بخشی از مقاله

فهرست منابع فارسي
1- رئيس طوسي رضا- نفت و بحران انرژي – ج 2، سازمان انتشارات كيهان- 1361
2- غضنفري كامران آمريكا و براندازي جمهوري اسلامي ايران ج 3 انتشارات كيا – تهران 1381
3- فيندلي پل فريب هاي عمدي «حقايقي درباره روابط آمريكا و اسرائيل » مترجم محمد حسين آهويي دفتر مطالعات سياسي وبين‌المللي وزارت امور خارجه – تهران 1378
4- واسيليف آلكس – مشعلهاي خليج فارس ترجمه سيروس ايزدي – شركت سهامي جيبي سال 1358
5- شون بام ايالات متحده و اسرائيل مترجم محمد رضا ملكي دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي تهران 1381
6- يزگين دانيل نفت ايران از اغاز تا جنگ خليج فارس ترجمه ابراهيم صادقي نيا، تهران ، هيرمند سال 1376
7- نيكلاسركيس، نفت تنها و آخرين شانس خاورميانه ترجمه اسلان ثابت سعيدي، تهران موسسه انتشارات اميركبير سال 1363
8-سنبلي ؟؟؟ روندهاي نظام بين‌الملل و امنيت ملي ايران ماهنامه نگاه سال چهارم شماره 37 مرداد 1381
9- اثمل اندرو، گومپرن ديويد- كاراسيك تئودور ترجمه پريسا كريمي نيا منبع پيشين ماهنامه نگاه
10- دكمجيان هراير جنبشهاي اسلامي معاصر در جهان عرب ترجمه حميد احمدي ج 3- سازمان انتشارات كيهان تهران 1377

فهرست منابع انگليسي
1- Alawi Dokayall- the cohtorilofoil east-west rivalry in the persianculf 2002
2- Willam j.persy culfsecurity and U.S policy . Middle east policy. Vol : 3-4 Aprill 1995
3- Gawdat Bahyat, Am ericon oil Diplomacy in the persian Gulf and the Gas piansea unversity press flordia 2003
4- Usnavy prowerls the persian Gulf in search of stability and oil- cresent International Vol:27 No:6.1998
5- Rober J.ilandpower the culfwar internatioanl security No:1 Vol :1 1992
6- Bahram Fooni up policy in Middle east and persian Guk a ftertheclod war. Echoislam-march 1995


فهرست مطالب
عنوان صفحه
اهميت نفت خليج فارس براي آمريكا
اثرات نهضت ملي شدن نفت در خاورميانه
مصر در دوران ناصر و سادات
سياست خارجي آمريكا در دوران ناصر و سادات
اثرات تحريم نفتي اعراب در جنگ يوم كيپور در افزايش قيمتها
نفت ايران در دوران محمدرضا پهلوي
اثرات پيروزي انقلاب اسلامي بر ساختار نفت جهان
سياست خارجي آمريكا در قبال نفت ايران در دوران رژيم شاه و بعد از انقلاب

يشگفتار:
منطقه خليج فارس را نظريه پردازان قديمي بخاطر وجود انرژي در آن «هارتلند» ناميده اند و تسلط بر آن را فرمانروايي هر كشوري در جهان مي دانند. آمريكا هنگامي كه سياست فعالي را در عرصه بين المللي آغاز كرد منطقه خليج فارس را در سياست خارجي خود، لحاظ ويژه بخشيد و سعي كرد ثبات خاورميانه را به نفع خود براي هژموني آمريكا حفظ نمايد و هر گونة عوامل مزاحم را سد و اختلال اين ثبات گرديده است، سعي كرده است از ميان راه بردارد. ايجاد عوامل مختل كننده در مسير اتحاد شوروي براي جلوگيري از نفوذ آن ، براي اين منظور صورت گرفته است سرنگوني دكتر محمد مصدق و جذب مصر به طرف آمريكا در اين راستا بوده است و مخالفت با جمهوري اسلامي ايران براي اين منظور «ثبات خاورميانه» براي تضمين منافع حياتي آمريكا مي‎باشد و حمايت از اسرائيل در جهت تأمين اين اهداف بلندپروازانه آمريكا مي‎باشد. اين مجموعه سعي در بررسي اين روند دارد. در آخر از آقاي دكتر موسوي زاده به خاطر حسن و تدبير لازم در جهت ارائه مطلوبتر همين تحقيق، هر چند ناقص تشكر كرده و توفيقات آن جناب را از خداوند منان خواستارم%
محمدي

بسمه تعالي
اهميت نفت خليج فارس از ديدگاه سياست خارجي آمريكا 22/1/84
پشت منازعاتي كه با زور و قدرت براي كنترل نفت جهان صورت مي گيرد آشكار مي‌شود كه اشتهاي سيري ناپذيري براي كنترل انرژي بدنبال صنعتي شدن جهان وجود دارد . ارقام حيرت آور در طي دهة 1960 سقوط افزايش تقاضاي جهاني نفت كه صدور هفت درصد در سال ثابت مانده بود ، اكنون تقاضاي آن به دو برابر افزايش يافته است نشان مي دهد ميزان توليد نفت از 21 ميليون بشكه در روز در سال 1959 به 41 ميليون بشكه در روز در سال 1969 رسيده است در طي اين دوره 100 ميليون بشكه نفت معروف شده است . بر اساس يك برآورد محافظه كارانه اگر ميزان نفت %5 فقط افزايش يابد متوسط توليد نفت ، 105 ميليون بشكه در سال 1989 پيش بيني ميشود . اما نياز انبوه جهاني نفت كه فقط ميزان آن 9/532 ميليون بشكه در سال ميرسد تنها بر ادامة حيات در جهان صنعتي كنوني ضروري است .

اين تنها يك نقش جزئي ازنياز نفتي كشورهاي صنعتي جهان ميباشد . كه تا اندازه اي كشورهاي صنعتي را در وضعيت دشواري از نظر تأمين نفت خام قرار داده است كه وجود اين وضعيت دشوار در پشت منازعات كه براي بدست آوردن نفت خام صورت مي گيرد مخفي مانده داست . در سال 1970 نياز ايالات متحده آمريكا كه به نفت 7/43 درصد برآورد مي شد كه به استثناي نفت ، گاز با 3/32 درصد و زغال سنگ با 20 درصد وهيدروالكتريك با 8/3 درصد و سوخت هسته اي با 6/0 درصد مصرف ميشد . در سال 1970 ، متوسط مصرف ايالات متحده ، 8/14 ميليون بشكه در روز بود ؛ اين ميزان مصرف ، 000ر672 يا 9/4 درصد بيشتر از متوسط مصرف روزانه در سال 1969 بوده مصرف انبوه براي 1970 ، 4/5 بيليون بشكه براي ايالات متحده آمريكا ثبت شده كه بر طبق بررسي مطبوعات نفتي بريتانيا معادل 100/1 گالون توليد براي هر مرد ، زن ، بچه در آمريكا كافي است . پيشتر از اين ، اين مصرف ناشي از سوخت نفت با 6/14 درصد سوخت به 3/2 ميليون بشكه در روز ميرسد سوخت گازوئيل با 7/4 درصد به 8/5 ميليون بشكه در روز ميرسد زير ميزان سوخت مصرف امريكا مشخص مي‌شود .


1965 1970 1975 1980
نفت
گاز
زغال سنگ
هيدروالكتريك
سوخت هسته‌اي 1/43
9/29
1/23
9/3
- 3/43
3/32
20
8/3
6/0 7/43
1/31
2/17
4/3
6/4 3/43
1/29
7/14
9/2
10
مصرف كل 100 100 100 100
بر حسب ذخاير انرژي موجود آمريكا ، كل توليدات داخلي آمريكا ،‌در سال 1970 ازهيدروكربنهاي مايع به 3/11 ميليون بشكه در روز ميرسد كه نسبت به سال قبل از آن (1961) بيش از 9/4 درصد مصرف ، به 1/9 ميليون بشكه در روز ميرسد . سوخت گازطبيعي و گاز مايع با 8/5 درصد مصرف به 7/1 ميليون بشكه در روز ميرسد كه كمترين گاز كوره با 1/1 درصد به 5/0 بشكه ميرسد و مقدار هيدروكربنهاي مايع 02/0 ميليون بشكه در روز ميرسيد ، مابعدالتفاوت بين توليد فرآورده هاي نفت و مصرف داخلي با واردات اين اين فراورده ها جبران ميشد با واردات اين فراورده ها در سال 1970 د، نفت خام به ميزان 3/1 ميليون بشكه در روز و فراورده هاي آن ، به ½ ميليون بشكه در روز ميرسد . واردات نفت خام و فراورده هاي آن در حدود %22 از كل مصرف نفت خام داخلي آمريكا را تشكيل ميداد .اگروقفه بين ذخاير موجود و تقاضا باشد موجب نگراني مقامات عاليرتبه آمريكا مي شود . بر طبق نظر موقتي هويت اندكي توقف در صنعت در نتيجه كمبود ذخاير نفت صورت گيرد ،‌ذخيره دوباره آن هنگامي ميسر است كه دولت آمريكا به توليد نفت خام خود بصورت كافي اقدام نمايد . در سال 1969 ، ايالات متحده ذخاير نفتي خود را به ميزان 6/29 ميليون بشكه رساند .


اين يك كاهش سريع را به ميزان 5/3 درصد به سال 1968 را نشان ميدهد كه بيشتر ازميزان كاهش ½ درصدي سال 1968 و 2/0 درصدي سال 1967 ميباشد . ذخاير نفت آمريكا فقط 2/8 درصد ذخاير نفتي جهان ميباشد كه تنها براي 5/9 سال نفت توليد شده در سال 1970 ، كفايت مي كند تنها براي 5/9 سال نفت توليد شده در سال 1970 ، كفايت مي كند . كاهش تدريجي ذخاير نفت در ايالات متحده ،‌نشان ميدهد كه تراز ذخاير نفتي آمريكا در سال 1970 ، 29540 ميليون بشكه يا 5/8 درصد نسبت به سال 1969 را كاهش يافته است .

حتي اكتشافات انجام شده حتي ميزان اين كاهش را تا صدور %13 برآ.ورد مينمايد وقتي اين اكتشافات نشان ميدهد كه تراز ذخاير نفتي آمريكا از 13736 ميليون بشكه در سال 1969 به 5/11 ميليون بشكه در سال 1970 رسيده است . اين بطور پيوسته كاهش تر از 48 درصدي مرادر 40 سال اخير نسبت به سال 1956 ،‌در دخاير نفتي آمريكا ، نشان ميدهد ايالات متحده آمريكا ،خواهان افزايش ذخاير نفتي داخلي خود ، به دلايلي مانند نيازهاي اكولوژيكي و خروج سوخت زغال سنگ از بازار مصرف و محدوديت توليد گاز طبيعي و مسائل تكنولوژيكي و فني در مواجهه با توسعه انرژي هسته اي ، ميباشد پرفسورها هالفورد ال پيش بينيمي كند كه دولتهاي پيشرفته درصد جانشين كردن انرژي هسته اي بجاي بخشي از نفت ميباشد . ولي آن در آينده ، بعيد به نظر ميرسد .

20 سال قبل اين نظر مورد پذيرش قرار گرفت و فقط انرژي هسته اي توانست 6/0 درصد از كل انرژي مورد نياز آمريكا را تأمين كند . بر طبق ديدگاه جين مورال نماينده امريكا در امور دفاعي – امنيتي داخلي بيان ميدارد هر چه بندرت توسعه منابع نفتي ، زمانبر هست اما نبايد ايالات متحده نبايد از دستيابي به اين صنايه غفلت نمايد . اين منابع بقدر كافي نيازمند جستجوي زياد براي كشف چاههاي نفتي و زمان خيلي زياد براي رفع موانه سر راه ميباشند . آن بر مبناي باوري است كه احتمالاً خواهان فرمانروائي مطلق آمريكا توسطانرژي بي نظير نفت كه جانشين توسط انرژيهاي ديگر به جاي آن متصور نيست .مورال به دقت وضعيت دخاير نفتي ايالات متحده را بررسي كرده است در اين باره مي گويد:


«تقاضاي ما براي نفت خام هراسناك و وحشت آور بطور سريع رشد يافته است و ظرفيت داخلي ما با اين روند تقاضا خسارت ديده و اين مطلبي نيست كه قابل كتمان باشد و احتمالاً كاشي مسلم ما از كل ذخاير نفتي ، در آينده قابل پيش بيني است.»
در حاليكه برآورده ها حاكيست كه نياز ايالات متحدة‌آمريكا به نفت ، در سال 1980 52 ميليون بشكه در روز برآورد ميشود . كه ايالات متحده فقط توانسته است 5/21 ميليون بشكه از آنرا از ذخاير نفتي خود ، تأمين نمايد در حاليكه ايالات متحده آمريكا به بيش از 25 ميليون بشكه در روز به انرژي نفت ، احتياج داشته است ، فقطتوانسته است در حدود 5/12 ميليون بشكه از آنرا در داخل توليد نمايد ومابقي مجبور بوده است از خارج تأمين نمايد . واردات آمريكا ، از كانادا بيش از 2 ميليون بشكه در روز وكشورهاي نيمكره شرقي بيش از 2/3 ميليون بشكه در روز و شرق دور بيش از 2/0 ميليبون بشكه در روز برآورده ميشود ولي اين ميزان به بيش از 1/7 ميليون بشكه در روز از منابع طبيعي نفتي خليج فارسو آفريقا كه بيش از %5 كل واردات نفتي آمريكا ازساير نقاط جهان را تشكيل مي دهد .

از اين مناطق ، تأمين مي شود . منطقه خليج فارس كه بيش از %60 ذخاير نفتي و 30 درصد از منابع گازي جهان را در بر دارد . آمريكا حدود %30 ، اروپاي غربي 60 درصد و ژاپن 76 درصد نفت وارداتي خود را از خليج فارس تأمين مي كنند . ازاينرو دستيابي به كشورهاي خليج فارس وخود خليج فارس كه در حقيقت شاهرگ حياتي نفت وارداتي آمريكا و متحدان آن است ، نهايت اسميت را دارد . اثر امنيتي نفت خليج فارسنيز با اهميت است . به اين معني كه نه تنها اقتصاد كشورهاي اروپايي ، بلكه سيستم هاي دفاعي آنها نيز براي كاركرد خود نياز به نفت خليج فارس دارند . بنابراين «ناتو» مهمترين بهره گيرنده و در حقيقت وابسته به نفت خليج فارس است .
از اينرو حفاظت از امنيت منطقه خليج فارس جز اهداف راهبردي ايالات متحده ي آمريكا در جهت تأمين منابع نامشروع آن كشور و دستيابي به انرژي اين منطقه ، در سياست خارجي آمريكا ، مورد مد نظر از آغاز نفوذ اين كشور در منطقه پرتلاطم خاورميانه بوبيژه حوزة نفت خير اين منطقه ، منطقه خليج قارس بوده است .


بيش از 53 سال قبل ، ژاپن حمله شگفت انگيزيرا در پري هاربر انجام داد و ايالات متحده وارد جنگ جهاني دوم گرديد. اين حمله با شجاعت و تهور و با جسارت غافلگيرانه از طرف ژاپنيها انجام گرفت موجب شد آمريكا بصورت يك ابرقدرت در جهان تبديل شود و اين وضعيت نه تنها جهان را در حالت ناامني قطعي و اجتناب ناپذير قرارداد بلكه توصيف وضعيت جهان ويران شده كه در آن نمايشي واقعي از جسارت و سيطره و هوا خواهي تبرارانه در طي تمام اين دوران بنظر ميرسد ، آنروز زنگ خطر براي ايمان طنين انداز شد و آغازي شد براي يك دوره جديد در امنيتي شدن سياست آمريكا كه به مدت نيم قرن به طول كشيد . در طي اين دوران شناخت نيست مفهوم درست امنيت براي دولتها آسان بود.


آن مفهوم پيروزي كامل و بكارگيري قدرت نظامي موجود بدست آمده كه شامل تسليحات هسته اي كه در حال توسعه روز افزون بودند . براي ما در بر مي گرفت .گذشته از آن ، در طيجنگ سرد ما با مسائلي با اهداف متفاوت كه براي يك دولت آسان مي نمود مواجه ميشويم كه آن عوامل بازدارنده ازيك حمله توسط اتحاد جماهير شوروي براي پيشگيري ازقتل عام فجيح اتميكه قدرت نظاميگري راه را براي آن فراهم مي نمود جلوگيري كرده بود .آمريكا كه از دهه 1930 ، منطقه خليج فارس در سياست خارجي بود ، در كانون توجه خود قرار داده بود به كدريچ با پتانسيل قدرت اقتصادي ونظامي و تكنولوژي داشت جايگزين اين قدرت بلامنازع آنروز بريتانيا مي شد .


آمريكا در سال 1930 براي اولين بار شركتهاي نفتي آمريكايي با اخذ امتياز نفت بحرين به حيطه انحصاري قدرت بريتانيا در خليج فارسنفوذ كردند . در 12 ژوئن سال ، دو شركت استاندارد اويل كاليفرنيا تكزاكوبا سهام 50-50 شركت «بحرين پتروليوم» ( باپكو) را تشكيل دادند . 3 سال بعد ( مه 1933) نفوذ انحصاري بريتانيا در سطح خليج فارسبا اخذ انتياز نفت عربستان توسط4 شركت آمريكايي بيشتر فرو ريخت . شركتهاي استاندارد اويل كاليفرنيا ، نيوجرسي و تكزاكو هر كدام با 30 درصد سهام و شركت سوكوني موبيل اويل يا 10 درصد سهام «شركت نفت عربي آمريكايي» (آرامكو) را تشكيل دادند .

23 دسمبر 1934 شركت نفت گلف اكسپلو ريشن با سهام 50-50 با شركت نفت ايران – انگليس امتياز نفت كويت را ربودند امتياز نفت مناطق بيطرف كويت و عـربستان سـعودي را نـيز دو شركت آمـريكايي «آمـريكن اينديپندنت اويل كمپاني» و «گتي اويل كمپاني» در اختيار گرفتند . در سال 1947 همراه با تلاشي كه شركتهاي آمريكايي براي گرفتن نفت شمال مي كردند ،شركت نفت ايران – انگليس با دو شركت آمريكايي «استاندارد اويل نيوجرسي» و «سوكوني موبيل اويل» يك قرارداد 20 ساله امضاكرد . به موجب اين قرارداد ، شركتهاي نفت ايران – انگليس به دو شركت مزبور قابل توجهي نفت خام تحويل مي داد بدين ترتيب پاي شركتهاي آمريكايي نيزبه ايران گشوده شد . در همان سال ( 1974 ) آمريكا به ايران سلاح فروخت و با اعزام مستشاران آمريكا تحت عنوان تقويت پليس ايران نفوذ خود را گسترش داد .


در مارس 1949 برنامه «اصل چهرارومن» ‌براي جذب بيشتر كشورهاي خاورميانه به آمريكا به اجرا درآمد . در اوايل دهه 1950 ، آمريكا به ترغيب انگلستان «سازمان دفاع خاورميانه» را تشكيل داد او ماه مه 1951 ، حكومت دكتر محمد مصدق ، شركت نفت ايران – انگليس را ملي كرد . اگر چه دول متحد انگليسي و آمريكا در منطقه خليج فارس ، كويت و عربستان و عراق نه تنها از ايران حمايت نكردند بلكه تا آنجا اكوانستز كوشيدند از زنوساني كه به سود آنان بوجود آمده است بهره گيرند ، در كويت و عربستان و عراق ، شيرهاي نفت را بر روي جهان غرب باز نمودند اما زيگرالهاي حاصل از جنبش ملي – مذهبي ايران ، مصر را به تكان واداشت بقول روزنامه : «مخالف دكتر محمد مصدق در تابستان سال 1951 با انگلستان ، مصر را ؟؟؟ كرد تا آنها نيز به رقابت و همچشمي با ايرانيان ، با انگليس مخالفت نمايند» در 26 ژانويه 1952كه شنبه سياه در مصر ناميده شد ، مردم قاغهره عليه استعمار انگليس ، به خيابانها ريختند و توانستند قسمت اعظم شهر را ربه تصرف خود در آورند كه با دخالت قواي انگليس ، ظاهراً اين فيلم ، سركوب و به كار آن پايان داده شد .

كودتاي افسران آزاد در 22 ژوئيه 1952 ، به عمر استعمار انگليس درمصر با بر چيدن پايگاههاي نظاميآن كه آنتوني ابرن آنرا «يكسر خاورميانه» ميخواند به پايان سير آمريكا كه دنبال نفوذ بيشتر در منطقه خاور ميانه از جمله بجاي انگلستان بود در چند سال اول انقلاب مصر ، بدقت اوضاع مصر را تحت نظر داشت . انگلستان كه در اينزمان تلاش خود را به منظور تشكيل يك پيمان نظامي متشكل از اقمار تحت دنفوذ خود ، عربستان سعودي ، عراق ، اردن ، سوريه و لبنان اقدام نمود اما نفوذ جمال عبدالناصر مانع پيوستن ديگر كشورهاي عربي به اين پيمان شد .ناصر همراه با چند كشور ديگر در همان سال انعقاد اين پيمان نظامي «پيمان بغداد» در سال 1955 ، جنبش عدم تعهد مرا در «باندونگ» پايه گذاري كرد . آمريكا كه در ظاهر ازطرح پيمان بغداد حمايت مي كرد ولي از پيوتن به آن خودداري كرد . آنتوني ايرن بخوبي مقصود آمريكا را در اينمورد بخوبي تشريح مي نمايد. ايرن مي نويسد :


«دولت آمريكا كه در روح دادن به طيرح پيمان مذكور نقش اساسي را باز كرده بود از از پيوكسن بران خود داري كرد در حالي كه انگلستان تنها دولت غربي بود كه به اين پيمان پيوست برتر از آن ، دولت آمريكا كوشيد تا با اين رفتار خويش ، در پايتخت هاي نظير قاهره ،كه دشمن پيمان بغداد بودند، براي خود اعتبار و آبرو دست و پا كند و در آن پايتختها براي خود حساب باز كند . آمريكاييها با يك سلسله اقداماتي كه آميخته به ترديد و دودلي بود، به پيمان بغداد نزديكتر شدند و به پيمان ناظر فرستادند و پول دادند ، ولي هنوز هم به آن نپيوسته اند . آمريكا كه مي كوشيد از طريق شرايط پرداخت ولي كه قرار بود خود ، و بانك جهان براي ساختن شهر آسوان به مصر بپردازد ، اقتصاد مصر را به سمـت وابـستگي بـه ايـالات مـتحده تنظيم كند . وقـتي ناصر در بـرابر شرايط اعـطاي وام ،‌ايستادگي كرد ، ايالات متحده به ترغيب ايدن از پرداخت وام به مصر خود داري كرد. «جان فوستردالس» وزير خارجه آمريكا ، در نوزدهم 1956 انصراف آمريكا را از پرداخت وام به مصر اعلام كرد و روز ژوئيه 1956 جمال عبدالناصر كانال سوئز را ملي اعلام كرد .كانال سوئز كه به لحاظ امنيت استراتژيك آن ، و هم بدليل توسعه نفت خاورميانه واتكاي اروپا به آن از موقعيت فوق العاده برخوردار بود بطوريكه در سال 1955 ، كشورهاي خاورميانه حدود 145 ميليون تن نفت توليد مي كردند كه نزديك به هفتاد ميليون تن نفت توليد مبي كردند كه به نزديك به 70 ميليون تن آن از كانال سوئز مي گذشت و تقريباً تمامي آن به مقصد اروپاي غربي حمل مي شد .


در همان سال 666/14 كشتي از كانال سوئز گذشت ، سه چهارم آن متعلق به كشورهاي عضو ناتو بود وتقريباًيك سوم آن متعلق به كشور انگلستان بود ، علاوه براين ، چهل تن ديگر از نفت خاورميانه توسط يك خط لوله از سوريه مي گذشت . سوريه در آن موقع متحد دولت مصر بود . در نتيجه مصر مي توانست كنترل نفت خاورميانه را عملاً در دست داشته باشد با كنترل كانال سوئز توسط ناصر ، انگلستان مجبور بود روزانه 000/500/1 بشكه نفت خود را با گردش به دور دماغه امير صادر كند .
نيم بشكه از مصرف معمولي نفت اروپايي غربي ، كه از كانال مي گذشت مي بايد از راه افزايش توليد نفت خليج بلژيك و كاراييب تأمين مي شد . و براي جايگزين اين نفت به جاي خليج فارس ، اروپا از جمله انگليس ميبايست دلارهاي زيادي خرج مي كردند .

ملي شدن كانال سوئز همانند ملي كردن صنعت نفت ايران ، به آرزوهاي استقلال طلبي مردم خـاورميانه و آفريقا دامن زد . اين خطري بود كه علاوه بر احتمال كنترل نفت توسط مصر ، غرب نمي توانست به آن بي تفاوت باشد . آنتوني ايدن در تلگرافي به آيزنهاور اعلام داشت . «نبايد به ناصر اجازه داد كانال سوئز را در ببرد . ما در خاور ميانه و آفريقا دوستان فـراوان داريم و نـيز دوستان ديـگري داريم كـه آنقدر باهوش و زيرك اند كه مي دانند طرح ها و نقشه هاي «ناصر» ها و «مصدق» ها آنها را به كجا خواهد برد .ولي اگر ناصر بار ديگر در كار خود پيروز ميشود .

اين دوستان ما آنقدر نيرومند نيستند كه در برابر قدرت مردم كوچه و بازار مقاومت كند جبهه متحد ما ، هر اندازه محكمتر و نيرومندتر باشد و اين وحدت را هر اندازه محكمتر ونيرومند تر باشد و اين وحدت را هر اندازه بيشترمتجلي كند ، برون كوسل ما به زور و قهوه ،اين شانس بيشتر خواهد شد كه ناصرميدان را خالي كند . در جريان بحران كانال سوئز در سال 1956 ، اسرائيل ،‌خزانه و انگليس با تباني با يكديگر و نقض آشكار قوانين بين المللي ، با هدف سرنگون كردن جمال عبدالناصر هر اندازه بيشتر متجلي كند ، بدون توسل ما به زور قوه ؟؟؟ اين شانس بيشتر خواهد شد كه ناصر ميدان را خالي كند .

در جريان بحران كانال سوئز در سال 1956 ، اسراييل ، خزانه و انگليس با تباني با يكديگر و نقص آشكار قوانين بين المللي ، با هدف سرنگون كردن جمال عبدالناصر به آن كشور حمله مي كردند آمـريكا كـه موقعيت چهره ضد استعماري و بشردوستانه و متعهد به اصول و قوانين بين الملل در ميان اعراب ميخواست به نمايش گذارد و همچنين اميد بيشتر براي نفوذ در مصراين كشور كليه خاور ميانه داشت با اعلام حمايت آمريكا ، از قطعنامه 7 نوامبر مجمع سازمان ملل متحده اسرائيل و فرانسه را مجبور به تبعيت از اقدامات خود در راستاي متوقف كردن حمله نظامي به مصر نمود .

انفجار بمب در 3 ايستگاه پمپ فشار لوله هاي نفت در سوريه منفجر شد . اين لوله مقدارمشابعي از نفت را از طريق سوريه به مديترانه منتقل نمود 25 درصد سهام اين شركت بين المللي متعلق به آمريكا و 50 درصد آن به شركت نفت انگليس و بقيه به فراينه و كشورهاي ديگر اروپايي بود و در نتيجه با انفجار اين ايستگاهها ، جلوگيري سوريه در تعمير براي ايستگاهها به مدت 4 ماه، موجب قطع جريان نفت اروپا از طريق مديترانه شهر . با بسته شدن كانال سوئز و انفجار اين ايستگاههاي اروپا 70% تخلف خاورميانه محروم بودند چه آنزمان از طريق كانال سوئز ، سالانه 77 ميليون تن نفت به اروپا مي رفت.

و لوله هاي نفت سوريه 25 ميليون تن انتقال مي يافت. توقف نفت از كانال سوئز و سوريه موجب شد كه توليد نفت خاورميانه 190 ميليون تن در سال به 63 ميليون تن در سال كاهش يابد. از اين مقدار 25 ميليون تن در كركوك عراق توليد مي شد و 38 ميليون تن در حوزه خليج فارس توليد نفت عراق كه در حالت عادي به 35 ميليون تن در سال بود در سال 1975 ، 37 درصد كاهش يابد. اين كاهش به نوبه خود ضربه شديدي به اقتصاد متكي به نفت عراق زد كه به تدريج زمينه سقوط حكومت سلطنتي در عراق فراهم شد و سلطنت هاشمي متحد وفادار انگلستان در سال 1958 در عراق فروريخت فرمانده انگليسي لژيون عرب از اردن رانده شد آذرخشهاي اين تحولات قطر، بحرين و كويت و يمن و بسياري ديگر از كشورهاي عربي را دربرگرفت. و كويت نخستين شيخ نيشين نفت خيز خليج فارس، در سال 1961 به استقلال رسيد و در سال 1962، افسران جوان يمن، با يك يورش كاخ سلطان يمن را به تصرف خود درآوردند و اعلام جمهوري در يمن شمالي نمودند و در نتيجه يمن شمالي نيز از تحت الحمايگي انگلستان خارج شد و به دنبال آذرخشهاي آن ، انگلستان يمن جنوبي را نيز در سال 1967 واگذاشت. درس عدن به آنها آموخت كه ماندن بي اندازه آنان، كار را بدان جا مي كشاند كه حكومتي را ديكتاتور بر سر كار بيايد و بهتر است كه آنها هر چه زودتر و «حسن نيت» برو شد. طراحان سياست سلطة انگلستان از خطاي عدن پرهيز كردند و ويلسن رئيس حكومت كارگري در مجلس عوام اعلام كرد كه سپاهيان انگلستان تا سال 1971 از منطقه خليج فارس بيرون مي روند سياست بريتانيا كه در آن كاهش و يا انحلال پايگاههاي جنگي انگلستان در حوضة اقيانوس آرام تا سنگاپور، پيش بيني شده بود توسط ويلسن اعلام شد . آمريكا كه در طي اين مدت سياست صبر و انتظار در مواجهه با سياستهاي جان طلبانه انگلستان در منطقه خاورميانه بويژه در حوزه خليج فارس دنبال مي كرد و سياست امير و طمع و همچنين يك سياست كنترل را در مواجهه با كشورهاي منطقه خاورميانه بويژه كشورهيا نفت خيز عربي منطقه خاورميانه بالاخص كشور استراتژيك مصر دنبال مي كرد.


به دنبال تحولاتي كه در منطقه خاورميانه به دنبال تضعيف جايگاه استعماري انگلستان در منطقه خاورميانه ايجاد شده بود . دنبال جايگزيني به جاي امپراطوري انگلستان بود و همچنين به تدريج بر آمريكا ثابت مي شد كه كنار آمدن با جمال عبدالناصر مشكل است. يكسال بعد از جنگ اكتبر 1956، با ايجاد «موسسة امور عمومي واشنگتن» دو هدف عمده را در دستور سياست خارجي خود قرار داده
1- با دادن كمكهاي به كشورهاي خاورميانه در نظر داشت از گسترش موج احساسات ضد بيگانه در منطقه خاورميانه جلوگيري كند.
2- با ترغيب به جذب آوارگان فلسطين توسط كشورهاي عربي مسئلة فلسطين را به فراموشي سپارد 90% بودجه اين طرح را كمپانيهاي بزرگ نفتي آمريكا تأمين مي‌كردند.
با اجراي اين طرح آمريكا در نظر داشت هر چه سريعتر جايگزين بريتانيا در منطقه خاورميانه باشد. آمريكا از طرف ديگر در دهة 60 ناصر را در منگنه براي برداشتن موانع نفوذ خود قرار داد.
در سال 1961 به دنبال يك كودتاي دست راستي، سوريه از مصر جدا شد.


به دنبال آن روز 5 اكتبر 1962 نيروهاي نظامي مصر به حمايت از عبدالله سلال كه عليه سلطان يمن سيف البدر كودتا كرده بود وارد يمن شدند با درگير شدن مصر با نيروهاي عربستان سعودي، اردن و طرفداران امام يمن بيش از نيمي از ارتش مصر براي مدت 8 سال در يك جنگ فرسايشي گرفتار شد. و اقتصاد مصر بيشتر تحليل رفت. آمريكا از فرصت پيش آمده خواست كمال استفاده را ببرد و مصر را جزء كشورهاي اقماري خود قرار دهد. لذا آمريكا به ناصر پيشنهاد كرد كه وام ايالات متحده و بانك جهان مشروط به پذيرفتن طرحهاي اقتصادي بانك جهاني بپذيرد ولي ناصر همچنان از پذيرفتن شروط آمريكا و بانك جهاني جهت بهبود اقتصاد مصر امتناع مي كرد، آمريكا بايك تاكتيك ويژه، ضربه نهايي را بر پيكر جمال عبدالناصر وارد ساخت. آمريكا ابتدا ناصر را به طرق گوناگون مطمئن ساخت كه تا مذاكرات كه در جريان است اسرائيل دست به حمله نخواهد زد. اما با تباين انگلستان، به اسرائيل چراغ سبز نشان داد و اسرائيل در يك حمله ناگهان در طي سالهاي 1969 رزمندگان فلسطين به طور متوسط ماهانه 199 عمليات در داخل سرزمينهاي اشغالي انجام دادند كه اين تعداد به 279 فقره در ماه رسيد. اين جنگ ؟؟؟ موجب ركود فعاليتهاي اقتصادي اسرائيل گرديده بود و ادامه اين روند براي اين رژيم خطرناك به نظر مي رسيد و در طي اين دوران همچنين عمليات نظامي مصر بر ضد رژيم صهيونيستي شدت گرفته بود كه اسرائيل براي رهايي از اين منگنه سخت، مجبور به عمليات متقابل در داخل مصر شد كه شوروي كه فرصت پيش آمده براي نفوذ بيشتر در منطقة استراتژيك خاورميانه مي ديد به ارسال تجهيزات نظامي و اعزام متخصصين شوروي به مصر مبادرت ورزيد لذا به دنبال رقابت تسليحاتي بين دو ابرقدرت در منطقه خاورميانه، جهان در سال 1970، با دو بحران جدي مواجهه بود.


1- درگيري احتمالي بين دو ابرقدرت آنروز، شوروي و آمريكا
2- بحران انرژي پيامد درگيري احتمالي بين اين دو ابرقدرت
بحران انرژي خود به اهميت منطقه خاورميانه براي آمريكا افزود. آمريكا كه در سال 1970 به بالاترين حد توليد نفت، در طول تاريخ آمريكا يعني 3/11 ميليون در روز رسيده بود در حاليكه توليد نفت چهار كشور توليد كنندة عمده نفت (ايران، عربستان سعودي، عراق و كويت) به 5/1 برابر توليد نفت آمريكا در سال 1970 مي رسيد. در اين دوره كه دكترين نيكسون با توجه به تجربه شكست آمريكا در ويتنام، بدنبال ايجاد دولتهاي دست نشانده در جهان بويژه منطقه خاورميانه به جاي دخالت مستقيم نظامي بود كه هم بتواند بار هزينه هاي نظامي را بر دوش ايالات متحده، كاهش دهد و هم بتواند داعيه داشتن منافع جهان آمريكا را تداوم بخشد.


ريچارد نيكسون آمريكا را متقاعد نمود كه در منطقه خاورميانه سياست و نفت به طور انفجار آميزي در هم آميخته است. در اين دوره كه به طور ؟؟؟ وزارت امور خارجه آمريكا ديد منفي در نگاه به اسرائيل داشت و معتقد بود اسرائيل يك سرمايه نيست بلكه يك آفت و گرفتاري و حتي تهديد براي آمريكا محسوب مي‎شود كه مانع و سد مستحكم بر سر روابط اعراب- آمريكا محسوب مي‎شود. با اين نوع طرز تفكري كه ساختار وزارت امور خارجه آمركيا داشت. حل مسائل خاورميانه در دوره اول رياست جمهوري نيكسون 1972-1969 به وزارت خارجه همراه شد

در اين دوره كه ويليام راجرز وزير وقت خارجة آمريكا كه سكان ادارة وزارت خارجه آمريكا را بر عهده داشت، از وضعيت بحران انرژي آگاهي كامل داشت مي كوشيد تا سياست نفتي خود را هماهنگ كند. او از وقوع جنگ ديگري در منطقه بيم داشت و آن را موجب رشد بيشتر سازمان آزاديبخش فلسطين مي دانست. از نظر راجرز حل بحران انرژي بدون حل بحران سياسي امكانپذير نيست وي براي حل توام آن بخصوص از آغاز سال 1970 تا پايان سال 1972 شديداً تلاش كرده هنري كينجر مشاور امنيت ملي ريچارد نيكسون به گسترش نفوذ ايالات متحده در منطقه خاورميانه از كانالهاي محرمانه مي كوشيد و در ضمن ؟؟؟ به دنبال تدابير لازم براي بي اثر نمودن فعاليتهاي ويليام راجرز كه تا حدودي مسالمت آميز در مسائل اعراب- اسرائيل بود، دنبال مي كرد. ويليام راجرز در گزارش كه در سال 1973 به ؟؟؟ رئيس كميته روابط خارجي مجلس نمايندگان آمريكا راجع به عملكرد سياست خارجي آمريكا در مورد انرژي ارائه مي‎دهد: از نظر او در طي دو دهه آينده 4 مسئلة عمده در روابط خارجي ما تأثير با اهميتي خواهد داشت اين مسائل در تمام كشورهاي عمده مصرف كننده انرژي موضوع موردتوجه مي‎باشد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید