بخشی از مقاله

مقدمه:
با سلام و درود بر پيامبر گرامي اسلام محمد مصطفي و خاندان مطهرش. آنان كه قرآن ناطقند و هدايت گران انسانند تا روز قيامت.
خداي متعال را شاكريم كه به ما اين اجازه را فرمود كه در درياي عميق علوم قرآن غوطه‌ور شويم و از آن درّ گرانمايه سعات را بيابيم.
سوره غاشيه يكي از سوره‌هاي كوتاه اما پر محتوايي است كه جامع سعيدي از مطالب، حول محورهاي توحيد، نبوت و معاد است، اين پروژه كوتاه با استفاده از كتب تفسيري و لغوي سعي دارد به مباحث مختلفي كه در اين سوره آمده است بپردازد.

تعريف موضوع
اين پروژه بر آنست با برسي سوره غاشيه اهداف اصلي اين سوره با توجه به تفاسير شيعه و سني مورد كنكاش قرار دهد.
اهميت موضوع
قرآن كريم كتاب هدايت بشر در همه زمانها و مكانها بوده و شايسته است تمامي سوره قرآن كريم مورد توجه و تحقيق و بررسي قرار گيرند تا در پرتو اين پژوهشها به اهداف عالي آن دست يافته و سبب تفكر و تعمق هر چه بيشتر در آيات اين كتاب الهي شود.
پيشينه موضوع:


درخصوص سوره غاشيه در كتب تفسيري شيعه و سني، مطالبي بيان شده است. اما كتاب يا پروژه‌اي كه اختصاصاً به اين سوره، محتوايش و هدف آن پرداخته باشد، وجود ندارد.
سئوال اصلي: آيا مي‌توان گفت تناسب آيات در اين سوره ما را به انا علينا حسابهم مي‌رساند؟
فرضيه: بين ديدگاههاي مفسران شيعه و سني در مورد نكات برجسته سوره غاشيه اتفاق نظر وجود دارد.
سئوالات فرعي:
1- آيا اسماء قيامت توقيفي هستند. چرا در اين سوره؟
2- چرا در اين سوره به برخي از نعمتها و نقمتها اشاره شده است؟
3- چرا به برخي از آيات آفاقي اشاره شده است؟
4- چرا پيامبر صلي‌الله عليه و آله مصيطر نيست؟

روش تحقيق:
با توجه به موضوع پروژه اين تحقيق كتابخانه‌اي است.
محدوديت‌هاي تحقيق:
با توجه به اينكه تمامي تفاسير مطالبي شبيه به هم را بيان كرده بودند اين پروژه با محدوديت منابعي كه مطالب جديد و نوين ارائه كرده باشند رو به رو بوده است.
پيشنهادات
از آنجايي كه كتب تفسيري هر كدام كمابيش با الهام از تفاسير ديگر نگاشته شده‌اند اين امر باعث شده است مطالب تفسيري تقريباً تكرار شوند. مخصوصاً در نقل روايات و نتيجه‌گيري آيات و مباحث مربوط به محتواي سوره، به نظر مي‌رسد كه اگر بخواهيم مطالب جديد و نوين در رابطه با اين سوره يا سوره‌هاي ديگر بدست آوريم بايد گذشته از مطالب تفسيري و علوم قرآني از علوم ديگر، مانند- نجوم، روانشناسي، اخلاق و … در اين خصوص بهره برد.

چكيده
لازم به ذكر است كه درباره اين سوره مطالب بسياري قابل بحث و بررسي است وليكن اين پروژه به لحاظ گنجايش، ظرفيت پرداختن به تمامي موضوعات مربوطه را ندارد.
به همين علت، اين تحقيق به بعضي از موضوعاتي كه در آيه مورد توجه قرار گرفته، به طور گذرا و كلي پرداخته است. مطالبي كه در اين پروژه مورد بحث و بررسي قرار گرفته‌اند به اين ترتيب است: فصل اول: اين فصل حاوي بررسي لغوي لغات مطرح شده در سوره مباركه غاشيه است. در اين قسمت سعي شده است لغات با توجه به كتب لغوي معتبر و نيز كتب تفسيري مورد بررسي قرار گيرند.


فصل دوم: در مورد تفسير آيات سوره مباركه غاشيه مي‌باشد و لذا مطالبي كه در اين قسمت آمده بيشتر جنبه تفسيري دارد، ولي قبل از پرداختن به تفسير آيات، موضوعات مختلفي پيرامون سوره، مورد ارزيابي قرار گرفته است. مانند: معرفي سوره- فضيلت سوره- ارتباط سوره با سوره قبل و ديگر سوره.
روش پرداختن به تفسير در اين فصل اين است كه اول ترجمه آيه يا آيات مربوطه آمده است و سپس در ذيل آن تفسيرهاي مختلف شيعه و سني آمده است. لازم به ذكر است كه آيات اين سوره از نظر محتوا به سه دسته كلي تقسيم شده است كه قبل از پرداختن به آيات هر دسته، مفهوم كلي نيز بيان شده است.
فصل سوم: اختصاص دارد به بررسي نكات برجسته سوره، از جمله مطالبي كه در اين فصل بدانها اشاره شده به اين ترتيب است. اسماء قيامت- نعمت‌ها و نقمت‌ها اخروي توجه به آيات آفاقي از جمله آسمان، زمين، شتر، كوه، فايده تذكر، رسالت پيامبر صلي‌الله عليه و آله.

فصل اول:
بررسي لغات مطرح شده
در سوره مباركه غاشيه

1- غاشيه
غاشيه (غشاء: پرده) فروپوشنده
غاشيه جمع غواش (غشي): مؤنث (الغاشي)، پوشش و سرپوش، پوشش دور قلب، بلا و سختي، روز رستاخيز .
الغاشيه مؤنث الغاشي، پوشش، روپوش، رويه، غشاء بيروني قلب. جمع غوايش- حادثه ناگوار قيامت و … .
مجمع‌البيان درباره اين واژه مي‌گويد: اين واژه از ماده «غشاوه» به معني فرا گرفتن و پوشاندن آمده است، اين نام براي روز رستاخيز به خاطر آنست كه ترس و هراس رويدادهاي وحشت‌بار آن همه را بسان سايه‌اي سهمگين زير پوشش مي‌گيرد .


غاشيه: فراگيرنده و پوشاننده «اَفَأمنوا ان تأتيهم غاشية من عذاب الله يوسف 107» مراد از غاشيه نقمت و عذاب فراگيرنده است. قيامت در «هل اتيك حديث الغاشيه» از آن جهت غاشيه خوانده شده كه عموم را فرا گيرد و احدي از آن مستثني نيست .
غواش: جمع غاشيه: فراگيرنده‌ها. «لهم من جهنّم مهادٌ و من فوقهم غواش» براي آنها از جهنم بستر و از بالاتيان فراگيرنده‌ها است يعني آتش از بالا و پايين آنها را احاطه كرده .
2- خاشعه:
خاشعه: هراسان، وحشت‌زده، ذلت‌بار.


الخاشعه مؤنث (الخاشع) است. و الخاشع جمع خُشَّع و خَشَعَة و خاشعون به معني زبون و فروتن .
(الخاشع): فروتني كننده. بَلْدَةٌ خاشعةٌ محليكه جاي سكونت در آن نيست .
قاموس قرآن: خشع: خشوع به معني تذلّل و تواضع است. راغب مي‌گويد: خشوع به معني ضراعة و تذلّل است و اكثر استعمال آن در جوارح است چنانكه اكثر استعمال ضراعة در تذلّل و تواضع قبلي است.


قاموس ادامه مي‌دهد: آنچه مسلم است اين است كه خشوع به معني تذلّل و تواضع است و آن با سكوت و آرامي و اطاعت و سر بزير انداختن قابل جمع و تطبيق است و اما راجع تذلل دروني و بيروني (قلبي و جوارحي)، بنابر تصريح قرآن در هر دو به كار مي‌رود و رفته است: مانند «اَلَم يأن للذين آمنوا ان تخشع قُلُوبُهُمْ لِذِكر الله و ما نَزَل من الحقِّ …حديد/ 16 : آيا براي مؤمنان وقت آن نرسيده كه دلهايشان بياد خدا و آن حقي كه نازل شده خاشع و متواضع شود» در اين آيه كريمه خشوع در تواضع قلبي به كار رفته. و در سه آيه بعد مانند «و خَشَعَتِ الاصواتُ للرّحمن فلا تَسَمُع الّاهمساً (طه/ 108) صداها براي مذّلت در پيشگاه خدا، بيفتد و آرام مي‌شود و جز صداي خفيف نشنوي»- «خاشعَةً ابصارُهم ترهقُهمِ ذلّه. قلم/ 43»- «وجوهٌ يومئذٍ خاشعةٌ: غاشيه/2» به معني تواضع و تذلّل بيروني استعمال شده است .
زمخشري مي‌گويد: خاشعه يعني ذليلة .


راغب: خشع: الخشوع= يعني تضرع و زاري، واژه خشوع بيتشر در حالاتي كه در اعضاء بدن ظاهر مي‌شود به كار مي‌رود ولي- تضرع در معني زاري و فروتني است و بيشتر در حالتي كه در دل و ظاهر انسان به وجود مي‌آيد به كار مي‌رود.
3- عاملة:
عاملة عمل كننده، تلاشگر :
العاملة جمع عاملات و عوامل، مؤنّث (العامل) است. نويسنده در معني عامل آورده است: العامل جمع عمّال و عاملون و عملة به معني كارتر، كسيكه با دست كاري را انجام دهد، آنكه براي ديگري كار كند …
فخررازي: العاملة: فهي التي تحمل الاعمال .
4- ناصبة


ناصبة (نَصْبْ): رنج كشيده، رنج دهنده .
الناصبه جمع نواصب به معني آنكه در راهپيمايي بكوشد، «هم ناصبٌ»: ناراحتي خسته كننده . همچنين منجه الطلاب در معني اين لغت (الناصب) نزديك به همين معاني را ذكر كرده است . مجمع‌البيان نيز اين واژه را به معني رنج بردن بيان كرده است .


الميزان مي‌گويد: ناصبه، اسم فاعل و مشتق از مصدر (نصب) است به معني تعب و كوفتگي . ناصب: اسم فاعل است رنج دهنده- ناصب لازم هم مي‌آيد و به معني به زحمت افتاده است. مانند «وجوهٌ يومئذٍ خاشعه، عاملة ناصبه». ظاهراً مراد از عمل تلاش غيرمشروع دنيا است كه باعث رنج، آخرت است يعني، چهره‌هايي در آنروز ذليل‌اند، تلاش‌گراند در دنيا بزحمت افتاده‌اند در قيامت . فخررازي نيز همين معني را براي اين لغت بيان كرده و مي‌گويد: النصب: الدؤوب والعمل مع التعب .
قرطبي اين لغت را به معني تبعة آورده است .


5- تَصْلي:
تَصْلي (صَلْيْ): به آتش مي‌سوزد ، صَلَي فلانآ النارَ و فيها و عليها: داخل آتش كرد او را در آتش جايش داد . تَصَلَّي- تَصَلّياً ]صليِ[ النار و با النار: از گرمي آتش رنج برد، خود را با آتش گرم كرد . تفسير نمونه درباره اين نعمت مي‌گويد: «تصلي» از ماده «صلي» بر وزن نفي، به معني ورود در آتش و ماندن و سوختن به آن است .
صلي: ملازمت. بريان كردن، دخول، سوختن، چشيدن عذاب آتش .


زمخشري مي‌گويد: تصلي هم با فتحه و هم با ضمه و هم با تشديد خوانده مي‌شود.
و نزد عرب به معني (أن يحضروا خصيراً فيجمعوا فيه جمراً كثيرا، ثم يعمدو الي شاة فيدسوها و سطه، فأما ما يشوي فوق الجمر اُوعلي المقلي اُوفي التنور، فلا يسمي مصليا.)
6- الحامية
الحامية: سوزان


الحاميه جمع حوام، مؤنث (الحامي) است، تاء در اين واژه براي مبالغه است، گروهي كه از جان خود يا ديگري حمايت كنند .
(حَمِيَ، حمياً، حِمُيّاً، حُمّواً) النار: آتش گرفت، زبانه زد، شعله‌ور شد (حَمِيَ) عليه: بر او خشم گرفت .
قاموس: حَمي: حرارت شديد. راغب گويد: آن حرارتي است كه از فلزات سرخ كرده و از بدن برخيزد. «يوم يُحمي عليها في نار جهنم فتكوي بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم… توبه/ 35: روزيكه به آنها در آتش جهنم حرارت داده شود و با آنها پيشاني‌ها و پهلوها و پشتهايشان داغ كرده شد» «تصلي ناراً حاميه غاشيه: 4» …
حاميه به معني گروم و سوزنده است، در نهج‌البلاغه خطبه 188 فرموده: مُظْلِمَةٍ اقطارُها. حاميَةً قدورها. فَظيعةٍ امورها. نويسنده قاموس قرآن در جواب اين سئوال كه چرا نار با حامية توصيف شد؟ مي‌گويد: شايد مراد شدّت و گدازنده بودن آتش است چنانكه آنرا نهايت سوزنده بودن گفته‌اند .


راغب: الجمي، حرارتي است كه از اجسام گرم مثل آتش و خورشيد و نيروي حرارتي ديگر در بدن و ساير اجسام توليد مي‌شود خدايتعالي مي‌گويد: (في عينٍ حاميه) كهف/ 86. يعني در چشمه آب گرم كه- حَمِئَةٍ- هم خوانده مي‌شود .ٍ
قرطبي نيز اين لغت را به معني حرارت و گرماي شديد (شديدة الحرّ) مي‌داند .
7- انية:


انية: آب داغي كه به نقطه جوش رسيده باشد .
الآنى: آنكه بسيار دور انديش و بردبار باشد .
«لانيه» مؤنث «آني» از ماده «اني» بر وزن حلي به معني تأخير افكندن است. و براي بيان فرا رسيدن وقت چيزي گفته مي‌شود، و در اين با به معني آب سوزاني است كه حرارتش به منتها درجه رسيده است .


الأناة: سنگيني، وقار، بردباري، حلم، حوصله فرصت دادن، مهلت دادن .
مجمع‌البيان درباره اين واژه گفته كه مؤنث «آني» به معني آبي است كه بي‌نهايت سوزان است .
قاموس: اِنْي: نزديك شدن، رسيدن «حميمٍ آن» آب جوشانيكه به شدت حرارت رسيده «يطوفون بينها و بين حميمٍ آن» رحمن/44- «نسقي مِن عينٍ آنيه» غاشيه/5 از چشمه‌ايكه به شدت حرارت رسيده آب داده شوند .


زمخشري در كشاف مي‌گويد: آينه: متناهِة في الحرّ .
راغب مي‌گويد: أني: آن الشيي: زمانش نزديك شده و در (من عينٍ آنيه» يعني زمانش در شدت گرما فرا رسيد .
و قرطبي آن را منتهي درجه حرارت مي‌داند .


8- ضريع ضرع (ضَرَعَ- ضروعاً) من الشي: به چيزي نزديك شد، (ضارع و ضَرِع): فروتن، خاشع، متواضع . ضَريعْ: (ضَرْعْ): طعام دوزخ كه از خار سمي است و تَضَرُّع از اين ريشه است. شايد به مناسبت اينكه خوردن اين ماده دوزخي انسان را به تضرع و زاري مي‌اندازد . پيامبر فرمودند: «ضريع» چيزي است كه در آتش شبيه خار بسيار تلخ و بوي آن از مردار بدتر و از آتش سوزنده‌تر است .
تفسير نمونه با توجه به تفاسير ديگر درباره معني اين لغت مي‌گويد:


بعضي گفته‌اند: نوعي خار است كه به زمين مي‌چسبد، هنگامي كه تر باشد قريش آن را «شبرق» مي‌ناميدند و هنگامي كه خشك مي‌شد آن را «ضريع» مي‌گفتند، گياهي است سمي كه هيچ حيوان و چهارپايي به آن نزديك نمي‌شود.
همچنين نويسنده از يكي از علماي لغت درباره اين لغت مي‌گويد: «ضريع» گياه سبز بدبويي است كه از دريا بيرون مي‌افتد.
و در پايان اين بحث بيان مي‌كند: بعضي نيز گفته‌اند: «ضريع» طعامي است ذلت آفرين كه دوزخيان براي رهايي از آن به درگاه خدا تضرع مي‌كنند.
سپس چنين نتيجه مي‌گيرد كه: ماده «ضرع» به معني ضعف و ذلت و خضوع است اين تفسيرها با هم منافاتي ندارد و ممكن است در معني اين واژه جمع باشد .
مجمع‌البيان مي‌گويد: «ضريع» گياهي است كه آن را شتر مي‌خورد و براي حيوان زيانبار است و سودي نمي‌بخشد، پاره‌اي نيز ان را گياهي سمي شناخته‌اند كه هيچ چهارپايي به آن نزديك نمي‌شود .


قاموس: ضريع طعام اهل جهنم است كه نه سير مي‌كند و نه فربه مي‌گرداند. ضريع در آيه (7 غاشيه) نكره است يعني ضريع بخصوصي است كه اين صفت دارد كه نه از گرسنگي سير مي‌كند و نه لاغر را فربه مي‌گرداند.
و درباره طعام اهل عذاب در قرآن 4 نوع را ذكر مي‌كند: 1- زقوم (دخان/ 43-45). 2- غسلين (حلقه/36). 3- ضريع (غاشيه/7). 4- طعام گلوگير (مزمل/13)
و سپس مي‌گويد: بايد دانست مفهوم آيه ضريع و غسلين نفي طعام ديگر است لذا بايد هر دو يكي باشند و يا هر يك مخصوص به گروهي از دوزخيان باشد .
زمخشري در كشاف در معني ضريع ]مانند مجمع‌البيان[ مي‌گويد: «الضريع- يبيس الشبرق، و هو جنس من الشوك قرعاه الابل مادام رطبا، فاذا يبس تحامة الابل و هو سم قاتل .»


9- يُسْمِنْ
يُسْمِنْ: (سَمْنْ): فربه مي‌كند . سمن (سَمِنَ- سَمِناً-سمانةً): فره شد، پيه آورد .
(سَمَنَ: سَمْناً الطعام: خوراك را چرب كرد. سَمِنَ: سِمَناً و سَمانَةً: چاق و فربه شد. السُّمْن: جمع أسْمُن و سُمون و سُمنان به معني چربي كه از زدن شير گرفته شود، كره .


قاموس: سَمن: چاقي «لا يسمن و لا يغني من جوع» غاشيه/7. نه فربه مي‌كند و نه سير
سمين: حاق «فراغ الي اهلِهِ فجاءَ بعجلٍ سَمينٍ» ذاريات/26: آهسته پيش اهلش رفت و گوساله چاقي آورد .
10- ناعمةٌ


ناعمةٌ (نعمت): متنعم، برخوردار .
النّاعمه مؤنث (النّاعم) زن يا دختر در ناز و نعمت. (الناعم): نرم، در ناز و نعمت، سرسبز و خرم . الناعم من العيش يعني زندگي فراخ و پرنعمت .
زمخشري: ناعمة ذات بهجة و حسن او متنعمة: صاحب شادي و نيكويي، يا متنعم .
قاموس مي‌گويد:


ناعم: صاحب نعمت «وجوهٌ يومئذٍ ناعمه، لسعيها راضيه» چهره‌هائي (مردماني) در آنرور در نعمتند و از تلاشيكه در دنيا كرده‌اند راضي‌اند .
11- لاغيةً
لاغيةً (لغو): كلام قبيح، بيهوده، و ياوه .
الاغيه (لغو): چرند و پرند. سخن يا خبري كه نتوان بر آن اعتماد كرد .
تفسير نمونه درباره اين واژه مي‌گويد: «لاغيه» اگر چه اسم فاعل است، ولي در اينگونه موارد به معني چيزي است كه توأم با «لغو» باشد. لذا آن را به «ذات لغو» تفسير كرده‌اند .


منجدالطلاب درباره اين واژه مي‌گويد: (للاغية): بيهوده سخن گفتن، سخن و هر چيز پوچ، سخن زشت، كار زشت .
جامع‌البيان در معني اين لغت، باطلاً، اذي (آزار- رنجش)- شتماً (دشنام) را هم اضافه كرده .
12- سُرُرْ
سُرُرْ: جمع سرير: تخت‌ها .
السَّرير- جمع اُسِرَّة و سُرُر ]سرِّ[ به معني نعمت و فراخي و آساني زندگي، تخت كه معمولاً بر تخت شاهي اطلاق مي‌شود، تخت خواب و …
سرّ: (سرَّه- سُرورآ، مسرَّةَ، سرّآ، سُرّيً و تّسِرَّةً): شادش كرد، خوشنودش ساخت (السرير) جمع اَسِرّة و سُرُر: تخت، بستر و …
طبرسي در مجمع‌البيان اين واژه را به معني تخت و جايگاه شادي بيان كرده است .


قاموس: سرير: تخت. سرور و شادي در آن ملحوظ است لذا راغب گويد: سرير آنست كه از روي سرور در آن مي‌نشينند زيرا كه آن از براي صاحبان نعمت است. طبرسي مي‌گويد: سرير مجلس بلندي است آماده براي شادي جمع آن (سرّه و سُرُر) است. در اقرب گويد: سرير تخت است و بيشتر بتخت پادشاه گفته مي‌شود علت اين تسميه آنست كه هر كه روي آن بنشيند شاد مي‌شود. پس قاموس ادامه مي‌دهد: سرير به صورت مفرد در قرآن مجيد نيامده است ولي سُرر كه جمع آن است پنج بار درباره بهشت (مانند عايشه/13) و يكبار درباره تخت‌هاي دنيا آمده است .

13- مرفوعة
مرفوعة (رَفْعْ): بلند
رَفَعَ: رَفْعَاَ الشيءَ: آن چيز را بالا برد. الرَفْعَه: بزرگي و بالا رفتن قدر و منزلت .
(رَفَعَ رفعاً) الشيء: آن چيز را بلند كرد، بالا برد. رفيع: بلندمرتبه .
قاموس مي‌گويد: رفع به معني بالا بردن است و درباره بالا بردن ظاهري و بالا بردن معنوي هر دو در قرآن كريم آمده است .
14- اكواب (كاب، يكوبُ، كوبآو أكتاب): با ليوان يا جام نوشيد، (الكوب): ليوان، جام ج اكواب .
اَكْوابْ، جمع كَوْب: جام، قَدَحْ .الكَوْب: جمع اكواب: قدح يا ظرف بي‌دسته . تفسير نمونه به همين معاني آورده .
تفسير مجمع‌البيان مي‌گويد: اكواب: ابريق‌ها و پارچها و تنگ‌هاي بي‌لوله و بي‌دسته هستند كه براي شراب مي‌سازند .
الميزان: اكواب جمع كوب است كه به معناي آفتابه بدون خرطوم و دسته است (كه در فارسي آن را تنگ مي‌گويند.) كه در آن شراب مي‌گيرند .
جامع‌البيان نيز سخني شبيه به بقيه اقوال دارد و مي‌گويد: اكواب جمع كوب هي الاباريق التي لا آذان لها .
15- نمارق


نمارق، جمع نُمْرُقَة: پشتي‌هاي مخصوص تكيه كردن .
النُمُرُق: پشتي و يا بالش كوچك كه بر آن تكيه زنند و مترادف است با نمرقه .
نمرق: ناز بالش كوچك . و در تفسير مجمع البيان به معني بالش آمده است .
الميزان: نمارق جمع نمرقه است كه به معناي بالش و پشتي است، كه بدان تكيه مي‌دهند .


قاموس قرآن درباره اين واژه مي‌گويد: نمرق و نمرقه بمعني و ساده و پشتي است و يك بار در قرآن آمده است. و ادامه مي‌دهد كه در مصباح گفته: «النُمرق: الوساده» جمع آن نمارق است يعني در بهشت پشتي‌هائي است رديف هم و فرشهايي است گسترده، نمارق نكره است. نمي‌شود مثل پشتي‌هاي دنيا باشد.
درنهج‌البلاغه حكمت 109 فرموده: «نحن النمرقة الوسطي بها يلحق التّالي و اليها يرجعُ الغالي» (ما پشتي وسط هستيم آينده به آن ملحق مي‌شود و غلو كننده به آن برمي‌گردد.)


محمد عبده در تفسير اين كلام گويد: همانطور كه به پشتي براي راحتي و آرامش تكيه مي‌كنند اهل بيت (عليه‌السلام) نيز مانند و ساده‌اند كه مردم در امور دين به آنها استناد كنند و وسطي‌اند يعني معتدل و حد وسط‌اند كه قاصر به آنها لاحق شده و متجاوز به آنها برمي‌گردد .
16- مصفوفة
مَصْفوفَة، (صَفّ): به رديف چيده شده .
المَصَفّ جمع مصافّ (صفّ): صف و رديف . صفَّ. صَفَّاً القومُ: آن قوم به صف ايستادند . صف (صفَّ، صفاً، صَفّف) الشي: آنچيز را صف داد. منظم چيد به صف كرد .
زمخشري در معني اين كلمه مي‌گويد: بعضها الي جنب بعض .
قاموس مي‌گويد: صف به معني صف كشيدن و در صف كردن است. لازم و متعدي به كار مي‌رود و آن اين كه اشياء مانند انسان و غيره در يك رديف و خط مساوي قرار گيرند .
17- زَرابِيّ
زَرابِيّ جمع زَرَبيَةِ و زُرْبِيّ: فرش‌هاي نفيس زربفت، كه بعضي تفسيرها و قاموسها آن را به اشتباه زَربية نوشته‌اند كه به معناي اصطبل و بيشه شير است كه جمع آن زِراب و زرائب است .


الزّربيِ- جمع زرابّي: فرش كه بگسترانند و بر آن بنشينند . نويسنده فرهنگ ابجدي در معني الزبيّةِ نيز همين معنا را به كار برده است.
منجدالطلاب: (الزُّربّي و الزّربيةِ): فرش، متكا و جمع آن زرابّي است .
اين واژه در تفسير مجمع‌البيان به معني فرشهاي ظريف و گسترده شده آمده است .
الميزان: كلمه (زرابي) جمع زربيه است كه هم با فتحه اول وهم با ضمه و هم با كسره آن خوانده مي‌شود. و زبيه به معناي بساط فاخراست و منظور از مثبوثه بودن آن مبسوط بودن و گسترده شدن آنست. تا رويش بنشينند .


زمخشري در كشاف در معني اين واژه گفته است: و بسط عراض فاخرة .
قاموس از مجمع‌البيان نقل مي‌كند: زرابي جمع زربيه و آن به معني فرش فاخر است. و در ادامه مي‌گويد: زرابي نكره است و نمي‌شود آنها را با فرش دنيا قياس كرد .
18- مَبْثوثْ
مبثوث (بثّ): گسترده شده، پهن شده زير پا .
بثَّ: بثاً الشيء: آن چيز را پخش كرد، پراكنده كرد، (بثّ الخبَر): خبر را همه جا پخش كرد . زمخشري مي‌گويد: مبثوثه به معني مبسوطة مي‌باشد .
راغب: اصل معني اين واژه، تفريق و جدايي و زير و رو كردن چيزي است .
قاموس در معني بث همان نظر راغب را بيان نموده و در مورد «و زرابي مبثوثه» مي‌گويد: يعني فرشهاي گسترده و معني جامع اين واژه را همان منتشر كردن مي‌داند و مي‌گويد: گستردن فرش نيز يكنوع منتشر كردن است .

19- رُفِعَتْ
رُفِعَتْ: برافراشته شد .
رُفِعَ- رُفِعَ له الشيءُ: آن چيز را از دور ديد . تَرَفّعَ: رفعت يافت .
20- نُصِبَتْ
نُصِبَتْ: نصب شده استوار گرديد، برپا شد .
نَصَبَ: نصباً الشيء: آن چيز را برپا كرد، آنچيز را در وضع ثابتي قرار داد .


النَصْب: نصب كردن، علامت نصب شده- نَصَّبَ الشي: آن چيز را برپا داشت برافراشت، نصب كرد .
قاموس مي‌گويد: نَصْب به معني رنج دادن و رنج ديدن و برپا داشتن است و در آيه «و الي الجبال كيف نُصِبت» مراد ثابت شدن است. يعني: آيا نمي‌بينند شتر چطور خلق شده … و كوهها چطور ثابت گشته و برپا داشته‌اند .
21- سُطِحَت سَطَحَ- سَطْحاً الشي: آن چيز را پهن و هموار كرد «و الي الارض كيف سطحت: و به سوي زمين كه چگونه گسترانيده شده است؟»
سُطِحَت: بسط و گسترش داده شد، مسطح گرديد .

السَّطح: جمع سطوح: پشت‌بام، هر چيز بلند كه بالاي آن پهن باشد .
سطح (سَطحَهُ- سطحاً) گسترش، خواباندش. به زمينش افكند .
22- مصَيْطِرْ


مصيطر (سَيْطَرَ): مراقب و مسلط. اين لغت با سين و صاد هر دو نوشته مي‌شود .
در فرهنگ لاروس آمده:
المُسيْطر: ناظر، نگهبان . نويسنده فرهنگ ابجدي نيز درباره اين لغت مي‌گويد:
سَيْطَرَ، سَيْطَرَة ]سيطر[ عليهم يعني مُشرف و مراقب و ديده‌بان كارها و كردارهاي آنها شد . صاحب مجمع‌البيان درباره واژه «مُصَيْطر» مي‌گويد:‌چيزه و تسلط يافته بر ديگري با قهر و اجبار .
سيطر: بر آنها مسلط شد، حكمرفا شد، مواظب و مسئول اعمال آنها شد.
تفسير نمونه درباره اين لغت گفته است: «مصيطر» از ساده «سطر» به معني همان سطور كتاب است و «مسيطر» كسي است كه سطربندي مي‌كند و سطور كتاب را تنظيم مي‌نمايد، سپس به عنوان هر شخصي كه بر چيزي مسلط باشد، و خطوط آن را تنظيم كند، يا او را به اجبار وادار بر انجام كاري نمايد اطلاق شده است .
الميزان: كلمه (مصيطر) در اصل (مسيطر) با سين بوده كه به معناي مُسلط است .


قاموس: مسيطر اصل آن از سطر به معني مراقب و مسلط و احوال‌نويسي است و همچنين گفته‌اند به معني رقيب، حافظ و مسلط شي است. و در معني «فذكر انما انت مذكر لست عليهم بمصيطر» مي‌گويد: يادآوري كن تو فقط يادآوري و بر مردم مراقب و حافظ نيستي .
23- تَوَلّي


تَوَلّي : پشت كرد، رو گرداند .
وَلّي- تَوْليةً ]وليِ[ فلانآ الامر: كار را به فلاني واگذار كرد. وَلّي‌ها رباً: پشت كرد و گريخت .
تَوَلّي عنه: از او روي گردان شد و كناره گرفت . (ولّي) الشّيءَ و عن الشّيءِ: از چيزي رويگردان شد و به چيزي پشت كرد .
قاموس مي‌گويد: تولي از باب تفعل به معني اعراض و دوست اخذ كردن و سرپرست آيد .
24- اِيابّ (آبَ، اَوْباً- مَآباً) مِن‌السفر: مراجعت كرد، بازگشت كرد. (آب) الي الله: توبه كرد به طرف خدا بازگشت (الآئب) بازگردنده جمع أوْب و أيّاب و أوّاب
اياب: (اَوْبْ): بازگشت فرهنگ لاروس درباره اين واژه مي‌گويد:


الاياب مصدر است و به معني بازگشتن. ضد ذهاب است و به معني توبه كردن و برگشتن از گناه به سوي خدا ]است[ .

الأوب جمع (الآئب) است به معني بازگشتن، توبه به درگاه خداوند .
الاوّاب: توبه كننده .
قاموس مي‌گويد: اوب به معني بازگشت «ان الينا ايابهم» يعني راستي بازگشت آنها به سوي ماست .

فصل دوم:
تفسير آيات سوره مباره غاشيه
(با توجه به تفاسير شيعه و سني)

مقدمه
در آغاز اين فصل و قبل از وارد شدن به تفسير آيات سوره مباركه غاشيه، لازم است به مباحثي اشاره شود از جمله به محتواي سوره- مكي يا مدني بودن سوره، ارتباط سوره با سوره قبل و ديگر سور، محورهاي سوره و فضيلت سوره.
اين فصل بعد از اينكه عناوين بالا را مورد بررسي كلي قرار داد، وارد تفسير آيات مي‌شود به اين صورت كه ابتدا آيات ترجمه شده و سپس تفاسير مختلف در ذيل هر آيه آمده است. و از آنجايي كه هر دسته از آيات مضامين خاص خود را دارا مي‌باشد لذا قبل از وارد شدن به تفسير تك‌تك آيات، هر دسته به طور جداگانه و مختصر مورد بررسي اجمالي قرار گرفته‌اند.


از جمله كتب تفسيري كه در اين فصل مورد استفاده قرار گرفته عبارت است از: تفسير نمونه الميزان، مجمع‌البيان، كشاف، نسيم حيات، نظم قرآن، تفسير كبير، قرطبي، نورالثقلين، جامع‌البيان.
لازم به ذكر است كه چون در تفاسير مختلف درباره اين سوره اقوالي شبيه به هم آمده است براي جلوگيري از اطاله كلام از پرداختن به موارد تكراري پرهيز شده و در پاورقي به ذكر آن پرداخته شده است.
معرفي سوره:


سوره مباركه غاشيه در مكه نازل شده و 26 آيه دارد. ]و هشتاد و هشتمين سوره از سوره قرآن كريم مي‌باشد.[ اين سوره عمدتاً بر سه محور دور مي‌زند:
1- بحث معاد: اين محور كيفرهاي دردناك مجرمان و پاداشهاي شوق‌انگيز مؤمنان را يادآور مي‌شود.
2- بحث توحيد: اين محور با اشاره به آفرينش آسمان و خلقت جبال و زمين، توجه انسان را به اين سه موضوع اسرارآميز جلب كرده است.
3- بحث نبوت: اين محور كوشه‌اي از وظايف پيامبر (ص) را بيان مي‌كند و در مجموع اهداف سوره‌هاي مكي را كه تقويت مباني ايمان و اعتقاد است تعقيب مي‌كند .
درباره فضيلت اين سوره رواياتي نقل شده است مانند: از پيامبر گرامي اسلام روايت شده است كه فرموده مَنْ قرأها حاسبه الله حساباً يسيراً: «هركس آن را تلاوت كند خداوند حساب او را در قيامت آسان مي‌كند » و همچنين در روايتي ديگر از امام صادق عليه‌السلام نقل مي‌كند كه:


«كسي كه مداومت بر قرائت اين سوره در نمازهاي فريضه يا نافله كند خداوند او را تحت پوشش رحمت خود در دنيا و آخرت قرار مي‌دهد، و در قيامت او را از عذاب آتش امان مي‌بخشد .»
مجمع‌البيان درباره ارتباط اين سوره با سوره قبل مي‌گويد: چون خداوند سبحان آن سوره را به ترتيب در آخرت پايان داد و اينكه آن بهتر از دنياست اين سوره را نيز به بيان احوال آخرت شروع نمود .
علامه در بيان اين سوره مي‌گويد:


سوره غاشيه سوره انذار و بشارت است و غاشيه همان روز قيامت است كه بر مردم از هر سو احاطه پيدا مي‌كند و در اين سوره قيامت با شرح حال مردم توصيف مي‌كند از اين جهت كه به دو دسته تقسيم مي‌شوند سعيدها و اشقياء و هر طائفه‌اي در جائيكه برايشان آماده شده مستقر مي‌گردند يكي در بهشت و ديگري در دوزخ و رشته كلام بدينجا كشيده مي‌شود كه رسول خدا را دستور مي‌دهد مردم را تذكر دهد به اينكه مقام ربوبي چند فنوني از تدابير در اين عالم بكار برده، فنونيكه هر يك دلالت دارد بر ربوبيّت او براي همه عالم و براي خصوص ايشان و اينكه بازگشت‌شان به سوي او و حسابرسي اعمالشان با او است و اين سوره بشهادت سياحتي كه آياتش دارد در مكه نازل شده است .


ارتباط سوره غاشيه با سوره قبل (اعلي) :
سوره غاشيه اگر چه ظاهري متفاوت با سوره «اعلي» دارد اما در باطن و از نظر سياق مطلب و معني، داراي فصل مشتركي چند با آن سوره مي‌باشد كه ذيلاً به آن اشاره مي‌گردد:


1- در هر دو سوره موضوع «خلقت» مبناي توجه به توحيد و ربوبيّت قرار گرفته است. با اين تفاوت كه در سوره «اعلي» به طور كلي و اعم مسأله خلقت مطرح گشته (الذي خلق فسوي و الذي قدر فهدي) و در سوره غاشيه به طور اخص و با اشاره معين به شتر، به عنوان نمونه و مصداقي بارز به انطباق مخلوق با محيط و شرايط.
2- از نظر جامعه‌شناسي، دو دسته شدن انسانها در برابر توحيد و نبوت و آخرت در هر دو سوره محور سخن قرار گرفته است. در سوره اعلي از بعد «خشِت» يعني بيم و اضطراب و نگراني از نتيجه عمل در پيشگاه پروردگار، و يا محروميت از اين حالت و بي‌خيالي و آسودگي و غفلت از نتايج اعمالي، موضوع را مطرح مي‌كند. (سيذكر من يخشي و يتجنبها الاشقي) و در سوره غاشيه از بعد «وجوه» يعني جهت‌يابي و هدف‌گيري و انتخاب راه و مقصد كه با رو آوردن به سوي هدف و آرماني تحقق پيدا مي‌كند (وجوه يومئذٍ ناعمه)


3- وظيفه پيامبرانه «تذكر دادن» و هوشيار و آگاه كردن به نتايج اعمال، در هر دو سوره از محورهاي اصلي مي‌باشد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید