بخشی از مقاله

دستاوردهاي ازدواج هاي پيامبر

مقدمه
سپاس و ستايش سزاوار خداوندي است كه تمام جهان و از جمله انسان را آفريد و زن و مرد را زوج يكديگر قرار داد و زن را موجب آرامش مرد ، و خانه يا محل زندگي را آرامشگاه آنان قرار داد .
درود بر پيامبرانش كه هر يك براي هدايت و راهنمايي بشر كوشيدند ؛ به ويژه خاتم آنان كه از هر جهت آدميان را به سر منزل هدايت رهنمون ساخت ؛ گفتار و رفتنارش همه ادب بودو هدفش بر انگيختن و به حد نهايت رساندن مكارم اخلاق ؛ (بعثت لأتمم مكارم الاخلاق ) .


سلام بر اهل بيت او كه بهترين شاگردان و درس آموختگان مكتب او هستند و اخلاق نيكوي پيامبر (ص) را سرمشق زندگي خود قرار دادند ، تا نشان دهند اخلاق و روش پيامبر اكرم (ص) قابل پيروي است و الگوي كاملي است كه بايد از آن درس زندگي اموخت : ( لكم في رسول الله اسوه حسنه )‌


1- نخستين ازدواج
اولين همسري كه پيامبر اكرم انتخاب كرد، خديجه دختر خويلد بود. پيامبر(ص) در سن 25 سالگي با زني چهل ساله و بيوه دو شوهر كه از آنان فرزنداني داشت ،ازدواج كرد و از او صاحب شش فرزند شد.
پيامبر اكرم(ص) تا سن 52 سالگي كه حضرت خديجه فوت كرد، همسر ديگري اختيار نكرد و پانزده سال قبل از رسالت و دوازده سال بعد از رسالت را تنها با او بسر برد. وي بهترين زن پيامبر(ص) بود


اگر اموري نظير شهوت ران بودن پيامبر اكرم(ص) كه مغرضان يا ناآگاهان زمان ما مطرح مي كنند ، وجود داشت، او به جاي حضرت خديجه كه بيوه زني دو شوهر كرده بود، با يك دختر ازدواج مي كرد و يا در كنار او، همسران ديگري انتخاب مي كرد، يا حداقل كلمه شهواني بين او و خديجه(س) رد و بدل مي شد.
بله، د رآن زمان، پيامبر اكرم وقت زيادي از عمر خود را در غار حرا و به چله نشيني مي گذراند و قبل از رسالت ، علاوه بر جوان بودن، وقت بيشتري داشت تا ازدواج هاي مجدد انجام دهد و حتي بعد از چهل سالگي كه كوشش حضرت به تبليغ رسالت معطوف بود، باز در مكه هنوز حكومت و جنگ و صلح و روابط تجاري و اقتصادي و نزاع هاي انصار و مهاجران و بسياري مسايل ديگر مطرح نبود. بنابراين، راحت تر مي توانست همسرهاي متعدد انتخاب كند.


از نظر مادي نيز براي ازدواج هاي ديگر در مضيقه نبود ، زيرا سابقه، طايفه و كرامت او نشان مي دهد كه او هيچ مشكلي در راه ازدواج مجدد نداشته است و حضرت خديجه نيز كاملاً تسليم او بوده و مشكلي ايجاد نمي كرده است.


بنابراين مسايل مادي و شهواني ، آنگونه كه امروزه براي مردان ازدواج مجدد كننده مطرح است، اساساً براي آن حضرت مطرح نبوده است.
پس از فوت خديجه، حضرت(ص) تا آخر عمر ، پيوسته به ياد خديجه بود و او را هنگام شنيدن نام يا با يادآوري خاطره اي از او تكريم مي كرد. پس از خديجه(س) پيامبر اكرم(ص) بايد همسري انتخاب مي كرد تا هم از طرفي همسر وي باشد و هم زن خانه و هم مادر ويا هم نفسي براي فاطمه زهرا. ولي بعيد بود كسي بتواند تمامي اين وظايف را انجام دهد و از طرفي مشاوري امين و ياور رسالت پيامبر اكرم(ص) باشد. افزون بر اينها ، مايل ديگري پيش آمد كه ايجاب مي كرد حضرت، ازدواج هاي متعددي داشته باشد كه در ادامه روشن خواهد شد.


خديجه (س) از زبان عايشه
آري، يافتن جايگزين براي خديجه بسيار مشكل بود، زني كه عايشه او را اين گونه وصف مي كند:
هرگاه پيامبر مي خواست از خانه خارج شود، به ياد خديجه مي افتاد و او را به نيكويي ياد مي كرد . روزي از ايام، حسادتم تحريك شد و گفتم :«آيا او غير از زني پير ، چيز ديگري هم بود؟ خداوند به جاي او بهترش را نصيبت كرده است .» پيامبر غضبناك شد ، به طوري كه موهاي جلوي سرش از شدت غضب مي لرزيد و گفت:«نه ، به خدا سوگند ! بهتر از او را به من نداد. او به من ايمان آورد ، در حالي كه مردم كفر ورزيدند. مرا تصديق كرد، در حالي كه مردم تكذيبم كردند. با مال خودش مرا ياري و همراهي كرد، در حالي كه مردم محرومم كردند و خداند از او فرزندهايي روزي من كرده، در حالي كه مرا از فرزندان زنان ديگر محروم كرد.»
عايشه مي گويد: عهد كردم ديگر هيچ گاه از خديجه به بدي ياد نكنم.


ازدواج با عايشه و سوده
به هر حال ، پيامبر اكرم(ص) در سال وفات خديجه يا سال بعد با عايشه و سوده ازدواج كرد . خوله اين دو نفر را پيشنهاد داد و خودش نيز به خواستگاري رفت. عايشه در آن زمان شش ساله و سوده زني بيوه بود.


اگر عايشه از همان زمان عقد ازدواج ـ كه در مكه صورت پذيرفت ـ به خانه پيامبر اكرم(ص) راه يافته و در خانه ايشان سكني گزيده باشد ، با توجه به اينكه پيامبر اكرم(ص) مراسم عروسي را با او در مدينه انجام داد، او دو يا سه سال در خانه پيامبر بود، بدون اينكه پيامبر بتواند از او بهره زناشويي برد. بنابراين مسايل ديگري غير از شهوت ، مطرح بوده است.
نكته هايي درباره ازدواج با عايشه


1. پيامبر (ص) تنها يك دختر را به ازدواج در آورد و آن عايشه بود. حضرت در آن هنگام بالاي پنجاه سال سن داشت و عايشه حدوداً شش ساله بود.
2. مراسم عروسي در مدينه و پس از نه ساله شدن عايشه انجام شد. بنابراين عايشه سه سال در عقد پيامبر بود. در آن زمان دخترهاي بالغ و زن هاي بيوه جوان نيز وجود داشتند . پس اگر ازدواج با عايشه به انگيزه زناشويي بوده باشد ، بايد حضرت با يكي از آنان ازدواج مي كرد تا لازم نباشد سه سال صبر كند تا عايشه بالغ شود.
از اين رو ، مي توان گفت كه هدف ، اموري مانند نزديكي و پيوند با قبيله تميم ، برداشتن مشكل از سر راه ابوبكر و دلگرم كردن بيشتر او به اسلام يا اموري نظير يافتن دوست و همراهي براي فاطمه (س) بوده است.

 

4- ازدواج با حفصه، دختر عمر
همسر ديگري كه رسول الله برگزيد ، حفصه دختر عمر بن خطاب بود. وي از زناني بود كه به مدينه هجرت كرد و همسر خنيس بن حدافه سهمي ، از مجاهدان بدر بود. چنان كه گفته اند پس از وفات شوهر حفصه ، عمر به ابوبكر پيشنهاد كرد او را به همسري بپذيرد، ولي او قبول نكرد و عمر غضبناك شد. بعد از وفات رقيه ـ همسر عثمان و دختر پيامبرـ عمر ، حفصه را به عثمان پيشنهاد كرد ، او نيز قبول نكرد و عمر زبان شكايت نزد رسول الله (ص) گشود.


پيامبر اكرم(ص) فرمود: « كسي كه بهتر از عثمان است ، با حفصه ازدواج مي كند و عثمان با همسري بهتر از حفصه ازدواج مي كند.» سپس پيامبر (ص) او را از پدرش خواستگاري كرد و با او ازدواج كرد. اين ازدواج در سال سوم هجرت رخ داد.

5- ازدواج با ام سلمه
همسر ديگر رسول الله (ص) ام سلمه بود كه اسمش هند و قبل از رسول اكرم همسر اباسلمه بود و براي او چهار فرزند به نامهاي سلمه ، عمر، درّه و زينب به دنيا آورد . او از زناني بود كه به حبشه و مدينه هجرت كرد.


پس از فوت ابي سلمه ابوبكر از او خواستگاري كرد، ولي وي قبول نكرد. پيامبر اكرم (ص) عمر را فرستاد تا او را براي حضرت خواستگاري كند. ام سلمه گفت : « من زني غيرتي هستم (نمي توانم همسران ديگر را تحمل كنم) داراي پسر هستم و هيچ يك از سرپرستان من در مدينه حاضر نيست تا اجازه دهد.»


عمر به رسول الله(ص) خبر داد، حضرت فرمود به او بگو :«راجع به غيرت (حسادت )تو دعا مي كنم از بين برود. پسر دار بودنت مشكلي ندارد و از آن ناحيه تامين مي شوي. نبودن اوليائت اشكالي ندارد ،چون هيچ كدام از چنين امري كراهت ندارند و آن را ناپسند نمي شمارند.»
ام سلمه به فرزندش گفت :«بلند شو و مرا به ازدواج پيامبر درآور.»


پرسش : چرا ابوبكر پيشنهاد عمر را براي ازدواج با حفصه قبول نكرد،ولي به خواستگاري ام سلمه رفت؟
پاسخ: شايد ابوبكر از اخلاق تند حفصه خبر داشت،زيرا وي اخلاقي خشن داشت كه از پدر به ارث برده بود وبه همين جهت ابوبكر به ازدواج با او تمايل نداشت.اما ام سلمه زني مؤدب و با اخلاق بود كه علاوه بر داستان شنيدني هجرتش به مدينه ،همين كلمات رد و بدل شده بين او و رسول خدا،اخلاقيات او را آشكار مي سازد.
روحيات ام سلمه


الف : خودش به عيب خود اعتراف كرد و گفت : « من غيرت (حسادت) دارم و نمي توانم زنان ديگر را تحمل كنم » و رسول اكرم (ص) نيز فرمود :« دعا مي كنم اين حالت از بين برود.»
اما چرا براي زنان ديگر چنين دعايي نكرد و تنها ام سلمه مشمول اين دعا شد؟
شايد پيامبر به اين خاطر چنين دعايي كرد كه ام سلمه عيب خود را شناخت و به فكر اصلاح آن افتاد. هر كس عيب خود را فهميد و به فكر اصلاح آن افتاد، كوشش مي كند و مقدمات آن را فراهم مي نمايد. اگر دعاي رسول الله (ص) نيز ضميمه شود ، آن صفت پليد از زندگي وي رخت بر مي بندد، اما كسي كه هنوز معيوب بودن خود را نمي داند و بر عيب خود اصرار مي ورزد ، چگونه دعاي پيامبر آن را برطرف سازد!


ب : جملات ديگري كه ام سلمه گفت ، نشان آن است كه نمي خواست بارش به دوش ديگران باشد و مزاحم ديگران شود، لذا بچه دار بودن خود را عذري مي دانست كه به نظرش مانع ازدواج بود. اگر به داستان هجرتش به مدينه بنگريم ، روشن مي شود كه تا چه حد از مزاحمت براي ديگران گريزان بود. خود، آن واقعه را اين گونه بيان مي كند :


وقتي خواستيم هجرت كنيم ، ابوسلمه مرا و فرزندم را بر شتري سوار كرد و افسار آن را به دست گرفت،اما طايفه من (بني مغيره) آمدند و زمام شتر را از او گرفتند و گفتند : « تو خود مي تواني بروي، ولي اجازه نمي دهيم فردي از افراد طايفه ما را به همراه ببري.» طايفه شوهرم (بني عبد الاسد) وقتي وضع را چنين ديدند ، آمدند و بچه ام را به زور گرفتند و بردند و گفتند:« نمي گذاريم فرزند ما نزد بني مغيره بماند .» به هر حال ، آنان مرا منع كردند و بين من و شوهر و فرزندم جدايي افتاد . شوهرم به مدينه رفت. هر روز صبح خارج مي شدم و در

ابطح مي نشستم و مي گريستم، و يك سال گذشت تا يكي از پسرعموهايم بر من گذشت و دلش به حالم سوخت و به قبيله ام گفت :« چرا اين زن مسكين را رها نمي كنيد ؟ چرا بين او و شوهرش و فرزندش جدايي افكنده ايد ؟» آنان مرا رها كردند و گفتند :« اگر خواستي به شوهرت ملحق شو» طايفة بني عبدالاسد نيز بچه ام را دادند و و شترم را سوار شدم و بچه ام را در دانم گذاشتم . سپس به سوي مدينه خارج شدم . هيچ كس را همراه نداشتم . وقتي به تنعيم ( محله اي نزديك شهر مكه ) رسيدم ، « عثمان بن ابي طلحه » را ديدم ، گفت : « كجا مي روي ؟‌ » گفتم : « به سوي شوهرم در مدينه . » گفت :« كسي با تو هست ؟‌» گفتم : « نه ، سوگند به خدا ! غير از خدا و فرزندم كسي با من نيست ، » گفت : «

به خدا سوگند ! رهايت نمي كنم . » افسار شترم را گرفت و شتر را مي كشيد تا مرا به مدينه رساند . سوگند به خدا ! كريم تر از او در بين عرب نديدم . هرگاه به منزلي مي رسيدم ، شتر را مي خواباند و خودش زير ساية درختي مي رفت تا وقت سفر مي رسيد … تا مرا به قبا رساند ، گفت : « شوهرت در اينجا است » و سپس خود به سوي مكه برگشت .
روشن است كه چرا او تنها با فرزندش تصميم دارد راه طولاني چند روزه را بدون همراه بپيمايد . او دوستدار شوهر خود و علاقه مند و علاقه مند به اسلام بود . او داراي اراده اي محكم و عزمي راسخ بود و در عين حال نمي خواست كسي را به زحمت اندازد . امثال اين ويژگيهاست كه او را در بين زنان ممتا مي كند ، تا ابوبكر براي خواستگاري او برود و يا خود وي در پيشگاه پيامبر اكرم آن عذرها را بياورد .


به هر حال ، ام سلمه ويژگيهاي خاصي داشت كه سزاوار بود همسر رسول الله شود و در بيت نبوت وارد گردد . اگر بكاتي كه در خانة پيامبر داشته و وصايايي كه نزد او گذاشته شده ، چه از ناحية پيامبر و چه از سوي امام حسين و علامت هايي كه براي كشته شدن حضرت ابا عبدالله الحسين نزد او گذاشته و نيز نزول آية تطهير در بيت او نصيحت هايي را كه به عايشه كرده ، جمع آوري شود ،‌معلوم مي گردد او بايد به بيت نبوي راه مي يافت ، تا همة‌اين بركات از او حاصل شود .


افزونبر اينها ، او داراي چهار فرزند يتيم بوده كه پيامبر به عنوان رهبر امت اسلامي بايد براي تغذيه و امنيت و سرپرستي آنها فكري مي كرد .
وي وارد خانة نبي اكرم شد ، ولي علي رغم اين كه خود را غيور و حسود مي دانست ، ديگران بودند كه بر او غيرت ورزيدند و او را مسخره كردند ، تا آية « يا ايها الذين آمنوا لا يسخر قوم من قوم عسي ان يكونوا خيراً منهم و لا نساء من نساء عسي أن يكن خيراً منهن » آنا را از مسخره كردن باز داشت و با اشاره گفت « ام سله از آنا بهتر است » و در آخر آيه با صراحت بيشتري القاب ناپسندي را كه براي ام سله به كار مي بردند ، فسوق ناميد تا شايد ديگر چنين القاب بدي را براي او بكار نيرند .

6. ازدواج با ام حبيه
يكي از همسران رسول الله ام حبيه دختر ابوسفيان است .كه نامش رمله بود او همسر عبيد الله بن جحش بود . هر دو در مكه مسلمان شدند و در اثر فشار مشركان و آزار و اذيت آنا با گروهي از مسلمانان به حبشه هجرت كردند . در آنجا داراي فرزندي به نام حبيه شدند ،كه كنية ام حبيبه از همين فرزند گرفته شده است . در حبشه عبيد الله مسيحيت را برگزيد و نصراني شد و در همان‌جا از دنيا رفت .


ام حبيبه بدون همسر در كشوري غريب باقي ماند و روحية وي در اثر اين دو حادثه تضعيف شد : شوهرش مسيحي شده و فوت كرده است و خود در غربت زندگي مي كند .
پيامبر اكرم مصلحت ديد او را به ازدواج خود در آورد تا به گونه اي روحية او را تقويت كند . از اين رو ، به نجاشي نامه اي نوشت و از او خواست ام حبيبه را براي ايشان خواستگاري كند ، و او چنين كرد . آن قدر ام حبيبه از اين خبر خوشحال شد كه تمامي اين النگوهاي خود را به غلامي كه اين خبر مسرت بخش را به وي داد بخشيد .
پيامبر با زني ازدواج كرد كه نه او را مي توانست ببيند و نه در شهر او بود و دنه رسيدن به وي براي ايشان ممكن بود . حال ، با اين اوصاف ، معلوم نيست چرا افرادي دانسته يا ندانسته ،‌پيامبر را نظير برخي افراد منحرف ، شهرت ران ، به حساب مي آورند .

7. ازدواج با زينب دختر جحش
او خواهر عبدالله جهش و دختر عمه پيامبر اكرم است كه از سابقان در اسلام بود . پيامبر او را به ازدواج زيد فرزند حارثه در آورد . او مدتي نزد زيد – كه غلامي بود كه پيامبر او را آزاد كرده و سپس به فرزندي پذيرفته بود – ماند ، اما به خاطر اختلاف هاي سليقه اي و قبيله اي و شخصيتي نتوانستند زندگي را ادامه دهند و زيد وي را اطلاق داد .


وقتي كه عده زينب تمام شد ، پيامبر اكرم زيد را فرستاد تا او را براي آن حضرت خواستگاري كند . زينب گفت : « تصميمي نمي گيرم ، تا خدايم فرمان دهد .» به نمازخانة خود رفت و به عبادت پرداخت تا آية قرآن نازل شد « فلما قضي زيد منها و طراَ زوجنا كها» ؛ « وقتي زيد بهرة خود را از او بر گرفت ، ما وي را به ازدواج تو در آورديم . »
به همين جهت ، رسول الله بدون اذن بر او وارد شد و وي بر ساير زنان افتخار مي كرد كه خداوند او را به ازدواج پيامبر در آورده است .
پيامبر در اين ازدواج با نان و گوشت وليمه داد .


زينب از زنان نيكو كار و بخشنده بود . به بركت او ، ازدواج با همسر پسرخوانده جايز شد و سنت جاهلي شكست و آية حجاب نازل شد .
دربارة زينب و ازدواج پيامبر با او و زمينه هاي قبلي آن بحث هاي گوناگوني مطرح شد كه براي پاسخ به برخي پرسشها ، آية 37 سورة احزاب را توضيح مي دهيم :
« و اذ تقول للذي انعم الله عليه و انعمت عليه امسك عليك زوجك و اتق الله و تخفي في نفسك ما الله مبديه و تخشي الناس و الله احق أن تخشاه فلما قضي زيد منها و طراً زوجناكها لكي يكون علي المؤمنين حرج في ازواج ادعيائهم اذا قضوا منهن و طراً و كان أمر الله مفعولاً »


و ياد آور هنگامي كه مي گويي به آن كس كه خدا به او نعمت داده است و تو به نعمت داده اي ، همسرت را براي خودت نگهدار و از خدا بترس . و در نفس خود چيزي را مخفي مي كني كه خداوند ظاهر كنندة آن است و از مردم مي ترسي ، در حالي كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسي . هنگامي كه زيد از او خواسته و آرزويش را برآرود ، ما را به ازدواج تو در آورديم ، تا براي مؤمنان ، ازدواج با همسران فرزند خوانده هايشان وقتي كه آنا به كاميابي خود پايان دادند سختي نداشته باشد ، و امر و فرمان خدا انجام شده است .
از اين آيه نكته هاي زير استفاده مي شود :


1. ازدواج بين پيامبر و زينب را خداوند بر قرار كرده و تصميم خداوند بر آن بوده است .
2. هدف از اين ازدواج شكستن رسم غلط حرمت ازدواج با همسر فرزند خوانده ، پس از طلاق او از سوي فرزند خوانده ، بود .
3. پيامبر از مسأله اي خوف داشت كه خداوند به او فرمايد كه ترسي ندارد و بايد فرمان و خواست خداوند متعال مبني بر ازدواج با زينب صورت پذيرد .
4. زيد كاميابي خود را از زينب به پايان رسانده و ديگر نمي خواست از او كامياب شود.
5. پيامبر چيزي را در درون خود مخفي مي كرد كه خداوند خواستار علني شدن آن بود .

8. ازدواج با جويريه
در غزوة بني المصطلق ، جويريه دختر حارث – رييس قبيلة بني المصطلق – همراه با عده‌اي از زنان و مردان اسر شد . جويريه در تقسيم غنايم ،سهم ثابت بن قيس شد . جويريه به مولاي خود عقد كتابت نوشت ؛ يعني قرار دادي نوشت كه در قبال پرداخت مقدار معيني از پول ازاد شود .
او براي تهية پول نزد پيامبر آمد و گفت : « من جويريه ، دختر حارث ، رئيس قبيلة بني المصطلق هستم . بلاها و مصايبي كه به من رسيده ، بر شما مخفي نيست . من عقد مكاتبه براي آزادي خود نوشته ام » . سپس سر خود را از خجالت پايين انداخت و بغض گلويش را گرفت و با صدايي حزين گفت : « مرا براي تهية پول ياري كن ! »
پيامبر اكرم فرمود : « يا بهتر و بالاتر از كمك براي تهية پول ؟‌» سپس پيامبر اكرم ادامه داد : « آيا حاضري آن مقداري را كه با ارباب خود مكاتبه كرده اي ، بپردازم و تو را به ازدواج خود در آورم ؟ » جويريه گفت : « بله ، حاضرم » و رسول اكرم چنين كرد.


وقتي خبر به مسلمانان رسيد گفتند :پيامبر ، داماد اين قبيله شد ؛ پس در واقع ما خويشان رسول الله را به اسارت نزد خود گرفته ايم ، عجب كار بدي است !! سپس هرچه اسير از قبيلة بني المصطلق نزد آنان بود ، آزاد كردند و به اين ترتيب ، حدود صد اسير آزاد شد .


نمي دانم انسانهاي منتقد و گاهي معترض ، زني با بركت تر از جويريه براي قبيلة خود سراغ دارند ؟!
همانگونه كه روشن شد ازدواج پيامبر با جويريه ،‌ آزادي اسراي بني المصطلق و سپس مسلمان شدن آن قبيله را به همراه داشت . شايان ذكر است كه جويريه قبل از پيامبر ، همسر پسر عموي خود (‌ ابن ذي الشفر ) بود . او از رسول الله صاحب فرزند نشد .
بله ، زن پاك و مؤدبي چون جويريه ، با آن ادب و تانت و آزادي خواهي سزاوار هر خانه اي نيست و چه بهتر كه در خانة پيامبر اكرم آداب اسلامي بياموزد .

9. ازدواج با صفيه
يكي ديگر از همسران پيامبر اكرم صفيه ، دختر حيي بن اخطب بود ، كه در غزوة خيبر به اسارت مسلمانان در آمد . بلال پس از فتح خيبر ، صفيه و دختر عمويش را به اسارت گرفت و آنان را نزد پيامبر اكرم آورد و آنان را در مسير ، از كشته شدگان يهود عبور داد . دختر عموي صفيه همين كه كشته ها را ديد ، بر سر و صورت زد و خاك بر سر ريخت ، ولي صفيه آرامش و وقار خويش را حفظ كرد .


وقتي نزد پيامبر اكرم رسيدند ، حضرت به بلال فرمود : « مگر رحمت و عطوفت از دلت رخت بر بسته است ؟ چرا آنان را از كنار كشته شدگان عبور دادي ؟ » پس از آن پيامبر اكرم دختر عموي صفيه را ديد كه شور و شيون سر داده و خاك بر سر ريخته است ؛‌ از اين رو فرمود : « اين شيطان را از من دور كنيد . »


در اين لحظه چشم حضرت به صورت كبود شدة صفيه افتاد و پرسيد : « چرا صورتت كبود شده است ؟ » صفيه جواب داد : « شبي در خواب ديدم كه ماه در دامان من واقع شده است .صبحگاهان خواب خود را براي شوهرم – كنانه بن ابي حقيق – بيا كردم .و او سيلي محكمي به صورتم زد و گفت : مثل اينكه آرزوي محمد را در دل مي پروري ؟!‌ »


پيامبر اكرم به پاس جبران ضربه اي كه او خورده بود ، فرمود « اگر اسلام را قبول كني ، تو را به همسري خود بر مي گزينم و اگر بر يهوديت باقي باشي ، تو را آزاد مي كنم ، تا نزد قبيله ات بر گردي . » صفيه جواب داد : « قبل از اينكه مرا به اسلام دعوت كني ، ايمان ايمان آورده ام و ماندن نزد رسول خدا براينم ارزشمند تر است . » در صفحات اينده عشق وافر صفيه به پيامبر اكرم و گرية بي تابانمة وي هنگام فوت آن فوت آن حضرت و دعاي سوزناك او را – كه از صميم دل از خدا مي خواست دردهاي پيامبر را به جان او بيندازد و او بجاي پيامبر در بستر مرگ قرار گيرد – بيان خواهيم كرد .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید