بخشی از مقاله

زيبايي شناسي از ديدگاه قرآن

ضرورت توجه به هنر و تبيين حدود و مرزهاي ان با عنايت به سه نكته بيشتر روشن مي شود .

قدرت هنر:
چنان كه در ادامه - در ضمن ياد كرد عناصر اثر هنري بيان خواهيم كرد- هنراز رسايي ، پذيرش بيشتر وسرعت در انتقال پيام برخوردار بوده و به خاطر جهاني بودن زبان ان در ميان راههاي مختلف پيام رساني پذيرفته ترين راه مي باشد


توجه قدرتهاي باطل كيش به قدرت جايگاه هنر:
دريافت نقش هنر درهدايت يا ضلالت مردم امري نيست كه بتازگي روشن شده ، باشد ليكن در عين حال به نظر مي رسد در عصرهاي اخير قدرتهاي جهاني به نقش هنر در تحقق منابع پليد خود ، بيش از پيش پي برده اند . بي ترديد يكي از نمودهاي ان جايگزين تهاجم فرهنگي به جاي تهاجم سياسي و نظامي و ... براي توسعه قلمرو سيطره و نفوذ استعماري مي باشد . تهاجم به گونه فرهنگي نيز ، بيش از هر چيز ديگر برعنصر هنر و مولفه هاي ان تكيه دارد .


سرمايه گذاري ميلياردها دلاري در توسعه و رونق هاليوودها ، ساختن فيلمهاي خشن و ضداخلاقي ، توسعه برنامه هاي ويدئويي و ماهواره اي ، رمانهاي منحرف كننده و .. همگي حكايت از اين توجه خطر افرين به نقش منفي هنر دارد .

ظهور نهضت اسلامي و عدم بازيافت مرزهاي بايسته هنر:
انقلاب اسلامي به دو دليل به هنر نيازمند است :
◄ ابلاغ پيام
◄ مقابله با شبيخون فرهنگي

زيرا تنها راه مقابله با فرهنگ ، خود فرهنگ است .
از سوي ديگر ، هنر داراي مولفه هاي مختلف بوده ، مرزهاي بايسته و نبايسته اي دارد كه عدم بازيافت اين مرزها سبب فروغلتيدن دران چيزي مي گردد كه به دنبال اجتناب از ان بوديم . با اين حال ، از سوي دانشوران اسلامي ، تحقيق بسيار كمرنگ و ضعيفي درباره ان انجام شده است ، به گونه اي كه به زحمت مي توان به برخي از آراء ان هم در چند مقوله محدود هنري دست يافت .
از اين رو ، روشن نبودن مرزبنديهاي هنر مقبول و مردود ، مسولان فرهنگي جامعه را با مشكلات بنياديني در جهت سياستگذاري مناسب روبرو ساخته است .


سينما ، برنامه هاي راديو و تلويزيون ، موسيقي ، مجسمه سازي ، نقاشي و ... از جمله مقوله هاي هنري است كه داوري در مورد انها پس از انقلاب با فراز و نشيب روبرو بوده است . گاه با پذيرش انها بر مبناي احتياط و به شكل كم رنگ كردن مظاهر هنري در برنامه هاي كلان و با تمسك به مشكل روي اوري جوانان به سمت و سوي برنامه هاي ضد اخلاقي برون مرزي و گاه با دست گشادگي در اين زمينه و رنگ باختگي مظاهر اسلامي از اين برنامه ها با ان برخورد شده كه نوع دوم ، مخالفتهايي را در پي داشته است .

عنايت به اين نكات ضرورت بحث در مورد جايگاه هنر و بازيافت مرزهاي بايسته ان را تعيين مي نمايد .
در بحثي كه پيش رو نهاده ايم ، همواره در صدد انيم تا با مراجعه به منتهاي ديني بويژه قران كريم ، در حد توان خود ، جايگاه هنر و مظاهر ان را بازشناخته ، ديدگاه ديني خود را نسبت به مسأله هنر در معرض داوري خوانندگان قرار دهيم .

مفهوم هنر:
هنر در لغت به معناي « فن ، صنعت ، علم ، معرفت ، امري توام با ظرافت و ريزه كاري ان درجه از كمال كه فراست و فضل را در برداشته و نمود ان صاحب هنر را برتر از ديگران بنماياند،كياست، زيركي، خطرو اهميت ، لياقت ، كفايت و كمال »(1) امده است . هنردر مفاهيم ديگري نيز ، از جمله « عشق » و « حقيقت » امده چنان كه حافظ در شعر ذيل هنر را به ترتيب- در دو معني- به كار برده است


بكوش خواجه و از عشق بي نصيب مباش كه بنده را نخرد كس به عيب بي هنري روندگان حقيقت به نيم جو نخرند قباي اطلس ان كس كه از هنر عاري است درمعناي اصطلاحي هنر ، اختلافات زيادي به چشم مي خورد كه نشان مي دهد هنر به خاطر عمق و گستردگي و ظرافت خود ،

درعين پيدايي ناپيداست؛ چنان كه تولستوي ، نويسنده كتاب معروف«هنرچيست ؟» مي نويسد :
«براستي هنر كه از ديرباز از زمان افلاطون و ارسطو اين همه گفت وگو در پيرامون خود برانگيخته ، چيست ؟ ايا هنر از درون انسان بر مي خيزد ؟ ايا مائده اي است اسماني كه ازماوراي ابرها به روح وجان حلول مي كند؟يا نه،اميزه اي است ازتمامي اينها و يا به باور « فرويد » تبلور اميال سركوفته ادمي است ؟» (2)
« هنر وسيله اي است براي ثبت و ظبط احساس انساني در قالب مشخص و نيز انتقال ان در خارج از عوالم ذهني و همچنين تفهم ان احساس هنر به ديگران است »


محمود بستاني ضمن تفسير زيبايي كه از هنر به دست داده است ، به نقش موثر ان در انتقال پيامهاي مهم اشاره مي كند . وي مي نويسد :
« هنر در تجربه انساني ، روش خاصي از بيان حقايق زندگي است ، يعني اگر زبان علمي يا عادي كه ما ان را در زندگي روزمره خود به كار مي گيريم داراي اين ويژگي است كه بيان مستقيم حقايق مي باشد ، زبان هنر نيز اين زيژگي را دارد كه بيان غيرمستقيم همين حقايق است . تفاوت اين دو زبان ان است كه زبان نخست بر نقل حقايق به صورت واقعي خود استوار است ، در حالي كه زبان

هنر بر عنصر تخيل استوار است . به عنوان مثال اگر بخواهيم اهميت انفاق در راه خدا را بيان كنيم ، مي گوييم هر كسي براي خشنودي خدا اموال خود را انفاق كند چند برابر ان پاداش خواهد گرفت ، در اين حالت اين سخن يك بيان واقعي يا عادي يا علمي مي باشد .
اما هنگامي كه همين مفهوم را با ايه كريمه :( مثل الذين ينفقون اموالهم في سبيل الله كمثل حبه ) بيان مي كنيم ، اين تعبير يك بيان « هنري» خواهد بود و تفاوت تعبير گذ

شته با اين تعبير ، ايجاد يا افزون يك رابطه جديدي ميان «انفاق » و « دانه گندم » است .» (3)
با توجه به تعاريف ياد شده هنرمند كسي است كه : « انديشه ها و عواطف خويشتن را يا از طريق « قلم » يا « قلم مو » و « چكش » يا ابزار توليد آواها به صورت « شعر » ، « نثر » و « نقاشي » و « تنديس » و « موسيقي » به منصه ظهور برساند و بدين وسيله ديگران را در مسير فكري و عاطفي خود قرار دهد . » (4)


از مجموع تعاريفي كه براي هنر شده است ، مي توان دريافت كه هنراز عناصري تركيب مي يابد كه با وجود انها انسان مي تواند به دستاوردهاي لطيفي از احساس ادمي دست يابد كه در شرايط ديگر ، چنين امكاني ميسر نمي باشد . اين عناصر عبارتند از : تخيل ، ذوق ، خلاقيت و زيبايي .
در ميان اين عناصر، سه عنصرنخست در تكوين و ظهور اثر هنري نقش دارند و عنصر آخري در كيفيت ارزشگذاري ان ، كه در زير به شرح هر كدام مي پردازيم :

تخيل:
حكماي قديم قواي باطني را به چهار قوه : عقليه ، غضبيه ، شهويه و وهميه تقسيم مي كردند . و قوه وهميه را شامل واهمه ، خيال و متخيله مي دانستند ؛ واهمه ، معناهاي خبري را درك مي كند و خيال ، صورتها را ؛ و متخيله بين ان دو ، تركيب را بر قرار مي سازد . (5)

امروزه نيز ، كه تحقيقات بشري به جاي تكيه بر تعقل محض ، بيشتر به تجربه تكيه كرده است ، وجود چنين قوه اي را در ادمي كه منشا اثاري از جمله هنر است مورد پذيرش قرار داده اند ؛ هر چند كه ان را به عنوان فعاليتهاي فيزيولوژيستي پيچيده مغز مي شناسند .
بارزترين نمود اين قوه ، صنعت شعر است كه در منطق در كنار جدل و خطابه قرار گرفته است وان را برخاسته از قوه خيال شاعر تعريف نموده اند . (6)


تصويري كه يك شاعر از پديده هاي مختلف ارائه مي كند . با استفاده از انواع تشبيه كنايه ، استعاره ، استخدام ، ايهام و .... سرازير و لبريز از پرورش خيال است كه به همين سبب به شعر ، لطافت ، طراوت و زيبايي مي بخشد .
بدين خاطر است كه تنها اثر منظوم را از مصاديق شعر نمي شناسند ؛ زيرا مي گويند چنين اثري برخاسته از قوه هاي عاقله است .(7)


ذوق:
ذوق يكي از واژهايي است كه شايد همه بتوانند مفهوم ان را به كمك وجدان خود دريابند . با اين حال ، ارائه تعريف جامعي از ان بسادگي ممكن نيست . ( يدرك و لا يوصف ) يكي از اين تعريفها چيزي است كه تولستوي ياد كرده است كه بران اساس شايد بتوان ذوق را « توانمندي انديشه ادمي در درك عميقتر و ارائه بهتر » دانست . وي معتقد است : « ذوق شناخته نمي شود مگر به وسيله ان فداكاري كه هنرمند يا دانشمند در صرف وقت و چشمپوشي از راحتي و خوشي خويش در پيروي ذوقش مي نمايد.» (8)


كانت در مورد ان چنين گفته است : « ذوق ، قدرت قضاوت در چيزي يا واقعه و نمودي است به وسيله خشنودي بي شائبه كه عاري از هر سودي باشد.»(9)


نقش ذوق ادمي تا بدان جاست كه بسياري موفقيت در امر خطابه ، اجتهاد و تحقيق را به داشتن ذوق سليم مرتبط دانسته اند ؛ به عنوان مثال : سكاكي قران را از بعد فصاحت و بلاغت ، يك اثر هنري فوق بشري (معجزه) معرفي مي كند. با اين حال مي گويد:« اعجاز قران قابل درك است،اما قابل وصف نيست. او مي گويد: تنها راه درك اعجاز قران، ذوق است كه ان هم در سايه داشتن علم وبيان فراهم مي ايد.» (10)
سكاكي خود تعريف روشني از ذوق ارائه نمي دهد .

خلاقيت:
از شگفتيهاي منحصر به فرد روان ادمي كه از امتيازات اوست ، خلاقيت او مي باشد كه بي ترديد ، اين توان ، شعاعي از قدرت مطلق خلاقيت حضرت باري است كه در روان ادمي به عاريه نهاده شده است و او را از رهگذر همين نشانه ها به صفات خالق رهنمون مي گردد . خلاقيت ، توان افرينش اثر يا كاري است بدون ان كه پيشينه اي داشته يا از اثر و كار ديگري نمونه برداري شده باشد و اين از جمله عناصري است كه هر هنري و بيش از ان بهره برده است .
نقاشي ، گرافيك ، مينياتوري و ... از جمله نمودهاي هنري است كه عنصر خلاقيت در انها بيشتر مشاهده مي گردد .


از خلاقيت گاه به نبوغ تعبير مي شود و در تفاوت ان با مهارت گويند :
« ماهر در فن به كساني گويند كه در هر رشته يك نوع كاري انجام مي دهند كه در واقع تكرار زمان گذشته يا نتيجه مهارت خودشان است ، ( در حالي كه ) نابغه، ساخته هايي ايجاد مي كند كه داراي انديشه هاي بكر باشد و با اثار موجود تفاوت مبيني داشته باشند. » (11)

اثار پديد امده از نبوغ ، همگي بديع ، تازه ، ناگهاني ، شگفت اور ، زنده و مخالف معمول است .

زيبايي:
شمار صفحاتي كه در گوشه و كنار جهان بر انها حروفي نگاشته شده ، به هزاران هزار برگ مي رسد ، بي ان كه مورد توجه قرار بگيرند بجز اين كه همگان ، مفاهيم مورد نظر نويسنده را در قالب ان حروف ، جست وجو مي كنند ؛ اما براستي چه ويژگي باعث مي شود كه يك اثر خوشنويسي برجسته ، هزاران نفر را تحت تاثيرقرار مي دهد و هر فرد هنردوستي را ساعتها به درنگ و توجه در مورد خود وا مي دارد؟

مقدار چوپ و پارچه اي كه در تابلوهاي نقاشي به كار رفته ان قدر ناچيز است كه مورد توجه قرار نمي گيرد ، با اين حال چنين اثار شگرف و شگفتي افرين همواره با پولهاي گزاف ، خريد و فروش گرديده ، در موزه ها با تجليل فراوان نگهداري مي شود ! قطعا تنها عاملي كه چنين عنايت و

توجهي را به اين اثار بخشيده ، زيبايي افزون است كه در انها به تصوير كشيده شده است. ليكن با اين همه ، تعريف دقيق و جامعي از ان ، ارائه نگرديده است . مفاهيمي چون مطبوع بودن ، نظم و عظمت ، سود بخشي و ... (12) چيزهايي هستند كه در تعريف ان امده اند ، اما وجود هر كدام ، گاهي زيبايي نيست و گاهي نزد افراد خاصي ، زيبايي تلقي مي شود . بنابراين مي توانيم زيبايي را نسبي بدانيم .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید