بخشی از مقاله

فهرست مطالب
عنوان صفحه
مختصري در احوال وآثار نظامي 3
زبان شعر و سبك سخن سرايي نظامي 6
اسكندر و سابقه تاريخي اسكندر نامه ها 10
اسکندرنامه نظامی 17
سبك اسكندر نامه 22
علم بیان 26
تصوير و تصوير گري (ايماژ) 30
تقسيم بندي صور خيال 35
تشبيه 36
مجاز 45
کنایه 46
تشخیص 49
رنگ در كلام نظامي 95
منابع و مأخذ 117

مختصري در احوال وآثار نظامي
داستان سراي بزرگ زبان فارسي ، نظامي گنجه اي در قرن ششم و در شهر گنجه پاي به عرصه وجود گذاشت. نام او الياس، كنيه او ابومحمد و لقب او به گفته برخي نظام الدين و يا جمال الدين ذكر شده است. عوفي در لباب الالاب او را ‹‹ الحكيم الكامل نظامي الگنجه ›› نوشته است. او خود را آيينه غيب مي نامد و داراي دم و ذكر مسيح مي داند.
در سحر سخن چنان تمامم كايينه غيب گشت نامم
شمشير زبانم از فصيحي دارد دم معجزه مسيحي
مولد شاعر را تمام تذكره نويسان گنجه دانسته اند و او خود نيز در اشعارش نسبت خود را به گنجه تصريح نموده است.
نظامي زگنجينه بگشاي گنج گرفتاري گنجه تا چند چند
نظامي كه در گنجه شد شهر بند مباد از سلام تو نابهره مند
در مورد تاريخ ولادت و وفات او اختلاف نظر بسيار است، اما با استند به اشعار و آثار وي، ولادت او را سال 530 و تاريخ وفاتش را 614 ذكر كرده اند. نظامي در سن 84 سالگي و در شهر گنجه چشم از جهان فرو بسته و در همان مكان به خاك سپرده شده است .به گفته دكتر ذبيح الله صفا در تاريخ ادبيات در ايران، مدفن وي تا اواسط عهد قاجار باقي بوده و بعد از آن روي به ويراني نهاده است كه پس از مدتي بوسيله دولت محلي آذربايجان شوروي مرمت گرديده است.
آنچه نظامي را در تاريخ شعر و ادب فارسي ، شهره عام و خاص ساخته است، آفريدن خمسه و به تعبيري پنج گنج اوست. وي در نظم داستانهاي مختلف بر بسيارس از شاعران ايران و هندوستان كه از وي و پيروي نموده اند، برتري مسلم دارد و گوي سبقت را از همگان ربوده است. ‹‹نظامي گنجوي علاوه بر اينكه شاعري زبردست و تواناست، وطن پرستي نام آور نيز به شمار مي رود. اشعاري را كه پيرامون نام مقدس وطن (ايران) سروده، در آثار ارزنده و فنا ناپذيروي، همچون گوهرهاي درخشان است.


مثنوي اول او مخزن الاسرار نام دارد كه شامل 2260 بيت و در بحر سريع سروده شده و شاعر آنرا بنام فخرالدين بهرامشاه بن داود، پادشاه ارزنگان كه از متابعان قلبح ارسلان، پادشاه سلجوقي آسياي صغير بوده و سال 622 در گذشته است، ناميده، اين منظومه اندكي قبل از 40 سالگي نظامي در سال 570 سروده شده است . و از امهات مثنويهاي زبان فارسي و شامل بيست مقاله در موعظه و حكمت است .
مثنوي دوم وي، خسرو و شيرين نام دارد كه نظامي آنرا در سال 576 به پايان برده و شامل 6500 بيت در بحر مفرح مسدس متصور است و به اتابك شمس الدين محمد، جهان پهلوان بن ايلدگز تقديم شده است.
مثنوي سوم، منظومه ليلي و مجنون است كه نظامي آنرا در سال 584 در 4700 بيت و بنام شروانشاهد ابوالمظفر اختان بن منوچهر ساخته است.
مثنوي ديگر بهرامنامه يا هفت گنبد است كه شاعر در سال 593 بنام علاء الدين كرپ ارسلان، پادشاه مراغه در 5136 بيت ساخته و در خصوص داستان بهرام گور كه از قصه هاي معروف دوره ساساني است ، سروده شده است.
آخرين مثنوي از خمسه نظامي، اسكندرنامه است كه ا ز دو بخش شرفنامه و اقبالنامه تشكيل شده و در 10500 بيت و بنام اتابك اعظم نصره الدين ابوبكر بن محمد جهان پهلوان قلم خورده است. نظامي در نظم اين داستان قصه تقليد از فردوسي را داشت، اما با وجود همه استادي و توانائي خويش، نتوانست با آن شاعر چيره دست برابري كند.


وي علاوه بر خمسه ، ديواني حدود 20 هزار بيت سروده است كه در حال حاضر، تنها مقداري از آن در دست مي باشد. نظامي در خانواده اي مرفه بدنيا آمده و از بررسي آثار و انديشه هاي او معلوم مي شود كه دوران نوجواني را به آموختن قرآنو علوم ديني سپري كرده و به دانش هاي عقلي و نقلي زمان خود دست يافته است. وي در علوم زمان خود مطالعه داشته و به بسياري از دانشهاي روز خود مسلط بوده و همين تسلط و وسعت معلومات وي سبب آن گرديده تا نام حكيم نظامي را بر وي نهند. ‹‹ باري نظامي تركيبي است از بنوغي عالي، شخصيتي معصوم، مايل به حكمت نظريو عملي و با معلومات فراوان و تفاهم اجتماعي با بيان قوي و تصاوير شعري بديع.››
اين داستان سراي پارسي گوي داراي خلق و خويي ويژه است كه او را از ديگر شاعران معاصرش و حتي شاعران قبل و بعد از خودش ممتاز مي سازد او مردي گوشه گير و خلوت نشين است كه از نشست و برخاست با همگان پرهيز داشته و از حضور در مجلس وزيران و اميران سرباز مي زند. اما اين گوشه نشيني بدان معني نيست كه ديگران او را نمي پذيرند و خاطر او را گرامي نمي دارند، بلكه از آن جهت است كه روح و جانش پذيراي اين نوع زندگي نيست.
توانم در زهد بردوختن به بزم آمدن مجلس افروختن
وليكن درخت من از گوشه رست زجا گر بجنبد وشد بيخ سست
چهله چهل گشت و خلوت هزار به بزم آمدن دور باشد زكار
‹‹ زبان شعر و سبك سخن سرايي نظامي ››


از مهمترين ويژگي در زبان و سبك شعر نظامي ، ابتكار و نوآوري وي مي باشد سرودن پنج مثنوي در پنج بحر مختلف باعث آن گرديد تا شاعران بزرگ از او تقليد نموده و به خمسه سرايي بپردازند. سبك شعر نظامي و معاصران او را حد فاصل دو سبك خراساني و عراقي دانسته اند ‹‹ اگر تقسيم شعر فارسي را به سه سبك يا مكتب (خراساني،عراقي،هندي) بپذيريم، مي توان گفت كه مشخصات مكتب عراقي در شعر او بارزتر است.››
نظامي از جمله شاعراني است كه در اشعار خود، زندگي عامه مردم را به تصوير كشيده و آيينه تمام نماي اخلاق و عادات مردم زمان خود شده است. شعر وي نشان دهنده طبقات مختلف اجتماع است و آميخته اي است از خوبي و بدي، زشتي و زيبايي. او در خلق تصاوير خود سعي نموده است با بياني ساده و عادي و قابل فهم براي عموم به ذكر حوادث و عادات اجتماعي و نيز كاستي ها و نازيباييهاي رايج عصر خود بپرازد.


در طبقه بندي شاعران مي توان به دو گروه اشاره نمود: الف) پيروان اصالت هنر 2) پيروان اصالت انديشه گروه نخست براي بيان حرف دل خود به صورتي جدي كوشيده اند ، هر پيامي را در پرده شكلهاي خيالي بپوشانند و حتي الامكان شكل و رنگ تازه اي به نقش خود بدهند و در اين ابداع و حتي آفرينش، نظري عميق و سنجيده به موازين منطقي بيان قرآن داشته اند. از سرآمدن اين گروه مي توان امثال انوري، نظامي گنجه اي ،خاقاني، حافظ و صائب را نام برد و گروه ديگر يعني پيروان اصالت انديشه در قيد و بند جدي مسائل نبوده اند و بيان انديشه براي ايشان برتر ازشكل خيالي و در مرحله نخستين اهميت بوده است. باالطبع اكثر ايشان از ابواب بيان آگاه بوده اند از ايشان هستند امثال مولانا، فردوسي،سعدي و ...


پيروان اصالت هنر مي كوشند تا هر كلمه و كلامي و حادثه اي را در جامعه هنر عرضه دارند و نظامي گنجه اي در هر پنج گنج مي كوشد تا به زبان هنر سخن بگويد.از وي به عنوان يكي از پيشروان اصالت هنر ياد شده و نظامي سخن خود را عراقي مي خواند و از سحر سخن خويش آگاه است. او توانسته است با تصوير سازي هاي بي نظير و با در هم آميختن عرفان و حكمت و شرع، 5 منظومه جاوداني از خود بر جاي گذارد. شعر نظامي و خاقاني را از لحاظ بكارگيري تركيبات نو و بديع و لغات عربي فراوان و نيز افكار بسيار دقيق و باريك و اصرار در آوردن مضامين جديد و نو در يك طراز دانسته اند. ‹‹ ايرادي كه بعضي از ناقدان بر كلام خاقاني يا نظامي وارد مي كنند و برخي از تركيبات و يا تعبيرات آنانرا غلط يا نارسا مي پندارند به كلي باطل است، زيرا آنان كه با لهجه دري آشنايي يافته اند. مي خواهند شعر شعراي آذربايجان را كه با لهجه آذري خو گرف ته و طبعا هنگام شاعري مغلوب عادت خود بوده اند، از ديده يك تن از ايرانيان خراسان يا ماوراء النهر ببيند و تحليل و تجزيه كنند و حال آنكه براي فهميدن فكر و سخن نظامي و خاقاني اول بايد لهجه آذري قديم و محيط معنوي آذربايجان آن روز را شناخت و آنگاه درباره اشعار اين دو استاد بزرگ اظهار عقيده كرد.››


نظامي در رعايت مناسبت هاي لفظي و معنوي، گاه چنان چيره دستي از خود نشان مي دهد كه خواننده را به حيرت وا مي دارد. در آثار او معاني بلند به بيان هنري در مي آيند و اين بيان گاه به واسطه تزاحم و تراكم صور خيال و نيز ايجاز و معلومات فراوان به دشواري و پيچيدگي مي انجامد بيان مضامين و افكار در آثار و سروده هاي نظامي يكدست نيست و به راحتي مي توان با مقايسه مخزن الاسرار و اسكندرنامه، به اين تفاوت پي برد قوه ايجاد و ابتكار نظامي و هم چنين نيروي تخيل او شگفت انگيز و به درجه اي است كه در جاي جاي آثار ، خود را به صورت محسوس آشكار مي نمايد.


نظامي در انتخاب الفاظ و كلمات مناسب و ايجاد تركيبات خاص تازه و ابداع و اختراع معاني و مضامين نو و دلپسند، در هر مورد و تصوير جزئيات و نيروي تخيل و دقت در وصف و ايجاتد مناظر بديع و توصيف طبيعت و اشخاص،در شمار كساني است كه بعد از خود نظيري نيافته است. وي انديشه و خيال را در سايه فضيلت و تقوي با خوش ذوقي مي آميزد و سخني وضيع و بليغ ارائه مي دهد كه سرشار از لطف و تازگي است اين شاعر بنا به اقتضاي زمان خود از علوم واطلاعات مختلف در اشعار خود استفاده كرده كه گاه اين اصطلاحات علمي آنچنان باعث پيچيدگي و دشواري در اشعار وي شده كه جز با شرح و توضيح نمي توان به معني آن دست پيدا نمود .
‹‹ ليكن حق در آن است كه بگوييم اين شاع سليم الفطره، دقيق النظر دار عين مبالغه در استفاده از اطلاعات ادبي و علمي خود و يا افراط در تخيل و مبادله در ايجاد تركيبات نو، ملاحتي در سخن و لطافتي در بيان و علوي در معاني دارد كه اين نقص و نقائصي از آن قبيل را به كلي از نظر خواننده پنهان مي سازد.››


بعضي از تصاوير بصورت يك الگوي تكرار از نظر لفظ و معني در اشعار استفاده ميشود كه نشان دهنده كشش جبري و دروني شاعر به آن است و ممكن است علت آن سهل الوصول بودن و يا سهولت دسترسي شاعر به آن باشد. از جمله اين موارد بسيار در اشعار وي بكار رفته كه پس از بحث و بررسي هر موضوع كه در ادامه رساله ذكر مي گردد تكرار آنها به صورت آشكار ديده ميشود مانند تكرار تشبيه قهرمان به حيواناتي نظير شير و پيل و جانوراني اسطوره اي نظير اژدها.
بعضي ديگر از تصاوير معني يكسان داشته و براي نشان دادن يك مفهوم، تصاوير متعددي ارائه شده است. و بعضي ديگر از تعبيرات، تجانس صوتي داشته كه اين باعث ايجاد يك نوع تداعي شنونده شده و برخي از تصاوير متناسب را ايجاد مي كند. مثل روان به معني جاري و روان به معني جان.


از ديگر خصوصيات شعري آثار نظامي،تعدد تصاوير و نيز تضاعف تصاوير است منظور از تعدد تصاوير، آوردن چند تشبيه يا استعاره است كه مربوط به شخص يا شي واحد نباشد. ولي بيت يا مصرع را انباشته از تصوير كند. مراد از تضاعف تصاوير نيز آن است كه شاعر در يك بيت يا مصرع به خلق و استعمال چند تشبيه و استعاره، حتي اسطوره و سمبل براي يك امر يا شخص معين بپردازد در اشعار او، گاهي اوصاف و تصاوير متعدد در هم مي آميزند و گاه نيز برخي مجازها يا اوصاف و تصاوير از نظر معني تاكيد قسمت قبلي هستند.


اسكندر نامه، اثري حماسي است اما به دليل اينكه نظامي توجه بسياري به استعارات و تشبيهات معطوف داشته، از عنصر مبالغه كه نيرومندترين عنصر خيال شاعرانه است، به دور مانده و كارش ارزش حماسي چنداني در برابر اثر گرانمايه و ماندگار فر دوسي ندارد.
نظامي از آن دسته از شاعراني است كه بايد او را در شمار اركان شعر فارسي و از استادان مسلم اين زبان دانست و از آن سخنگوياني است كه مانند فردوسي و سعدي توانست به ايجاد يا تكميل سبك خاصي دست پيدا نمايد.


اسكندر و سابقه تاريخي اسكندر نامه ها
اسكندر كبير از جهانگيران مشهور عالم است كه به علت پيروزي هايي كه ضمن لشكر كشي هايش به مشرق و مغرب نصيب او مي شود، داستانهايي همراه با دلاوري ها و خوارق عاداتي را از خود باقي مي گذارد و قدرت خيال قصه پردازان نيز بتدريج از او چهره اي اسطوره اي حماسي پديد مي آورد. مسئله اي كه اذهان مورخان و ادبيان را به خود مشغول كرده، اين است كه آيا تناسبي بين اسكندر و ذوالقزنين وجود دارد. قصه ذوالقرنين در قرآن كريم در سوره مباركه كهف آمده است. او در قرآن به كرامت ‹‹ قلنا يا ذا القرنين›› مكرم گشته و همانگونه كه رسم قرآن مجيد است، از نام و نسب و تاريخ ولادت و زندگي او در قرآن كريم مطرح نيست. اما اينگونه استنباط مي شود كه او فردي متدين و خداپرست بوده و خدا.وند دانشهاي زيادي به او اعطا نموده است.


‹‹ وي سه سفر مهم به انجام رسانده است: به مغرب رفته و جايگاه غروب خورشيد را ديده است، به مشرق رفته و جايگاه بر آمدن خورشيد را مشاهده كرده و به محل ديگر رفته و در ميان دو كوه، بنا به درخواست جماعتي و براي پيشگيري از حمله و هجوم جماعتي ديگر (ياجوج و ماجوج) سدي ساخته و آرا رحمت رب اعلام داشته است.››


بر اساس آيات قرآن كريم، نفسيرهاي ناهماهنگ بسياري از مفسران بر مشكل شناسائي ذوالقرنين افزوده است در تفاسير الكشاف عن حقايق التنزيل جارالله زمحشري ، مجمع فضل بن حسن طبرسي، تفسير كبير امام فخررازي و الميزان في تفسير القرآن علامه طباطبائي از او به فرشته و موجودي آسماني كه خداوند او را به زمين فرستاده اسشت ياد شده و زماني نيز مقام پيامبري دارد. در تفسير كشف الاسرار اثر ميبدي از قول جماعتي گفته شده ‹‹ پيامبر بود اما نه مرسل و اين قول به صحت و وثواب نزديك است›› پاره اي از تفاسير پس از مطابقت ذوالقرنين با اسكندر مقدوني به شرح جنگهاي او اب دارا وكيدهندي و فورهندي نيز پرداخته اند و بالاتفاق به ساختن سد ياجوج و ماجوج و رفتن او به سوي آب حيات به همراه حضرت خضر اشاره دارند.


اسكندر در آثار مورخان اسلامي، تلفيقي از نظر مفسران قرآن و تاريخ داستاني ايران رايج آن زمان بوده و اسكندر رومي، اسكندر بن قيصر، اسكندر ذوالقرنين و اسكندر بن فيلفوس نام گرفته است.
‹ نام اصلي اين پادشاه، الكساندر و به ترتيب تاريخي در ميان پادشاهان مقدونيه اسكندر سوم است. پدرش فيليپ دوم، پادشاه مقدونيه و مادرش المپياس وتولدش در شهر پلا در ماه ژوئيه به سال 356 ق . م بود››


فيلپ دوم، پدر اسكندر توجه مخصوصي به تربيت فرزندش داشت، لذا ارسطو، فيلسوف معروف يونان را به معلمي او گماشت و علاقه استاد و شاگرد تا جايي ادامه يافت كه اسكندر پس از اينكه براريكه سلطنت نشست، او را به وزارت خود برگزيد. اسكندر در سن بيست سالگي در مقدونيه به سلطنت رسيد و پيروزي ها و فتوحات او در ايران بزرگ و انقراض امپراتوري عظيم هخامنشي و نيز غلبه او بر كشورهاي ديگر و جهانگشايي او، اسكندر را بيش از پيش به اوج شهرت رسانيد‹‹ وي خود را از نژاد ژوپيتر، خداي بزرگ يونان و روم مي دانست و ميل داشت ، او را مافوق بشر و زاده خدا بدانند›› و از زماني كه از جانب كاهن معبد آمون به عنوان پسر خدا خطاب شد بر عقيده خود راسختر گرديد و تصميم بر آن گرفت تا وي را بپرستند.‹ بعضي ها او را اصلا ايراني دانستند و فرزند صحيح النسب كيخسرو هخامنشي و فرزند حقيقي داراي دارايان، نه پسر فليپ››


دكتر حسين الهي در كتاب ‹اسكندر مقدوني ،بچه تباه تاريخ› زندگي نامه كامل اسكندر و القاب و عناوين او را بطور مشروح بيان كرده و با ذكر جنايات وحشيانه اسكندر، از روي چهره حقيقي او پرده برداشته و مي گويد : ‹ در حالي كه اسكندر در اثر غرور ناشي از فتوحات درخشان و پيروزي بر اقوامي كه از حيث عدد، بي نهايت بر قواي او برتري داشتند، مقياس درست را براي سنجيدن و تحميل جنبشها و اتفاقاتي كه در كشورش روي مي داد، از دست داده بود و به اين جنايت ها دست مي زد و خوي وحشيانه مادر كه در نهادش نهفته بود، زبانه مي كشيد وتزويز چند رنگي پدر در او خودي نشان مي داد وتعليم معلم او را به قهري و سروري استثنائي هدايت مي كرد،با وجود اين برخي سخت كوشيده اند، او را همچون مظهر آزادي و دموكراسي يونان در برابر بيدادگري و خود كامكي مشرق به حساب آوردند و پايگاه او را بر افراشته اند ،اكنون در مقابل اين ميل جنايات و تبهكاريهاي او چه مي توانند بگويند و چگونه آنها را توجيه نمايند.››


داستان اسكندر ،از ديرباز با آنكه اساس تاريخي معيني دارد ،با خرافات و افسانه هاي عجيبي همراه گرديده است. علاقه عمومي ايرانيان به اين داستان تا حدي بود كه حتي فردوسي در نظم شاهنامه خود نتوانست از آن چشم پوشي كند و تعدادي از افسانه هاي رايج را درون داستان خود جاي داد. داستان اسكندر در شاهنامه فردوسي به چگونگي تولد اسكندر و پادشاهي و جانشيني او بجاي فيلتوس و نيز اختلاف او بادار او جنگها كشور گشايي هاي او اشاره دارد، اما بعد از لشگر كشي به هند، داستان از نظر آوردن مناطق جغرافيايي هماهنگ و پريشان ميشود، چرا كه فردوسي، اينگونه به ادامه داستان مي پردازد كه : اسكندر پس از تسخير هند به بيت الله الحرام آمد و قبيله خزاعه را تار و مار كرد و حكومت آن ناحيه را به اولاد اسماعيل (ع) داد و پس از زيارت حرم به جده شتافت و از طريق جده روي به مصر آورده و به اندلس و سپس به حبشه رفت و بعد از آن به مغرب لشگر كشيد و به سوي چشمه آب حيوان رفت و دوباره به چين برگشت و آنگاه قصد روم كرد و در راه بابل بيمار شد و درگذشت و او را به آيين در تابوت نهادند و به سوي اسكندريه بردند .


پس از فردوسي نظامي گنجه اي مثنوي پنجم خود را با نام اسكندرنامه كه در حقيقت ، در ادامه كار فردوسي سروده شده است به رشته نظم درآورد. اين كتاب از دو قسمت شرفنامه و اقبالنامه تشكيل شده و بنام ممدوح معاصر شاعر، اتابك اعظم، نصره الدين ابوبكر بن محمد جهان پهلوان از اتابكان آذربايجان قلم خورده است.


نظامي در آفرينش اسكندر نامه،گذشته از منابع فارسي، از منابع عربي و يهودي نيز استفاده كرده و آنچه كه مقبول طبع وي بوده را به رشته نظم در آورده است. اما بيشترين توجه او به شاهنامه فردوسي معطوف شده، تا جايي كه اثر تقليد او در بعضي از ابيات به وضوح آشكار مي باشد. ‹‹ اسكندر نامه نظامي با آنكه اثري تقليدسيت نه ابتكاري، از بدايع آثار شعر فارسي است كه در ابيات ما مانند ديگر مثنويهاي استاد گنجه، نفوذي بارز كرده و مايه ايجاد چندين مثنوي به بحر متقارب، بنام اسكندرنامه يا نامهايي از قبيل آن شده است.›› حكيم نظامي در شرفنامه از تولد اسكندر به دو روايت سخن گفته است: نخست انكه فيلتوس شكاركنان بر دشتي مي گذشت. بر بالين مادري كه در گذشته بود، طفلي يافت كه انگشت خود مي مكيد فرمان داد تا او را بر گرفتند و به ترتيب او پرداخت و وليعهد خويش ساخت. و در روايت ديگر آمده است كه فيلتوس با ماهرويي ازدواج كرد و نتيجه آن فرزندي به طالع نيكو بود و اختر شناسان پيشگوئي كردند كه حكومت دنيا به دست او سپرده خواهد شد. از اين قسمت به بعد نظامي در شرح چگونه بر تخت نشستن و لشكر كشي هاي او به مناطق مختلف، به توصيف مي نشيند و سپس وي نيز مانند فردوسي در توصيف مكانهاي جغرافيائي دچار تناقص گويي مي شود. وي اينگونه داستان را به تصوير مي كشد كه اسكندر هنگاميكه سرزمين هاي اعراب را يكي پس از ديگري فتح كرد ، به زيارت كعبه شتافت و از آنجا به يمن رفته و سپس به عراق بازگشت و به ابرزكوه روان شد و در بند را گشود. پس از آن عزم هندوستان كرد واز آنجا به چين رفت و سپس به دشت قفچان آمد و هفت جنگ سنگين با روسها كرده و بر آنان پيروز شد. آنگاه قصد ظلمات كرد و آب حيوان نيافت و نوميد بيرون آمد.


در اينجا شرفنامه به پايان مي رسد و نظامي در اقبالنامه هفت حكيم قديم يوناني كه از نظر تاريخي با هم همزمان نيستند را نزد اسكندر گرد آورده واز قول آنان سخناني گفته و به نظم در آورده است. تنها قسمت تاريخي داستان در اقبالنامه، رفتن اسكندر براي بار دوم به هندوستان و ساخن سد ياجوج و ماجوج در شمال و بازگشتن او به سوي روم است كه در راه اجل مهلتش نداده و درگذشته است و او را در تابوتي زرين نهاده اند.


از ديگر اسكندر نامه ها،آيينه اسكندري اثر امير خسرو دهلوي است كه به تقليد از نظامي در سال 699 يعني حدود صد سال پس از اسكندر نامه نظامي به نظم درآمده و يكي از بهترين اثرهاي تقليدي است، بعد از امير خسرو، نورالدين عبدالرحمن بن جامي نيز يكي از بزرگترين شاعراني است كه به تقليد قسمتي از اسكندر نامه پرداخته و خردنامه اسكندري را به نظم در آورده است. از ديگر مثنويهاي تقليدي مي توان به اسكندرنامه بدرالدين عبدالسلام اشاره كرد كه از شعراي قرن دهم هندوستان است و كتاب او قصه ذوالقرنين نام گرفته است. اسكندر در متون قبل از اسلام و بعد از اسلام داراي دو چهره و شخصيت مي باشد در متون پهلوي و بعضي از آثار اسلامي از او به پادشاهي ملعون و بر افكننده شاهان ايران و سوزاننده قصر شاهان هخامنشي و جوان شهوت پرست مقدوني نام برده شده است.

اما اين شخصيت در شاهنامه فردوسي مردي بزرگ و اصيل و از نژاد كيانيان است كه با عدل و شجاعت خويش توانسته است كارهاي بزرگي را به سرانجام برساند. ‹‹ بااين حال يك بار در داستان اردشير و يك بار در پاسخ نامه خسروپرويز به قيصر روم از اسكندر در نهايت بدي ياد شده است و از اينروي چنين بايد گفت كه فردوسي، داستان اسكندر را در مورد دوم از همان شاهنامه ابومنصوري گرفته كه چند تن از ايرانيان متعصب در نگارش آن دست داشته اند.›› اما در شرفنامه و اقبالنامه اسكندر داراي سه چهره متفاوت است. در شرفنامه پادشاهاي است صاحب تاج وتخت و در واقع همان اسكندر تاريخي،فرزند فيليپ، با مشتي داستانهاي افسانه آميز كه در اطرافش باخته اند .در اقبالنامه در دو چهره ديگر نمايان مي شود، اسكندر حكيم و اسكندر پيامبر
گروهيش خوانند صاحب سرير ولايت ستان بلكه آفاق گير
گروهي زديوان دستور او به حكمت نوشتند منشور او
گروهي زپاكي و دين پروري پذيرا شدندش به پيغمبري
اما چهره اسكندر در كتب پهلوي و كتابهاي تاريخي، بر خلاف گفته نظامي نشان داده ميشود.
‹‹ القاب و صفاتي كه از اسكندر ملعون رومي در كتب پهلوي مانند بندهشن و كارنامه اردشير پاپكان دراداويرافنامه و هم چنين نامه تنسر كه عبدالله بن مقنع آنرا از پهلوي به تازي نقل كرده بود، آمده است،جملگي با لقبي كه از او در بعضي از آثار اسلامي ذكر كرده اند يعني ويران كننده يا ويرانكار، سازگار است.››
پس از مقايسه اخلاق و صفات ذوالقرنين قرآن و اخلاق و صفات اسكندر تاريخ، هر پژوهشگر منطقي به اين نتيجه مي رسد كه ذوالقرنين، اسكندر نمي تواند باشد، زيرا ذوالقرنين متدين و معتقد به پروردگارو روز قيامت با اسكندر مدعي خدايي و فرزند آمون و ژوپيتر هرگز سازگار نيست، پس به صورت قطعي مي توان گفت : ذوالقرنين قرآن ،اسكندر مقدوني نيست.


اسكندر نامه نظامي
آخرين گنج از پنج گنج نظامي، اسكندر نامه نام دارد كه 10500 بيت را شامل مي گردد اين منظومه از دو بخش تشكيل شده است كه اولين بخش آن شرفنامه با 6800 بيت و دومين بخش آن اقبالنامه يا خردنامه با 3700 بيت در بحر متقارب مثمن مقصور سروده شده است و بنام نصره الدين ابوبكر بن محمد بن ايلدگز نام گرفته است.
اولين بخش كه قسمت اعظم اسكندر نامه را در بر دارد، به گفته شاعر در بيتي شرفنامه خسروان ناميده شده است.
از آن خسروي مي كه در جام اوست شرفنامه خسروان نام اوست
نظامي در مقدمه تحت عنوان سابقه نظم كتاب مي گويد:
شبي چون سحر زيور آراسته به چندين دعاي سحر خواسته.....
من از شغل گيتي بر افشانده دست به زنجير فكرت شده پاي بست
كه چون بايدم مطرحي ساختن شكاري در آن مطرح انداختن
سردون شرفنامه در سال 576 ه آغاز و در سال 588 ه، همزمان با به سلطنت رسيدن نصره الدين به پايان رسيد. بعضي از شواهد شعري نشان مي دهد كه نظم شرفنامه قبل از هفت پيكر بوده و چهارمين اثر عرب محسوب مي گردد.
سوي مخزن آور دم اول بسيج كه سستي نكردم در آن كار هيچ
از او چرب و شيريني انگيختم به شيرين و خسرو در آويختم
وز آنجا سراپرده بيرون زدم در عشق ليلي و مجنون زدم
وز اين قصه چون باز پرداختم سوي هفت پيكر خرس تاختم
كنون بربساط سخن پروري زنم كوس اقبال اسكندري
در بيت چهارم مرجع ‹‹ اين قصه›› شرفنامه است كه بعد از آن نظامي به سرودن هفت پيكر دست زده و پس از آن براي تكميل داستان شرفنامه به سردون اقبالنامه روي آورده است. دومين بخش اسكندرنامه ،اقبالنامه يا خردنامه نام دارد كه نظامي آنرا در سال 588 ه، پس از سرودن شرفنامه شروع كرده و آنرا ناتمام رها كرده و به سرودن هفت پيكر روي آورده است و پس از خاتمه يافتن آن دوباره، سرودن آنرا دنبال كرده و به نصره الدين ابوبكر بن محمد ايلدگز اهدا نموده است ‹‹ تاريخ انجام اقبالنامه در اغلب نسخ خطي سال 590 و 599 ذكر شده است››
به پايان شد اين داستان دري به فيروز نالي و نيك اختري
جهانرا دهم روز بود از ايار بوذر گذشته زپانصد شمار
‹‹ نظامي اقبالنامه را پس از اتمام آن در سال 599 به واسطه فرزند خود محمد، نزد ملك غرالدين فرستاده است.››


در اين مثنوي كه سفرهاي اسكندر در خشكي و دريا براي رسيدن به انتهاي جهان وصف مي شود، دو قسمت .متمايز ديده مي شود قسمت اول تاريخي كه اسكندر را همچون فاتحي نشان مي دهد كه براي ياري مظلومان و جهت دفاع ازنام و ننگ گسترش عدل و داد و دين و حق به كشور گشايي پرداخته و پس از به دست آوردن آوازه و شهرت به روم باز گشته است كه شرح اين حوادث مربوط به زندگي افسانه هاي اسكندر مي باشد. قسمت دوم اخلاقي و عرفاني است كه اسكندر در آن مانند حكيم و پيغمبر نشان داده شده است اقبالنامه در حدود ثلث اسكندر نامه است و در اين بخش است كه اسكندر به پيامبري مي رسد افكار فلسفي و پندهاي حكيمانه نظامي به نام ارسطو افلاطون و سقراط در همين بخش ديده مي شود.

‹‹ بر اين دو قسمت اسكند ر نامه نظامي، نامهاي ديگري نيز داده اند، به اعتبار اينكه در شرفنامه سفرهاي اسكندر در خشكي بوده است و اقبالنامه در دريا، در هند شرفنامه را اسكندر بري و اقبالنامه را ا سكندر بحري نام داده اند و بارها آنها را و يا دو بخش را در يك جلد و جداگانه به چاپ رسانده اند.›› اما منظور شاعر گنجه از نوشتن اسكندر نامه اين است كه مي خواهد در چهره اسكندر اين تا جدار افسانه اي، آدمي را به آدميان نشان دهد تا به گفته و معني آدميت پي ببرند و از قدرتي كه خداوند عالم نصيب آنان فرموده براي آبادي عالم و رفاه مردم استفاده كنند، در اداره امور كشور به راستي و داد روي آورده و انصاف و بشر دوستي را راهنماي خود قرار دهند، از مقام رهبري براي منافع شخصي خود استفاده نكنند بلكه به نفع مردم ساده و زحمتكش دست به كارس بزنند.

براستي كه چنين پيشواياني ، سزاوار مقام پيغمبري نيز مي باشند همانطور كه نظامي گنجوي قهرمان داستانش ،اسكندر را به آن مقام شامخ رسانيده است و از آنجا كه نظامي مي خواسته به اسكندر چهره اي يكسره آرماني بدهد، بناچار پيروي از دين حنيف نيز يكي از مشخصات و ملزومات آن شمرده مي شده است نظامي شرفنامه را در حدود سالهاي پاياني قرن ششم به رشته نظم كشيده و در آن هدفهاي گوناگوني را طراحي و با نهايت دقت، به صورت داستانهاي افسانه اي به روي صفحه كاغذ آورده است اصلي ترين هدف اين انديشمند دو مقوله خرد ورزي و دادگري است كه براي بيان حقانيت و فرمانروايي اين دو، جغرافياي تاريخي قرن ششم هجري را با تاريخ اساطيري قرن سوم پيش از ميلاد رنگ مي زند و اسكندر كشور گشا را با هم فكري فرزانگاني چون افلاطون و ارسطو براي رهايي ستمديدگان جهان از مقدونيه به سوي مصر روانه نموده و او به تركيه و جنوب روسيه و كشورهاي شرقي اروپا مي تازد و نظامي در اين كشور گشايي به اثبات كرويت زمين دست مي زند و هر آن چيزي را كه با علم و حكمت وانديشه همراه است، را به زيباترين نهر بيان كرده و به تصويرمي كشد.


در شرفنامه اسكندر تاريخي با اسكندر افسانه اي به هم آميخته و شاعري مي كوشد، بر اساس گفته مفسران قرآن كريم . اسكندر تاريخي را با ذوالقرنين يكي بداند كه در قرآن آمده است. اقبالنامه نيز شامل سفرهاي معنوي و يا در واقع سفر پيامبري اسكندر است كه اثري فلسفي بوده شاعر آنرا خرد نامه نيز ناميده است و انديشه ها و خردنامه هاي فلاسفه يونان باستان در اين مثنوي به نظم كشيده شده است.
‹‹ ظاهرا نظامي اقبالنامه را به ملك قاهر (بيشكين) پادشاه موصل – ملك غرالدين – اهدا كرده است كه در سال 607 به حكومت رسيده و اگر چنين باشد بايد گفت نظامي پس از اهداي اين كتاب در سال 608 چشم از جخهان فرو بسته است.››


شرفنامه ،سرگذشت تاريخي و در عين حال شاعرانه و خيال انگيز اسكندر، پسر فيليپ مقدوني است كه 336 سال قبل از ميلاد بر تخت سلطنت مقدونيه جلوس كرد، در حالي كه بيش از 20 سال نداشته است و در سال 323 قبل از ميلاد، يعني در حدود 33 سالگي چشم از جهان بر بسته است گفته مي شود وي مردي با هوش و مطلع و آداب دان و بلند همت و آگاه از علوم عصر خود بوده است كه در سال 334 پيش از ميلاد با چهل هزار تن به عزم تسخير ايران از دارد انل گذشته و پس از تصرف يونان با سپاهيان ايران در اسيوس جنگيده و پيروز شده است. داريوش سوم پس از اين شكست ، پيشنهاد صلح كرده و اسكندر نپذيرفته و به سوي سوريه رفته است و بعد از تسخير آن ناحيه به سوي مصر حركت كرده و مصر را نيز به تصرف در آورده است! و در سال 331 قبل از ميلاد، باز از طرف سوريه به بين النهرين، حمله كرده و در جلگه گوگامل، نزديك اربل، در جنگ شديدي بر سپاه ايران پيروز شده و خود را شاهنشاه ايران خوانده است و دختر دارا، پادشاه ايران را به زني گرفته و به سوي هندوستان حمله برده است.


‹‹ به نظر برخي محققان غرض از هندوستان ،رودخانه هنديجان، در نزديكي هاي اهواز است و اسكندر از تخت جمشيد فراتر نرفته و در سال 324 قبل از ميلاد به بابل برگشته و در قصر بنوكد نصر بر اثر تب مالاريا در گذشته است.››
آنچه نظامي سروده، آميخته اي از حقيقت هاي تاريخي با افسانه ها و اساطيري است كه در كتابها و نوشته هاي قديم ذكر شده و يا در سينه هاي مردم و كتابهاي مذهبي ضبط شده است نظامي بر خلاف زردتشيان ايران، نسبت به اسكندر با نظر بدبيني نگاه نمي كند و او را به ديده جهانگيري وادگرورهايي بخش ستمديدگان مي بيند كه براي رهايي انسانها از زنجير بيدادگران زمان خويش قيام كرده است و با در هم شكستن قلعه هاو كاخهاي ستمكاران به ياري مردم شتافته تا آنانرا از فقر و مذلت رهايي بخشد، ‹‹ بنابراين شرفنامه يك داستان رهايي بخش و ضد حماسي است و حوادثي ضد ملي در آن نهفته است و در آن از جهان برابري سخن مي رود و در واقع رمز نامه و يا يك مثنوي ديني،تاريخي بر اساس رمز و اشاره است.››


سبك اسكندر نامه
نظامي درباره تاريخ اسكندر و چگونگي نظم آن در شرفنامه اينگونه به سخن مي آيد كه چون بر نظم داستان همت گماشتم، سخن گفتن بسيار آسان بود، اما راههاي پرپيچ و خم مي نمود و قضاوتها در مورد اسكندر ،يكسان به نظر نمي آمد. من از هر نسخه اي كه سرگذشت او در آن آمده بود مطالبي برگزيدم و به نظم كشيدم و در اين كار،علاوه بر تاريخهاي جديد، از زبانهاي نصراني و يهودي و پهلوي ،معاني قابل توجه را فراهم كردم و با گنج پردازي، از زبانهاي مختلف، منظومه اي ساختم و آنچه را كه از نظر عقل، راست به نظر نمي آمد ،به كناري نهادم، اگر چه در شعر نبايد در پي حقايق و راستي ها بود، چون زبان شعر آراسته است و حقيقت در آن زيبا نمي نماديد يعني در شعر ناگزير بايد از مجاز بهره جست.
زبان در زبان گنج پرداختم وز آن جمله سرجمله اي ساختم
زهريك زبان هر كه آگه بود زبانش زبيعاره كوته بود
در آن پرده كر راستي يافتم سخن را سرزلف بر تافتم
وگر راست خواهي سخنهاي راست نشايد در آرايش نظم خواست


نظامي در هنگام توضيح ديدار اسكندر از ناحيه هاي مختلف،از زندگي و گذران مردم اين سرزمين ها و از اخلاق و سرشت و سنتهاي انان، اوضاع جغرافيايي و خصوصيات اقليمي، گياهان و جانوران هر ناحيه سخن مي گويد و به مهارتهاي هنري و توانائي هاي ديگر مردم اشاره مي كند و در اقبالنامه ،بسياري از افكار فلاسفه و اصول و مباني فلسفه و علوم خاص را ذكر كرده است. پس در واقع، اسكندرنامه، دائره المعارفي از دانشهاي گوناگون و اطلاعات مختلف شاعر شده است كه بر جذابيت و پر باري آن مي افزايد نظامي در اين كتاب از اصطلاحات علمي فراوان استفاده كرده و لغات وتركيبات عربي نيز مكدر ديده مي شود ‹‹ آنچه در مورد خردنامه شايان اشاره است ،سادگي و رواني آنهاست كه حتي در مقايسه با قسمتهاي ديگر شرفنامه و اقبالنامه كه نسبت به ديگر آثار نظامي پيچيدگي ودشواري كمتري دارند ابيات اين خردنامه ها بسيار ساده تر مي نمايد و از كلمات عربي نيز بسيار كم استفاده شده است و ابيات آن يادآور بوستان سعدي است تا سبك و طرز خود نظامي.››


هنگامي كه نظامي اقبالنامه را مي سروده ،پيرو سست وضعيف شده و شايد فرصتي براي تجديد نظر در گفته هاي خود نداشته است، همانطور كه خود در شكوه و شكايت از روزگار پيري در اقبالنامه مي گويد: از بيم آنكه اين كتاب ناتمام بماند و آفتاب عمرش غروب كند با شتاب هر چه بيشتر نظم اقبالنامه را شروع كرده است.
هر اسيرم از دولت تيزگام كه بگذارد اين نقش را ناتمام
ازآن پيش كايد شبيخون خواب به بنياد اين خانه كردم شتاب
از اين ابيات مشخص مي شود كه اشعار اين قسمت باشتاب و عجله فراوان سروده شده و با اينكه نظامي بعد از اتمام اقبالنامه چند سالي در قيد حيات بوده، اما شايد به سبب كهولت سن ديگر مجالي براي مراجعه و تجديد نظر در گفته هاي خود بدست نياورده است. با اينكه اسكندر نامه يك اثر حماسي است، اما بعضي از مطالبي كه در شرفنامه آمده و مخصوصا مطالب فلسفي كه در اقبالنامه آورده شده با روح يك داستان حماسي سازگار نيست، علت عمده آن تنزل حماسه ها در قرن ششم است و همچنان كه دكتر حميديان در آرمان شهر زيبائي بيان مي كند ‹‹ تجربه ناموفق نظامي در اسكندرنامه در حكم تيرخلاصي براي اين نوع ادبي است.›› و دليل تنزل حماسه ها در اين قرن، اوضاع سياسي و اجتماعي نابسامان آن دوره است كه باعث شده همه به زهد و تصوف وعرفان روي آورند.


امتياز بزرگ شعر نظامي وسعت قوه تصور او و احاطه فوق العاده وي در آوردن تشبيهات و كنايات و استعاراتيست كه ديگران جرات نكرده اند پاي را به آن اندازه فراتر بگذارند. گاهي در آوردن استعاره و كنايه به حدي زياده روي كرده و فكر دلير و بلند خود را جولان داده كه به دشواري بايد به مقصود و مفهوم گفته او پي برد .در ضمن نظامي در ساختن تركيبات و تلفيقات تازه كه پيش از او معمول نبوده است، بسياري بي باك بوده تا جايي كه از اصول لغت سازي و اشتقاق زبان فارسي عدول كرده است. در مجموع نظامي شعر و هنر و ذوق آفريني خويش را با دين و آيين و اخلاق و تربيت درهم آميخته و بدي و ناراستي و نادرستي در شعر و زبان او راه ندارد. زبانش هم فاخر است و هم ساده ، هم زيباست و هم رسا و به طور حتم در دل خود دريايي از عاطفه وايمان و در سرخود كوهي از آتش انديشه دارد. اگر از پاره اي از توصيفات طولاني، اطناب هالي ملال آور و تشبيهات تكراري و ابيات مبهم او صرف نظر كنيم، نظامي واقعا دريايي است از عظمت انساني كه مراوريدهاي كلام را به خوبي در اشعار خود جاي داده است. در راز تأثير مثنوي هاي بزمي نظامي در طول قرنها ، در اين بيان هنري و گرم و شور انگيزست كه آن سرگذشتها و مضامين دلكش را در خود پرورانده و جاودانگي بخشنده است . به اين سبب است كه نظامي گنجهاي را مبتكر و آفريننده ي زبان طرز بيان در منظومه هاي عاشقانه فارسي ميتوان شمرد و نفودذ انكار ناپذير او در اين نوع آثار از اين رهگذرست››


نظامي در ضمن بيان داستان اسكندر، براي روشن تر شدن مطلب و فهم بيشتر خوانندگان ، افسانه ها و حكايت هايي بيان مي كند ، او در هر قصه اي هدفي را دنبال مي كند و در واقع تك تك قصه هاي فرعي او نيز بيان كننده حكمت كلي نظامي است. بنابراين خواننده شعر او پيوسته در انتظار شنيدن پيام فلسفي اوست، حتي ميتوان گفت كه به اين كار عادت كرده است. در شرفنامه كه شرح جنگها و دلاوري هاي اسكندر است، اثري از حكمت ديده نمي شود و مجموع قصه در خدمت اهداف و تفكرات فلسفي شاعر قرار نمي گيرد. ساختمان اين قصه ها بسيار سست است و اكثر آنهابر باورهاي خرافي بنا نهاده شده است دكتر منصور ثروت در مقاله ‹‹ گلايه اي از اقبالنامه نظامي›› ضمن تجزيه وتحليل اين قصه مي گويند ‹‹ چگونه است كه در برخي از قصه هاي اقبالنامه كه كم هم نيست، خرافي ترين نوع افكار با كمترين توجه به اخذ نتايج اخلاقي و حكمي وارد شده است. اين همه افسانه هاي دور از خرد با نتايج نه چندان مناسب به چه منظوري گرد آمده است››


داستانهاي نظامي در قالب داستانهاي بلند بيان شده و براي فهم مطب، اغلب بايد ابتدا تا انتهاي داستان را مد نظر داشته باشيم، در غير اين صورت چيزي دستگيرمان نمي شود. نظامي نه تنها در صحنه آرايي حوادث و تصويرگري انسانها، بلكه در تركيب سازي و استعاره پردازي نيز كم نظير است و مهمتر از همه، آنكه او متفكري اصيل و انسان دوست است كه در مجموع كارهاي و نه تك تك آنها، جهت گيري سالم و درستي داشته است مقصود نه تنها پند و اندرزهايي است كه در اينجا و آنجا بيان كرده ، بلكه با وجود مداحي شاهان در اقبالنامه كوشيده است يك الگوي برجسته از شاه خوب پيشنهاد كند كه هدف اصلاح گردانه دارد.‹‹ آيينه غيب، نظامي گنجه اي افسانه ساز تاريخ باستاني ايران و داستان سرا و شاعر فارسي گوي آذربايجان، در قرن ششم هجري، با آفرينش اثر هنرمندانه اسكندر نامه به آن چنان شگردي راز ناك چنگ زده است كه هرپژوهنده اي از درك اهداف انساني اين حكيم عارف و زاهد شاعر حيرت زده مي شود.››
در خاتمه مي توان به اين نكته اشاره نمود كه اين اثر منظوم نظامي از حيث فن شاعري و قدرت طبع استادي و تشبيهات و ملايمات شاعرانه و كنايات و استعارات و حتي از حيث مضاعف و بلاغت در درجه دوم از منظومات نظاميست.


علم بيان
پيدايش علم بلاغت ،بخصوص معاني وبيان، پس از اسلام تنها به قصد اثبات اعجاز لفظي و معنوي قرآن كريم صورت گرفته است، زيرا بلاغت و فصاحت بي نظير اين كتاب مقدس آسماني ،فصحا و بلغا عرب را به تحسين و اعجاب وا داشته بود و علم بيان ميزاني براي معرفت بيشتر اين معجزه الهيو نيز شناخت دقائق و ريزه كاريهاي بلاغي در شعر و نثر عرب در آمد. ‹‹ با نگاهي گذرا به فهرست نام بزرگان، آغازين اين علم متوجه مي شويم، اكثريت قريب به اتفاق آنان، عالم قرآن، مفسر، نحوي و متكلم بوده اند و غايت و غرض علوم بلاغي را شناساندن هر چه بيشتر و بهتر اعجاز كلام خدا دانسته و مصداقهاي اعلاي بلاغت را همواره در آيات الهي مي جسته اند.››
علم بيان از جمله علومي است كه تعاريف مختلف و زيادي از آن در كتب بلاغي قديم و جديد ذكر شده، كه در اين مبحث به نمونه هايي از آن اشاره مي شود.‹‹ جواهر البلاغه مي المعاني و البيان و البديع آمده است: ‹‹ لغه الكشف و الايضاح و الظهور و اصطلاحاً ، اصوال و وقواعد يعرف بها ايراد المعني الواحد ،بطرق مختلف بعضها عن بعض. من وضوح الدلاله العطيه علي نفس ذلك المعني›› و تعريف كوتاهتر آن در مختصر المعاني:‹‹ بيان و هو علم يعرف به ايراد المعني الواحد بطرق مختلفه في وضوح الدلاله عليه››


علم بيان ، علمي است كه از صورتهاي گوناگون اداي مطلب سخن مي گويد ، بدان حد كه با شناخت آن، متكلم مي تواند يك معني را با شكلهاي متفاوت بيان نمايد ‹‹آن طوركه پس از رعايت مقتضاي حال در وضوح دلالت بر آن معني هم مختلف باشد.›› بلاغت در لغت به معناي ‹‹بليغ شدن›› شيوا سخن گرديدن و چيره زباني و زبان آوري ›› است و از نظر اهل بلاغت، بيان به معني كشف و ايضاع و ظهور است و در اصطلاح عبارتست از معرفت ايراد معني واحد به طرق مختلف به سبب زيادتي و نقصان در وضوح دلالت عقلي بر آن ‹‹ تا به واسطه وقوف بدان در تركيب كلام جت افهام مراد از خطا احتراز كنند.››


‹‹ فن بيان گزارش هنر ادبيات با منطق رياضي است و بي دريافت درست آن، شناخت معني هنر مكتوب (شعر يا نثر) ممكن نمي گردد›› مطلبي كه از كل تعاريف بالا استنباط مي گردد آن است كه بيان دانشي است كه بدان شناخته مي شود آوردن يك معني به شيوه هاي گوناگون با رعايت مقتضاي حال، اما تعريف ادبيات امروز از بيان به شكلي ديگر است، امروز بيان فني است كه از شكلهاي خيال و چگونگي آفرينش هنر ادبيات سخن مي گويد. دانش بيان از بنيادهاي استوار بلاغت و صور خيال است و ‹‹ آموختن فنون و اشارات آن آدمي را با چهره هاي گوناگون خيال و صور رنگارنگ معني آشنا مي سازد.›› ادبيات، به ويژه شعر، به گونه اي غير مستقيم به تصوير بيان و انديشه انسان مي پردازد. ‹‹ مقصود اصلي از سخن، تفهيم معاني مختلف و تقرير حالات متفاوت است و در صورتي آنرا كلام و سخن ادبي، و گوينده را اديب سخن سنج و سخن پرداز مي گويند كه مقصود خود را به بهترين و جه بفهماند و در روح شنونده موثر باشد، چندان كه موجب انقباض يا انبساط او گردد و خاطر او را برانگيزد.›› سخن سنجان و پژوهندگان ادب فارسي، فنون زيباشناسي سخن را بر پايه سه فن معاني،بين و بديع نهاده اند وسخن را داراي ارزش زيباشناختي دانسته اند كه به آرايه ها و هنرهايي كه در اين سه قلمرو است آراسته باشد. ‹‹ به ياري سه دانش زيباشناسي در سخن: بديع،بيان،معاني است كه ميتوان زبان را از ادب باز شناخت و به مرزي باريك كه آن دو را از يكديگر جدا مي كند ،راه برد››


همانگونه كه بيان گرديد، علم بيان مجموعه قواعدي است كه بوسيله آنها مي توان يك معني را به شيوه هاي متعدد بيان كرد، به شرط آنكه اين شيوه هاي گوناگون در ميزان روشني و پوشيدگي با يكديگر متفاوت باشند. بنابراين موضوع علم بيان بحث در ‹‹صورتهاي متفاوت و متمايز خيال است، زيرا اين صور وسايلي هستند كه با آنها مي توان يك مفهوم را به شيوه هاي گوناگون بيان كرد.››
شكلهاي خيال يعني تشبيه و استعاره ،مجاز و كنايه موضوع فن بيان است هر سخنور و سخن سنجي به ضرورت هنر خود ناگزير از آگاهي با روش شناخت شكلهاي خيال است. ‹‹ در اين شناخت و روش است كه شعر از غير شعر،و شاعر – شاعري كه ذاتاً شاعر است – از غير شاعر بازشناخته مي شود و شعر هنرمند به خيال شاعرانه او زندگي جاودانه مي بخشد و براي هميشه زنده مي ماند.››


در تقسيم بندي قدما، آشفتگي و اختلاف سليقه بسيار است ،حتي در تعيين علمي كه درباره انواع مجاز يا بعضي از صور آن بحث مي كند، اختلاف دارند، مثلاً بحث استعاره و تشبيه را در كتاب البديع عبدالله بن معتز در مقوله علم بديع و در كنار تجنيس و مطابقه كه از مناعات لفظي هستند، مي بينيم، اما در دوره هاي بعد كه علم بلاغت رشد و كمال بيشتري حاصل كرده و به سه شاخه معاني و بيان و بديع تقسيم شده است، مجاز و ابواب آن در قلمرو علم معاني قرار دارد. عبدالقاهر جرجاني، چهار عنصر تشبيه، استعاره، مجاز و كنايه را كه در تصوير آفريني نقشي اساسي بازي مي كنند، را بمانند مركز و نقطه هايي مي داند كه تصرف در معاني،برگرد آنها مي گردد و به منزله اقطاري هستند كه از جوانب مختلف آنها را احاطه مي كنند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید