بخشی از مقاله

آيت الله حاج سيد علی بهبهانی
مقدمه
آیت الله سید عبد الله فرزند سید اسماعیل مجتهد بهبهانی در حدود سال 1260 قمری به دنیا آمد. وي تحت توجهات پدر عالم و مجاهدش در نجف اشرف تحصيل علوم ديني را آغاز کرد و در حوزه ی درس آیات عظام شیخ مرتضی انصاری، میرزا محمد حسن شیرازی و سید حسین کوه کمری شرکت جست. سید عبدالله پس از اخذ اجتهاد، در سال 1295 ق. به تهران مراجعت کرد و پس از اخذ اجتهاد، در سال 1295 ق. به تهران مراجعت کرد و پس از فوت پدر، مقام مذهبی او را احراز نمود.


وي قبل از انقلاب مشروطيت نيز جزو روحانيون و علماي بنام پایتخت بود و در حل و عقد امورات مختلف تأثيرگذار بود. وي با آغاز مشروطيت به صف مبارزان پيوست و با ياري و همکاري آيت الله سيد محمد صادق طباطبايي رهبري اصلی مشروطه خواهان را به عهده گرفت. ایشان از روحانيون طراز اول تهران و رهبر آزاديخواهان دوره مشروطيت به شمار مي آيد که در راه تحقق آرمان انقلابی خویش، صدمات فراوانی دید و مدتی به عتبات تبعید گشت.

وی تصميم داشت با توجه به مبانی اسلامی یک قانون اساسی اسلامی در چهار چوب دستورات اسلام پی ريزی نمايد، و بدعتها و قوانين مغاير اسلام را از بين ببرد که در اين راه زحمات فراواني را متحمل شد و عاقبت به شهادت وي منتهي گشت.


وی در واقعه ی به توپ بستن مجلس توسط محمد علی شاه قاجار، به اسارت قزّاقان درآمد و بعد از شکنجه های بسیار، به باغشاه برده شد. آیت الله بهبهانی، پس از اعلان مشروطیت، فعالانه در برگزاری انتخابات و تشکیل مجلس ملی شرکت جست. اگرچه خود هیچ مقام دولتی را نپذیرفت ولی در همه ی کارها نظارت کامل داشت. در مجلس دوم که نمایندگان به دو گروه تندرو و میانه رو تقسیم شده بودند، به حمایت از میانه روها برخاست.

در این حال تندروان کمر به قتل او بستند. و سرانجام اين عالم رباني در 24 تير 1289 شمسي برابر با هشتم رجب 1328 ق. توسط اشخاص نقابداری که به منزلش هجوم بردند، به درجه شهادت نائل گرديد.

پس از شهادت سيد در اين روز مجلس شوراي ملي و بازار تعطيل و عزاي عمومي اعلام گرديد. در پي آن نيز در تمامي شهرهاي ايران مجالس ترحيم برگزار شد و پيکر اين شهيد انقلاب به ياري مير سيد علي بهبهاني به نجف اشرف انتقال يافت و در مقبره خانوادگي به خاک سپرده شد.


نقش آیت الله سید عبدالله بهبهانی در انقلاب مشروطه
بهبهانی از رهبران مشروطه است. وی فرزند سید اسماعیل مجتهد بهبهانی است و در سال 1262 هجری قمری در نجف متولد شد . او پس از فراگیری تحصیلات مقدماتی نزد پدرش، از حوزه درس حاج میرزاحسن شیرازی ، شیخ مرتضی انصاری و سیده حسن کوه کمری بهره برد و به درجه اجتهاد رسید. آنچه در ذیل می آید نگاهی به نقش این عالم برجسته در انقلاب مشروطه دارد .


بهبهانی در سال 1295 ه ق به تهران آمد و پس از فوت پدر، مقام علمی و مذهبی او را کسب کرد و توانست با توجه به قدرت علمی و شخصیت هوشمند خویش ، جایگاه خاصی در حوزه علمی و مذهبی تهران و در بین مردم کسب نماید.


آیت الله بهبهانی با گذشت زمان در تهران مرجعیت تامی پیدا کرد ، وی از مخالفان استبداد بود و از صدرات عین الدوله بسیار ناراضی بود، بدین سبب بدنبال فرصت مناسبی بود که مخالفت خود را آشکار سازد. اولین ماجرا که بهبهانی را در مقابل حکومت قرار داد، درگیری بین طلاب مدرسه های محمدیه و صدر بود. طلاب مدرسه صدر با تحریک سید ابوالقاسم امام جمعه، روحانی درباری،

در صدد تصرف مدرسه محمدیه درآمدند که با مقاومت طلاب مدرسه روبر شدند. معتمد الاسلام رشتی که حامی طلاب مدرسه محمدیه بود به دلیل تعقیب حکومت، به خانه بهبهانی پناه برد ، این امر زمینه ای فراهم آورد که بهبهانی مورد حمله طلاب مدرسه صدر قرار گیرد. با واکنش عین الدویه به این ماجرا و دستگیری طلاب ضارب،

بهبهانی مخالفت خود را با برخورد دولت با روحانیون اعلام کرد و بعد قضیه نوز بلژیکی و پوشیدن لباس روحانیت، باعث گردد که بهبهانی به دلیل توهین به روحانیت، خواستار عزل نوز گردد. پیگیریهای وی و همراهی طباطبایی و برخی دیگر از روحانیون بالاخره منجربه سه درخواست از شاه شد؛ یکی عزل علاءالدوله حاکم تهران، برکناری مسیو نوز و تاسیس عدالتخانه.


یکی دیگر از ماجراها که بهبهانی در آن نقش خاصی داشت تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم بعد از گرانی قند و شلاق زدن عده ای از تجار بود. این تحصن تا برکناری علاءالدوله حاکم تهران ادامه داشت اما درخواست دیگر یعنی تاسیس عدالتخانه و برکناری نوز عملی نشد.


با فعالیت روحانیون جهت برآورده شدن درخواست ها ، مبارزات به دستگیری سلطان المحققین و قتل یک طلبه جوان به نام سید عبدالحمید منجر شد که باعث مهاجرت سیدین به قم شد . این مهاجرت تا عزل عین الدوله و صدور فرمان مشروطیت ادامه داشت: در دوران استبداد صغیر بهبهانی و طباطبایی به عتبات تبعید شدند و بعد از فتح تهران در سال 1327 به ایران بازگشت.


بهبهانی در دور دوم مجلس مشروطه حضور داشت و با توجه به قدرت و نفوذ خود به پناهگاه و مأمن مردم تبدیل شد تا اینکه نمایندگان حزب دمکرات با کمک کمیته مجازات و حیدرخان عمو اوقلی، رجب سرابی و دو نفر دیگر در 8 رجب 1328 توانستند بهبهانی را در خانه خود به قتل برسانند.


کشته شدن بهبهانی موجی از خشم را در بین مردم برانگیخت اما با کمک میرسید بهبهانی اوضاع آرام شد و جنازه ایشان را به نجف برده و دفن کردند.
عبدالله بهبهانی ، روحانی و مجتهدی ذی نفوذی بود که حمایت وی از مشروطه و فعال بودن وی در این حوزه، ناشی از آزاد اندیشی ناب وی بود. بهبهانی و طباطبایی طلایه دار جنبش نوانودیشی دینی و مردمی مشروطیت بودند .


بهبهانی علاوه بر دفاع از دین در تحولات مشروطه از اصلاحات سیاسی اساسی و وطن پرستی نیز حمایت کرد.
وی آنچنان نقشی در مشروطه دارد که حتی کسانی که رابطه دامنه داری با مذهب و روحانیت ندارند از وی تمجید کرده اند . نقش بهبهانی و طباطبایی در مشروطیت ، حاوی دو بعد اساسی است یکی جنبه فکری و حمایت های مذهبی است

یعنی اینکه بهبهانی با تاییدات فقهی و شرعی خود باعث تقویت مشروطه و مشروطه خواهان می شد ، اما جنبه دوم به عملگرایی بهبهانی بر می گردد ، ایشان به عنوان یک مبارز در صدد فعالیت های مشروطه خواهان بود و به صورت عملی و درگیرانه مسائل را پیگیری می کرد.


بهبهانی در مشروطه هم یک روحانی بود و هم یک سیاستمدار ، بدین مفهوم که وی تحولات را صرفا بدور از معرکه همراهی نمی کرد ، بلکه خود در کلیه حوادث حضور داشت و مبارزه می کرد. دو مهاجرت وی به عبدالعظیم و قم و سخنان و نامه های ایشان حکایت از همین روحیه مبارزه وی بود.


بهبهانی در عصر مشروطه از طرفداران نوسازی دینی، سیاسی و علمی کشور بود. حمایت وی از تاسیس "انجمن معارف" به منظور پایه گذاری مدارس نوین و یادگیری علوم و فنون جدید، نمود نوگرایی و تحول خواهی وی است.


بهبهانی به دلیل مرجعیت دینی و جایگاه شخصیتی ، سخنگوی روحانیون طرفدار مشروطه بود و توانست با شجاعت و نواندیشی خود به عنوان یکی از عوامل اساسی انقلاب مشروطه و از روحانیون نوگرا در تاریخ صد ساله اخر ایرا به حساب آید.


سید عبدالله فرزند سیداسماعیل مجتهد بهبهانی بود ، سید اسماعیل پس از نیل به درجه اجتهاد از نجف به تهران آمد و مورد توجه محمدشاه و ناصرالدین شاه ومردم قرارگرفت و محضرش محل حل و فصل برخی از دعاوی مردم ضد یکدیگر بود . سید عبدالله بزرگترین پسر این مجتهد بود .

سید عبدالله پس از تحصیلات مقدماتی علوم دینی به نجف رفت و از محضر شیخ مرتضی انصاری ، حاج میرزا محمد حسن شیرازی و حاج سید حسین کوه کمره‌ای استفاده کرد و پس از اخذ درجه اجتهاد در 1295 هـ – ق به تهران بازگشت و چون پدرش در گذشت جای پدر قرار گرفت و بواسطه صراحت بیان و هوشمندی مورد توجه واقع شد .

با تبعید و اهانت بطلاب جوش و خروشی در تهران برپاگشت ، بهبهانی به عین‌الدوله گفت اگر بمن توهین کردی و بطلاب آزار رساندی و دستگیر نمودی می‌بخشم اما طلاب را آزاد کن و عین الدوله جواب تند داده گفت آقا در کار دولت حق مداخله ندارد . با این اقدام عین‌الدوله مخالفت مردم و علما را برای خود خرید .

درین هنگام عکسی از مسیونوز ( بلژیکی مأمور گمرک ایران که مخالف هر نوع توجه به انگلیسی‌ها اما موافق روس بود ) با لباس روحانی بدست بهبهانی افتاد ، سیدعبداله در نزاعی که میان طلاب مدرسه صدر و آصفیه درگرفت عده‌ای مورد تعقیب دولت واقع شدند که بخانه بهبهانی پناهنده گشتند . عین الدوله دستور گرفتن و تبعید آنها را داد 13 نفر طلبه را زنجیربگردن انداخته دور شهر گردانیدند و آنگاه آنها را به اردبیل تبعید کردند اما چون عدد 13 نحس بود یک طلبه بیگناه در گرفته در بند و زنجیر کرده همراه آن عده به اردبیل تبعید کردند .

سیدعبدالله در منزل خود بر منبر رفت و عکس با لباس روحانی بمردم نشان داد . و مضرات قرارداد گمرک ایران را با خارجی‌ها برشمرد و طغیانی بزرگ برپاخاست .

پس از بازگشت شاه و عین الدوله از اروپا ، بهبهانی با همراهی و همصدائی سیدمحمد طباطبائی علناً بمخالفت با دولت برخاسته خواهان تأسیس عدالت خانه و برکناری عین‌الدوله گردیدند . و اعظانی چون شیخ الرئیس قاجاروسید جمال الدین واعظ اصفهانی ، ملک المتکلمین و سلطان الواعظین و بهاء الواعظین برمنا بررفته از آزادی و عدالت قانون سخن گفته و افکار مردم را برای مبارزه با دولت برانگیختند ، مخالفان دولت ،

طرفداران اتابک و گروهی از تجار در خفا بیاری بهبهانی و طباطبائی برخاسته کمک مادی و معنوی میکردند ، دولت انگلستان نیز بواسطه منافع خاص خود به مخالفت با دولت در آشکار و نهان پرداخت ، دولت عثمانی نیز در راه پیشبرد مقاصد مردم کمک‌هائی نمود .

گرانی قند و در پس آن بچوب بستن تاجر قند بوسیله علاء الدوله حکمران تهران‌، بازاریان را عصبانی کرد و در نتیجه علما نیز با آنان همدردی کرده بهبهانی ، طباطبائی و افجه‌ای و چند نفر مجتهد دیگر با گروهی از طلاب به حضرت عبدالعظیم رفته ، بست نشستند و روزبروز نیز بر عده آنان افزود میشد و سخنرانی‌های تندی ضد دولت ایراد میگشت .

درخواست متحضان برکناری علاء الدوله ، نوز و ایجاد عدالتخانه بود ، امیر بهادر جنگ از طرف مظفرالدینشاه مأمور بازگردانیدن متحضان از حضرت عبدالعظیم شد اما موفق نگردید .

پس از یکماه که از تحصن علما و سایر مردم گذشت ، آنان از بست خارج شده ( زیرا شاه قول مساعد داده بود ، وبه تهران بازگشتند و مردم شهر را چراغانی کردند .

بظاهر امور بحالت عادی بازگشت ، و علاء الدوله برکنار گردید‌، اما انجمن‌های سری و پنهانی در هر سو تشکیل گردید ، از جمله : انجمن کتابخانه و انجمن مخفی به سرپرستی سید نصرالله سادات اخوی ( تقوی – نخست روضه خوان بود و در دوره اول ازین صنف انتخاب گردید و بعدها در دادگستری و دانشگاه تهران بمقامات و الائی رسید کتاب هنجار گفتار از تألیفاتش بود ) وسید محمد صادق طباطبائی تشکیل گردید ، عده‌ای دیگر هم بمقاصد آزادی خواهی یا منفعت طلبی بتأسیس انجمن و جمعیت سیاسی پرداختند .

پس از انتخابات مجلس شورای ملی و تشکیل مجلس شورا ،‌ سید عبدالله بهبهانی به مجلس رفت ، سید عبدالله قدرت فراوان بهم رسانید تا جائیکه بسیاری از کارهای مملکتی در منزل وی حل و فصل میگشت و به شاه عبدالله و شاه سیاه معروف گردید . بیشتر وکلای مجلس تحت نفوذ وی بودند ، مخالفت یا موافقت سید عبدالله سبب ثبات یا تزلزل دولت‌ها میگشت .

این مجلس مسیو نوز را اخراج کرد ، جلو قرضه خارجی را گرفت و طرح تأسیس بابنک ملی را پیشنهاد کرد ، بودجه کشور براساس موازنه صحیح تنظیم و وزیران مجبور به تمکین در مجلس کرد . ولی رفته رفته شاه با مجلس بمخالفت برخاست و با کشته شدن اتابک و مخالفت عده‌ای از مجلسیان و انجمن‌های سری دست بمخالفت با دولت زدند و شاه به باغ شاه رفت عده‌ای از سربازان و طرفداران شاه مغازه‌های عده‌ای از بازاریان را غارت کردند .

سید عبدالله و سید محمد طباطبائی به شهرستانها تلگراف کرده مردم را دعوت بشورش کردند و مجلس و انجمن‌ها به تشکیل گارد ملی و تعلیمات نظامی جوانان مشغول شدند ، محمد علیشاه پس از به توپ بستن مجلس و خفه کردن ملک المتکلمین و میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل در باغشاه . سید جمال الدین و اعظ اصفهانی را بامر محمد علیشاه از همدان به بروجرد بردند و در زندان بروجرد مسموم و خفه کردند ، حاج حسین آقاامین الضرب کفش شاه را بوسید تا آزاد شد .

بهبهانی و طباطبائی را در پارک امین الدوله دستگیر کرده کتک زده و با لباس پاره بباغ شاه بردند . شاه سید محمد و سید عبدالله را به کرمانشاه فرستاد و در آنجا هشت ماه زیر نظر سربازان بودند ، تا اینکه دولت اجازه داد بهبهانی به میان مردم برود چون مردم ویرا میان خود دیدند استقبال فراوان کردند و از آنجا به کربلا و نجف رفت و در عراق نیز مورد استقبال علما و سایر مردم قرار گرفت ، چون تهران بدست آزادیخواهان فتح شد سید عبدالله به تهران بازگشت و مورد استقبال سران ملیون قرار گرفت .

در دوره دوم مجلس ، بهبهانی در خانه نشت و بسیاری از کارها در خانه‌اش انجام میگرفت و وکلای معتدل از بهبهانی پیروی میکردند . اما افراطی‌ها مخالف بهبهانی بودند زیرا شخصیت و نفوذش را مانع پیشرفت مقاصد خود میدانستند لذا نقشه قتل ویرا کشیدند وروز جمعه 8 رجب 1328 ه-ق حیدر عمواوغلی و رجب‌سرابی و دو نفر دیگر در حالیکه صورت خود را پوشانیده و نقابدار بودند وارد منزل بهبهانی شده و با سر گلوله او را کشتند و گریختند.

قتل بهبهانی غوغا و نگرانی بسیار در تهران و شهرستانها ایجاد کرد اما پسرش سیدمحمد بهبهانی با اصرار از مروم خواست که آرام بگیرندو سرانجام مجالس ختمی برای بهبهانی در بسیاری از نقاط ایران تشکیل گردید و جسدش را به نجف برده بخاک سپردند.

سیدعبدالله بهبهانی بیشک یکی از چهره‌های درخشان انقلاب مشروطه ایران بود.

«امروز آقای بهبهانی خطابه‌ای خواند و خواص خود را مختار کرد در رفتن و ماندن و فرمود: صدر‌اعظم با من غرض دارد نه با شما. اگر صدمه‌ای واردذ آید بر شما، برای خاطر من است، پس بهتر این است که هرکس هرجا میخواهد برود، اگر کسی بیرون برود مانع نمی‌باشند.

ما از اولاد خود توقع یاری و معاونت نداریم، ماکشتن و اسیری و تبعید و نفی‌بلد بلکه حبس در بلاد دیگر را برخود می‌بینیم خواص اصحاب گفتند: ماها که این جا می‌باشیم هر جا برویم مارا می‌گیرند و می‌کشند، پس مردن با شما آقایان برای ما بهتر و خوش‌تر است. وانگهی سعادت ابدی را با افتخار . شرف داریم. “نقل از جلد سوم کتاب تاریخ بیداری ایرانیان.

نامه بهبهانی به سفارت انگلیس

“ما علماءو مجتهدین چون راضی نیستیم خونریزی بشود، لهذا حرکت به اماکن مقدس را عازم گشتیم و از آن حناب تمنا داریم که در دفع ظلم و تعدی همراهی خود را از ما دریغ ندارد.“
نتیجه گیری
نخستين بار که نام او در تاريخ تحولات سياسي به ميان آمد در ماجراي تحريم تنباکو در سال 1309 ق بود. بنا به نوشته برخي منابع بهبهاني در تحريم تنباکو با ساير علما همراهي نداشت و در مجلس دعوت سفارت عثماني بي محابا در حضور روحانيون و دعوت شدگان سيگار کشيد و حرمت تحريم را شکست و در پاسخ اعتراض چند نفر از روحانيون با صراحت گفت «من مجتهدم و به تکاليف شرعي خود آشنا مي‌باشم» و صريحآً فتوا داد که قرارداد انحصار توتون و تنباکو مفيد است و استعمال توتون و تنباکو هم منع شرعي ندارد.

همراهي نکردن سيد عبدالله با مخالفان قرارداد تنباکو سبب گرديد که از اعتبار او در ميان مردم کاسته شود. از اين تاريخ بهبهاني مورد توجه بيشتر صدراعظم امين السلطان قرار گرفت و رابطه دوستانه آنها مستحکم گرديد. چنان که در طول صدارت اتابک، دعاوي دولتي عمدتاً به بهبهاني ارجاع مي‌شد و اين امر در حد خود به تثبيت وضع اجتماعي و منزلت سياسي و حتي تقويت بنيه مالي وي کمک مي‌کرد.

در رجب 1321 بر اثر فشارهاي داخلي و خارجي اتابک مجبور به استعفا و خروج از ايران شد و عين‌الدوله جانشين وي شد. گرچه بهبهاني از صدارت او ناراضي بود، مخالفت علني از خود نشان نمي‌داد. در مقابل، عين‌الدوله که بهبهاني را طرفدار امين‌السطان مي‌دانست، سعي کرد با ايجاد اختلاف ميان بهبهاني و همتايان او، شيخ فضل الله نوري و سيد ابوالقاسم امام جمعه، بهبهاني را منزوي کند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید