بخشی از مقاله

جنگ جهانی


جنگ جهانی اول
جنگ جهانی اول (با نام‌های نخستین جنگ جهانی، جنگ بزرگ، جنگ ملت ها و جنگ برای پایان همه جنگ ها نیز شناخته می‌شود) یک نبرد جهانی بود که از ماه اوت ۱۹۱۴ تا نوامبر ۱۹۱۸ رخ داد. بدون هیچ زمینه کشمکشی، سربازان بسیاری برای جنگ تجهیز شدند و مناطق بسیاری درگیر جنگ شدند. پیش از این، هیچ وقت تلفات جنگی به این اندازه زیاد نبود. سلاحهای شیمیایی برای نخستین بار در این جنگ استفاده شدند، برای نخستین بار، به طور انبوه مناطق غیرنظامی از آسمان بمباران شدند و نیز برای نخستین بار در این سده کشتار غیرنظامیان در سطحی گسترده در طول جنگ رخ داد. این جنگ بخاطر شیوه جنگی سنگری نیز معروف است.


جنگ جهانی اول از مهم‌ترین اتفاقات تاریخ بشر است و به طور مستقیم و غیر مستقیم نقش بزرگی در تعیین تاریخ قرن بیستم داشته است. این جنگ پایانی بر نظام‌های سلطنت مطلقه در اروپا را به همراه آورد و باعث انقراض چهار امپراتوری اتریش-مجارستان, آلمان و عثمانی و روسیه تزاری و سلسله‌های هوهنزولرن, هابسبورگ, عثمانی و رمانوف شد. همه این امپراتوری‌ها از زمان جنگ‌های صلیبی بر سر قدرت بودند.


اکثر تاریخ نویسان معتقدند که عدم موفقیت مذاکرات پس از جنگ و "معاهده ورسای" و تحمیل غرامت‌های بسیار به آلمان و دیگر دول شکست خورده باعث رشد فاشیسم در ایتالیا و نازیسم در آلمان و زمینهٔ آغاز جنگ جهانی دوم شد.


این جنگ همچنین کاتالیزوری برای انقلاب روسیه بود که بعدها جهان را تحت تأثیر قرار داد و از چین تا کوبا انقلاب‌های کمونیستی را دامن زد و از طرفی زمینهٔ تبدیل روسیه به یک ابرقدرت جهانی و آغاز جنگ سرد با آمریکا را دربر داشت.


در شرق نابودی امپراتوری عثمانی باعث پیدایش دولت دموکراتیک,سکولار و مدرن جدیدی به نام "ترکیه" شد. در اروپای مرکزی دول جدیدی همچون چکلسواکی و یوگسلاوی زاده شدند و دولت لهستان مجدداً شکل گرفت.


جنگ عظیمی در اروپا بین آلمان، رهبر دول محور، و نیروهای متفقین به رهبری فرانسه و بریتانیا درگرفت. دول محور که عبارت بودند از امپراتوری آلمان به رهبری «قیصر ویلیام دوم» (1941 ـ 1859م)، و امپراتوری اتریش - مجارستان بلغارستان و امپراتوری عثمانی نیز به نفع آنها می‌‌جنگیدند. آلمان تا آن زمان قوی‌ترین قدرت نظامی جنگ محسوب می‌‌شد.
تا مدت هاهیچ یک از دو طرف نتوانستند به پیروزی کامل دست یابند و جنگ تا چهار سال بطول انجامید. پیش از پیروزی متفقین حدود 10 میلیون نفر کشته شدند. پس از پایان این جنگ در سال 1919 و در کنفرانسی در پاریس "معاهده ورسای" امضا شد و غرامت‌های بسیار سنگینی بر بازندگان جنگ تحمیل شد.


آلمان و تحولات اروپا در آستانه جنگ جهاني اول


وحدت آلمان در فاصله سالهاي 1848 تا 1871 صورت گرفت و نتيجه جنگهايي بود كه ويلهلم اول پادشاه پروس به تحريك بيسمارك با اتريش و فرانسه به راه انداخت. ويلهلم اول، پس از رسيدن به پادشاهي، بيسمارك را به نخست‌وزيري برگزيد. اولين جنگ بين پروس و دانمارك بود كه علت آن اختلاف بر سر دوك‌نشينهاي شلسويگ، هلشتاين، لونبورگ بين پادشاه دانمارك و اتحاديه ايالتهاي آلماني بود. بيسمارك از دولت اتريش دعوت نمود تا با پروس در حل اختلاف بين اتحاديه ايالتهاي آلماني و دانمارك همراهي كند و از آنجا كه هر دو كشور از كريستيان پادشاه دانمارك خواستند از انضمام شلسويگ به خاك خود چشم بپوشد، و پادشاه دانمارك به اين امر راضي نشد آن دو كشور با 90 هزار سپاه به دانمارك حمله نمودند.

سپاهيان كريستيان به علت كمي نيروها شكست خوردند و او درخواست صلح نمود و سرانجام به موجب عهدنامه‌اي كه در وين منعقد شد دانمارك رسماً از دوك‌نشينهاي سه گانه چشم پوشيد. پروس دوك‌نشين لونبورگ را تصرف كرد و اتريش 15 ميليون مارك غرامت از آن دوك‌نشين گرفت و حكومت دو دوك‌نشين ديگر نيز بين دو دولت تقسيم شد.


بيسمارك پس از جنگ دانمارك درصدد بود بين پروس و اتريش نيز جنگي ايجاد كند، ولي براي احتياط ابتدا با ناپلئون سوم امپراتور فرانسه دوست شد و او را راضي نمود تا در جنگ بين پروس و اتريش بيطرف بماند و سپس با ويكتور امانوئل دوم پادشاه ايتاليا بر ضد اتريش معاهده‌اي منعقد ساخت. پس از آن، اتريش را متهم ساخت كه در حكومت هلشتاين از رعايت منافع مشترك دو دولت خودداري نموده است. همچنين موضوع تغيير وضع اتحاديه دولتهاي آلماني را پيش كشيد و مجلس اتحاديه ايالتهاي آلماني به اتريش اعلان جنگ داد. جنگ سادو

كه آلمانيها آن را كونيگراتس مي‌گويند نتيجه درگيري بين پروس و اتريش را مشخص نمود. بعد از آن ديگر اتريشيها مقاومت جدي نكردند و در فرداي جنگ سادو، فرانسو ژوزف درصدد برآمد با ناپلئون سوم صلح نمايد. به موجب معاهده پراگ، ايالات شلسويك هولشتاين، هانور الكنرال، هس و فرانكفورت ضميمه پروس گرديد و پروس، كه تا اين زمان دو قطعه جداگانه بود، به يك مملكت تبديل شد. بعد از اين، بيسمارك با ممالك واقع در شمال رودماين در مورد تشكيل يك اتحاديه جديد به مذاكره پرداخت و اين هيئت به اسم ممالك مجتمعه آلمان شمالي در ماه آوريل 1867 تشكيل گرديد كه شامل 22 مملكت يعني تمام ممالك آلمان به جز آلمان جنوبي (ممالك باوير و ورتامبرگ و گراندوشه باد) مي‌شد.


جنگ فرانسه با آلمان
بيسمارك پس از غلبه بر اتريش درصدد به راه انداختن جنگ پروس با فرانسه بود. اين جنگ دو علت داشت: اولاً اراده بيسمارك در تكميل وحدت آلمان به وسيله منضم كردن ممالك جنوي به ممالك مجتمعه شمالي كه براي موفقيت در اين امر لازم بود احساسات ضد پروسي را در ممالك جنوبي به وسيله احساسي قوي‌تر كه كينه نسبت به فرانسه (دشمن ارثي) باشد از بين ببرد؛ ثانياً دولت فرانسه نتوانست در موقع مساعد اقدامات لازم را انجام دهد و تظاهراتي جنگجويانه داشت. دولت فرانسه از بيسمارك قسمتي از اراضي باوير در ساحل رود رن و

همچنين شهر مايانس را تقاضا نمود (پنجم اوت 1866) و چون بيسمارك جواب داد كه اين تقاضا در حكم جنگ است اين تقاضا پس گرفته شد؛ ولي طولي نكشيد كه فرانسه در 20 اوت الحاق فوري لوكزامبورگ و اجازه الحاق بلژيك را در موقع مساعد درخواست نمود و در مقابل: اولاً پروس را آزادي مي‌داد كه در آلمان جنوبي مثل آلمان شمالي آزادانه عمل كند، ثانياً حاضر شد با پروس قرارداد تعرضي و تدافعي منعقد نمايد. بيسمارك هم پيشنهادهاي ناپلئون را فوراً با شاهان باوير و ورتمبرگ اطلاع داد و آنها خشمگين شده و قراردادهاي نظامي با ويلهلم اول منعقد ساختند. بدين ترتيب، اهالي ايالتهاي جنوبي آلمان هم نسبت به فرانسه بدبين شدند. لوكزامبورگ ملك شخصي پادشاه هلند بود و او راضي شد به 90 ميليون فرانك آن را به

فرانسه بفروشد؛ اما اين خبر هيجاني در آلمان برانگيخت و بيسمارك پادشاه هلند را مجبور ساخت از فروش لوكزامبورگ خودداري نمايد و سرانجام اين موضوع در كنفرانس لندن مورد بررسي قرار گرفت. اختلاف ديگر بر سر سلطنت اسپانيا بود كه در 1868 نام پرنس لئوپلد پسر عم پادشاه پروس به ميان آمد و اين امر هم موجب نگراني فرانسه گرديد. سرانجام درروز سه‌شنبه 19 ژوئيه 1870 ناپلئون رسماً به دولت پروس اعلان جنگ داد و در دوم اوت جنگ آغاز شد و تا شش ماه ادامه يافت. در پايان كار فرانسويان شكست خوردند. به موجب

عهدنامه فرانكفورت فرانسه مجبور شد آلزاس و لورن را به آلمان واگذار كند، يك ميليارد دلار غرامت بدهد و اجازه دهد آلمان استحكامات مهم فرانسه را تا زمان پرداخت غرامت در تصرف داشته باشد. شكست فرانسه در 1871 موجب تشكيل امپراتوري آلمان گرديد، باوير، ورتمبرگ و باد به اتحاديه آلمان شمالي پيوستند و پادشاه پروس ويلهلم اول به مقام امپراتوري رسيد. امپراتوري 25 دولت نامتساوي و همچنين سرزمين آلزاس و لورن را كه از فرانسه جدا شده بود شامل مي‌شد. مجلس امپراتوري (رايشتاگ) با آراء عمومي انتخاب مي‌شد و

 

احزاب برجسته آن عبارت بودند از محافظه‌كاران، كاتوليكها، آزاديخواهان و سوسياليستها. بيسمارك سياست جهاد براي تمدن را در پيش گرفت و اصلاحاتي انجام داد.
اتفاق امپراتوران سه گانه
دولت آلمان پس از آنكه بر امپراتوريهاي اتريش و فرانسه پيروز شد قدرتمندترين دولت اروپا گرديد و قواي نظامي آن بر ساير كشورها برتري يافت ولي از انتقام فرانسه بيم داشت و مي‌ترسيد دول بزرگ اروپا برضد او متحد شوند. به همين علت پس از مصالحه فرانكفورت، با اتريش طرح دوستي ريخت. در سال 1871 در طي ملاقات ويلهلم اول و فرانسوا ژوزف اين پيمان محكم شد. سال بعد الكساندر دوم تزار روسیه، كه شخصاً به امپراتور آلمان علاقه‌مند بود، با آن دو دولت همراه شد و اين پيمان به اتفاق امپراتوران سه‌گانه معروف شد. (اكتبر 1873)


جنگ روسيه و عثماني
جنگ بين روسیه و عثمانی كه در 1877 آغاز شده بود به پايان رسيد و روسها در سوم مارس 1878 معاهده سن استفانو را به تركها تحميل نمودند. براي رفع اختلاف در اين مورد كنگره برلين در ژوئيه 1878 بين كشورهاي اروپايي تشكيل شد. تزار نسبت به بيسمارك و روشي كه در كنگره اعمال كرده بود خشمگين بود و الكساندر دوم رهبر آلمان را به مانند، يك خائن نگاه مي‌كرد و در نتيجه، اتفاق سه امپراتور از بين رفت. همچنين در سال بعد رقابت روسيه و اتريش در بالكان موجب مداخله آلمان شد و چون اتريش از نژاد ژرمن بود آلمان از اتريش طرفداري كرد. از اين رو اتحاد سه‌گانه به اتحاد دوگانه تبديل شد. به موجب اين معاهده آلمان و اتريش قبول نمودند كه در هنگام لزوم به هم ياري برسانند و هيچ‌گاه جداگانه با دشمن صلح نكنند.


شكل‌گيري اتحاد مثلث
سه سال بعد در سال 1882 پيمان دوجانبه به پيمان سه‌جانبه تبديل گرديد و ايتاليا به آن ملحق شد. براساس مواد محرمانه اين پيمان، اگر ايتاليا يا آلمان مورد حمله فرانسه واقع مي‌شد هر سه كشور با مهاجم وارد جنگ مي‌شدند. ايتالياييها، كه از قدرت دريايي ترس داشتند، اعلام كردند اگر بريتانيا در اين حملات شركت داشته باشد، اين پيمان اجرا نشود. چون ايتاليا از تصرف تونس توسط فرانسه در 1881 ناراضي بود و از طرف ديگر آلمان به آن كشور پيشنهاد كرده بود كه براي حفظ ليبي كمكش كند در نتيجه، ايتاليا نيز مايل بود كه وارد

اتحاد با آلمان شود (اكتبر 1881). اين اتحاد در ابتدا پنج ساله بود ولي بعداً در سالهاي 1887 و 1891 و 1902 و 1912 تجديد شد. در اين اتحاد مثلث، آلمان بر دو دولت ديگر مسلط بود و آنها غالباً تابع دستورهاي آلمان بودند و در اختلافات بين اتريش و ايتاليا، آلمان هميشه واسطه بود ولي بيشتر از اتريش حمايت مي‌نمود. همچنين قراردادهاي مخصوصي در مورد

طرابلس، آلباني و مقدونيه و ممالك بالكان بين دولتهاي سه‌گانه امضا شد كه موجب تحكيم اتحاد مثلث مي‌گرديد. در بين اين سه دولت اختلافاتي هم وجود داشت؛ ايتاليا و اتريش در شبه جزيره بالكان و قسمت شرقي مديترانه با هم اختلاف داشتند و ايتاليا از اتحاد با اتريش ناراضي بود، ولي چون اتحاد با آلمان را براي جلوگيري از تجاوزات اتريش ضروري مي‌دانست مجبور به تحمل بود. در سال 1911، كه ايتاليا با عثماني بر سر طرابلس در حال جنگ بود، اين خطر وجود داشت كه اتحاد ايتاليا و آلمان از بين برود؛ زيرا آلمان از دربار قسطنطنيه امتيازات خوبي گرفته بود و براي عثماني اسلحه و مهمات مي‌فرستاد. بنابر اين در اتحاد مثلث وحدت واقعي بين كشورهاي ژرمني نژاد آلمان و اتريش بود و ايتاليا چندان به حساب نمي‌آمد. ايتاليا هم ظاهراً در اتحاد مثلث بود و از سال 1901در واقع با متحدين نبود و روش خاصي را در پيش گرفت.


مقدمات شكل‌گيري اتفاق مثلث
بعد از كنگره برلين، كه روسها از آلمانيها رنجيدند، دولت فرانسه، كه منتظر فرصت بود و مايل بود روسيه را به سوي خود جلب كند، از فرصت استفاده نمود؛ ولي تا زماني كه بيسمارك، بر سر كار بود اين امر ممكن نشد. در سال 1890، بعد از بركناري بيسمارك سياست غيرعاقلانه ویلهلم دوم موجب نزديكي فرانسه و روسيه گرديد.


دولت فرانسه به تزار روس وعده كمك مالي داد و تزار هم كه براي پيشبرد مقاصد سياسي خود به سرمايه خارجي نياز داشت با اين امر موافقت نمود و سرانجام در اوت 1891 اتحاد بين دو كشور برقرار گرديد. البته بعد از شكست روسيه از ژاپن در 1905 اساس اتحاد فرانسه و روسيه متزلزل شد؛ ولي به هر حال، فرانسه در مقابل اتحاد مثلث به دوستي احتياج داشت؛ همچنين، علاوه بر نياز سياسي، ارتباطات مالي نيز بين دو كشور برقرار شده بود و فرانسه 13 ميليارد فرانك به روسيه وام داده بود. در مه 1903 ادوارد هفتم از پاريس ديدن كرد و در اين ديدار از نظر تحسين‌برانگيز مردم انگليس نسبت به فرانسه و از افتخارات فرانسه در طول ساليان و از دوستي مردم انگليس و فرانسه سخن گفت. در ماه اوت همان سال

رئيس‌جمهوري فرانسه به اتفاق وزير امور خارجه آن كشور از لندن ديدار كرد و در هفتم آوريل 1904 عهدنامه معروف بين فرانسه و انگليس به امضا رسيد. موارد مورد اختلاف شامل امور مربوط به ماهيگيري در پهنه درياي ارض جديد، مسئله سيام، ماداگاسكار و مهم‌ترين مسئله آزادي عمل فرانسه در مراكش و آزادي فعاليت انگليس در مصر بود. فرانسه پس از اتحاد با انگليس به فعاليت در مراكش پرداخت و واكنش آلمان چنين بود كه در مارس 1905م ویلهلم دوم در طنجه حضور يافت و نطق مفصلي را در مورد استقلال مراكش بيان نمود، هدف آلمان از اين اقدام برهم زدن اتحاد جديد فرانسه و انگليس بود. براي حل اين موضوع در 1906 يك كنفرانس بين‌المللي در الجزيره برگزار شد كه در آن انگليسيها از فرانسويها حمايت كردند و

كوشش آلمان براي برهم زدن اتحاد بين انگليس و فرانسه به نتيجه‌اي نرسيد. در 1911 بحران ديگري بر سر مراكش به وجود آمد. يك فروند ناو جنگي آلماني به نام يوزپلنگ براي حفظ منافع آلمان وارد اغادير شد و آلمانيها پيشنهاد كردند كه اگر كنگوي فرانسه به آنها داده شود آنها ديگر مزاحمتي ايجاد نخواهند كرد و سرانجام آلمانيها توانستند به اراضي كوچكي در افریقا دست يابند.


نزديكي روس و انگليس
دولت فرانسه با روسيه دوست بود، انگليس هم متحد ژاپن به شمار مي‌آمد و روس و ژاپن دشمن خطرناك يكديگر بودند؛ اما منافع روس و انگليس چنين اقتضا مي‌نمود كه روس و ژاپن به اتحاد فرانسه و انگليس وارد شوند؛ ولي بلندپروازي روسها در اين تاريخ و قدرت نظامي آن و همچنين نزديكي امپراتور روس و آلمان كه روابط آنها دوستانه بود مانع اين كار مي‌شد. مشكل اول با شكست روسيه از ژاپن حل شد. اختلافات ديگر روس و انگليس بر دو مسئله ديگر متمركز بود: يكي بالكان براي تصرف بغازها و ديگري در ايران كه انگليس دوست داشت اين

مناطق كاملاً در اختيار خودش باشد. مسئله ديگر كه باعث سردي روابط انگليس و آلمان شده بود برخورد قيصر آلمان در موضوع ترانسوال بود؛ زيرا هنگامي كه پل كروگر حاكم ترانسوال مي‌خواست به ترانسوال استقلال بدهد و در پي متحدي در برابر سيسيل رودز و انگليس بود تنها قدرتي را انتخاب نمود كه سرزمينهايي در افریقاي جنوبي داشت و آن كشور آلمان بود پس از پيروزي بوئرها تلگرافي از سوي قيصر آلمان براي او فرستاده شد با اين مضمون: «من دوستانه به شما تبريك مي‌گويم كه شما بدون دريافت كمك خارجي گروههاي مسلح را

سركوب نموديد و توانستيد صلح و آرامش را برقرار نمائيد» و اين برخورد قيصر براي روابط انگليس و آلمان عواقب جدي داشت؛ زيرا قيصر از كروگر كه دشمن انگليس بود حمايت كرده بود. مسئله ديگر صادرات روزافزون آلمانيها بود زيرا در سال 1895 در انگليس رساله‌اي تحت عنوان ساخت آلمان منتشر شد كه خطر صادرات روزافزون آلمان را براي انگليس تشريح مي‌كرد.
مسئله ديگر كه ايجاد خطر براي انگليس مي‌نمود پيشرفت نيروي دريايي آلمان بود. ویلهلم دوم از سال 1900 به تقويت نيروي دريايي آلمان پرداخت و علناً اظهار نمود كه آلمان نمي‌تواند

به نيروي زميني قناعت كند و بايد در نيروي دريايي بر همه كشورها برتري داشته باشد. انجمني به نام اتحاد دريايي آلمان تشكيل داد و به كمك آن هزينه لازم را براي ساختن كشتيهاي جنگي تأمين نمود. همچنين پيشرفتهاي تجاري و صنعتي آلمان نيز باعث شكست بازار تجارت و صنعت شده بود. به هر حال، اين سوال مطرح است كه چرا انگليس در بين روسيه و

آلمان، اولي را انتخاب نمود: چون منافع انگليس هم از طرف روس و هم از طرف آلمان تهديد مي‌شد؛ از يك طرف خطر توسعه نفوذ روس، و از سوي ديگر خطر نفوذ آلمان در آسياي صغير و خليج فارس و اتصال راه‌آهن بغداد به داخل ايران و نزديك شدن اين دو خطر به مرزهاي هند به مشكلات دفاع از هند مي‌افزود و سياست انگليس اين بود كه اين دو دولت را با هم درگير سازد و قواي آنها را تحليل ببرد؛ اما تأمل انگليس در اين بود كه خود به كدام طرف ملحق شود. منافع بريتانيا حكم مي‌كرد كه به روسها نزديك شود زيرا عقل و درايت روسها اندك و زورشان بيشتر بود؛ ولي مسئله اين بود كه انگليس با تقاضاهاي روسيه چگونه برخورد نمايد؛ تقاضاهاي روس در بالكان، داردانل، ايران و افغانستان. مسئله ايران و افغانستان يك امر

حياتي بود و صلاح در اين بود كه هيچ امتيازي در اين منطقه ندهد؛ پس بهتر بود كه انگليس، روسها را به سوي بالكان و داردانل سوق دهد و آنها را اميدوار سازد. سرانجام، در قراردادي كه در 31 اوت 1907 در شهر سن پترزبورگ بسته شد روس و انگليس اختلافات خود درباره ايران و افغانستان را حل كردند و چون اختلافات سياسي انگليس و فرانسه و روسيه حل شد سه دولت تشكيل اتفاق مثلث را دادند كه هدفشان جلوگيري از پيشرفتهاي سياسي، اقتصادي و نظامي آلمان بود.
بحرانهاي بالكان قبل از جنگ


از 1911 تا 1913 جنگهايي درگرفت كه زمينه جنگ جهاني اول را آماده ساخت. در سپتامبر 1911 ايتاليا به عثمانی اعلان جنگ داد و طرابلس را اشغال نمود و در نيمه اكتبر 1912 جنگ به پايان رسيد. در اكتبر 1912 تقريباً هم‌زمان با ايتاليا، بلغارستان، صربستان، يونان و مونته نگرو به تركيه حمله نمودند و در اوائل دسامبر 1912 تركيه تقاضاي صلح نمود. در تابستان 1913 جنگ ديگري بر سر غنائم به دست آمده از عثمانی درگرفت. كنفرانس سفيران در دسامبر 1912 توسط گري در لندن تشكيل شد و در 30 مه 1913 در لندن قراردادي امضا شد كه تركها را مجبور مي‌ساخت مستملكات خود را از ميديا در ساحل درياي سياه تا آلتوس در ساحل اژه را به اروپاييان واگذار كنند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید