بخشی از پاورپوینت

--- پاورپوینت شامل تصاویر میباشد ----


اسلاید 1 :


نثر

اسلاید 2 :


انواع نثر
سخن بر دو گونه است: یا نثر است یا نظم. نثر، در لغت به معنی پراکندن و افشاندن و نیز به معنی افشانده و پراکنده است؛ و در اصطلاح سخنی است که مقید به وزن و قافیه نباشد. نثر را طبق یک تقسیم بندی کلی بر سه نوع دانسته اند:
1) نثر مرسل، 2) نثر مسجّع، 3) نثر مصنوع و فنی.
1. نثر مرسل
نثری است که آزاد و خالی ازقید سجع باشد؛ کتاب های تاریخ بلعمی (ترجمهء تاریخ طبری)، ترجمۀ تفسیر طبری، حدود العالم، سفرنامۀ ناصر خسرو، سیاست نامه، قابوسنامه، کیمیای سعادت، تاریخ بیهقی، اسرار التوحید، تذکرةالاولیا و صدها کتاب دیگر از این دست، و نیز نثر متداول عصر ما نمونه های نثر مرسلند. اینک چند نمونه از این نوع نثر:
و این بهرام را کرمانشاه خواندند زیرا که شاپور او را پادشاهی کرمان داده بود به کودکی؛ و خلق او را مطیع شدند، و مُلک بر او راست شد و یازده سال مَلِک بود. پس روزی سپاه بر او بشوریدند و او را در میان گرفتند و تیرش بزدند و از آن بمرد و کس ندانست که آن تیر که زد، و پسرش بنشست، نام او یزدجردالاثیم، و بسیار ستم کرد و از بهر آن او را اثیم خواندندش و به پارسی بزه گر خواندندی که بزه بسیار کردی.
(تاریخ بلعمی، ص 920)
طبس شهری انبوه است، اگر چه به روستا نماید، و آب اندک باشد و زراعت کمتر کنند؛ خرماستانها باشد و بساتین. و چون از آنجا سوی شمال روند، نیشابور به چهل فرسنگ باشد... . و در آن وقت امیر آن شهر، گیلکی بن محمد بود و به شمشیر گرفته بود. و عظیم آسوده بودند مردم آنجا، چنان که به شب در سرایها نبستندی. و ستور در کویها باشد، با آن که شهر را دیوار نباشد و هیچ زن را زَهره نباشد که با مرد بیگانه سخن گوید و اگر گفتی هر دو را بکشتندی و همچنین دزد و خونی نبود از پاس عدل او.


اسلاید 3 :


و از آنچه من در عرب و عجم دیدم، از عدل و امن، به چهار موضع دیدم:
یکی به ناحیت دشت، در ایام لشکر خان؛ دویّم به دیلمستان در زمان امیر امیران جستان بن ابراهیم؛ سیّوم به مصر در ایام المستنصر بالله امیرالمؤمنین؛ چهارم به طبس در ایام امیر ابوالحسن گیلکی بن محمد و چندان که بگشتم به ایمنی این چهار موضع ندیدم و نشنیدم. (سفرنامه ، ص 169)
چنین آورده اند که فضل، وزیر مأمون خلیفه، به مرو، عتاب کرد با حسین مصعب پدر طاهر ذوالیمینین و گفت: «پسرت طاهر دیگر گونه شد و باد در سر کرد و خویشتن را نمی شناسد». حسین گفت: «ایها الوزیر، من پیری ام در این دولت بنده و فرمانبردار، و ندانم که نصیحت و اخلاص من، شما را مقرر است، اما پسرم طاهر از من بنده تر و فرمانبردارتر است؛ و جوابی دارم در باب وی سخت کوتاه؛ اما درشت و دلگیر؛ اگر دستوری دهی بگویم». گفت: «دادم»؛ گفت: «أید الله الوزیر؛ امیر المؤمنین او را از فرودست تر اولیا و حشم خویش به دست گرفت و سینهء او بشکافت و دلی ضعیف که چنویی را باشد از آنجا بیرون گرفت و دلی آنجا نهاد که بدان دل برادرش را- خلیفه ای چون محمد زبیده- بکشت؛ و با آن دل که داد، آلت و قوت و لشکر داد. امروز چون کار بدین درجه رسید که پوشیده نیست، می خواهی که تو را گردن نهد و همچنان باشد که اول بود؟ به هیچ حال، این راست نیاید، مگر او را بدان درجه بری که از اول بود. من آنچه دانستم بگفتم و فرمان تو بود؛ و این خبر به مأمون برداشتند. سخت خوش آمدش. جواب حسین مصعب پسندیده آمد. گفت: «مرا این سخن از فتح بغداد خوشتر آمد، که پسرش کرد».
(تاریخ بیهقی، ص 169- 170)


اسلاید 4 :


شیخ ابو سعید یک بار یه طوس رسید. مردمان از شیخ استدعای مجلس کردند. شیخ اجابت کرد. بامداد در خانقاه استاد تخت بنهادند و مردم می آمدند و می نشستند. چون شیخ بر تخت شد و مقریان قرآن برخواندند و مردم می آمد چنان که کسی را جای نماند، معرف برخاست و گفت: خدایش بیامرزد که هر کسی از آنجا که هست یک گام فراتر آید. شیخ گفت: «و صلی الله علی محمد و آل اجمعین». و دست به روی فرود آورد و گفت: «هر چه ما خواستیم گفت و جملهء پیغامبران بگفته اند، او بگفت: خدایش بیامرزاد که هر کسی از آنجا که هست یک گام فراتر آید. چون این کلمه بگفت از تخت فرود آمد و آن روز بیش از این نگفت».
2. نثر مسجّع
به نثری گفته می شود که در آن، جمله های قرینه، دارای سجع باشند؛ سجع در نثر، به منزلهء قافیه است در شعر:
سجع، در لغت به معنی «آواز پرندگان» است عموماً و «آواز کبوتر و فاخته» خصوصاً و در اصطلاح ادبا: آوردن کلمات هموزن، یا هم قافیه یا هموزن، و هم قافیه است در پایان جمله های قرینه. به عبارت دیگر سجع آن است که کلمه های آخر قرینه ها، در وزن یا آخرین حرف اصلی (حرف روی) یا هر دو موافق باشند.


اسلاید 5 :


جمله های قرینه، به دو یا چند جمله ای که در پایان آنها کلمات سجع آورده می شود؛ جمله های قرینه می گویند. چنان که گذشت هر نوشته ای که در آن سجع به کار رفته باشد، «مسجّع» نامیده می شود؛ نظیر نمونه های زیر:
- طالب دنیا رنجور است و طالب عقبی مزدور است و طالب مولی مسرور است.
- بندهء آنی که در بند آنی.
- هر چه نپاید دلبستگی را نشاید.
- منّت خدای را عزّوجلّ که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت؛ هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیات است و چون برمی آید، مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.
- گدای نیک انجام به از پادشاهی بدفرجام.
سجع نویسی، از شیوه های نویسندگی و سخنوری معمول و موافق و ملایم با طبیعت زبان عربی است و با زبان فارسی چندان سازگاری و موافقت ندارد؛ و به همین دلیل است که از میان این همه سجع نویسی فارسی، تنها کار چند نفر- که از تعداد انگشتان یک دست هم تجاوز نمی کند- خواندنی و مقبول و خواستنی از آب درآمده است.
امیر عنصر المعالی در قابوسنامه گوید: «و تکلفهای نامهء تازی، خود معلوم است که چون باید کرد و اندر نامهء تازی، سجع هنر است خوش آید؛ لکن اندر نامهء پارسی، سجع ناخوش آید، اگر نگویی بهتر».
سجع نویسی، یه تقلید و پیروی از این شیوهء نویسندگی و سخنوری در زبان و ادب عربی، در ایران، رایج گردید و پیش از شروع رسمی و قطعی سجع نویسی در ایران، فقط نمونه هایی مختصر از آن، در دیباچهء بعضی کتابهای کهن فارسی به چشم می خورد.
ابوبکر اخوینی بخارایی، در صفحهء سیزده دیباچه هدایة المتعلمین فی الطب که به سال 373 هـ.ق تألیف کرده چنین نوشته است: «سپاس مر ایزد را که آفریدگار زمین و آسمان است و آفریدگار هر چه اندر این دو میان است».


اسلاید 6 :


موفق الدین ابومنصور علی هروی (پزشک قرن پنجم هجری) در دیباچهء کتاب الابنیة عن حقایق الادویه این عبارات را آورده است؛ «سپاس باد یزدان دانا و توانا را که آفریدگار جهان است؛ و دانندهء آشکار و نهان است؛ و درود بر محمد مصطفی که خاتم پیغامبران است...».
اما سجع نویسی در فارسی، به معنی اخص کلمه و به طور رسمی از خواجه عبدالله انصاری (396-481 هـ.ق) شروع شد و پس از او، به وسیلهء نویسندگانی چون نصرالله منشی مترجم کلیله و دمنه، نظامی عروضی صاحب چهار مقاله، قاضی حمیدالدین بلخی صاحب مقامات حمیدی، سعدی و مقلدان سعدی و گروهی دیگر، تداول و استمرار یافت.
ناگفته پیداست که از میان سجع نویسان بسیار تاریخ ادب فارسی، مطلوب ترین و طبیعی ترین و هنرمندانه ترین نثر مسجع، از سعدی در شاهکار بی نظیر او گلستان است و از میان مقلدان سعدی نیز، موفق ترین فرد، میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی صدراعظم محمد شاه قاجار (مقتول 1251هـ.ق) است.
از تعریفی که از سجع کردیم، به خوبی برمی آید که سجع بر سه قسم است:
1) سجع متوازن 2) سجع مطرف 3) سجع متوازی
1. سجع متوازن. آن است که کلمات قرینه، در وزن، متفق، اما در آخرین حرف اصلی، مختلف باشند؛ مانند بام و باد؛ دام و دار؛ کام و کار؛ نهار و نهال.
مثال از فواصل قرآن کریم:
و آتینا هما الکتاب المستبین و هدینا هما الصراط المستقیم (صافات، 117و 118).
مثال از نثر فارسی:
فلان را اصلی است پاک و طینتی است صاف؛ دارای گوهری است شریف و صاحب طبعی است کریم. (فنون بلاغت، ص 43)
- علم، بر سر تاج است و جهل، بر گردن غل.
(رسائل خواجه عبدالله، ص 29)

 


اسلاید 7 :


. سجع مطرف. آن است که کلمه ها، در آخرین حرف اصلی (حرف روی) یکی، و در وزن متفاوت باشند؛ مانند کارو آشکار؛ دست و شکست؛ سیر و دلیر.
مثال از قرآن کریم:
الم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل* الم یجعل کیدهم فی تضلیل* و ارسل علیهم طیراً ابابیل (فیل، 1-3).
مثال از نثر فارسی:
الهی بر تارک ما خاک خجالت نثار مکن و ما را به بلای خود گرفتار مکن.
(رسائل خواجه عبدالله، ص 152)
3. سجع متوازی. کامل ترین و خوش آهنگ ترین نوع سجع است و آن سجعی است که کلمات هم در وزن و هم در آخرین حرف اصلی (حرف روی) مطابق باشند مانند کار و بار؛ دست و شست؛ باز و راز.
مثال از فواصل قرآن مجید:
فیها سرر مرفوعة و اکواب موضوعة(غاشیه، 13و14).
مثال از نثر فارسی:
- عقل گفت: «من سکندر آگاهم». اما عشق گفت: «من قلندر درگاهم». عقل گفت: «من تقوی به کار دارم». عشق گفت: «من به دعوی چه کار دارم؟». عقل گفت: «من قاضی شریعتم». عشق گفت: «من متقاضی ودیعتم». عقل گفت: «من آیینهء مشورت هر بالغم». عشق گفت: «من از سود و زیان فارغم». عقل گفت: «مرا لطایف غرایب یاد است». عشق گفت: «جز دوست هر چه گویی باد است». عقل گفت: «مرا ظریفانند پرده پوش». عشق گفت: «مرا حریفانند دردنوش».
(رسائل خواجه عبدالله، ص 45)
- خانهء دوستان بروب و در دشمنان مکوب.
(کلیات سعدی، ص 77)
- هر چه زود برآید، دیر نپاید.
(همان منبع، ص 77)
- تلمیذ بی ارادت عاشق بی زر است و روندهء بی معرفت مرغ بی پر و عالم بی عمل درخت بی بر و زاهد بی علم خانهء بی در. (همان منبع، 185)
- هر که سخن نسنجد، از جوابش برنجد. (همان منبع، ص 188)


اسلاید 8 :


نثر مصنوع و فنی
آمیزه و ترکیبی است از دو نوع مرسل و مسجّع و همراه با انبوه لغات و ترکیبات و امثال و اشعار عربی و احادیث نبوی و آیات قرآنی و متضمن اصلاحات و تعبیرات خاص دانشهای رایج زمان. در این نوع نثر از صنعتهای لفظی و معنوی مانند بدیع و بیان، اطناب، تناسب الفاظ، انواع سجع و جناس، تضاد و تقابل، اقتباس ها، و تلمیحها، تشبیه ها، مجازها و استعاره ها به فراوانی و بیشتر از نثرمسجع استقاده شده است.
خصوصیت دیگر که آن را از مختصات معنوی نثر فنی محسوب توان داشت وجود عناصر اغراض و معانی شعر در آن است. اگر عنصر خیال را از عناصر سازنده و مهم شعر می شناسیم، بدیهی است که صور خیال آن به وسیلهء همین تشبیه ها و تلمیح ها و مجازها و استعاره ها رنگ و شکل می گیرد و قابل توهم و تجسم می شود و در نثر فنی از این عوامل به فراوانی استفاده می شود. نخستین نمونه های نثر مصنوع و فنی، مربوط به اواسط قرن ششم هجری است و از آن زمان تا دوران مشروطیت کمابیش تداول و رواج داشته است. بهترین و هنرمندانه ترین نمونه ها مربوط به دو قرن ششم و هفتم است. قسمت هایی از کلیله و دمنۀ نصرالله منشی، راحة الصدور راوندی، ترجمهء تاریخ یمینی جرفادقانی و قسمت عمدۀ التوسل الی الترسل بهاءالدین محمد بغدادی، مقامات حمیدی، مرزبان نامهء وراوینی، تاریخ معجم فضل الله راجی قزوینی، منشات خاقانی، جهانگشای جوینی، نفثة المصدور محمد زیدری نسوی و تاریخ وصاف ادیب عبدالله شیرازی، به نثر فنی است.
مرزبان نامه، نفثة المصدور و جهانگشای جوینی از نمونه های خوب نثر فنی و درهء نادره اثر میرزا مهدی خان استرآبادی (منشی نادرشاه) از حیث دشواری و صعوبت و صلابت، خارق العاده و حیرت انگیز است.


اسلاید 9 :


نظم

اسلاید 10 :


نظم، در لغت به معنی به یکدیگر پیوستن و به رشته کشیدن دانه های جواهر و در اصطلاح سخنی است که موزون و مقفا باشد. در تداول، نظم را از روی تسامح به شعر نیز اطلاق می کنند، اما اساساً شعر با نظم فرق دارد و تفاوت آنها در این است که: شعر- طبق تعاریف قدما- «کلام موزون و مخیل» است، و بنابراین تعریف، مقفا بودن جزء ماهیت شعر نیست، و «نثر شعرگونه» یا «شعر منثور» هم می تواند وجود داشته باشد.
طبق تعریف علمی و دقیق امروزی، شعر «گره خوردگی عاطفه و تخیل است که در زبانی آهنگین شکل گرفته باشد» و بنابراین تعریف، عناصر سازنده شعر عبارت است از: عاطفه، تخیل، زبان، موسیقی و تشکیل؛ اما نظم، تنها، کلامی موزون و مقفاست و از عنصر عاطفه و تخیل بدور؛ بنابراین، نظم غیر شعر هم وجود دارد، نظیر نصاب الصبیان ابونصر فراهی در لغت، و الفیۀ (هزار بیتی) ابن مالک در صرف و نحو عربی.
ملک الشعرای بهار، قطعه شعری دارد با عنوان «شعر و نظم» که نقل آن در اینجا بی مناسبت نیست:
شعر دانی چیست؟ مرواریدی از دریای عقل
شاعر، آن افسونگری کاین طرفه مروارید سفت
صنعت و سجع و قوافی، هست نظم و نیست شعر
ای بسا ناظم که نظمش نیست الا حرف مفت
شعر، آن باشد که خیزد از دل و جوشد ز لب
باز در دلها نشیند هر کجا گوشی شنفت
ای بسا شاعر که او در عمر خود نظمی نساخت
و ای بسا ناظم که او در عمر خود شعری نگفت.

در متن اصلی پاورپوینت به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر پاورپوینت آن را خریداری کنید