بخشی از مقاله

توضيح علمي معراج چيست



(طبق روايات تذكره نويسان مسلمان) معراج در ماه رجب كه هفتمين ماه عربي (ماه قمري) ميباشد صورت گرفت و شبي كه محمد بآسمان رفت شب بيست و هفتم آن ماه بود.
طبق روايات مسلمين مسافرت آسماني محمد (ص) موسوم به معراج دو مرحله داشت مرحله اول عبارت بود از مسافرت محمد از مكه به (بيت المقدس) و مرحله دوم را مسافرت از بيت المقدس بآسمان تشكيل ميداد.


تذكره نويسان مسلمان قسمتي از وقايع آن شب را از زبان خود محمد (ص) نق ميكنند بدين شكل:
محمد (ص) ميگويد آن شب من در مكه خوابيده بودم و هنوز تصميم مربوط بطرد من بموقع اجرا گذاشته نشده بود و ديدم كه سقف خانه شكافت و جبرئيل از آن جا وارد گرديد.


جبرئيل سينه ام را شكافت و بعد با آب زمزم آن را شست و سپس ابريقي آورد كه پر از (حكمت) بود و آنچه در ابريق وجود داشت در شكاف سينه ام ريخت و شكافت سينه ام را بست و دستم را گرفت و گفت برخيز و مرا سوار براق (اسب بالدار) كرد.
اسب بالدار كه محمد در آن شب بر آن سوار شد مركبي بود حد فاصل بين اسب و استر و داراي صورتي چون صورت زن و با سرعت برق حركت مي كرد و وقتي محمد (ص) سوار بر آن اسب شد حالي داشت بين بيداري و خواب.


محمد بعد از اينكه سوار بر (براق) شد براه افتاد و بدواً در شهر (حبرون) توقف كرد زيرا قبر ابراهيم آنجا بود و (محمد) بر سر قبر وي دعا خواند.
سپس پيغمبر اسلام سوار شد و براه افتاد و مرتبه اي ديگر در (بيت اللحم) كه محل تولد مسيح است توقف كرد و آنجا نيز دعا خواند و آنگاه سوار بر (براق) راه بيت المقدس را پيش گرفت و وارد (مسجدالاقصي) گرديد.
در آنجا قسمت اول سفر محمد (ص) يعني مسافرت خاكي در آن شب خاتمه يافت و قسمت دوم يا مسافرت آسماني از مسجدالاقصي واقع در (بيت المقدس) شروع شد.


قبل از اينكه محمد در آن شب بطرف آسمان حركت كند اثر پاي خود را روي (قبه الصخره) يعني (گنبد سنگي) واقع در بيت المقدس باقي گذاشت همچنان كه (ابراهيم) در زمان حيات اثر پاي خود را روي (مقام ابراهيم) باقي نهاد.


محمد (ص) سوار بر (براق) از زمين راه آسمان را پيش گرفت و وارد آسمان ماه كه آسمان اول و از تمام آسمان ها بزمين نزديك تر مي باشد شد.
در آن جا محمد (ص) حضرت (آدم) را يافت و مشاهده كرد كه آدم بين دو گروه از آدميان قرار گرفته است كه بتازگي از زمين آمده اند و بعضي از آنها طرف راست هستند و برخي در طرف چپ.


آنهائي كه در طرف راست (آدم) بودند كساني محسوب ميشدند كه ميبايد به بهشت بروند و كساني كه در طرف چپ (آدم) قرار داشتند ميبايد راه جهنم را در پيش بگيرند.
(آدم) چون انسان است وقتي دسته اول را ميديد تبسم ميكرد و از مشاهده دسته دوم ميگريست زيرا (آدم) پدر تمام افراد بشر ميباشد و مانند يك پدر از خوشحالي فرزندان خود مسرور و از بدبختي آنان متأثر مي شود.
محمد از آسمان اول گذشت و بآسمان دوم رفت و در آنجا عيسي و (يوحنا) را ديد و سپس راه آسمان سوم را در پيش گرفت و مشاهده كرد كه (يوسف) آنجاست.


محمد در آسمان چهارم (ادريس) و در آسمان پنجم (هارون) و در آسمان ششم موسي و در آسمان هفتم كه بلندتر از آن آسماني وجود ندارد (ابراهيم) را يافت.
ابراهيم در آسمان هفتم بديوار خانه اي كه معلوم شد خانه فرشتگان است تكيه داده بود و معلوم شد كه نقشه ساختمان آن خانه فرقي با نقشه ساختمان خانه كعبه ندارد.


بعد از آسمان هفتم منطقه اي قرار گرفته كه مانند منطقه اطراف خانه كعبه (حرم) است و در انتهاي حرم (سدره المنتهي) قرار گرفته و آن درختي است كه بعد از مجهول مطلق واقع شده و هيچكس نميداند كه پس از آن وضع ملكوت چگونه است.


در آنجا پيغمبر بقدري بخداوند نزديك شد كه صداي قلم خداوند را مي شنيد و مي فهميد كه خدا مشغول نگاهداري حساب افراد بشر ميباشد ولي با اينكه صداي قلم خداوند را مي شنيد وي را نمي ديد زيرا هيچ كس نمي تواند خداوند را ببيند ولو پيغمبر باشد.
وقتي پيغمبر اسلام ميخواست بآسمان برود ديد در آسمان اول يا آسمان ماه عده اي از فرشتگان كه نگهبان بودند هويت اشخاص را وارسي مي كردند تا اينكه بدانند چه كساني عازم آسمان هستند.


با اينكه محمد (ص) پيغمبر بود نمي توانست مستقيم صداي خداوند را بشنود و صداي او بوسيله جبرئيل بگوشش ميرسيد زيرا هيچ گوش ولو گوش پيغمبر باشد توانائي ندارد كه مستقيم صداي خدا را بشنود.
در آن جا خداوند، بوسيله جبرئيل با محمد (ص) صحبت كرد و باو گفت ميدانم كه تو را از قبيله ات طرد كرده اند ولي بايد شيكبائي داشته باشي و بداني كه قبل از تو پيغمبراني بودند كه بيش از تو زجر كشيدند و بعضي از آن ها مورد شكنجه هاي شديد قرار گرفتند و مردند.
آنگاه خداوند راجع بوظيفه آينده محمد (ص) كرد و باو گفت همان طور كه (موسي) پيروان خود را جمع آوري كرد و از مصر مهاجرت نمود تو نيز بايد پيروانت را جمع آوري كني و از مكه مهاجرت نمائي.


طبيعي است كه اين كار احتياج باراده و استقامت دارد و ما هم براي اينكه اراده و استقامت تو را تقويت كنيم پيغمبر خود را بآسمان آورديم.
هنگامي كه محمد از نزد خداوند مرخص شد كه بزمين برگردد دوازده فرمان دريافت كرد (همان گونه كه موسي ده فرمان دريافت كرده بود) و مأمور گرديد كه آنها را بمسلمين ابلاغ كند و فرمان هاي دوازده گانه از اين قرار است:


1- مسلمين نبايد جز خداي واحد را بپرستند.
2- پدر و مادر خود را بايد دوست بدارند و محترم بشمارند.
3- صله رحم را بجا بياورند.


4- از ضعفاء و ابن السبيل (يعني مسافرين وامانده كه نميتوانند بوطن برگردند) و بيگانگاني كه پناهنده مي شوند دستگيري نمايند.
5- ولخرجي و اسراف نكنند.
6- لئامت نداشته باشند.
7- مبادرت بزنا ننمايند.
8- از قتل نفس بپرهيزند.


9- مال ديگران و بالاخص مال يتيمان را غصب ننمايند.
10- اندازه سنگ و پيمانه را نگاه دارند و خدعه نكنند.
11- از مبادرت بكارهاي دور از عقل بپرهيزند.
12- غرور نداشته باشند.


محمد (ص) بعد از واقعه معراج؛ تمام كساني را كه در آسمان ديد معرفي كرد و بي مناسبت نيست كه بگوئيم كه (دانته) نويسنده كتاب (كمدي خدائي) در كتاب خود براي ذكر وقايع و معرفي اشخاص روشي پيش گرفته كه همان روش بيان وقايع معراج از طرف محمد (ص) است.
در سفر (معراج) محمد در آسمان تمام برجستگان نوع بشر را ديد و توانست همه آن ها را بشناسد.


او كساني را ديد كه (حاوي بين اليراع والاسل) بودند يعني هم رزمجو بشمار ميآمدند و هم قلمزن و بقول امروزيها صاحب السيف و القلم محسوب ميشدند.
محمد (ص) تمام پيغمبران بزرگ و همه بزرگان علم كه در قرون قبل زندگي را بدرود گفته بودند در آسمان ديد و اين موضوع براي او يك موفقيت بزرگ شد چون توانست همه را از نزديك بشناسد.


بعضي از تذكره نويسان نوشته اند با اين كه محمد (ص) هفت آسمان را پيمود و به (سدره المنتهي) رسيد و در آنجا با خدا صحبت كرد وقتي كه برگشت و بخانه خود ورود نمود چفت درب اطاق او يا چفت درب خانه اش كه هنگام رفتن باز شد هنوز تكان مي خورد.
اينموضوع با توجه به فرضيه نسبي (انشتين) كه در ايندوره معروفيت دارد خيلي عجيب نيست زيرا در فرضيه مزبور ذكر شده كه زمان، براي دو نفر كه يكي ساكن و ديگري متحرك است يك اندازه جلوه نمي كند و بنابراين ميتوان قبول كرد كه شخصي از خانه خارج شود، و بآسمان ها برود و از آن جا برگردد ولي هنوز چفت خانه يا زنجير درب خانه اش تكان بخورد.


چون در اين خصوص يعني نسبي بودن زمان خيلي بحث شده و همه از آن اطلاع دارند من چيزي نمي گويم.
در معراج محمد (ص) اين موضوع عجيب نيست بلكه آن چه توليد شگفت ميكند اين كه آيا محمد توانست با همين جسم كه متشكل از گوشت و خون و استخوان و پوست است بآسمان ها برود؟

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید