بخشی از مقاله

پيشگفتار
زندگي عطار
عطار به روايتي در سال 504هجري قمري در يكي از روستاهاي نيشابور به نام كدكن متولد شد و نام پدر او را ابوبكر ابراهيم بود در مورد تاريخ شهادت عطار روايات مختلفي وجود دارد برخي تاريخ شهادت او را 607 وبرخي 618 هجري قمري ذكر كرده اند اما آنچه مسلم به نظر مي رسد اين است كه او در منطقه ي شاد ياخ نيشابور به دست يك مغول به شهادت رسيد دكتر عبدالحسين زرين كوب به نقل از تذكره دولتشاه و درباره ي چگونگي شهادت عطار به دست يك مغول مي نويسد:


«به موجب افسانه ها در كشتار نيشابور، عطار كه پيري ضعيف بود به دست يك مغول اسير افتاد. مغول وي را پيش انداخت و همراه برد. د رراه مريدي شيخ را شناخت پيش آمد و از مغول خواست تا چندين سيم از وي بستاند و شيخ را به وي بخشد. اما شيخ روي به مغول كرد و گفت كه «بهاي من نه اين است »! مغول پيشنهاد مريد نيشابوري را نپذيرفت وشيخ را همچنان در پي اسير پيش راند . اندكي بعد يك تن از آشنايان شيخ را شناخت پيش آمد واز مغول درخواست كرد تا چندين زر از وي بازستاند و شيخ را به وي بخشد .شيخ باز رو به مغول كرد و گفت «بهاي من نه اين است»! مغول نيز كه مي پنداشت شيخ را به بهاي گزاف از

وي باخواهد خريد نپذيرفت و همچنان با شيخ به راه افتاد در نيمه راه روستايي پيش آمد كه خر خويش را مي راند شيخ را شناخت واز مغول درخواست تا وي را رها كند مغول از وي پرسيد كه درازي آن چه خواهد داد؟ و روستايي گفت يك توبره كاه! اينجاشيخ رو به مغول كرد و گفت بفروش كه بهاي من اين است ! مغول برآشفت شمشير كشيد در دم شيخ را هلاك كرد اما شيخ كه تيغ مغول سرش را به خاك افكند. بود خم شد، سرخويش برگرفت و بر گردن نهاد! پس از آن در

حالي كه يك منظومه كوتاه خويش 1(بي سرنامه) مي سرود دربرابر چشم حيرا مغول راه خويش پيش گرفت و وقتي منظومه به پايان آمد ايستاد و در همان چاپان داد.

آثار برجاي مانده از عطار:
ديوان قصايد وغزليات، منطق الطير-الهي نامه اسرارنامه –مصيبت نامه-مختارنامه ،خسرونامه –تذكره الاولياء و دو كتاب گمشده نيز به نامهاي جواهر نامه وشرح قلب از آثار مسلم عطار به شمار مي روند.
مقدمه
تعريف اصطلاح:
آنچه در عرف اهل علوم وفنون اصطلاح خوانده ميشود واژه ها و مقايسه ي خاصي است كه بر افاده معنايي خاص وضح شده و يا در اثر كثرت استعمال در ر علم وفن به تدريج معاني خاص از آن اراده شده و حالت اصطلاحي يافته است رواج تصوف و پيرايش مكاتب صوفيه طي چهار دلده در جهان اسلام ظهور تعابير واصطلاحات را در پي داشت كه در آثار با سخنان منقول از صوفيان پراكنده بود.
تعريف مقام:


مقام مرتبه اي است از مراتب سكون كه در تحت قدم سالك آيد و محل استقامت او گرد وزوال نپذيرد مقام كسبي است وسالك بايد با رياضت ومجاهده مقامي را به دست آورد ودر آن بماند وچون شرطهاي آن را به جاي آورد به مقام ديگري مي رود
تعريف حال:


حال واردي است غيبي كه از عالم علوي گاه گاه به دل سالك فرود آيد ودرآمد شده بود تا آنگاه كه او را كه به كمند جذبه اي الهي از مقام ادني به اعلي كشد و حالتي كه در دل سالك مي افتد ومانند برقي مي گذرد ودوام ندارد.


توبه:
توبه يعني بازگشت از گناه عبدالزراق كاشي مي گويد :توبه رجوع از مخالفت حكم حق است به موافقت.
نصرالدين طوسي :معني توبه رجوع از گناه باشد.اول ببايد گناه چه باشد تا از او رجوع كند.
توبه:


در لغت بازگشتن بود و توبه اندر شرع بازگشتن بود از نكوهيده ها باز آنچه پسنديده است و گفته اند شرط تو به نادرست آيد سه چيز است :پشيماني برآنچه رفته باشد از مخالفت و دست برداشتن زلت اندر حال ونيت كردن كه نيز باز آن معصيت نگردد.


توبه ي من دست نيست خموش
و زمن دلشكسته دست بدار
غزل 401 صفحه ي 321 بيت دوم
سرفروبرده اي درين گلخن
فارغ از توبه روز استغفار
غزل 401 صفحه ي 322 بيت هفتم


خيز و ايمان آرزو نارت ببر
توبه كن مردانه يكبار دگر
غزل 404 صفحه ي 324 بيت يازدهم
ترك نام وننگ وصلح وجنگ گير
توبه بشكن مي ستان و جام خور


غزل 411 صفحه ي 331 بيت چهارم
گفتم كه كنم توبه زعشق تو وليكن
عشق تو حقيقت نه مجاز است چه تدبير
غزل 412 صفحه ي 412 بيت هفتم


بيچاره دلم كه چشم مست او
صد توبه بيك كرشمه بشكستش
غزل 432 صفحه ي 349 بيت چهارم
بيچاره دلم كه نرگس مستش
صدتوبه بيك كه شمه بشكستش
غزل 433 صفحه ي 349 بيت اول
چون ترسايي درست شد بر من


خورم مي عشق وتوبه بشكستم
غزل 486 صفحه ي 389 بيت پنجم
چون آتش شيشه اي مي پيشم آورد
بشيشه توبه ي سنگين شكستم
غزل 488 صفحه ي 391 بيت سوم
ساقيا تو به شكستم جرعه اي مي ده بدستم


مي زمي تنگي ندارم مي پرستم مي پرستم
غزل 489 صفحه ي 391 بيت اول
سوختم از خوي خامان برشدم زين ناتمامان
ننگم است از ننگ نامان توبه پيش بت شكستم
غزل 489 صفحه ي 391 بيت دوم


رفتم و توبه شكستم وزهمه عيبي برستم
باحريفان خود نشستم با رفيقان عهد بستم
غزل 489 صفحه ي 391 بيت سوم
دي در صف او باش زماني بنشستم
قلاس و قلندر شوم و توبه شكستم
غزل 490 صفحه ي 392 بيت اول
نمي گويم ز مستي توبه كردم


هر آن توبه كزان كردم شكستم
غزل 491 صفحه ي 393 بيت دوم
ساقيا درد،درد درده زود
كه بيك درد توبه بشكستم
غزل 492 صفحه ي 393 بيت ششم

زهد :
زهد در لغت يعني روگردانيدن از چيزي در آنچه كه نسبت بدان زهد ورزيده مي‌شود اختلاف است بعضي ديگر گويند زهد يعني ترك نعمت دنياو آخرت وبي رغبت بدان
زهد:گروهي گويند زهد اندر حرام بود زيرا كه حلال مباح است از قبل حق، چون ايزدتعالي بر بنده نعمت كند به مال حلال و او به شكر آن قيام نمايد دست بداشتن از آن به اختيار مقدم ندارند برنگاهداشتن آن به حق ادب آن گروهي گفته اند زهد اندر حرام واجب بوده اند واندر حلال فضيلت.
من چون بترك نام و ننگ از دل جان گفته ام


چند بزهد خواهيم دست بداراي پسر
غزل شماره 407 صفحه ي 327 بيت پنجم
فتادم در ميان درد نوشان
نهادم زهد وقرائي بدر باز
غزل 413 صفحه 333 بيت چهارم
چون عزم زهد كردم كفر ديدم


بصد مستي ز كفر و زهد جستم
غزل 488 صفحه ي 391 بيت ششم
بي سرو سروري شدم قبله ي كافري شدم
رند وقلندري شد زهد فسانه يافتم
غزل 497 صفحه اي 401 بيت هشتم

صبر
صبر تحمل وشكيبايي و بردباري در اصطلاح ترك شكايت از سختي بلاغيرخدا است. صابر كسي است كه خود را با بلا چنان قرين كرده باشد كه از آمدن بلاپاك ندارد.
صبر معني صبر در عرف حبس مريد است از مراد، ني عنه يا ربط كارد بر مكروه مامور به واثبات اين مقام بعد از مقام فقر از آن جهت افتاد كه ازجمله انواع صبر است برفقره وصبر بر جور و جفا يكي از دو قاعده ي ايمان است چنانكه در خبر است الايمان نصفان نصف صبر ونصف شكر
گفتي اگر صبر كني كام ياپي
لعاب فلك شعبده بازست چه تدبير
غزل 413 صفحه 332 بيت چهارم
گر درين دريا كسي كشتي اميد افكند
بادسردش بادبان وصبر لنگر يافتم
غزل 494 صفحه ي 397 بيت بيستم
فقر
فقر نيازمندي از مقامات عارفان سالك راه حقيقت به مقام فقر كه عبارت است از عدم تملك اسباب نرسد الا بعد از عبور پرمقام زهد چه اول رغبت او از دنيا منصرف نگردد عدم تملك از او درست نيايد.
فقر :فقر در نظر صوفيه از مقامات مهم وقابل توجه به شمار مي رود و عبارت است از نيازمندي به باري تعالي وبي نيازي از غير او
حديثي از پيامبر اكرم (ص) نقل شده به اين ترتيب «الفقر مفخري» و«الفقر فخري و به افتخر»
هر كه پست بارگاه فقر نيست
در بلند دستگاهت نرسدش
غزل 435 صفحه ي 351 بيت دوم
يك ذره سواد فقر در تاخت
شد هر دو جهان از آن سيه پوش
غزل 446 صفحه ي 360بيت يازدهم
جانم ز سروكون برخاست
در شيوه ي فقر شد و فاكوش
غزل 446 صفحه ي 360 بيت دوازدهم
هر كوبخرد بخان ودل فقر
هر جان ودلش وكون بفروش
غزل 446 صفحه ي 360 بيت سيزدهم

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید