار كارساز است، «عدم توقع‏» است. نتيجه‏اين روحيه، آرامش وجدان و آسايش درون است. اگر كسى از دوستان،بستگان، همسايگان و همكاران، سورى داد و ما جزو مدعوين نبوديم،چه جاى گلايه؟ . .. مگر به ما بدهكار بوده است؟ شايد دسترسى‏نداشته، شايد فراموش كرده كه بگويد و از قلم افتاده‏ايم، شايد از نظر جاو غذا، امكانات و ظرفيت نبوده، و ... يا به هر دليل ديگرى به ما نگفته‏است.


چرا به ما بر بخورد و غبار كدورت بر آينه دوستيهايمان بنشيند؟!حيف است كه حريم و مرز دوستيها و خويشاونديها با اين گونه‏مسايل، آشفته گردد.
زبان به گلايه گشودن، هم طرف مقابل را شرمنده و رنجيده‏مى‏كند، هم نشانه كم‏ظرفيتى و دون‏همتى و حقارت نفس گله كننده‏است.


مناعت طبع، گوهرى است كه نبايد آن را با سنگ «توقعهاى كوچك‏»شكست! اگر به مهمانى هم رفتيم و غذا و جا و شرايط بر طبق ميل وانتظارمان نبود، باز هم عيب‏جويى و شكوه، مناسب نيست; زيراگلايه‏هاى بعدى، نه عيوب و كاستيهاى گذشته را اصلاح مى‏كند، نه‏چيزى عايد ما مى‏شود. تنها پايين بودن سطح انديشه و افق فرهنگ‏خويش را با اين كار، نشان داده‏ايم.
ايثار و گذشت و بلندنظرى و والاهمتى، مخصوص همين‏جاهاست! پس همت‏بلند دار ... مبادا صفاى دوستى و خويشاوندى باچنين توقعهايى به كدورت مبدل شود. حيف است!
سلام و مصافحه
پيوندهاى اجتماعى، نيازمند «تحكيم‏» است.
استوارسازى اين رشته‏ها با كلى‏گويى به دست نمى‏آيد. بايدنمونه‏هاى عملى و مصداقهاى خاص و روشن ارائه شود، تا مرزهاى‏دوستى و پيوندهاى عاطفى استوارتر گردد و پايدار بماند. «سلام‏» ودست دادن يكى از اين امور است.
سلام، چراغ سبز آشنايى است.


وقتى دو نفر به هم مى‏رسند، نگاهها كه به هم مى‏افتد، چهره‏ها كه‏رو در رو قرار مى‏گيرد، نخستين علامت صداقت و مودت و برادرى،«سلام دادن‏» است و در پى آن، دست دادن و «مصافحه‏».
دو نفر را تصور كنيد كه به يكديگر مى‏رسند، آشنا و دوست هم‏هستند. در اين برخورد، بهتر است نخستين كلامشان چه باشد؟ آيامناسب‏تر از «سلام‏» چيزى سراغ داريد؟
مفهوم سلام
سلام، اطمينان دادن به ط

رف مقابل است كه: هم سلامتى وتندرستى تو را خواستارم، هم از جانب من آسوده باش و مطمئن، كه‏گزندى به تو نخواهد رسيد. من خيرخواه تو هستم، نه بدخواه وكينه‏ورز و دشمن. نيز نوعى درود و تحيت اسلامى است كه دو مسلمان‏به هم مى‏گويند. اين معناى شعار اسلامى سلام است.
دست دادن و دست هم را صادقانه به گرمى فشردن، نشان ديگرى‏از محبت و صميميت و خيرخواهى است. دلها را به هم نزديكتر ومحبتها را بيشتر مى‏سازد. تماس دو دست، قلبها را نيز به هم نزديكترمى‏كند، اگر منافقانه و دروغ و فريب نباشد!
«دست در دست، چو پيوند دو قلب.


گرمتر مى‏گردد،
دل آزرده دوست،
نرمتر مى‏گردد ...»
بارى ... سلام، نام خداست و تحيت الهى. سفارش پيامبر است وامامان. تا آنجا كه فرموده‏اند: اگر كسى پيش از سلام، شروع به سخن‏كرد، جواب ندهيد:
«من بدء بالكلام قبل السلام فلا تجيبوه.» (1) .
در حديث ديگرى امام صادق(ع) از قول خداوند نقل مى‏كند كه:بخيل، كسى است كه از سلام دادن به ديگرى بخل ورزد:
«البخيل من بخل بالسلام.» (2) .
راستى ... سلام دادن به ديگرى نه تنها چيزى از قدر و جايگاه‏انسان نمى‏كاهد و هيچ گونه ضرر و زيان مادى، پولى، آبرويى‏و ... ندارد، بلكه محبت‏آور و صفابخش است و خداپسند و سيره‏رسول خدا(ص) و روش و منش اولياء الهى است. به علاوه، نشانه‏اى ازتواضع و فروتنى و نداشتن كبر است. انسانهاى متواضع، نه تنها زيان‏نمى‏بينند، بلكه عزت و محبوبيت هم پيدا مى‏كنند. امام صادق(ع)فرمود:


«من التواضع ان تسلم على من لقيت‏»; (3) .
از نشانه‏هاى فروتنى اين است كه به هر كس برخوردى، سلام‏دهى.
پيامبر اكرم(ص) نيز فرمود:
«اذا تلاقيتم، فتلاقوا بالتسليم و التصافح‏»; (4) .
هرگاه يكديگر را ديدار كرديد، با «سلام‏» و «دست دادن‏» با هم ديداركنيد.
ادب و آداب سلام
سيره رفتارى پيامبر خدا آن بود كه به هر كه مى‏رسيد - حتى كودكان- ابتدا به او سلام مى‏كرد، بخصوص در مورد سلام كردن به كودكان‏مى‏فرمود: پنج صفت است كه تا زنده‏ام، آنها را رها نخواهم كرد، يكى‏هم سلام دادن به كودكان است، تا پس از من «سنت‏» گردد. (5) .


اين خصلت‏خجسته، از اخلاق حسنه و روحيه پاك و تواضع اوسرچشمه مى‏گرفت. اينها درست; ولى ادب اقتضا مى‏كند كه‏كوچكترها به بزرگترها سلام كنند. در حديث آمده است كه پيامبراكرم(ص) فرمود:
كوچك به بزرگ سلام كند

،
يك نفر به دو نفر،
و جمعيت كم به جمعيت فراوان،
و سواره بر پياده،
و رهگذر، بر كسى كه ايستاده است.
و ايستاده بر كسى كه نشسته است. (6) .


سلام را بايد آشكارا، بلند و با صداى رسا ادا كرد. احاديث فراوانى‏با عنوان «الجهر بالسلام‏» و «افشاء سلام‏» آمده كه سفارش اكيد دارد كه‏سلامها، رسا و بلند باشد، نه زير لب و آهسته و نامفهوم و ناقص. جواب‏سلام نيز بايد همين گونه باشد، يعنى بلند و واضح، تا طرف بشنود.
اگر در برخورد با ديگران يا ورود به جلسه و جمعى، يا رسيدن به‏خانه و محل كار، سلام بگوييد، ولى آهسته، شايد سلامتان را نشنوند. بااينكه شما سلام داده‏ايد، ولى به دليل سر و صدا يا جمع نبودن حواس ياهر عامل ديگر، سلامتان را نشنوند، شما را بى‏ادب و بى‏اعتنا خواهندشمرد و متكبر خواهند پنداشت.


يا اگر سلام ديگرى را جواب دهيد; اما آهسته و زير لب، به گونه‏اى‏كه نفهمد و نشنود، شايد پيش خود فكر كند مساله‏اى، خصومتى و ...پيش آمده، يا شما سرسنگين و متكبر شده‏ايد كه حتى جواب سلامش‏را هم نمى‏دهيد يا با دشوارى و بى‏علاقگى جواب مى‏دهيد.
راه جلوگيرى از اين سوءتفاهمها و بدگمانيها، رعايت همان‏دستور دينى در معاشرتها است، يعنى آشكارا سلام كردن.


امام صادق(ع) مى‏فرمايد:
«هرگاه يكى از شما سلام مى‏دهد، سلامش را آشكارا بگويد. نگويد كه «سلام‏دادم، ولى جوابم ندادند»، شايد سلام داده ولى آنان نشنيده باشند! و هرگاه يكى ازشما جواب سلام مى‏دهد، جواب را آشكارا و بلند بگويد، تا آن مسلمان ديگرنگويد كه «سلام كردم ولى جوابم را ندادند!» (7) .
اگر سلام مستحب است، جوابش واجب است. البته بيشترين‏ثواب نيز از آن كسى است كه شروع به سلام كند.
آن كه سلام مى‏دهد، پاسخش را بايد گرمتر و بيشتر داد، چرا كه‏سلام نوعى تحيت و هديه از سوى يك مؤمن است و هديه را بايدپاسخى بهتر ارائه داد، تا نشان قدرشناسى باشد. و اين تعليم قرآن كريم‏است كه تحيت ديگران را به گونه‏اى بهتر پاسخ دهيد: «... فحيوا باحسن‏منها» (8) ، يا مثل همان را بازگردانيد.


دست دادن
گفتيم كه «مصافحه‏» هم، «دوستى‏آور»، «كدورت‏زدا» و «محبت‏آفرين‏»است. ما علاقه خود و صميميت را با دست دادن ابراز مى‏كنيم.برعكس، اگر با كسى كدورت و دشمنى داشته باشيم، از دست دادن با اوپرهيز مى‏كنيم. به همين خاطر، اين دستور مقدس و پربركت اسلامى،در تحكيم رابطه‏هاى دوستى و اخوت، ثمربخش است.


امام باقر(ع) فرمود: هر دو نفر مؤمنى كه با هم دست‏بدهند، دست‏خدا ميان دست آنان است و دست محبت الهى بيشتر با كسى است كه‏طرف مقابل را بيشتر دوست‏بدارد. (9) .
و نيز امام صادق(ع) فرمود:
هنگامى كه دو برادر دينى به هم مى‏رسند و با هم دست مى‏دهند،خداوند با نظر رحمت‏به آنان مى‏نگردد و گناهانشان، آن سان كه برگ‏درختان مى‏ريزد، فرو مى‏ريزد، تا آنكه آن دو از هم جدا شوند. (10) .
شيوه مصافحه
دست دادن نيز، همچون سلام، ادب و آدابى دارد. يكى از آنهاپيوستگى و تكرار است. در يك سفر و همراهى و ديدار، حتى چند باردست دادن نيز مطلوب است.
ابوعبيده نقل مى‏كند: همراه امام باقر(ع) بودم. اول من سوارمى‏شدم، سپس آن حضرت. چون بر مركب خويش استوار مى‏شديم،سلام مى‏داد و احوالپرسى مى‏كرد، چنان كه گويى قبلا يكديگر رانديده‏ايم. آنگاه مصافحه مى‏كرد. هرگاه هم از مركب فرود مى‏آمديم وروى زمين قرار مى‏گرفتيم، باز هم به همان صورت، سلام مى‏كرد ودست مى‏داد و احوالپرسى مى‏كرد و مى‏فرمود: «با دست دادن دو مؤمن،گناهانشان همچون برگ درختان فرو مى‏ريزد و نظر لطف الهى با آنان است، تا از هم‏جدا شوند.» (11) .


از آداب ديگر مصافحه، فشردن دست، از روى محبت و علاقه‏است، اما نه در حدى كه سبب رنجش و درد گردد. (12) .
جابر بن‏عبدالله مى‏گويد: در ديدار با رسول خدا(ص) بر آن‏حضرت سلام كردم. آن‏حضرت دست مرا فشار داد و فرمود: دست‏فشردن، همچون بوسيدن برادر دينى است. (13) .
همچنين هنگام مصافحه، طول دادن و دست را زود عقب نكشيدن‏از آداب ديگر اين سنت اسلامى است. در مصافحه، پاداش كسى بيشتراست كه دستش را بيشتر نگه دارد. (14) .
پيامبر اسلام(ص) نيز اين سنت نيكو را داشت كه چون با كسى‏دست مى‏داد، آن قدر دست‏خود را نگه مى‏داشت، تا طرف مقابل دست‏خود را سست كند و عقب بكشد. (15) .


بارى ... محبت قلبى را بايد آشكار ساخت.
علاقه، گنجى نهفته در درون است كه بايد آن را استخراج و آشكاركرد، تا از بركاتش بهره برد. روشنترين خير و بركتش، تقويت دوستيهاو تحكيم آشناييها و رابطه‏ها است. به دستور اسلام، هرگاه مؤمنى راملاقات مى‏كنيد، مصافحه كنيد، خوشرويى و چهره گشاده و بشاش وخندان به هم نشان دهيد. (16) .
از آثار ديگر مصافحه، «كينه‏زدايى‏» است. پيامبر خدا(ص) فرمود:
«تصافحوا، فان التصافح يذهب السخيمة‏» (17) و «تصافحوا فانه يذهب بالغل‏». (18) مصافحه كنيد و دست دهيد، چرا كه آن، كينه و كدورت را مى‏زدايد.
دست دادن با زنان.


بر اساس «مكتبى‏» بودن مرز دوستيها و رابطه‏ها و معاشرتها، دست‏دادن با نامحرم، حرام است و صرف دوستى و رفاقت و آشنايى وهمكار بودن يا ملاحظات سياسى و ديپلماسى در سفرهاى خارجى وديدارهاى رسمى، دليل نمى‏شود كه كسى با نامحرم و اجنبى، مصافحه‏كند. روشنفكر مآبى در اين مساله جايى ندارد. رسول خدا فرمود: بازنان دست نمى‏دهم (19) (البته زنان نامحرم). و در حديث نبوى ديگرى‏آمده است:


«اگر زنى بخواهد با مرد نامحرم دست‏بدهد (كه نبايد دست دهد) و ناچارباشد، يا بخواهد با او «بيعت‏» كند، از پشت لباس (و با وجود حايل و پوشش دست،دستكش) مانعى ندارد.» (20) .
البته معيار عمل، فتواى مجتهدى است كه از او تقليد مى‏كنيد و هرمسلمان متعهد، بايد براى عمل خود ملاك و حجت‏شرعى داشته باشد.
ادب
از قيمتى‏ترين سرمايه‏ها و ميراثهاى حيات آدمى «ادب‏» است،حتى بالاتر از ثروت و سرمايه است (ادب مرد، به ز دولت اوست).
در برخوردها چيزى به زيبايى و جذابيت ادب نمى‏رسد. بايد آن‏را آموخت، به كار بست تا روابطى سالم و احترام‏آميز و پايدار ميان‏افراد، حاكم شود. اما همين واژه متداول و مشهور، گاهى تعريفى‏ناشناخته و حد و مرزى مبهم دارد. از اين‏رو مناسب است كه بر مفهوم وجايگاه و شرايط آن، تاملى مجدد داشته باشيم و بدانيم كه براستى «ادب‏چيست؟».
ادب چيست؟
اين صفت كه سرمايه ارزشمند رفتارى انسان و رسالت پدر و مادرو مربى است‏بر چه پايه‏هايى استوار است؟ آيا يك خصلت درونى‏است؟ آيا رفتارى اجتماعى است‏يا حالتى روحى؟ رمز اينكه انسان ازافراد مؤدب، خوشش مى‏آيد چيست؟
وقتى سخن از «ادب‏» به ميان مى‏آيد، نوعى رفتار خاص و سنجيده‏با افراد پيرامون (از كوچك و بزرگ و آشنا و بيگانه) در نظر مى‏آيد. اين‏رفتار كه از تربيت‏شايسته نشات مى‏گيرد، به نحوه سخن گفتن، راه‏رفتن، معاشرت، نگاه، درخواست، سؤال، جواب و ... مربوط مى‏شود.
ادب، هنرى آموختنى است. مى‏توان گفت: «ادب، تربيت‏شايسته‏است‏»، خواه مربى، پدر و مادر باشد، يا استاد و مربى.
امام صادق(ع) فرمود: پدرم مرا به سه نكته ادب كرد ... فرمود: هركس با رفيق بد همنشينى كند، سالم نمى‏ماند و هر كس كه مراقب و مقيدبه گفتارش نباشد پشيمان مى‏گردد و هر كس به جاهاى بد، رفت و آمدكند، متهم مى‏شود: «ادبنى ابى بثلاث ... قال لى: يا بنى! من يصحب صاحب‏السوء لا يسلم و من لا يقيد الفاظه يندم و من يدخل مداخل السوء يتهم.» (1) .
آنچه در اين حديث مطرح است، ضابطه داشتن «دوستى‏» و «گفتار»و «معاشرت‏» است. دوست دارى با تو چگونه رفتار كنند؟ مگر نه اينكه‏مى‏خواهى تو را با احترام ياد كنند؟ خوبيهايت را بگويند؟ نام و لقب‏زشت‏بر تو نگذارند؟ مگر نه اينكه از توهين و تحقير و استهزاى‏ديگران نسبت‏به خودت ناراحت و

رنجيده مى‏شوى؟ مگر نه اينكه‏دوست دارى در جمع مردم، مورد تكريم و تشويق و توجه قرار گيرى؟
يكى از نكات مهم مربوط به معاشرت، آن است كه آنچه را در باره‏خود نمى‏پسندى، در باره ديگران هم روا ندانى و آنچه نسبت‏به‏خويش دوست مى‏دارى، براى ديگران هم بخواهى و آنچه را در كارديگران زشت مى‏شمارى، براى خود نيز زشت‏بدانى. اگر از كارهاى‏ناپسند ديگران انتقاد مى‏كنى، همان كارها و صفات در تو نباشد. اين‏نوعى «خود ادب كردن‏» است و كسى به اين موهبت دست مى‏يابد كه ازفرزانگى و هوشيارى و عقلانيتى تيز و بصير برخوردار باشد. به‏فرموده حضرت امير(ع):
«كفاك ادبا لنفسك اجتناب ما تكرهه من غيرك‏»; (2) .


در ادب كردن تو نسبت‏به خويشتن، همين تو را بس كه آنچه را ازديگرى ناپسند مى‏بينى از آن پرهيز كنى.
هر كس حد و مرز خود را بشناسد و از آن فراتر نرود، داراى ادب‏است. بى‏ادبى، نوعى ورود به منطقه ممنوعه و پايمال كردن حد و حريم‏در برخوردهاست. اين سخن بلند علوى را هم در اين زمينه بخوانيم كه‏فرمود:
«افضل الادب ان يقف الانسان على حده و لا يتعدى قدره‏»; (3) .
برترين ادب، آن است كه انسان بر سر حد و مرز و اندازه خويش‏بايستد و از قدر خود فراتر نرود.
ادب، به خودى خود يك ارزش اخلاقى و اجتماعى است وارزش‏آفرين، هم براى فرزندان، هم براى اولياء كه تربيت‏كننده آنانند.ادب در هر كه و هر كجا باشد، هاله‏اى از محبت و مجذوبيت را بر گردخود پديد مى‏آورد و انسان باادب را عزيز و دوست‏داشتنى مى‏كند.ادب، خودش يك سرمايه است و هر سرمايه‏اى بدون آن بى‏بهاست. مدالى است‏بر سينه صاحبش كه چشمها و دلها را خيره و فريفته‏مى‏سازد.
آراستگى هر چيزى به چيزى است.
آن گونه كه علم، با حلم آراسته مى‏گردد،


و شجاعت، با گذشت و عفو زينت مى‏يابد،
و ثروت، با انفاق و بخشش، ارزش پيدا مى‏كند،
حسب و نسب هم با ادب، ارج مى‏يابد. شرافت نسب و اعتبارخانوادگى و آبرو و وجهه اجتماع، بدون داشتن ادب، آرايشى سطحى‏بر چهره‏اى زشت است. اين سخن حضرت على(ع) است كه:
«لا شرف مع سوء الادب‏»; (4) .
با بى‏ادبى، هيچ شرافتى نيست.
كسى كه بى‏اصل و تبار و نسب و حسب باشد، اگر ادب داشته‏باشد، شرافت مى‏يابد. ادب، حتى نسب و تبار نامناسب را هم‏مى‏پوشاند. كلام اميرالمؤمنين(ع) چنين است:
«حسن الادب يستر قبيح النسب.» (5) .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید