بخشی از مقاله


يادداشت « ماهيت قيام حسيني »
1. بحث در اينجاست كه حادثه عاشورا چه حادثه اي است واز چه مقوله است؟ آيا از نظر اجتماعي يك انفجار بدون هدف بود مانند بسياري از انفجارها كه در اثر فشار ظلم وتشديد سختگيريها رخ مي دهد واحياناً به وضع موجودكمك ميكند، ويا يك تصميم آگاهانه وهوشيارانه نسبت به اوضاع واحوال موود ونسبت به آثار ونتايج اين حركت بود؟ ودر صورت دوم آيا يك قيام ونهضت وانقلاب مقدس بود يا يك دفاع شرافتمندانه مقدس؟ يعني آيا هجوم بود يا دفاع؟ آيا كاري بودكه از طرف اماشروع شد وحكومت وقت مي خواست آن را سركوب كند ، ويا اواز طرف حكومت وقت مورد تجاوز قرار گرفت و او به جاي سكوت ووتسليم، شرافتمندانه از خود

دفاع كرد؟ به عبارت ديگر آيا چيزي از سنخ تقوا در جامعه بود ومظهر يك تقواي بزرگ در حد دادن جان بود، يا مظهر يك احسان وعصيان وقيام مقدس؟ آيا از نوع حفظ واثبات خود بود يا از نوع نفي وانكار جبهة مخالف؟
بنا بر فرض اول ناچار اهعدافي داشت اجتماعي واصولي؛ وبنابر فرض دوم هدفش جز حفظ شرف و حيثيت انساني خود نبود؛ وبنابراينكه از نوع انقلاب وقيام ابتدايي بود آيا مبناي اين انقلاب صرفاً دعوت مردم كوفه بود كه اگر مردمكوفه دعوت نميكردند قيام نميكرد ( وقهراً پس از اطلاع از عقب نشيني مردم كوفه در صدد كنار آمدن وسكوت بود ) يا مبناي ديگر جز دعوت مردم كوفه داشت وفرضاً مردم كوفه دعوتنمي كردند او در صدد اعتراض ومخالفت بود هرچندبه قيمت جانش تمام شود؟


در جريان حادثة كربل عوامل گوناگوني دخالت داشته است يعني انگيزه هاي متعددي براي امام در كار بوده است كه همين جهت از طرفي توضيح وتشريح ماهيت اين قيام را دشوار مي سازد زيرا آنچه از امام ظاهر شده گاهي مربوط به يك عامل خاص بوده وگاهي به عامل ديگر، و سبب شده كه اظهار نظر كنندگان، گيج و گنگ بشوند و ضد و نقيض اظهار نظر كنند؛ واز طرف ديگر به اين قيام جنبه هاي مختلف مي دهد و در حقيقت از هر جنبه اي ماهيت خاصي د ارد. ( در امور اجتماعي ومركب ، مانعي نيست كه يك چيز دراي چند ماهيت باشد همچنانكه مخصوصاً در درسهاي « فلسفه تاريخ » ثابت كرده ايم. )
عواملي كه در كار بوده و ممكن است در اين امر دخالت داشته باشد ويا دخالت داشته است:


الف. اينكه امام يگانه شخصيت لايق و منصوص و وارث خلافت و داراي مقام معنوي امامت بود. در اين جهت فرقي ميان امام و پدرش و برادرش نبود، همچنانكه فرقي ميان حكومت يزيد و معاويه و خلفاي سه گانه نبود.
اين جهت به تنهايي وظيفه اي ايجاب نميكند. اگر مردم اصلحيت را تشخيص دادند و بيعت كردند و در حقيقت با بيعت صلاحيت خود را و آمادگي خود را براي قبول زمامداري اين امام اعلام كردند او هم قبول ميكند. اما مادامي كه مردم آمادگي ندارنداز طرفي ، واز طرف ديگر اوضاع واحوال بر طبق مصالح مسلمين مي گردد، به حكم اين دوعامل، وظيفة امام مخالفت نيست بلكه همكاري و همگامي است همچنانكه امير (ع) چنين كرد، در مشورتهاي سياسي و قضائي شركت مي كرد و به نماز جماعت حاضر مي شد.
در قضية كربلا اين عامل به تنهايي دخالن نداشته است. اين عامل را به ضميمه عامل سوم كه دعوت اهل كوفه است بايد در نظر بگيريم چون عامل دعوت مردم ، براي به دست گرفتن حكومت بود نه چيز ديگر. پس اين عامل ، عامل جداگانه نيست وبايد در ضمن آن عامل ذكر شود.
ب. از امام بيعت مي خواستند و در اين كار رختصي نبود.


ج. مردم كوفه پس از امتناع اما از بيعت اورا دعوت مردند وآمادگي خود را براي كمك او و به دست گرفتن خلافت وزعامت اعلام كردند، نامه هاي پي در پي آمد، قاصد امام هم امادگي مردم را تاييد كرد.
د. اصلي است در اسلام به نام « امر به معروف ونهي از منكر »، مخصوصاً در موردي كهكار از حدود مسائل جزئي تجاوز كند، تحليل حرام وتحريم حلال بشود. بدعت پيدا شود، حقوق عمومي پايمال شود، ظلم زياد شود. اما م مكرر به اين اصل استناد كرده است.

اما عامل بيعت
امامحاضر بود كه كشته شود وبه هيچ وجه حاضر به بيعت نبود . وظيفه امام از اين نظر فقط امتناع بود. اين وظيفه ر با خروج از كشور، با متحصن شدن به شعاب جبال ( آنچنانكه ابن عباس پيشنهاد كرد ) ، با مخفي شدن هم مي توانست انجام دهد. به عبارت ديگر روش ومتد امام از اين نظر جز زير بار نرفتن به هر شكل ولو به خروج از مرز تا حد كشته شدن نيست. روش امام در مقابل عامل بيعت خواستن، محدود به مرز وتاسر حدكشته شدن نيست. روش امام در مقابل عامل بيعت خواستن، محدود به حدامكانات براي به دست گرفتن حكومت نيست و محدود به حد كشته نشدن هم نيست، ولي هيچ وظيفه اي مثبت از قبيل توسعه انقلاب وگسترش دعوت و غيره را نيست، ولي هيچ وظيفه اي مثبت از قبيل توسعة انقلاب وگسترش دعوت و غيره را ايجاب نمي كند، جلوگيري از خونريزي ديگران لازم مي شود. از اين نظر امام فقط بايد بگويد: نه .
در ان زمان بيعت امام قطعاً جدي واز روي رضا تلقي مي شد وواقعاً صحه گذاشتن به خلافت يزيد بود . قرائني در دست است كه امام به هيچ وجه حاضر به بيعت نبود.

اما موضوع امر به معروف ونهي از منكر :
در اينجا بايد اوضاع خاصي را كه در زمان معاويه ودر اثر خلافت يزيد پيدا شده بود در نظر گرفت:
الف. خود موضوع خلافت موروثي كه جامة عمل پوشيدن به آرزوي ديرين ابوسفيان بود.
اما در زمان خودمعاويه به اين امر وبه كارهاي معاويه معترض بودو حتي در يكنامه به معاويه نوشت: من مي ترسم در نزد خدا از اينكه عليه توقيام نمي كنم مسؤول باشم . امام در زمان معاويه اقداماتي مي كرد كه معلوم بود قصد شورش دارد.


در اينجا يك مطلب هست و آن اينكه اين گونه قيامها بلكه مطلق امر به معروف ها ونهي از منكرها يك وظيفة تعبدي نيست كه ماهر وقت منكري را ديديم نهي كنيم وبر ما نباشد كه به نتيجه واثر كار توجه داشته باشيم، بلكه احتمال اثر يا اطمينان به نتيجه لازم است، يعني اين كار از نوع كارهايي است كه بر مكلف است نتيجة كار را برآورد كند، والا بي جهت نيرويي را مصرف كرده وبه هدر داده است. ( مساله اعتقاد امام به نتيجة كارش مربوط است به آنه قبلاً گفتيم كه امام از نظر عامل امر به معروف ونهي از منكر ، منطقش منطق انقلابي شهيد و طرفدار توسعة خونريزي و گسترش انقلاب بود ، مطلبي وپيامي داشت كه آن پيام را فقط ميخواست با خون رقم كند كه هرگز پاك نشود. ) آيا امام خود به نتيجة كار خود وهدر نرفتن خود معتقد بوديا نه؟ بلي معتقد بود، به چند دليل:
الف. در جواب شخصي كه «رياشي»نقل مي كند.
ب. در روز عاشورا خطاب به مردم فرمود.


ج. در روز عاشورا خطاب به اهل بيت فرمود.
د. به عمر سعد فرمود: به خدا ملك ري نصيب تونخواهد شد، مي بينم كه بچه هاي كوفه به سرت سنگ مي پرانند آنطور كه به درخت ميوه سنگ مي زنند.

اماموضوع دعوت مردم كوفه:
اين دعوت براي چيست؟ قطعاً براي قبول زمامداري وبه دست آوردن قدرت ومركز قراردادن كوفه بود. كوفه سرباز خانة جهان اسلام بود . نامه اي كهوجوه رجال واشراف كوفه نوشتند، بسيار محكم واصولي بود كه در يادداشتهاي « نهضت جسيني » نقل كرديم.
در اين نامه تز امام راجع به حاكم وحكومت مشخص مي شود،و نشان مي دهد عنايت امام را به مساله رهبري در درجة اول واينكه بزرگترين منكر خود يزيد است وپستي مه اشغال كرده است.
در اين جا چندمطلب است:


حركت امام از مكه به كوفه تنها به علت دعوت كوفه نبود بلكه دلايل قطعي در دست است كهامام به هر حال نميتوانست در مكه بماند وقرائني از اين جهت در دست است:
اولاً امام عمل حج زرا ناتمام گذاشت. ما مي دانيم كه در حج تمتع پس از شروع عمل، اتمامش واجب است وفقط ضرورت بسيار مهمي نظير خوف قتل سبب جواز عدم ادامهد مي شود .مگر اينكه فرض كنيم امام از اول ،عمرة تمتع بجا نياورد وازاول قصد عمرة مفرده كرده .


ثانياً امام حين خروج از مكه وضع خود را تشبيه به وضع موسي بن عمران ئروقتي كه از مصر خارج شد وصحراي سينا را به طرف مشرق طي كرد وبه طرف فلسطين مي آمد كرد.
سرماية سخن مينويسد: عمرو بن سعد بن العاص مامور بود با عده اي كه امام را بكشد. « طريحي » نوشته است كه سي نفر از شياطين بني اميه مامور اين كار شده بودند. در يادداشتهاي « نهضت حسيني » نمرة 10 از « مقتل خوارزمي » نقل كرديم كهامام ضمن در دل كتبي به ابن عباس مي گويد: مرا در مكه آرام نمي گذارند واز جوار حرم الهي مجبور به خروج مي كنند. ابن عباس هم در نامه اي كه به يزيد مينويسد و سخت او را ملامت وفحش كاري مي كند، ميگويد: شما به زور حسين را از حرم الهي اخراج كرديد.

مقدمه
انسانها تاریخ را بوجود آورده اند اما بسیاری از آنان با گذشت زمان از خاطره ها محو شده اند. در این میان، برخی از آنان به دلیل عظمت و شایستگی، در پیشرفت سایر انسانها کاملا موثر بوده و گذشت زمان آن ها را از یادها نبرده است و در هر زمان چونان خورشید می درخشند و روزگار در کم و کیفیت آنان تأثیر نمی گذارد.
اینان پیامبران، امامان معصوم و یاران و اوصیای به حق هستند که در زندگی کوتاهشان سیره ی گفتاری از خود به یادگار گذاشته اند و الگوی جاودانه ی سعادت بشر هستند.
حکومت پنج ساله ی علی بن ابی طالب (ع) برای آنان که در طول تاریخ به نوعی حاکمیت داشته و یا خواهند داشت اسوه می باشد و حجت را بر آنان تمام کرده است. برای خیرخواهان، صلح و صفای امام حسن (ع) و برای آزاد مردام قیام امام حسن (ع) و در نهایت شهادت مظلومانه ی آن حضرت مهمترین و درخشان ترین حوادث تاریخ اسلام است که در ابعاد گوناگون اثر بسزایی در پیشرفت انسانها و فرهنگ اصیل اسلایم داشته است.


حضرت امام خمینی می فرمایند:
هر چه داریم از حسین (ع) داریم.
اسلام را تا حالایی که شما می بینید سیدالشهداء (ع) نگه داشته است.
همچنین از طرفی دیگر این شهادت مظلومانه و مسأله ی عزاداری در شکل گیری و رواج آداب و رسوم خاص و هنرهای متداول مذهبی، تکیه ها و حسینیه ها اثر مستقیم داشته است و در پیدایش اجتماعات تبلیغاتی، تعذیه و عزاداری و در یک جمله می توان گفت در ادبیات عاشورا نیز چیزی جز جریان کربلا موثر نبوده است.


گفتار گویندگان که در مجالس عزاداری و محافل مختلف در طول زمان عرضه می شود. این گفتارها و نوشتارها با گذشت زمان پیوسته رو به گسترش بوده و در روزگار ما چندین برابر شده است، چرا که خورشید تابان وجود امام حسین را غروبی نیست. آری بانگ «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» در هر زمان و مکان طنین انداز است.
آیا حسین را می شناسید؟


او نوری مطلق بود که بر طالبان حقیقت و پویندگان از سرشاری و خود ریزش می نمود.
امواج این دریای ژرف و بیکران، توحید و معرفت بود و فراورده های آبهای فراوان آن، حجت و برهان، کشف و شهود و استواری و اتقان (که چون دنیا موج نیرو، و با آن نور علم، روشنی و استیضاح. مینائی و عرفان نمودار می شد و تعنیتش را بر جویندگان راه حق و سالکان در ذات احدیت نشان می داد. حلم و بردباری، صبر و شکیبای، عقل و استقامت در شدائد و مصائب حکم دو کناره و دو ساحل این شط وسیع و دریای عریض بود که حافظ و نگهبان و پاسدار و مرزبان این دریای مواج و پر خروش و سرشار از علمت بود که نمی گذاشت آنها بیرون بریزد و کثرت علم طغیان کند و زمام از دست برود و گفتاری با کلامی را مافوق طاقت اصل عالم بر آنان تحصیل نماید.


و آنچه در زمره ی جواهرات و اشیاء نفیس و در و مرجان و مروارید این دریا به شمار می آید و گوهر گرانبهای حاصل این بحر عشق بود همانا تقوی و طهارت و نور و عرفان بود که بر جهان انسانیت به عنوان صاف ترین ارمغان ملکوتی ارزانی می شد.

رسید مژده رحمت که در سرای علی
قدم نهاد عزیزی که مادرش زهراست
چه نور کرده تجلی که دسته دسته ملک
روان به عالم سفلی زعالم بالاست

وقتی پیامبر این موضع را با فاطمه دخترش در میان می گذارد فاطمه به شدت می گرید و می فرماید: چه روزی این اتفاق خواهد افتاد. پیامبر پاسخ دادند در زمانی که من و تو و پدرش علی (ع) در دنیا نیستیم. فاطمه (س) پرسید پس چه کسی بر پسرم می گرید. پیامبر فرمودند: زنان اهل بیتم می گریند و مردمانشان برای مردان اهل بیتم ناله و زاری می کنند.
در همه زمانها و در همه نسل ها در طول تاریخ آینده این مسأله همچنان برقرار و پایدار خواهد ماند.

«سلام بر حسین»
سلام بر حسین که با خون خویش جانش را برای دین خدا بخشید
سلام بر کسی که خدا را در پنهان و پیدا فرمانبری کرد.
سلام بر آنکه خداوند شفای بیماریها را در خاک هزار او قرار داد.
سلام بر کسی که در زیر گنبد حرم او دعا مستجاب است.


سلام بر آنکه امامان از خاندان و نسل اویند.
سلام بر فرزند خاتم پیامبران، سلام بر فرزند سرور اوصیاء
سلام بر فرزند فاطمه زهرا (ع)
سلام بر آنکه پیکرش به خون آغشته شد.


سلام بر آنکه حرمت خنیه گاهش شکسته شد.
سلام بر پنجمین از اصحاب کساء.
سلام بر غریب غریبان.
سلام بر ساکن کربلا.
سلام بر آنکه فرشتگان آسمان بر او گریستند.


سلام بر آنکه نسل او، همه از پاکانند.
سلام بر سرور و سالار دین.
سلام بر آن گریبان های دریده.
سلام بر آن لبان خشکیده.
سلام بر آن جسدهای عریان مانده.


سلام بر آن خون های جاری.
سلام بر آن اعضای قطعه قطعه پیکرها.
سلام بر آن سرهای بالای نیزه رفته.
سلام بر آن کسی که خداوند بزرگ او را پاک و مطهر قرار داد.
محبوب زمین و آسمان


قال النبی: «من احب آن ینظر الی احب اهل الارض و الی ا هل السماء فلینظر الی الحسن. هر کس دوست دارد به محبوبترین شخص زمین و آسمان نظر کند به حسین (ع) نگاه کند.»
شناسنامه حسین (ع)
نام: حسین علیه السلام
پدر و مادر: علی و فاطمه


شهرت: سیدالشهداء
کنیه: ابا عبدالله
زمان و محل تولد: سوم شعبان سال چهارم هجرت در مدینه
زمان و محل شهادت: روز عاشورا سال 61 هجری قمری در کربلا در سن 57 سالگی.
مرقد شریف: کربلا


دوران زندگی: در چهار بخش 1- عصر رسول خدا ( حدود 6 سال) 2- دوران ملازمت با پدر (30 سال) 3- ملازمت با برادرش (حدود 10 سال) 4- مدت امامت (10 سال)
تولد حسین
در سوم شعبان نوری پاک و درخشان منزلگاه امام علی (ع) را در خود فرو برد. در واقع خداوند او را انتخاب کرد تا تداوم بخش رسالت باشد. و انسانها و مردمان را از جهل و نادانی رها کند که آن حضرت محمد با شادی که داشت غمی درون او را فرا گرفته بود.


گویی او از رازی پنهان از همه خبر داشت از ایشان پرسیدند که یا رسول الله چه حادثه ای رخ داده است. آیا این نوزاد عیب و نقصی دارد. ایشان پاسخ منفی دادند. عجیب است که پیامبر با آن همه شجاعت و دلیری می گرید در حالیکه او کسی بود که حضرت علی بن ابی طالب شجاعترین و دلاورترین مرد قریش در دشوارترین و سخت ترین شرایط به ایشان پناه می بردند. پیامبر وقتی موضوع را با فاطمه دخترش در میان گذاشت فاطمه به شدت گریست و اما اینک در میان زنانی که در مراسم تولد این کودک گرد آمده اند، می گرید. اسما خدمتکار اهل بیت گوید: از آن حضرت پرسیدم پدر و مادرم به فدایت چرا گریه می کنی؟ پیامبر پاسخ داد: بر این فرزند می گریم. گفتم او همین ساعت به دنیا آمده است ای رسول خدا.


فرمودند: مردمان سرکش پس از من او را خواهند کشت. خداوند آنان را از شفاعت من بی بهره کند.
جبرئیل علیه السلام پیش او می آید و می گوید: ای محمد خداوند تو را سلام می رساند و می فرماید: علی برای تو به منزله ی هارون است برای موسی جز آنکه پیامبری پس از تو نیست پس این فرزندت را به نام پسر هارون بخوان. پیامبر می فرماید: نام فرزند هارون چیست؟ جبرئیل پاسخ داد: شبیر. اما زبان من عربی است. پس پیامبر وی را حسین می نامد.
خداوند کریم به خاطر حسین (ع) فطرس را که فرشته ای شکسته بال بود و از درگاه خدا رانده شده بود سلامت بالهای فطرس را به او داد.
جشن که تمام شد پیامبر دست این کودک را می گیرد و می فشارد و در یک گوشش اذان و در گوش دیگرش اقامه می گوید و آنگاه زبانش را در دهان کودک می گذارد و از آب دهان خود کودک را تا آنجا که می خواهد تغذیه می کند.


آیا نباید به این سخن خداوند در قرآن قانع شد که فرموده است: اوست که دو دریا را به هم آویخت و میان آن دو دریا برزخ و فاصله ای است که تجاوز به حدود یکدیگر نمی کنند. الا ای جن و انس کدامین نعمت های خدایتان را انکار می کنید. از آن دو دریا لولو و مرجان بیرون آید. مقصود از دو دریا یکی دریای نبوت است که منبع آن از جانب پیامبر حضرت فاطمه می باشد و دیگری دریای وصایت است که از طرف علی نشأت می گیرد. این دریا چون با یکدیگر درآمیزند، بدیهی است که لولو (حسن) و مرجان (حسین) از آن بیرون خواهند آمد.

توجه پیامبر به حسین (ع)
توجه پیامبر به حسین (ع) بسیار زیاد بود به طوری که حتی یک درخواست امام را هم رد نمی کردند. پیامبر (ص) حسین را به اندازه ای دوست داشت که اگر خاری به پای وی می رفت ایشان بیشتر از حسین زجر می کشیدند. برای نشان دادن میزان توجه پیامبر نسبت به تربیت حسین (ع) می توان به دو حدیث ذیل اشاره کرد:
این احادیث بر این تأکید می کنند که حسین تنها پرورده ی علی و فاطمه نبود بلکه علاوه بر تربیت آن دو زیر نظر پیامبر هم پرورش یافت.
1- از یعلی نقل شده است که رسول خدا برای رفتن به میهمانی بیرون آمد ناگهان با حسین (ع) روبرو شد که با کودکان سرگرم بازی بوده حسین (ع) با دیدن پیامبر به استقبال آن حضرت آمد آنگاه پیامبر دستانش را دراز کرد اما کودک جست و خیز می کرد و این سو و آن سو می رفت و پیامبر به حرکات او می خندید تا آنکه بالاخره او را گرفت آنگاه یکی از دستهایش را زیر چانه و دست دیگرش را پشت گردن او گذاشت و دهانش را در دهان او قرار داد و بوسیدش.


2- حسین (ع) آب خواست پیامبر (ص) برخواست و برای او آب آورد. حسن نیز گفت «پدر من هم آب می خواهم» اما پیامبر نخست آب را به حسن داد آنگاه برای حسین نیز آب آورد. فاطمه که شاهد این صحنه بود گفت گویا حسن را بیش از حسین دوست داری؟ پیامبر پاسخ داد حسن پیش از وی آب خواسته بود و بدان که من و تو و این دو و آن خوابیده، به علی (ع) اشاره کرد در جایی از بهشت جای داریم. بسیار اتفاق افتاد که پیامبر با سخنان روشنایی بخش خود به صدها تن از مسلمانان گوشزد می کرد که حسن و حسین سرور جوانان بهشتی اند و یا می فرمود حسن و حسین هر دو امامند چه قیام کنند و چه بنشینند و نیز می فرمود: حسین از من و من از حسینم. ایشان امام حسین را بالا می برد و خطاب به مردم می فرمود ای مردم این حسین پسر علی است او را بشناسید.


آنگاه در ادامه گفتار خود می افزود: سوگند به کسی که جانم به دست اوست او بهشتی است و دوستدارانش نیز با اویند. گاه نیز پیامبر او را در دامن خود می نشاند و می فرمود: «خداوندا من حسین را دوست دارم و تو هم حسین را دوست بدار» و گاهی اوقات آن دو را بر دوش مبارک خود می نشاند و در برابر چشم مسلمانان به این طرف و آن طرف می برد.
بدین سان این موارد گرامی در سایه رسالت و در کنف تربیت پیامبر پرورش یافت و به این طریق از مجد و بزرگی بهره ای کامل برد.
این کودک هوشمند (حسین) تحت نظر پیامبر در زیر سایه پدر و مادر پاکش رشد می کرد. در طی مراحل زندگی امام حسین (ع) و بزرگ شدن وی به ویژگی اخلاقی این بزرگوار می رسیم.

بزرگواری حسین
ایشان بزرگواری بخشنده و مهربان بودند امام حسین (ع) در بزرگواری و مهربانی و بخشندگی نظیر نداشتند.
1- اعرابی یکی از یاران و دوستداران امام حسین (ع) نزد امام آمد و عرض کرد: ای فرزند رسول خدا من پرداخت دیه ای کامل را ضمانت کرده ام اما از ادای آن ناتوانم. با خود گفتم که از بزرگوارترین مردم، آن را تقاضا می کنم و از خاندان رسول خدا کسی را بزرگوارتر و بخشنده تر از تو نیافتم.
سپس امام حسین به وی فرمود: ای برادر عرب از تو سه پرسش می کنم اگر یکی از آنها را پاسخ گفتی ثلث آن دیه را به تو می دهم و اگر دو پرسش جواب دادی دو ثلث آن را به تو می دهم و اگر هر سه پرسش را پاسخ دادی تمام مالی را که می خواهی به تو می دهم.


اعرابی عرض کرد: آیا کسی مانند تو که اهل علم و شرف است از چون من می خواهد بپرسد.
حضرت فرمود: آری، از جدم رسول خدا شنیدم که می فرمود: معروف به اندازه معرفت است. اعرابی عرض کرد: آنچه می خواهی بپرس اگر پاسخ دادم (که هیچ) وگرنه جواب آنها را از تو فرا خواهم گرفت. و لا قوه الا باسر. امام علیه السلام پرسید: برترین اعمال چیست؟ اعرابی گفت: ایمان به خداوند حضرت سوال کرد: راه رهایی از نیستی و نابودی چیست؟ اعرابی گفت: اعتماد به خداوند. امام پرسید: زینت دهنده انسان چیست؟ گفت: علم همراه با حلم. امام پرسید: اگر این نشد. گفت: حال همراه با مروت.


- اگر این نشد؟ گفت: فقر همراه با صبر. امام گفت اگر این نشد؟ اعرابی گفت: در این صورت صاعقه ای از آسمان بر او فرود آید و سوزاندش که او سزاوار آن است آنگاه امام حسین خندید و کیسه ای که در آن هزار دینار بود، به او داد و انگشتر خود را که نگین آن به دویست درهم می ارزید، بدو بخشید و فرمود: ای اعرابی این طلا را به مصرف خود برسان. اعرابی تمام آنها را گرفت و گفت: خدا داناتر از آن است که رسالتش را در کجا نهد. بردباری آن حضرت: شکیبایی آن است که انسان در سخت ترین شرایط بر اعصاب خود مسلط باشد. بی گمان امام حسین در روز عاشورا در دشوارترین و سخت ترین حالتی بود که انسان در برابر ظلم و ستم پایداری کرده است. اما با این همه آن حضرت شکیبایی ورزید. آن گونه که حتی فرشتگان آسمانی از مقاومت سنتوهانه و قدرت و اراده ی او و عزم پولادین وی به شگفت آمدند.


حضرت تا آنجا در بزرگواری و بخشندگی پیش رفته بود که حتی دشمن وی که بسیار دروغگو بود و از کشتن امامان و هیچ بی گناهی ترسی نداشت و به محض کوچکترین گناهی (اتهامی) آن ها را از میان می برد و حتی کسانی همچون علی سرور پاکان و امام حسن را از بین می برد و از سر راه خودش برداشت، بر بالای منبر می رفت و از فضایل امام حسین سخن می گفت و آن امام را می ستود.
امان حسین (ع) در طول زندگانی خود با خداوند رابطه ی بسیاری داشتند و دائماً به عبادت و نماز می پرداختند و هر ساله زیارت خدا را برای سبک شدن و تازه شدن روحیه خود و راز و نیاز کردن بار او را انتخاب می کرد.
زائری عابد:


امام حسین هر ساله به زیارت خانه ای خدا (کعبه) می رفت مگر هنگامی که شریاط تیره آن روزگار کار را بر وی سخت کرده بود. پیاده به حج می رفت و در کنا رخود دهها شتر بدون سوار را همراه می آورد.
هر تهیدست و مستمندی را که می دید آنقدر به او می بخشید که توشه اش خالی می شد و آنگاه از دیگر شترانی که به همراهش بود، توشه و آذوقه خویش را تأمین می کرد. هر شب هزار رکعت نماز می گذارد.
از امام زین العابدین (ع) فرزند بزرگوارشان می پرسند. که چرا پدرت کم فرزند داشت؟ پاسخ داد: او هر شب هزار رکت نماز می گزارد پس چگونه می توانست فرزندان بیشتری داشته باشد. ایشان سخنوری بدیهه بودند و سخنان وی بسیار صفیح و گهربار بود ولی در کلام و گفتار در عصر دوران خود بی نظیر و بی همتا بودند.
سخنور بدیهه:


در کتابهای تاریخی گنجینه ای از سخنان فصیح و گهربار حسین بن علی (ع) گردآوری شده است. اما در اینجا به قسمتی از آنها اشاره می کنیم.
اعرابی نزد امام حسین آمد و گفت: من از هر «قل» و «جعلل» و «انیم» و «مهمهم» خدمت تو آمده ام. امام حسین خندید و فرمود: ای اعرابی به گونه ای سخن گفتی که جز دانایان آن را نیابند. اعرابی گفت: من بیش از این نیز توانم گفت آیا تو نیز می توانی چنان که من می گویم پاسخ دهی؟ امام به او اجازه سخن داد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید