بخشی از مقاله
صنعت فرهنگي در ايران
عبارت <صنعت فرهنگ> را نخستين بار آدورنو و هوركهايمر وضع كردند. شايد بارزترين مثال <صنعت فرهنگ> صنعت چاپ باشد و اينكه فرهنگ تا چه اندازه مديون صنعت است، به واقع صنعت نوين نقش مؤثر و مثبتي در دسترسي وسيعتر همگان به آثار فرهنگي و هنري داشته است و امكانات دموكراتيك وسيعي در صنعتي شدن آثار هنري نهفته است. در همين زمينه با دكتر ابوتراب طالبي گفتوگويي انجام دادهايم.
دكتر طالبي داراي دكتراي جامعهشناسي با گرايش جامعهشناسي فرهنگي است و در حال حاضر در دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه علامهطباطبايي در حال تدريس است. با هم ميخوانيم:
ارتباط بين صنعت و فرهنگ از كجا آغاز ميشود و شما چه تعريفي از عبارت <صنعت فرهنگ> ميدهيد؟
بحث صنعت و فرهنگ به لحاظ تاريخي در علوم اجتماعي به دوران مدرن باز ميگردد، خصوصاً زمينههاي تئوريك آن. حتي ميتوانيم بگوييم مسألهاي است كه بهطور عمده در قرن بيستم به آن پرداخته شده است، مسألهاي قرن بيستمي است. به دليل تحولاتي كه در دوران مدرن و سرمايهداري اتفاق افتاد و بعضي از متفكران احساس كردند كه وضعيت تازهاي به وجود آمده است و اين وضعيت تازه در ارتباط بين حوزههاي مختلف زندگي بود، مانند حوزه فرهنگ و اقتصاد و حوزه فرهنگ و سياست. بهطور عمده متفكران انتقادي اين بحث را مطرح كردند كه چگونه با وجود تناقضات و يا اشكالات ساختاري كه در نظام سرمايهداري وجود دارد اين نظام ميتواند خودش را باز توليد كند و به حياتش ادامه دهد و پيامدهاي مكانيسمهايي كه نظام سرمايهداري از آنها استفاده ميكند، چيست؟
براي مثال، <گرامشي> رابطه بين سياست و فرهنگ و مفهوم استيلا و هژموني را عمده كرد. به دليل اينكه ميخواست بگويد سلطه نظام سرمايهداري چگونه تداوم پيدا ميكند. گرامشي به اين نتيجه ميرسد كه نظام سرمايهداري و قدرتهاي حاكم با استفاده از مكانيسمهايي، ارزشها و آگاهيهايي را به ذهن افراد عمومي جامعه القا ميكنند، آنها به واسطه پذيرش آن فرهنگ يعني آگاهيها و ارزشها، استيلا را ميپذيرند و به سلطه تن در ميدهند. حالا آن جنبهاي كه به صنعت و فرهنگ در آراي گرامشي مربوط است اين است كه او عقيده داشت كه رسانهها كاركرد هژمونيك دارند، منتها اساساً آدورنو و هوركهايمر هستند كه اين بحث را فرموله و تئوريك ميكنند. بر خلاف گرامشي كه بحث سياست و فرهنگ را عمده ميكند، اين دو به رابطه بين اقتصاد و فرهنگ ميپردازند و در واقع مفهوم <صنعت فرهنگ> را وارد مباحث علوم اجتماعي و بهطور خالص مطالعات انتقادي و مطالعات فرهنگي ميكنند.
خود اين ديدگاهها در چارچوب پارادايمهاي انتقادي از نظريههاي ماركسيستي هم قرار داشتند، يعني همهشان به نوعي خود را ماركسيستهاي ماترياليستي ميدانستند كه شيوه توليد را مهم و عمده تلقي ميكردند و فرهنگ را جزو دو بنايي كه اهميت اساسي و تعيينكننده ندارد تلقي ميكردند، در واقعهر دو نحلهاي كه اشاره كردم هم رويكرد انتقادي به ماركسيسم داشتند و هم به سرمايهداري و انديشههاي مسلط به سرمايهداري. اگر بخواهم يك تعريف ساده از مفهوم صنعت فرهنگ بدهم بايد بگويم آن فرآيندها، ساختارها و فرآوردههاي فرهنگي است كه دوران مدرن و سرمايهداري مدرن آنها را ايجاد كرده است.
يعني ما تا پيش از دوران سرمايهداري مدرن با اين پديده مواجه نبودهايم؟
بحث فرهنگ مثل خيلي از مباحث ديگر همواره مطرح بوده است، اما با اين مفهوم بهعنوان يك موضوع مستقل مواجه نبودهايم. به عبارت ديگران نظريهپردازان صنعت فرهنگ معتقدند كه سرمايهداري مدرن يك سلسله فرآيندها و فرآوردههاي فرهنگي را در چارچوب يك ساختار توليد كرده است كه سلطه سرمايهداري را استمرار ميبخشد و منافع طبقه حاكم را تأمين ميكند.
اين اتفاق چرا و چگونه اتفاق ميافتد؟
در دوران مدرن يك سري اتفاقاتي افتاده از جمله پيشرفتهايي كه در حوزه صنعت به وجود آمده است.
پيشرفتهاي صنعتي، قابليتهاي فني تازهاي هم در ارتباط بين اقتصاد و فرهنگ ايجاد كرده است. قابليتهاي فني و تكنولوژيك كه به استانداردسازي محصولات فرهنگي، توليد و مصرف انبوه كمك ميكند. فرض كنيد شما قبلاً اگر ميخواستيد موسيقي توليد بكنيد، اين امر انحصاري و خاص بود و يك نسخه اصلي هم داشت ولي به تدريج، صنايع فرهنگي كه توسعه پيدا ميكنند، اين نيازها، تلقيها و مصرف حوزه فرهنگ را استاندارد ميكنند. به نوعي كه منافع طبقه حاكم
تأمين شود. اگر بخواهم از تعبير ديگري استفاده كنم، ميتوانم بگويم كه از اين رويكرد صنعت فرهنگ سلطه اقتصاد را به فرهنگ تبيين ميكند. قواعد و ضوابط و معيارهايي كه در حوزه اقتصاد وجود دارد (كه اساسيترين معيار سود است) آنها را در حوزه فرهنگ بسط ميدهد و بنابراين با همان معيار سود در حوزه فرهنگ قضاوت ميشود در حالي كه در گذشته قضاوت در حوزه فرهنگ براساس معيارهاي معنوي، ذاتي و زيباييشناختي انجام ميگرفت و بهعنوان مثال يك موسيقي توليد و عرضه ميشد، اما در صنعت فرهنگ و در شرايطي كه ما با گسترش صنعت فرهنگ روبهرو هستيم، اينجا يك بازاري ايجاد ميشود مانند همان توليد و
مصرف كالاهاي اقتصادي كه تعدادي به دنبال حداكثر كردن منافعشان هستند و بهطور طبيعي رقابتي كه در اين بازار فرهنگ اتفاق ميافتد، رقابت همچنان بين گروههاي سودطلب وجود دارد. گروههايي كه دست بالا را دارند و ميتوانند الگوهاي مصرف را جهت دهند، يعني صنعت فرهنگ اينگونه نيست كه يك بازار
رقابتي ايجاد كند كه افراد سليقهها و تواناييهاي هنري خودشان را عرضه كنند، بلكه خود اين بازار فرهنگ جهت داده شده است به واسطه افرادي كه امكانات در اختيار دارند، الگوهاي مصرف در حوزه فرهنگ هم عملاً ميشود گفت از بالا تعيين ميشود. ولي به ظاهر اينگونه القا ميشود كه ما حق داريم انتخاب كنيم كه چه اثر فرهنگي و يا هنري را ميخواهيم، چه موسيقي را ميخواهيم، چه كتابي ميخواهيم. در حالي كه اين امر اتفاق نميافتد، ما امكان انتخاب واقعي را نداريم.
محدوديتهايي داريم ولي سرمايهداري كه در حوزه فرهنگ سلطه پيدا كرده است به ما القا ميكند كه ما خودمان دست به انتخاب ميزنيم و به هر حال اين بحثي است كه پيامدهاي ديگري هم به جا ميگذارد يعني يكسري نيازهاي كاذب ايجاد ميكند و بحثهاي ديگري كه اگر نياز شد توضيح خواهم داد.
من از صحبتهاي شما كه گفتيد صنعت فرهنگ سلطه اقتصاد را بر فرهنگ تبيين ميكند، اينگونه برداشت ميكنم كه صنعت به فرهنگ لطمه وارد ميكند و با جهتگيريهاي خودش آسيبهاي بنيادين بر فرهنگ وارد ميكند. آيا اين امر واقعاً رخ ميدهد؟
در اينجا دو مسأله مطرح ميشود. يكي اينكه آيا اين يك امر ذاتي است كه صنعت به فرهنگ لطمه وارد ميكند كه به نظر من پاسخ منفي است، اين طور نيست كه صنعت ذاتاً بخواهد فرهنگ را از بين ببرد.
منتها وقتي ما به وضعيت موجود مينگريم و صنعت موجود را نگاه ميكنيم، اين صنعت بر مباني و منطقي استوار شده و در جهتهايي توسعه پيدا كرده است كه آن منطق در شرايط فعلي چون از حداكثر سود تبعيت ميكند و چون بهطور طبيعي در اختيار افرادي است كه در جهتي توسعه پيدا ميكند كه گروههاي ذينفع بتوانند از آن منتفع شوند، بهطور طبيعي بيشتر در جهت حداقل تقليل و تضعيف فرهنگ حركت ميكند.
به عبارت ديگر صنعت در ذات خود مشكلي ندارد و پاك است و اين فرهنگ است كه به آن جهت ميدهد.
در آستانه برگزاري همايش توسعه صنايع فرهنگي كشور آقاي مهدي محمودي دبير اين همايش در گفتگويي با سايت مركز مطالعات فرهنگي شهر تهران ، به بيان ديدگاههاي خود در زمينه صنايع فرهنگي و وضعيت كنوني آن در ايران پرداخت .
متن كامل اين مصاحبه بدين شرح است :
- لطفاً به عنوان اولین سئوال بفرمائید منظور از صنایع فرهنگی چیست و چه نوع کالاهایی را در بر می گیرد؟
صنایع فرهنگي، چنان كه از نامش برميآيد، زایده دو واژه صنعت و فرهنگ است که در نگاه اول تصور می شود این دو به هم ارتباطی ندارند چراکه صنعت وارد جامعه می شود و تولید انبوه به همراه دارد اما فرهنگ یکه مقوله فردی، مقدس و نرم است اما صنعت یک مقوله سخت . درعصر صنعت، كه هنوز بر كشورهاي در حال توسعه غالب است، صنعت فرهنگي به دليل ماهيت نرم آن، عموماً در پسزمينهي اقتصاد صنعتي ديده ميشود. به همين دليل، در توسعهي اقتصادي اين كشورها نقش مهمي به صنعت فرهنگي داده نميشود.