بخشی از مقاله

امام محمد تقي (ع) ،جواد الائمه


مقـدمـه
امام محمد تقي مي فرمايد :
سه چيز است كه رضوان خداوند متعال را به بنده مي رساند زيادي استغفار و نرمخوبودن و زيادي صدقه و سه چيز است هر كه آن را مراعات كند پشيمان نشود :
ترك نمودن عجله
مشورت كردن
به هنگام تصميم توكل بر خدا نمودن

نام : محمد
سن شهادت : 28 سالگي
نام پدر : رضا
مدت امامت : 20 يا به روايتي 19 سال
نام مادر : سبيكه
لقب مشهور : تقي و جواد
كنيه : اباجعفر
سال ولادت : دهم ماه رجب
محل دفن : كاظمين
قاتل : ام الفضل به دستور معتصم خليفه عباسي

چند سخن از امام جواد (ع)


تولــد
امام دهم در روز دهم ماه رجب به دنيا آمد. نام آن حضرت محمد و لقبهاي مشهور ايشان تقي و جواد است. مادر امام نهم «سبيكه» نام داشت. كه از بهترين زنان زمان خود بود و پدر گرامي ايشان امام رضا(ع) بود. وقتي امام محمدتقي به دنيا آمد حكيمه «عمه اش» حاضر بود. او مي گويد : « در روز سوم تولد نوزاد به چپ و راست نگاه كرد و شهادتين را بر زبان آورد. من هراسان شدم و به خدمت برادرم ، امام رضا (ع) رفتم و موضوع را گفتم . برادرم فرمود : چيزهاي عجيبي كه بعد از اين از او مي بينيد بيشتر از آنچه تا به حال ديده ايد خواهد بود. »

امام در كودكي
يكي از ياران امام رضا (ع) از ايشان پرسيد : اگر براي شما حادثه اي پيش بيايد به چه كسي مراجعه كنيم. ايشان فرمودند : « به پسرم محمد مراجعه كنيد كه خداي بزرگ حضرت عيسي(ع) را به پيامبري برگزيد ، در حالي كه سن ايشان از سن فرزندم محمد هم كم تر بود. »


امامت در كودكي
امام محمد تقي (ع) 8 يا 9 ساله بود كه به مقام امامت رسيد. روزي علي بن جعفر كه سن زيادي داشت در مسجد پيغمبر حديث مي گفت. امام جواد (ع) وارد مسجد شد. ناگهان علي بن جعفر بلند شد و دست او را بوسيد. امام جواد (ع) فرمود : عمو بنشين ، خدا تو را رحمت كند.


علي بن جعفر گفت : سرور من چطور بنشينم . در حالي شما ايستاده ايد ، آن روز دوستان علي بن جعفر او را سرزنش كردند و گفتند : تو عموي بزرگ او هستي و اين طور به او احترام مي كني ؟
علي بن جعفر جواب داد : ساكت باشيد. خداي بلند مرتبه مرا با اين ريش سفيد لايق امامت ندانست و اين جوان را شايسته ي امامت دانست . مي خواهيد من برتري او را قبول نكنم ؟!

علـم امـام
بعد از شهادت امام رضا(ع) هشتاد دانشمند از شهرهاي مختلف به مكه سفر كردند ؛ آنها مي خواستند مراسم حج را بجاي آورند. در سر راه وارد مدينه شدند. تا امام جواد را ببينند. امام خردسال وارد مجلس شد. همه به احترام ايشان برخاستند و سلام كردند و بعد هركسي سئوالي كرد. امام جواب سئوالهاي آنها را بدرستي دادند. همه ي آنها آثار امامت را در وجود ايشان ديدند و خوشحال شدند. يكي از حاضران 65 سئوال داشت. با خود فكر كرد . اگر امام به سئوالهايش جواب ده از امام بخواهد دعا كند همسر حامله اش پسري به دنيا

آورد. مجلس طول كشيد. اسحاق بلند شد تا برود امام او را ديد و فرمود : خدا دعاي مرا قبول كرد. اسم پسرت را احمد بگذار. اسحاق به شهر خودش برگشت. خدا به او پسري داد و اسمش را حمد گذاشت.


بركت آب وضوي امام


وقتي مأمون امام جواد (ع) را به بغداد دعوت كرد او دخترش را به همسري او درآورد. امام در بغداد نماند. با همسرش به مدينه برگشت. در بين راه مردم براي خداحافظي به خدمت امام رسيدند. به هنگام نماز مغرب امام در يك مسجد قديمي كه سالها در آنجا بود و درخت سدري در كن آن خشكيده بود وضو گرفت و نماز مغرب را به جماعت به جاي آورد. بعد با مردم به راهش ادامه داد. فرداي آن روز مردم ديدند كه آن درخت خشكيده سبز شده و ميوه داده است.


ازدواج تحميلي


مامون بعد از شهادت امام رضا (ع) پسرش امام جواد (ع) را به بغداد آورد و دخترش را بر عقد او درآورد. عباسيان با اين ازدواج به شدت مخالفت مي كردند. مامون در جواب آنها گفت : «امام جواد (ع) با اينكه سن كمي دارد در علم و دانايي از همه بالاتر است. » عباسيان گفتند : كمي صبر كن تا اين نوجوان با علم دين آشنا شود و بعد اين كار را بكن. مامون گفت : واي بر شما اين جوان از خانداني است كه علمشان خدايي است. پدران او در علم دين به هيچ كس محتاج نبودند.


شاگردان امام
امامان پاك و دلسوز ما هميشه مثل رسول خدا به فكر راهنمايي و سعادت مردم بودند. هر كسي كه به آنها مي نشست و از رفتار و اخلاق آنها درس مي گرفت. اگر سئوالي مي داشت مي پرسيد و جواب درست را مي شنيد. اگر مشكلي داشت مي گفت و راه حل آن را مي فهميد . شاگردان آن امام در حدود صد و ده نفر بودند اين نشان مي دهد كه در آن زمان مردم نمي توانستند آزادانه و راحت با حضرت تماس داشته باشند. در ميان همين عده ي كم اشخاص بسيار مهمي بودند . يكي از آنها علي بن مهزيار بود. او از ياران امام رضا و امام هادي نيز بود. و در اهواز زندگي مي كرد.

جاسوس در خانه ي امام
علت اينكه مامون دخترش را به همسري امام جواد در آورد اين بود كه مي خواست با اين كار هم جلو شورش علويان را بگيرد و هم جاسوسي در خانه امام داشته باشد.
مامون براي فريب دادن مردم مي گفت : من اين كار را كردم تا دخترم از امام جواد صاحب فرزند شود و من پدربزرگ كودكي او باشم كه از نسل پيغمبر و حضرت علي باشد. اما خوشبختانه دختر مامون از امام جواد صاحب فرزند نشد و امام با مهريه اي كه مثل مهريه حضرت فاطمه ، پانصد درهم بود خطبه عقد را خواند . با اين ازدواج ظاهراً زندگي امام در

آسايش مي گذرت اما براي حضرت آسايش و رفاه دنيا ارزشي نداشت و نمي توانست در كنار مأمون در بغداد بماند. شخصي مي گويد در بغداد خدمت امام جواد رسيدم . ايشان در خانه اي بزرگ و مجلل زندگي مي كردند . اما ناراحت بود به من فرمود : نان جوين و نمك در حرم رسول خدا پيش من از اين زندگي بهتر است. براي همين با همسرش ام الفضل به مدينه برگشت.


سرانجام مامون مرد و برادرش معتصم قدرت را به دست گرفت . او نيز امام جواد (ع) را به بغداد آورد تا از نزديك ايشان را زير نظر داشته باشد. اين خليفه هميشه كينه امام را در دل داشت و به او حسادت مي ورزيد زيرا مي ديد علم امام جواد از همة دانشمندان بالاتر است.
عاقبت همين خليفه امام را مسموم و شهيد كرد. آري امام جواد (ع) در 28 سالگي به دست همسرش ام الفضل به دستور معتصم خليفه عباسي به شهادت رسيد. امام را در بغداد و در كنار قبر جدش امام كاظم (ع) دفن كردند. محل دفن اين دو پيشواي بزرگ شيعيان به كاظمين معروف است كه اكنون زيارتگاه مسلمين است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید