بخشی از مقاله

بحران هویت در نوجوانان ایرانی
مقدمه:
هنگامى که ازمشکلات جوانان صحبت مى شود، بى اختياربه مسائلى همچون اشتغال، ازدواج، مسکن، تحصيل، اوقات فراغت و... پرداخته مى شود. البته اين مسائل جزومهمترين دغدغه هاى اين قشربوده ومى باشد که نيازمند برنامه ريزى دقيق و به کارگيرى کليه ظرفيتها وتوانمندى هاى دولتى وغيردولتى است تا عرصه هاى مختلف زندگى ورشد جوانان با روال منطقى و مطلوب طى مسيرنمايد. ولى هدف ما دراين نوشته پرداختن به موضوعى بنيادى واساسى تربه نام «هويت جوانان» مى باشد .

مقدمه : ازويژگى هاى عصرجديد، جريان سريع ودرعين حال پيچيده تحولات مى باشد. اين سرعت وپيچيدگى دربعضى موارد موجب محدود شدن قدرت تحليل وبازشناسى رويدادها مى گردد. يکى ازمشکلات جديد ونيمه پنهان بشردردوران پيشرفت تکنولوژى وبه تبع آن ارتباطات، بحران هويت است . به عقيده محققان علوم اجتماعي، انسان نوين درميان شهرهاى بزرگ وانبوه ارتباطات ، بخشى ازحقيقت وجودى خويش را ازدست داده است واحساس تعلق به جايى نداشته ودرخود نمى بيند ؛ به عبارتى

دچار«ازخود بيگانگي» يا «بى هويتي» شده است. توجه به اين نکته که آغازاين بحران ازدوره نوجوانى وجوانى بوده واهميت ندادن به آن، باعث تا ثريا کج رفتن شخصيت فرد مى گردد، ضرورت بررسى مسئله هويت در نوجوانان وجوانان را بيش ازپيش روشن مى سازد. اميد که توانسته باشيم با ارائه اين مطلب گامى درجهت شناخت صحيح ازابعاد موضوع هويت برداشته وبه اين طريق راهکارى براى رسيدگى به آن ارائه دهيم.
هویت شخصیتی چیست؟


مسئله بحران هويت : يکى ازمسائل عمده اى که درسال هاى پس ازانقلاب شکوهمند اسلامى بويژه درسال هاى اخيرتوسط مسئولان وسياست گذاران فرهنگى مطرح بوده، مسئله بحران هويت مى باشد. اين بحران، چالش ها وآسيب هاى جدى را درشکلگيرى هويت اصيل اسلامى وايرانى جوانان به‌وجود آورده است. تقابل زندگى مدرن با سنتها، آن چنان روند شتاب آلودى به خود گرفته است که فرصت جايگزينى فرهنگى وشکل گرفتن ساختارها ونهادهاى منطبق برمقتضيات زمانى وفرهنگ بومى را سلب کرده است. به گونه اى که افراد جامعه وبخصوص نوجوانان وجوانان، شرايط دشوارى را ازلحاظ اجتماعى شدن و فرهنگ پذيرى تحمل مى نمايند وبا نوعى نابهنجارى

)Abnormality( ويا حتى بى هنجاري)Anomie( دست به گريبان هستند که نتيجه آن بروز بحران هويت است . گرايش به مدهاى غربي، مصرف مواد مخدر، منفعل بودن، کم توجهى وکم علاقگى به مسائل ديني، ازخود بيگانگى نسبت به خود وپيرامون وهزاران مورد ديگر، ازمظاهرازخود بيگانگى ووجود بحران هويت دربين جوانان است. تمام اين مسائل، مصداقى ازبحران هويت درميان افراد جامعه وبه ويژه جوانان مى باشد که مى توان يکى ازدلايل به وجود آمدن چنين شرايطى را افزايش وبسط ارتباطات

فراملى توسط وسايل ارتباط جمعى وبه‌وجود آمدن نوعى تضاد وتعارض درفرآيند فرهنگ پذيرى وايجاد تعارض نقشها درافراد دانست. به نظراريکسون محقق اسکانديناويايي، حل بحران هويت دربرابرسردرگمى نقش، عمده ترين تکليف يک نوجوان است؛ زيرا زمانى که سايه ياس ونااميدى ازآينده اى مبهم برزندگى جوان گسترانيده شده باشد، بروز هررفتارى ازطرف وى قابل پيش بينى خواهد بود. نتيجه نهايى آن نيزغوطه ورشدن جوان دربحرانى است که ازآن به بحران هويت ياد مى کنيم. شايد درگذشته با توجه با ساختارجوامع سنتي، هويت افراد به قبيله يا روستايى که درآن به دنيا آمده بودند، وابستگى بسيار داشت‌، ولى با پيدايش آثار صنعتى شدن و نيز پيشرفت در عرصه

ارتباطات ، نيازها و انتظارت جديدى شکل گرفت که فرآيند شکل گيرى هويت در جوانان را دگرگون ساخت . ناهماهنگى بين شتاب پيشرفت فناورى و تطابق افراد با تحولات جديد‌، تعارض و در نتيجه بحران را در پى داشته است. متاسفانه عده کثيرى ازجوانان بدون توجه به ارزشهاى فکرى و فرهنگي، دچارسردرگمى شده، خود وهويت اصيل خود را فراموش کرده اند. نشانه ها وشاخصه هايى که درزندگى فردى واجتماعى انسان نقش محورى داشته وارزشهاى جوامع انسانى براساس آن تعريف وشناسايى

مى شوند را ازدست داده اند، امورى را به عنوان شاخصه ومعرف شخصيت وهويت خويش، اتخاذ کرده ومى کنند که ثبات واستقرارنداشته وهرروزرنگ عوض کرده، حالت تغييرودگرگونى دارند. متاسفانه برخى ازجوانانى که خود را فراموش کرده اند، فرهنگ بيگانه درتمام زواياى زندگى شان سايه افکنده است . هويت وبحران هويت هويت درلغت يعنى هستي، وجود وحقيقت شيء يا شخص که مشتمل برصفات جوهرى است وآنچه که موجب شناسايى يک شيء يا شخص مى شود. دراصطلاح عبارت است ازمجموعه ويژگى ها ومشخصات فردى واجتماعى واحساسات وانديشه هاى مرتبط که فرد آنها را ازطريق توانايى کنش متقابل با خود وبا يافتن تصوراتى ازخود به‌دست مى آورد ودرجواب سوال«من کيستم ؟» ارائه مى دهد. به طورکلي، آگاهى فرد ازوجود خود يکى ازمشخصه هاى مهم هويت است. با توجه به ابعاد گسترده هويت،

ميتوانيم موضوعات متعدد را ازيکديگرتفکيک نماييم: «هويت فردي» به مشخصاتى اشاره دارد که فرد به عنوان يک شخص منحصربه فرد ومتفاوت ازساير افراد جامعه، آنها را به خود منتسب مى کند. درهويت فردي، «من» درمقابل ديگران قرارمى گيرد وتفاوت هايى که فرد با ديگران دارد، آشکار مى شود وباعث احساسات وعلايق خاصى درفرد مى گردد. درکنارآن «هويت جنسي» قراردارد. «هويت اجتماعي» يک فرد به ويژگى ها وانديشه هايى اشاره مى کند که فرد آنها را ازطريق اشتراک اجتماعى وعضويت

درگروه ها ومقولات اجتماعى کسب مى کند. اين گروه ها ومقوله ها شامل نژاد، مذهب، قوميت، مليت، جنسيت وغيره مى شود. «هويت ملي» به مشخصات وويژگى هايى گفته مى شود که يک جامعه را ازجوامع ديگرمتمايزکرده ودر جامعه نوعى انسجام کلى ايجاد مى نمايد. ازنظرعلوم اجتماعى زبان مشترک ، دين مشترک وآداب وسنن مشترک، عناصراصلى هويت ملى را تشکيل مى دهد. «هويت فرهنگي» احساس تعلق به جامعه است، به طورى که دررفتارتاثيرگذاشته واعضاى يک گروه را

ازاعضاى ديگرگروه ها متمايزمى نمايد. به عبارت ديگر، هويت فرهنگى احساس همبستگى به جامعه وفرهنگ آن است ،به طورى که دررفتاراعضا تاثيرگذارد. فرد درمقابل هنجارها وارزش هاى جامعه خود احساس تعهد وتکليف کرده، درامورمختلف آن مشارکت جسته وانتظارات جامعه را ازخود پاسخ مى دهد. درتوضيح «هويت ديني» بايد گفت که هويت هر کسى که درهرکجاى عالم خاکى زندگى مى کند، درچارچوب مفاهيم والاى مذهبى بايد جستجووارزيابى شده ومعنى پيدا کند. جوان براى هويت يابى

خود، حضورجهان بينى ونقش آن را درزندگى فردى واجتماعى خود، مد نظرقرارداده، درنتيجه مسيرترقى و تکامل به سوى اهداف متعالى را درسرلوحه عملکرد روزانه خود قراردهد. با توجه به اصول وارزشهاى ديني، انواع هويت ها به دودسته مطلوب ومذموم ، تقسيم مى شوند. ويژگى هايى که درتعامل مستقيم با ارزشهاى دينى قرارداشته باشند، مورد تائيد ومطلوب است وبايد درصدد تقويت وگسترش آن برآمد. اما موضوعاتى مانند دامن زدن به مسائل قومى ونژادى که درتضاد وتقابل با ارزشهاى ديني، قراردارند، اعتبارى نداشته وبايد ريشه کن شود. با توجه به شناختى که ازهويت به‌دست آورديم، مى توانيم بحران هويت را با اين عبارات تبيين کنيم. بحران هويت عبارت است ازناتوانايى نوجوان وجوان درقبول نقشى که جامعه ازاوانتظاردارد. بحران هويت، بحران شخصيت وروحيات را به همراه خواهد داشت. اين بحران غالبا با حس

 

ازخود بيگانگى شديد، فقدان قدرت ونا امنى همراه است. بحران هويت نوعى اختلال وازخود بيگانگى است که فرد با خود، ديگران وجامعه دارد. بحران هويت شخص را درارتباطات فردى واجتماعى دچاربيگانگى مى سازد. دراين هنگام فرد به شيئى تبديل مى شود که قدرت ارزيابى ازخويشتن خويش وارتباط متقابل با اجتماع را ازدست داده وديگرنمى تواند جايگاه ومنزلت خود را دقيقا ارزيابى نمايد ونمى داند چه پيوندهايى رشته ارتباطى اورا به خود وجهان خارج(جامعه) متعلق مى سازد؟ نمى داند چه نقش ها ووظايفى درقبال خود وجامعه دارد؟ ودرنهايت نسبت خود را با گذشته، حال وآينده به درستى تشخيص نمى دهد ونمى شناسد. درجامعه شناسي، بحران هويت به معناى گسستن انسان ازجامعه، خانواده، قوم، تاريخ، فرهنگ، واحد اجتماعى مربوطه وبسيارى ازمولفه ها وشاخص هاى هويتى است. درروان شناسي، بيگانه شدن انسان با خويشتن خويش را معنى مى دهد ودرسطح ملى به معناى بيگانه شدن انسان با واحد اجتماعى مربوطه مى باشد. دردين که هويت واقعى ومحور اصيل زندگى

 

درست را قرارگرفتن درصراط الهى مى داند ، بحران هويت به معناى بيگانه شدن وغفلت ازخداوند است . دوره نوجوانى : ازآنجا که بحران هويت ازسال هاى نوجوانى آغاز مى شود، لذا شناخت شاخصه هاى اساسى اين دوره بسياربا اهميت است. برخى دوره جوانى را دوران پختگى يا مرحله اى که استعدادها وتوانايى هاى بالقوه آدمى به رشد کامل مى رسند، مى نامند و معتقدند فرآيندهاى اساسى که درحصول پختگى هيجانى دخالت دارد، عبارتند از: حصول عدم وابستگى واعتماد به نفس، هدايت

نيازهاى زيست ساختارى وتظاهرات هيجانى به راه هاى قابل قبول ازنظرجامعه، دارا بودن برداشت روشنى ازواقعيت ها ومخدوش نکردن آن با خيال پرورى يا تفکرات رويايى درضمن داشتن تخيلات، دستيابى به تعادلى بين دادن وگرفتن، کنترل پرخاشگري، مشخصشدن اهداف معقول درمحدوده فرصت ها و ظرفيت هاى فرد، برخوردارى ازقابليت انعطاف وانطباق لازم جهت برخورد با الزامات موقعيت هاى جديد، داشتن برداشت صحيح ازتوانايى ها وناتوانى هاى خود، درنظرگرفتن وارضاى صحيح نيازهاى لذت جويانه هرزمان درارتباط با نيازهاى آينده. با تغييرات زيست ساختارى درسنين نوجواني، حس کنجکاوى و ارزيابى پيرامون درافراد وارد مرحله جديدى گرديده ودرواقع توام با تحول جسمي، درمسائل شناختى وروانى نوجوان نيزشاهد تحولات پيچيده اى هستيم . درهريک ازمراحل رشد، تغييراتى درابعاد جسمي، عاطفي، ادراکى واجتماعى پديد مى آيد. ولى اين تغييرات دردوره نوجوانى اساسى بوده وويژگى هاى خاص خود را دارد. علاوه برآن منجربه پديد آمدن شکل خاصى ازآگاهى فرد نسبت به خويشتن مى گردد.

 

چون اين تحولات دردوره نوجوانى به ظرفيت نهايى خود مى رسد، شناخت فرد ازخويشتن نيزدرقالب نقطه نظرات، اعتقادات، ارزشها ، عکس العمل ها ونحوه يکپارچه شدن با جامعه، ماهيتى مى سازد که به هويت تعبير مى شود. رسيدن به هويت دردوره نوجواني، به نحوه حل تضادهاى نوجوانى بستگى دارد. دراوايل نوجواني، تعارضات وتضادهاى نوجوان درعالم تخيل ودورازواقعيت حل وفصل مى شود، اما نوجوان خيلى زود مى فهمد که اين راه چندان مفيد نيست، لذا به سازوکارهاى ديگرى همچون همانندسازى وگرايش به سوى همسالان متمايل مى گردد. عدم موفقيت نوجوان در کسب يک هويت فردى وايفاى نقشهاى متفاوت، اعم ازاينکه دراثرتجارب نامطلوب کودکى يا شرايط نامناسب فعلى اوباشد، بحرانى ايجاد مى کند که اريک اريکسون درسال1902 ، آن را بحران هويت )Identity Crisis( ناميد . نوجوان دراين بحران ممکن

 

است به هويتى برسد که با آنچه والدين وجامعه براى وى درنظرگرفته اند، متفاوت است. بحران هويت ناشى ازعوامل متعدد درگذشته فرد است. اين عوامل ازابتداى کودکى تا دوره نجوانى را دربرمى گيرد. ازبين عوامل متعدد مى توان به عوامل محبت، نيازبه امنيت، کيفيت همانندسازى وتاثيرخرده فرهنگ ها اشاره کرد. درمقابل اين عوامل، برخى هم به شرايط نامناسب زندگى نوجوان اشاره مى کنند. بويژه درزمينه نابسامانى هاى فعلى نسل نوجوان معتقدند که نوجوانان اين نسل ازجهات گوناگون با نوجوانان نسل پيش متفاوتند. طبيعى است که اين تفاوت ناشى ازتغييردرپديده هاى ارثى وژنتيکى نيست ، بلکه تحت تاثيرفرهنگ وتحولات جامعه مى باشد. يکى

 

فرهنگى کاملا مشخص دونسل، تغييردرسطح دانش، مهارتها وفناورى است. نوجوان امروزى ازدانش ومهارت هاى بيشترى برخورداراست تا نسلهاى پيشين، اما متقابلا وضع آنها بهترازنسل پيش نيست. دوران نوجوانى دوران هويت يابى افراد است. اگرنهادهاى جامعه پذيرى مانند خانواده ومدرسه بتوانند بيش ازپيش کارکرد خود را به درستى ايفا کنند وبسترمناسب را براى هويت بخشى به نوجوانان مهيا کنند، فرد دچاربحران هويت نخواهد شد. شاخص هاى بحران هويت : بحران هويت داراى شاخص هاى متعددى است که عبارتند از: فقدان تعادل روحى وروانى - کسانى که دچار بحران هويت شده و ازخود بيگانه مى گردند، ثبات وتعادل روحى وروانى خويش را ازدست مى دهند، چرا که اولا فرهنگ وهويتى که انسان خود باخته ازديگران تقليد مى‌نمايد، ممکن است با ساختاروجودى اوسازگارى نداشته باشد ويا درجامعه بين دوستان وآشنايان منفورواقع شده وازاين ناحيه آسيبهاى روحى وروانى متوجه اوشده وتعادل اورا برهم زند. ثانيا با توجه به تنوع فرهنگ ها، انسانى که ثبات نداشته ودچارخود باختگى شود، هرچند وقت يک باررنگ عوض کرده وهويت جديدى به خود مى گيرد. احساس بى قدرتى - حالتى که فرد احساس بى اختيارى نموده وقادربه تحت

 

تاثيرقراردادن محيط اجتماعى خود نيست. احساس پوچي؛ احساسى که شخص تصورميکند براى رفتارها وباورهاى خود خطوط راهنمايى دراختيار ندارد. درواقع کسى که دچارپوچى شده، انتظارچندانى ازرضايت بخش بودن رفتارآينده ندارد . احساس بى معياري؛ دراين حالت فرد احساس مى کند براى رسيدن به اهداف ارزنده خود به ابزارهاى نامتعارف وحتى نامشروع نيازدارد وبراى رسيدن به اهداف وتامين نيازهايى که جامعه دراوبه‌وجود آورده است، دست به تلاش زده وراه هايى را براى رسيدن به اهدافش انتخاب مى کند که جامعه آنها را تائيد نمى کند. دراين حالت چون فرد نمى تواند ازطريق مشروع به خواسته هايش برسد، ممکن است مشکل را درخود ببيند ودست به خودکشى زده، يا به مواد مخدرپناه ببرد. جامعه گريزى ؛حالتى است که فرد احساس مى کند با ارزش ها وهنجارهاى جامعه بيگانه شده است. چنين فردى

 

اعتقادى به شيوه کارکرد جامعه، روابط واهداف خرد وکلان حاکم برآن ندارد وچون فعالانه نمى تواند اين روابط واهداف را نفى کند، با ‌گوشه نشينى وانزوا، خود را ازگزند جامعه به حاشيه مى کشاند. بسيارى ازمبتلايان به الکل ومواد مخدراين حالت را تجربه مى نمايند. جدايى ازخويشتن؛ حالتى که فرد ازخود بيگانه شده ونسبت به احساس واقعي، علاقه وباورهاى خويش بيگانه مى شود. نداشتن هدف ومعيار؛ افرادى که گرفتارمعضل بحران هويت وخود باختگى مى شوند، درزندگى فردى واجتماعى مقصد ومقصود را گم کرده اند. براى چنين انسان هاى سرگشته وحيراني، سايرين متناسب با اهداف خاص خودشان شخصيت وهويت تعيين کرده وبه آنان الگووسرمشق مى دهند واغلب استثمارش مى نمايند. اصالت دادن به غير؛ کسانى که هويت خود را ازدست داده، خود و ارزش هاى ملى ومکتبى خويش را فراموش مى کنند درتحليل وارزيابى ها وتشخيص واحساس درد وگرفتارى وتجويزنسخه و داروى درمان، بيگانگان را ملاک ومعيارقرارمى دهند وبراى رفع نابسامانى ها، توسعه، پيشرفت وآبادانى ، راه

 

وروش ظاهرى ديگران را تقليد کرده وازآن پيروى مى کنند وبراساس آن قضاوت وداورى مى نمايد. پيامدهاى بحران هويت : آسيب هاى فردى واجتماعى فراوانى ازبحران هويت درجوانان ناشى مى شود. درصورتى که جوانى دچاراين بحران گردد، نسبت به قابليت هاى خود نيزدچارترديد شده ويک احساس تحقيرنسبت به خود مى يابد. ممکن است براى فرارازاين بحران به مواد مخدرويا روانگردان روى بياورد. براى تشکيل خانواده وانتخاب همسر، ازمعيارهايى استفاده مى کند که احتمالا درآينده اى نه چندان دوروى را دچارمشکل خواهد نمود. افزايش آمارطلاق درسال هاى نخست ازدواج ازهمين امرناشى مى گردد. به تبع فروپاشيدن کانون خانواده، اين بحران براى

 

طرفين وخصوصا فرزندان طلاق بيشترشده ودرنتيجه آسيب پذيرى نسل بعد را محتمل ترمى کند. چرا که فرزند قربانى طلاق درک کاملى ازنقش خانواده وکارکردهاى آن نخواهد داشت. فورى ترين نتيجه بحران هويت وازخود بيگانگي، ازبين رفتن وسيع مشروعيت گروه هاى مرجع، نخبگان ونهادهاى حاکم است. نوجوانان وجوانان به دليل داشتن روحيات لطيفى که ازويژگى هاى اين دوران است، درمعرض چنين حالاتى هستند. به طورکلى بحران هويت نه تنها خود يکى ازآسيب هاى اجتماعى است، بلکه داراى پيامدهاى منفى بسيارى نيزمى باشد که عبارتند از: آسيب هايى ازقبيل اعتياد، طلاق، بزهکارى وانواع انحرافات اجتماعي؛ ازاين جهت که سيستم کنترل درونى (فردي) وسيستم کنترل بيرونى (اجتماعي) دچاراضمحلال شده وفرد دچاريک نوع ناهنجارى ويا حتى بى هنجارى مى گردد. همچنين بحران فرارمغزها، بيکارى ،مشکلات آموزشى (ازآن روى که شخص را به لحاظ درونى مضمحل کرده وبى هدفي، رخوت ،سستى وانزوا را براومستولى مى سازد)، بحران مهاجرت وحتى مسائل زيست

محيطى (ازآنجايى که محيط پيرامون افراد را با مشکل مواجه کرده، امنيت روانى شخص را دچاراضمحلال مى نمايد) ازآثاروعواقب بحران هويت مى باشد. علل بحران هويت: به طورکلى مى توان به مواردى همچون توسعه نامتوازن وتاخرفرهنگى نسبت به توسعه اقتصادى وپيشرفت فناوري؛ افزايش جمعيت؛ مهاجرت روستائيان به شهر؛ مسئله بيکاري؛ فقروثروت بدون تقوا وبه تبع آن نابرابري؛ وسع مالى درگروهى اقليت و اجبارنداشتن براى کارکردن ودرنتيجه افزايش اوقات بيکارى عده اى خاص؛ تزاحم يا شکاف نسلي؛ بزرگ شدن حومه ها دراکثر شهرهاى بزرگ که باعث آزادى وفضاى بيشترودرنتيجه کاهش همنوايى ميان انتظارات جامعه نسل قبل وبعد مى گردد؛ فرد گرايى افراطي؛ ضعف سيستم هاى کنترل درونى وکنترل بيروني؛ آموزش وپرورش ناکارآمد؛ مسائل خانوادگى مانند طلاق يا ازدواج مجدد ودر نتيجه ازهم پاشيدگى بنيان

خانواده؛ ازدواج درسنين پايين که باعث مى شود والدينى که خود به قدرکافى رشد ذهنى نيافته اند، مبادرت به پرورش نامطلوب کودک نمايند وحمايت درازمدت والدين ازنوجوانان به عنوان عوامل به‌وجود آورنده ويا دخيل دربه‌وجود آمدن بحران هويت اشاره کرد. اما درکنارتمام اين عوامل، ازپذيرش اغلب خانواده ها درقبال کودکان به عنوان يکى ازمهمترين علت ها ياد مى شود. چرا که والدين نسل جديد نسبت به والدين نسل قبلي، به بچه اجازه بيشترى مى دهند که هر کارى دلش مى خواهد انجام دهد ويا هرچه بخواهد بگويد تا مبادا سرخورده شود. علاوه برآن، استفاده ازاينترنت و گپ هاى اينترنتي، به مجازى شدن هويت مى انجامد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید