بخشی از مقاله
مغز انسان مثل يک ارکستر پيچيده است. نقشها و فعاليتهاي آن، يعني همان عملکرد هاي عصب شناختي، به شدت به هماهنگي، کنار هم قرار دادن و همزمان کردن احتياج دارد.
درست مانند هر ارکستر ديگري، نقش هر نوازنده بنابر موقعيت تغيير ميکند. و همان طور که گاهي نقش سازهاي زهي يا بادي در موسيقي پر رنگ تر ميشود، عملکردهاي عصب شناختي متفاوتي به هنگام خواندن زبان،رياضي، گزارش نوشتن يا ورزش کردن تعيين کننده ميشوند
همان طور که در يک ارکستر، سازها ايجاد هارموني ميکنند، عملکردهاي عصب شناختي متفاوت با هم تعامل ميکنند تا دانش آموز قادر به کسب دانش، مهار يا زير مهارتها باشد يا بتواند فعاليتهاي خاص مدرسه مثل سازمان دهي، طرح ريزي کارا و استراتژيک را انجام دهد.
وقتي دانش آموزان در يادگيري يک مهارت آکادميک خاص به مشکل بر ميخورند؛ والدين، معلمان و متخصصان بايد ناحيه بروز مشکل را معين کنند تا زير مهارتهاي ضعيف مشخص شده و برنامه اي براي قوي کردن نواحي قدرت و نواحي داراي نياز به بهبود، طراحي گردد.
در اينجا لازم است از خودمان بپرسيم: نقطه بروز اختلال کجاست؟ کدام زير مهارت نقش خود را به خوبي ايفا نمي کند؟ و در هر زير مهارت کدام عملکردها خوب کار نمي کنند؟ مثلاً دانش آموزاني با مهارتهاي واژگاني و توانايي حافظه اي قوي ممکن است در به ياد آوردن کلمات مشکل داشته باشند. در اين حالت، احتمال دارد که مشکل در توانايي بازيابي لغت باشد، زير مهارت بسيار خاصي که ياد آوردن لغات در يک آن را ممکن ميسازد.
پرونده رشد عصبي
بچهها در هر لحظه از زندگي با "پرونده رشد عصبي" شان به مدرسه ميآيند. اين پروندهها در اصل، نمودار تعادل نقاط ضعف و قوت هر فرد در عملکردهاي عصب شناختي مختلف است. هر پرونده کار کردن در برخي حوزهها را ساده ميکند و در کار بعضي نواحي مانع پديد ميآورد. بعضي بچهها نقاط قوتي دارند که باعث ميشود در شش سالگي سرآمد و موفق باشند اما در دبيرستان کارايي ضعيفي پيدا کنند. بعضي ديگر از بچهها در سالهاي ابتدايي مشکل دارند و در سالهاي بعدي به موفقيت ميرسند. با تغيير توقعات ما در طول زمان، کارکرد دانش آموزان هم تغيير ميکند.
براي فهم بهتر اينکه چطور پرونده رشد عصبي در هر زمان، يادگيري و کارکرد بچهها را تحت تأثير قرار ميدهد، اين پروندهها را به چند "ساخت عصب شناختي" تقسيم ميکنيم. هر ساخت، به گروهي از عملکردهاي عصب شناختي مرتبط است. اين ساختها به ما کمک ميکند تا فکر کردن و ارتباط برقرار کردن درباره تفاوتهاي يادگيري را سازمان دهي کنيم، چون بر نقشها و تعامل هاي عملکردهاي عصب شناختي با توجه به رفتارهاي خاص ، تمرکز ميکنند. آنها باعث انعطاف پذيري در راههاي ارزيابي تفاوتهاي يادگيري و مشخص کردن نواحي اختلال يادگيري و ايجاد برنامه خاص موفقيت براي کمک به هر بچه هم ميشوند.
اين ساختها عبارتند از:
- توجه : منظور از توجه، چيزي بيشتر از "توجه کردن" است. اين ساخت شامل جنبه هايي مانند توانايي تمرکز، تمرکز کردن، بر روي چيزي در ميان چيزهاي ديگر، به پايان رساندن کاري که آغاز کرده ايم و کنترل آنچه ميگوييم و ميکنيم است.
- ترتيب دهي زماني - توالي: اين ساخت از توانايي از برخواندن الفبا تا فهميدن زمان درست فشار دادن يک دکمه براي اعلام خطر را در بر ميگيرد. به طور کلي توانايي فهميدن زمان و توالي اشيا يا اطلاعات مختلف، جز کليدي فرآيند يادگيري است.
- ترتيب دهي فضايي: ترتيب دهي فضايي رابطه نزديکي با عملکردهاي زمان و توالي دارد و مثلاً توانايي تشخيص دادن دايره از مربع و استفاده از تصاوير براي يادآوري اطلاعات مربوط به آنها را در بر ميگيرد.
در يک سطح پيچيده تر، ترتيب دهي فضايي مثلاً به موسيقي دانها کمک ميکند بتوانند کليدهاي پيانو را مجسم کنند يا آرشيتکتها را قادر به تصور شکل يک اتاق ميکند.
- حافظه: ممکن است مردم بتوانند در زمان حال پيچيده ترين اطلاعات را بفهمند، سازمان دهي کنند و تفسير نمايند، اما اگر نتوانند اين اطلاعات را ذخيره کرده و بعدا به خاطر بياورند، به عملکردشان آسيب جدي وارد ميشود.
- زبان: قابليت صحبت کردن و فهميدن زبان نقشي حياتي در کارکرد دانش آموزان و يادگيرندهها دارد. پرورش عملکردهاي زباني شامل برهم کنش هاي ظريفي بين اجزاي مختلف مغز است چون از انواع مختلفي از تواناييها مثل تلفظ لغات، آگاهي از صداهاي متفاوت، فهم نشانه هاي نوشتاري، فهميدن و حتي تعريف کردن داستان، تشکيل شده است.
- فعاليت هاي عصبي حرکتي: گاهي اوقات بچهها تلاش ميکنند اولين کلماتشان را بنويسند، توپي را بگيرند و يا با کليدهاي کي بورد کار کنند، در همه اين کارها توانايي ذهنشان در هماهنگ کردن قواي حرکتي يا فعاليتهاي ماهيچه اي کليد اصلي موفقيت در اين حوزه هاي يادگيري است.
- شناخت اجتماعي: يکي از اجزاي يادگيري که اغلب از آن غفلت ميشود، توانايي موفق شدن در روابط اجتماعي با همسالان، والدين و معلمان است. ممکن است دانش آموزان (يا حتي بزرگسالان) در بقيه ساختها قوي باشند اما هم چنان مشکلات آکادميک داشته باشند. دليل اين امر ناتواني در دوست يابي، کار گروهي يا از عهده فشار ساير بچهها برآمدن است.
- شناخت سطح عالي: شناخت سطح عالي شامل توانايي فهم و به کارگيري قدم هاي لازم براي حل مسأله ، هجوم به حوزه هاي جديد يادگيري و تفکر خلاق است.
پديده هاي قابل مشاهده
اختلالات خاص يادگيري خود را در قالب پديده هايي قابل مشاهده نشان ميدهند. اين پديده ها، رفتارهايي هستند که هر روز در کلاس يا خانه ديده ميشوند. مثلاً ممکن است بچهها در پيدا کردن کلماتي که بيانگر نظرشان باشد، مشکل پيدا کنند يا به خاطر کنترل ماهيچه اي ضعيف دست خط بدي داشته باشند. ممکن است بشود يا نشود اين رفتارها را در يک فرمول يا با يک سري نمرات تست نشان داد ولي شواهد قابل ديدن ثابت ميکند که آنها وجود دارند.
آموزش دهنده ها، با آگاه شدن از رفتارهاي قابل مشاهده بحراني دانش آموزان در يک حوزه محتوايي يا پايه تحصيلي، ميتوانند بهتر اختلالات يادگيري را تشخيص بدهند و به آنها بپردازند.