بخشی از مقاله
انقلاب اسلامی ایران
انقلاب ۱۳۵۷ (خورشیدی) ایران که به آن انقلاب اسلامی نیز گفته میشود، قیامی بود به رهبری سید روح الله خمینی و با شرکت اکثر مردم، احزاب و روشنفکران ایران، که نظام پادشاهی این کشور را سرنگون، و پیشزمینهٔ روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی در ایران را فراهم کرد. انقلاب در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ به پیروزی رسید.
هرچند میتوان این طور استدلال کرد که انقلاب همچنان در حال پیشرفت است ولی محدوده زمانی آن از ژانویه ۱۹۷۸ (میلادی) با اولین راهپیمایی عظیم مردمی شروع میشود و با تصویب قانون اساسی جدید به پایان میرسد و سید روح الله خمینی به پرنفوذترین رهبر کشور تبدیل میشود.
در این میان پس از آنکه تظاهرات و اعتصابات مردم کشور را فلج کرده بود محمدرضا پهلوی به اجبار کشور را ترک کرد (ژانویه ۱۹۷۹) و پس از مدت کوتاهی از اعلام بیطرفی نظامیان نسبت به درگیریهای خیابانی غیرنظامیان و نظامیان وفادار به شاه ، آیت الله سید روح الله خمینی برای دیدار چند میلیون ایرانی وارد تهران شد و این آخرین ضربهای بود که سلسله پهلوی را متلاشی کرد.
اول آوریل ۱۹۷۹ زمانی که ایرانیان با اکثریتی قاطع (٪۹۸٫۲) در غالب یک همه پرسی ملی با نوع حکومتی جمهوری اسلامی (به عنوان نظام حکومتی آینده) موافقت کردند ، پادشاهی ایران رسما به جمهوری اسلامی ایران تبدیل شد.
این انقلاب برای شگفت زده کردن سراسر دنیا منحصر به فرد بود و همچنین فاقد بسیاری از رسوم و عادات انقلابی مثل شکست در جنگ ، بحرانهای اقتصادی ، شورش کشاورزان و روستائیان و یا بدرفتاری نظامیان بود ، این انقلاب تحولی عمیق و سریع ایجاد کرد ، سلطنت معتقد به حفظ رژیم با ولخرجیهای مالی در ارتش و سرویسهای امنیتی بود ولی انقلاب حکومت سلتنطی باستانی را با حکومتی خدایی برپایه حقوقدانان مسلمان (ولی فقیه) جابجا کرد.
درباره نتایج انقلاب مباحثات جدی و شدیدی مطرح است ، برای برخی این مسئله مبدا شجاعت و فداکاری بود که نیروی اسلام به ارمغان آورده بود ، نمونهای باشکوه ، انسانی و الهی برای همه انسانها در دنیا به ولی برخی از ایرانیان انقلاب را اینگونه شرح میدهند ، تحول در چند سالی که عقل خود را از دست داده بودیم و سالهایی که به اقتصاد و اعتبار ایرانیان ضربه خورد
انقلاب شکوهمند اسلامی ایران در سال 1357 تأثیرات زیادی بر حوزههای گوناگون فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی داشته است. با پیروزی انقلاب اسلامی، نوعی بیداری اسلامی در بین ملتها بوجود آمد که شاهد آن رشد و شکلگیری چشمگیر جنبشهای اسلامی در نقاط مختلف دنیا با اهدافی نسبتاً نزدیک به آرمانهای انقلاب ایران میباشند.
بهمخوردن معادلات بلوک غرب مخصوصاً آمریکا در منطقه خاورمیانه در این دوره از جنگ سرد نیز تأثیر انقلاب ایران در عرصه سیاسی میباشد. این معادلات به گونهای طراحی شده بود که ایران بعنوان یکی از حامیان منافع غرب در منطقه خاورمیانه در برابر زیاده طلبیهای اتحاد جماهیر شوروی، ایستادگی کند و عنوان ژاندارمی منطقه برای شاه ایران نیز در پی دکترین نیکسون در این راستا بود. اما با پیروزی انقلاب، دولتی انقلابی در منطقه ظهور یافت که علاوه بر ترویج افکار ضد امپریالیستی،
از مخالفان سرسخت غرب و آمریکا به شمار میرفت و در شعارهای خود نیز تا حدی (البته در ظاهر) به بلوک شرق نزدیکتر بود. در جریان مطالعات راجعبه انقلاب اسلامی و بازتاب آن،درباره تأثیرات این انقلاب عظیم بر عرصههای گوناگون بحث و مطالبی تقریر شده است
سیره و سرشت انقلاب ایران
انقلاب اسلامی مردم ایران از آغاز پیروزی اعجاب صاحب نظران را برانگیخت. زیرا انقلاب اسلامی برخلاف سایر جنبش ها، نهضت ها، قیام ها، بدون تکیه بر اسلحه و کشتار و با اتکا به حضور میلیونی توده ها و رهبری یک رهبر روحانی به پیروزی رسید. پیروزی سریع و شگفت انگیزی که باعث سرنگونی سلسله پادشاهی در ایران شد تاکنون توجه و اعتنای بسیاری از صاحب نظران جهان را برانگیخته است. این نوشتار می کوشد برخی از مهم ترین برداشت های صاحب نظران مطرح را که پیرامون انقلاب شکوهمند اسلامی ایران کند و کاو کرده اند، عرضه نماید.
●ماهیت انقلاب اسلامی از دیدگاه تحلیل گران
انقلاب اسلامی با توجه به ابعاد متفاوتی که دارد به شکل های متفاوتی نظیر: انقلاب آزادیبخش ملی، مردم گرا، اجتماعی، بورژوا و اسلامی تبیین شده است.
گروهی که انقلاب ایران را آزادیبخش می دانند به این نکته متوسل شده اند که رژیم شاه دست نشانده امپریالیسم آمریکا بوده است و انقلاب مردم نوعی واکنش به سرسپردگی رژیم و طرد اجانب از کشور بوده است. اما از آنجا که انقلاب آزادیبخش به جنبش هایی اطلاق می شود که به طور مستقیم با استعمار خارجی به نبرد می پردازند به کار بردن این عنوان برای انقلاب ایران چندان راهگشا نیست. به کار بردن اصطلاح انقلاب بورژوایی که بعضاً از سوی گروه های چپ و مارکسیست به کار می رفت نیز در مورد انقلاب ایران مصداق ندارد زیرا قدرت بورژوازی پس از انقلاب نسبت به قبل از انقلاب افزایش نیافته است.
عده ای انقلاب ایران را دارای ماهیتی اجتماعی می دانند و از آنجا که انقلاب های اجتماعی بیشتر به تحولات اقتصادی - اجتماعی در عرصه طبقات کارگر و دهقان اطلاق می شود، انقلاب ایران نمی تواند ماهیتی صرفاً اجتماعی داشته باشد.
بسیاری از تحلیلگران با توجه به سهیم بودن طیف های وسیع در به وجود آمدن انقلاب اسلامی، آن را انقلابی مردم گرا (populist) می دانند. شکی نیست که با توجه به ائتلاف گروههای مختلف مردم و قشرهای گوناگون در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی به کار بردن انقلاب مردم گرا عنوان مناسبی است. اما نامگذاری انقلاب ایران به انقلاب اسلامی با توجه به مضمون دینی آرمان های آن و نیز رهبری یک روحانی در ایجاد آن، بهترین عنوان برای انقلاب ایران است.
این انقلاب مردمی و اسلامی چگونه به وجود آمد؟ عوامل مؤثر در ایجاد آن کدامند؟ اینها پرسش های اساسی هستند که دانشمندان و جامعه شناسان هرکدام به فراخور تجارب و اندیشه های خود سعی می کنند به آنها پاسخ دهند که ذیلاً به برخی از آنها اشاره می شود.
۱- عوامل اقتصادی و جامعه شناختی در پیدایش انقلاب
یکی از صاحب نظرانی که عوامل اقتصادی - اجتماعی را در تبیین ریشه های انقلاب اسلامی مؤثر می داند رابرت لونی (Robert Looney) است که در کتاب ریشه های اقتصادی انقلاب ایران با بررسی استراتژی توسعه به این نتیجه می رسد که با توجه به فقدان اصلاحات نهادی، حکومت شاه نتوانست نارضایتی های ناشی از ناعدالتی و جابه جایی های اجتماعی را برطرف کند.
تدا اسکاچپول (teda skocpol) نظریه پرداز معروف انقلاب، در مقاله ای با عنوان دولت تحصیلدار و اسلام شیعی در انقلاب اسلامی فساد اقتصادی ناشی از نفت و ایدئولوژی شهادت طلبانه تشیع با نماد اسطوره ای ایثار را از علل انقلاب ایران معرفی می کند. وی می گوید: اگر فقط در یک مورد انقلاب عامداً از سوی یک جنبش اجتماعی توده ای با هدف براندازی نظام کهن ساخته شده باشد، انقلاب ایران است...
دیدگاهی که به روابط متقابل میان دولت، جامعه و سیاست سازمان یافته در ایران می پردازد، دیدگاهی کلان نگر و ساختاری است و ایران را در بستر متحول سیاسی و اقتصادی بین المللی قرار می دهد(۱) تدا اسکاچپول چارچوب تحلیل خود را بر مبنای طبقات اقتصادی می داند، اما اهمیت عقاید و نظام های فرهنگی را در ایجاد کنش انقلابی نادیده نمی گیرد.
نظریه اسکاچپول هرچند به عنوان بخشی از عوامل مؤثر در وقوع انقلاب ایران راهگشاست اما با توجه به اینکه به شرایط طغیان طبقات تحت سلطه یعنی کارگزاران اصلی انقلاب نمی پردازد علت تامه محسوب نمی شود.
۲- عوامل روانشناختی و ذهنی در پیدایش انقلاب
تحلیل های روانشناختی برخلاف تحلیل های جامعه شناختی به متغیرهای خرد و انفرادی تأکید دارد. با توجه به نوع حکومت شاه که حکومتی فردی و غیردموکراتیک بود برخی از روانشناسان از زاویه ویژگی های روانی شاه و تصمیمات او انقلاب اسلامی را ریشه یابی کرده اند.
از جمله صاحب نظرانی که شخصیت فردی و روانی محمدرضا شاه را کاویده اند می توان از ماروین زونیس نام برد که در کتاب شکست شاهانه به ریشه های پیروزی انقلاب و شکست شاه پرداخته است. زونیس معتقد است: اگر شاه قبل از انقلاب دست به اصلاحات دموکراتیک زده بود و یا پس از انقلاب قدرت سرکوب آن را داشت، می توانست حکومت خود را حفظ کند، اما شخصیت او حاصل تربیت دوره کودکی او بود و در همه موارد باتردید و دودلی و دیر و غیر مؤثر عمل کرد و به همین سبب راه سقوط او هموار شد.(۲)
هرچند خصایل شخصی شاه را در روند انقلاب و خیزش ملی نمی توان نادیده گرفت، اما توجه به عوامل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی که اجازه شکل گیری چنین حکومتی را می دهد و نیز عواملی که منجر به خیزش و مقاومت ناگهانی توده ها می شود ضروری است. در تاریخ بسیاری از جوامع دنیا، شخصیت هایی نظیر شاه ایران وجود داشته اند که با انقلاب وجنبش اجتماعی از اریکه قدرت به کنار نرفته اند.
۳ - نقش عوامل سیاسی در پیدایش انقلاب
عده ای از نظریه پردازان برآنند تا از رهیافت سیاسی به ریشه های انقلاب اسلامی بپردازند. به عقیده آنان شاه هنگامی که برنامه های توسعه اقتصادی - اجتماعی خود را عملی می کرد، گروههای سیاسی جدیدی به وجود آمدندکه لازم بود در نهادهای سیاسی حکومت جذب شوند ، اما شاه نهادهای بادوامی ایجاد نکرد تا آن گروهها را جذب و سازماندهی کند و لذا در کوتاه زمان تبدیل به گروههای معارض و اپوزیسیون شدند.
آبراهامیان (Abrahamian) می نویسد: انقلاب به این علت رخ داد که شاه در سطح اجتماعی - اقتصادی دست به نوسازی زد و به این ترتیب طبقه کارگر صنعتی را گسترش داد، اما نتوانست در سطح سیاسی دست به توسعه بزند و این ناکامی به شکلی اجتناب ناپذیر شکاف میان حکومت و ساختار اجتماعی را تشدید کرد،کانالهای ارتباطی میان نظام سیاسی و کل جمعیت را بست، شکاف میان محفل حاکم و نیروهای اجتماعی جدید را گسترده کرد و مهمتر از همه اینکه چندپلی را که در گذشته میان تشکیلات سیاسی و نیروهای اجتماعی سنتی خصوصاً بازار و مراجع مذهبی پیوند ایجاد می کرد، شکست. (۳)
تحلیل کارکردی و عدم توسعه سیاسی در پیدایش انقلاب اسلامی جزو متغیرهای مقطعی و غیرمستقل است در حالی که بسیج توده از پایین در انقلاب ایران مستلزم توجه به ایدئولوژی های مستقل است و متغیرهای کارکردی به این رویکردها توجه ندارد و نمی تواند توضیح دهد که چرا توده ها از رهبر و یا گروه خاصی - به طور مثال روحانیون - تبعیت می کنند و نه دیگران؟
۴ - تأکید بر عوامل فرهنگی و مذهبی در پیدایش انقلاب
جنبش های مذهبی و دینی باعث شده است که پژوهشگران در کنار سایر عوامل ظهور انقلاب عوامل فرهنگی را مد نظر داشته باشند. ژیل کپل (Kepel) در کتاب ارزشمند خود انتقام خداوند معتقد است که پروژه روشنگری پس از جنگ جهانی دوم مبنی بر جدایی دین از سیاست سبب واکنش نخبگان مذهبی و شکل گیری جنبشهای مذهبی از دهه ۱۹۷۰ به بعد شده است و انقلاب اسلامی ایران نیز واکنشی علیه سکولاریسم بود که به دنبال رویکردهای سکولاریزه در غرب به وجود آمد. طبق آموزه های کپل ریشه انقلاب ایران را نباید در کارکردهای اقتصادی و سیاسی جست وجو کرد بلکه باید علت موجده آن را در عوامل فرهنگی و بویژه نقش مذهب بازیابی کرد.
حامد الگار (Hamid Algar) در کتاب ریشه های انقلاب اسلامی عوامل مذهبی نظیر تشیع، رهبری امام خمینی و اسلام به عنوان یک ایدئولوژی را عوامل تعیین کننده در پیدایش انقلاب برمی شمارد. یان ریشار (yann Richard) اسلام شناس فرانسوی معتقد است که حکومت شاه پس از دهه ۱۹۶۰ به طور فزاینده ای مجذوب فرهنگ غرب شد و این امر موجب نگرانی اغلب طبقات اجتماعی ایران به ویژه بازاریان و علما گردید.
پیوند اندیشه های غربی با تسلط سیاسی و اقتصادی آنان در دهه ۱۹۷۰ بر ایران، ضدیت با غرب گرایی ازطرف رهبران روحانی را به دنبال داشت که همواره مسأله بازگشت به هویت فرهنگی ایرانی را دستمایه خود قرارمی دادند.
ریشار عنوان می کند که در انقلاب ایران تشیع از یک باور متعالی به یک ایدئولوژی متعالی رادیکال تبدیل شد و از آن برای مبارزه برسر هویت درجهان افسون زده استفاده شد. (۴)
ارزش نهادن واقعی به مردم، توجه به نیازهای عالی انسان، حاکم کردن انسان در سرنوشت خویش، ظلم ستیزی و طرفداری از محرومین و ... همه آموزه های دینی است که انقلاب اسلامی آنها را براساس دستورهای دینی در رأس اهداف خویش قرارداد و همینطور نظریات اجتماعی و سیاسی دین را که درطول قرن های متمادی مهجور مانده بود جامه عمل پوشانید.
امام خمینی (ره) به عنوان رهبری کاریزماتیک، محور و سمبل انگیزه دینی مردم ایران در راستای پیروزی انقلاب بود. رهبر انقلاب به روشنی اهداف انقلابی خود را بدون استفاده و کنایه و صریحاً ارائه نمود و مردم نیز بدون تردید و دو دلی با او هم پیمان شدند.
بنابراین عامل فرهنگی و مذهبی به اعتقاد بسیاری از پژوهشگران اجتماعی مهمترین عامل پیروزی انقلاب اسلامی محسوب می شود.
۵- فرایندهای چند علتی در پیدایش انقلاب
تعداد زیادی از صاحبنظران انقلاب برآنند که تقارن عوامل متفاوتی مانند عوامل اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و ایدئولوژی سبب پیدایش انقلاب اسلامی شده است. برخی از این تحلیلگران همه عوامل را مساوی می دانند و هیچکدام از آنها را ترجیح نمی دهند، اما برخی ضمن اعتقاد به عوامل متعدد تأثیر و نقش بعضی از آنها را برجسته تر می دانند.
نیکی. آر.کدی در کتاب ریشه های انقلاب ایران فرایندهایی نظیر اصلاحات نامتعارف شاه و تأثیر منفی آنها بر طبقات مختلف، سرکوب گروههای سیاسی، فقدان آزادی، ایدئولوژی انقلابی مذهب شیعه، شکاف میان انتظارات و واقعیات و... را موردتوجه قرار می دهد. (۵)
فرد هالیدی (Fred Halliday) در مقاله ای تحت عنوان انقلاب ایران: توسعه ناموزون و مردم گرایی مذهبی پنج علت را در انقلاب ایران عنوان می کند که عبارتند از: توسعه ناهماهنگ و سریع اقتصاد سرمایه داری در ایران، ضعف سیاسی رژیم شاهنشاهی، ائتلاف گسترده نیروهای مخالف، نقش اسلام در بسیج نیروها، زمینه متغیر و نامعلوم محیط بین المللی. (۶)
جان فورن نیز از تحلیلگرانی است که می کوشد با ارائه هم نهادی از رهیافتهای مختلف به تبیینی از انقلاب اسلامی دست یابد. البته او بیشتر تأکید بر ساختار اجتماعی دارد. فورن هم چنین عامل فرهنگ را تحت عنوان فرهنگ های سیاسی مخالف و مقاومت از عوامل ظهور انقلاب محسوب می کند.
علاوه بر این او معتقد است که افول اقتصادی به وقوع انقلاب منتهی شد. ماحصل نظریه او این است که: چهار عامل توسعه وابسته، دولت وابسته و سرکوب گر، گشایش در نظام جهانی و افول اقتصادی باعث ظهور بحران شد و وجود فرهنگهای سیاسی مخالف، بازیگران مختلف را به سمت و سوی ائتلاف انقلاب و ضددولت هدایت کرد و درنهایت به پیروزی انقلاب اسلامی منجرشد.
حاصل کلام آنکه انقلاب اسلامی ایران پدیده شگفتی در جنبش های معاصر است که همه نظریه پردازان علوم اجتماعی را به چالش کشیده است و باعث شده است که نظریات متعددی دراین زمینه به وجود آید. هیچکدام از تبیینهای انحصاری نظیر عوامل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و یا روان شناختی نمی توانند به تنهایی کنش انقلابی مردم ایران در بهمن ماه ۵۷ را تبیین نمایند.
به نظرمی رسد رهیافت چند علتی با محور عامل فرهنگ و مذهب بیشتر می تواند به این رویداد مهم قرن بیستم کمک کند و آن را تبیین نماید.
انقلاب اسلامي و ريزش ها
براي پرداختن به اين موضوع، به دليل كلي بودن ناگزيريم به اختصار و گذرا به يك گونه شناسي در خصوص نيروهائي كه در روند انقلاب به صحنه آمدهاند بپردازيم و به برخي افراد در قالب جريانهائي كه در دو سه دهة انقلاب اثرگذار بودهاند توجه نمائيم. آن چه كه در هر انقلاب و نظام سياسي بايد مورد توجه قرار گيرد و در انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي براي هر فرد دلسوز و انقلابي پوشيده نيست كه نيروي انساني از مقوّماتي است
كه همواره بايد به آن اهتمام ورزيد و روند جاذبهها و دافعهها و رويش و ريزشها مورد ارزيابي قرار گيرد هم چنانكه مقام معظم رهبري در اين باره فرمودند: «دل انسان غمگين ميشود و ميشكند به خاطر اين كه چرا كساني كه نان انقلاب را خوردند، نان اسلام را خوردند، نان امام را خوردند، دم از امام زمان زدند، دم از ائمة معصومين ـ عليهم السلام ـ زدند حالا طوري مشي كنند كه اسرائيل و آمريكا و سيا و هر كسي كه در هر گوشة دنيا با اسلام دشمن است،
برايشان كف بزنند! اين انسان را غصهدار ميكند ولي به شما عرض كنم نبايد خيال كرد كه اگر چهار نفر آدمي كه سابقه انقلابي دارند، از كاروان انقلاب كنار رفتند، پس انقلاب غريب ماند. همة انقلابها، همه فكرها، همة جريانهاي گوناگون اجتماعي، هم ريزش دارند، هم رويش دارند، ريزش كنار رويش،...»، «جا دارد كه دربارة اين ريزشها و رويشها، از ديدگاه جامعهشناختي و روانشناختي و تاريخي، كار كنند و بحث كنند؛ كه بحثهاي بسيار مهمي است...»
بنابراين براي پرداختن به اين مهم كه آسيبشناسي انقلاب هم از اين بُعد مورد توجه قرار ميگيرد لازم است به چند مؤلفه كه ميتواند به عنوان عامل اين ريزشها باشد به طور گذرا اشاره نموده و روند جدائي برخي از عناصر و نيروها را در قالب بازشناسي برخي جريانها در گذر دو سه دهه انقلاب مورد توجه قرار داده و مطالعة آن را پي گيريم، اما لازم است قبل از آن به چند نكته توجه نماييم:
اول اينكه؛ نيروها و عناصر دخيل، مسئوليتها و مناصبي را كه در پيش روي خود ديده و آن را بر عهده گرفتهاند نبايد از آن تلقي هميشه ماندگار داشته بلكه آن را به مثابة امانت و وظيفه نگاه نمايند همان طوري كه امام خميني - رحمه الله عليه - فرمودند: «جمهوري اسلامي در دست شما و ما و همة ملت ايران امانت است.» و يا فرمودند: «پيروزي ما مرهون اسلام است، نه مرهون من است و نه مرهون شما و نه مرهون هيچ قوهاي، مرهون اسلام است.»
لذا انسان با اين تلقي و روية فكري ديگر تعلق خاطري به اين مسئوليتها ندارد و با برداشتن بار مسئوليت با آراميِ خاطر، پذيراي آن ميباشد اما امام راحل با همة اين نصايح، هشدارهايي هم دارند كه لازم است توجه شود، ايشان فرمودند: «مسئولين صاحبان اصلي انقلاب را با بهانههاي بياساس پس نزنند تا به جاي آنان كساني را كه وارثان رژيم گذشته و وابستگان فكري آنان هستند جايگزين كنند... چشمها و گوشها را باز كنيد كه دشمنان، حيله بازان كار كشته هستند و ممكن است از سادهدلي شما استفاده كنند و مراكز حساس را كمكم به دست گيرند و انقلاب را به سوي غرب يا شرق بغلتانند.»
نكتة دوم اينكه: انقلاب اسلامي با رقم خوردن مراحل اوليه پيروزي تا تثبيت نظام جمهوري اسلامي با توطئهها و فتنههايي كه از جانب نيروهاي مورد حمايت استكبار جهاني فراهم گرديده بود دست به گريبان شده و با يك شرايط خاص و وضعيت اضطراري مواجه گرديد و مقاومت در برابر اين جريانها و بحرانها به طور قهري صفآراييهايي را طلب كرده و منجر به شرايط خاص گرديد و لذا ما در اين برهة زماني شاهد ريزشها و جدايي برخي نيروها هستيم كه در اين باره بحث خواهيم كرد. لكن همانطوري كه اشاره كرديم ضروري است كه به برخي از عوامل ريزش افراد و عناصر توجه داشته و آن را در ضمن مواردي متذكر شويم.
علل و عوامل ريزشها
از جمله عواملي كه در جدايي و كنارهگيري بعضي افراد و نيروها دخالت داشته و ميتواند مؤثر باشد (كه البته در بحث بعدي در ضمن بررسي جريانها به آن موارد بيشتر توجه نموده و مورد لحاظ قرار خواهيم داد) ميتوان به موارد ذيل اشاره كرد:
1. نبود بينش و تشخيص معيارها و مرزهاي حق و باطل.
2. عدم تبعيت از ولايت.
3. عدم رعايت قانون و قانونمداري و برنتابيدن قانون و عدالت.
4. نبود عقلانيت در رقابتهاي سياسي و عدم استفاده از ظرفيتهاي موجود و افراط و تفريطهايي كه منجر به تنش و يا فرصتسوزي ميشود.
5. نبود تحليل سياسي و عدم تشخيص مصلحتهاي اسلام و مسلمين و همين طور شهروندان در ايران اسلامي و ناآشنايي به ملاكها و معيارهاي آن.
6. عدم اعتناء و توجه به ارزشهاي بنيادين در فرهنگ و هويت ديني مردم.
7. تبري و برائت نجستن از بيگانگان يا نبود روحية استكبارستيزي.
8. اصرار بر مواضع غلط و حزبگراييهاي افراطي و گروهگراييهاي مذموم كه تشكيلات و گروه به عنوان محور و بت قرار گيرد.
9. دنياطلبي و تطالب كه موجب سوءاستفاده از اموال عمومي و بيتالمال گرديد، و علاوه بر تضاد منافع، روحيه تفاخر و تبعيض را در بين مردم به ارمغان ميآورد.
10. تحجر و جمود فكري كه چيزي غير از جهل و ظلمت و خواري براي مسلمانان فراهم نميكند و اجراي احكام اسلام را معطل گذاشته و سيطره غرب را ماندگار مينمايد.
بدين ترتيب با اين چند مقوله كه ذكر گرديد ما ميتوانيم يك چشماندازي به دو سه دهه انقلاب داشته و به برخي از افراد كه در قالب جريانهايي مطرح گرديدند و همين طور به نيروهايي كه وارد جريانات انقلاب و صحنه سياسي شدند پرداخته و يك بررسي اجمالي در خصوص برخورد مديريت و رهبري انقلاب با آن جريانها به طور ضمني داشته باشيم:
نگاهي گذرا به ريزش هايي از دهة اول انقلاب اسلامي
در دهة اول انقلاب با انبوهي از نيروها و جريانهايي مواجه هستيم كه در عرصة فعاليتهاي سياسي ظاهر شده و بعضاًدر مورد انقلاب مدعي بودند، كه تعداد اين گروهها و احزاب را به حدود دويست حزب يا گروه برشمردهاند اما اينكه تا چه اندازه در اين حركت عظيم سهيم و يا تأثيرگذار بودهاند را به كتب تاريخي واميگذاريم، آنچه كه از شواهد و برخي اظهارات مورخين انقلاب برميآيد اين گروهها در مقايسه با خيل عظيم مردمي انقلاب به رهبري امام - رحمه الله عليه - تأثير عمده و سرنوشتسازي را نداشتهاند.
چالشها و برخوردهاي افراطي و تند رسانهاي و تبليغاتي و همين طور فيزيكي كه بعدها حتي به برخوردهاي مسلحانه هم منجر گرديد رويه و عملكردي از احزاب و گروهها را به منصة ظهور و بروز رساند كه مردم از آنان روي برتافتند و ديگر جايي و فرصتي براي خود در ميان مردم وفادار انقلاب و امام - رحمه الله عليه - نداشتند، تاريخ انقلاب در اين دهه گواه خوبي است كه رهبري انقلاب حضرت امام - رحمه الله عليه - در ابتدا و تا آنجا كه اين فعاليتها و تحركات گروهها به توطئه و فتنه منتهي نشده بود، فرصتهاي زيادي براي اينان فراهم نمود.
رهبري انقلاب مگر به سران جبهة ملي فرصت نداد با اينكه پرونده آنان در نهضت ملي نفت و ديگر برهههاي از تاريخ براي امام - رحمه الله عليه - روشن بود، براي نهضت به اصطلاح آزادي و هم مسلكان آنان فرصت فراهم كرد، آنان دولت موقت را در اختيار داشتند اما براي ملت خداجوي چه كردند؟ جز اينكه هر روز داعيه تجزيهطلبي و قوميتگرايي در مناطق مختلف ايران از تركمن صحرا گرفته تا كردستان برميخواست و اينان رو به مماشات آورده و درصدد تقويت آن برآمدند و امنيت ملي و تماميت ارضي كشور را به مخاطره انداختند.
در اين زمان است كه طرح خودمختاري توسط سران گروههاي كُرد تسليم دولت ميشود و نزديك بود كه تماميت ارضي كشور به حراج گذاشته شود به راستي با اين رويه در برابر تاريخ چه كسي بايد پاسخگو ميبود، روحية غربگرايانه آنها تا اينكه سر از لانه جاسوسي آمريكا درآورد كه اسناد لانه جاسوسي گواه خوبي در اين باره ميباشد، در خصوص جنگ تحميلي مگر هم اينها نبودند كه بر عليه دفاع مشروع ملت مسلمان و انقلابي اعلاميه پراكني نمودند و در صدد تضعيف صفوف مجاهدين اسلام گام برداشتند مگر امثال بنيصدر نبودند
كه داعية مليگرايي او فضا را پر كرده بود و مغرور يازده ميليون رأي گرديده بود و امام - رحمه الله عليه - فرصتهاي باورنكردني به ايشان دادند تا دستهاي آلوده به خيانت او بيشتر آشكار گردد، ترديدي در اين سخن نيست كه نفوذ كلام امام - رحمه الله عليه - ميتوانست به بستن پرونده او در همان ابتدا منجر شود اما امام - رحمه الله عليه - همچنان بزرگوار انه فرصت را تا فرماندهي كل قوا براي ايشان فراهم نمود اما ديري نپاييد كه خيانتهاي او در واقعه طبس و همينطور در واگذاري اراضي ميهن اسلامي به دشمن براي مردم روشن گرديد تا اينكه خود مردم او را پس زده و رأيشان را بازپس گرفتند.