بخشی از مقاله

چکیده

امروزه یکی از جدیدترین دیدگاه هایی که در زمینه ی یادگیری و آموزش مطرح می باشد، نظریه سازنده گرایی است. اگرچه دیدگاه سازنده گرایی در چند سال اخیر در زمینه های گوناگون رویکردهای یاددهی– یادگیری مطرح بوده است، اما این نظریه از سابقه ای طولانی برخوردار است. ریشه های اولیه این نظریه به آثار ارسطو، افلاطون، لاک، کانت و پستالوزی و ... برمی گردد. نظریهی سازندهگرایی(سازندگی یادگیری) برخاسته از تفکر نسبیگرایی معرفتشناختی بوده و دارای پشتوانههای فلسفی و روانشناختی متقن و محکمی میباشد. نسبیگرایی معرفتشناختی هر چیزی را نسبت به چیز دیگر مورد داوری قرار میدهد و هیچ چیز قطعی و مسلم تلقی نمیشود. در این پژوهش از روش توصیفی- تحلیلی استفاده شده است. بر همین اساس، در آغاز مقاله نظریه ی سازندهگرایی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته و در این زمینه از فلسفههای واقعگرایی و نسبیگرایی معرفت شناختی بهره گرفته شده و سپس به کاربردهای آموزشی آن پرداخته شده است. بر اساس دیدگاه سازندهگرایی هدفهای آموزشی در محیط یادگیری باید بیشترین تأکید را بر پرورش تفکر انتقادی و تفکر عمقی داشته باشند. محتوای کتب درسی نیز باید قابل تغییر و بازنگری باشند. نسبیگرایی معرفتشناختی بر روشهای تدریس غیرمستقیم یا دانشآموز محور تأکید میکند. روشهایی که بر اساس آنها فراگیران در محور فعالیت قرار گرفته و منفعل نیستند.
×
واژگان کلیدی:سازندهگرایی، نسبی گرایی معرفت شناختی، تعلیم و تربیت، روش تدریس، محتوا و هدف

×

×

1


مقدمه

در نیمهی اول قرن بیستم تقریبا در تمام رشتههای درسی، تدریس مدرسهای به عنوان تنها الگوی آموزشی بوده است؛ که از اصطلاحات گوناگونی همچون رفتارگرایی1، عینیتگرایی2 و اثباتگرایی3 از آنها یاد میشود. اخیرا چهارچوب معرفتشناختی جدیدی در تقابل کامل با این الگوی سنتی مطرح شده که سازندهگرایی4 نام دارد(باهرر، .(16 :2000 آنچه مسلم است امروزه دیدگاه سازندهگرایی دارای وجهه و نامی در آموزش و پرورش است که به نظر میرسد در اهداف، منابع درسی و روشهای آموزشی معلمان نمایان است (بروکس، .(18 :1999 صاحبنظران در اینباره بر این باورند که دانش به وسیلهی یادگیرنده ساخته میشود. به عبارت دیگر طبق نظریهی سازندهگرایی، فراگیران ظرفهای خالی نیستند که از راه یادگیری باید پر شوند بلکه آنها ارگانیسمهای فعالی هستند که معنی را جستجو میکنند (دریسکول، .(36 :1994 اگر نظریههای فلسفی و روانشناختی گذشته را جستجو کنیم، ریشههای سازندهگرایی را در نوشتههای افرادی مانند برونر، الریکنایسر،کانت،کوهن، دیویی، هابرماس، دکارت، پاسکال، اسپینوزا، کواین، سانتایانا، لاک و ...میتوانیم بیابیم(شیخیفینی، .(3 :1381 بر همین اساس نظریهی سازندگی یادگیری که برخاسته از فلسفهی نسبیگرایی معرفتشناختی است، مطرح میشود. نسبیگرایی معرفتشناختی هر چیزی را نسبت به چیز دیگر مورد داوری قرار میدهد و هیچ چیز قطعی و مسلم تلقی نمیشود. این فلسفه با فلسفهی واقعگرایی که زیربنای برخی نظریههای دیگر یادگیری است؛ به ویژه یادگیری در مکتب رفتارگرایی، تفاوت دارد. در فلسفهی واقعگرایی دانش امری قطعی و ثابتی و مستقل از یادگیرنده تصور میشود. در حالی که در فلسفهی نسبیگرایی دانش وابسته به یادگیرنده و امری نسبی فرض میشود.در حقیقت نسبیگراییمعرفت-

شناختی فلسفهی اصلی و زیربنای نظریهی سازندهگرایی است (آریاستاین، (9 – 10 :2008 دیدگاه سازندهگرایی(نظریه سازندگی یادگیری) علاوه بر سوابق فلسفی دارای پشتوانههای روانشناسی معاصر نیز
هست. از جملهی اینها مشخصا میتوان به نظریهی تحول شناختی پیاژه و نظریههای تعاملی- فرهنگی برونر و ویگوتسکی اشاره کرد.در همهی این نظریهها فرض بر این است که یادگیرنده در جریان یادگیری فعال است و دانش توسط او ساخته میشود(کوبرن، (47 :1377


1-behaviorism 2-objectivism 3-positivism 4-constructivism


2


عینیتگرایی یا واقعگرایی1

فلسفهی زیر بنای نظریههای معروف جاری،یعنی همان نظریههای وابسته به مکتب رفتارگرایی،عینیتگرایی است. این فلسفه، واقعگرایی نیز نامیده میشود.طبق فلسفهی عینیتگرایی یا واقعگرایی،چیزی به نام دانش عینی وجود دارد و معلم میتواند این دانش را به کمک زبان به یادگیرندگان انتقال دهد(دریسکول، .(23 :1994 بنابر فلسفهی عینیت-

گرایی در جهان هستی اشیا، رویدادها و فرایندها وجود دارند و از ادراک همهی انسانها و همهی اندیشهها یا نظریهپردازیها دربارهی آنها مستقلاند. این استقلال بدین معنی است که اگر حتی هیچ انسانی وجود نمیداشت که آنها را ادراک کند یا درباره ی آنها بیندیشد، باز هم به موجودیت خود ادامه میدادند.(نولا، .(32 :1998هم چنین، طبق فلسفهی واقعگرایی یا عینیتگرایی،دانش مربوط به جهان هستی از راه تجربهی یادگیرنده یا کاربرد حواس او به دست میآید. هرچه این تجربه بیشتر و عمیقترمی شود، باز نمایی دانش کسب شده از جهان هستی در ذهن یادگیرنده با واقعیت جهان بیشتر مطابقت مییابد. به دیگر سخن، دانش مستقل از یادگیرنده است و"یادگیری عبارت است از انتقال این دانش از جهان بیرون به درون یادگیرنده "(دریسکول، .(36 :1994

تعریف عینیگرا و نسبیگرا از واقعیت، محیط و تجربه


اصطلاح واقعیت برای عینیتگراها به یک وجود مطلق مستقل از انسان، اشاره میکند.برای آنان واقعیت و وجود، معانی مشابهی هستند.به سخن دیگر، برای پیروان عینیتگرایی اصطلاح واقعیت به اشیا که به خودی خود وجود دارند، اشاره می کند. برای نسبیگراها واقعیت عبارت است از تفسیرهایی که فرد از خودش و محیط پیرامون خودش به عمل میآورد. بنابراین اگر پذیرفته شود که، واقیعت تفسیر یا معنی فرد از جهان است، نه یک جهان مستقل عینی، آنگاه باید پذیرفت که واقعیت همواره در حال تغییر است. برای پیروان عینیتگرایی، محیط فیزیکی و روانشناختی یک چیز است؛ محیطی که فرد را احاطه کرده است عبارت است از تمام عوامل فیزیکی و اجتماعی اطراف او، در مقابل پیروان نسبیگرایی فقط به محیط روانشناختی باور دارند، محیط روانشناختی به برداشتهای فرد از محیط عینی گفته میشود.چون که محیطهای روانشناختی افراد با هم فرق دارند، ممکن است دو نفر که به ظاهر در محیط فیزیکی یا اجتماعی واحدی زندگی میکنند، محیطهای روانشناختی به طور کامل متفاوتی داشته باشند(سی، .(13 – 16 :2007


1-Realism


3


برای پیروان عینیتگرایی، تجربه مانند واقعیت یک معنی به طور کامل عینی دارد.از جمله برای رفتارگراها تجربه عبارت است از فرآیند شرطی شدن که به وسیلهی آن ارگانیسم یا پاسخهای تازهای را میآموزد یا پاسخهای قبلی خود را تغییر میدهد و این کار از راه تأثیر محرکهای مختلف بر او صورت میپذیرد، در مقابل پیروان فلسفهی نسبیگرایی،تجربه را برحسب تعامل عمدی فرد با محیط روانشناختی او و درک نتایج این تعامل تعریف میکند(مرادی، .(3 – 4 :1384

روش پژوهش


پژوهش حاضر کیفی و به شیوه ی تحلیلی- استنتاجی می باشد. در این پژوهش از روش کتابخانهای جهت جمع-

آوری اطلاعات استفاده شده است. بنابراین با استفاده از روش کتابخانهای، از اسناد و مدارک، کتابها، مجلات علمی-پژوهشی، پایاننامه ها و همچنین با مراجعه به سایتهای معتبر اینترنتی، فیشبرداری انجام و اطلاعات جمعآوری شد. در این پژوهش مهمترین مبنا و معیار در تجزیه و تحلیل اطلاعات مشخصا عقل، منطق، تفکر و استدلال است (حافظنیا، (232 :1382

بنیان فلسفی نظریهی سازندهگرایی


همانگونه که بیان شد، نظریهی سازندگی یادگیری از نظریههای جدیدی محسوب میشود که شهرت آن به سرعت در حال فزونی است. در سه دههی گذشته، مقالههای علمی زیادی دربارهی جنبههای مختلف سازندگی و رابطهی آن با آموزش منتشر شده است، گزارشهای بیشماری در کنفرانسها و سایر مجامع علمی دربارهی آن ارائه شده و کتابهای متعددی به آن اختصاص یافته است. در حال حاضر نظریهی سازندگی پذیرش عام یافته است و اکنون این نظریه در آموزش علوم یک تغییر برنامه(پارادایم)محسوب میشود(متهیوس، .(10 :1998 پر واضح است که فلسفهی زیر بنای نظریهی سازندگی با فلسفهی زیر بنای برخی از دیگر نظریههای یادگیری به ویژه نظریههای وابسته به رویکردهای رفتارگرایی متفاوت است. سازندهگرایان تأکید دارند که دانش کشف نمیشود بلکه ساخته میشود. سازندهگرایی در واقع مخالف با این سخن معروف پایدارگرایان در فلسفه است که میگویند: » تربیت مستلزم تعلیم است، و تعلیم مستلزم معرفت. معرفت، حقیقت است و حقیقت در همه جا یکسان است. بنابراین تربیت باید در همه جا یکسان باشد)«نلر، :1377 .(55


4


از آنجا که آشنایی با فلسفهی زیر بنای نظریهها، ما را در درک نظریهها یاری میدهد، ابتدا فلسفهی زیر بنای نظریهی سازندگی را بیانمیکنیم. در صد سال اخیر، روانشناسی از فلسفه فاصله گرفته است و به صورت یک علم نسبتا مستقل در آمده اما جدایی آن از فلسفه ناممکن است.هیچ علمی به طور کامل از فلسفه مستقل نیست. بنا به گفتهی بیگه و شرمیس، حتی فیزیکدانان بر این باورند که پذیرفتن فرضهایی دربارهی مواد و فرایندهای مورد مطالعه، به آنها کمک میکند.لذا آنان نیز در مباحث فلسفی درگیر میشوند. از آنجا که روانشناسی بیشتر از هر علم دیگری با مفاهیم مربوط به ماهیت و چگونگی دانشاندوزی به وسیلهی انسان سر و کار دارد (که اینها خود از مباحث اساسی فلسفه به شمار میآیند)،روانشناسی بیش تر از علوم دیگر به فلسفه وابسته است (بیگه، شرمیس، .(55 :1999

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید