بخشی از مقاله

روايت كربلا

سلام بر او
سلام بر آن گرامي مرد تاريخ كه عاشورايشش درخشش نور بود .
ياد ، نام و شهادتگاه جاودانه او سينه دشمن را لبريز از ترس و دلهره مي‌سازد و دلت دوست را مالامال از اميد و نويد .
مردگان را زنده مي سازد و خواب ربودگان را بيدار .
سلام بر آن فرزانه عصرها و نسل ها كه قيام پرشكوهش آذرخشي در طلمت اختناق و ستم و تعصب كور و فريب عريان بود .


سلام بر او كه به ظاهر در ظهر گرم و سوزان عاشورا در اوج تنهايي و غربت بر بال آرامش ، وقار ، شهامت و اخلاص در قربانگاه عشق پيشاني به سجده نهاد و چشم فرو بست و لب بر لب نهاد و با نيايش شور انگيز و وضف ناپذير از همه پديده ها بريد و به آفريدگار آنها كه عشق همواره اش بود ، پيوست ، اما طنين نداي توحيدگرايانه ، حق طلبانه ، غيرتمندانه و ظلمت ستيزش همواره الهام بخش عصرها و نسلهاست .

مقدمه :
نور وجود حسين نخستين پديده جهان هستي است و تمامي موجودات تابع اويند . از اين رو جاي شگفتي نخواهد كه همه پديده هاي آفرينش از او تاثير پذيرند و همانگونه كه در روايات آمده است هر كدام به تناسب هستي و موقعيت و جايگاه ويژه خود بر شهادت و مصيبت جانگداز او بگريند ، و همه آنها از پيامبران و فرشتگان گرفته تا جن و انس ، افلاك و شيطان ، بهشت و دوزخ ، معدن و

چوب ، گياه و درخت ، درنده و حيوان ، خورشيد ها و ماهها ، زمينها و ساكنان آنها و ساير پديده ها آن هم نه تنها در جهان محدود ما ، بلكه در همه جهانها و كرات و عالمهاي شناخته شده و ناشناخته ، براي او سوگوار باشند . همانگونه كه در روايات آمده است كه :
«خداوند هزاران عالم و هزاران آدم آفريد كه شما آدميان و جهاني كه در آن زندگي مي كنيد ، آخرين عالم و آخرين نسل انسان ها هستيد » .


نكته ديگر اينكه گريه موجودات بر او ، نه مبالغه و نه خيال و پندار ، نه كنايه است و نه لمبليك و به زبان حال بلكه هر موجودي به تناسب هستي خويش ، به راستي بر او مي گريد ؛ همانگونه كه به راستي خدا را ستايش مي‌كند . و اين گريه هم نه تنها بر شهادت آن حضرت و بر فداكاري او و ستم و بيدادي است كه بر آن پيشواي بزرگ حق و عدالت رفت ، بلكه بنا به روايات متعدد همه موجودات به خاطر نوعي شناخت و در پرتو نوعي شعور و دريافت مقام او كه براي ما ناشناخته است ، پيش از شهادت او نيز بر آن حضرت گريه كردند . همانگونه كه در زيارت ماه شعبان كه از امام عصر (ع) رسيده است اين نكته به صراحت آمده است كه :


«...بكته السماء و من فيها و الارض و من عليها و لما يطا لابتيها ... »
«كران تا كران آسمانها و آنچه در آنهاست و جاي جاي زمين و انچه بر روي آن است همه و همه بر او گريستند .»
آري! از آن لحظاتي كه جلوه هاي خضوع و خشوع و فروتني و همدردي آفريده شد تمامي موجودات بر او خضوع كردند .
وضعيت دشمنان او در معرفت آن حضرت و خضوع و خشوع فطري بر او بسان وضعيت كافران است كه با وجود شناخت فطري خداوند و ايمان عميق قلبي به آفريدگار و گرداننده هستي و با وجوددريافت صحت و درستي سند صداقت پيامبرانش . همانگونه كه قرآن ترسيم مي كند به ظاهر و به زبان، راه لجاجت و كوردلي و حق ستيزي و انكار را در پيش مي گرفتند .


خود يزيد عنصر خودكامه اموي نيز هنگامي كه خاندان پيامبر را در حال اسارت و سربريده امام حسين (ع) را بر نيزه نگريست بي اختيار اشك مي‌ريخت و فريبكارانه مي گفت :
«خدا چهره پسر مرجانه را زشت و سياه گرداند كه چنين فاجعه اي را به وجود آورد .»

نور وجود حسين (ع) از عالم ذر تا رحم
نخستين جايگاه نور وجود حسين (ع) پس از ولادت ، دو دست و آغوش پرمهر پيامبر گرامي (ص) بود . آن حضرت در كنار درب اطاق فاطمه (س) ايستاده و طلوع نور وجود حسين(ع) در افق جهان را انتظار مي كشيد . هنگامي كه جهان را به نور وجودش نور باران ساخت و براي آفريدگارش سجده كرد ، پيامبر ندا داد كه : هان اي اسماء ! فرزند ملكوتيم را بياور ...»


او گفت :«هنوز نظيف و آماده ديدارش نساخته ام.»
پيامبر با تعجب فرمود :«شما او را نظيف مي كنيد ؟ خداوند او را نظيف و و پاك و پاكيزه ساخته است .»‌
اسماء نگريست و واقعيت را دريافت و آن كودك ملكوتي را در پارچه اي پشمين به سوي پيامبر(ص) آورد. پيامبر حسين (ع) را در آغوش گرفت و متفكرانه به او نگريست و گريستن آغاز كرد و در حالي كه آن كودك را مخاطب ساخته بود فرمود :
«... حسين جان ! به راستي كه بر من گران است ... گران.»
پس از روي دست و آغوش پيامبر ، گاهي نشانه فرشته وحي جايگاه او بود وگاهي شانه و دوش و سينه پيامبر . پيامبر گاهي او را بر روي دستان مقدس مي گرفت تا در برابر ديدگان نظاره گر بوسه بارانش كندو گاهي بالا مي برد تا همه بنگرند و موقعيت او را دريابند .
زماني پيامبر (ص) در سجده بود و كودك گرانقدرش بر پشت او مي نشست و او صبر مي كرد تا خود فرود آيد و زماني بر روي دست پدرش علي (ع) بود و پيامبر مي ايستاد و او را مي بوسيد .
و آخرين جايگاه او نيز روي سينه پرمهر نياي بزرگش بود كه در واپسين لحظات عمر افتخار آفرين خود او را به سينه مي چسباند و مي بوييد و بوسه باران مي ساخت و يزيد را لعن و نفرين مي كرد .

در سرزمين شهادت
حسين (ع) در شهادت و شهادتگاه خويش ويژگيهايي دارد . برخي پيام آوران خداو امامان (ع) به دست ستمكاران با شمشير به شهادت رسيدند و برخي به وسيله سم غدر و خيانت ؛ اما يا در خانه و يا در شهر و يا در مسكن و محراب خويش به سوي دوست پر كشيدند و يا در درون طشت ، و براي هيچ كدان از آنان شهادتي ، بسان شهادت افتخارآفرين و جگرسوز حسين(ع) اتفاق نيفتاد و به راستي كه اين مصيبت ، چقدر گران بود !


امام حسين (ع) شعادت و شهادتگاه مخصوص به خودش بود . شهادتگاهي بر روي خاك گرم و شنهاي تفتيده و شهادتي بي نظير و دلخراش. پس از شهادتش ، پيكر مطهرش به آسمانها برده شد و آنگاه به سرزمين كربلا بازگردانيده شد و بر روي زمين ماند و سر نوراني اش گاهي بر روي

دستها و گاه بر فراز نيزه ها و گاه بر شاخه درخت و زماني بر سردر خانه دژخيم اموي و دروازه شام و زماني بر طبقي در بارگاه ستم اموي در كوفه و يا دمشق نهاده شد . از شهرها و روستاها سير داده شد ، از كربلا به سوي شام و بنا به روايتي از شام به مصر و از آنجا هم به مدينه و آنگاه به كربلا .... يا از شام به سوي آسمانها .

بر فراز عرش :
در روايت است كه در عالم برزخ آن حضرت در سمت راست عرش الهي است ؛ از آنجا بر شهادتگاه خويش مي نگرد و بر آنچه در آنجا رخ مي دهد نظاره مي كند و اردوگاه خويش ، انبوه زائيران ، شيفتگان و عاشقان را تماشا مي كند . آنان را با اسم و رسم و نام و عنوان و نام پدر و مادر و از نظر درجات و منزلتشان در بارگاه خدا مي شناسد و بر محافل و مجالس سوگ خويش و شركت كنندگان و عزادارانش نظر مي افكند و خود ، توسط پدرش ، براي آنان طلب بخشايش و آمرزش مي افكند و مي فرمايد :


«هان اي سوگوار بر عاشورا!‌ .... اگر مي دانستي كه خداوند براي تو چه نعمتهايي به عنوان پاداش آماده ساخته است ، بي ترديد شادماني و سرورت از غم و اندوهت ، بيشتر مي شد .»

ورود امام حسين (ع) به زمين كربلا
در روز ورود آن حضرت به كربلا اصح اقوال آن است كه ورود جناب به كربلا در روز دوم محرم الحرام سال شصت و يكم هجرت بوده و چون به آن زمين رسيد پرسيد كه اين زمين چه نام دارد . عرض كردند كه كربلا مي‌نامندش ، چون حضرت نام كربلا شنيد گفت :«اللهم اني اعوذبك من الكرب و البلادء» . پس فرمود كه اين موضع كرب و بلا و محل محنت و عنا است فرود آئيد كه اينجا منزل و محل خيام ها است و اين زمين جاي ريختن خون ما است و در اين مكان واقع خواهد شد قبرهاي ما .


خبرداد جدم رسول خدا (ص) باين ها ، پس در آنجا فرود آمدند و حر نيز با اصحابش در طرف ديگر نزول كردند و چون روز ديگر شد عمروبن سعد ملعون با چهار هزار مرد سوار به كربلا رسيد و در برابر لشكر آن امام مظلوم فرود آمدند .

شهادت امام حسين (ع)
شيخ مفيد ره فرموده كه : چون باقي نماند با آن حضرت احدي مگر سه نفر از اهل بيتش يعني از غلامانش رود كرد بر آن قوم و مشغول مدافعه گرديد ، و آن سه نفر حمايت او مي كردند تا آن سه نفر شهيد شدند و آن حضرت تنها ماند و از كثرت جراحت كه بر سرو بدنش رسيده بود سنگين شده بود . با اين حال شمشير بر آن قوم كشيده و ايشان را بيمين و شمال متفرق مي نمود .

شمر ملعون كه خميرمايه هر شر وبدي بود چون بديد سوارانرا طلبيد و امر كرد كه در پشت پادگان صف كشند و كماندارانرا امر كرد كه آن حضرت را تير باران كنند ، پس كمانداران مظلوم بيكس را هدف تير نمودند و چندان تير بر بدنش رسيد كه ان تيرها مانند خارخار پست بربدن مباركش نمايان گرديد . اين هنگام از جنگ باز ايستاد و لشكر نيز در مقابلش توقف نمودند خواهرش زينب (س) كه

چنين ديد بر در خيمه آمدو عمر سعد را ندا كرد و فرمود «و يحك يا عمرا يقتل ابوعبدالله و انت تنظر اليه» عمر سعد جوابش نداد و به روايت طبري اشكش به صورت و ريش نجسش جاري گرديد و صورت خود را از آن مخدره برگردانيد . پس حضرت زينب (س) رو به لشكر كرد و فرمود واي بر شما‌ آيا در ميان شما مسلماني نيست احدي او را جواب نداد .


سيدبن طاوس راه روايت كرد كه چون از كثرت زخم و جراحت اندامش سست شد و قوت كارزار از او برفت وقت صالح بن وهب المزني وقت را غنيمت شمرده از كنارحضرت درآمد با قوت تمام نيزه بر پهلوي مباركش زد . چنانكه از اسب دراقتاد و روي مباركش از طرف راست بر زمين آمد و در اين حال فرمود :بسم الله و بالله و علي مله رسول الله پس برخواست و ايستاد. شمربن ذي الجوشن

(ملعون) لشكر خود را نداد در داد براي چه ايستاده ايد چرا كار حسين را تمام نمي كنيد پس همگي بر آن حضرت از هر سو حمله كردند . حصين بن تميم (لعين) تيري بر دهان مباركش زد ، ابو اسوب غنوي (ملعون) تيري بر حلقوم شريفش زد و زرعه بن شريك (ملعون) بر كتف چپشزد و ظالمي ديگر دوش مباركش را زخمي كرد و چنان ضعف بر آن حضرت غالب شده بود كه گاهي با مشقت زياد بر مي خاست طاقت نمي‌آورد و به روي مي افتاد تا اينكه سنان ملعون نيزه بر گلوي مباركش فرو برد .


پس شمشير را بيرون آورده و فرو برد در استخوانهاي سينه اش و بر اين هم اكتفا نكرد آنگاه كمان بگرفت و تيري بر نحر شريف ان حضرت افكند و آن مظلوم در افتاد .
خولي بن يزيد(لعين) به سوي آن حضرت دويد و خواست كه سر مبارك حضرت را جدا كند رعده و لرزشي او را گرفت و نتوانست ، شمر ملعون با وي گفت خدا بازويت را پاره پاره گرداند چرا مي لرزي ، پس خود آن كافر ملعون سر مقدس آن مظلوم را جدا كرد .
پس در اين هنگام غبار سختي كه سياه و تاريك بود در هوا پيدا شد و بادي سرخ وزيدن گرفت و چنان هوا تيره و تار شد كه هيچكس عين و اثري از ديگري نمي ديد ، مردمان منتظر عذاب و مترصد عقاب بودند تا اينكه پس از ساعتي هوا روشن شد و ظلمت مرتفع گرديد .


ابن قولويه قمي روايت كرده است كه حضرت صادق(ع) فرمود در آن هنگامي كه حضرت امام حسين (ع) شهيد گشت لشكريان شخصي را نگريستند كه صيحه و نعره مي زندو گفتند بس كن اي مرد اين همه ناله و فرياد براي چيست ، گفت چگونه صيحه نزنم و فرياد نكنم و حال آنكه رسول خدا (ص) را مي يبينيم ايستادده گاهي نظر به سوي آسمان مي كند و زمانتي حربگاه شما را نظاره مي فرمايند از آن مي ترسم كه خدا را بخواند و نفرين كند و تمام اهل زمين را هلاك نمايد و

من هم در ميان ايشان هلاك شوم بعضي از لشكر با هم گفتند كه اين مردي است ديوانه و گروهي ديگر كه توابون آنها را گويند از اين كلام متنبه شدند و گفتند به خدا قسم كه ستمي بزرگ بر خويشتن كرديم و به جهت خشنودي پسر سميه (زياد) سيد جوانان اهل بهشت را كشتيم و همانجا توجه كردند و بر اين زياد خروج كردند و واقع شد از امر ايشان آنچه واقع شد .
راوي گفت فدايت شوم آن صيحه زننده چه كسي بود فرمود ما او را جز جبرئيل ندانيم .


شيخ مفيد ره در ارشاد فرموده كه حضرت سيدالشهداء (ع) از دنيا رفت در روز شنبه دهم محرم سال شصت و يكم هجري بعد از نماز ظهر آن روز در حالي كه شهيد گشت و مظوم و عطشان و صابر بر بلايا بود و سن شريف آن جناب در آن وقت پنجاه و هشت سال بود كه هفت سال از آن را با جد بزرگوارش رسول خدا »ص» بوده و سي و هفت سال با پدرش اميرالمومنين(ع) و 


و روايات بسيار در فضيلت زيارت آن حضرت بلكه در وجود آن وارد شده چنانچه از حضرت صادق مرويست كه فرمودند زيارت حسين بن علي (ع) واجب است بر هر كه اعتقاد و اقرار به امامت حسين دارد و نيز فرموده زيارت حسين (ع) معادل است با صد حج مبرور و صد عمره مقبوله .
حضرت رسول (ص) فرموده كه هر كه زيارت كند حسين (ع) را بعد از شهادت او بهشت براي او لازم است .


محافل بزرگداشت حسيني
1-محافلي كه پيش از خلقت آدم بر پا شده است .
2-محافلي كه پس از خلقت آدم و پيش از ولادت حسين (ع) بر پا شده است .
3-محافلي كه پس از ولادت و پيش از شهادت بر پا گشت .
4-محافلي كه پس از شهادت در دنيا بر پا مي شود .
5-محافلي كه روز رستاخيز بر پا مي گردد .

نوع اول محافل :
پيش از خلقت آدم
پيش از آفرينش آدم و عالم ، به پاس عظمت و مظلوميت و او ، دو مجلس بزرگداشت براي او به پا شد :
1-نخست هنگامي كه آفريدگار هستي ، اراده كرده تا مقدرات هستي از آن جمله سرنوشت او را بر لوح محفوظ بنوسيد اينجا بود كه قلم و لوح حسين (ع) اندوهگين شدند .
2-مجلس ديگر پيش از آفرينش انسان بود ، آنگاه بود كه خداوند بر فرشتگان فرمود :
« ... اني جاعل في الارض خليفه...» من بر آن هستم كه در زمين جانشين قرار دهم .


از ديدگاه برخي مفسرين ، فرشتگان پيش از آفرينش آدم تا شهاده و مظلوميت حسين و رخدادهاي غمبار عاشورا نگريستند كه خداوند در پاسخ آنان به صورت ويژه اي فرمود :
«... اني اعلم ما لا تعلمون ...» . من چيزهايي مي دانم كه شما نمي دانيد.

نوع دوم محافل :
محافل قبل از ولادت
نوع دوم از مجالس بزرگداشت شانزده مجلسي است كه پس از آفرينش آدم و قبل از ولادت حسين(ع) بر پا گشت كه فقط به ذكر چند نمونه اكتفا مي‌كنيم .
1-در عرفات :
در عرفات هنگامي كه آدم به عرش نگريست و نامهاي مقدس پنجگانه را ديد و جبرئيل آنها را بدوتلقين كرد كه : اي ، آدم ! بگو :
يا حميد بحق محمد !
و يا عالي بحق علي !‌
و يا فاطر بحق فاطمه !
و يا محسن بحق الحسين !
و يا قديم الاحسان بحق الحسين (ع)!


هنگامي كه نام پنجمين آنان را به زبان آورد ، سيلاب اشكش جاري شد و قلبش خاشع گرديد و گفت : «چرا ياد و نام پنجمين آنان ، قلبم را مي شكند و سيلاب اشك را جاري مي سازد؟» جبرئيل در بيان علت ان به مرثيه سرايي حسين (ع) پرداخت و آدم و فرشتگان نيز شنيدندو گريستند . جبرئيل گفت : «بر فرزندت حسين در راه حق و عدالت ، مصيبتي فرود مي آيد كه همه مصائب در برابر آن كوچك است »
پرسيد : «آن مصيبت چيست »
جبرئيل گفت :«اوتنهاي تنها و غريبانه ، با تشنگي وصف ناپذيري‌به شهادت
مي رسد . نه ياوري خواهد داشت و نه مددكاري .اي آدم ! كاش او را در آن دشت غمبار مي نگريستي كه از شدت تشنگي و اندكي يار و ياور فرياد خواهانه اش به آسمان بلنداست .
اما جز با شمشير و شراره هاي مرگ پاسخ اش را نمي دهند . سرش را از قفا مي برند و خيمه ها و حرم او را غارت مي كنند و سرهاي مقدس او و يارانش را همراه بانوان خاندان وحي در شهرها مي گردانند »


2-مجلس آدم در كربلا
هنگام سير آدم (ع) در زمين ، به نقطه اي كه شهادتگاه حسين (ع) است ، رسيد . در آنجا پايش لغزيد و در غلطيد و خون از پايش جاري شد ، سر به آسمان بلند كرد كه :
«بارخدايا! آيا گناهي از من سر زده است كه اينگونه كيفر مي شوم؟» بدو وحي رسيد كه : «نه بلكه در اين سرزمين ، فرزندت حسين ، به دست ارتجاع طلبان سياهكار به شهادت مي رسد خون تو به نشان همدردي و همرنگي با او به زمين ريخت.»‌


آدم پرسيد :«قائل او كيست؟»
پيام رسيد كه : «عنصر پليدي به نام يزيد او را لعن كن .» آدم او را نفرين كرد و به سوي كوه عرفات گام سپرد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید