بخشی از مقاله

اعتماد به نفس چیست


خیلی مشکل است اعتماد به نفس یا خودباوری را تعریف کرد. اعتماد به نفس خیلی بیشتر از احساس خود درمود خودداشتن است, اگر به کارهایتان افتخار کنید یا وقتی در آینه نگاه می کنید از خودتان خوشتان بیاید , اون هم اعتماد به نفس نیست. خودباوری یا اعتماد به نفس به این ربط دارد که ما چطور در مورد خودمان و ارزشی که داریم قضاوت می کنیم.


ما همیشه متمایلیم که خودمان را دست کم بگیریم, فکر می کنیم اونطوری که به نظر می آئیم درجه اعتماد به نفس ما را مشخص می کند, درحالیکه حقیقت امر چیزی دیگر است. این اعتماد به نفس و خودباوری مااست توانایی دیدن خود به عنوان موجودی ارزشمند – که عکس العمل ما را وقتی در آینه نگاه می کنیم مشخص می کند.


اعتماد به نفس به میزان علاقه، اطمینان و غروری که نسبت به خود دارید می گویند. اما همیشه افراد زیادی وجود داشته اند که به دلایل بسیاری زندگی را دو بعدی میبینند و به همین دلیل پیدا کردن توانایی های خودشان برایشان مشکل شده و زندگی برایشان بی معنی شده است.
هر چند ممکن است افرادی باشند که در هیچ زمینه ای اعتماد به نفس ندارند اما معمولاً کمبود اعتماد به نفس افراد در جنبه های بخصوص هر فرد است. به طور مثال، آنها که از لحاظ ظاهر اعتماد به نفس ندارند، زندگی اجتماعی برایشان بسیار دشوار خواهد شد. این افراد تصور خواهند کرد که در مجامع عمومی کسی به آنها توجه نخواهد کرد و مجبور خواهند شد که از اول تا آخر مجلس در گوشه ای تنها بنشینند.


در زندگی زناشویی هم ممکن است کمبود اعتماد به نفس مشکلات زیادی ایجاد کند. ممکن است فرد همچنان در رابطه ای که خود می داند بسیار برای وی مسموم و ناسالم است باقی بماند در حالیکه آگهی کامل دارد که اصلاً از این رابطه خوشحال نیست. این به این دلیل است که فرد تصور می کند که قادر نیست این وضعیت را بهبود بخشد.
این مسئله می تواند در زندگی کاری افراد هم تاثیر منفی بگذارد. کمبود اعتماد به نفس منجر به فقدان انگیزه و علاقه در فرد برای پیشرفت خواهد شد.


اما اگر این مسئله را در مقیاس کلی تر بررسی کنیم، فرد فاقد اعتماد به نفس ممکن است از انجام همه کارها سر باز زند و بی هدف باشد فقط به این دلیل که تصور میکند که توانایی انجام کاری را ندارد. اما الان دیگر زمانش رسیده است که این رویه را تغییر داده و این را باور کنید که شما قادر به انجام هر کاری که می خواهید هستید


اعتماد به نفس ، عبارت است از احساس اطمينان نسبت به خود. به عبارت ديگر ، اعتماد به نفس يک فرد به نحوه ي احساس اودرباره ي (( من )) خويش بستگي دارد .شما در مورد خودتان چگونه فکر مي کنيد ؟ آيا نظر مساعدي نسبت به خودتان داريد و به خودتان احترام مي گذاريم ؟ اگرپاسخ شما به سوالات اخير مثبت باشد ، در اين صورت مي توان گفت که شما از يک من قوي و ايده آل ، برخوردار هستيد ، اما اگرشما نظر مساعدي نسبت به خودتان نداشته باشيد و براي خودتان احترام قايل نشويد ، مي تون گفت که شما داراي من ضعيفي هستيد .مع الو صف ، بايد گفت که نظر فرد نسبت به خودش در موقعيتهاي مختلف زندگي يکسان نيست و ممکن است که او دريک موقعيت خودش را خوب و قوي بپندارد ، ولي در موقعيت ديگري خود پنداري ضعيفي داشته باشد .


اما ، چيزي که تاصف آور است ، اين است که اغلب ما ، معمولا" بيشتر به جنبه هاي ضعيف خودمان اهميت مي دهيم و تمام توجه امان را بر روي نکته ضعفهايمان متمرکز مي کنيم نه بر وي امتياز اتمان . پس ، چاره کار چيست ؟ نخستين قدم شما براي تقويت و بالا بردن اعتماد به نفستان ،درک و فهم اين حقيقت بايد باشد که اعتماد به نفس ، در واقع همان نظر و عقيده اي است که شما راجع به خودتان داريد. آگاهي از اين امر منجر به اين خواهد شد که در تقويت اعتماد به نفستان در مسير صحيحي گام برداريد . در مرحله’ بعدي ، بايد از خودتان بپرسيد که چرا در برخي از جنبه هاي زندگي داراي اعتماد به نفس کافي نيستند ؟ يک دليل آن ، شايد مورد مقايسه قرار دادن خودتان با افراد ديگر باشد .


به اين ترتيب ، اگر در اين مقايسه شما خودتان را کمتر از ديگران بدانيد، مسلما" خود پنداريتان رو به نقصان خواهد نهاد. به طور کلي ، هنگامي که شما خودتان را با فرد ديگري مقايسه مي کنيد ، اين فرد ، چه يک هنرمند باشد ، و چه يک ورزشکار ، يک وکيل ، يک پزشک ، يک تاجر ، و يک دانشجو ، اگر آن فرد را در برخي خصوصيتها بهتر از خودتان بدانيد ، خود پنداري شما تضعيف خواهد گشت . اما ، جهت مقابله با اين وضعيت و جهت اين که خود پنداري صحيح و مناسبي از خود داشته باشيد ، بهترين شيوه نگريستن به ساير افراد، داشتن يک نگرش کلي است – نگرشي که در آن ، همه’ انسان ها با هم برابر در نظر گرفته مي شوند . به عبارت بهتر ، به هنگام مقايسه خود با ديگران بايد به اين نکته توجه داشته باشيد که هر انساني داراي منابع مختلفي است . هيچ کس يک مرد يا يک زن نيست . بلکه پيش از هر چيز ديگري همه يک انسان هستيد .


شما با يک اسب برابر نيستيد ، زيرا يک اسب بسيار قوي تر از شماست .، اما شما در مورد قدرت خودتان نسبت به آن اسب ، هيچ نقصي در خودتان احساس نمي کنيد . سرعت يک سگ بسيار سريعتر و هيکل يک فيل ، بسيار تنومندتر از شماست اما شما در اين گونه موارد نيز هيچگونه کمبودي در خودتان احساس نخواهيد کرد ، زيرا اين حيوانات خارج از دايره ي تعميم شما به عنوان يک انسان ، قرار دارد . برخي از ما ، افراد ديگر را داراي خصلتهايي مي بينيم که خود فاقد آن ها هستيم و لذا در خودمان احساس کمبود مي کنيم . اين احساس کمبود و عدم کفايت – حتي اگر در مورد يک جنبه’ جزئي و کوچک باشد – سريعا" در سرتاسر وجود و در کليت خود
پنداري ما ، گسترش مي يابد .

ولي اگر ما همه ي مردم را به چشم يک انسان بنگيرم ، در آن صورت ، ديگر همه کس با هم برابر خواهند بود . بلند و کوتاه ، ثروتمند و فقير ، دانا و نادان ، چاق و لاغر و . . . همگي بي معنا هستند .


ما به عنوان يک انسان همگي يکي هستيم و تفاوت و رقابتي بين ما وجود ندارد . بنابراين ، از آن جا که رقابت بين انسانها بي معناست ، ما نه مي توانيم موقعيت خودمان را به عنوان يک انسان بالاتر ببريم و نه مي توانيم آن را پايينتر آوريم . ما هميشه يک انسان بوده ايم ، هستيم و خواهيم بود و اين يک واقعيت انکار ناپذير است . اگر ما ديگران را به عنوان يک انسان بنگريم ، متوجه خواهيم شد که هر انساني در روي زمين ، توانايي انجام کارهايي را دارد که ما نداريم . از طرف ديگر ، ما هم مي توانيم کارهايي انجام دهيم که ديگران نمي توانند ، اما اين امتيازات ، ما را از ديگران کوچکتر يا بزرگتر نمي سازد

، بلکه فقط باعث تفاوتهايي بين ما و ديگران در برخي از زمينه هاي خاص زندگي مي گردد . بنابراين ، اگر کسي خصلتي داشته باشد که ما نداشته باشيم ، و اين مسئله ممکن است از نظر آن کس نوعي برتري به حساب آيد ، ولي از نظر ما ، آن خصلت ، تنها تفاوت ساده اي بين ما و او خواهد بود .


بر دو درخت نظري اندازيد . يکي از اين درختان ، ماموت تنومندي با عمري بيش از هزار سال است ، آن ديگري ، درخت کاج کوچکي است که در بيشه زارها روئيده است . آيا از نظر شما ، درخت ماموت تنومند از درخت کوچک کاج برتر است ؟ مسلما" اين طور نيست . از نظر شما ، آنها هردو فقط يک درخت هستند ، يکي کوچک و يکي بزرگ . به اين ترتيب ، زماني هم که بر دو نفر انسان مي نگريد ، چه يکي از آنها استعداد بيشتري نسبت به ديگران داشته باشد ، چه نه ، آنچه که شما خوايد ديد فقط دو نفر آدم خواهد بود ، نه بيشتر و نه کمتر . اگر شما موفق شويد که عملا" مردم ديگر را در شکل واقعي خودشان ، بدون اصرار در برتر دانستن يکي بر ديگري و رقابت بين آنها ، ببينيد ، در آن صورت مي توان گفت که شما به درجه’ بالايي از اعتماد به نفس دست يافته ايد و خودتان را آنچه که هستيد – يعني به يک انسان- مي بينيد .


هرکس داراي امتيازي نسبت به ديگران است ، شما داراي چه توانائي هستيد که ديگران ندارند ؟ مسلما" شما مي توانيد کارهايي انجا دهيد که افراد دور و برتان قادر انجام آن کارها نيستند . آيا داشتن اين توانائيها ، شما را برتر از ديگران مي سازد ؟ يا اين که فقط به اين معناست که شما مي توانيد کاري را بهتر از برخي از افراد ديگر ، انجام دهيد ؟ اگر در زندگي شما ، شخصي وجود داشته باشد که که شما با نگاهي از پايين به بالا ، او را برتر از خودتان مي پرداند در اين صورت لازم است که برروي اعتماد به نفستان اندکي کار کنيد .


از طرف ديگر،اگر در زندگي شما کس ديگري وجود داشته باشد که شما با نگاهي از بالا به پايين ، او را کمتر از خودتان مي پنداريد ، باز هم لازم است به تقويت اعتماد به نفستان مشغول شويد . اما اگر شما همه’ انسانها را – چه آنهايي را که قبلا" برترين برترينها و چه آنهايي را که کم ترين کمترينها هستيد – با خودتان برابر بدانيد ، در اين صورت مي توان گفت که سطح اعتماد به نفس شما خوب و طبيعي است . شما ، در صورتي از اعتماد به نفس بالايي برخوردار خواهيد شد که در رقابت دائم با تنها چيزي که احساس رقابت را در شما تحريک مي کند – يعني خودتان – قرار داشته باشيد . در اين صورت ، زندگي از نظر شما چيزي همانند يک بازي جلوه گر خواهد شد – يعني ، موقعيتهاي دشوار زندگي را در حکم قوانين يک بازي در نظر خواهيد گرفت. (ماجراي مارتين نمونه ي خوبي از قضيه ي ((رقابت با خود)) است . مارتين که در يک مغازه ي موکت بري مشغول به کار بود . مشکل او اين بود که دائما" سعي کرد در کار خودش سريعتر و بهتر از ديگران باشد ، اما هرگز موفق به اين کار نشده بود .


بعد از مدتي ، مارتين تصميم گرفت که فقط با خودش به رقابت بپردازد .، به همين منظور ، او براي اولين بار در طول زندگي اش يک زما سنج و دفترچه ياد داشتي را با خودش به يک مجتمع ساختماني برد که قرار بود اتاقهاي آپارتمانهاي آنجا را موکت کند . با شروع کار ، مارتين با استفاده از زمان سنج ، مدت زماني را که صرف موکت کردن اتاقها مي کرد ، اندازه گرفت و در دفترچه يادداشت کرد . در روز اول ، موکت کردن اتاق خواب يکساعت ، هال دو ساعت اتاق پذيرايي يک ساعت و ده دقيقه ، و راه پله ها دو ساعت ساعت ونيم ، طول کشيد . روز بعد که مارتين براي موکت کردن کردن خانه ي ديگري از خانه هاي همان مجتمع مراجعه کرد ، بيش از هر زمان ديگري براي شروع کارش اشتياق داشت .


به همين دليل ، او دفترچه و زمان سنج را از جيبش بيرون آورد و خيلي زود ، آماده ي کار شد . هدف او اين بود که کارش را خيلي سريعتر از روز قبل انجام دهد . پس از شروع به کار ، بدون آن که مارتين متوجه باشد ، زمان به سرعت سپري شد و او موفق شد که در مجموع ، نيم ساعت زودتر از دفعه قبل کارش را به پايان ببرد . بعد از آن روز ، مارتين براي دست يابي به رکوردي بهتر ، هر روز بر سرعت کارش افزود و با اين رويه اي که در پيش گرفت طولي نکشيد که او در مغازه اي که مشغول به کار بود ، به سريعترين موکت بر تبديل شد .

در مرحله ي بعد ، مارتين کيفيت کارش را تا آن جا که ممکن بود بالا برد ، به صورتي که در کار او و فاصله و خط بين موکتها از نگاه بيننده اصلا" به نظر نمي آمد و موکتها تمام حاشيه ي ديوارها را کاملا" مي پوشاندند و زيبايي کار را بيشتر مي کردند . بعد از اين مرحله ، مارتين که ديگر معروفترين موکت بر منطقه شده بود ، لازم ديد که به عنوان يک هدف مهم ، مغازه مستقلي براي خودش باز کند ، بنابراين ، شروع به پس انداز کردن درآمدهايش کرد . مارتين مصمم بود که به بازي رقابت با خودش ادامه دهد ، لذا ، هر زماني که پولي گيرش مي آمد ، با خودش عهد مي کرد که هفته ي بعد ، دو برابر آن را کسب کند . اين گونه بود که مارتين در عرض دو سال توانست بزرگترين مغازه’ موکت بري شهرشان را بخرد و لازم به گفتن نيست که همراه با موفقيت او در کارش ، اعتماد به نفس او نيز دو چندان شد .


و اين نبود مگر در نتيجه رقا بت با خود .) هر زمان که کسي هدفي براي خودش تعيين مي کند ، با دست يافتن به آن هدف ،خود پنداري او تقويت مي شود، اين امر چه در مورد اهداف بلند مدت ، چه ميان مدت و چه کوتاه مدت ، صادق است . اهدافي که توام با (( رقابت با خود )) هستند ، بسيار سهل الوصولند ، چرا که به هنگام رقابت با خود ، تمام کوشش ما صرف اين مي شود که کاري را بهتر يا سريعتر از دفعات قبل انجام دهيم ،

به اين ترتيب ، رسيدن به هدفي و تکميل کاري ، باعث احساس رضايت و تقويت (( من )) ما مي شود . شما هم مي توانيد همانند مارتين ، تمام کارهايتان را با استفاده از يک زمان سنج با سرعت بيشتري نسبت به دفعات قبل به انجام برسانيد . همچنين ، مي توانيد معيارهايي از قبيل افزايش ميزان سطح ريلاکس بدنتان ، افزايش تعداد کارهاي خير خواهانه اي که هر هفته انجام مي دهيد ، و افزايش تعداد اهدافي که در يک زمان معيني به آنها دست مي يابيد را به عنوان انگيزه هايي براي (( رقابت با خودتان )) در نظر بگيريد .


آنچه که لازم است در انجام کاري آنگونه باشيد ، اين است که تمام سعي و تلاش خود را به کار ببريد . اگر چه ممکن است شما با تلاشي که مي کنيد روزي به يک برسيد و روز ديگري به ده ، نبايد نگران نباشيد ، زيرا اصولا" ساخت انسان چنين است که تحت تاثير نوسانات ريتمهاي گوناگوني قرار دارد ( اصل ريتم ) . بنابراين ، زماني که شما با وجود تمام تلاشي که مي کنيد ، نمي توانيد به نتايج مطلوبي دست يابيد ، نبايد احساس گناه بکنيد ، زيرا شما هر چه در توان داشته ايد ، به کار برده ايد. گذشته از آن ، شما هميشه تحت تاثير نيروهايي قرار داريد که کنترل اين نيروها از اختيار شما خارج است (که ما در اصطلاح کلي اين نيروها را خواست خدا ، قضا و قدر ، قسمت و ... مي ناميم ). در واقع ، شما فقط توان کنترل بازخوردها ، نگرشها ، عواطف و احساسات خودتان را داريد ، نه بيشتر.


هيچ چيز در دنيا به اندازه ي احساس برنده بودن نمي تواند اعتماد به نفس انسانها را تقويت کند . اگر شما در موقعيتي برنده باشيد، اعتماد به نفستان تقويت خواهد شد. اگر شما در انجام کاري بهتر از دفعات قبل عمل کنيد ، در اين صورت احساس برنده بودن خواهيد کرد.
بنابر آنچه گفته شد ، اولين قدم شما براي تقويت اعتماد به نفستان ، عبارت خواهد بود از انتخاب زمينه اي در زندگي که در آن خوب عمل مي کنيد اما قصد داريد بهتر عمل کنيد.


اکنون ، جهت رقابت با خودتان براي پيشبرد فعاليت مورد نظر ، اين پيشرفت را براي خودتان يک هدف قرار دهيد.قبل از همه ، مشخص سازيد که وضعيت کنکوني شما نسبت به آن فعاليت چگونه است و چگونه مي توانيد اين وضعيت را بهتر کنيد . آيا مي خواهيد کميت را افزايش دهيد؟ آيا مي خواهيد سرعت را بالا ببريد؟ آيا به فکر پيشرفت در کيفيت کارتان هستيد؟؟؟
سرانجام ، براي رسيدن به اهدافتان ، برنامه هاي عملي تدارک ببينيد. به اين منظور ، هميشه تصوير رسيدن به اهدافتان را در ذهنتان داشته باشيد و با تمسک به اين تصوير ، تا زمان رسيدن به آن اهداف ، در اين مسير گام برداريد . به اين ترتيب ، شما با پرداختن به رقابت با خودتان ، پس از کسب موفقيت در اين رقابت ، قادر خواهيد شد موفق شدن و برنده بودن را براي خودتان ، تبديل به عادت کنيد که نتيجه ي آن چيزي نخواهد بود ، مگر افزايش اعتماد به نفس در شما .


چه چیز منجر به فقدان اعتماد به نفس می شود؟
اعتماد به نفس پایین ممکن است درشرایط مختلف ایجاد شود. در محیط های اجتماعی ممکن است با افرادی سر و کار داشته باشید که شما را تحقیر می کنند. وضعیت ظاهریتان نیز تا حد زیادی در این زمینه موثر است
محیطی که در آن به دنیا آمده و پرورش یافته اید نیز بسیار روی اعتماد به نفس شما تاثیر دارد. بچه ای که هیچ وقت احساس نکرده است که فردی بخصوص است و از طرف والدین حمایت نمی شده است، با این تفکر رشد خواهد کرد که هیچ کس او را دوست نداشته و برای او ارزشی قائل نیست.


محیط کار شما نیز روی اعتماد به نفستان تاثیر دارد. اگر کارهایتان مورد تشویق قرار نگیرد و توجهی به آنها نشود و همکارانتان وجودتان را نادیده بگیرند، اعتماد به نفستان کاهش پیدا خواهد کرد.
چه کسانی در معرض ابتلا به آن هستند؟
چون عوامل بسیاری ممکن است به از دست دادن اعتماد به نفس بیانجامد، می توان گفت که همه در معرض خطر ابتلا به آن هستند اما بعضی شرایط نسبتاً جدی تری دارند.


همه انسانها ممکن است در یک جنبه از زندگی خود احساس کمبود اعتماد به نفس داشته باشند. اما همیشه راه هایی برای مقابله با این مشکلات وجود دارد. در اینجا راه هایی را به شما معرفی می کنیم که با انجام آنها بتوانید ارزش خود را در نظر خودتان بالاتر ببرید و اعتماد به نفستان را افزایش دهید.
اگر می خواهید اعتماد به نفستان را دوباره به دست آورید، در اینجا شش راه به شما معرفی می کنیم:

1- خود را با دیگران مقایسه نکنید
همیشه به یاد داشته باشید که انسانها با هم متفاوت اند. دلیلی ندارد که همه ما توانایی های یکسانی داشته باشیم و کارهای مشابهی انجام دهیم. اگر سعی کنید که خود را با هر کسی که سر راهتان قرار می گیرد مقایسه کنید، خیلی زود از خودتان خسته و دلسرد خواهید شد و دیگر قدرت انجام کاری را نخواهید داشت.

 

2- خود را دست کم نگیرید
سعی کنید که ارزش خود را به عنوان یک انسان کشف کنید. دلیل نمی شود که اگر کسی از شما خوشش نیامد و شما را فرد جالبی تصور نکرد، تصور همه مردم این باشد. اگر کسی از شما خوشش نیامد اصلاً ناراحت نشوید، مشکل خودش است نه شما. چون افراد زیادی هستند که شما را دوست می دارند و برایتان ارزش قائل اند.


3- فهرستی از کارهایی که انجام داده اید و در آنها موفق بوده اید تهیه کنید
سعی کنید روی کارهایی که در آن موفق بوده اید متمرکز شوید. اما اگر چنین چیزی در سابقه کاریتان پیدا نکردید اصلاً ناراحت نباشید. شاید پشت این همه ناتوانی لبخندی نهفته باشد و قدرتی باشد که بتواند باعث خنده دیگران شود و یا حتی شاید توانایی در شما وجود داشته باشد که هنوز کشفش نکرده اید. سعی کنید لیستی از کارهای انجام شده تان تهیه کنید. مهم نیست که کوتاه یا بلند باشد. با اینکه حتی ممکن است نتوانید فکرش را بکنید اما همین کارها می تواند اعتماد شما را دوباره به خودتان جلب کند.


4- سر خود را بیشتر گرم کنید
سعی کنید تفریحاتی برای خود درست کنید که به آنها علاقه دارید. ممکن است به کتاب خواندن علاقه مند باشید، یا به باشگاه بروید یا هر کار دیگری...هر چه زمان بیشتری به انجام کارهای مورد علاقه تان اختصاص دهید، کمتر وقت برای سرزنش خود و متاسف شدن برای خودتان خواهید گذاشت. اما مسئله مهم تر این است که این کار باعث می شود که شما احساس مفید بودن کنید و این به شما هدف می دهد.
5- با افراد مثبت نشست و برخاست کنید:
گاهی اوقات بودن در جمع افرادی که از خودتان هم دلسردتر و افسرده تر هستند، بیشتر به ضررتان خواهد بود. حتی اگر تنها باشید بیشتر به نفعتان خواهد بود تا با آنها. به جای چنین افرادی سعی کنید با افرادی مراوده کنید که می توانند شما را شاد کنند. اگر دور و اطرافتان را از دوستان نزدیک و خانواده پر کنید که شما را قبول دارند، می تواند سبب شود که شما هم خودتان را قبول داشته باشید.


6- در جلسات روانشناسی شرکت کنید
امروزه درمان های زیادی برای این مشکل پیشنهاد می شود. مجمع های بسیاری هم برای این منظور تشکیل می شود. به این افراد توصیه می شود که در این جلسات روانشناسی شرکت کنند چون بسیار موثر بوده است. کتاب ها و نوارهای زیادی هم در این زمینه ارائه می شود.


با خودتان صادق باشید
من چیزی در مورد شما نمی دانم، اما می دانم که امروز در این دنیا کینه و نفرت به اندازه کافی وجود دارد و در این موقعیت بدترین کار این است که شروع کنیم که از خودمان هم متنفر شویم. شما فقط یکبار به دنیا می آیید، و همین یکبار هم زندگی خیلی کوتاهی خواهید داشت، پس نگذارید که دیگران مانع شادی شما شوند.
سعی کنید که توانایی های خود را بشناسید و ببینید که در چه زمینه هایی فردی ویژه هستید. افرادی که نمی توانند توانایی های شما را ببینند ارزش این را ندارند که دور و برتان باشند

اعتماد به نفس خود را باز یابید
خیلی شگفت انگیز است که وقتی ما چیزی را چند بار می شنویم اون را به عنوان واقعیت قبول می کنیم. آیا این مسئله تا بحال برای شما اتفاق افتاده؟
جرأت می کنید و موهایتان را حسابی کوتاه می کنید, خیلی زیبا شده اید, روز بعد خانه را به مقصد محل کار ترک می کنید. احساس خیلی خوبی دارید و با خودتان می گویید که من خیلی خوشحالم که این کاررا کردم. خیلی خوشم میآید, به نظر خودم خوشگل شدم! وارد محل کارتان می شوید و در آسانسور قدم می گذارید. یکی از همکارانتان خیلی بی تفاوت و بی توجه به شما نگاه می کند و بهتون می گه : آه , موهایت را کوتاه کردی , چی شد که این کار را کردی ؟

دستهایتان را به طرف موهایتان می برید و حاظرید هرچه دارید بدهید تا یک کلاه بدست بیاورید. احساس وحشتناکی دارید . چرا این کار را کردید؟ چرا رفتی و موهایت را کوتاه کردی؟ اعتماد به نفس مسئله ای است که اکثر خانومها با هاش درگیر هستند. البته این روزها با وجود مانکنهای بسیار لاغر و توقعاتی که از مادرها به عنوان سوپرمن می رود این مسئله جای تعجب نداره . نکته ای که باعث تعجب است این است که چقدر ما حرفهای مردم را سریع باور می کنیم, و اعتمادمان را به خودمان به سرعت از دست می دهیم. برای من این مسئله در دوران مدرسه شروع شد, چون 4 تا 5 پسر بودند که هر روز به من می گفتند که من احمق و زشت هستم و من حرف آنها را باور می کردم.


این مهم نبود که من از خانه ای آمده بودم که هر دوی والدینم هنوز همدیگر را دوست داشتند و آن خانه منبعی از عشق و تشویق بود . نمره هایم عالی بود و دوست بسیار خوبی داشتم که تا کلاس سوم هم با من بود . این هم برایم مهم نبود , به من می گفتند که هیج ارزشی ندارم و من با تمام قلبم اونها را باور می کرده بودم. اعتماد به نفسم خیلی کم بود و تقریبا" داشت منو می کشت.

تأثیر عدم اعتماد به نفس یا اعتماد به نفس پایین.
وقتی اعتمادم از بین رفت و اعتماد ه نفسم را از دست دادم , دیگه تو کلاس یا در جمع یا حیاط مدرسه صحبت نمی کردم . ساعت ناهار دیگه به رستوران نمی رفتم و هیچ وقت دیگر به کافه تریا هم پا نگذاشتم و این فکر که بعضی موقع ها باید بروم و جلوی کلاس صحبت کنم منو مریض می کرد. دیگه حتی لبخند هم نمی زدم.


از اونجایی که متقاعد شده بودم ارزشی ندارم, در تمام امتحاناتم دچار استرس بودم و این درحالی بود که نمراتم مدام درحدود 90 تا 100 می چرخید.تمام زندگیم متمرکز این بود که تا اونجایی که می توانم نامرئی باشم. فکر می کردم که اگر وجود منو نادیده بگیرند , دیگه من آسیبی نخواهم دید. این وضعیت ادامه داشت و من نیاز به راهی داشتم تا از آن موقعیت فرار کنم . فکر نمی کردم چیزی بتواند به من کمک کند. چون خودم را به عنوان مشکل می دیدم. خیلی جدی به خودکشی فکر می کردم و دنبال خیالات نبودم که من را آروم کنه . به طرز وحشتناکی برای خودکشی مصمم بودم و این تجربه من چیزی مشترک است.

عدم اعتماد به نفس و افسردگی
فقدان حس خودباوری الزاما" منجر به افسردگی نمی شود. اما تحقیقات نشان داده اند که این دوتا اغلب باهم هستند . درواقع ( WHO ) سازمان بهداشت جهانی در توصیف افسردگی از عدم اعتماد به نفس صحبت می کند.


نداشتن اعتماد به نفس شما را تبدیل به بدترین دشمن خودتان می کند. این فکرها که اگر من خوشگلتر بودم , اگر ورزشکار خوبی بودم, اگر بامزه و محبوب بودم , اگر آنقدر قوی بودم که بتوانم آن را تعمیر کنم , همه چیزهای دیگر را از بین می برد. حتی وقتی از ما تعریف می کنند اون صداهایی که درون مغزمان هست اون تعریف و تمجیدرو نادیده می گیره و اونو کم اهمیت جلوه میده. مثل جولیا رابرتز که در فیلم "زن زیبا" می گه باورکردن چیزهای بد ساده تراست.


بیماری افسردگی اغلب یک چیز درونی است و گاهی اوقات این بیماری به دلایل مختلف نادیده گرفته می شود. از جمله اینکه منشاء هورمونی دارد یا قسمتی از فرایند رشد است. سازمان بهداشت جهانی (WHO) متوجه این موضوع شده که کمتر از 25% افرادی که افسردگی دارند توجه و مراقبت لازم را دریافت می کنند.2: واقعاً مهم است

که به عدم اعتماد به نفس و حس خود کم بینی توجه شود. مخصوصاً در بین جوانان که خودکشی یکی از 3 عامل مهم در مرگ آنان است. 3: حتی به عنوان اشخاص بالغ نیز عدم اعتماد به نفس و خودکم بینی میتواند بر روند کار ما تاثیر بگذارد. میتواند ما را در زندگی تبدیل به شریکی بی میل و علاقه و پدری بیفایده بنماید. عدم اعتماد به نفس بر همه جنبه های زندگی یک شخص تاثیر میگذارد و باعث نابودی میشود.

شفا
شرایط برای من به همین گونه باقی ماند تا اینکه در کلاس 11 به دبیرستان دیگری منتقل شدم. دیگر آزارهای دیگران نبود, اما من باید با خودم روبرو میشدم. چیزی که برایم بسیار سخت بود. اینکه حس خوبی در مورد خود داشته باشید, اعتماد به نفس نیست, برای به دست آوردن اعتماد به نفس لازم داشتم تا دیدم را تغییر دهم.


تابستان آن سال به همراه گروهی از دوستان پدر و مادرم از کلیسا به کنفرانسی رفتم که آنجا جوابم را یافتم, آخرین جایی که فکرش را میکردم. در آن کنفرانس متوجه شدم که خدا مرا خیلی خیلی دوست دارد. اینجا, آخرین جایی بود که من میتوانستم ارزش خودم را بازیابم. من اعتماد به نفس خود را بازیافتم, روند شفا از آنجا شروع شد.

وقتی شما دیگر از خودتان خوشتان نمی آید, دنیا تبدیل به مکان ترسناکی میگردد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید