بخشی از مقاله

بررسي رابطه بين سبكهاي دلبستگي و اضطراب
در بين دانش آموزان سال سوم دبيرستان

چكيده:
هدف از تحقيق حاضر بررسي رابطه بين سبكهاي دلبستگي و اضطراب در بين دانش آموزان سال سوم دبيرستا شهرستان ابهر است كه فرضيه عنوان شده اين است كه بين اضطراب و سبكهاي دلبستگي رابطه وجود دارد كه جامعه مورد مطالعه دانش آموزان مقطع سوم دبيرستان شهر ابهر است كه 80 نفر به عنوان نمونه انتخاب شده و آزمون اضطراب كتل و سبكهاي دلبستگي بر روي آن اجرا گرديده كه جهت آزمون فرضيه از روش آماري ضريب هم بستگي پيرسون استفاده گرديده و چون t حامل 273/1 از اعتبار جهت پايايي ضريب هم بستگي از t جدول 676/2 در سطح معني داري 5% كوچكتر است پس مي توان گفت كه فرضيه تحقيق مورد تأييد قرار نگرفته و بين اضطراب و سبكهاي دلبستگي رابطه وجود ندارد.

فصل اول
كليات تحقيق

مقدمه:
تعامل اجتماعي با والدين در طول مراحل رشد نفس يا خود اهميت بسزايي دارد.آنچه اهميت زيادي دارد رابطه والد – فرزند است كه مي تواند نگرانيها را كاهش يا افزايش دهد اگر مادر يا مراقب اصلي، محبت و امنيت كافي تأمين كند، نفس به تدريج و به طور منظم رشد خواهد كرد و كودك به رشد روان شناختي مثبت كافي دست خواهد يافت انگيزهاي كودكي آزاد خواهند بود تا به تلاشهاي خودمختاري بزرگسالي تبديل شوند و الگوي آمادگيهاي شخصي شكل خواهد گرفت و نتيجه آن بزرگسال پخته و سالم خواهد بود.در صورتي كه نيازهاي كودكي ناكام شده باشند ، نفس به قدر كافي پخته نخواهد شد و كودك ناامن، متوقع ، حسود و خودخواه خواهد شد و از رشد روان شناختي او جلوگيري مي شود كه تمام اين مراحل مي تواند باعث اضطراب شود.سبكهاي دلبستگي نشانگر

شخصيت است و اين سبكها نه تنها منشاء اثرات مهمي بر روي روان شناسي شخصيت و روان شناسي تحولي بوده بلكه تأثير غيرقابل اغماضي بر آسيب شناسي رواني و ابعاد مختلف روان درمانگري مانند خانواده درماني و زناشويي و روان درمانگري نوجوان داشته است.امروز اين نظريه الهام بخش هزاران پژوهش درباره نقش نوع دلبستگي به تحول شخصيت، رشد اجتماعي، انواع اختلالهاي رواني مانند اضطراب ، اضطراب جدايي، مدرسه هراسي، اختلالهاي تغذيه اي .... بوده است.


مسألة اصلي در اين پژوهش بررسي رابطه هويت خود، سبكهاي دلبستگي و ويژگي هاي شخصيتي است و براي دست يابي به اين هدف سؤال هايي مطرح شده است سبك هاي دلبستگي نقش مهمي در كنترل روابط نزديك عاطفي و بخصوص روابط زوجين ايفا مي كنند و هم چنين پيشنهاد شده است كه براي فهم بهتر كيفيت رابطه زوجين بررسي سبك هاي دلبستگي در همسران مهم تر است و همين موضوع در بين نوجوانان و سبك هاي دلبستگي كه بين نوجوانان و خانواده ها ايجاد مي شود و گاهي اوقات ممكن است كه وابستگي به اين سبك ها باعث مشكلات روحي و رواني در فرد شود.

 

بيان مسأله:
ما انسانها در كودكي از بابت تأمين نيازهاي اوليه و داشتن امنيت رواني و مادي كافي وابستگي زيادي به نزديكان خود داريم.اگر با وجود اين نزديكان ما مانند پدر و مادرمان (بجاي محيط امن و راحت) باعث ايجاد محيط پر از فشار و تنش و نگراني و ترسهاي خفقان آور شوند ( بدليل عدم شكل گيري واكنشهاي دفاعي در كودكان) اين امر باعث شكل گيري خشم و عصبانيت زياد در ما مي شود، همچنين تعرضات جنسي كه از سوي نزديكان به كودك مي شود نقش بسيار مهمي

در شكل گيري چنين تعارضي در وي مي شود.گر چه فردي كه داراي سبك دلبستگي اجتنابي است در صورت از بين رفتن رابطه، احساس «بد بودن» نمي كند اما كساني كه اين سبك دلبستگي را دارند، بهاي سنگيني پرداخت مي كنند، چرا كه از روابط شان هرگز لذت نمي برند، سبكهاي دوست داشتن و دلبستگي كه افراد در روابط خود به كار مي گيرند بستگي به زمينه هاي فرهنگي و الويت هاي فردي و تفاوت هاي جنسيتي آنها دارند.( محمدي، 1383)

 


سئوال مسأله:
آيا بين سبكهاي دلبستگي و اضطراب رابطه معني داري وجود دارد؟
اهميت و ضرورت تحقيق:
مسألة اساسي در اين پژوهش بررسي رابطه سبك هاي دلبستگي و ويژگي هاي شخصيتي به خصوص اضطراب است.براي دست يابي به اين هدف سئوالهاي مطرح شده و متغيرهاي ذكر شده و تعاريف ميان متغيرها ارائه شده است ابتدا مفهوم كلي هويت و پايه هاي نظريه آن با توجه به ديدگاههاي اريكسون و مارسيا مطرح و حالات را پايگاههاي هويتي چهارگانه مارسيا كه عبارتند از اضطراب آشفته و اضطراب زودرس، اضطراب تعليق و حالت اضطراب پيشرفت و هم چنين عوامل تأثير گذار بر اضطراب مورد بررسي قرار گرفته است پس مفهوم دلبستگي و پايه هاي نظري آن و سبك هاي دلبستگي در چرخه زندگي و كنش آنها با توجه به نظريه روان تحليل گري فرويد و ديدگاههاي ويني كات مورد بررسي قرار گرفته است و هم چنين در مورد تفاوتهاي فردي در دلبستگي و تأثير وضعيت اقتصادي خانواده، است كه اهميت اين موضوع در رابطه بين سبكهاي دلبستگي و اضطراب در محيط خانواده و نهادهاي خانواده و نهادهاي آموزشي مورد توجه قرار گرفته است.
اهداف تحقيق:


هدف تحقيق در تحقيق حاضر بررسي رابطه بين سبكهاي دلبستگي و اضطراب در بين نوجوانان مقطع سوم دبيرستان شهر ابهر است و اينكه آيا بين سبكهاي دلبستگي و اضطراب رابطه وجود دارد آيا پيوند عاطفي عميقي كه افراد ديگر در زندگي برقرار مي كنند مي تواند در كاهش يا افزايش اضطراب تأثير داشته باشد، آيا احساس شعف و نشاط مي توان دلبستگي را بيشتر كند يا نه؟


فرضيه تحقيق:
بين سبكهاي دلبستگي و اضطراب رابطه وجود دارد.
متغيرهاي تحقيق:
سبكهاي دلبستگي = متغير وابسته
اضطراب : متغير مستقل


تعاريف نظري و عملياتي واژها و مفاهيم
سبكهاي دلبستگي : عبارت است از پيوند عاطفي عميقي كه با افراد خاص در زندگي خود برقرار مي كنيم طوري كه باعث مي شود وقتي با آنها تعامل مي كنيم ، احساس نشاط و شعف كرده و به هنگام استرس از اينكه آنها را در كنار خود داريم.احساس آرامش كنيم و در آخر عبارتند از نمره اي كه آزمودني از آزمون سبكهاي دلبستگي بدست آورده اند.
اضطراب: عبارتند از ناكامي و احساس نارضايتي در بين افراد و ايجاد ترس و دلهره و تشويش و لرزش در بين اعضاي بدن و احساس ناكامي در رسيدن به هدفي در زندگي و بالاخره عبارتند از نمره اي است كه آزمودني از آزمون اضطراب كتل بدست آورده است.

فصل دوم
پيشينه و ادبيات تحقيق

فهرست:
تأثير پذيري روان بر شيوة دلبستگي


نقش سبك هاي دلبستگي در روابط عاطفي
شيوه هاي دلبستگي
رابطة احساس اضطراب در سبك دلبستگي اضطرابي


نگرش هاي مضطربانه دلبستگي توأم با اضطراب
"اضطراب دلبستگي" چيست؟
كردار شناختي دلبستگي


نظريات فرويد در مورد دلبستگي
مراحل دلبستگي
مراحب دلبستگي
آشنايي با اضطراب
علائم اضطراب


در دوران بلوغ ، نوجوان بيش از هر دوره ديگر از زندگي اش دستخوش هجوم احساسات است و دگرگونيها ، التهابها، اضطرابها و جلوه هاي غيرمعمول و ظاهراً غيرعادي در او ظاهر مي شود.اما هيچ جلوه اي از جلوه هاي نوجواني بي معني، بي هدف و بيهوده نيست و اگر بزرگسالان را دچار خشم و ناراحتي مي كند.دليلش عدم آشنايي آنان با فلسفه وجود اين گونه رفتارهاي نوجوان است؛ در حالي كه بسياري از اين رفتارها نيازمند عكس العمل پسنديده و مناسب از سوي والدين و مربيان مي باشد.اگر علل وجودي جلوه هاي بلوغ را به درستي بشناسيم و آنها را به نوجوان بشناسانيم، هيچگاه در برقراري ارتباط، رهبري و ارشاد او دچار مشكل نخواهيم شد.
الف: اضطراب
1- تعريف اضطراب
اضطراب يك احساس منتشر، بسيار ناخوشايند و اغلب مبهم دلواپسي است كه خبر از خطري ناگهاني و قريب الوقوع مي دهد و شخص را براي مقابله با تهديد آماده مي سازد (كاپلان و سادوك به نقل از پورافكاري 1381) و نيز عبارت از يك ناراحتي دردناك ذهني درباره پيش بيني يك تهديد و ناخوشايندي در آينده است.(نوابي نژاد 1381).


همچنين به عنوان يكي از حالتهاي هيجاني يا عاطفي شناخته شده است (راجرز به نقل از سرمد 1382) كه پاسخي عاطفي و فيزيولوژيكي به احساس خطر همه جانبه دروني مي باشد.(احمدي 1379)


چاپ سوم فرهنگ و بستر اضطراب را چنين تعريف مي كند: حالت مضطرب بودن يا احساس تركيبي نيرومند يا مستولي از عدم يقين، بيتابي، بيم و ترس ريشه دارد و عميق درباره يك اتفاق احتمالي و بالاخره از نظر روانپزشكي اضطراب عبارت است از : ناآرامي، هراس و ترس ناخوشايند و منتشر با احساس خطر قريب الوقوع كه منبع آن قابل شناختن نيست ( راو به نقل از وهاب زاده 1380) و در آن عامل مبهمي از ترس ناشي از پيش بيني حوادث نامطبوع در آينده وجود دارد.اين حالت در فرد حتي قبل از آنكه محرك واقعي ترس زا حضور داشته باشد اتفاق مي افتد.(نوايي نژاد 1381)


اضطراب همان آگاهي نسبت به كشمكشهاي حل و فصل نشده ميان عوامل ساختاري شخصيت است.براي نمونه، كشمكش ميان تمايلات ناخودآگاه و هنجارهاي سركوبگر ، تضاد ميان تمايلات متفاوتي كه هر يك سعي دارد بر شخصيت فرد مسلط شود، ميان عوالم خيالي و تجربه جهان واقعي ، ميان روندهاي معطوف به بزرگي و كمال و تجربه حقارت و كوچكي و نقص خويش، ميان آرزوي پذيرفته شدن از جانب ديگران جامعه، يا جهان هستي و احساس طرد شدن از

جانب ديگران، ميان اراده معطوف به بودن و سنگيني بار وجود كه براي فرد غيرقابل تحمل مي نمايد و آرزوي آشكار يا پنهان نبودن را بر مي انگيزد.تمام اين كشمكش ها، اعم از ناخودآگاه و نيز نيمه خودآگاه، تصديق شده يا نشده، در لحظات ناگهاني يا مداوم اضطراب بروز مي كند.( تيليش به نقل از فرهاد پور 1380)
2- علل بروز و ريشه هاي اضطراب


در مورد علل ايجاد اضطراب نمي توان با قاطعيت سخن گفت، شواهدي وجود دارد كه استعداد به اضطراب در دوران رشد قبل از تولد پيدا مي شود.اوتورانك ضربه تولد را علت اوليه اضطراب تلقي مي كرد.نظريه روانكاوي بر مسئله جدا شدن از مادر به عنوان منبع اضطراب تاكيد مي كند.ضربه هيجاني حاصل از جداييها نيز منبع اصلي اضطراب تلقي شده است.پاسخ اضطراب را برخي از محققان به عنوان پاسخي ياد گرفته تلقي مي كنند.(راو به نقل از وهاب زاده 1380).


اما آنچه كه مسلم به نظر مي رسد سن، جنس، موقعيت اجتماعي، اقتصادي، شرايط خاص زماني و مكاني، فرهنگ عمومي و خرده فرهنگ و ده ها عامل ديگر در اين پديده دخالت دارد.از سوي ديگر، هر چند در تمدن امروزي تشويش به افزايش ورم مفاصل و بيماريهاي مشابه و كاهش خلاقيت منجر مي شود، در حالي كه تعارض خفيف به پيشرفت فكر بشر كمك مي كند، (راجرز به نقل از سرمد 1384) اما واقعيت اين است كه اولاً عوامل مؤثر در پيدايش حالات عاطفي و طرز ابراز عواطف به رشد رواني و فعاليتهاي عضلاني يا حسي – حركتي افراد با يكديگر تفاوت فاحش دارد، علل ابتلاي آنها به اضطراب نيز نمي تواند يكسان باشد.ثانياً يك حالت عاطفي نظير اضطراب نمي تواند رد نزد همه يكنواخت عمل كند بلكه با توجه به پيشينه، تربيت، خصوصيات خلقي و تجربيات فردي و همچنين شرايط و موقعيتهاي خاص مربوط به اولين تجربه ها.. شيوه انطباق يافتن عاطفه تغيير مي كند.(احدي و محسني 1380)


به اين دليل شايسته است بر خلاف برخي از حالات عاطفي كه فقط يك علت يا لااقل يك علت مسلط دارند، در مورد اضطراب به دنبال علت بگرديم.
3- آثار و علايم اضطراب
اضطراب هم جسم و هم ذهن انسان را تحت تأثير قرار مي دهد.در واقع ، اعم از اينكه اضطراب به كودك با بزرگسال ، مرد يا زن، انسان شاغل يا بيكار، و مانند آن مربوط باشد، آثار و علايم آن تقريباً در نزد همه يكسان است با اين تفاوت كه هر كس با توجه به ويژگي هاي شخصيت خود در ابراز اين علايم با ديگري تفاوت دارد.بعضي از افراد فقط عكس العملهاي رفتاري نشان مي دهند.مثل مواظبت بيش از حد، تحريك پذيري، بيقراري، وابستگي مفرط، اشتغال خاطر يا محدود شدن فعاليت و تمركز حواس و بعضيها بيشتر واكنشهاي احشايي در يك يا چند دستگاه بدني دارد.(راو به نقل از وهاب زاده، 1380)


يك كودك كم تجربه خيلي ساده تر از يك بزرگسال با تجربه اضطراب خود را آشكار مي سازد علاوه بر تجربه عوالم متعددي در كتمان يا اظهار اضطراب دخالت دارد.براي روان شدن مطلب، آثار و علايم اضطراب را از سه زاويه بررسي مي كنيم.گفته اند اضطراب كودك به شكلهاي مختلف ظاهر مي شود: خوابيدن بدون احساس خستگي، گوشه گيري و پناه بردن به خيالبافي، دست زدن به اعمال كودكانه پايين تر از سن خود، تشويش و ناتواني در تصميم گيري، رنجاندن بي دليل ديگران و احساس عدم شايستگي.(راجرز به نقل از سرمد، 1384)


بدون شك اين آثار و علايم در نزد همه كودكان يكسان ديده نمي شود حتي در ادوار مختلف كودكي در نزد همه كودكان يكسان نيست و در يك كودك واحد هم تفاوت دارد، پسر و دختر به يك اندازه هر كدام از اين واكنشها را نشان نمي دهند و خلاصه تفاوتهاي فردي كودكان مانع از آن است كه بتوان چنين علايمي را كلي تلقي كرد.به علاوه در مورد نوجوانان و تجلي اضطراب در نزد آنها فراوان سخن گفته و نوشته اند.(راجرز به نقل از سرمد 1380)


اما آنچه مهم است اينكه اين دوره علايم و خصوصيات خاص خود را دارا مي باشد كه آن را از ديگر سطوح زندگي كاملاً متمايز مي كند.
3-1- علايم جسماني


اضطراب اغلب با يك يا چند مورد از احساسهاي جسمي همراه مي گردد.مثل احساس خالي شدن سردل، تنگي قفسه سينه، تپش قلب، تعريق، سردرد، ميل جبري ناگهاني براي دفع ادرار، بيقراري و ميل براي حركت، لرزش (كاپلان و سادوك به نقل از پورافكاري 1381). درد عضلاني ، كشش در عضلات، خشكي دهان، سرگيجه، ناراحتي معده، لرزش دست و بدن و دل درد از جمله علايم جسمي شايع در اضطراب مي باشند.
همچنين اضطراب باعث به وجود آمدن تغييرات فيزيولوژيك در بدن مي گردد كه ضمن آن بدن خود را گوش به زنگ و آماده براي فعاليت شديد جسماني مي نمايد.در طول اضطراب بعضي از فرآيندهاي بدني تحريك و بعضي ديگر مهار مي شوند.


دستگاه قلب و عروق تحريك مي شود، قلب تندتر مي زند، فشارخون ثابت مي ماند و يا براي راندن خون بيشتري به عضلات افزايش مي يابد.كبد قند ترشح مي كند و غدد فوق كليوي اپي نفرين توليد مي كنند.دستگاه معدي روده اي مهار مي شود و ترشحات و فعاليت دودي آن كاهش پيدا مي كند.اين تطابقهاي بدني موجود زنده را آماده فعاليت مي سازد.خوني كه موقتاً از دستگاههاي ديگر بيرون رانده شده در اختيار دستگاه عضلاني قرار مي گيرد.تظاهر بدني يا حرمتي –

احشايي اضطراب نتيجه پاسخهاي فيزيولوژي دستگاههاي مختلف بدن به افزايش اپي نفرين است.پاسخ پوستي شامل رنگ پريدگي، تعريق، راست شدن موها و لرزيدن عضلات سطحي مي باشد.پاسخ قلبي عروقي معمولاً شامل تاكيكاردي و تپش قلب ، افزايش فشار خود سيستوليك و انقباضهاي قلبي زودرس است.گاهي عكس العمل سيستم قلبي عروقي از نوع كاستي فعاليت است كه منجر به ضعف و سستي مي شود.در پاسخ گوارشي، خشكي دهان به علت مهار غدد بزاقي وجود دارد، علاوه بر اين احساس مزة بد در دهان، بي اشتهايي ، تهوع، استفراغ، زور و پيچ، اتساع معده و احساس چيزي متحرك در معده،

اسهال يا يبوست ممكن است عارض گردد.پاسخ تنفسي ممكن است شامل تنفس تند و سريع، آه كشيدن يا تهويه سريع باشد.پاسخ ادراري تناسلي شامل فوريت براي ادرار كردن، تكرار ادرار، ناتواني جنسي و درد لگني مي باشد و واكنش عضلاني استخواني ممكن است به صورت رعشه عضلاني ، گشادي سوراخهاي بيني ، سر درد تنشي كششي، انقباض و كشيدگي پشت گردن، لرزش صدا، شكايت از ورم مفاصل يا آرتريت يا درد مفاصل و يا انواع علايم ديگر در عضلات و مفاصل نمايان گردد.واكنش مردمك چشم گشادي آن است( راو به نقل از وهاب زاده 1380).
3-2- علايم رواني
علايم ادراكي اضطراب شامل نگراني، ترس ، حواس پرتي، بيخوابي، بي حوصلگي، و تحريك پذيري مي باشد( احمدي 1380) و تظاهرات رواني اضطراب عبارتند از: احساس تشويش و درك اين ناراحتي توسط قشر مخ، بنابراين شامل شناخت پاسخهاي فيزيولوژيك و نيز با خبر شدن از تشويق است.(راو به نقل از وهاب زاده 1380)


اضطراب همچنين دگرگوني ادراك را در ارتباط با زمان و مكان و افراد و معاني حوادث تسهيل مي كند.اين دگرگونيها با پايين آوردن سطح تمركز، كاهش فراخواني خاطرات و ايجاد اختلال در توانايي ربط دادن يك عبارت با عبارتي ديگر همراه است.(كاپلان و سادوك به نقل از پورافكاري 1381)


اضطراب بي شك در موارد شديد به تجلي احساس گناه نيز مي انجامد.يك وجه ديگر از تفكر هيجاني ، از جمله تفكر مضطربانه، انتخابي بودن آن است.بيمار مضطرب مستعد انتخاب بعضي از اقلام در محيط خود و چشم پوشي از اقلام ديگر بوده و به اين ترتيب سعي مي كند ثابت كند كه در ترسناك تلقي نمودن يك موقعيت و ابراز واكنش متناسب با آن حق دارد و يا برعكس، اضطراب او نابجا و غير ضروري است، اگر او اشتباهاً ترس خود را توجيه نمايد، اضطرابهاي او به وسيله واكنش انتخابي شدت خواهد يافت و به اين ترتيب حلقه اي معيوب از اضطراب، دگرگوني ادراك و افزايش اضطراب به وچود خواهد آمد.(كاپلان و سادوك به نقل از پورافكاري 1381)


بهنجاري از اضطراب ، مانند ديگر تنشهاي عاطفي مي تواند خود يك انگيزه براي رفتار باشد.مثلاً دانش آموزي كه درسي را خوب ياد نگرفته است ممكن است با اضطراب واكنش نشان دهد و همين اضطراب مانع از داوطلب شدن او براي پاسخگويي به درس در كلاس باشد، در عين حال اين اضطراب مي تواند او را برانگيزد تا درس را به خوبي ياد بگيرد تا بر آن حالت خويش غلبه كند.(نوابي نژاد 1381).
4-2- اضطراب بيمارگونه


مثل درد جسماني ، اضطراب مي تواند جنبه مرضي داشته باشد به اين ترتيب : وقتي كه بدن علت معلوم و يا به سبب يك اتفاق جزئي و كوچك عارض گردد و بدون جهت پايا و شديد باشد ( راو به نقل از وهاب زاده 1380) چنانچه اضطراب شديد باشد و تا مدتها ادامه پيدا كند، به طور معمول حالت خاص عصبي ايجاد مي كند و در فعاليت طبيعي و روزمره زندگي اختلال مي كند. زيرا افراد مضطرب خطاهاي بيشتري مرتكب مي شوند.اضطراب ناهنجار به درجات مختلف و

فراوانيهاي متفاوت متجلي مي گردد اما در نهايت شامل احساسات و رفتاري است كه از كارآيي عمل شخص، جلوگيري به عمل مي آورد. در اضطراب شديد و مزمن، شخص در يك حالت فشار و تنيدگي ناشي از تعارضات دروني قرار مي گيرد كه با وجود به كار گرفتن انواع مكانيزمهاي دفاعي نيز قادر به تخفيف آن نخواهد بود.چنين فردي معمولاً از سردرد، پشت درد و دل به هم خوردگي شكايت دارد و همه اوقات احساس خستگي مي كند و احساس شديدي از ناكامي دارد، بدون آنكه بداند از چه مي ترسد.اين حالت ترس مي تواند از چند دقيقه تا چندين روز و ماه دوام يابد.(نوابي نژاد1381)


4- انواع اضطراب
اگر چه در تعريف اضطراب مشكلاتي وجود دارد كه به سادگي نمي توان آن را حل كرد، اما در تقسيم بندي اضطراب تقريباً توافق همگاني وجود دارد.در واقع روان شناسان و ديگر متخصصان علوم رفتاري اضطراب و ساير حالات عاطفي را به دو نوع خفيف و شديد يا طبيعي و بيمار گونه تقسيم مي كنند.
4-1- اضطراب طبيعي
متخصان عقيده دارند كه حالت خفيف هر يك از هيجانهاي انسان نه فقط الزاماً بد و مخرب نيست، بلكه مي تواند سودمند باشد.براي مثال گفته اند: هيجانها در زندگي آدمي داراي اهميت فراواني مي باشد.به اين جهت وظيفة اصلي پرورشكاران، آموختن واكنشهاي هيجاني به ياد گيرندگان است.(پارسا 1380)
با توجه به نكته اخير، بايد گفت كه : به ندرت مي توان باور كرد كسي هيچوقت دچار اضطراب نشود ، زيرا زندگاني در هر مرحله و دوره و مكان و زماني سرشار از انواع فراز و نشيب و مملو از تجربيات تلخ و شيرين و انتظارات مطلوب و دلواپسي هاي متعدد است كه هر كدام به دليل يا به طريقي مي تواند اضطراب آور

باشد.به اين دليل، هر كس در هر زمان ممكن است تا حدودي دستخوش اضطراب شود و رفتارهايي گاه نامعقول از او سر بزند، اما هميشه به اين رفتار نابهنجار نمي گويند و چنين كسي را ناسازگار نمي خوانند.در واقع اين مسئله كه آيا اضطراب بهنجار است يا نابهنجار، بستگي به علت ، شدت و مدت آن دارد.(راو به نقل از وهاب زاده 1380)
اضطراب طبيعي و بهنجار شامل آن لحظات اضطراب آوري است كه براي مثال شخص قبل از ورود به جلسه امتحان تجربه مي كند يك اح

ساس درماندگي كه هيچكس قادر نيست براي مشكل پيچيده و مبهم خويش راه حلي بيابد.
5- نقش اضطراب
اضطراب در پويايي تمام اعمال انطباق بشري مقام اصلي را اشغال مي كند به طوري كه:
1- اضطراب پاسخ طبيعي است در مقابل تهديد.
2- اضطراب نيروي محركه بسياري از اعمال تطابقي ماست.به عنوان مثال اضطراب ناشي از نگراني از امنيت مالي ممكن است:


الف) فردي را وادار به جمع كردن ثروت فراوان نمايد؛
ب) فردي ديگر را وادار به طرح واقع بينانه در سرمايه گذاري، بيمه و برنامه دوره بازنشستگي نمايد؛
ج) از طرفي در فردي ثالث موجب وابستگي كامل گردد.
3- الگوي پيدايش اضطراب هميشه موجود و امري فطري است.شاهد اين مدعا مشاهدات روانپزشكان اطفال پرداخته اند كه بطور طبيعي با وابستگي اتكايي به مادر همراه است.
- مكانيسمهايي كه شخص به وسيله آنها از عهده اضطراب برآمده و در برابر آن از خود دفاع مي كند پايه و اساس پسيكو ديناميك و پسيكو پاتولوژي را تشكيل مي دهد.
- استفاده مستمر از مكانيسمهاي دفاعي خاص، منتهي به ايجاد خصوصيات شخصيتي يا صفات منشي مي شود.(راو به نقل از وهاب زاده، 1380)
6- ترس و اضطراب
اضطراب يك علامت هشدار دهنده است، خبر از خطري قريب الوقوع مي دهد و شخص را براي مقابله با تهديد آماده مي سازد.ترس، علامت هشدار دهنده مشابه، از اضطراب با خصوصيات زير تفكيك مي شود: ترس واكنش به تهديدي معلوم، خارجي، قطعي، و از نظر منشی بدون تعارض است.اضطراب واكنش در مقابل خطري نامعلوم، دروني، مبهم و از نظر منشأ همراه با تعارض است.تفكيك بين ترس و اضطراب به طور اتفاقي صورت گرفت.مترجمين اولية آثار فرويد1 كلمة آنگست2 آلماني را كه به معني ترس است، به عنوان اضطراب ترجمه كردند.فرويد خود معمولاً اين تفكيك را كه اضطراب با موضوعي سركوب شده و ناخودآگاه و

ترس با موضوعي معلوم و خارجي مربوط است، ناديده گرفته است و به وضوح، ترس نيز ممكن است به موضوعي ناخودآگاه، سركوب شده و دروني مربوط باشد كه به شيئي در دنياي خارج انتقال يافته باشد.مثلاً پسر بچه اي ممكن است از سگها بترسد، چون در واقع از پدر خود مي ترسد و به طور ناخودآگاه بين پدر خود و سگها تداعي ايجاد مي كند.(كاپلان و سادوك به نقل از پورافكاري 1381)
7- رابطه اضطراب با جنس
هر چند تحولات متعدد قرن بيستم در اكثر الگوهاي ارتباطي تغييرات مهمي به وجود آورده و براي مثال نقش زن و مرد را در خانه و جامعه به يكديگر ن

زديكتر كرده، اما هنوز هم دنياي دو جنس مذكر و مؤنث يكسان نيست و تقريباً در كليه جوامع براي هر جنس، دنياي جداگانه اي وجود دارد.طبعاً هر چه از جامعه صنعتي و داراي زنان شاغل در كنار مردان و نيز داراي عده بسيار معدودي فرزند، به جوامع كمتر صنعتي و بيشتر سنتي با زنان بيشتر خانه دار و عده بسيار

زيادتري فرزند نزديك شويم بين دو دنياي ياد شده فاصله زيادتري مشاهده مي شود تا در نهايت زن و مرد در دو قطب ديده شوند.به عنوان يك نمونه كوچك از اين طرز تفكر قطبي در جامعه خودمان مي توان به تركيب «جنس مخالف» اشاره كرد كه هر چند مثلاً در زبان انگليسي نيز عيناً همين تركيب وجود دارد، اما مفاهيم اين دو تركيب يكسان نيست.در واقع، هنگامي كه يك انگليس زبان اصطلاح «جنس مخالف» را به كار مي برد، فقط از لحاظ زن يا مرد بودن يك نفر را در طرف

مخالف ديگري قرار مي دهد تا خواننده يا شنونده دقيقاً بداند به كدام جنس تعلق دارد.اما در زبان فارسي اصطلاح «جنس مخالف» فقط به عدم تشابه زن و مرد اشاره ندارد بلكه در اغلب مواقع مخالفت نقشها و رفتارهاي دو جنس از آن مستفاد مي شود.همچنين در كتب روان شناسي نكته هايي از اين قبيل عنوان مي شود كه تحول عاطفي دختر متفاوت از پسر است.دختر جوان مدت زمان طولاني تري با روياهاي خود زندگي مي كند.( احدي و محسني 1380)


ولي معمولاً به ريشه هاي اين تفاوت اشاره نمي كنند يا صرفاً در برش عرضي زمان آن را مي بينند در حالي كه واقعيت اين است كه تفاوتهاي عاطفي دو جنس با توجه به سن آنها متفاوت است و عواطف كلاً يا اكثر به عوامل اجتماعي بستگي دارد.(راجرز به نقل از سرمد 1384)

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید