بخشی از مقاله


تفسیر سیاسی سی وپنج آیۀ اول سورۀ بقره
(بر اساس تفسیر پرتوی از قران)


مقدمه
نظر به اینکه مقالات فراوانی پیرامون زندگی واثار وافکار و اندیشه های مرحوم طالقانی موجود است ، لذا به منظور پرهیز از تطویل مطالب، وارد مطالب فرعی نمیشویم. اما از انجا که شناخت شرایط سیاسی و اجتماعی و تاریخی که یک نویسنده در آن شرایط میزیسته واثرش را در ان شرایط پدید اورده است، پیش شرط اولیه ای برای شناخت بیشتر وبهتر ان اثر محسوب میشود، لذا ذکر این

نکته ضروری استکه مجموعه شش جلدی پرتوی از قران محصول سالهای نیمه دوم دهه سی و اوایل دهۀ چهل شمسی بوده واز فحوای ان چنین برمیاید که جلسات تفسیر مدتها دایر بوده وسپس ایشان مطالب راتنظیم وتدوین نموده اند. چاپ ونشر مجموعه بتدریج ازمرداد سال 1342 به بعد اغاز گردیده است( ایشان درسال 42 درزندان رژیم شاه بودند). یعنی دوره زمانی که شاه

د یکی از بدترین دورانهای اختناق وسرکوب، توسط رژیم شاه، متعاقب کودتای 28 مرداد 32و قیام 15 خرداد42هستیم. با توجه به این شرایط استکه درمییابیم ایشان درتالیف این اثر و اثار دیگرش

ان، مجبور به رعایت پاره ای ملاحظات بوده اند تا بهانه به دست رژیم ندهند. لذا مجبور بوده اند از صراحت گفتارهایشان کاسته ویا احیانا با کنایه واستعاره ودرقالب کلیات و...منظور واقعی خود را بیان کنند. گرچه این ملاحظات نیز مانع از ان نشد که ایشان چندین بار زندانی نشوند. مثلا

 

درمقدمه کتاب در معرفی قران میگویند:«با از میان بردن اوهام وعصبیتها، فاصله ی عناصرناجور ونا هموار را با هم جور وهم آهنگ و متحد ساخت واز آنها مجتمع قوی ومحکمی بپا داشت، تا...بسوی جهان از هم گسیخته ونظامات منحط وسرزمینهای ظلم وجور پیش رفتند ودر زمانی کوتاه پرده های ضخیم شرک واشباح قدرتها را از جلوی دیدگان مردم ستم کشیده و وحشت زده برداشتند. سنگرها وحصارهای ستم طبقاتی رافرو ریختند.»ص2 .
مطالعه مقدمه ی این مجموعه - که شامل بیست ویک صفحه اول جلد اول میباشد -میتواند به جهت اشنایی اجمالی با رویکرد تفسیری ونیز جهت گیری سیاسی اجتماعی ایشان، ونحوه نگرششان به قران، مفید باشد. لذا ابتدا به برسی مقدمه خواهیم پرداخت وسپس وارد متن

تفسیر خواهیم شد. از انجا که منبع مورد استفاده فقط کتاب تفسیر پرتوی از قران میباشد، لذا فقط به ذکر صفحه اکتفا خواهیم نمود.(منبع:طالقانی، سید محمود، پرتوی از قران، ج1، بی جا، شر جهت کلاسهای پربار ایشان ونیز به جهت تشویق وایجاد انگیزه بیشتر برای رجوع به قران ومطالعه تفاسیر قران، نهایت سپاسگزاری وتشکر را دارم. مطالب ذکر شده درپارانتز در تفسیرآیات توضیح ویا عبارات تلخیص شده توسط اینجانب می باشد.
برسی مقدمه کتاب
مقدمه ی 21 صفحه ای شامل عناوین: قران؟- نظری به نزول آیات وجمع وتدوین وبیان وتفسیر قران- چگونه میتوان خودرا در معرض هدایت قران قرار داد؟- روش این کتاب برای فهم هدایتی قران- نظری به احادیث در باره ی تمسک به قران- میباشد. ودرجای جای آن مضامین سیاسی یا اجتماعی مشهود است.
درقسمت اول- قران؟- ایشان به معرفی قران بعنوان کتاب هدایت ونور وپرتو هدایت میپردازد ونقش قران را در تحولات روحی واخلاقی و اجتماعی و سیاسی و زدودن ستم طبقاتی، در زمان خود ودرکل تاریخ بشری بازگو مینماید، و بر اندیشه ازاد واختیار انسان تاکید دارد:
«بندهائیکه در قرون ممتد جاهلیت عقلها واندیشه ها ودستها را بسته بود ونفوس خلق را به بندگی غیر خدا دراورده بود،گسست»ص2 «این بانگ حق وآزادی، سرهای سرکشان را به زیراوردند و کلبه نشینان وبندیان ذلت زده را سربلند و آزاد کردند، فاصله ها را از میان طبقات برداشتند»ص2 «این بیابان گردها از درون خیمه ها و از گوشه وکنار صحرا گرد آمدند تا با مشعلهای هدایتی که این کتاب در سینه های آنان افروخته بود، شهرنشینا ن متمدن نما را به سوی نظام عالی الهی وعدل همگانی رهبری نمایند و عامه مردم را از زیر فشار مقررات خود ساخته بشری که بسود طبقه ای وبزیان همگان تحمیل شده بود و از میان پنجه های خو نین طبقات حاکمه نجات

بخشند...»ص2 «...وجوشیدن سرچشمه های فضایل و از میان برداشتن فاصله های وهمی وگسترده شدن سایه عدالت وقدرت سازندگی و ابتکار، همه ازآثار تابش مستقیم قران بر زوایای نفوس و پرتو هدایت ان بود.»ص3 «اندیشه آزاد و اختیار عمل از امتیازات آدمی ا

ست»ص4 «اگر چنین پرتوهدایتی بر نفوس نتابد ارزش آدمی که همان عقل و ا

ختیار گزیدن است، از میان میرود وآثاروخواص موجودات حتی دانشها وآثار علمی در راه فساد وافساد بکار میرودو چشم انداز عقول محدود میگردد.»ص5 «همزمان با آماده شدن نفوس عموم برای فرا گرفتن هدایت مطلق آیات ابدی قران طالع شد آیاتیکه پرتو مستقیم آن نواحی مختلف نفسانی وحدود وحقوق و روابط عمومی وغایات وجودی را روشن مینماید ...وهمین هدایت کامل ومطلق عنوان ومعرف قران است: "هدی للمتقین" وهمین سر ابدیت و خاتمیت می باشد.»صص 6-5
درقسمت نظری به نزول آیات وجمع وتدوین و بیان وتفسیر قران،: به نخستین آیات ،سوره های مکی و مدنی ، روند تدوین وانتشار قران در زمان سه خلیفه اول می پردازد وسپس تاریخچه ای از تفسیررا ذکر نموده و روشهای تفسیری را نقد وبررسی مینماید و نسبت به مضرات تفسیر به رای هشدار می دهد و گوشزد میکند که ائمه، ما را از تفسیر به رای منع کرده اند. در طی این مباحث گریزهای نیز به سیاست زده و گاها دیدگاههای سیاسیش را بیان میکند:«خصومت حکام ومستبدین زمان وپیروان آنها نگذاشت که بانگ هدایت وروش تعلیم وتربیت ائمه از محیط محدودی تجاوز کندو به گوش عامه برسد وجلوی تفسیر به رای را بگیرد»ص11 «مقصود از برگشت به محیط فطری این نیست که به رسوم زندگی و خانه و لباس آن مسلمانان اولیه برگردیم،مقصود این استکه خود را از محکومیت آراء و اندیشه ها وظواهر تمدن بی پایه زمان برهانیم»ص

11 «این کتاب هدایت نیم قرن اول اسلام، باید بر همه شئون نفسانی و اخلاقی وقضاوت و حکومت حاکم باشد، یکسره از زندگی برکنار شده وهیچ شانی دخالت ندارد. دنیای اسلام که با رهبری این کتاب روزی پیشرو ورهبر بود، امروزه دنباله رو شده ...دنیای خود باخته اختراع و صنعت و دنیای ورشکسته شده ی مسلمانان توجه ندارد وباور نمی کند که قران محلی در حیات دارد»ص13 «اگر هدایت یکسره از بالای سر آدمی رخت بر بست و محکوم شهوات وجنبشد وسقوط بشریت نزدیکتر می گردد»ص13
در بحث چگونه میتوان خود را در معرض هدایت قران قرار داد؟ شرط اول تابش هدایت قران بر عقول را با استناد به ایات قران - سوره اسراء ایه46-45، سوره کهف آیه 26، سوره انعام آیه57 ، سوره فصلت آیه5، سوره بقره ایه88 ، سوره محمد آیه 27- توجه به حجابها وسعی دربرکنار نمودن آنها میداند. «این آیات ومانند ان از حجابهایی که مانع هدایت آیاتست به:حجاب،اکنه،وقر،غلف،قفل، تعبیر کرده، گویا هر یک از اینها اشاره به نوعی حجاب است که مربوط به یکی از مدارک باطنی می باشد ...»ص16

 


انواع حجابها را، عدم تفکر، محدود بودن دید در دنیای ظواهر زندگی، دانشهای غرور انگیز- دانشهای فهم دین وآیات کتاب- تفسیر به رای، تکیه به روایات مغشوش در تفسیر، بیماریهای اکتسابی و میراثی نفسانی و انحرافهای ذهنی وخویهای پست مانند غروروکبروح

سد، میداند (ص17-16 ) ومتذکر میشود که:«چون بیشتر مسلمانان د

چار همین گونه حجابها شدند، از هدایت و پیروی قران محروم گشتند، اگر مسلمانان پیرو هدایت اقوم قرانند، پس چرا ذلت زده، پراکنده، حیرت گرفته، خود باخته شده اند وبجای قیام به اقوم، بیشتر انان زمین گیر شده یا به خواب رفته اند؟»ص17 سپس عواملی را که بعد از رفع حجابها در فهم هدایتی قران موثر می داند بر می شمارد:1- فهم ریشه لغات و درک معانی و مفاهیم عمومی در عصر نزول وجدا کردن آنها از اصطلاحات حادثه(ایمان،کفر،نفاق،قلب،محکم،متشابه،تاویل،و...) 2- دقت در نکات بلاغتی 3- دانستن خصال نفسانی، تجزیه مبادی فکری و شهوات،غرایز و عواطف، تحولات اجتماعی، اسرار ترقی و انحطاط امم. 4- شناخت محیط جاهلیت عرب وهنگام نزول قران(شناخت همه جانبه محیط ان زمان) 5- نباید قران را محدود به دریافتهای فلسفی وفکری خود کرد 6- رجوع به احادیث معتبر ومستند به منابع وحی وائمه طاهرین.ص18


قسمت پایانی مقدمه شامل توضیح روش تفسیری کتاب ونظری به بعضی احادیث در باره تمسک به قران میباشد. ذکرنکات جالب توجهی که به انها اشاره داشته اند خالی از فایده نیست:«هر چه در ترجمه قران دقت شود وبه هر لغتی درآید نمی تواند مانند آیات قران معجزه با

شد. نه آن اثر دلربایی را دارد نه آن احترام شرعی وحکمی را. معانی بلند قران که چون دریای مواجی است، جز در قالب تعبیراتی که خود ساخته رخ نشان نمی دهد و هیچ قالب وترکیب دیگری چنانکه باید، آن معانی ورموز واشارات را نمی رساند... بنابراین هر ترجمه ای از قران نارسای به مقصود است، مگر آنکه توضیح و تفسیر شود.»ص19 «انچه در پیرامون آیات واز نظر هدایت قران نگارش می یابد عنوان تفسیر(پرده برداری) ندارد وبحساب مقصود نهایی قران نیست. ازاین رو عنوان ونام پرتوی از قران را برای ان مناسب تر یافتم... اعماق حقایق آن نمی ت

واند در ظرف ذهن مردم یک زمان دراید. اگر چنین باشد تمام می شود و پشت سر سیر تکاملی می ماند وبهره ای برای آیندگان نمی ماند. این پیشرفت زمان وعلم

استکه می تواند اندک اندک از روی بواطن واسرار قران پرده بردارد.»ص20


آیه اول= (بسم الله الرحمن الرحیم ): این ایه را در تفسیر سوره ی حمد، تفسیر کرده اند(صص25-23) اما از انجاییکه در سوره بقره، بسم الله الرحمن الرحیم را ایه اول محسوب کرده اند، لذا تفسیر ایشان را بعنوان ایه اول سوره بقره نقل مینمائیم: - تمرکز ما بیشتر مضامین سیاسی موجود در تفسیر میباشد. لذا مباحث لغوی را در حد ارتباط با موضوع اصل

ی مقاله مطرح میکنیم-
«اسم به دلالت مشتقاتش از سمّو به معنای علو است، نه از سمّه به معنای نشانه...الله مخصوص وعَلُم برای حقیقت و ذات مقدسی استکه جامع همه کمالات ومنزه از هر نقصی است...الله با انکه عنوان ذات وعَلَم است، به معنای وصفی می باشد. اصل لغوی هم به همین معنای وصفی دلالت دارد.» «الرحمن الرحیم هردو از رحمت است،رحمان بر وزن ف

علان برای مبالغه است...رحیم دلالت بر رحمت مخصوص ومحدود دارد...»
درادامه، موضوع «اثر فکری و اخلاقی کلمه بسم الله وتکرار آن » را می اورد که با تلخیص نقل می کنیم : علت آغاز سوره های قران با جمله بسم الله این استک

ه «تا انسان را متوجه کند که همه تعالیم و دستوراتش از مبداء حق واز مظهر رحمت است. جز سوره توبه که آیاتش نماینده قهر وخشم برمردم لجوج وکینه ورز با حق و خیر واعلام قطع رحمت باآنهاست» نیز این موارد: روی فکر ودل را از غیر خدا بر گرداند

تا انسان همه جهان وهر عملی رااز نظر توحید بنگرد - گرویدن از پراکندگی فکری بسوی وحدت – زدودن نام بتها وقدرتمندان از دل وزبان – قدرت یافتن در اثر بکار بردن این کلمه- انسان تنها به قدرت محدود خود متکی نباشد- عمل به نام غیر خدا یا با غفلت از نام خدا ناقص است وبهره ونتیجه نخواهد داشت - بجای شروع با ارباب انواع و سلاطین، بنام خدای رحمان ورحیم اغاز نماید، خدایی که مانند ارباب انواع وسلاطین و بتها کینه جو وهوسباز نیست .
مضامین سیاسی در تفسیر آیه: 1- تعالی

م قران حق ورحمت اند ،نه غیر آن. 2 - مردم کینه جو ولجوج با حق از رحمت الهی به دور هستند.(باتوجه به اینکه سلاطین را نیز در زمره مردمان کینه جو و هوسباز محسوب میکند، نتیجه منطقی که گرفته میشود، به دور بودن سلاطین از رحمت الهی است.)3- شخص پرستی و بت پرستی را مساوی

با هم واز نمونه های دلبستگی به غیر خدا وشرک میداند 4- غیر توحید مظهر پراکندگی فکری وتشتت است، باید از غیر خدا برید تا به وحدت وتوحید رسید 5- بتان وقدرتمندان ارزش اتکا و پرستش ندارند 6- کینه جو وهوسباز

بودن اربا

ب انواع وسلاطین 7- در یک ردیف قرار دادن بتها وسلاطین.
آیه دوم =( الم): تفسیر ایشان از حروف اوایل سوره ها:«ذکر این حروف برای بیان مقصودی است وآن مقصود را اجمالا بواسطه یا بدون واسطه می توان فهمید. یا برای همین استکه راه تفکر باز شود وعقلهای ایمانی بکار افتد ودر

ای

ن کتاب معجزه آسمانی بیشتر تدبر گردد»صص46-45 سپس نظرات علمای تفسیر وروایت رانقل کرده است.صص49-46 در ادامه نظراتی را بر حسب احتمال بیان کرده است:«آنچه بهیقین میتوان گفت همین است که این حروف برای م

قصود وغرض آورده شده وبی مقصود ومهمل نیست... شاید آن مقصود به صورت رمزی میان خدا وپیغمبر درآمده وافرادی از خاندان وحی که راسخون در علم تاویل متشابهاتند آن را می دانند وبهرۀ اهل نظر همین اندازه است که استعداد تفکر وتحقیق شان بیدار گردد وذهنشان به کار افتد»ص49 «شاید حروف افتتاحیه سوره ها اشاره بمجهول و مقصود آن لا مقصود باشد»ص49 «این بیان با آن نظری که این حروف را رمز میان خدا ورسولش یا اشاره بصفات علیا میداند درست درمی آید»ص50


در تفسیر این ایه مضمون سیاسی خاصی دیده نمی شود.

آیه سوم= (این کتاب بلند مرتبه موجب شکی در آن نیست.هدایت است برای پروا پیشگان):«موضوع بحث قران انسان است...از جهت ذات و حقیقت انسانیت. یعنی ضمیرخیرخواه حق جو که صلاح وفساد آن منشاء صلاح وفساد نفسانیات و اخلاق و اعمال میگردد. پرتو قران آن ضمیر حق جوئی را بر می افروزد و براه می اندازد ه سزمان اولیه اش منحرف وفاسد نشده است...»ص52 «قران کتاب متقین است، گو اینکه هدایت خود از

جهتی مطلوب ذاتی است ولی غایت ونتیجه را رستگاری اعلام نموده است»ص 52
ذالک الکتاب:«(ذالک)اشاره به صورت محقق قران است. پیش از آنکه به صورت الفاظ وعبارات در آید...معنای نزول قران هم همین است که پیش از تنزل کامل در ذهن کلی عالم – یا به تعبیر روایات آسمان دنیا- نازل شده. چنانکه هر حقیقت علمی که در عالم بسیط عقل است پیش از آنکه به عالم حس تنزل نماید، در عالم ذهن صورت میگیرد.»
لا ریب فیه:این جمله با صراحت اعلام می دارد که اضطرابها وشکوک وبداندیشی ها، منشاش قران نیست. بلکه علل نفسانی و انحرافهای فکری و کوتاهی از واقع بینی و عوامل سیاسی و اجتماعی است»ص53 «امورزه نیز مردمی که شیفته و خودباخته نظریات علمی یا نظامات اجتماعی روزند... بزودی خواهند فهمید که قران اعلام می دارد لا ریب فیه»(شبیه کسان

ی که وقتی قران را مطابق فلسفه یونان نیافتند، دچار شک و تردید شدند)ص53
هدی للمتقین:«متقی گیرنده و قرار دهندۀ "وقایه "است. انچه از آسیبی باز دارد یا حدی نگه دارد. مانند سپر،چتر، ستون، سد، وقایع گویند. ترمز اتومبیل هم وقایه است... وجدان آگاه وفعال که شهوات و عواطف و خشم را از سرکشی وتصادم با حدود وحقوی انگیزد و وجدان واخلاق واعمال را هماهنگ میکند.»ص54 «سازمان درونی انسان (همانند اج

تماع- در توضیح نظر سقراط که اجتماع را مرکب از سه طبقه می داند-) سه قسم است،(اگر سازمان درونی انسان متعادل باشد) چنین انسانی دارای وقایه ومتقی است وعقل استعدادیش با پرتو هدایتی که از بیرون می رسد، بسوی کمال ودرک غیب می گراید»ص55 «معنای جامع تقوا، ضمیر بیدار بحق ونگهدار حریم است و اثر آن هماهنگی قوای نفسانی وظهور فضایل خلقی مانند عدالت

 

وعفت وشجاعت می باشد»ص55 «در لغت فارسی پروا از پرهیز به حقیقت آن نزدیکتر است. چون نظر قران در اینگونه صفات خوی وپیشه است- نه اتصاف زوال نا پذیری- بهتر است متقین را به پروا پیشگان ترجمه نمائیم»ص55


مضامین سیاسی در تفسیر آیه: 1- آلودگی انسانها در اثر عوامل درونی وبیرونی(من جمله عوامل سیاسی و اجتماعی) مانع از درک حقیقت توسط انسان میشود. 2- ا شاره به نوعی غربزدگی اولیه در قرون اولیه اسلام که منجر به ایجاد شک وتردید ونوعی انحراف فکری در مسلمانان گردید. 3- شیفتگی به نظامات اجتماعی روز یکی از عوامل درک نکردن قران است 4- نگرش اجتماعی به مسئله تقوی ونقش نخبگان در تحقق تقوای سیاسی واجتماعی.( در توضیح نظریه سقراط ) 5- برداشت از تقوی به مثابه عدالت هم در اجتماع وهم در قوای نفس 6- ارتباط قایل شدن مابین دو سطح تقوای سیاسی و اجتماعی و تقوای فردی 7- لزوم

بهره گیری از پرتو هدایت، برای تحقق عدالت وتقوای جمعی و فردی.

 

آیه چهارم=(آن کسانیکه به غیب میگروند ونماز بپا می دارند و از آنچه روزی آنان کردیم انفاق می کنند):
الذین یومنون بالغیب:«...در معنای ایمان عشق وکلمه ایمان بیش از گرائیدن، رساندن بامن رامی رساند... آزاد شدن وبریدن از این علایق(دنیوی،به منظور طلب امنیت وتامین) وابستن وگرائیدن به غیب است...غیب آن اصول و حقایق ثابتی است که جمال و کمال و زیبائیها از آن بر این جهان منعکس شده است.صص56-55 «(انسانها)همۀ آن صور را موجودات اصیل می پندارند وبه همانها دل می بندند...که جز رنج و اندوه واضطراب در پی ندارد»ص

56 «معنای ایمان بخصوص در هیئت فعل مضارع دلالت براستمرار وتکامل دارد...بنابراین الذین یومنون بالغیب وصف حدوثی برای متقین است، پس از واقع شدن درنور هدایت. یعنی متقین همینکه نور هدایت روشنشان نمود ، بغیب میگرایند.»ص57


ویقیمون الصلوة :«اقامه معنای لغویش بپا ساختن، راست داشتن وتکمیل نمودن است. کمال آن در انسان بر پا داشتن ظاهر وباطن بدن و قوای نفسانی است. تکمیل این قیام در صورت اجتماع انگاه استکه افراد از هواهای اختلاف انگیز ونظام طبقاتی بسوی یگانگی بر گردند ودر یک صف قرار گیرند. وبه امام عادل عالم که تقدم طبیعی دارد اقتدا نمایند»ص58 «فعل مضارع یقیمون کوشش پیوسته را میرساند، تا هر چه بیشتر نماز را بپا دارند. چون اقامه نماز ،اقامه ومستقیم شدن انسان است، باید متدرجا وپیوسته باشد تا در تمام عمر یک نماز کامل و مستقیم که شایسته انسان است انجام شود... گویا برای همین به این عالم آمده که یک عمل کامل وشایسته انجام دهد.»ص59
ومما رزقناهم ینفقون:«ایمان به غیب و صلوة اتصال و ارتباط با مخازن قوا رابر قرار می سازد...این ارتباط، قوای عقلی ونفسانی را به حرکت در می آورد وکلیدهای سرمایه های طبیعت را بدست می دهد.»ص59 «از جملۀ مما رزقناهم ...سه مطلب اساسی دانسته میشود: 1- رزق وما دلالت بر عموم دارد 2- بدلالت رزق ونا وآیات گذشته مقصود روزی حلال است 3- مصرف باید به اندازه معین باشد که از من استفاده میشود.اما مورد وچگونگی مصرف بسته به تشخیص است.»ص59

مضامین سیاسی در تفسیر آیه: 1- تکیه برمظاهر مادی فنا پذیرنظیر قدرت وثروت، گرچه برای بوجود آوردن احساس امنیت وآرامش خاطر است، اما سبب

آرامش درونی انسان نمیشود بلکه اضطراب وناامنی را بیشتر میکند. نتیجه اینکه قدرتمندی و ثروتمندی موجد آرامش واقعی نیست و اینکه برخی اعمال صاحبان قدرت وثروت از ترس و احساس نا امنی آنها ریشه میگیرد. 2- ظواهر مادی اصیل ومعتبر نیستند 3– آنهائیکه به عالم غیب ایمان راستین ندارند، از نور هدایت بی بهره اند. 4- ن

ظام نا عادلانه طبقاتی وعدم اقتدا به امام عادل، موانع کمال انسان وجوامع انسانی هستند. 5- مابین ایمان به غیب وانفاق در چارچوب نظام عادلانه سیاسی و اقتصادی، با وفور نعمت و شکوفائی اقتصادی رابطه ای مستقیم وجود دارد.

آیه پنجم=(آن مردمی که به آنجه به تو نازل ش

ده و پیش از تو نازل شده همی ایمان می آورند به زن

دگی دیگر،یقین دارند):
والذین یومنون بما انزل الیک:«معنای نزول پائین آمدن ودر دسترس قرار گرفتن است. با دلالت "ما" برعموم، شامل همه آیات ودستورات وصفات عالیه ای میشود که برقلب رسول اکرم وحی والهام شده ودر وجودش ظاهر گشته. اگر "باء" برای سببیت باشد، متعلق ایمان عام است. یعنی:ایمانشان به سبب آیاتیکه بر تو نازل شده افزون می گردد.»ص60
وما انزل من قبلک:«آنچه بر پیشینیان نازل شده ا

ز جهت زمان مقدم است. ایمان پسینیان به آن از طریق رسالت خاتم استکه آیاتش روشن وباقی می باشد...بنابر این اشاره به خاتمیت می باشد»ص60
و بالاخرة هم یوقنون:«آخرت – مقابل محسوس،اول،دنیا-عالم غیر محسوس پس از این نشئه،عالم برتر می باشد. یقین روز افزون به چنین عالمی...برای هر کسی حاصل نمی شود، مستقل آورده و باتقدیم ضمیر "هم " مقام چنین مردمی را معرفی نموده.»ص60
«این چهار آیه معرف قران ومبین اوصاف مردمی استکه از هد

ایت آن بهره مندمیشوند وبه کمال آدمی میرسند.» «درخت وجود انسان با ارتباط با بغیب شاخ وبرگ می گستراند از نور هدایت قران بهره می گیرد وبه محصول یقین می رسد.»ص61(در سوره ابراهیم ونور شبیه این تعابیر هست)
مضامین سیاسی در تفسیرآیه:1- خاتمیت دین اسلام وکمال آن نسبت به ادیان پیشین 2- ایمان به غیب و آخرت ، نصیب هرکسی نمی شود. لذا منکران ودشمنان دین اسلام از این نعمت ونور الهی بی بهره اند 3- در سوره ابراهیم کسانی که ریشه شان در ایمان به عالم غیب و آخرت نیست، به نا پاک پوک ، شبیه شجرۀ خبیثۀ بی قرار تشبیه شده اند.


آیه ششم=(هم اینان بر هدایتی که از جانب پروردگارشان است استوارند، وهم اینان رستگارانند): «متقین که در آغاز سوره هدایت را مخصوص آنها معرفی نمود، آنهایی اند که پروا دارند. چون اندیشناک وهراسانند، راه رستگاری میجویند. چون جویای راه اند به هدایت قران میگرایند. پس از هدایت عام قران بر هدایت خاص مستولی ومستقر می گردنند وجاذبه ربوبیت انها را می رباید ... اینها از هدایت عام رحمانی به هدایت خاص رحیمی می رسند...»ص61


مضمون سیاسی خاصی در تفسیر این ایه دیده نمی شود.


آیات هفتم وهشتم – یکجا تفسیر شده اند- =(بحقیقت کسانیکه رو بکفر رفته اند،چه آنها را بیم بدهی یا ندهی،بر آنها یکسان است،ایمان نمی آورند(7)خداوند بر دلها وشنوائی آنها مهر زده و بر بینششان پرده ای است وآنها راست عذابی بزرگ(8

):
ان الذین کفروا...:«کلمه کفر هرجا در قران آمده مانند ایمان، نظر به باطن وحقیقت است. که با معنای لغوی تناسب دارد...آنکه می خواهد برنگردد و تشخیص ندهد، اگر پس از توجه یا تشخیص انکار نماید چون با توجه واراده و اختیار کفر را گزیده، قابل هدایت نیست. کفر اول امر عدمی است و دوم با ایمان تقابل وتضاد دارد(نه عدم وملکه) و عارضه نفسانی و عناد است. ادامه و اصرار بر کفر قوای ادراکی را یکسره از کار می اندارد تا جائیکه یکسره از درک

باز می ماند...چون به اینجا منتهی میشود، آثار ختم وغشاوه به او ودر بارۀ اوداده می شود.»ص64 «مهر بردلها و گوشها که به خداوند نسبت داده شده، جبر و بر خلاف عدل ولطف نیست. زیرا نتیجه اراده واختیار خود آنهاست.»ص64 «در این دو آیه کفر به خود آنها واختیارشان نسبت داده شده، ختم بر قلوب را که نتیجه اعمال است به خداوند نسبت داده، غشاوه بدون نسبت آمده که گویا ساختمان وجودشان در همین حد واین چنین است یا نتیجه عوامل میراثی وتکوینی پیشین می باشد. و "علی سمعهم " ممکن است عطف بر "علی قلوبهم " باشد.»ص65 «چون ادراک چشم ازجهت مقابل است، از باز ایستادن این ادراک به غشاوه(پرده) تعبیرنموده. بخلاف ادراک قلب که چون از جهات مختلف است، بر آنها کلمه ختم را آورده...(قلب) تشبیه به مخزن وصندوق سر بمهر ونا گشودها ی نموده که استعدادها وسرمایه های انسانی انان در آن نهفته شده واز قابلیت ظهور واستفاده باز مانده اند.»ص66 –اشاره به خطبه اول نهج البلاغه-


و لهم عذاب عظیم:«جمله اسمیه که با لام اختصاصی شروع شده، ثبات وملازمت را می رساند: که عذاب بزرگ برای آنان وملازم با وجودشان پیوسته وثابت است. گرچه غفلت وانصراف، از توجه ودرک آن بازشان داشته، این پایان کار کفر پیشگان است.»ص67 «پس از طلوع قران ... آنانکه فطرت حق جویی وضمیر خیر خواهشان زنده وسالم است، در یک سطح عالی با هم ضمیمه می شوند وبه هدایت قران پیش می روند. گروه دیگر آنهائی اند که به تاریک

ی کفر خوگرفته اند و نور وحی با چشمان شب کورشان سازگار نیست. گروه سوم کسانی اند که متحیر بسر میبرند...اوصاف اخلاقی گروه سوم را در پرتو آیات بعد بنگرید»- ایات 9 الی 13 در مورد اوصاف منافقین است -

مضامین سیاسی در تفسیر این دو آیه: 1- در قران دسته بندی مردم نه بر اساس قوم ونژاد وطبقه و...بلکه براساس ملاک عقیده وایمان صورت گرفته اس

ت. 2- تعبیر از کفر بعنوان بیماری واینکه کافران اهل منطق واستدلال نیستند. 3- بیماری روحی کفار در عملکردشان ظهور وبروز می یابد.وآن لجاجت و مقاومت در برابر حق است.

آیات نهم تا سیزدهم- در مورد اوصاف منافقان - یکجا تفسیر شده اند =(بعضی از مردم اند که گویند بخدا وروز واپسین ایمان آورده ایم .با آنکه بهره ای از ایمان ندارند(9) خدا ورسول و کسانی را که ایمان آورده اند همی خواهند بفریبند با آنکه جزخود را نمی فریبند و این را خوب نمی فهمند.(10) در دلهای آنان بیماری جای گرفته، پس خداوند بیماری آنان را افزوده وبرای انان عذاب دردناکی است، بسبب آنکه همی تکذیب نمایند(11) چون به آنها گفته شود در زمین فساد نکنید، گویند تنها ما مصلحیم(12) آگاه باشید همین اینها مفسدینند و آنرا درک نمی کنند(13)):«گروه نخستین...عنوان ونام متقین را خداوند بر آنها نهاده که وصف اسمی

 

ودلالت بر ثبات دارد.آنگاه که اوصافشان را با فعل مضارع آورده، مشعر بر حرکت تکاملی می باشد. وصف کفروختم برای گروه دوم با فعل ماضی آمده که خبر از گذشته ودرگذشت ومرگ روحی ومعنوی آنهاست. برای گروه سوم نه صفت ثابتی ذکر نموده ونه از آینده شان خبری امید بخش داده ونه وضع گذشته شانرا تذکر داده. تنها از آنها به گروهی از مردم تعبیر نموده. هیچ وصف وعنوان ثابتی ندارند. زیرااین دسته مردم اند که گفتارشان با رفتار ورفتارشان با نیات قلبی وهمه اینها باادراکات فطری و وجدانیشان منطبق نیست ودچار اختلال فکری وتج

زیۀ قوای باطنی وناهماهمگی نفسانی اند. خطراین دسته برای هر جمعیت هم فکری بیش از کافران است...»ص69 «نفق سوراخها ولانه های موش در خلال زمین است. که راههای مختلف دارد...موش کور (در مواجهه با خطر ونور) از سوی دیگر خود را می رهاند.گویا نام منافق به همین تناسب است...خود را باهر جمعیت ومحیطی

تطبیق می دهد وروی های گوناگون دارد تا به هر روئی مردمی را بفریبد. چنان

که در این آیه عنوان آنها مخادع است که اسم فاعل یخادعون می باشد و یکی از معانی خدعه پنهان شدن جانور، کفتار در لانه است.»ص69 «سقراط باطن اینگونه مردم را بررسی کرده می گوید:گویا جانوران گوناگونی در درون آنها جای گرفته یا پیکره ایست که سرهای مختلف دارد، که بحسب هر محیط وزمانی سری بیرون می آورد.»ص70 «اینگونه م

ردم از نظر قران وادیان و مردمان واقع بین، بی ارزش ترین مردم اند و از نظر قرن طلائی فاقد وجدان ودر محیط های انحطاط روحی و اخلاقی، این بازیگران مردمان زرنگ وسیاستمداران توانا خوانده می شوند.»ص70
ومن الناس..:«یعنی بعضی از مردم.می شود برای عهد و اشاره به دو آیه قبلی باشد و من برای تبیین،یعنی از آن مردم کفر پیشه...ومی شود اسم فاعل نسیان باشد،که فراموش کاراست وغافل می شود.وصف اول وظاهر این گروه تنها تظاهر به زباناست که هیچ گواهی در عمل و رفتار برای گفتارشان نیست...تکرار "باء"در –وبالیوم الاخر- برای تا

کید ایمان است.که خود دلیل بر نفاق می باشد...جمله اسمیه –وماهم بمومنین-...براینفی کلی واصل ایمان قلبی آنهاست.»ص70 «از این آیه دو مطلب اساسی فهمیده می شود:یکی آنکه ایمان،حقیقت باطنی و قلبی استکه باید عمل شود

و تنها اظهار ایمان کسی رادر صف مومنین قرار نمی دهد.دوم آنکه اصل اولی دین ایمان به خدا وآخرت است.»ص71
یخادعون الله...:«یخادعون فعل مضارع از مفاعله است واین وزن برای کاریست که دو تن نسبت به هم انجام می دهند. پس آن دو هم فاعلند وهم مفعول. ونسبت صدور فعل به آن کسی داده می شود که شروع از او بوده. چون فریبکاری و ریا نخست از اینها شروع شده. چون عکس العمل آن، فریب دادن وبه اشتباه انداختن و پرده پوشی بر ادراکات وجدانی وفطری است، با هیئت مفاعله نسبت به خداوند هم داده شده...وجمله ما یخدعون ال انفسهم، بیان یخادعون می باشد. یعنی برگشت کار و روش آنها بسوی خودشان است ونفوس خود را می فریبند...و قران شعور را از انها نفی نموده- شعور از شعر(موی) بهمعنی باریک بینی ودقت نظر است-»ص71
فی قلوبهم مرض...:«این صفت سوم و خبر از وضع نهانی انها و علت وصف اول اشکار و دوم زیر پردۀ آنان بترتیب می باشد...اختلال وبیماری روحی نیز مانند این(بیماریهای جسمی)اثار را دارد...بیمار روحی بر پای برهان ودلیل محکم نمی ماند وبر

عقیدۀ ثابتی نمی تواند اتکا نماید واز تفکر درست...و خدمت و کمک به مردم لذت نمی برد»صص73-72
فزادهم الله مرضاً...:«...قانون تکامل که قانون عمومی خداوند در جهان است، آن را(مرض)پیش میبرد ومی افزاید...مرض اول با دوم از جهت شدت وضعف یا اختیاری وغیر اختیاری بودن یا از جهت منشاء وسبب فرق دارد: چه بیماری اول ضعیف وبیماری

دوم شدید (است)...این افزایش تابع تکامل عمومی است.»ص73 «سه اصل از این آیه فهمیده می شود: اول آنکه بیماری عارض بر مزاج وصحت، طبیعت اولی موجود زنده است. دوم آنکه عروض و جایگزین شدن آن، منسوب به خداوند نیست. سوم آنکه افزایش آن بحسب قانون تکامل عمومی زندگان می باشد که همانا قانون خدائی است»ص73
ولهم عذاب الیم بما کانو یکذبون:«عذاب دردناک برای اینها و ملازم با آنهاست. این عذاب معلول کذب یا تکذیبشان ...می باشد. الیم یا به معنای موالم یا مب

الغه در عذاب است»ص73 «از آنجا که منافق مانند کافر حرکت قلب وضمیرو حیات معنویش خاتمه نیافته...در حال درد وعذاب بسر می برد. ولی کافر، عذاب مرگ همه قوای معنوی اش را فرا گرفته واحساسش را از میان برده. این سّر آن استکه در بارۀ کافر عذاب عظیم و در بارۀ منافق عذاب الیم را اعلام فرموده است.(شبیه مقایسۀ فلج وکوری با دندان درد)»ص74
واذا قیل لهم لا تفسدو...:«از نظر منافقین یا مردان سیاست روز نگهداری نظام موجود هر چه باشد وسرگرم نمودن مردم بشهوات حیوانی،جلو گیری از برو

ز استعدادها، اصلاح در زمین است. اینها با بند وبست ها وساخت وسازها میکوشند هر چه هست بحال خود نگهدارند تا هر چه بیشتر بهره برداری نمایند وبر وضع موجود مسلط باشند. از نظر پیمبران ومصلحین عالیقدر، روش واعمال منافقین فساد در زمین است (فساد) نتیجۀ بقای نظام فاسد است وهمه موثر در یکدیگرند...سکون نظام اجتماعی و استعدادهای نفسانی ...موجب فساد می باشد...(منافقین) صلاح و فساد را نمی فهمند و نمی توانند بفهمند. ولکن لا یشعرون»صص75-74
مضامین سیاسی در تفسیر آیات فوق:1- ثبات فکری و شخصیتی و روند حرکت تکاملی متقین 2- کفار دچار مرگ روحی ومعنوی می باشند 3- خطر نفاق بیشتر از خطر کفر می باشد 4- منافقین به هیچ اصول اخلاقی والهی پایبند نیستند و اگر برخی صفات داشته باشند ، این صفات به صفات حیوانات نزدیکتر است 5- نفع جویی و فرصت طلبی منافقین و اینکه آنها در هر رنگ و شرایطی در پی تامین منافع خود هستند. 6- در سیاست مدرن وغیر اخلاقی، سیاستمداران توانا و اشخاصی که زرنگ محسوب می شوند، در تعبیر قرانی همان منافقان هستند.

7- ویژگی تظاهر وریاکاری در رفتار منافقان، دیده میشود. 8- منافقین گرچه خود را زرنگ میپندارند، اما در باطن امر زیانکار ومغبون هستند. وآن دوری از رحمت الهی است که به آن دچار می شوند. 9-منافقین به جهت بیماری روحی که به آن دچارند، آرامش واقعی ندارند. وخداوند نیز آرامش را از آنها سلب می نمایید.( با توجه به اینکه مردان سیاست روز را جزو منافقین محسوب کرده است،تمام صفات منفی که برای منافقین ذکر میکند شامل آنها نیز می شود) 10- از نظر منافقین یا مردان سیاست روز، نگهداری وضع موجود وحفظ منافع شان ، اولویت اصلی است. نتیجه این کارشان جلوگیری از اصلاح در زمین است. گرچه مدعی مصلح بودن هستند. 11- بقای نظام فاسد با فساد رابطه ای دو جانبه دارد. و نتیجه ، سکون نظام اجتم

اعی و شکوفائی استعداد هاست. و...

آیات چهاردهم تا هفدهم-درادامه اوصاف منافقان- یکجا تفسیرشده اند- :«از اوصاف ورفتاری که در این آیات برای منافقین یادآوری شده، معلوم می شود که اینان از جهت طبقه یکدستۀ محدود وممتاز واشرافی اند. مردمی که راههای فریب و اغفال اکثریت وساخت وساز با هر دسته ای را با تجربه های گذشته آمو خته اند.(چنانکه کلمه نفق ونفاق هم مشعر بهمین است )»ص76 «اینها چون مغرور بقدرت فکری یا مالی یا معلومات محدود خود می باشند، حق و قدرت را چنانکه باید، درک نمی نمایند. در برابر اینها عامه روشن ضمیر وپاک فطرت مردم اند...»ص76 «جمله کما آمن الناس می رساند که عامه مردم چون عنوان وصفت انسانیت آنان آلوده نشده و دچار عصبیت طبقاتی یا نژادی وقومی نبوده ،ایمان اورده اند»ص77 (از نظر اینان پایداری مسلمانان با ایمان، حمل بر سبک سری وساده لوحی شان می شد، چون باحساب آنها جور در نمی آمد، اما در واقع نمونه کامل سفاهت همینانند. زیرا تعقل شان در معرض طوفانه

ای شهوت و هوی است. دچار جهل مرکب اند "الا انهم سفها ولکن لا یعلمون")ص77
و اذا لقوا الذین آمنو:«این هم خاصیت نفسانی مردم خود پسند ومغرور واشراف منشان است که دیگر مردم با ایمان حق جو رامسخره می نمایند و وسیله تفریح ومجلس آرایی خود قرارمی دهند...و در پشت قیافه ایمانی شان نفس شیطانی نهفته است و پیوسته مجذوب همان خوی نفسانی خود اند - خلو الی شیاطینهم-...استهزقران از صفات منافقین شمرده، این استکه مقصود استهزاء کننده تنها سبک نمودن است ولی فریبنده می خواهد بفریبد تا بمقصود دیگربرسد»ص77 (این مردم چون در پی استهزای دیگرانند، درنتیجه خود ارزش خودشان را از دست می دهند وپیوسته در تحیر وسرگردانی فکری اند. این همان

استهزاء خداست با آنها)ص78 «گویا جملۀ "ویهدیهم..." شرح "الله یستهزی بهم" می باشد. در این ایه استهزا و امداد به خدا نسبت داده شده

وطغیان نسبت به خود آنان وسوء اختیارشان...طغیان سبب استهزا وامداد می باشد، و نتیجه اینها "عمه" است که تحیر وسرگشتگی در بیراهه و راهپیمائی بی راهنما می باشد. ونتیجه وعاقبت همه اینها زیان نهایی و ورشکستگی معنوی آنهاست که آیۀ بع

دی اعلام نموده»ص78
اولئک الذین اشتروا الضلالة...:«کلمات "اولئک" و "الذین" برای توجه مخصوص به اوصاف و نفسانیات و رفتار این گونه مردم است(تا باتوجه به آیات قبلی) عاقبت زندگی شان اعلام گردد. گویا این بیان دیگری از استهزاء خداوند است با آنها(که چگونه سرمایه های خود

را ثمن بازار ضلالت کردند و گمراهی خریدند)صص79-78 « "و ما کانو مهتدین" گویا اشاره به این استکه اینها نه تنها سودی از سرمایه های وافر خود وقوای طبیعت نبرده اند،بلکه زیان نموده وبراههای بهره برداری از این قوا هدایت نیافته وبا هزار چراغ به بیراهه رفته اند»ص79

مضامین سیاسی در تفسیر آیات فوق: 1- خاستگاه طبقاتی منافقین اغلب از طبقات اشرفی ومرفه جامعه است 2- خصلت و رفتار خود برتر بینی نزد منافقین وجود دارد که یکی از آثار آن تحقیر واستهزاء فقرا واهل حق است 3- منافقین اقلیتی ممتاز اندکه درصدد فریب مردم برای نیل به منافع مادی خود هستند 4- یکی از ابزارهای جنگ روانی منافقین تمسخر وتحقیر مخالفین شان است 5- عامه مردم از استعداد هدایت بیشتری نسبت به طبقات ممتاز برخوردارند. چون سرشتشان به حد آنها آلوده نشده است 6- عقلانیت منافقین نوعی عقلانیت معطوف به سودجویی است و غیر آن را عدم عقلانیت محسوب میکنند. در حالیکه در باطن امور حساب آنها غلط است و زیانکاران واقعی آنان هستند. 7- باطن عقلانیت منافقین ،عقلانیت نیست بلکه سفاهت است 8- نگرش با دیده تحقیر به مردم از نشانه های غلبه نفس شیطانی برضمیر منافقین است. 9- از دیدگاه قران در باطن امر، برندگان واقعی متقین واهل حق اند. و بازندگان واقعی منافقین و اهل باطل 10- سنن الهی بر این قرار دارد که منافقین رسوا وسبک شوند(نتیجه ضمنی=حکام فاسد روزی رسوا خواهند شد و بازندگان واقعی انان هستند) 11- تعریف از سود وزیان در دوتعریف مادی ومعنوی یکسان نیست.

آیات هیجدهم تا بیست و یکم- در ادامه اوصاف منافقان و عاقبت آن

ها- یکجا تفسیر شده اند:«آنچه از حالات و اوصاف منافقین وساخت وسازها، اعمال بی رویه، محیط آشفته وپر اضطراب نفسانی وخیالات وامیدهای بی پایۀ آنان که در آیات گذشته بیان نموده، قران در این دو مثل مانند پردۀ محسوس با تعبیرات و لغات مخصوص برای اهل تامل متمثل ساخته، تا آنان بخود آیند یا رسوا شوند ودیگران عبرت بگیرند»ص80 «(مثل اول) وضع نفسی آن مردمی استکه ابرهای تاریک شهوات گوناگون افق فطرت آنها راپوشانده و ارتب

اطشان را با انوار هدایت قطع نموده. خود را در محیط مرگبار فقر و مصیبت، که لازمه دنیاست می نگرند. بجای آنکه خود را با نیروی عقل فطری وارتباط نورهای هدایت قران برهانند، اوهامی راآمیخته با حق وباطل چون بوته وهیمه گرد آورده آن را مسلک و...نام نهاده اند. همینکه می خواهند به بافته و گرد آوردۀ خود دل ببندند ودر پرتو ضعیفی که از فطرت میدرخشد راهی یابند، بادهای مخالف هواهای نفسانی و... نورشان را خاموش وراهشان راتاریک می نماید»صص81-80 (به تعبیر دیگر،مثل کسانی هست که با زرنگ بازی و...به آب ونانی می رسند. اما فرصت خوردن را خدا از آنها می گیرد و نور امیدشان راخاموش وفراورده شان رامی پراکند)
استوقد ناراَ...:«با کوشش خود آتشی را بر افروخت: این جمله محیط ظاهری تاریک را می نمایاند که باطن وحقیقت آن تخیلات و اوهام و ساخت وسازهاست: یعنی می خواهد با کوشش وعقل نارسای خود راه رابیابد (مقابل اهل ایمان که نورشان ثابت وخالص است و همه جهات را روشن می کند) ولی انچه منافقان می افروزند...آتش ودود و خاکستر همراه دارد. آن نور ضعیف وکوتاه...از میان می رود. یاخداوند با خود می برد. "ذهب الله بنورهم" .(آنچه برایشان باقی می ماند، هیمۀ نیمه سوختۀ خیالات واوهام ونفوس دود گرفته شان است)ص81 (افروزندۀ آتش ممکن است فرد یا جمع باشد. ولی در تاریکی وهرمان همه شریک اند- اشاره به ضمایر مفرد وجمع در جمله-)
ظلما ت:«جمع نکره، اشاره به تاریکی های هولناک نا گفتنی است...چنان تاریکی که هرچه چشم بیندازد چیزی نمی بینند... طوفان وظلمات که در جمله بعد آمده مشعر بر آن استکه تلاششان بجایی نرسید ونور امیدشان از میان رفت و بر تاریکیشان افزوده شد»ص82
«مثَل دوم محیط هراس انگیز وطور خطرناکتر نفاق را می نمایاند که در آن افق تیره وتند بارش و تاریکیها ورعد وبرق از آغاز مشاهده می شود. گویا همان محیط داستان اول استکه باین صورت خطرناکتر در آمده وادامه نفاق کاملترش گردانده»ص82 «مثل اول از فرد شروع شده "کمثل الذی" دوم از محیط "او کصیب" که اعمال فرد بصورت جمع آمده... در این مثل(دوم) می نمایاند که گرفتاران چنین محیط یکسره خود را باخته و از تلاشش وکوشش خ

ود مایوسند... وتنها وسیله تسکین دفاعشان از اینگونه حوادث همین استکه انگشت در گوششان گذارند (یا چشم بر هم نهند) که خطر راکمتر احساس نمایند... کنایه از هر گونه موجبات غفلت وسرگرمیها و وسایل تخدیر شعور است... اینها از ترس مرگ خود را به دامن مرگ می اندازند»ص82
والله محیط بالکافرین:«در اثر تکرار موجبات غفلت و تخدیر حس و شعود وجدانی یکسره حواس و ادراکات انسانی آنها از میان می رود وتاریکی کفر باطن وجود آنها ر

 

ا میگیرد... چون از سرحد نفاق وکفر به محیط کفر رسیدند،قهر خداوند از هر سو آنها رااحاطه می نماید.»ص83
یکاد البرق یخطف ابصارهم: «چشم های ناتوان وبه تاریکی انس گرفتۀ آنان، توانایی فروغ آیات را از نزدیک ندارد...پیوسته و با نگرانی چشم به اطراف دارند واز نیروها

و قدرتهای معنوی خود چشم ÷وشیده اند. همینکه روشنی از دور بنگرند "اضاء لهم" براه می افتند. ولی توقفشان همیشگی ولازم طبیعتشان است. "و اذا اظلم ع

لیهم قامو..." ص83


ولو شاء الله...:چنانکه نور امید آنان را خداوند به باد می دهد،نور چشم وگوش اینها رانیز از میان می برد ونمی تواننداز آن بهره مند گردند.مناسب تر است که مقصود،گرفتن چشم وگوش مخصوص انسانی – معنوی- باشد. اینها لایق این چشم وگوش نبودند، چه می شد که این چشم وگوش را خداوند از اینها گرفته بود.»ص83

مضامین سیاسی در تفسیر آیات فوق: 1- این آیات میتواند بیانگر وضعیت بشر بریده از خدا در جهان مادی معاصر باشد 2- بیانگرارتباط بحرانهای روحی روانی معاصر با نفسانیات و دوری بشر از حق می باشد 3- ناتوانی مسلک های غیر خدایی، درتحقق رهایی راستین انسانها 4- غرق درتاریکی و زشتی های نفسانی، روزنه های امید به رستگاری را می بندد. این حقیقت از سنن الهی است 5- غرق شدن در مطامع نفسانی ودوری از خدا،موجب روی آوری به لهو لعب وسرگرمیها میشود (شبیه وضعیت جوامع مادی ویا طبقات مرفه بالا) 6- نفاق سرانجام به کفر منتهی می شود ومنافقان به همان سرنوشت کافران در دنیا وآخرت دچار می شوند.

آیات بیست ودوم و بیست وسوم - یکجا تفسیر شده اند- : «نظم وپیوستگی این آیات با آیات سابق: آیات سابق در بارۀ هدایت وایمان وکفر، حقایق ثابت و جامعی از اختلاف معنوی واخلاقی وسازمان درونی سه گروه را بیان نمود. همین اختلاف است که منشاء اختلافات دیگر شده وجنگها ومحرومیت هائی را بعناوین ونامهائی ببار اورده»ص85 «آنچه منشاء اختلافات دیگر گردیده ، اتخاذ معبودهای مختلف است... چیره شدن حواس و اوهام وتقالید بر عقل فطری، آن رب ومعبود مطلق رابصورت های محدود گوناگون در می آورد وهر چه را موجب ومنشاء رو

زی وقدرت وهستی پنداشت، به همان دل می بندد و همانرا می پرستد. اختلاف از همینجا شروع می شود. در این آیه به اندازۀ هشیاری عمومی همه را میخواند که از بند عادات وپرستش غیر خدا خود را آزاد سازند وبه او روی آورند.»صص86-85
یا ایها الذین اعبدوا ربکم...: «آن پروردگاری که شما را آفرید، آنچه از خ

ود یا گذشتگان یا متعلقات زمین وآسمان به خدایی گرفته اند، همه را

افریده وتدبیر وتقدیر آنان بدست اوست.(با توجه دادن به خلقت خود وتدبیر آسمانها وزمین، قران می خواهد این زنجیر پیرسته عادات وتقالید رابگسلاند وعقل را آزاد سازد)»ص86 «آنچه موجب پراکندگی در عبادات شده همان بندهای عادات وتقالید است...شرک

وکفر نتیجه عادت وغفلت است... این آیه با بلاغت مخصوص پس از بیان و توصیف سه فرقه– مومن،کافر،منافق- روی خطاب آورده وبا ندای هشیاری همه بشریت را که در ادراکات اولیه یکسانند، مخاطب ساخته»ص86
لعلّکم تتقون:«توجه و هشیاری به ربوبیت موجب عبودیت وآن موجب تقوای مستمر ومتکامل می گردد. گرچه ظاهر این استکه این جمله تعلق به "اعبدوا" دارد ولی ضمناً وابسته به "خلقکم" نیز می باشد»ص86 «قران در این آیات همه را میخواند تا هوشیار به خلقت خود وجهانی که در آن بسر می برند شوند وجهان رابا همه نعمتها وزیبائیها از یک مبداء وبرای بهره گیری همه بدانند»ص87
الذی جعل لکم الارض ...: «اینها آیات ربوبیت پروردگار و نشانهای یکتایی وی و اصول نعمت است: اصل ربوبیت، خلق، جعل، تدبیر و رزق، آیا دیگر می سزد که برای او مانن

د گیرید؟»ص87 «(همه نعمتها) از او (خدا) وبرای انسان وبازگشت بسوی اوست. پس بیان مقصود از آمدن در این سرا ونظامنامه زندگی در آن وچگونگی بهره برداری از نعمتهای آن هم باید از اوباشد»ص88 «پس با تفکر وتعمل در آن، تاریکیهای شک و "ریب" را از برابر دیدۀ عقل بزدائید و به نور هدایت آن عقل را فروزانتر نمائید. آیه بعد که با واو شروع شده همین ربط کتاب تشریع را با کتاب تکوین می رساند که هر دو باید از یک مبداء باشد»ص88
مضامین سیاسی در تفسیر آیات فوق:1 – منشاء اختلافات وجنگها از اختلاف معنوی وسازمان درونی اهل ایمان با اهل کفر ونفاق است واز آن ریشه می گیرد.به عبارتی گروه بندی های سیاسی و اجتماعی شاخصهای معنوی و عقیدتی دارد 2- آنچه منشاء اختلاف گردیده است،اتخاذ معبودهای مختلف است. 3- اهل کفر ونفاق معبودهای مادی

دارند و آنها را منشاء روزی وقدرت وهستی می پندارند. وبجای اتکا به قدرت الهی به قدرتهای ظاهری متکی هستند. 4- غیر خدا ارزش اتکا وپرستش را ندارد (شامل مطامع دنیوی،حکام ومظاهر ظاهری قدرت) 5- لزوم آزادی از قید عقاید وسنن باطل، برای آزادی عقل فطری انسانها 6- عبودیت غیر خدا موجب پراکندگی نیروها وامکانات فردی و اجتماعی می شود 7- نعمتهای جهان از یک مبداء است وبرای بهره گیری همگان از ان آفریده شده اند. چنانکه این نعمت ها از خدایند، نظام بهره برداری از آنها هم باید از جانب خدا باشد. 8- این آیات نشانگر رابطه کتاب تکوین با کتاب تشریع است.


آیات بیست وچهارم وبیست وپنجم: «در آغاز جملۀ قاطع "لا ریب فیه" مطلق ریب را... از قران نفی نمود.پس مبداء ریب در قران از حالات وتاثیرات نفوس است»ص89 (با تلخیص : دو نوع شک وجود دارد: اول شک ابتدایی که محرک ومقدمه یقین است و شک کنندگان در شک خود راستگو و صادق اند. دوم شکی که ناشی از نفس شکاک است که در

شکشان صادق نیستند)«جمله آخر آیه "ان کنتم صادقین" اشاره به دو نوع شک است: یعنی اگر در شک خود راستگو و راست اندیش هستید، با تفکر در این آیات ...می توانید از شک برهید»ص89 «(من مثله) گذشت ومسامحه را می رساند که اگر از روی قران هم مثل آنرا آوردید، پذیرفته است...میشود ضمیر، راجع به "عبدنا" باشد. یعنی سوره ای بیاورید که از مثل چنین کسی باشد. کسی که مدرسه ومعلمی ندیده...و تنها رنگ عبودیت پروردگار او را به چنین مقامی رسانیده... وعبد مطلق شده. واسم وعنوان وحیات شخصی همه فانی در عبودیت شده »ص89
فان لم تفعلو...:«این جمله برای مسامحه و میدان دادن به منکرین آمده. چون جمله شرطیه احتمال وقوع وعدم وقوع را دارد. وجمله قاطع وموید بع

د "ولن تتعلو" رفع این احتمال را برای همیشه می نماید... نفی ابد و خبر از آیندۀ نا محدود ومعجزۀ رسا تریست... این دعوی قاطع برای این استکه قران کلام خدا ومعجزه است»ص90 (با تلخیص: چون تلاش شعرا وفضلای عرب برای پاسخ به تحدی قران، به جایی نرسید، قران را سحر خواندند وتلاش کردند مردم را از شنیدن ایات خداوند دور

نمایند. نظیر این کار را استعمارگران انجام دادند وعده ای را اجیر کردند تا بر قران خرده بگیرند ویا کلماتی نظیر آن بسازند. مانند جمعیت الهدایۀ مسیحیان لبنانی...)صص92-91
این دو آیه نمونه ای از سّر اعجاز قران است:(از جنبه های: بلاغت ،استحکام وپیوستگی، قاهریت وقاطعیتی که حاکمیت واحاطه مطلق گوینده را می رس

اند، پیشگوئی ابدی با کلمه "لن" ، جمله تهدید آمیزدر بارۀ اعراض از آن که با تعبیر جامعی در آخر سّر علمی ونفسانی آتشها و عذابهای مادی ومعنوی ودنیوی و اخروی را بیان واعلام می دارد:)صص93-92
فا تقوا النار التی وقودها الناس والحجارة :«چون مال وسیلۀ تامین شهوات است، علاقه وبستگی به آن شدید ومحکم می گردد. چنانکه شهوات ومنافع فردی هم گاهی برای تامین وتحکیم این علاقه از میاان می رود ومال که وسیله است، مقصود مستقل وهدف می گردد... همان علاقه به مال از جهت ارزش عددی و مقدار با عقل ونفس انسانی جوشش می یابد وضمیمه می گردد...از همین انضمام وجوشش استکه آتش در می گیرد "وقودها الناس والحجارة" از انضمام انسان، یعنی همان شخصیت باقی و قدرت تفکر با صورت نفسانی و ارزش غیر واقعی حجاره (سنگ با ارزش) شعله آز وحرص از هر سو زبانه می کشد...که همه عواطف و قوای درونی را می سوزاند ومنشاء حق سوزی وجنگ افروزی می شود...در عوالم دیگر با توجه به اصل بقاء بصورت جهنم سوزان در میآید»ص94 «قوای داخلی ونفسانی انسان هم باید بوسیله مهندسین خدایی و دستورات قرانی تنظیم گردد...(تا)محیط نفسانی محیط امنیت و ایمان و سلم واسلام میشود وسایۀ آن محیط اجتماع را فرا می گیرد وموانع تکامل فردی و اجتماعی از میان می رود...در پرتو ایمان وسایۀ سلم نفسانی استکه استعدادهای طبیعی بکار می افتد وسرزمینهای خشک طبیعت هم بصورت باغستانهای به هم پیوسته میگردد.»ص95 «آیه بعد در بارۀ گروندگان به بشارت آغاز شده، یعنی در سایۀ ایمان وعمل صالح خودبخود نعمتها از هر جانب می جوشد»ص95

مضامین سیاسی در تفسیر آیات فوق: 1- تیرگیهای نفسانی موجب دوری از حقیقت وشک در قران می شود. 2- قران معجزۀ ابدی است وقانون کامل زندگی تا ابد.ومسلکهای بشری توان تحدی با قران را ندارند. 3 – به تلاشهای استعمارگران برای مقابله با قران اشاره نموده اند 4- عذابها وبلا

یای دنیوی و اخروی نتیجه اعمال و ملکات خود انسانها می باشد 5- کالائی شدن روابط انسانسا موجب مسخ انسانیت است ومنشاء بسیاری از جنگها وحق کشیها تبدیل شدن ابزارها به اهداف می باشد 6- تنظیم روابط انسانها بایستی توسط قران و بوسیله مهندسین خدایی صورت گیرد، تا محیط امنیت وآرامش واقعی پدید آید و موانع تکامل فردی واجتماعی از میان برود. 7- در نتیجۀ اصلاح نفسانی،در پرتو تعالیم قران، زمین نعمتهای خود را ارزانی می کند وآبادانی و وفور نعمت پیش میاید


آیۀ بیست وششم =(و مژده بده آنان را که گرویده وکارهای شایسته کرده اند...

): «این آیه بشارت به گروندگان قران وکسانیست که خود را در پرتو هدایت قرا

ن قرار دهند.چنانکه گیرانه جهنم وشعله های آن نفوس کفر پیشۀ پیوسته به سنگ است، منشاء بهشت نفوس با ایمان گرویده به قران و پیوسته می باشد.»ص96 «ایمان درک نقشۀ سعادت فرد واجتماع است، عمل صالح آن استکه فرد واجتماع را برای رسیدن به آن آماده ونزدیک نماید. ارتباط با سرچشمه خیر ورحمت استکه از آن خیر ورحمت در قلوب ونفوس مستعد جاری می شود و از آن باغستانهای بهره آور عمل صالح باید بروید... جنات برای مومن ملک ثابت است، چون منشاءاش ایمان وریشه های درختان آن براین منبع است... (در سایه ایمان وعمل صالح) پیش از عرصۀ آخرت، سرچشمه های طبیعت جاری می شود وسرزمین دنیا که حاشیۀ بهشت است، آباد می گردد ومنابع حیات در دسترس عموم قرار می گیرد.»ص97
کلما رزقو منها ثمرة رزقاً: «اشاره به بهره های گوناگون نا محدودیست که از بهشت ناشی می شود. "کلما" اشاره به زمان نا محدود بهره مندی است. تکرار "رزقاَ" کیفیت و

تنوع ناگفتنی لذت را می رساند...(مومنان) ظهور وتجلی ایمان وعمل صالح خود را بصورت های عالی و اختصاصی می نگرند... شاید هم مقصود نعمتهای دنیاست که خود اثر وظهور عالم غیب و بهشت در طبیعت ودنیا می باشد...»ص97

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید