بخشی از مقاله

حضرت یونس

لقب:ذوالنون
معنای اسم:یونس در لفظ یونانی به معنای کبوتر است
پدر: متی
مادر:تنجیس
ظهور : ۴۷۲۸ سال بعد از هبوط ادم


دعوت بحق: ۴۰ سال مردم را دعوت بحق کرد
بعثت:خداوند او را پس از یسع برای هدایت مردم نینوا بر انگیخت
محل دفن:شهر کوفه در کشور عراق
نسب: یونس بن متی از طرف پدر به هود واز طرف مادر به بنی اسراییل می رسد.
مختصری از زندگینامه:


حضرت یونس در نینوا مردم را به خداپرستی دعوت می نمود. ولی انها از دستورات او سر پیچی کرده و به گفتار او عمل نمی کردند. حضرت یونس از لجاجت ان مردم ناراحت شد وبا حالت قهر انها را ترک کرد وسوار کشتی شد ماهی بزرگی سر راه کشتی امدو مانع عبور ان گردید قرعه زده شد سه یا هفت بار قرعه به نام یونس افتاد عاقبت او را به دریا انداختند و ماهی بزرگی وی را بلعید ولی از سوی خداوند ندا امد: ای ماهی! ما یونس را روزی تو نکردهایم انگاه ان حضرت به مدت ۳ روز یا بیشتر در شکم ماهی بود تا به امر خداوند ماهی یونس پیامبر را به ساحل افکند.


فهرست سورههایی که در ان نام یونس ذکر شده:نساء- انعام- یونس- صافات
معجزات:
معجزه ماهی، معجزه کدو حلوایی، معجزه رفع عذاب
نگاهی به زندگانی حضرت یونس (ع)

دعوت یونس(ع) به توحید
آخرین هشدار یونس(ع)
نزول عذاب بر قوم یونس(ع)
یونس(ع) در شكم ماهی

دعوت یونس(ع) به توحید


در شهر نینوا و در اوج بت پرستی و در تاریكی جهل و شرك، یونس نور ایمان را شعله ور ساخت و پرچم توحید را بر كف گرفت و به قوم نادان خود گفت: عقل شما عزیزتر از آنست كه بت را عبادت كند و جبین- پیشانی- شما گرامی تر از آن است كه بر این جمادات بی روح سجده كند، به خود آیید و از خواب غفلت بیدار شوید و به چشم دل بنگرید تا ببینید كه در ورای این جهان بدیع، خدایی بزرگ وجود دارد كه یگانه و بی نیاز است و تنها ذات كبریایی او شایسته عبادت و ستایش است.


او مرا برای راهنمایی شما فرستاده و از در رحمت، مرا بر شما مبعوث كرده تا شما را به سوی او راهنمایی و ارشاد كنم، زیرا پرده های جهل و نادانی عقل و دیده شما را پوشانده و از درك حقایق عاجزید.
قوم یونس با شنیدن این سخنان تازه و صحبت از خدای یگانه، دچار حیرت و وحشت شدند و چون از خدایی شنیدند كه تاكنون او را نشناخته اند، بر ایشان گران آمد كه ببینند یك نفر از خودشان بر آنان برتری یابد و ادعای پیغمبری و رسالت نماید، لذا به یونس گفتند: این مهملات چیست كه می بافی؟! این خدایی كه ما را به سوی آن دعوت می كنی كیست؟ ما خدایانی داریم كه پدرانمان سالیان سال آنها را پرستش می كرده اند و ما هم اكنون آنها را می پرستیم. چه چیز تازه ای در جهان به وجود آمده و چه حادثه جدیدی اتفاق افتاده كه ما باید دین اجدادمان را كنار بگذاریم و به دین ابداعی و تازه تو روی آوریم؟

 

یونس گفت: پرده های تقلید را از چشم های خود بردارید و عقل خود را از حجاب خرافات برهانید، اندكی فكر كنید و قدری بیاندیشید. آیا این بت هایی را كه صبح و شب مورد توجه قرار می دهید، در برآوردن حاجات و یا دفع شر و بلیات می توانند شما را یاری كنند، برای شما نفعی دارند و یا می توا اگر من بخواهم به آنها ضرری برسانم می توانند از این امر جلوگیری كنند؟ و یا اگر آنها را بشكنم و ریز ریز كنم می توانند دوباره خود را استوار سازند!

آخرین هشدار یونس(ع)
یونس گفت: چرا از دینی كه شما را به سوی آن دعوت می كنم روی می گردانید و از آن اعراض می كنید، در حالی كه این دین به شما قدرت می دهد امور خود را اصلاح كنید، وضع جامعه خود را سامان دهید و اجتماع خود را تقویت و بهسازی كنید. دین من شما را امر به معروف و نهی از منكر می نماید، ستمگری را مغضوب و صلح و عدالت را تایید و تمجید می كند، امنیت و اطمینان را بین شما به وجود می آورد، شما را توصیه می كند كه نسبت به مستمندان مهربانی و به بینوایان لطف روا دارید، گرسنگان را اطعام و اسیران را آزاد سازید. به عبارتی، دین من، شما را به سعادت و صلابت رهبری می كند.


یونس پیوسته از سر خیر خواهی و مهربانی قوم خود را پند و اندرز داد ولی در پاسخ غیر از عناد و استدلال های جاهلانه چیزی نمی شنید.
مردم نینوا در پاسخ به استدلال یونس گفتند: تو نیز مانند ما بشری و یكی از افراد اجتماع ما هستی، ما نمی توانیم روح خود را آماده پیروی از تو كنیم و گوش به سخنان تو بسپاریم و دعوتت را تصدیق بنماییم. دست از دعوت خود بردار و ما را به حال خود واگذار! آنچه تو از ما می خواهی برای ما قابل پذیرش نیست.
یونس گفت: من با زبان خوش و مسامحه با شما سخن گفتم، و با منطق شما را به خیر و صلاحتان دعوت كردم، اگر گفتار من در اعماق روح شما اثر كند به هدفی كه به آن امیدوار و به ایمانی كه طالب آن بوده ام، رسیده ام؛ ولی اگر دعوت مرا رّد كنید باید بدانید كه بلایی سخت بر شما نازل می گردد و هلاكت شما نزدیك است. به زودی پیش درآمد عذاب را می بینید و باید منتظر عواقب آن باشید.


قوم به یونس گفتند: ای یونس، ما دعوت تو را نمی پذیریم و از تهدید تو نیز هراسی نداریم، اگر راست می گویی آن عذابی كه ما را از آن می ترسانی بر ما نازل كن!
در این حال دریافتند كه باید به خدای یونس پناه ببرند و به او ایمان آورند و از گذشته و گناهان خویش توبه نمایند. به همین منظور سر به كوهستان ها و دره ها و بیابان ها نهادند و با آه و ناله و گریه و تضرع به درگاه خدا شتافتند و بین مادران و اطفالشان، و میان حیوانات و بچه هایشان جدایی افكندند، ناله و فریاد آنان كوه و دشت را پر كرد و شیون مادران و غوغای چهار پایان در نشیب و فراز كوه و دشت پیچید!


صبر یونس لبریز شد، عرصه بر او تنگ آمد و چون از بحث خود نتیجه ای نگرفت، از آنان ناامید گشت و با خشم و ناراحتی دست از آنان شست و شهر و قوم خود را رها كرد، زیرا هر چه مردم را دعوت كرد، آنان ایمان نیاوردند و حجت و برهان او را نپذیرفتند و در آن تفكر و تامل نكردند. بدین ترتیب یونس فكر كرد كه مسئولیت او به پایان رسیده است و آنچه انجام داده كفایت می كند، در صورتی كه اگر یونس بر دعوت خود پافشاری و اصرار می كرد و با صبر بیشتر آن را پی گیری می كرد شاید در میان مردم نینوا افرادی پیدا می شدند كه به او ایمان آورند و دعوت او را لبیك گویند و دل به حقیقت بسپارند، از كرده خود پشیمان گشته و توبه كنند، ولی یونس تاب نیاورد و به استقبال قضاء و نزول كیفر الهی از شهر خارج شد.

 

نزول عذاب بر قوم یونس(ع)
هنوز یونس از نینوا دور نشده بود كه مردم اعلام خطر عذاب و پیش درآمد هلاكت خود را دیدند. هوای اطرافشان تیره و تار شد، رنگ رخسار آنها دگرگون گشت و اضطراب آنان را فرا گرفت و بیم و هراس بر آنها مستولی شد. در این حال دریافتند دعوت یونس حق و هشدارش صحیح بوده است و بدون تردید عذاب دامنشان را فرا می گیرد و سرنوشت عاد و ثمود و نوح همانگونه كه شنیده بودند در مورد آنان نیز تكرار خواهد شد.


در این حال دریافتند كه باید به خدای یونس پناه ببرند و به او ایمان آورند و از گذشته و گناهان خویش توبه نمایند. به همین منظور سر به كوهستان ها و دره ها و بیابان ها نهادند و با آه و ناله و گریه و تضرع به درگاه خدا شتافتند و بین مادران و اطفالشان، و میان حیوانات و بچه هایشان جدایی افكندند، ناله و فریاد آنان كوه و دشت را پر كرد و شیون مادران و غوغای چهار پایان در نشیب و فراز كوه و دشت پیچید!



در این حال خدا بال و پر رحمت خویش را بر سر آنان گشود و ابرهای عذاب خود را از فراز آنان كنار زد، توبه آنان را قبول كرد و به ناله آنان پاسخ داد، زیرا در توبه خود بی ریا و در ایمان خود صادق بودند و خدا هم عقاب را از آنان برداشت و عذاب خود را بر طرف ساخت و مردم نینوا با ایمان كامل و امنیت خاطر به خانه های خود بازگشتند و آرزو كردند كه یونس به جمع آنان باز گردد و در بین آنان به عنوان پیغمبر و رسول، و رهبر و پیشوا زندگی كند.


اما یونس نینوا را ترك كرده و آن سرزمین را رها نموده بود و به راه خود ادامه داد تا به دریا رسید، آنجا عده ای را دید كه قصد عبور از دریا را داشتند، لذا از آنان اجازه خواست كه با آنان همسفر گردد و بر كشتی ایشان سوار شود. مردم خواست او را با آغوش باز پذیرفتند و او را ارج نهادند و به وی احترام گذاشتند، زیرا آثار بزرگواری و عظمت روح در سیمای او دیده می شد و پیشانی درخشانش از تقوا و پرهیزكاری او خبر می داد، اما كشتی هنوز از ساحل دور نشده بود و از خشكی فاصله زیادی نگرفته بود كه دریا طوفانی شد و امواجی سهمگین كشتی را متلاطم ساخت و سرنشینان كشتی فرجام بدی را برای خود پیش بینی

می كردند، چشم ها خیره شده بود و قلب ها به تپش و دست و پای افراد به لرزه در آمده بود و در این حال راهی جز سبك كردن كشتی به نظرشان نمی رسید. مسافرین با یكدیگر مشورت كردند كه چه كنند، سپس به توافق رسیدند كه قرعه بیاندازند و به نام هر كس افتاد او را به دریا بیافكنند. پس قرعه انداختند و به نام یونس در آمد، ولی به خاطر احترام و ارزشی كه برای او قائل بودند، حاضر نشدند او را به دریا اندازند؛ پس بار دیگر قرعه را تجدید كردند، باز هم به نام یونس در آمد، اما این بار هم دریغ كردند كه او را به دریا افكنند و برای سومین بار قرعه انداختند و این بار نیز قرعه به نام یونس در آمد.

 

یونس(ع) در شكم ماهی
یونس چون دید سه بار قرعه به نامش در آمد، دریافت كه در این پیشامد سرّی نهفته است و خدا در این حادثه تدبیر و حكمتی دارد. سپس به اشتباه خود پی برد و دریافت كه قبل از این كه اجازه هجرت و ترك شهر و مردمش را داشته باشد و پیش از صدور امر الهی، قوم و دیار خود را ترك كرده است. به همین جهت خود را در میان دریا انداخت و جان خویش را تسلیم امواج خروشان دریا كرد و در اعماق دریا و در آغوش متلاطم امواج و ظلمت دریا فرو رفت.
در این هنگام خدا به ماهی بزرگی دستور داد یونس را ببلعد و او را در شكم خود مخفی سازد ولی نباید گوشت او را بخورد و استخوانش را بشكند، زیرا او پیغمبر خداست كه دچار عجله و ترك اولایی شده و از تعجیل خود نادم و پشیمان است. سپس ماهی را وحی كرد یونس امانتی است در شكم تو و هر گاه خدا دستور داد باید او را سالم تحویل دهی.


یونس در شكم ماهی قرار گرفت و ماهی امواج را شكافت و در اعماق تیره دریا فرو رفت، عرصه بر یونس تنگ آمد و غم و اندوه وجودش را فرا گرفت و در این حال از درگاه خدای یكتا استمداد طلبید و به یاور مصیبت زدگان و دادرس ستمدیدگان پناه آورد؛ خدایی كه رحمان و رحیم، توبه پذیر و بخشنده گناهان است. یونس "در قعر دریا و تاریكی های آن فریاد برآورد: ای معبود سبحان، خدایی غیر از تو نیست. بار خدایا! تو منزهی و من درباره خود از ستمگرانم!"
خدا دعای یونس را به اجابت رساند و به ماهی فرمان داد كه میهمان خود را در ساحل دریا بگذارد، زیرا كه او كیفر مقدر و مدت حبسش را به پایان رساند. ماهی یونس را با بدنی لاغر و نحیف كنار ساحل انداخت، رحمت خدا او را دریافت و بوته كدویی بالای سرش رویید، یونس از میوه آن خورد و در سایه اش آرمید تا نیروی خود را باز یافت و به زندگی امیدوار شد.


یونس در شكم ماهی قرار گرفت و ماهی امواج را شكافت و در اعماق تیره دریا فرو رفت، عرصه بر یونس تنگ آمد و غم و اندوه وجودش را فرا گرفت و در این حال از درگاه خدای یكتا استمداد طلبید و به یاور مصیبت زدگان و دادرس ستمدیدگان پناه آورد؛ خدایی كه رحمان و رحیم، توبه پذیر و بخشنده گناهان است. یونس "در قعر دریا و تاریكی های آن فریاد برآورد: ای معبود سبحان، خدایی غیر از تو نیست. بار خدایا! تو منزهی و من درباره خود از ستمگرانم!"
سپس خدایتعالی به او وحی كرد " به شهر خود باز گرد و به جمع بستگان و طایفه خود بپیوند، زیرا آنها ایمان آورده اند، بت ها را كنار گذاشته و اكنون در جستجوی تو و منتظر بازگشت تو هستند."


یونس به شهر خود بازگشت و با تعجب دید آنهایی كه به هنگام هجرت یونس به پرستش بت ها كمر بسته بودند، اكنون زبانشان به ذكر خدا باز شده است و خدای یكتا را سپاس و ستایش می كنند.
منبع: قصه های قرآن


چرا حضرت يونس به كام نهنگ رفت؟

حضرت يونس (عليه‌السلام) به ستمگر بودن خويش اعتراف كرده است؛ چنانكه قرآن مي‌فرمايد: "و ذاالنون إذ ذهب مغاضباً فظنّ أن لن نقدر عليه فنادي في الظّلمات أن لا إله إلاّ أنت سُبحانك إنّي كنتُ من الظّالمين"(1)؛ يادآور حال يونس را هنگامي كه از ميان قوم خود خشمگين بيرون رفت و چنين پنداشت كه ما هرگز او را در تنگنا قرار نخواهيم داد؛ اما وقتي به كام نهنگ فرو رفت، در آن تاريكي‌هاي دريا و شكم نهنگ فرياد برآورد: خدايا! جز تو معبودي نيست. تو از شرك و شريك و هر عيب و آلودگي پاك و منزهي و من از ستمكارانم.


در اينجا سوالي مطرح مي‌شود كه اگر خشمناك شدن حضرت يونس(عليه السلام) از دست مردم به حق بود، چرا به كام نهنگ فرو رفت و خود را ستمكار خواند؟
كار حضرت يونس به قدري سنگين و مشكل بود كه خداوند در اين ‌باره فرمود: اگر او از تسبيح كنندگان نبود، تا روز قيامت در شكم ماهي زنداني مي‌ماند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید