بخشی از مقاله

تحلیل ژئوپلیتیکی قفقاز جنوبی وتاثیر آن بر امنیت ملی ایران باتاکید بر(گرجستان)

-1 بيان مسئله:
دقت در وضعيت جديد ژئوپليتيک قفقاز جنوبی نشان می دهد که بعد از فروپاشی شوروی و به استقلال رسيدن جمهوری های منطقه قفقاز،وضعيت راهبردی و جغرافيای سياسی ايران در منطقه اهميت زيادی پيدا کرده است. ايران از لحاظ جغرافيايی مانند پلی است که آسيای مرکزی را به اروپا متصل می سازد.از طرف ديگر ايران به دليل واقع شدن در بين دو منطقه بسيار مهم خليج فارس و قفقاز و برخورداری از دو منطقه ژئوپليتيکی در شمال و جنوب،موقعيتی كم نظير در عرصه معادلات بين المللی و منطقه ای پيدا کرده است.


لذا فروپاشي شوروي و بدنبال آن گسترش ناتو به منطقه قفقاز جنوبي،يك تغيير ژئوپليتيك اساسي در مرزهاي شمالي ايران بود كه بر روند سياست خارجي و امنيتي جمهوري اسلامي ايران تاثير قابل ملاحظه اي گذاشت،نزديكي جغرافيايي ايران به اين منطقه ووجود پيوند هاي تاريخي و فرهنگي و تعلق ملت هاي منطقه به حوزه تمدني ايران،همچنين تمايل كشورهاي اين منطقه به امريكا از جمله عواملي است كه بر شدت اين تهديدات امنيتي افزوده است بدين ترتيب با حضور قدرت هاي بزرگ در منطقه قفقاز جنوبي و مشخصاً كشور گرجستان به عنوان يكي از زير محيط هاي امنيتي منطقه اي ايران،ملاحظات امنيتي جديدي را در منطقه ايجاد نموده و امنيت ملي و منافع جمهوري اسلامي ايران را متاثر ساخته است.


در عين حال وضعيت ژئوپليتيکی جديد برتی ايران،مشکلات امنيتی و مرزی به همراه آورده است که بايد مورد توجه دقيق قرار گيرد.هدف سياست خارجی در اين شرايط جديد بايد در جهت بهره برداری از فرصت ها و اجتناب از تهديدات باشد.در اين پژوهش سعی می شود تا ضمن تبيين وضعيت ژئوپليتيکی جديد منطقه،تاثيرات امنيتی و اقتصادی کشورهای اين منطقه بعد از فروپاشی،بر ايران مورد بررسی قرار گيرد ومشکلات و بحرانهايی که اين کشورها با آن مواجه هستند و همچنين پتانسيل های بالايی راکه در زمينه های مختلف سياسی،اقتصادی و فرهنگی و.... دارا هستند،نمايان شود.


اهداف و منافع کشورها و قدرت های منطقه ای و جهانی و سياست هايی که آنها برای رسيدن به منافع مورد نظر خود اعمال می کنند،همه مسائلی است که به لحاظ موقعيت ژئوپليتيکی منطقه به نوعی با منافع ملی کشور ما در تقابل و تعامل هستند كه مورد بررسی قرار می گيرد.


در اين ميان جمهوري گرجستان با توجه به شرايط پديد آمده در منطقه،اهميت استراتژيکی خاصی برای منطقه و برای کشور ما پيدا کرده است. لذا سعی شده است که با تبيين وضعيت ژئوپليتيکی اين کشور که با قرار دادن تحولات خود در چهار چوب روابط گسترده بين المللی موجب بروز اختلافاتی شده و نقش اين کشور بر تحولات سياسی و اقتصادی منطقه و جهان مورد بحث وبررسی قرار مي گيرد.


1-2 اهميت موضوع(تحقيق)
فروپاشی اتحاد شوروی وتشکيل کشورهای جديد نياز مبرم به مطالعات و آشنايی با کشور های تازه استقلال يافته در آغاز فروپاشي احساس مي شد.اهميت استراتژيکی و ژئوپليتيکی منطقه قفقاز ،کمبود اطلاعات تخصصی و ضعف آگاهی عمومی نسبت به اين کشورها که سال های طولانی زير شديدترين نظارت های سانسوری،کمونيستي قرار داشتند و وجود اقوام و فرهنگ های مختلف در اين مناطق همراه با منافع غني وظرفيت های اقتصادی بالا که زمانی پشت پرده آهنين قرار داشتند و مشترکات فرهنگی،تاريخی،دينی،به همراه پيوند های عميقی که بين ايران و کشورها در طول تاريخ برقرار بوده ،مبنای بسيار مهمی برای مطالعه وتحقيق در مورد اين کشورها می باشد.همچنين درک اين موضوع که بازيابی هويت ملی و فرهنگی مردمان قفقاز و رشد وتوسعه اقتصادی اجتماعی آنها صلح و ثبات را در منطقه وسيعی از جهان فراهم ساخت،اهميت تحقيق وپژوهش را بيش از پيش آشکار می سازد و راهنمای خوبی برای ما در کشف واقعيت های ژئوپليتيکی منطقه و ارائه گزارش هرچند مختصر و ناقص خواهد بود.


1-3 انگيزه های تحقيق
پيدايش حوزه های جديد ژئوپليتيکی پس از تحولات نظام بين الملل وتغييرات حاصل شده در جغرافيای سياسی منطقه قفقاز سبب بروز بحران ها ومشکلات عديده ای در منطقه شد که در نهايت موجب بروز چالش ها و تاثيرات سياسی،اقتصادی و اجتماعی آنها بر وضعيت ژئوپليتيکی جديد ايران شد.تهديد های منافع ملی به لحاظ هم مرز بودن اين منطقه با ايران و لزوم شناخت منافع ملی از يک طرف و عدم آگاهيهای کافی مردم از منطقه و ريشه های بحران ها و حوادث و معاهدات تاريخی که باعث گسستگی قلمرو کنونی قفقاز جنوبی(گرجستان،ارمنستان،آذربايجان) از پيکره اصلی ايران زمين شده و همچنين انگيزه و علاقه شخصی نگارنده به گرجستان با توجه به اهميتش به عنوان کشوری تاثير گذار در منطقه،محرک و انگيزه اصلی موضوع بود.


1-4 اهداف تحقيق
- آشنايی با حوزه های جديد ژئوپليتيکی و ژئواکونوميکی در منطقه بعد از فروپاشی شوروی
- بررسی و تحليل مشکلات و بحران های موجود در کشور های منطقه وتاثيرگذاری آنها بر ايران و به چالش کشاندن منافع ملی کشور ( ايران)
-ريشه يابی علل تاريخی بحران های منطقه قفقاز جنوبی به خصوص کشور گرجستان و تاثيرات امنيتی و اقتصادی و سياسی آن بر منطقه و ايران
1-5 پيشينه تحقيق:


بي شك يكي از مهم ترين انگيزه هاي محقق در انتخاب اين موضوع،عدم ارائه پژوهش جامع و روشن در اين زمينه بوده است.محقق بر اين عقيده است كه عليرغم انجام پژوهش ها و تحقيقاتي در زمينه هاي امنيت ملي ايران و قفقاز جنوبي تا كنون هيچ كدام از آنها به صورت مستقل به بررسي ژئوپليتيك گرجستان و تاثير آن بر امنيت ملي جمهوري اسلامي ايران نپرداخته اند براي روشن شدن پيشينه تحقيق به ذكر چند نمونه از پژوهش هاي انجام شده در اين زمينه اكتفا مي كنيم


دكتر بهرام امير احمديان در كتاب خود تحت عنوان ((جغرافياي كامل قفقاز))به بحث در اين رابطه پرداخته است.ايشان در اين كتاب جغرافياي سه جمهوري(گرجستان،ارمنستان، آذربايجان)را به طور كامل مورد بررسي قرار داده اند.دكتر محمد حسين افشردي از ديگر محققاني است كه در كتاب خود تحت عنوان ((ژئوپليتيك قفقاز و سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران))به بحث در اين رابطه پرداخته است.ايشان دراين كتاب ضمن پرداختن به مفهوم ژئوپليتيك وموقعيت استراتژيكي منطقه قفقازجنوبي ووضعيت نظامي،امنيتي،فرهنگي،ارتباطي و سياسي كشورهاي آن منطقه و روابط و مناسبات اين كشورها به جمهوري اسلامي ايران را مورد بررسي قرار داده است.
پژوهش هاي متعدد ديگري نيز در اين زمينه انجام شده است كه

از جمله كتاب(( امنيت در قفقاز جنوبي )) آقاي احمد كاظمي و...............
1-6 سؤالات تحقيق:


1-آيا حضور قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای در قفقازجنوبي منافع ملی ما را تهديد می کند و چه تهديداتي قدرت ملی ايران در منطقه از بين خواهد برد؟
2- علايق و اهداف اصلی ژئوپليتيکی ايران در منطقه کدامند ؟
1-7 فرضيات تحقيق:


-حضور قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای در قفقازجنوبي منافع ملی ما را تهديد می کند
- علايق و اهداف اصلی ژئوپليتيکی ايران در منطقه علاوه بر مسائل اقتصادی و فرهنگی مسائل سياسی و امنيتی است.
1-8 تعريف مفاهيم:


ژئوپليتيك:
-از مطالعه متون ژئوپليتيك مي توان چنين استنباط نمود كه ژئوپليتيك، روش و ابزاري در خدمت سياست خارجي براي شناخت و تحليل دقيق تر تحولات جاري و آينده است و مفاهيم متفاوتي را در عرصه هاي گوناگون، همچون كسب قدرت، تأثير عوامل جغرافيايي بر سياست و استراتژي ژئوپليتيك اينك بيش از گذشته به عنوان عاملي براي واقع گرايانه ساختن سياست خارجي كشورها مورد توجه قرار گرفته است. (واعظي:1387، 26 ـ 25)


-ژئوپليتيك علمي است كه تاثير عوامل جغرافيايي را بر سياست داخلي و خارجي حكومت ها و روابط بين الملل بررسي ميكند،آنچه مسلم است عوامل جغرافيايي در اداره امور داخلي (سياست داخلي) و سياست خارجي روابط بين الملل نقش تعيين كننده اي دارد(عزتي:1371، 1)


دكتر حافظ نيا، تعريف ژئوپليتيك را در قالب يك مفهوم بيان مي كند كه در آن سه عنصر اصلي يعني جغرافيا، قدرت و سياست داراي خصلت ذاتي مي باشند. «ژئوپليتيك عبارتست از: ‌علم مطالعه روابط متقابل جغرافيا، قدرت و سياست و كنشهاي ناشي از تركيب آنها با همديگر»(حافظ نيا؛ 1385 :37).
در واقع، حافظ نيا، موضوع ژئوپليتيك را رفتار گروه هاي انساني متشكل نسبت به يكديگر بر پايه جغرافيا، قدرت و سياست مي داند (حافظ نيا، 1384: 56 – 55).


دکتر مجتهدزاده ژئوپليتيک را اينگونه تعريف می نمايد: «مطالعه اثرگذاری عوامل جغرافيايی در تصميم گيريهای سياسی صاحبان قدرت»(مجتهدزاده؛ 1381 : 20) و يا «مطالعه روابط همکاری يا رقابت ميان قدرتها براساس امکاناتی که محيط جغرافيايی در اختيار می گذارد يا امکاناتی که در اين راستا می توان از محيط جغرافيايی گرفت»(مجتهدزاده؛ 1381):
امنيت ملي:
امنيت در لغت به معناي در امان بودن، ايمني و بي ترسي است و اين ويژگي در وضعيتي حاصل مي شود كه تهديد و خطري وجود نداشته باشد. از آنجا كه امنيت پديده اي نسبي، ذهني و تجزيه ناپذير است، ارائه تعريفي دقيق از آن بسيار مشكل است. چنانچه انديشمندان مختلف همواره تعاريف متعدد از آن ارائه كرده اند. براي نمونه «برژينسكي» نظريه پرداز و سياست مدار امريكايي، امنيت ملي را وجود اوضاعي مبتني بر حفظ و برقراري اقداماتي مي داند كه كشور را از اعمال نفوذ دشمن، مصون نگه دارد يا انديشمند ديگري به نام «آرنولد و لفرز» امنيت ملي را به طور عيني به معناي فقدان تهديد نسبي به ارزش هاي مكتبيه و به طور ذهني به مفهوم ترس از حمله به اينگونه ارزش هاي مي داند.


مسأله امنيت ملي و اولويت هاي آن براي هر كشور از اهميت به سزايي بر خورد دار مي باشد، لذا واحدهاي ملي براي تأمين امنيت ملي خود، به تدوين استراتژي هاي ملي دست مي زنند و اين استراتژي‌ها، مقابله با تهديدات هستند و راهكارهاي دراز مدت براي مقابله با نا امني محسوب مي شوند و در حقيقت و ظيفه اصلي استراتژي هاي امنيت ملي اين است كه تهديدات را به ضد تهديدات (فرصت) تبديل كنند. بنابراين تأمين امنيت ملي، مهم ترين دغدغه كشورها و واحد هاي سياسي را تشكيل مي دهد. (كاظمي: 1384، 26 ـ 23)


1-9 قلمرو تحقيق
منطقه قفقاز جنوبی شامل سه جمهوری گرجستان،آذربايجان و ارمنستان است که از نظام اتحاد جماهير شوروی سابق جدا شده و استقلال يافته اند و از شمال با روسيه (قفقاز شمالی) و از طرف جنوب به ايران و ترکيه،از طرف شرق به سواحل ديای خزر(کرانه های غربی) و از طرف غرب با کرانه های دريای سياه هم مرز می باشد.تاکيد اين پژوهش بيشتر بر جمهوری گرجستان است که در ميانه و غرب قفقاز جنوبی(ماوراء قفقاز) واقع شده است.
1-10 روش تحقيق و جمع آوری اطلاعات:


در اين پژوهش سعي شده است با شيوه كيفي و به بهره مندي از روش هاي توصيفي-تبييني به تحليل جامع از موضوع مورد نظر پرداخته شده و نتايجي روشن و مناسب حاصل گردد


بديهي است كه با توجه به ماهيت موضوع مورد بحث و نيازمندي محقق به توصيف و بررسي داده ها با استفاده از سير تاريخي موضوع و تلفيق و تحليل آن با شرايط موجود و ارائه چشم اندازي از آينده آن،روش فوق الذكر مناسب ترين شيوه براي اين پژوهش مي باشد
شيوه دستيابي به اطلاعات در اين پژوهش بر استفاده از اطلاعات كتابخانه اي،شامل اسناد و متون موجود در اين زمينه و همچنين استفاده از منابع،نشريات و مقالات چاپ شده ي ديگر در كنار بهره مندي از جديدترين اطلاعات با استفاده از اينترنت خواهد بود.
1-11 محدوديت های تحقيق


مطابق آنچه در تحقيقاتي از اين نوع قابل تصور است،محقق در انجام اين پروژه با محدوديت ها و مشكلاتي روبرو بوده است،به عنوان نمونه عدم آشنايي محقق با زبان و فرهنگ گرجي و همچنين محدوديت دسترسي به منابع خارجي موجود در اين كشورها و اسناد مربوط به روابط دو جانبه با جمهوري اسلامي ايران،از مهم ترين موانع در اين زمينه بوده است.

 

1-1 سازماندهي رساله
اين پژوهش در پنج فصل به صورت زير تنظيم خواهد شد.
فصل اول به كليات تحقيق اختصاص دارد.در فصل دوم، به چهارچوب نظري تحقيق در قالب ژئوپليتيك و امنيت،پرداخته شده است
در فصل سوم به بررسي جغرافياي قفقاز جنوبي و ساختار گرجستان درآن پرداخته شده است و در فصل چهارم ضمن پرداختن به مفهوم امنيت ملي و تشريح منافع ايران در حوزه قفقاز جنوبي، به تاثير حضور قدرت هاي بزرگ و بحران هاي به وجود آمده در اين منطقه و چگونگي تاثيرات آن بر امنيت ملي ايران مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار گرفته است.
در فصل پنجم هم بر نتيجه گيري و ارائه پيشنهاد و جمع بندي مطالب پرداخته شده است.

2-1-1تعريف ومفهوم ژئوپليتيک:
ژئوپليتيك در مفهوم مطلع خود در اواخر قرن نوزدهم وارد ادبيات سياسي نظامي شد و از آن پس به عنوان يك ابزار مفهومي در ادبيات نظامي، سياسي و روابط بين الملل به كار گرفته شد. ازمنظر ژئوپليتيك، شناخت ابعاد جغرافيايي در فرايند تحقيق بر نظمي منطقي و در روند تحليل بر بهره گيري از واقعيت هايي استوار مي باشد كه در طول زمان در ارتباط با مفهوم قدرت، اثرات خود را در صحنه سياسي يك محيط جغرافيايي بر جا نهاده اند. از اين رو تحليل ژئوپليتيك در اتخاذ سياست هاي عملي دولت ها مي تواند از قابليت خوبي برخوردار باشد.


نظريه پردازان ژئوپليتيك در پي اثبات اهميت آن سياست ملي هستند كه ناظر بر ملاحظاتي همچون دسترسي به مرزهاي طبيعي يك كشور، دسترسي به راه هاي مهم دريايي كنترل استراتژيك مناطق سرزميني مهم مي باشد. از آنجا كه بين عوامل جغرافيايي و سياست دولت ها ارتباط وجود دارد، دولت ها با توجه به اوضاع جغرافيايي سياسي و ژئوپليتيك دو مبحث مكمل هم ازيك موضوع علمي است و به مطالعه ي نقش آفريني قدرت سياسي در محيط جغرافيايي مي پردازند. مطالعه نقش آفريني درون كشوري پديده قدرت در چهارچوب مطالعات جغرافيايي سياسي پي گيري مي شود، حال آنكه مطالعه كاركرد منطقه اي وجهاني اين مكانيزم در حوزه مطالعات ژئوپليتيك قرار مي گيرد. (مجتهدزاده: 1381، 34)


برخی انديشمندان علوم سياسی وجامعه شناسی مانند ريموند و استراسولدو ايتاليايي ((جغرافيای سياسی))را رابطه فضايی و يا بعد سرزميني علم سياسی می دانند.از ديد جغرافيايی اين دانش را بايد تشخيص و مطالعه پديده های سياسی در محتوای فضايی يا((روی زمين)) آنها دانست. به هر حال توجه اصلی در جغرافيای سياسی حکومت است در حالی که حکومت يکی از پديده های جغرافيای سياسی، ومرز پديده مهم ديگری در اين مطالعه است رونق گرفتن جهانی انديشی با تولد جغرافيای سياسی همزمان بوده است و چندان دور از واقعيت نخواهد بود اگر گمان بر آن داريم که جهان انديشی قرن نوزدهم تولد جغرافيای سياسی را سبب گرديده است و جغرافياي سياسی را نظم و نظامی تازه بخشيده است.

 

2-1-2 عوامل موثر بر ژئوپليتيک
عواملی که در ژئوپليتيک موثرند به دو دسته كلي(( عوامل ثابت))و((عوامل متغيير)) تقسيم بندي مي شوند.(ژرژ،1349،28-30 )
عوامل ثابت در حقيقت همان پديده های طبيعی و جغرافيايی هستند و عوامل متغير که ممکن است برخی از آنها نيز منشا طبيعی داشته باشند به دليل مطرح بودن نقش کميت در آنها جزء عوامل متغيير محسوب مي شوند. موقعيت جغرافيايی در بين عوامل ثابت و انسان در بين عوامل متغير نقش دو قطب اصلی را در تحليل های ژئوپليتيک ايفا می کند.

الف) عوامل ثابت ژئوپليتيک
- موقعيت جغرافيايی شامل: موقعيت دريايي،موقعيت بري يا مركزي و موقعيت استراتژيكي.
- فضا و تقسيمات مربوط به آن در اصطلاح ژئوپليتيک مفهوم فضا شامل سرزمين هايی است که انسان توانسته در آنجا سکونت گزيند و يا به گونه ای در آن دخل و تصرف کند.


- وسعت خاک کشور
- وضع توپوگرافی(شکل خارجی زمين) شامل: شکل مرزها و وضعيت شبکه آبها و وضعيت ناهمواريها.
- شکل کشور:مقصوداز شکل هندسی کشورها يعنی فاصله قطرهای يک کشور تا مرکز جغرافيايي آن.
ب) عوامل متغير ژئوپليتيکی
- جمعيت: مطالعه جمعيت كشورها از ديدگاه ژئوپليتيك،مطالعه نحوه توزيع جغرافيايي آنهاست(يا بررسی جنبه های کمی و کيفی آن)
- منابع طبيعی(فروانی کيفيت منابع طبيعی)که شامل منابع غذايی و منابع معدنی است.


2-1-3واقع گرايي و ژئوپليتيك
واژه ي ژئوپليتيك براي اولين بار در سال 1899 توسط «رودلف كيلن» سوئدي به كار برده شد. او در هنگام بيان نظريه خود تحت عنوان «كشور: موجودي زنده» با ارائه ساختاري پنج وجهي از كشور، ساخت فيزيكي ـ فضايي كشور را ژئوپليتيك ناميد. اما ژئوپليتيك به معناي عمومي آن يعني «نقش عوامل جغرافيايي در سياست» قدمتي بسيار زياد دارد. (افشردي:1381، 5)


در بيشتر تعاريفي كه از ژئوپليتيك ارائه شده، تأثير عوامل جغرافيايي در سياست اشاره گرديده است. به عبارت ديگر ژئوپليتيك از جهتي عبارتست از مطالعه ترتيب و توالي قدرت در جهان سياسي تقسيم شده و از هم گسيخته، كه هم شكل جهاني اين ترتيب و توالي را در نظر دارد و هم اشكال منطقه اي آن را، جغرافيا از ديد سياست و چگونگي بهره برداري از جغرافيا در پيشبرد اهداف سياسي و ايجاد موازنه ي مفيد در بازي قدرت مي پردازد. (تقوي اصل: 1387، 27)
بسياري از انديشمندان واقع گرا در مورد تأثير موقعيت مكاني يك دولت بر توانايي هاي ملي و سمت گيري سياست خارجي آن، اتفاق نظر دارند. آنان مي گويند جغرافيا به گزينه هاي موجود براي دولت ها شكل مي بخشد و بر انتخاب هاي ممكن دولت در زمينه ي سياست خارجي تأثير مي گذارد. به عقيده آنها برخي دولت ها به واسطه جغرافياي خود در برابر بيگانگان آسيب پذيرترند. آنها دسترسي يك كشور به آبراهه هاي مهم و همچنين شكل مرزهاي آن را از نظري بي حفاظ يا با حفاظ بودن بر سياست خارجي آن كشور مؤثر مي دانند و در مجموع اغلب انديشمندان واقع گرا معتقدند عوامل جغرافيايي، جمعيت شناختي، منابع و عوامل ژئوپليتيك در نظريه ي واقع گرايي نقش محوري دارند. (دوئرتي وفالتزگراف: 1384، 145)
لذا رويكرد واقع گرايان در سياست خارجي به شناخت دقيق شرايط ژئوپليتيك بستگي دارد. در سال هاي اخير راهبردهايي چون گسترش ناتو به شرق، نمونه اي از بهره گيري ژئوپليتيك در سياست خارجي محسوب مي شود. (واعظي: 1387، 25 ـ 24)

2-2-1 امنيت
مسأله امنيت با وجود قدمت ديرينه اش، همواره يکي از مهم ترين مسائل در امر مملكت داري و يكي از پيچيده ترين مسائل در ميان مباحث علم سياست و روابط بين الملل و به همين خاطر مورد توجه سياستمداران و انديشمندان است. (سيف زاده: 1383، 27)


امنيت يک بستر و مجموعه ی متکثری است که اگر شاخص های آن آماده باشد، برای انسان نوعی آرامش و اطمينان به وجود می آورد (لرنی ؛ 1383: 19). امنيت عبارتست از: مصونيت کامل جان، مال و ناموس مردم از هرگونه تعرض و گزند که از مهمترين ضروريات زندگی اجتماعی است و تأمين آن، يک اصل و برای سلامت و بقای هر جامعه، حياتی است (قربان حسينی ؛ 1376: 30).


برژينسکی امنيت ملی را اين چنين تعريف می کند: وجود شرايط مبتنی بر حفظ و برقراری اقداماتی که کشور را از اعمال نفوذ دشمن مصون نگه دارد (برژينسکی ؛ 1369: 12).


« امنيت يك ارزش ذاتي است كه يك كشور بطور نسبي از آن برخوردار مي شود و مشتاق است كه به ميزان كمتر يا بيشتر به آن دست پيدا كند»(زارعي و دولاح؛ 1386: 14).


امنيت امروزه به يك موضوع بحث بر انگيز تبديل شده است. چنانچه حاميان اين حوزه بيشتر به دنبال روشن كردن مفروضاتي در اين زمينه براي پاسخگويي به مخاطبان خود هستند مطالعات امنيتي در حال حاضر در دوران گذار قرار گرفته و بنيادهاي آن ريشه در جنگ خود و نظام دو قطبي دارد، با توجه به واقعيت هاي موجود و انديشه هاي جديد با چالش هاي جديد مواجه شده است. (عبدالله خاني: 1383، 20)


از سوي ديگر نوعي اختلاف نظر در مفهوم امنيت از جهت قيود امنيت وجود دارد.بدين معنا كه برخي امنيت را فقدان تهديد يا فقدان تهديد يا خطر نسبت به ارزش ها و اهداف يك سيستم مي دانند.در حالي كه برخي نظرات ديگر براي جدا كردن مفهوم امنيت و مسايل آن از ساير مفاهيم قيودي مانند((وجودي بودن)) تهديد و همچنين((توجه شاخص هاي اضطراري و فوق العاده)) را به امنيت اضافه مي كنند.


براي پي بردن بهتر به مفهوم اين پديده آن را به دو برداشت سنتي و نوين مورد بررسي قرار مي دهيم.

2-2-2 مفهوم سنتي امنيت
از لحاظ تاريخي از اوايل قرن هفدهم تا اواسط قرن بيستم ميلادي، ما شاهد متغيرهايي هستيم كه به تدريج باعث برداشت سنتي از امنيت بر فرهنگ روابط بين الملل گريده در اين دوره عواملی نظير تشكيل دولت هاي ملي، جنگ هاي متمادي، موازنه ي قوا، نظام اتحاديه ها، تفكرات نظامي گرايانه زمانداران، پديده ناسيوناليسم و رقابت هاي استعماري دول اروپايي باعث شكل گيري و تقويت مفهوم سنتي امنيت ملي شدند. (هاشمي: 1384، 5)
تا چند دهه بيش، امنيت تنها معنايي نظامي داشت و تعيين آن در گرو دست يابي به تجهيزات نظامي بود. در همين راستا، تهديد نظامي مهم ترين تهديد براي امنيت هر كشور شناخته مي شد و بيشتر نويسندگان به اين اكتفا مي کردند كه امنيت را با نبود تهديد نظامي يا حفاظت از ملت در برابر براندازي به حمله خارجي مورد سنجش قرار دهند. (هافندرون: 1371، 5)
مفهوم سنتي امنيت كه بر نيروهاي نظامي تأكيد داشت، بر خاسته از انديشه ي واقع گرايي در سياست بين الملل مي باشد. واقع گرايان معتقدند سياست يعني جنگ قدرت و سياست بين الملل نيز جستجوي همان هدف در سطح بين الملل مي باشد. ريشه فكري اين انديشه از لحاظ فلسفي به هابز بر ميگردد كه امنيت را در مرجع قدرتي به نام بوياتان (دولت) جستجو مي کرد، پدر واقع گرايي مدرن نيز دولت‌ها را بازيگران اصلي در سياست بين الملل مي دانست. (سيف زاده: 1383، 27)
بنابراين بر اساس چنين برداشتي از سياست بين الملل، امنيت مفهومي نظامي به خود گرفته و منبع آن نيز عوامل خارجي محسوب مي شود و مهم ترين ابزار آن نيز سرمايه گذاري در بخش هاي نظامي و استراتژيك مي باشد. (همان)


تحول و دگرگونی مفهوم امنيت تحول تاريخی يا گفتمانی صرف نبوده است. هرچند امنيت مفهومی همواره در حال توسعه بوده و روندی تکاملی را پشت سرگذاشته است؛ اما سير تکاملی آن ناشی از استمرار ويژگيها و مولفه هايی خاص در سرتاسر تاريخ جوامع بشری نبوده است. امنيت علاوه بر سير مستمر و تکاملی که از جامعه بدوی آغاز و تا جامعه جهانی تداوم يافته است؛ برای تکوين و تکامل خود نيازمند ناامنی و تهديد بوده و هر گفتمان امنيتی حاصل رسيدن گفتمان قبلی به مرحله ناامنی بوده است.
2-2-3 مفهوم نوين امنيت


امنيت در دهه هاي پاياني قرن بيستم، از يك مقوله صرف نظامي بيرون آمد و مقوله هاي اقتصادي و سياسي را در بر گرفت، البته اين بدان معني نيست كه برنامه هاي سياسي، اقتصادي در گذشته اهميت نداشته اند، بلكه به معني افزايش توجه به آنها براي كسب قدرت بيشتر در صحنه ي بين المللي است. حتي اگر از ديدگاه نظامي صرف به مقوله امنيت بنگريم، باز هم نقش برنامه هاي اقتصادي و سياسي در بالا بردن توانايي نظامي كشورها اهميت پيدا مي كند. از اين رو حتي در دوره اي كه برجنبه ي نظامي امنيت تأكيد مي شد. برخي موارد و مانند مهارت تكنيكي، ظرفيت صنعتي و قدرت مالي در بعد اقتصادي و در بخش سياسي نيز پيوستن به اتحاديه هاي نظامي و تدابير معطوف به ترتيبات امنيتي، از اهميت فوق العاده اي برخوردار بودند. لذا متهم كردن واقع گرايان به نگاه يك جانبه و نظامي به مقوله امنيت قضاوت درستي نيست. (كاظمي: 1384، 21، 18)


لذا بر خلاف مفهوم سنتی امنيت بر نقش عوامل داخلي و اقتصادي امنيت بيشتر تأكيد مي شود و منظور از عوامل اقتصادي، امور غير نظامي اعم از محيط زيست، دانش فني و مسائل اقتصادي است. (هاشمي:1384، 9)
2-2-4 ابعاد امنيت:
همان گونه كه قبلاً ذكر شد، واقع گرايان معتقدند كه «نا امني» ويژگي بارزنظام بين الملل مي باشد. البته اين به معناي نبودمطلق امنيت درعرصه بين المللي نيست، اماآنچه وجود داردغلبه ي ناامني برامنيت درحوزه ي نظام بين الملل مي باشد. حال اين سؤال پيش مي آيدكه منابع نا امني چيست؟ و چراامنيت درمكانها وزمان هاي مختلف متفاوت است؟ (عبدالله خاني:1383، 71)
يكي از وجود امنيت «امنيت فردي» است كه به موجب آن هر شخصي بايد در محيط زندگي خود آزادبوده وازتوقيف وباز داشت بي دليل مصون بماند. اما بيشتر صاحب‌نظران، مقوله ي امنيت را درسه سطح ملي، منطقه اي و بين المللي، موردبررسي قرار داده اند كه در ذيل به توضيح هركدام مي پردازيم. (كاظمي: 1383، 22 ـ 21)


2-2-5 امنيت ملي
امنيت ملي، به عنوان يك حوزه ي مطالعاتي خاص، پس از جنگ جهاني دوم در دانشگاه هاي غربي، به ويژه در ايالات متحده ي امريكا مطرح شد و به رغم تلاش مستمر در اين زمينه، هنوز نسبت به تعريف مفهوم امنيت و ابزار تأمين، آن اختلاف نظر وجود دارد و همچنين موضوع امنيت ملي را به يكي از پيچيده ترين مباحث روابط بين الملل تبديل كرده است. (هاشمي، 1384، 4)
«حفظ وجود خود» كه گاهي از آن به «منافع حياتي» تعبير مي شود، بالاترين و اساسي ترين هدفي است كه كشور ها در صدد تحصيل آن صحنه ي بين المللي مي باشند. (عامري، 1370، 177)
امنيت ملي در واقع به معناي ايمن بودن و در امان بودن ملت است. بديهي است كه ملت زماني از امنيت بر خوردار است كه تمام نيازها و ارزش هاي حياتي آن از خطر تهديدهاي مختلف و همه جانبه به طور نسبي در امان باشند و ارتقاي كمي و كيفي زندگي مردم نيز متناسب با نياز زمان و روند تحولات جهاني رشد فزاينده داشته باشد. بنابراين امنيت ملي براي هر كشوري به مفهوم وجود شرايط نسبتاً پايدار است كه در آن ارزش ها منافع حياتي كشور از خطر تهديدهاي گوناگون داخلي، خارجي و طبيعي در ابعاد سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي زيست محيطي به طور نسبي مصون بوده باشند. (تهامي، 1384، 79)


سير تحول مفهوم امنيت از جامعه بدوی تا جامعه جهانی و از گفتمان سنتی تا گفتمان فرامدرن نشان می دهد که امنيت، مفهومی زمانه پرورده و زمينه پرورده است. تفاوت هر گفتمان از جهت تعريف امنيت، منشاء تهديد، منطق معادله، محور، ماهيت، کاربرد، وضعيت مفهومی، برتری جنسی و محيط امنيتی با گفتمان ديگر، بيان می کند که معنای واحد و ويژگيها و مولفه های يکسانی را نمی توان برای اين مفهوم در تمامی زمانها و مکانها به کار برد(خليلی؛ 1384: 137).


تحول و دگرگونی مفهوم امنيت تحول تاريخی يا گفتمانی صرف نبوده است. هرچند امنيت مفهومی همواره در حال توسعه بوده و روندی تکاملی را پشت سرگذاشته است؛ اما سير تکاملی آن ناشی از استمرار ويژگيها و مولفه هايی خاص در سرتاسر تاريخ جوامع بشری نبوده است. امنيت علاوه بر سير مستمر و تکاملی که از جامعه بدوی آغاز و تا جامعه جهانی تداوم يافته است؛ برای تکوين و تکامل خود نيازمند ناامنی و تهديد بوده و هر گفتمان امنيتی حاصل رسيدن گفتمان قبلی به مرحله ناامنی بوده است.
رابرت ماندل سير تکامل مفهوم امنيت ملی را به شکل زير نشان می دهد :


2-2-6 ويژگي هاي امنيت ملي
واضح است كه ويژگيهاي امنيت درمورد امنيت ملي هم صدق مي كندوامنيت ملي نيز از ويژگي‌هاي ذهني، عيني، نسبي، ادراكي، ارزش و چند وجهي بودن برخودار است. (همان ، 80)
تسبيت امنيت ملي بدين معناست كه امنيت پديده ي ثابت و مشخص نيست و در نحوه ي تحصيل و حفظ آن عوامل متعددي از جمله زمان، ايدئولوژي، اوضاع و احوال بين المللي، موقعيت يك كشور و كيفيت ديپلماسي رهبران مؤثر مي باشد. (سيف زاده: 1387، 160)
ذهني بودن امنيت ملي نيز، به ادراكي و احساسي بودن آن صحه مي گذارد، يعني اين اطمينان بايد در ذهن توده ي مردم، دولتمردان و زمانداران به وجود آيد كه براي ادامه ي زندگي بدون دغدغه امنيت لازم وجود دارد. (كاظمي: 1373، 117)
منظور از تجزيه ناپذير بودن امنيت ملي نيز، اين است كه نمي توان بين نا امني يك بخش يا منطقه از كشور نسبت به امنيت كل نظام سياسي تفكيك قائل شد. يعني اگر در شهر يا استاني از يك كشور جنگ داخلي يا ناامني پديد آيد، نمي توان مدعي شد كه چون امنيت در شهرهاي ديگر به هم نخورده است، پس از آن كشور داراي امنيت كاملي است. (ربيعي:1383، 9)
2-2-7 ابعاد امنيت ملي
همان گونه كه در مورد امنيت گفته شد، امنيت ملي نيز داراي ماهيت ها، مؤلفه ها و ابعاد ي شش گانه (نظامي، سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، و زيست محيطي» است كه اين ابعاد، لازم و ملزوم يكديگر هستند بروز تهديد عليه هر يك از اين ابعاد به معني تهديد عليه امنيت ملي تلقي مي شود، لذا در ادامه بحث براي شناخت بهتر امنيت ملي به بررسي ابعاد شش گانه آن مي پردازيم.
2-2-7-1 امنيت نظامي
به طور كلي، امنيت نظامي به آثار متقابل توانايي تهاجمي و دفاعي مسلحانه ي دولت، و نيز برداشت آنها از مقاصد يگديگر مربوط است. (شريباني: 1387، 26)
امنيت نظامي به مفهوم آن است كه كشور از خطر تهديدهاي نظامي در امان باشد. اين امر در صورتي ممكن است كه يك جامعه علاوه بر داشتن قابليت هاي اقتصادي، علمي، تكنولوژيك، انساني، عمق استراتژيك و رهبري قوي، نيروهاي مسلح آن جامعه نيز از توان رزمي نسبي برتر براي پاسخگويي به تهديدهاي بالقوه و بالفعل نظامي موجود عليه كشور بر خوردار باشند، از آنجا كه پيروزي واقعي ملت ها در قالب صلح نهفته است، كشوري مي تواند از امنيت نظامي برخوردار شود كه بدون وارد شدن در جنگ بتواند منافع حياتي خودراحفظ كند و چنانچه به جنگ مبادرت ورزيد،قادرباشد منافع حياتي خود را تأمين نمايد. لذا مسائلي از قبيل دكترين نظامي، قابليت هاي اقتصادي، شايستگي دولتمردان و توان رزمي نيروهاي صلح يك كشور متغييرهاي مستقلي هستند كه قدرت نظامي نسبي كشور و امنيت نظامي نسبي جامعه، متغييرهاي وابسته به آنها را تشكيل مي دهند. (تهامي: 1384، 89 ـ 88)
در دوران اخير ورود رهيافت هاي غير نظامي مانند اقتصاد، تكنولوژي و فناوري اطلاعاتي به صحنه باعث بروز ترديدهايي در خصوص ضرورت يا كفايت نيروهاي صلح گسترده يا داروخانه عظيم هشداري براي دفاع نظامي بسياري از كشورها شده است. (ربيعي: 1383، 141 ـ 140)
2-2-7-2 امنيت اقتصادي
شكل گيري نظريه هايي با مفهوم امنيت اقتصادي، به طور مشخص پس از جنگ سرد آغاز شد. چنانچه امنيت اقتصادي به عنوان يكي از ابعاد مهم امنيت ملي مطرح گرديده. (ربيعي:1383، 138)
برخي استراتژيست ها كه در اوضاع جديد جهاني، عامل اقتصاد در امنيت كشورها، نقش اساسي داشته و قدرت دفاعي كشورها تابعي از قدرت اقتصادي است و توان دفاعي همكاري به سطح مناسب خواهد رسيد كه قدرت اقتصادي كشور نيز افزايش يافته باشد. (اميدوارنيا :1381، 175)
از مجموع معيارهايي از قبيل عدم وابستگي اقتصادي به خارج، برخورداري از مازاد موازنه تجاري و موازنه پرداخت ها، حجم بالاي توليد ناخالص ملي و برخوردار از رشد فزاينده، در آمد سرانه بالا، نرخ بهره بري بالاي نيروي كار و سرمايه، نرخ سرمايه گذاري بالا از توليد ناخالص ملي، توزيع عادلانه ثروت، متنوع بودن منابع در آمد ملي، پايين بودن نرخ تورم، نرخ بيكاري، رشد پايين جمعيت و بالا بودن نرخ برابري پول ملي در مقايسه با پول هاي معتبر جهاني، مواردي مستند كه امنيت نسبي اقتصادي در يك جامعه را تحقيق مي بخشد. (تهامي: 1384، 85)


به طور كلي بعد اقتصادي امنيت ملي، مستلزم دسترسي به عوامل اقتصادي عمده مانند منابع، دارايي و بازارهايي مي باشد كه براي تحقيق آرزوهاي هر دولتي براي رسيدن به سطوح مناسبي از رفاه و قدرت ضرورت دارد. (پيماني: 1998، 15)
2-2-7-3 امنيت سياسي


امنيت سياسي كه ازمولفه هاي امنيت ملي وبه مفهوم آن است كه عليه آزاديهاي سياسي افراد، احزاب، ساختارهاي سياسي، فعالان سياسي، مسئولان حكومتي وروندمطلوب واثر بخشي اداره امور داخلي وخارجي كشور، تهديدي وجود نداشته باشد واداره امورمملكت نيزتنها براساس منافع ملي وبااستفاده ازروش هاي قانوني وتوسط حكومتي پاسخگودرعرصه هاي داخلي وخارجي صورت گيرد.بديهي است كه امنيت سياسي درهركشوري باروند فزاينده توسعه سياسي ورفع بحران هاي پنج‌گانه (هويت، مشاركت، مشروعيت، توزيع و نفوذ) آن رابطه مستقيم دارد.(تهامي،1384، 83)

بنابراين در بعد سياسي امنيت ملي مي توان به ابعاد فكري مانند ساختار، ضعف و قوت، كارآمدي، ميزان مشروعيت، امنيت دولت، احزاب، مواردي كه به مشروعيت نظام سياسي بر مي گردد، مسأله قوميت ها و اقليت ها در جوامع، ميزان نهادمندي جامعه مدني در كشورها و مشاركت سياسي، اشاره نمود. (ربيعي: 1383، 138)


2-2-7-4 امنيت فرهنگي
امنيت فرهنگي يكی از ابعاد امنيت ملي و به مفهوم آن است كه از يك سو فرهنگ جامعه از مولف هاي عقلاني، واقع بينانه، پويا و منطبق با معيارهاي مطلوب علمي شكل گرفته باشد و از سوي ديگر فرهنگ و توليدات فرهنگي جامعه نيز، ضمن در امان بودن از خطر تهديدها، ازروند رشد فزاينده اي برخوردار باشد. (تهامي: 1384، 86)


عامل انساني، خلاقيت ها، توليدات علمي، فناوري، انديشه ها و نوع باورهاي مردم به عنوان مهم ترين ابزار قدرت براي پيشبرد مقاصد ملي در ابعاد مختلف ايفاي نقش مي نمايد. سيل به توسعه فرهنگي مستلزم تحقيق شايسته سالاري در جامعه و پيروي از سياست ها، استراتژي ها و برنامه هاي علمي است. ارج نهادن به دانش، تخصص، علوم، تحقيقات و كاربردي شدن آنها براي حل مشكلات جامعه در اثر توسعه فرهنگي حاصل مي شود. (همان: 87)
2-2-7-5 امنيت اجتماعي


گسترش بين المللي دموكراسي و سرمايه داري موجب يكسان سازي ارزش هاي سياسي و اجتماعي شده كه از يك طرف موجب رونق همكاري و از طرف ديگر باعث افزايش رقابت بين ملت ها شده است.(شريباني:1387، 27)
امنيت اجتماعي، در هر جامعه اي به مفهوم وجود شرايط است كه در آن آرامش خاطر و امنيت جامعه نسبت به جسم، جان، مال، معيشت، حيثيت، آموزش، مسكن، تمامي ارزش هاي مادي و معنوي همه ي افراد و گروه هاي اجتماعي، به طور سنتي در چهارچوب قوانين كشور در برابر تهديدها تأمين مي شود. (تهامي:1384، 85)

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید