بخشی از مقاله

سیره نبوی معراج

مقدمه :

انسان همیشه سعی دارد به هر مسئله ای از دریچة« حس» بنگرد. زیرا مطمئن ترین علوم او را همین «معلومات حسی» تشکیل میدهد و به همین جهت، در میان مسائل مختلف آنهایی که دلایل حسی بیشتری دارند سهم زیادتری از اطمینان انسانی را به خود جلب می کنند.

از همین رو، امروز هزارن آزمایشگاه در سراسر جهان برای تحقیق درباره مسائل گوناگون علوم، با هزینه های سنگینی تأسیس شده و دانشمندان با کنجکاوی خاصی در این آزمایشگاه مشغول بررسی مسائل مختلف اند.

ولی آیا می توانیم مسائل اجتماعی را هم آزمایش کرد و روی تجربیات گوناگون درباره آنها قضاوت نمود؟ مثلاً آیا می توانیم نتیجه ای را که از اختلاف و پراکندگی دامنگیر یک ملت می شود بیازماییم؟

 

آیا میتوانیم سرانجام کار« استعمارگران» و عاقبت« ظلم و بیدادگری» را با یک آزمایش حسی دریابیم؟

آیا می توانیم نتیجه« فاصله طبقاتی» و « تبعیضات ناروا» را در میان طبقات مختلف اجتماع از طریق تجربی بررسی نمود؟

در پاسخ اینگونه سئوال ها باید گفت: متأسفانه نه! زیرا برای مسائل اجتماعی، با آن همه اهمیتی که دارند، چنین آزمایشگاهی موجود نیست و اگر هم وجود می داشت نیازمند هزینه طاقت فرسایی بود.

 

ولی چیزی که این نقیصه را تا حدود زیادی جبران می کند، این است که ما امروز چیزی در دست داریم به نام« تاریخ گذشتگان» که چگونگی زندگی انسان ها را طی هزاران سال در روی زمین تشریح می کند، و انواع خاطره های تلخ و شیرین، شکست ها و پیروزی ها، کامیابی ها و ناکامی های ملل مختلف دنیا را شرح می دهد.

پر ارزش ترین فراز های تاریخ ، صفحاتی است که از زندگانی مردان بحث می کند . زندگی آن ها ، امواج مخصوصی دارد و مملو از انواع حوادث است . آن ها بزرگ بوده اند و آن چه مربوط به آن هاست از جمله تاریخشان ، بزرگ و با عظمت است ، درخشندگی خیره کننده ای دارد ، تا آن جا که بخواهیم آموزنده و پر معنا و اسرار آمیز است .

آن ها شاهکار آفرینش و خلقتند ، زندگی شان هم شاهکار تاریخ و مملو از حماسه های پر شور آفرینش است .

 

مطالعه تاریخ زندگی چنین مرد بزرگی، بسیار چیزها می تواند به ما بیاموزد و صحنه های گوناگون آموزنده ای از نظر ما می گذراند.

صحنه های اعجاب آمیزی، مانند نخستین روزهای بنای کعبه و سکونت نیاکان پیامبر در مکه و حمله سپاه فیل برای ویران ساختن خانه خدا و حوادث تولد پیامبر.

صحنه های غم انگیزی همچون از دست رفتن« عبدالله» و« آمنه» پدر و مادر آن حضرت در آغاز عمر با آن وضع دردناک.

صحنه های پرابهت و اسرار آمیزی مانند نخستین روزهای نزول و حی،معراج وحوادث کوه« حرا» و به دنبال آن مقاومت عجیب و سرسختانه سیزده ساله پیامبر و یاران معدود او در راه نشر آئین اسلام در مکه و مبارزه با بت پرستی.

 

صحنه های پرهیجان و پرحادثه ای، مانند وقایع سال اول هجرت و سالهای پس از آن که هرکدام نمونه ای از عالی ترین فداکاریها در راه عالی ترین هدفها در راه کوبیدن انواع مظاهر بت پرستی، در راه مبارزه با تبعیضات ناروا و نژادپرستی و هرگونه استعمار و استثمار بشر به وسیله بشر محسوب می شود.

از این رو اگر آن را«پرشورترین حماسه های تاریخ» و زندگی او را نقطه ای که دنیای قدیم و جدید را به هم می پیوندد بخوانیم اغراق نگفته ایم.

ما مطالعه دقیق این کتاب را به عموم مسلمانان روشنفکر مخصوصاً جوانان عزیز توصیه می کنیم و امیدواریم جوانان پرشور و با ایمان ما بتوانند با الهام گرفتن از زندگی پر افتخار پیامبر ، طرح یک زندگی نوین و پر افتخاری را برای خود و برای محیط خود بریزند .

چکیده:

مطالبی را که در این تحقیق به یاری خدا مورد بحث و مطالعه قرار خواهیم داد

عبارت اند از: 1- سیرة نبوی معراج در قرآن و سنت : همانطور که می دانیم معراج از جمله رخدادهای شگرف و شگفت زای رسالت پیامبر است. 2- معراج در قرآن و سنت : که قرآن وسنت قطعی مسئله معراج را تا حدودی بیان نموده است آنچه از آیات و روایات برمی آید آن است که پیامبر دو سیره در حوضه و ابعاد زمینی و آسمانی داشته است.

3- مبعث شب ظرف تکامل و عروج: به نظر قرآن ظرف عروج شب است، زیرا ایشان در شب از آشفتگی به در می آید. در تاریکی شبانه به آرامش روحی و روانی دست می یابد و موجب می شود تا ارتباطش با ملکوت آسانتر شود.

 

4 – معراج رسول خدا(ص) در داستان معراج رسول خدا(ص) نیز همانند داستان شق القمر موضوعات مختلفی مورد بحث قرار گرفته که ما نیز به خواست خدای تعالی باید در چند بخش آن را مورد بحث قرار دهیم 5- حاجت جبرئیل 6- خبردادن رسول خدا(ص) از کاروان قریش 7- ابوطالب و معراج 8- آیا معراج ریشه قرآنی دارد9- آیا معراج پیامبر جسمانی بوده 10- معراج روحانی چیست؟ 11- معراج و قوانین علمی امروز

سیره نبوی معراج در قرآن و سنت[1]

معراج از جمله رخدادهای شگرف و شگفت زای رسالت پیامبر است. برخی آن را از معجزات حضرت شمرده اند که در سایه عبودیت و بندگی حاصل شده است و آیات و روایات بسیاری، از آن با عظمت و شکوه یاد کرده است. شناخت ابعاد و ویژگی های این سیر و سفر معنوی می تواند سرشار از درسها و یادآوری های چندی برای همگان باشد. سیر و سفری که خداوند آخرین فرستاده خویش را به ملکوت می برد تا با ارائه شگرفی های هستی و شگفتی های ملکوت، جان وی را با حقایق الهی آکنده نماید و قدرت بی پایان خویش را به وی بنمایاند و جایگاه والایش را در ملکوت به او نشان دهد.

 

معراج ابعاد چندی دارد که ما در این نوشتار تنها می توانیم به گوشه هایی از این رخداد عظیم اشاره ای داشته باشیم. آنچه در اینجا مهم می نماید، بررسی ویژگی های معرفت شناختی و وجودشناختی قضیه است؛ زیرا این رخداد آثار معرفت شناختی و وجودشناختی چندی داشته است که نه تنها در شناخت ابعاد وجودی پیامبر می تواند برای خواننده مفید باشد، بلکه از نظر سیر تکاملی فردی نیز برای کسانی که خواهان سیر و سلوک و معراج وجودی و معرفتی هستند، می تواند کارساز و راهگشا باشد.

پیامبر اکرم در سیر معراجی خویش نه تنها از نظر معرفتی به سوی کمال صعود می کند بلکه از نظر وجودشناختی نیز قابیلت های خویش را چنان افزایش می دهد که به نهان ترین اسرار هستی دست می یابد و از نظر وجودی به چنان جایگاه می رسد که واسطه میان او و خداوند به زبانی از بین می رود و یا به تعبیر دیگر چنان از نظر وجودی به خدا و کمال مطلق نزدیک می شود که به تعبیر قرآن به خدا بسیار نزدیک می شود:« قاب قوسین او ادنی» ( نجم/9) و به مقامهای فیض مقدس و اقدس دست می یابد.

معراج در قرآن و سنت

قرآن و سنت قطعی، مسئله معراج را تا حدودی بیان نموده است. آنچه از آیات و روایات برمی آید، آن است که پیامبر دو سیر در حوزه و ابعاد زمینی و آسمانی داشته است. سیر زمینی وی از مسجدالحرام تا بیت المقدس و سیر آسمانی وی از مسجدالقصی تا سدره المنتهی است. آنچه مربوط به سیر زمینی است در سوره اسراء و آنچه مربوط به سیر آسمانی است، در سوره نجم بیان شده است. قرآن در گزارش خود از سیر زمینی پیامبر نخست از تسبیح و تنزیه خداوند آغاز می کند، زیرا سالک اگر بخواهد معراج کند و سیر ملکوت و باطن هستی اقدام نماید، باید از عالم طبیعت برهد. در کار این رهایی از ملک و عالم طبیعت، سبوح و قدوس بودن خداوند نقش مهمی را ایفا می کند به این معنا که در مسئله معراج و سیر و سلوک

معنوی، سبوح و قدوس بودن خداوند از آن جهت مؤثر است که هر چه نزاهت و تجرد از عالم طبیعت بیشتر باشد، سیر و سلوک آسانتر است. بنابراین سالک می بایست راه تنزیه و تسبیح از عالم طبیعت را طی کند و از عالم طبیعت بگذرد تا از نظر وجودی به مرتبه و شأنیتی دست یابد که بتواند ملکوت هستی را ببیند. پس مبدأیی که سبب فاعلی معراج است سبوح و قدوس بودن خداوند است و اگر خدای سبحان به این عنوان در باره کسی تجلی کند، عروج نصیب او خواهد شد. علت اینکه صفات تسبیحی خداوند عامل عروج معنوی است نه صفات تشبیهی، این است که صفات تشبیهی در عالم طبیعت نیز تجلی می کند ، به خلاف صفات تسبیحی که ویژه عالم معناست به این معنا که ملک و طبیعت جایگاه ظهور و بروز صفاتی چون« تبارک» و دیگر صفات تشبیهی( ملک) است در حالیکه ملکوت جایگاه تجلی نام« سبحان» و دیگر صفات تسبیحی و تنزیهی است.

بنابراین اگر خدای سبحان با اسمای تشبیهی تجلی کند، ماورای طبیعت را از مخزن غیب به عالم شهادت تنزل میدهدو اگر با اسمای تنزیهی تجلی کند عالم طبیعت را به مخزن غیب می رساند. گاه انسان را به پیشگاه خود بالا می برد و گاه فیض خود را نزد انسان می آورد. به نظر می رسد« وحی» نیازمند عروج وجوی انسان به بالا و نزول شأنی خداوند به حد انسانی است تا بتواند مناسخت و هم ترازی وجودی پدید آید و وحی امکان تحقق یابد. آنچه تنزل می یابد فیض اوست که خود را تا مقام انسانیت و هم تراز آن تنزل می دهد تا به عالم

انسانی نزدیک شود و فرصت ارتباط میان خدا و انسان فراهم آید. از آن سو این انسان نیز باید از نظر وجودی و معرفتی عروج نماید و به کمالاتی دست یابد تا مناسخت و قابلیت از دو سوی پدید آید؛ زیرا وحی و هرگونه ارتباطی نیاز دوسویه است. به سخن دیگر هرگز ارتباط میان انسان و حیوان برقرار نمی شود مگر آن که حیوان خود را به مقام انسان ترقی و انسان خود را به مقام حیوان تنزل دهد تا ارتباط برقرار گردد. چنانکه چنین امکانی برای حضرت سلیمان فراهم آمد و با مورچه و هدهد ارتباط برقرار کرد و سخن گفت.

به نظر قرآن، مبدأ قابلی معراج، عبودیت سالک است( اسراء /1) و رسالت و نبوت و دیگر مقام های انسان کامل در پرتو همین عبودیت بدست می آید نه آنکه خود مبدأ و علت آن باشد سالک قابل در سایه عبودیت به خدای سبحان نزدیک می شود و از نقص و عیب گناهان منزه می گردد و به کمال لایق وجودی دست می یابد. در سوره نجم، قرآن به سیر و معراج آسمانی وی اشاره می کند که در آن از حرکت افقی و هستی شناختی به حرکت و سیرعمودی و خداشناسی محض اقدام می کند در این مسیر صعودی است که پیامبر از نظر معرفت شناختی و وجودشناختی به جایگاهی عروج می کند که از نظر نزدیکی به خدا به« قاب قوسین أوأدنی» تعبیر شده است. در قرآن جایی که پیامبر در عروج آسمانی بدان می رسد به« سدره» نیز تعبیر شده است.

« سدره» جایگاهی است که احاطه نور غیبی آنرا پوشانده است این نور چنان نوری است که هرگز در وصف و تشبیه نمی گنجد و پاک و منزه از هر تعریف و تحدید و تبیین است. اگر قرآن از آن به« پوشاننده» تعبیر می کند در حقیقت این وصف مترادف با« سبوح بودن» است که می بایست او را از حد و کران و وصف و بیان و تشبیه منزه دانست. با این بیان دانسته شد که معراج، حقیقتی دارای دو چهره است: چهره ای که به خدا ارتباط دارد تا با نام سبوح بر عبد تجلی کند؛ و چهره ای دیگر که مرتبط به قابل و گیرنده است که باید عبد، خالص شود؛ به این معنا که تابنده ای خالص نگردد به عروج دست نیابد. وقتی چنین امری تحقق یافت عروج امکان پذیر می شود و سالک در این سیر زمینی و عروج آسمانی خویش ملکوت اشیاء و هستی را می بیند و به باطن حقایق آنها دست می یابد چنان که برای پیامبر چنین دیدنی تحقق یافت.

شب ظرف تکامل و عروج [2]

به نظر قرآن ظرف عروج، شب است( فجر/4) چون شب ظرف زمانی است که در آن طبیعت نهان گریده و آسمان آشکار می شود آنچه از طبیعت در چشم بوده از دیده پنهان و تنها بی کران آسمان است که چون رازی از پرده برون آمده خودنمایی می کند. شب آنچنان در فرهنگ قرآن اهمیت دارد که خدای سبحان بدان سوگند می خورد؛( فجر/4) و مقام محمود و پسندیده ای را به شب زنده داران اهداء می کند( اسرا/ 79) این که خداوند سبحان برای اصلاح انسان ها به سحر( بخش پایان شب) قسم یاد می کند، از آن روست که سحرخیزی خود سبب اصلاح بشر است. هر چند که برای خداوند شب و روز معنا و مفهومی ندارد ، ولی فرصت های مناسبی برای انسانهایی است که قابلیت دارند تا به مقام تسبیح درآیند و از مقام تشبیهات روز و طبیعت آشکار رهایی یابند؛ چون روز، انسان را سرگرم می کند و به کام خویش می کشد چنان که در دریای خروشان طبیعت تنها شناگران هستند که در آن غرق نمی گردند. با این همه همان شناگران ماهر نیز ناچارند تا پایان روز در آن دست و پا بزنند تا غرق طبیعت نشوند.

 

( مزمل/7) بی گمان تلا شهای روزانه و طبیعت تشبیهی نمی گذارد تا جان انسان آرام گیرد و از مقام بی نقص و عیب تنزیهی برخوردار گردد. وقتی شب هنگام می رسد انسان از دریای خروشان طبیعت با شنای توکل رهایی می یابد و در ساحل شب تسبیح آرام می گیرد.

به نظر قرآن به دست آوردن این دریافت ها و گفتارهای محکم که با عمل حضور و خلوص استوار می گردد در شب آسان تر است.( احزاب / 71) به همین جهت است که قرآن که محکم ترین قول و گفتار است در هنگام شب نازل می شود( قدر/1) و سیر زمینی پیامبر و عروج ملکوتی وی در شب اتفاق می افتد.

به هرحال هرچند که تکامل در شب و روز امکان پذیر و شدنی است ولی در شب به آسانی صورت می پذیرد؛ زیرا انسان در شب از آشفتگی به درمی آید و در تاریکی شبانه به آرامش روحی و روانی دست می یابد که این امر موجب می شود تا ارتباطش با ملکوت آسانتر شود در این هنگام است که از آن« سبح طویلی» که در روز و در بیرون وجودی او برپاست، رهایی یافته و به حضور قلب دست می یابد. پس اگر کسی در شب نیز گرفتار« سبح طویل» درونی باشد نمی تواند همانند روز از شبش بهره گیرد و به سیر و عروج ملکوتی وجودی اقدام کند.

معراج رسول خدا(ص) [3]

در داستان معراج رسول خدا(ص) نیز همانند داستان شق القمر موضوعات مختلفی مورد بحث قرار گرفته که ما نیز به خواست خدای تعالی باید در چند بخش آنرا مورد بحث قرار دهیم.

1- اسراء و معراج

نخستین مطلبی که باید مورد توجه در این داستان قرار گیرد آن است که داستان معراج رسول خدا(ص) مرکب از دو قسمت بوده قسمت نخست آنکه از مسجدالحرام( در شهر مکه) تا مسجدالاقصی( در سرزمین فلسطین) و بالعکس انجام شده و رسول خدا( ص) این مسیر را در یکی از شبها در سالهای توقف خود در مکه از طریق اعجاز طی کرده، که در این قسمت را اصطلاحاً در کتابها و تواریخ« اسراء» می نامند و قسمت دوم که از مسجد الاقصی به آسمانها انجام شده و طبق روایات با انبیاء الهی دیدار و گفتگو کرده و بهشت و جهنم و آیات بزرگ دیگری از آیات الهی را مشاهده نموده است که این قسمت را اصطلاحاً « معراج»می نامند.

2- معراج در چه سالی اتفاق افتاد.

در اینکه اسراء و معراج رسول خدا(ص) در چه سالی از سالهای بعثت اتفاق افتاده است اختلاف است، و اجمالاً وقوع آن در مکه و قبل از هجرت ظاهراً قطعی است به دلیل اینکه آیه ای هم که در سوره اسراء در این باره آمده و آیات سوره نجم نیز همگی در مکه نازل شده و اما در اینکه در چه سالی از سالهای قبل از هجرت بوده اختلاف است.

مرحوم طبرسی در کتاب مجمع البیان پس از ذکر اصل داستان اسراء می گوید تمامی روایاتی که در داستان اسراء و معراج رسیده به چهار دسته تقسیم می شود.

1- آن دسته از روایاتی که صحت آنها مقطوع است بخاطر تواتر اخبار در این باره و گواهی علم و دانش به صحت آن.

2- آنچه در روایت آمد ه و عقول مردم صدور آنرا تجویز نموده و اصول اسلامی نیز از قبول آنها ابایی ندارد و می پذیرد که ما هم آنها را می پذیریم و می دانیم که آنها در بیداری بوده نه درخواب.

3- روایاتی که ظاهر آنها مخالف با بعضی ازاصول اسلامی است ولی تأویل آنها بنحوی که با اصول عقلی موافق باشد ممکن است که ما اینگونه روایات را به همین نحو تأویل می کنیم.

4- روایتی که نه ظاهر آنها صحیح است و نه قابل تأویل است مگر با سختی و دشواری شدید که در اینگونه روایات بهتر است که آنها را نپذیرفته و کنار بزنیم.

مرحوم طبرسی پس از این تقسیم بندی می فرماید:

 

ا ما دسته اول که مقطوع است همان اصل اسراء و معراج آنحضرت است بطور اجمال

و اما دسته دوم مانند روایاتی است که آن حضرت در آسمانها گردش کرده و پیمبران را دیده و عرش و سدره المنتهی و بهشت و دوزخ را مشاهده نموده و امثال اینها.

و اما دسته سوم مانند آنچه روایت شده که آنحضرت مردمی را در بهشت مشاهده نمود که به نعمتهای الهی متنعم بودند و جمعی را در دوزخ دید که در آن معذب بودند که اینگونه روایات حمل می شود بر اینکه اوصاف و نامهای ایشان را دیده نه خودشان را.

و اما دسته چهارم( که قابل پذیرش نیست) مانند آن روایاتی که رسول خدا(ص) با خدای تعالی رو در رو سخن گفت و او را دیده و با او بر تخت نشست و امثال اینگونه روایاتی که ظاهر آنها موجب تشبیه خدا و جسمانیت او است که خدای تعالی از آن منزه است) و( رسول خدا صلی الله علیه و آله[4]- در یک شب از مکه معظمه به مسجدالاقصی و از آنجا به آسمانها و بازگشت به مکه در قرآن کریم در دو سوره به نحو اجمال ذکر شده، یکی در سوره اسراء و دیگری در سوره مبارکه نجم و تأویلاتی که از برخی چون حسن بصری و عایشه و معاویه نقل شده مخالف ظاهر آیات کریمه قرآنی و صریح روایات متواتره ای است که در کتب تفسیر و حدیث و تاریخ شیعه و اهل سنت نقل شده است و هیچگونه اعتباری برای ما ندارد. و اما

درکیفیت معراج و اینکه چند بار بوده و آن نقطه ای که رسول خدا – صلی الله علیه و آله از آنجا بسوی مسجدالاقصی حرکت کرد و بدانجا بازگشت که آیا خانه ام هانی بوده یا مسجدالاحرام و سایر جزئیات آن اختلافی در روایات دیده می شود که ما بخواست خداوند در ضمن نقل داستان به پاره ای از آن اختلافات اشاره خواهیم کرد و آنچه مشهور است آنکه این سیر شبانه با این خصوصیات در سالهای آخر توقف آنحضرت در شهر مکه اتفاق افتاد اما آیا قبل از فوت ابیطالب بوده و یا بعد از آن و یا در چه شبی از شبهای سال بوده ، باز هم نقل متواتری نیست و در چند حدیث آن شب را شب هفدهم ربیع الاول و یا شب بیست و هفتم رجب ذکر کرده و در نقلی هم شب هفدهم رمضان و شب بیست و یکم آن ماه نوشته اند.

و معروف آن است که جبرئیل در آنشب بر آنحضرت نازل شد و مرکبی را که نامش« براق» [5] بود برای او آورد و رسولخدا – صلی الله علیه و آله بر آن سوارشده و بسوی بیت المقدس حرکت کرد و در راه در چند نقطه ایستاد و نماز گذارد، یکی در مدینه و هجرتگاهی که سالهای بعد رسولخدا – صلی الله علیه و آله بدانجا هجرت فرمود، و یکی هم مسجد کوفه، و دیگر در طور سینا و بیت اللحم- زادگاه حضرت عیسی علیه السلام و سپس وارد مسجدالاقصی شد و در آنجا نماز گذارده و از آنجا به آسمان رفت.

و برطبق روایاتی که صدوق(ره) و دیگران نقل کرده اند از جمله جاهائی را که آنحضرت در هنگام سیر بر بالای زمین مشاهده فرمود سرمین قم بود که بصورت بقعه ای میدرخشید وچون از جبرئیل نام آن نقطه را پرسید پاسخ داد: اینجا سرزمین قم است که بندگان مؤمن و شیعیان اهل بیت تو در اینجا گرد می آیند و انتظار فرج دارند و سختیها و اندوه ها بر آنها وارد خواهد شد.

 

و نیز در روایات آمده که در آنشب دنیا بصورت زنی زیبا و آرایش کرده خود را بر آنحضرت عرضه کرد ولی رسولخدا – صلی الله علیه و آله – بدو توجهی نکرده از وی در گذشت.

سپس به آسمان دنیا صعود کرد و در آنجا آدم ابوالبشر را دید، آنگاه فرشتگان دسته دسته به استقبال آمده و با روی خندان بر آن حضرت سلام کرده و تهنیت و تبریک گفتند و بر طبق روایتی که علی بن ابراهیم در تفسیر خود از امام صادق علیه السلام روایت کرده رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود فرشته ای را در آنجا دیدم که بزرگتر از او ندیده بودم و( برخلاف دیگران) چهره ای درهم و خشمناک داشت و مانند دیگران تبریک گفت ولی خنده برلب نداشت و چون نامش را از جبرئیل پرسیدم گفت: این مالک خازن دوزخ است و هرگز نخندیده است و پیوسته خشمش بر دشمنان خدا و گنهکاران افزده می شود بر او سلام کردم و پس از اینکه جواب سلام مرا داد از جبرئیل خواستم دستور دهد تا دوزخ را به من نشان دهد و چون سرپوش را برداشت لهیبی از آن برخاست که فضا را فرا گرفت و من گمان کردم ما را فرا خواهد گرفت، پس از وی خواستم آن را به حال خود برگرداند.[6]

 

و برطبق همین روایت در آنجا ملک الموت رانیز مشاهده کرد که لوحی از نور دردست او بود و پس از گفتگویی که با آنحضرت داشت عرض کرد: همگی دنیا در دست من همچون درهم( و سکه ای) است که در دست مردی باشد و آنرا پشت و رو کند و هیچ خانه ای نیست جز آنکه من در هر روز پنج بار بدان سرکشی میکنم و چون بر مرده ای گریه می کنند بدانها می گویم، گریه نکنید که من باز هم پیش شما خواهم آمد و پس از آن نیز بارها می آیم تا آنکه یکی از شماباقی نماند، در اینجا بود که رسولخدا – صلی الله علیه و آله فرمود: براستی که مرگ بالاترین مصیبت و سخت ترین حادثه است، و جبرئیل در پاسخ گفت حوادث پس از مرگ سخت تر از آن است. و سپس فرمود:

 

و از آنجا به گروهی گذشتم که پیش روی آنها ظرفهای از گوشت پاک و گوشت ناپاک بود و آنها ناپاک را میخوردند و پاک را می گذاردند از جبرئیل پرسیدم اینها کیانند گفت افرادی از امت توهستند که مال حرام می خورند و مال حلال را وا می گذارند و مردمی را دیدم که لبانی چون لبان شتران داشتند و گوشتهای پهلوشان را چیده و در دهانشان می گذاردند پرسیدند : اینها کیانند گفت : اینها کسانی هستند که از مردمان عیب جویی می کنند و مردمان دیگری را دیدم که سرشان را با سنگ می کوفتند و چون حال آنها را پرسیدم پاسخ داد: اینان کسانی هستند که نماز شامگاه و عشاء را نمی خواندند و می خفتند، و مردمی را دیدم که آتش در دهانشان می ریختند و از نشیمنگاهشان بیرون می آمد و چون وضع آنها را

پرسیدم، گفت اینان کسانی هستند که اموال یتیمان را به ستم می خوردند. و گروهی دیگر را دیدم که شکمهای بزرگی داشتند و نمی توانستند از جا برخیزند گفتم: ای جبرئیل اینها کیانند؟ گفت: کسانی هستند که ربا می خورند و زنانی را دیدم که بر پستان آویزانند، پرسیدم: اینها چه زنانی هستند؟ گفت: زنان زناکاری هستندکه فرزندان دیگران را بشوهران خود منسوب می دارند، و سپس به فرشتگانی برخوردم که تمام اجزاء بدنشان تسبیح خدا می کرد. و از آنجا به آسمان دوم رفتیم و در آنجا دو مرد را شبیه به یکدیگر دیدم و از جبرئیل پرسیدم: اینان کیانند؟ گفت: هردو پسرخاله یکدیگر یحیی و عیسی علیهماالسلام هستند، بر آنها سلام کردم و پاسخ داده تهنیت ورود به من گفتند و فرشتگان زیادی را که به تسبیح پروردگار مشغول بودند در آنجا مشاهد کردم.

 

و از آنجا به آسمان سوم بالا رفتیم و در آنجا مرد زیبائی را که زیبایی او نسبت به دیگران همچون ماه شب چهارده نسبت به ستارگان دیگر بود مشاهده کردم و چون نامش را پرسیدم جبرئیل گفت: این برادرت یوسف است. بر او سلام کردم و پاسخ داد و تهنیت و تبریک گفت، و فرشتگان بسیاری را نیز در آنجا دیدم.

از آنجا به آسمان چهارم بالا رفتیم و مردی را دیدم و چون از جبرئیل پرسیدم گفت: او ادریس است که خدا ویرا به اینجا آورده بر اوسلام کرده پاسخ داد و برای من آمرزش خواست و فرشتگان بسیاری را مانند آسمانهای پیشین مشاهده کردم وهمگی برای من و امت من مژده خیر دادند.

 

سپس بآسمان پنجم رفتیم و در آنجا مردی را بسن کهولت دیدم که دورش را گروهی از امتش گرفته بودند و چون پرسیدم کیست؟ جبرئیل گفت: هارون بن عمران است، برا و سلام کرده و پاسخ داد، و فرشتگان بسیاری را مانند آسمانهای دیگر مشاهده کردم.

آنگاه به آسمان ششم بالا رفتیم و در آنجا مردی گندمگون و بلند قامت را دیدم که می گفت: بنی اسرائیل پندارند من گرامی ترین فرزندان آدم در پیشگاه خدا هستم ولی این مرد از من نزد خدا گرامی تر است و چون از جبرئیل پرسیدم: کیست؟ گفت: برادرت موسی ابن عمران است، بر او سلام کردم جواب داد و همانند آسمانهای دیگر فرشتگان بسیاری را در حال خشوع دیدم.

 

سپس بآسمان هفتم رفتیم و در آنجا به فرشته ای برخورد نکردم جز آنکه گفت: ای محمد حجامت کن و به امت خود نیز سفارش حجامت را بکن و در آنجا مردی را که موی سر و صورتش سیاه و سفید بود و روی تختی نشسته بود دیدم و جبرئیل گفت: او پدرت ابراهیم است، بر او سلام کرده جواب داد و تهنیت و تبریک گفت، و مانند فرشتگانی را که در آسمانهای پیشین دیده بودم در آنجا دیدم، و سپس دریاهائی از نورکه از درخشندگی چشم را خیره می کرد، و دریاهائی از ظلمت و تاریکی، و دریاهائی از برف و یخ لرزان دیدم و چون بیمناک شدم جبرئیل گفت: این قسمتی از مخلوقات خداست.

 

و در حدیثی است که فرمود: چون به حجاب های نور رسیدم جبرئیل از حرکت باز ایستاد و بمن گفت: برو!

و در حدیثی دیگری فرمود: از آنجا به سدره المنتهی رسیدم و در آنجا جبرئیل ایستاد و مرا تنها گذارده و گفت: برو! گفتم: ای جبرئیل در چنین جائی مرا تنها می گذاری و از من مفارقت میکنی؟ گفت: ای محمد این جا آخرین نقطه ای است که صعود به آنرا خدای عزوجل برای من مقرر فرموده و اگر ا اینجا بالاتر آیم پروبالم می سوزد. آنگاه با من وداع کرده و من پیش رفتم تا آنگاه که در دریای نور افتادم و امواج مرا از نور به ظلمت و از ظلمت به نور وارد می کرد تا جائیکه خدای تعالی می خواست مرا متوقف کند و نگهدارد آنگاه مرا مخاطب ساخته با من سخنانی گفت.

و در اینکه آن سخنان که خدا بآنحضرت وحی کرده چه بوده است و در روایات بطور مختلف نقل شده و قرآن کریم بطور اجمال و سربسته می گوید:« فأوحی الی عبده ما أوحی» پس وحی کرد به بنده اش آنچه را وحی کرد- و از اینرو برخی گفته اند: مصلحت نیست در این باره بحث شود زیرااگر مصلحت بود خدای تعالی خود می فرمود، وبعضی هم گفته اند: اگر روایت ودلیل معتبری از معصوم وارد شد و آنرا نقل کرد، مانعی در اظهار و نقل آن نیست.

و در تفسیر علی بن ابراهیم آمد که آن وحی مربوط به مسئله جانشینی و خلافت علی بن ابیطالب – علیه السلام- و ذکر برخی از فضائل آنحضرت بوده و در حدیث دیگر است که آن وحی سه چیز بوده : 1- وجوب نماز 2- خواتیم سوره بقره 3- آموزش گناهان از جانب خدای تعالی غیر از شرک و در حدیث کتاب بصائر است که خداوند نام های بهشتیان و دوزخیان را باو داد.

و بهر صورت رسولخدا – صلی الله علیه و آله – فرمود: پس از اتمام مناجات با خدای تعالی بازگشتیم و ا زهمان در یاهای نور و ظلمت گذشته و در سدره المنتهی بجبرئیل رسیدم و بهمراه او بازگشتیم.

در آنشب خدایتعالی پنجاه نماز بر او و بر امت او واجب کرد، و چون باز می گشت عبورش بحضرت موسی علیه السلام افتاد، موسی پرسید: خدایتعالی چقدر نماز بر امت تو واجب کرد؟ رسولخدا- صلی الله علیه و آله – فرمود :پنجاه نماز، موسی گفت: باز گرد و از خدا بخواه تخفیف دهد رسول خدا بازگشت و تخفیف گرفت ویل دوباره موسی گفت: زیرا امت تو (از این نظر) ضعیف ترین امتها هستند و از این رو بازگرد و تخفیف دیگری بگیر چون من در میان بنی اسرائیل بوده ام و آنها طاقت این مقدار را نداشتند بهمین ترتیب چندبار رسولخدا- صلی الله علیه و آله بازگشت و تخفیف گرفت تا آنکه خدایتعالی نمازها را روی پنج نماز مقررر فرمود، و چون باز موسی گفت: بازگرد رسولخدا – صلی الله علیه و آله – فرمود: دیگر از خدا شرم میکنم که بنزدش بازگرددم و چون به ابراهیم خلیل الرحمان برخورد از پشت سر صدا زد:

ای محمد امت خود را از جانب من سلام برسان و بآنها بگو: بهشت آبش گوارا و خاکش پاک و پاکیزه است و دشتهای بسیاری خالی از درخت دارد و با ذکر جملة « سبحان الله والحمدلله ولا اله الله والله اکبر و لا حول ولا قوه الا بالله) درختی در آن دشتها غرس می گردد امت خود را دستور ده تا در خت در آن زمینها زیاد غرس کنند.[7]
حاجت جبرئیل:

این حدیث را که متضمن فضیلتی از خدیجه – بانوی بزرگوار اسلام می باشد بشنوید:

عیاشی در تفسیر خود از ابوسعید خدری روایت کرد که رسولخدا –صلی الله علیه و آله – فرمود: در آن شبی که جبرئیل مرا به معراج برد چون بازگشتیم بدو گفتم: ای جبرئیل آیا حاجتی داری؟ گفت: حاجت من آن است که خدیجه را از جانب خدایتعالی و از طرف من سلام برسانی و رسولخدا – صلی الله علیه و آله – چون خدیجه را دیدار کرد سلام خداوند و جبرئیل را بخدیجه رسانید و او در جواب گفت:

« ان الله هو السلام و منه السلام و الیه السلام و علی جبرئیل السلام»

(خبر دادن رسول خدا (ص) از کاروان قریش)[8]

رسول خدا شبی پس از نما ز عشاء به خانه ام هانی رفت و شب را در آنجا بسر برد، سحرگاهان از بستر خویش برخاست و آب طلب کرده وضو ساخت و فریضه صبح به جا آورد سپس ام هانی را احضار کرد تا امر عجیبی را که آن شب در خانه وی رخ داده با وی در میان گذارد آری خداوند او را در آنشب بفضیلت و شرافت خاصی اختصاص داده بود چه معلوم نیست احدی از انبیاء قبل از او به چنین شرافتی نائل شده باشد و معلوم است که بعد از او هم احدی بآن شرافت نخواهد رسید. و این واقعه امری است که باید فاش شود و مردم از آن با خبر گردند. ام هانی دختر عمویش ابوطالب که از پیروان و یاوران آن حضرت بود شرفیاب شده حضرت فرمود ام هانی من شب گذشته بطوری که دیدی نماز عشاء را در این وادی خواندم آنگاه به بیت المقدس شده در آنجا نیز نماز خواندم سپس نماز صبح را باز در همین جا با شما بپا داشتم و اینک مرا به نزد خود می بینی و من هم اکنون بیرون می روم و آنچه را در شب گذشته دیده ام با قریش و مشرکین در میان می گذارم تا نعمت خدا را به همه برسانم، و قدرت او بنمایانم.

 

[1] - برگزیده از مقاله ای در اینترنت

[2] - برگزیده از مقاله ای در اینترنت

[3] -برگزیده از مقاله ای در اینترنت

 

[4] -برگزیده از کتاب زدگانی حضرت محمد خاتم النبین ( جلد سوم ) ، تاریخ انبیاء نویسنده : آقای حاج سید هاشم رسولی محلاتی

5- در توصیف براق در چند حدیث آمده که فرمود: از الاغ بزرگتر و از قاطر کوچکتر بود دارای دویال بود و هر گام که برمی داشت تاجائی که چشم می دید میپیمود ابن هشام در سیره گفته : براق همان مرکبی بود که پیغمبران پیش از آنحضرت نیز بر آن سوار شده بودند. و در حدیثی است که فرمود: صورتی چون صورت آدم و یالی مانند یال اسب داشت و پاهایش مانند پای شتر بود.

 

6- ودر حدیثی که صدوق (ره) ا ز امام باقر علیه السلام نقل کرده رسولخدا(ص)ر ا از آن پس تا روزی که از دنیا رفت کسی خندان ندید.

[7] برگزیده از کتاب زندگانی حضرت محمد خاتم النبیین (جلد سوم) تألیف: آقای حاج سید هاشم رسولی محلاتی

[8] قصص قرآن، تاریخ انبیاء سیره رسول برگزیده از کتاب اکرم (ص) نویسنده سید محمد باقر موسوی و علی اکبر غفاری

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید