بخشی از مقاله

تاریخ تعلیم و تربیت در اسلام ( قرن 1- 6 هجری)


نخستین حرکت در مسیر تعلیم و تربیت اسلامی با پیغمبر اکرم (ص) بوده است. پیغمبر اسلام ضمن انجام رسالت و دعوت به دین جدید، همچنین رهبر و رئیس حکومت، مربی و معلم بانفوذ نیز بود. پروفسور مک دونالد (prof.D.B.macdonald ) طی مقاله ای تحت عنوان تربیت اخلاقی مسلمین از قول یکی از علمای کلام دوره های اولیه اسلام از رسول خدا بدینگونه توصیف می نماید: محمد از مکتب تربیتی خداوند یک نمونه است، رفتار و سکنات او با قرآن مطابقت دارد او تربیت یافته قرآن است و خود مربی مخلوقات می باشد از جمله صفات بارز باریتعالی ((رب)) است به معانی تربیت کردن، پروراندن و بکمال رسیدن بکار می رود پیغمبر اکرم با آگاهی مستقیم و نزدیک از نقش و مقام تربیتی پروردگار خویش می فرماید:


((ادیبی ربی فاحسن تادیبی)) پیغمبر اکرم و دیگر انبیا تنها شاگردان این مکتب نیستند. بلکه پروردگار صانع و معلم و مربی کلیه مخلوقات خویش بوده و انبیاء و کتب آسمانی وسیله و واسطه ابلاغ بوده اند. بنابراین اساس و مبانی تعلیم و تربیت اسلامی و نیز مرجع آن قرآن خواندن است که ستون اصلی آموزش و پرورش است و مورد تاکید تعلیمات اسلامی. اولین آیه قرآن – اقرا باسم ربک الذی خلق- است که پیغمبر را مورد خطاب قرار می دهد و او را به خواندن امر می کند در صدر اسلام با اجرا و گسترش آن در سطح وسیعی تحقق پیدا می نماید در دوران شکل گیری و سازمان یابی اسلام به عنوان یک دین و یک حکومت تعلیم و تربیت اسلامی متکی به دو پایه بود:
الف) یادگیری و انتقال دانشها به عنوان یک ایدئولوژی و به بیان دیگر یک مسئولیت دینی بود.


ب) هدف از این کار تنها الله و کسب رضای او بوده است
قرآن مجید و حدیث نبوی پایه و اساس فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی را تشکیل می دهد- تعلیم و تحصیل از کارهای ارزشمند می باشد. در اسلام هدف از علم هر آن چیزی است که با موضوعات دینی پیوستگی دارد و منشاء آن نیز قرآن و حدیث است اگر ضرورتی برای تحصیل علوم دیگر احساس می گردید می بایست نتیجه و حاصل آن به آموزش قرآن و حدیث بیانجامد.


با بررسی دقیق می توان نتیجه گرفت که از زمان حیات حضرت رسول مسئله تعلیم و تربیت اسلامی مورد توجه و دقت بوده و همواره حالت توسعه و پیشرفت داشته است. و با مساعی مردانی چون النمری(متوفی 462 هجری) زرنوجی(متوفی 591 هجری) و اخوان الصفا و امام محمد غزالی(متوفی 505 هجری) و ابن خلدون(متوفی808 هجری) دوران مشعشعی پیموده است به اسناد منابع موجود می توان نظر دکتر طوطح(totah ) را پذیرفت که می گوید: فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی در طول تاریخ خود به چهار هدف زیر توجه داشته است:


الف) هدفهای دینی ب) هدفهای اجتماعی
ج) لذت ذهنی و فکری د) هدف مادی
طوطح با طرح چهار مورد فوق با این گفته ابوعمر یوسف بن عبدالبر النمری القرطبی همصدا می شود که: در تحصیل علم کوشا باش که دانش ترا به سوی دین رهبری می کند. ذهن را روشن می سازد، در خلوت و تنهائی دوست و مونس، در مناسبات اجتماعی بسیار آموزنده و ارزنده است و بالاخره اینکه درهای سعادت دنیوی و مادی را به روی تو می گشاید.
تعريف فلسفه:


فلسفه یا فیلوسوفیا از دو کلمه فیلو به معنی دوستداری، سوفیا به معنی دانایی، ترکیب یافته است. یعنی دوستداری دانایی این معنی خیلی دقیق و راهبر است چرا که هم خواستگاه هم مقصد فلسفه را روشن می سازد. می گویند این کلمه را اولین بار سقراط بکار برد تا حساب خود را از گروهی که آن زمان سوفیست نامیده می شدند جدا سازد.
اگر در جایی فلسفه را با قید بکار ببریم منظورمان بررسی و شناخت تحلیلی و انتقادی مسائل اساسی تربیت و تجارب تربیتی انسان است در ارتباط با کل هستی. در فلسفه تربیت ما در جستجوی تربیت انسان کامل از طریق انتخاب بهترین هدف، محتوا و روش و غیره خواهیم بود.


کلمه تربیت از نیروی عضلات بدن تا کمالات معنوی را شامل می شود. بطوریکه امروزه سخن از تربیت بدنی، تربیت فنی و حرفه ای، تربیت نظامی و تربیت معلم، تربیت مهندس و ... به میان می آید مسلم است این گونه افعال لزوما مشمول تربیت در معنایی که گفتیم نمی شود. این قبیل آموزشها موقعه ایی تربیت تلقی می شوند که از عمق کافی برخوردار باشند و مخصوصا با هدفهای متعالی و ارزشمند پیوند حاصل کنند در غیر این صورت یک نوع ایجاد عادت یا مهارت در اثر تمرین و تکرار و تقویت می باشند که فاقد خصوصیات اصلی تربیت است. آنچه از واژه تربیت می توان استنباط کرد این است که تربیت شامل ایجاد یا فعلیت بخشیدن هر نوع کمالی در انسان می شود که مطلوبیت و ارزش داشته باشد این کمال گاهی جنبه شناختی دارد که به دانش و شناخت و آگاهی انسان مربوط می شود. گاهی جنبه حرکتی دارد که با نگرش، اعتقاد، ایمان و علاقه، احساسات، تمایلات انسان مرتبط است.


تربیت همان کشاندن، آدمی است به سوی ارزشهای والای انسانی، چنانچه آن ارزشها را بفهمد، بپذیرد، دوست بدارد و بکار آورد و این برترین معنای تربیت است که همانا رو کردن آزادانه و آگاهانه به ارزشهاست. به عبارت کاملتر تربیت عبارت است از فراهم کردن زمینه ها و عوامل برای شکوفا کردن و به فعلیت رساندن استعدادهای بالقوه انسان و حرکت تکاملی او به سوی هدف مطلوب منطبق بر اصولی معین و برنامه ای منظم و سنجیده.


روش تربیت:
کاربرد هر روشی در تربیت از دو حالت خارج نیست یا خشک است و غیر قابل انعطاف و خشن و در نتیجه نامطلوب می باشد و بر عکس ممکن است منطبق بر نیازها، علایق، شخصیت کودک به عنوان انسانی بالقوه دارای اراده و مختار، در هر حال مطلوبیت یا عدم مطلوبیت روشها بر اساس نظام ارزشی و اخلاقی و معیارهای فرهنگی هر جامعه سنجیده و معین می شود. مثلا در فرهنگ اسلامی که انسان موجودی دارای اراده و قدرت انتخاب شده کاربرد هر روشی که در تضاد با این اصل باشد نادرست است بر این اساس انتخاب و کاربرد روشهایی که متضمن اطاعت کورکورانه و تحمیل درس و عقیده باشد فاقد اعتبارند.
مفهوم فلسفه تربیت:
فلسفه تربیت در جستجوی ایجاد نظریه هایی درباره ماهیت انسان، جامعه و جهان می باشد تا بتواند توسط آنها داده های گاه متعارض پژوهشهای علوم رفتاری را نظم دهد. و هدفهایی را که تربیت باید تادیب کند و وسایل کلی را که در نیل به آنها می تواند بکار ببرد معلوم نماید. فلسفه تربیت پرسیدن پرسشهایی است برای رسیدن به راه و رسم تربیت درست، منسجم، پیوسته و هماهنگ و جلوگیری از تضاد و تناقض در نظر و عمل و تربیت، پرسشهایی نظیر ماهیت انسان چیست؟ کمال انسان در چیست؟ آیا زندگی معنا و هدفی

ارد؟ آیا تربیت امر ضروری است؟ از آنجا که پاسخ این سئوالات برای تدارک یک جریان درست و هماهنگ تربیتی ضرورت دارد و همه آنها لزوما مبنای فلسفی دارند بنابراین فلسفه تربیت یا حکمت تربیت معرفتی است برای راه گشایی خردمندانه در عمل تربیتی- در حقیقت کوششی است برای نظم بخشیدن یافته های علوم رفتاری و علومی که به نحوی با انسان و تربیت او سر و کار دارد از یک طرف تنظیم نظریه عمومی درباره تربیت انسان و هدایت وی به سوی یک زندگی مطلوب از طرفی دیگر یک عالم تربیتی برای این که انسجام در عقاید خود داشته باشد و در گفتار و کردار دچار تناقض نباشد به ناچار باید از یک فلسفه تربیتی پیروی کند برای این منظور ضرورتا بایستی با افکار و عقاید فلاسفه که کمتر دچار تناقض گویی هستند آشنا شوند.حسین شکوهی
ضرورت و اهمیت تعلیم و تربیت
رشد فرد:
نقش شگفت انگیز تعلیم و تربیت در زندگی

انسان ( و حتی حیوان) بر هیچ خردمندی پوشیده نیست و تا کنون هم ضرورت آن مورد تردید قرار نگرفته است، چرا که تعلیم و تربیت صحیح می تواند فرد را به اوج ارزشها برساند و اگر غلط افتد وی را به سقوط کشاند زیرا آدمی ( بر خلاف حیوانات که آگاهیها و نیازهای خود را به صورت غریزی می دانند) در آغاز ولادتش فاقد علم و ادراک و تربیت و کمال است و به تدریج با تعلیم و تربیت مستقیم و غیر مستقیم ، استعدادهای بالقوه او به فعلیت می رسد و رشد و تکامل می یابد چنانکه قرآن مجید می فرماید:
َوالله اَخَرجَکم مِن بطونِ امَهاتِکم لَاتَعلَمونَ شَیئا وَ جَعَلَ لَکم الَسمعَ وَ الاَبصارَ و الاَفِئدَهَ لَعَلَکم تَشکرون.


و خداوند شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد در حالی که هیچ نمی دانستید و برای شما گوش و دیدگان دلها قرار داد تا شکر گذار باشید.
از این رو مکتب اسلام برای تربیت در تمام مراحل و مقاطع زندگی حتی قبل از ولادت و حین تولد و دوران شیر خوارگی و غیره دستورهای ویژه ای داده است تا انسان از کودکی در کانون خانواده و در آغوش والدین معلم و فرهنگ، محیط، تعلیم و تربیت مناسب و لازم را ببیند و برا ی مراحل عالیتر زندگی انسانی آماده شود و پرورش یابد.


بر این اساس شکوفایی استعدادها و ارزشهای والای انسانی مبتنی بر تعلیم و تربیت است و انسان و وصولش به کمال نهایی، همه مرهون تعلیم و تربیت صحیح است. آری، آفرینش انسان به گونه ای است که سیما و سیرتش، دنیا و آخرتش، با تعلیم و تربیت ساخته و پرداخته می شود و به کمال وجودی شایسته حال خود می رسد، زیرا انسان خویش را نشناسد و رابطه خود را با جهان و خلق و خالق نیابد و نداند که از کجا آمده و در کجاست و به سوی کدامین مقصد در حرکت است و چه برنامه و راهی را باید دنبال کند هرگز هدف و هویتی انسانی نخواهد داشت و این موهبت تنها در پرتو تعلیم و تربیت بدست می آید.


به همین سبب ابوحامد محمد غزالی و خواجه نصیرالدین طوسی و بسیاری از علمای دیگر، تعلیم و تربیت را اشرف صناعات و برترین دانشها دانسته اند.
رشد اجتماع:
تعلیم و تربیت از آغاز زندگی بشر بر فراز کره خاکی و تصرف او در طبیعت و تاثیر وی در جامعه وجود داشته است و همواره شناسایی نیازهای مادی و معنوی انسان و روش ارضای آنها از طریق تعلیم و تریت بدست می آمده و به نسل بعد منتقل می شده است تا رفته رفته دامنه این شناخت به رشد و دانش و تکنولوژی امروز رسیده است.
تعلیم و ترببیت اعم از رسمی و غیر رسمی، عمدی و غیر عمدی نه تنها می تواند در رشد اخلاقی، عقلانی، رفتاری و حتی جسمانی فرد موثر باشد، بلکه وسیله ای در جهت رفع نیازهای حقیقی( اقتصادی، سیاسی، نظامی و غیره ) و مصالح اجتماعی به شمار می آید، یعنی نقش تعلیم و تربیت نه تنها در عینیت بخشیدن به زندگی مادی و معنوی فرد متوقف و محدود نمی شود بلکه تمام شئون اجتماعی او را در بر می گیرد و عامل رشد و تحول اساسی جامعه می گردد.


از این رهگذر است که به اطمینان می توان گفت مشخصه یک جامعه سالم و رشد یافته، تنها داشتن موقعیت جغرافیایی خوب و معادن متنوع و منابع مالی نیست بلکه نظام تعلیم و تربیتی زنده و موقتی است که انسانهایی آزاده، مستقل، خلاق، مبتکر و تلاشگر می سازد تا جامعه را در زمینه های علوم، صنایع، اقتصاد، سیاست و غیره از عقب ماندگی نجات دهند زیرا همه اصلاحات و فعالیتها، بوسیله اندیشه و تلاش انسان انجام می گیرد و وقتی او اصلاح و سالم پرورش یافت همه چیز بخوبی ساخته می شود.
تعلیم و تربیت از دیدگاه صاحبنظران بزرگ


تعلیم و تربیت از دیدگاه افلاطون (427- 346 ق-ح)
افلاطون نخستین متفکری است که به تاثیر جامعه (بویژه سیاست) در تعلیم و تربیت و نیز تعلیم و تربیت در جامعه و سیاست توجه کرده و به مطالعه اوضاع و فلسفه آن پرداخته است. نظریات تربیتی او را می توان در اثارش بویژه کتاب جمهور و رساله های دیگر، نظیر ((پروتاگوراس)) ((نوامیس)) و ((منون)) یافت.


اصول عمده فلسفه افلاطونی را که مبنای نظریه تربیتی اوست علاوه بر اصل وجود خداوند، اصل ارتباط با مثل و اصل بقای نفس بعد از مرگ می توان به این شرح خلاصه کرد: الف: تامین سعادت انسان مستلزم حفظ جامعه و تامین عدالت در آن است- ب: میان ساختار جامعه و وجود نفسانی فرد هماهنگی برقرار است برای مثال همانگونه که جامعه به سه طبقه تقسیم می شود قوای نفسانی فرد نیز شامل سه قوه شهویه، غضبیه و عاقله است- ج) مهمترین کار جامعه، شناختن مستعدترین افراد و تربیت آنان برای زمامداری است.- د) تعلیم و تربیت باید به وسیله دولت و جامعه انجام گیرد. ه) تعلیم و تربیت در صورتی مثمر و موثر خواهد بود که عوامل فساد در جامعه وجود نداشته باشد.
به عقیده افلاطون جامعه از سه طبقه تشکیل شده است:


1) طیقه پیشه وران اعم از کارگر و کشاورز که می توان آن را از لحاظ ارزش به آهن تشبیه کرد.
2) طبقه سپاهیان که حافظ جامعه اند و از نظر ارزش در حکم نقره اند.
3) طبقه زمامداران که می توان از نظر ارزش آنها را به طلا تشبیه کرد.
معادل این سه طبقه، در فرد نیز سه قوه شهویه و غضبیه و عاقله وجود دارد که با سه منطقه در بدن یعنی شکم و سینه و سر مطابقت دارند، غرض از تعلیم و تربیت نیز در وهله اول پرورش قوه عاقله افراد مستعد است و این افراد را باید باز شناخت و برای زماداری آماده کرد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید