بخشی از مقاله

يونس:الر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكيمِ(1)أَ كانَ لِلنّاسِ عَجَبًا أَنْ أَوْحَيْنا إِلى‏ رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النّاسَ وَ بَشِّرِ الَّذينَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قالَ الْكافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبينٌ(2)الف، لام، راء. اين است آياتِ كتابِ حكمت‏آموز. آيا براى مردم شگفت‏آور است كه به مردى از خودشان وحى كرديم كه: مردم را بيم ده و به كسانى كه ايمان آورده‏اند مژده ده كه براى آنان نزد پروردگارشان سابقه نيك است؟ كافران گفتند: «اين [مرد] قطعاً افسونگرى آشكار است. »


﴿ الر﴾ اشاره به حقیقت محمدیه دارد که همان رحمت عام الهی است بقوله تعالی (و ما ارسلناک الارحمۀ للعالمین).
﴿ تِلْكَ﴾ یعنی آنچه به وسیله این سه حرف به آن اشاره می شود کتاب حکیمانه ای است که دارای جزئیات محکم و متقن است[یا به تأویل دوم در دو مقام] که اول به اعتبار هویت احدیت جمعی حق و دومی صفت واحدیت تفصیلی اوست به خداوند قسم یاد می کنم [باید افزود که] صفت واحدیت حق در باطن جبروت و ظاهر رحموت قرار دارد.
﴿ آياتُ الْكِتابِ﴾ که دارای حکمت است.


﴿ أَ كانَ لِلنّاسِ عَجَبًا﴾ آیه شریفه تعجب کافران را زیر سؤال می برد و می فرماید با وجود اینکه سنت همیشگی خداوند ارسال وحی بر پیامبرانش می باشد چرا آنها آنرا انکار می کند و در ادامه می فرماید همانا که تعجب آنان به دلیل دوریشان از مقام پیامبر و عدم نزدیکی به ایشان و نیز یکی نبودن وحی با اعتقادات ایشان می باشد.
﴿ أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾ یعنی [ایمان آوردنشان در ازل و] به واسطه عنایت ازلی حق به ایشان است [یا به تعبیر دیگر] تقرب آنان به حق تعالی به واسطه برگزیدنشان در ازل است که این فقط مخصوص به آنان بوده و احدی همانند آنان نیست و اگر اینگونه نبود آنان نیز ایمان نمی آوردند.
﴿ قالَ الْكافِرُونَ﴾ یعنی کسانی که از حق در حجاب مانده و از ظهور صفات حقانی در حقیقت محمدیه چیزی نمی دانند.

 

طه:اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ لَهُ الأَسمَاءُ الحُْسنى(8) خدايى كه جز او معبودى نيست [و] نامهاى نيكو به او اختصاص دارد.
﴿ اللَّهُ﴾ یعنی نازل کننده موصوف به این صفات، الله می باشد.
﴿ لا إِلَهَ إِلا هُوَ﴾ ذات احدیت و حقیقت هویت او با این اسماء متکثر و متعدد نمی گردد. پس او در ازل و ابد تغییر نکرده و موجودی جز او وجود ندارد.
﴿ لَهُ الأَسمَاءُ الحُْسنى﴾ [اما به اعتبار واحدیت و مصدریتش او دارای اسماء حسنی است که] همانا ذات او به اعتبار تعینات صفاتش می باشند.

 

مومنون:أَيَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنينَ(55) نُسارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْراتِ بَلْ لا يَشْعُرُونَ(56) آيا مى‏پندارند كه آنچه از مال و پسران كه بديشان مدد مى‏دهيم،[از آن روى است كه‏] مى‏خواهيم به سودشان در خيرات شتاب ورزيم؟ [نه، ] بلكه نمى‏فهمند.
﴿ أَيَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنينَ(55) نُسارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْراتِ﴾ یعنی سعادتمندی- آنگونه که آنان تصور می کنند- به وسیله لذات دنیوی و یاری شدن به نعمتهای فانی نیست.

بلکه یاری حقیقی توفیق در خیرات ماندگار است [به عبارت بهتر یاری حقیقی] ترس ناشی از خشیت الهی در هنگام تجلی عظمت و یقین عیانی به تجلی صفات ربانی و توحید ذاتی و نیز هدایت خلق و اعطاء کمالاتش در مقام بقاء همراه با ترس از ظهور بقایای نفسانی در بازگشت از عالم احدیت به عالم ربوبیت است و این همان پیشی جستن در خیرات است.

عنكبوت:مَثَلُ الَّذينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ أَوْلِياءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ(41) داستان كسانى كه غير از خدا دوستانى اختيار كرده‏اند، همچون داستان عنكبوت است كه [با آب دهان خود] خانه‏اى براى خويش ساخته، و در حقيقت -اگر مى‏دانستند- سست‏ترين خانه‏ها همان خانه عنكبوت است.


﴿ مَثَلُ الَّذينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ أَوْلِياءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ﴾ [منظور آیه شریفه این است که] منشأ محبت أخروی ذات احدیت و محبت الهی است و این همان محبتی است که بین پاکان و اولیاء به خاطر تناسب صفات و نزدیکی ذاتشان برقرار است.

عنكبوت:وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ(69) و كسانى كه در راه ما كوشيده‏اند، به يقين راههاى خود را بر آنان مى‏نماييم و در حقيقت، خدا با نيكوكاران است.
﴿ لَنَهْدِيَنَّهُمْ﴾ به راههایی که به ذات حق منتهی می گردد. که این راهها صفات الهی اند که حجاب ذات او گشته و سلوک در آنها همانا اتصاف به آنها است که سالک را بر اساس صفتی که متصف به آن است به اسمی ثابت از حق تعالی می رساند که این عین ذات واحدیت است که به منزله باب حضرت احدیت می باشد.


﴿ وَ إِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ﴾ آنان که در مقام مشاهده خداوند را عبادت می کنند همچنانکه حضرت امیر (ع) فرمودند (الإحسان ان تعبدوالله کأنک تراه) پس محسنین سالکان سیر صفاتی حق و متصف به آنها می باشند. چرا که آنها حق را به واسطه مراقبه و مشاهده خویش عبادت می کنند و دلیل اینکه فرموده است: (کانک تراه) چرا که رویت و شهود عینی فقط بعد از فنای صفاتی و ذاتی محقق می گردد.

 

سجدَة:الم(1) الف، لام، ميم.تَنْزيلُ الْكِتابِ لا رَيْبَ فيهِ مِنْ رَبّ‏ِ الْعالَمينَ(2) نازل شدن اين كتاب -كه هيچ [جاى‏] شك در آن نيست- از طرف پروردگار جهانهاست.
﴿ الم﴾ یعنی ظهور ذات احدیت و صفات و حضرات اسمائیه حق.
﴿ تَنْزيلُ﴾ [تنزیل یعنی فروفرستادن] کتاب عقل فرقانی مطلق بر وجود محمدی.
﴿ مِنْ رَبّ‏ِ الْعالَمينَ﴾ به واسطه ظهور رحمت تامه اش بر مظهر محمدی.

سجدة:اللّهُ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما في سِتَّةِ أَيّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ ما لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا شَفيعٍ أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ(4) خدا كسى است كه آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است، در شش هنگام آفريد، آنگاه بر عرش [قدرت‏] استيلا يافت، براى شما غير از او سرپرست و شفاعتگرى نيست؛ آيا باز هم پند نمى‏گيريد؟


﴿ اللّهُ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما﴾ به وسیله احتجاب به آنها در ایام شش روزه الهی که مدت زمان خفاء حضرت حق از زمان آدم تا زمان حضرت رسول (ص) می باشد.
﴿ ثُمَّ اسْتَوى﴾ که با تجلی به جمیع صفات خود بر عرش قلب محمدی در روز آخر [روز جمعه] تجلی نمود همانا منظور از استواء خورشید کمال نورافشانی اوست و به این جهت است که فرمود (بعثت و فی نسم الساعۀ) چرا که وقت بعثت او صبحگاه قیامت و ظهر آن هنگام ظهور حضرت مهدی (ع) است. و به این جهت است که خواندن این سوره در صبح روز جمعه مستحب شمرده شده است.
﴿ ما لَكُمْ مِنْ دُونِهِ﴾ در هنگام ظهور آن.
﴿ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا شَفيعٍ﴾ به دلیل اینکه جملگی در او فانی می شود.
﴿أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ﴾ یعنی آیا در هنگام ظهور وحدت عهد اولی و میثاق فطری خویش را به یاد می آورید؟

صافات:بَيْضاءَ لَذَّةٍ لِلشّارِبينَ(46) لا فِيهَا غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنهَا يُنزَفُونَ(47) [باده‏اى‏] سخت سپيد كه نوشندگان را لذّتى [خاص‏] مى‏دهد؛ نه در آن فساد عقل است و نه ايشان از آن به بدمستى [و فرسودگى‏] مى‏افتند.


﴿ بَيْضاءَ﴾ یعنی فورانی که از عین احدیت [یا همان کافور] بوده و هیچگونه شائبه ترکیب با تعنیات در او راه ندارد.
﴿ لَذَّةٍ لِلشّارِبينَ لا فیها غول ﴾ که عقلشان را ضایع سازد. چرا که آنان اهل صحوند و خداوند آنها را از ناپاکی ها و حجاب پاکی گردانده است.
﴿ وَ لا هُمْ عَنهَا يُنزَفُونَ ﴾ یعنی عقلشان را به واسطه نوشیدن آن شراب از دست نمی دهند. و گرنه در مقام بقاء و اهل بهشتهای سه گانه نبودند.

ص:وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ اْلأَخْيارِ(47) و آنان در پيشگاه ما جدّاً از برگزيدگان نيكانند.
﴿ وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا﴾ در حضرت واحدیت.

 

ص:قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظيمٌ(67)أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ(68) بگو: «اين خبرى بزرگ است،[كه‏] شما از آن روى برمى‏تابيد.
﴿ نَبَأٌ عَظيمٌ أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ﴾ پس برای اثبات درستی نبوتش به اطلاع از اختصام در ملأ اعلی احتجاج
می ورزد چرا که جز طریق وحی نمی توان به آن دست یافت.
زمر:وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقّ‏ِ وَ قيلَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبّ‏ِ الْعالَمينَ(75) و فرشتگان را مى‏بينى كه پيرامون عرش به ستايش پروردگارِ خود تسبيح مى‏گويند و ميانشان به حقّ داورى مى‏گردد و گفته مى‏شود: «سپاس، ويژه پروردگار جهانيان است. »
﴿وَ قيلَ﴾ به زبان احدیت.
﴿الْحَمْدُ﴾ [یعنی حمد] مطلق در حضرت واحدیت مخصوص به ذات الهی است که موصوف به جمیع صفات است.
﴿رَبّ‏ِ الْعالَمينَ﴾ که پرورش دهنده آنها براساس استعداد و احوال اشیاء می باشد.

فُصّلَت: حم(1)فُصّلَت :تَنْزيلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ(2) كِتَبٌ فُصلَت ءَايَتُهُ قُرْءَاناً عَرَبِيًّا لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ‏حاء، ميم. وحى [نامه‏]اى است از جانب [خداى‏] رحمتگر مهربان. كتابى است كه آيات آن، به روشنى بيان شده. قرآنى است به زبان عربى براى مردمى كه مى‏دانند.


﴿ حم﴾ [منظور] ظهور حق تعالی به صورت محمد (ص) می باشد.
﴿ تَنْزيلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ﴾ [یعنی کتاب] کل که جامع جمیع حقائق و نازل از ذات احدیت است. که موصوف به رحمت عام رحمانیه برای وجود و کمالات وجودی تمامی موجودات و رحمت خاصه رحیمیه که مختص به اولیاء محمدی و مستعدین قبول کمال خاص عرفانی و توحید ذاتی می باشد و این کتاب کل همان کتاب عقل فرقانی است.
﴿ فُصّلَت آیاته﴾ به واسطه تنزیل، بعد از اینکه در مقام عین جمع به صورت اجمال بود.
﴿قرآنا﴾ یعنی به واسطه ظهور صفات و ایجاد استعدادات تفصیل یافته و گرنه فی نفسه به صورت جامع و اجمالی است.

قمر: في مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَليكٍ مُقْتَدِرٍ(55) در قرارگاه صدق، نزد پادشاهى توانايند.
﴿ في مَقْعَدِ صِدْقٍ﴾ که خیر است. منظور از خیر همانا مقام وحدت است.
﴿ عِنْدَ مَليكٍ﴾ منظور حضرت اسماء و حال بقاء بعد از فنا و مقام فرق بین ذات و صفات می باشد [به عبارت دیگر] به واسطه ذات الهی در جایگاه صدق وجود یافته اند- و در نزد پادشاه مدبر مملکت وجود- که آن را براساس حکمت و مقتضی عنایتش به بهترین وجه و کامل ترین شکل اداره می کند به سر می برند.


الرحمن:حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِي الْخِيامِ(72) حورانى پرده‏نشين در [دل‏] خيمه‏ها.
﴿ حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِي الْخِيامِ﴾ یعنی پرده نشینان حضرت اسماء و بلکه حضرت وحدت و احدیتند که برای غیر خود آشکار نمی شوند و ماورای آنها مقام و مرتبه ای نیست که به آن ترقی کرده و نگاه به بالاتر نمایند. چرا که فقط آنها پرده نشینان آن مقامند.

فجر: وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ(4)و به شب، وقتى سپرى شود.
﴿ وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ﴾ شفعی که منظور از آن شاهد و مشهود است قبل از تجلی فناء تام و در حالت مشاهده در مقام صفات است. وتر یعنی ذات احدیت در هنگام فنای تام و از میان رفتن دوگانگی.

فجر:يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ(27) اى نفس مطمئنّه،
﴿ يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ﴾ [یعنی ای نفس مطمئنه ای] که آرامش بر آن نازل گشته و به نور یقین منور شده و از اضطراب به اطمینان الهی رسیده ای.
﴿ارجعی الی ربک﴾ در حال رضا. یعنی هنگامی که کمالات صفاتی را کسب کردی پس در آن نمان و در حال رضا به سوی ذات بازگرد چرا که مقام رضا آخرین مرتبه مقامات صفاتی می باشد [باید گفت که] رضای عن الله بعد از رضای حق تعالی از سالک حاصل می گردد (رضی الله عنهم و رضوا عنه).

نصر:إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ وَ الْفَتْحُ(1)چون يارىِ خدا و پيروزى فرا رَسَد،
﴿ إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ﴾ [منظور از نصر] یاری و تأیید ملکوتی به واسطه تجلیات اسمائی و صفاتی [است].
﴿ وَ الْفَتْحُ﴾ منظور، فتح مطلق است. که فتحی بعد از آن وجود ندارد و آن گشودن باب حضرت احدیت و کشف ذاتی است که بعد از فتح مبین در مقام روح قرار دارد.

اخلاص:قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ(1) اللّهُ الصَّمَدُ(2)بگو: «او خدايى است يكتا،
خداى صمد.
﴿ أَحَدٌ﴾ احد خبر مبتدا می باشد و فرق میان احد و واحد این است که احدت ذات به تنهایی و بدون اعتبار کثرت می باشد. یعنی حقیقت محضی که منبع چشمه کافور و بلکه خود چشمه کافور می باشد. [به عبارت دیگر] احد وجود من حیث هو و بدون قید عموم و خصوص و شرط عروض و عدم عارض شدن چیزی بر آن می باشد.

در حالیکه واحد ذات به اعتبار کثرت صفاتی می باشد که همان حضرت اسمائی است. چرا که اسم عبارتست از ذات همراه با صفاتی از صفات [خلاصه اینکه] از حقیقت نامعلوم به هو تعبیر می شود و ذات همراه با جمیع صفات را [از لحاظ دستور زبان] بدل آن قرار می دهد تا نشانگر این باشد که در حقیقت ذات همراه با جمیع صفات، همان عین ذات می باشد و با احدیت از آن نام می برد تا نشان دهد که کثرت اعتباری بوده و در حقیقت چیزی نیست و احدیتش را هرگز از میان نمی برند و بر آن تأثیر نمی گذارند بلکه حضرت واحدیت در حقیقت همان حضرت احدیت است همانند فرض قطره های آب دریا [که در حقیقت آبند ولی به اعتبار کثرت قطره محسوب می گردند].


﴿ اللّهُ الصَّمَدُ﴾ یعنی ذات حق در حضرت واحدیت به اعتبار اسمائش که پناه مطلق جمله اشیا است چرا که او غنی مطلقی است که جملگی ممکنات محتاج به اویند. همچنانکه فرمود (والله الغنی و أنتم الفقرا) و چون تمام ماسوی به واسطه وجود او موجودند پس فی نفسه چیزی نمی باشند چرا که امکان لازمه ماهیت است و نسبتی با وجود ندارد پس چیزی در وجود شبیه و همانند او نمی باشد.

حمد:بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ(1)به نام خداوند رحمتگر مهربان
معنی ﴿ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ﴾ همانا به واسطه صورت انسان کامل که جامع رحمت عامه (رحمانیه) و رحمت خاصه (رحیمیه) و مظهر ذات الهی به اعتبار جمیع صفاتش شروع کرده و می خوانم و این صورت انسانی، همان اسم اعظم الهی است که حضرت رسول اکرم (ص) در حدیث (( اوتیت جوامع الکلم و بعثت لأتم مکارم اخلاق)) به این مطلب اشاره فرموده اند. زیرا کلمات همان حقائق موجودات واعیان ثابته آنها می باشند و مکارم اخلاق کمالاتی است که مصدر کارهای آنهاست که جملگی آنها در کون جامع انسانی گرد آمده است.

 

بقره:الم(1)ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدًى لِلْمُتَّقينَ(2)((الف، لام، ميم. اين است كتابى كه در [حقانيت‏] آن هيچ ترديدى نيست؛ [و] مايه هدايت تقواپيشگان است.))
﴿ الم(1)ذلِكَ الْكِتابُ ﴾ : [حق تعالی به وسیله این سه حرف(الم) اشاره به کل وجود - از حیث کل بودنش- داشته است زیرا که (ا) بر اساس آنچه گفتیم اشاره به ذات الهی است که اول وجود است و (ل) اشاره به عقل فعال دارد که جبرئیل نامیده می شود و او وسط وجود است که فیض را از مبدا وجود گرفته و به آخر وجود می رساند و(م) اشاره به آخر وجود است که دائره وجود [و قوس صعود ونزول ] به واسطه آن تکمیل شده و به نقطه آغازین خود می رسد. و به همین جهت است که (ختم) و( پایان) نامیده می شود و [و در همین زمینه] می فرمایند (( ان الزمان قد استدار

کهیئۀ یوم خلق الله السموات و الارض)) و از برخی از پیشینیان نقل شده است که (ل) از دو ((الف)) تشکیل شده است یعنی به ازاء ذات و ((صفت علم)) که دو عالم از عوامل سه گانه الهیه می باشند که قبلا به آنها اشاره کردیم پس ((ل)) اسمی از اسماء الهی است. زیرا که [در اصطلاح عرفا] اسم عبارت است از اعتبار ذات همراه با صفتی از صفات و اما (م) اشاره به ذات همراه با جمیع صفات و افعال دارد که به واسطه این صفات و افعال در صورت محمدیه که همان اسم اعظم ((الله)) است – محتجب شده است.

بقره:وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللّهِ أَنْ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ وَ سَعى‏ في خَرابِها أُولئِكَ ما كانَ لَهُمْ أَنْ يَدْخُلُوها إِلاّ خائِفينَ لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِي اْلآخِرَةِ عَذابٌ عَظيمٌ(114)((و كيست بيدادگرتر از آن كس كه نگذارد در مساجد خدا، نام وى برده شود، و در ويرانى آنها بكوشد؟ آنان حق ندارند جز ترسان و لرزان در آن [مسجد]ها درآيند. در اين دنيا ايشان را خوارى، و در آخرت عذابى بزرگ است.))
﴿ أَنْ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ﴾ [اسم] خاص او که همان اسم اعظم است زیرا که با آن اسم جز در قلب تجلی نمی کند و آن تجلی ذاتی با جمیع صفات است. [و یا به تاویل دیگر] اسم مخصوص به هر فرد می باشد و آن کمال شایسته ای است که در استعدادش نهفته است.

انعام:وَ ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللّهُ عَلى‏ بَشَرٍ مِنْ شَيْ‏ءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتابَ الَّذي جاءَ بِهِ مُوسى‏ نُورًا وَ هُدًى لِلنّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَراطيسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ كَثيرًا وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لا آباؤُكُمْ قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ في خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ(91)(( و آنگاه كه [يهوديان‏] گفتند: «خدا چيزى بر بشرى نازل نكرده»، بزرگى خدا را چنانكه بايد نشناختند. بگو: «چه كسى آن كتابى را كه موسى آورده است نازل كرده؟ [همان كتابى كه‏] براى مردم روشنايى و رهنمود است،

[و] آن را به صورت طومارها درمى‏آوريد. [آنچه را] از آن [مى‏خواهيد] آشكار و بسيارى را پنهان مى‏كنيد، در صورتى كه چيزى كه نه شما مى‏دانستيد و نه پدرانتان، [به وسيله آن‏] به شما آموخته شد. » بگو: «خدا [همه را فرستاده‏]»؛ آنگاه بگذار تا در ژرفاى [باطل‏] خود به بازى [سرگرم‏] شوند.))
﴿ وَ ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللّهُ عَلى‏ بَشَرٍ مِنْ شَيْ‏ءٍ﴾ یعنی آنگونه که شایسته اوست اورا نشناخته اند چرا که در تنزیه حق به اندازه ای مبالغه می کنند که او را از بندگانش دور کرده تا جایی که ممکن نیست چیزی از علم و کلامش بر بندگانش نازل گردد واگر آنگونه که شایسته اوست او را می شناختند. می دانستندکه وجود بندگانش به واسطه اوست و همه به وجود او موجودند و جز او وجودی نیست، بلکه جملگی عالم شهادت ظاهریت اوست و جمله عالم غیب باطنیش و برای هر باطنی ظاهری وجود دارد پس چه مشکلی است که برخی از صفاتش بر مظهر بشری اش ظهور یابد بلکه برای علم باطنی و حکمت او مظهری جز انسان کامل وجود ندارد

پس نبی به اعتبار صورت ظاهری اش ظاهر حق است و به اعتبار باطنش باطن حق. علمش را بر قلب او نازل ساخته و بر زبانش جاری می سازد تا خلق را به سوی ذات الهی دعوت کند و هرگز به دو گانگی نخواند مگر به اعتبار تفصیل در صفات حق. اگر به اعتبار وحدت بنگریم چیزی جز او وجود ندارد- نه نبی ونه غیر او – اما اگر به اعتبار تفصیل صفات و اسمائش بنگریم پیامبری ظهور می یابد که تابع اسمی از اسماء اوست ودر مرحله بعد به اسمی از اسماء او تبدیل می شود و اگر این پیامبر دارای مقام نبوت تام باشد به اسم اعظم الهی تبدیل می گردد که درهای خزائن غیب ووجود وحکمتش جز به واسطه این اسم اعظم باز نمی گردد.

هود:وَ قالَ ارْكَبُوا فيها بِسْمِ اللّهِ مَجْراها وَ مُرْساها إِنَّ رَبّي لَغَفُورٌ رَحيمٌ(41)((و [نوح‏] گفت: «در آن سوار شويد. به نام خداست روان‏شدنش و لنگرانداختنش، بى گمان پروردگار من آمرزنده مهربان است. »))
﴿ وَ قالَ ارْكَبُوا فيها بِسْمِ اللّهِ مَجْراها وَ مُرْساها﴾ [یعنی این حرکت و سکونش] به واسطه اسم اعظم الهی که همان عارف کامل از افراد نوع انسانی است می باشد. که اجرای احکام الهی و ترویج آنان در عالم مادی به واسطه اوست. [به عبارت دیگر] اجرای هر شریعت و دستورات آن و برقراری احکامش به واسطه پیامبر یا امام و یا یکی از دانشمندان نیکو کردار آنان صورت می گیرد.

رّعد:المر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ وَ الَّذي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لا يُؤْمِنُونَ(1)((الف، لام، ميم، راء. اين است آيات كتاب، و آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، حق است، ولى بيشتر مردم نمى‏گروند.))
﴿ المر﴾ (الف) اشاره به ذات احدیت، (ل)، اشاره به اسم علیم حق، (م) اشاره به اسم اعظم الهی و (ر) اشاره به مظهر اسم اعظم الهی که رحمت تام حق تعالی می باشد.
(تلک)[یعنی آن حروف نشانگر] بزرگترین نشانه های کتاب کل یا همان وجود مطلق‌ می باشند.
حج:الَّذينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلاّ أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فيهَا اسْمُ اللّهِ كَثيرًا وَ لَيَنْصُرَنَّ اللّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللّهَ لَقَوِيٌّ عَزيزٌ(40) ((همان كسانى كه بناحق از خانه‏هايشان بيرون رانده شدند. [آنها گناهى

نداشتند] جز اينكه مى‏گفتند: «پروردگار ما خداست» و اگر خدا بعضى از مردم را با بعض ديگر دفع نمى‏كرد، صومعه‏ها و كليساها و كنيسه‏ها و مساجدى كه نام خدا در آنها بسيار برده مى‏شود، سخت ويران مى‏شد، و قطعاً خدا به كسى كه [دين‏] او را يارى مى‏كند، يارى مى‏دهد، چرا كه خدا سخت نيرومند شكست‏ناپذير است.))
﴿ يُذْكَرُ فيهَا اسْمُ اللّهِ﴾ [یاد خدا به وسیله اسم اعظم] به واسطه تخلق به اخلاق الهی و اتصاف به صفاتش ودریافت اسرار او وفنا در ذاتش صورت می گیرد.

فتح:إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللّهَ يَدُ اللّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى‏ نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفى‏ بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللّهَ فَسَيُؤْتيهِ أَجْرًا عَظيمًا(10) ((در حقيقت، كسانى كه با تو بيعت مى‏كنند، جز اين نيست كه با خدا بيعت مى‏كنند؛ دست خدا بالاى دستهاى آنان است. پس هر كه پيمان‏شكنى كند، تنها به زيان خود پيمان مى‏شكند، و هر كه بر آنچه با خدا عهد بسته وفادار بماند، به زودى خدا پاداشى بزرگ به او مى‏بخشد.))
﴿ يَدُ اللّه﴾ [منظور از یدالله دست] ظاهر در مظهرش یعنی رسول اکرم- و اسم اعظم او- می باشد.
﴿ِ فَوْقَ أَيْديهِمْ﴾ یعنی قدرت آشکار یافته در دستان حضرت رسول برتر از قدرت ظاهر گشته در دستان آنهاست. پس در هنگام پیمان شکنی شان آنان را ضرر رسانده و در هنگام وفای به عهد نفعشان می بخشد.

نجم:لَقَدْ رَأى‏ مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى‏(18) ((به راستى كه [برخى‏] از آيات بزرگِ پروردگار خود را بديد.))
﴿ لَقَدْ رَأى‏ مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى﴾ یعنی صفت رحمانیت آن حضرت که جمیع صفات در آن مندرج است و بلکه اسم اعظم الهی را که ذات همراه با جمیع صفات است درمقام عین جمع وجود و با لفظ الله از آن نام
می برند [شهود فرمود‏] به طوریکه درآن مقام ذات حجاب صفات وصفات حجاب ذات نمی گردد.

نجم :وَ إِبْراهيمَ الَّذي وَفّى(37)(( و [نيز در نوشته‏هاى‏] همان ابراهيمى كه وفا كرد.))
﴿ وَ إِبْراهيمَ الَّذي وَفّى﴾ به حق الله. [توضیح اینکه] به واسطه تسلیم وجود خویش به حق تعالی – در حال فنای در توحید- و قیام به امر عبودیت وتبلیغ رسالت و نبوت و در حال استقامت [به عهد الهی] وفا می نماید. [و به تاویل دیگر] با اینکه کلماتی را؟؟؟؟ همان صفات الهی است- که خداوند او را به آنها مبتلا کرده بود به اتمام رساند.
﴿وفی﴾ یعنی به عهدی که در ابتدای فطرت از او گرفته شده تا بر آن ثابت مانده و به وسیله آن به مقام توحید دست یابد. که در آیه شریفه (انی وجهت وجهی للذی فطرالسموات والارض) به آن اشاره شده است.

الرحمن:تَبارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِي الْجَلالِ وَ اْلإِكْرامِ(78) ((خجسته باد نام پروردگار شكوهمند و بزرگوارت!))
﴿ اسْمُ رَبِّكَ﴾ اسم اعظمی است که مرتبه سالکین به واسطه آن از ابتدا تا انتها ترقی یافته تا به او رسیده ورستگار گردند.

طاغيه: فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظيمِ(52) ((پس به [پاس‏] نام پروردگار بزرگت تسبيح گوى.))
﴿ فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظيمِ﴾ یعنی خداوند را به واسطه ذاتت که همان اسم اعظم و شامل تمامی صفات است، پاک و منزه دان.

انسان:وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَ أَصيلاً(25) ((و نام پروردگارت را بامدادان و شامگاهان ياد كن.))
﴿ وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ﴾ یعنی ذاتت را که همان اسم اعظم الهی است به واسطه ادای حقوق واظهار کمالاتش یاد کن.

اعلي:سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ اْلأَعْلَى(1) ((نام پروردگار والاىِ خود را به پاكى بستاى.))
﴿ سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ اْلأَعْلَى﴾ اسم اعلی واعظم حق همانا ذات همراه با جمیع صفات می باشد. [و منظور آیه اینکه ای پیامبر] ذات خودرا به واسطه تجرد از ماسوی الله و قطع نظر از غیرپاک گردان تا تمامی کمالات حقانی در توجلوه گردد. [باید اضافه کرد که] این تسبیح فقط مخصوص او در مقام فناست چرا که فقط اوست که دارای استعداد تام برای پذیرش همه صفات الهی می باشد پس ذات آن حضرت در هنگام ظهور کمالاتش، همان اسم اعلی است. [نکته دیگر اینکه] برای هر چیزی تسبیحی خاص خودش وجود دارد که تبسیح به واسطه اسمی خاص از اسماء ((رب)) و پروردگارش می باشد.

ليل:إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ اْلأَعْلى‏(20) ((جز خواستنِ رضاى پروردگارش كه بسى برتر است [منظورى ندارد].))
﴿ إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ﴾ به واسطه دوری از ماسوی چرا که او دارای بالاترین مراتب تقوی است. توضیح اینکه خداوند برحسب هر اسمی وجهی دارد که به واسطه آن بر هر شخصی که او را به لسان حال بخواند به آن اسم تجلی می کند و وجه اعلی آن براساس اسم اعلی شامل جمیع اسماء می باشد و اگر او را صفت رب قرار
می دهی باید بدانی که در واقع ((رب)) همان اسم می باشد.

علق:اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ(1)((بخوان به نام پروردگارت كه آفريد.))
﴿ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ﴾ این آیه در اولین مرتبه ای نازل شده که آن حضرت از جمع به تفصیل باز می‌گردد. و به این دلیل است که گفته شده این اولین سوره ای است که از قرآن نازل شده و معنی (باء) در باسم یاری طلبیدن است همچنانکه می گوید ( کتبت بالقلم) چرا که او هنگامی که از حق به سوی خلق باز می‌گردد موجودی است حقانی و متصف به صفات الهی و به عبارتی اسمی از اسماء حق می‌گردد. چرا که اسم ذات همراه با جمیع صفات است. [پس معنی آیه اینکه ‏] بخوان به واسطه وجود ذاتی که او خود، اسم اعظم او است پس او به اعتبار جمع خود دستور دهنده است و به اعتبار تفصیل دستور گیرنده است.

 

 

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید