بخشی از مقاله

شخصیت و حقوق زن در اسلام


سر آغاز:
اسلام، زن را مانند مرد برخوردار از روح كامل انسانى و اراده و اختيار مى‏داند و او را در مسير تكامل كه هدف خلقت است مى‏بيند و هر دو را در يك رديف قرار داده و با خطاب يا ايّها النّاس و يا ايّها الّذين آمنوا مخاطب ساخته است.
قرآن با اين خطابش زن را كه در قعر ذلّت و پستى بود و از هرگونه حقوق فردى و اجتماعى خويش محروم بود، و به عنوان يك موجود ناقص كه فاقد روح و اراده و اختيار باشد معرّفى شد بود، به اوج عزّت و سرافرازى صعود داد و تاج افتخار كرّمنا بنى آدم را بر فرق او نهاد و او را هم‏رديف با مرد انسان و خليفة اللّه فى الارض ناميد.


قرآن با اين بيان بر تمام عقائد و باورهاى جاهلى و اديان تحريف شده كه زن را موجود وابسته و غير مستقل و در مرتبه پايين‏تر از مرد و طفيلى آن مى‏دانستند بى‏اعتبار نموده و بر همه آنها خط بطلان كشيد.
تساوى ارزش زن و مرد در خطابات قرآنى:


در قرآن كريم، بر خلاف ساير اديان و عقايد و باورهاى حاكم بر جامعه آن روز، زن در بسيار از مسايل و كارها مساوى و همطراز با مرد ذكر شده است؛ گرچه در بعض چيزها بين اين دو به حسب ظاهر تفاوت احساس مى‏شود، مانند سهم ارث و يا واگذارى مسئوليت خانواده به عهده مرد و امثال اينها، ولى اين‏گونه تفاوت‏ها ارتباط با موقعيت اجتماعى و شرايط طبيعى آنها دارد و هيچ گونه فرقى از نظر جنبه‏هاى انسانى و مقامات معنوى ميان زن و مرد در برنامه‏هاى اسلام وجود ندارد و هر دو مساوى و برابر هستند، و اين تساوى حداقل در سه زمينه مختلف قابل بحث و بررسى است.


تساوی از نظر خلقت:


اگر بخواهيم نظر قرآن و خطابات قانونى او را درباره خلقت زن بدانيم لازم است ابتدا به سرشت زن و مرد كه در ساير كتاب‏هاى مذهبى مطرح شده توجّه كنيم، و نيز با عقايد و باورهاى مردم آن زمان لااقل با عقيده مردم شبه جزيره عربستان كه قرآن در آن‏جا نازل گرديده نسبت به اين موضوع آشنايى پيدا كنيم تا به خوبى و روشنى بيان قرآن در اين باره معلوم بشود.


از كتاب‏هاى مذهبى كه امروز در دسترس مى‏باشد و پيروان قابل توجّه هم در دنيا دارد تورات و انجيل است. زن در اين دو كتاب از نظر خلقت و آفرينش مانند جهات ديگر، در مرحله پايين‏تر و جنس پست‏تر از مرد معرّفى شده تبعى و طفيلى آن ذكر گرديده است.
در تورات در سفر پيدايش باب دوم آيه 76 آمده است:
خداوند، آدم را از خاك سرشت و در بينى وى روحى حيات دميد و آدم نفس زنده شد.
در آيات 21 تا 24 همين باب درباره خلقت حوّا آمده است:


پس از آن‏كه خداوند خواب را بر آدم مستولى كرد يكى از دنده‏هايش را گرفت زنى بنا كرد و نزد آدم آورد، و آدم گفت اين است استخوانى از استخوان‏هايم و گوشتى از گوشتم، از اين‏رو، نساء ناميده شد؛ زيرا از انسان گرفته شده است.(1)
در اناجل هم قصّه آدم و حوّا آمده است. در انجيل برنا، در فصل 39، آيات 30 ـ 32، مثل همين داستان كه در تورات آمده ذكر شده است:
پس چون خدا انسان را تنها ديد فرمود خوش نيست اين‏كه تنها باشد پس از اين‏رو او را به خواب كرد و گرفت دنده را از سوى دل و آن‏جا را از گوشت پر كرد و از آن دنده حوا را آفريد و زن براى آدم گردانيد.(2)


قرآن كريم عارى از داستان‏هايى است كه در تورات و انجيل براى تحقير زنان جعل گرديده‏اند، و در آن كوچك‏ترين اشاره نشده كه ارزش اوّلين زنى كه خداوند خلق فرمود كمتر از اوّلين مرد بوده يا اين‏كه زن از يكى دنده‏هاى مرد به وجود آمده يا زن در خلفت تبعى و طفيلى مرد است. برعكس، قرآن در محيطى كه براى زن هيچ‏گونه استقلال در زندگى قائل نبود، و هيچ‏گونه حق و حقوقى براى او مى‏ديد، حرمت و شرافتى براى او جُز حرمت و شرافت خانواده نمى‏شناخت و دختران را زنده به گور مى‏كردند و در چنين محيط با بيان رسا و منطق محكم اعلام مى‏دارد زن از نظر خلقت مانند مرد فرد از افراد انسان است كه در ماده و عنصر

پيدايشش دو نفر انسان نر و ماده شركت و دخالت داشته و هيچ‏يك از اين دو بر ديگرى ترجيح و برترى ندارد، و در نتيجه، تمام افراد بشر چه زن باشد يا مرد امثال يكديگرند و اگر ترجيح و برترى هم باشد در اصل خلقت آنها نيست بلكه به واسطه كسب فضائل اخلاقى و كمالات نفسانى است كه آنها بدست آورده است چون
الف) زن و مرد از يك پدر و مادر بوجود آمده است.
يا ايّها النّاس انّا خلقناكم من ذكرٍ و انثى و جعلنا شعوباً و قبائلاً لتعاوفوا انّ اكرمكُم عند اللّه اتقاكم. (3)
ب) زن و مرد از نفس واحده خلق شده است.
يا ايّها النّاس اتّقوا ربّكُم الّذى خلقكم من نفس واحدة و خلق منها زوجها(4)هو الّذى خلقكم من نفس واحدة و جعل منها زوجها... (5)


ج) زن آدم از جنس آدم آفريده شده است.
چنان كه در ذيل دو آيه مباركه آمده «و خلق منها زوجها» «و جعل منها زوجها»
د) زن و مرد مكمّل يكديگرند.
«هُنّ لباس لكم و انتم لباس لهنّ.»(6)


خروج آدم از بهشت دليل بر پستى زن نمى‏شود.
در داستان آدم در تورات و انجيل آمده كه حوّا در باغ عدن موجب فريب و گمراهى آدم شد و آدم از فرمان خداوند سرپيچى نمايد و از آن درخت ممنوعه بخورد، در تورات در سفر پيدايش باب 3 آيه 6 پس از آنكه شيطان حوّا را فريب داد كه از آن درخت بخورد آمده
...چون زن ديد آن درخت براى خوراك نيكو... پس از ميوه‏اش گرفت و بخورد و به شوهر خود نيز داد.


در آيه 12 همان باب پس از آن‏كه خداوند به آدم فرمود من ترا از خوردن آن درخت نهى كردم چرا از آن خوردى؟، دارد
آدم گفت: اين زن كه قرين من ساختى از ميوه آن درخت به من داد و من خوردم(7).
در انجيل برنابا فصل 40 آيات 26 و 27 دارد پس از آن‏كه شيطان حوّا را فريب داد كه از آن درخت ممنوعه بخورد.حوّا گرفت از آن ثمره‏ها خورد وقتى همسرش آدم بدار شُد از آن به او هم داد و آن هم بخورد.(8)


شارحان كتابهاى مقدّس و ارباب كليسا از اين آيات اين‏طور استفاده مى‏كنند كه زن موجب بدبختى نوع بشر گرديد و گرنه آدميان هميشه در بهشت مى‏بودند و از اين‏رو با نظر نفرت به او نگاه مى‏كنند.(9)
كشيش توتوليان اين احساس عمومى را در كتابش نشان داد و زنان را به عنوان دروازه شيطان، شكننده مهر شجره ممنوعه، ترك كننده شريعت الهى و نابود كننده تصوير خدا يعنى انسان توصيف كرد.(10)


قرآن كريم، آدم و حوّا را به يك چشم نگاه مى‏كند و از هر دوى آنها به يك لحن سخن مى‏گويد و هر دو را به طور يكسان در سرپيچى از حكم خداوند مقصّر بداند، نه اين‏كه تمام گناه را بگردن حوّا بيندازد، كاسه و كوزه‏ها را سر او بشكند، و لذا هر دو از نزديك شدن به درخت ممنوعه نهى شدند.
و لاتقربا هذه الشجرة فتكونا من الظالمين. (11)
و هر دو را شيطان وسوسه نمود: «فوسوس لهما الشيطان (12)


هر دو مورد توبيخ خداوند قرار گرفت: «و ناداهما ربّهما الم أنهكما عن تلكما الشجرة».
هر دو را شيطان گمراه كرد: «فَاَزَلَّهما الشيطان».(13)
«و اقل لكما انّ الشيطان عدو مبين».(14)


مجازات هر دوى آنها يعنى بيرون رانده شدن از بهشت مساوى بود: «فَاَخْرَجَهُما ممّا كانا فيه».(15)
هر دو توبه كردند: «قالا ربّنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنكوننّ من الخاسرين».(16)
توبه هر دو پذيرفته شد: «فتاب عليه انّه هو التّواب الّرحيم».(17)


پس نتيجه اين مى‏شود كه زن و مرد از نظر خلقت و آفرينش مساوى هم است و هيچ‏يك بر ديگرى ترجيح و برترى ندارد، و اگر برترى باشد به واسطه علم و كمالات نفسانى و فضائل اخلاقى است كه خارج از سرشت و خلقت آنها مى‏باشد.
تساوی در کسب کمالات و فضایل:


يكى ديگر از نظريات تحقيرآميز نسبت به زن در فرهنگ جاهلى و اديان تحريف شده اين بود كه زن از جهت توانايى‏هاى معنوى و روحانى، ضعيف است و نمى‏تواند به مراتب عالى معنوى راه يابد و به مقام قرب الهى آن‏طور كه مردان مى‏رسد برسد، قرآن كريم در آيات فراوانى تصريح كرده است كه پاداش اخروى و قرب الهى به جنسيت مربوط نيست، به ايمان و عمل مربوط است، خواه از طرف زن باشد و يا از طرف مرد. به تعبير شهيد مطهرى، اسلام در سير من الخلق الى الحق و حركت به سوى خدا هيچ تفاوتى ميان زن و مرد قائل نيست و تفاوتى كه اسلام قائل است در سير من الحق الى الحق است، در بازگشت از حق به سوى مردم و تحمّل مسئوليت پيغامبرى است كه مرد را بر اين كار مناسب دانسته است.(18)


قرآن همان اوصاف ده‏گانه كه براى مرد ذكر مى‏كند، براى زن هم ذكر مى‏كند و هيچ فرق بين آنها نمى‏گذارد:
«انّ المسلمين و المسلمات و المؤمنين و المؤمنات و القانتين و القانتات و الصّادقين و الصّادقات و الصّابرين و الصّابرات و الخاشعين و الخاشعات و المتصدّقين و المتصّدقات و الصّائمين و الصّائمات و الحافظين فروجهم و الحافظات و الذّاكرين اللّه كثيراً و الذّاكرات اعد اللّه لهم مغفرة و اجراً عظيماً»(19)
وعده برخوردار شدن از حيات طيّبه به هر دو جنس داده است.


«مَنْ عمل صالحاً من ذكرٍ و انثى و هو مؤمن فلنحيينّه حيواةٍ طيّبة و لنجزينّهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون».(20)
وعده دخول در بهشت به هر دو صنف داده است:
«و من عمل صالحاً من ذكرٍ و انثى و هو مؤمن فاولئك يدخلون الجنّة»(21)
وعده برخوردارى از نعم الهى در بهشت به هر دو طائفه داده است.


«وعد اللّه المؤمنين و المؤمنات جنّاتٍ تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها».(22)
وعده رزق به حساب به هر دو طائفه داده است:
«و مَنْ عمل صالحاً من ذكرٍ و انثى و هو مؤمن فاولئك يدخلون الجنّة و يرزقون بغير حساب».(23)
انجام عمل صالح را براى هر دو جنس ممكن مى‏داند.
«مَنْ عمل صالحاً من ذكرٍ و انثى».


حضرت مریم اصوه فضیلت:
قرآن، در كنار هر مرد بزرگ و قدّيسى، از يك زن بزرگ و قدّيسه ياد مى‏كند، در كنار حضرت آدم و ابراهيم از همسران آنها و در كنار حضرت موسى و عيسى از مادران آنها، در نهايت تجليل و عظمت ياد مى‏كند. اگر همسران نوح و لوط به عنوان زنانى ناشايسته براى شوهران‏شان ذكر مى‏كند و از زن فرعون نيز به عنوان زن بزرگى كه گرفتار مرد پليد بوده، غفلت نكرده، به فرموده شهيد مطهرّى، گويى قرآن خواسته است در داستان‏ها توازن را حفظ كند و قهرمانان داستان‏ها را منحصر به مردان ننمايد.(24)


قرآن درباره حضرت مريم مادر عيسى مى‏گويد: كار او از لحاظ مقامات معنوى و فضايل نفسانى به آن‏جا كشيده شده بود كه در محراب عبادت همواره ملائكه با او سخن مى‏گفتند: «فنادته الملائكة و هو قائمٌ يصلّى فى المحراب».(25)
با او گفت شنود مى‏كردند: «اذ قالة الملائكة يا مريم انّ اللّه يبشّرك بكلمة منه اسمه المسيح عيسى بن مريم...»(26)
به او بشارت مى‏داد: «يا مريم انّ اللّه اصطفيك و طهّركِ و اصطفيك على نساء العالمين».(27)


او را به عبادت خدا مى‏خواند: «يا مريمُ اقْنُتى لِرَبّك و اسجُدى وَ ارْكَعِى مَعَ الرّاكعين».(28)
از غيب براى او روزى مى‏رسد: «كلّما دَخَلَ عليها زكريّا المحراب وجد عندها رزقاً قال يا مريم اَنّى لَكِ هآذا قالت هو مِنْ عند اللّه».(29)
پس نتيجه اين مى‏شود زن در تحصيل كمالات معنوى و فضائل اخلاقى و پيمودن پلّه‏هاى معرفت و رسيدن به قرب الهى هيچ فرق با مرد ندارد.
تساوی در کیفر و پاداش:


قرآن كريم همان‏گونه كه زنان را مانند مردان انسان و موجود برتر عالم خلقت و داراى اراده و اختيار مى‏داند و برايش شخصيت حقوقى قائل است، همان‏طور هم آنان را به طور يكسان مسئول اعمال و كردار خودش مى‏داند، و اگر كار خوب و نيكوى انجام داد برايش ثواب و پاداش برابر با ثواب و پاداش مردان، و اگر گناهى مرتكب شد مجازاتى برابر با مجازات مردان در انتظارشان خواهد بود، نه كمتر و نه بيشتر، و لذا قرآن مى‏فرمايد كسى عمل صالح انجام بدهد «مرد باشد يا زن» آن مؤمن است.


الف) دخول در بهشت را پاداش مى‏دهد.
«و مَنْ عمل صالحاً من ذكرٍ و انثى و هو مؤمن فاولئك يدخلون الجنّة».(30)
ب) رزق به حساب را پاداش مى‏دهد.
«و مَنْ عمل صالحاً مِنْ ذكرٍ و انثى و هو مؤمِنُ فاُولئِك يدخلون الجنّة و يرزقون بغير حساب».(31)
ج) حيواة طيّبه را پاداش مى‏دهد.


«مَنْ عمل صالحاً من ذكرٍ و انثى و هو مؤمن فلنحيينّه حيواةً طيّبة و لنجزينّهم اجرهم باَحْسَنِ ما كانو يعملون».(32)
در نقطه مقابل، اگر كسى عمل سيّئه انجام بدهد و گناهى را مرتكب بشود كيفر و عقاب مى‏شود؛ مرد باشد يا زن:
«و السّارق و السّارقة فاقطعوا ايديهما جزاءً بما كسبا نكالاً من اللّه و اللّه عزيز حكيم.(33)الزّانية و الزّانى فاجلد و اكّل واحدٍ فهما مأة جلدة...»(34)
نتيجه اين مى‏شود زن در تحصيل اعمال حسنه مستحق ثواب و در ارتكاب اعمال سيّئه مستحق عقاب مى‏شود و در اين جهت هم فرق با مرد ندارد.
. كتاب مقدّس چاپ لندن


2. انجيل برنابا، ترجمه حيدر قليخان قزلباش، معروف به سردار كابلى، مطبعه سعادت كرمانشاه.
3. حجرات آيه 13.
4. نسآء آيه 1
5. اعراف آيه 189.
6. بقره آيه 187.


7. تورات، چاپ لندن.
8. انجيل برنابا، ترجمه سردار كابلى.
9. حقوق زن در ادوار و اديان، حسام نقيبائى، چاپ اختر شمال، ص 32.
10. روح اسلام، اميرعلى، ترجمه ايرج رزّاقى و محمد مهدى حيدر پور، انتشارات آستان قدس رضوى.
11. سوره بقره، آيه 35.
12. سوره اعراف، آيه 20.
13. سوره بقره، آيه 36.
14. سوره اعراف، آيه 22.
15. سوره بقره، آيه 36.
16. سوره اعراف، آيه 23.
17. سوره بقره.
18. نظام حقوق زن در اسلام، مرتضىمطهرى، انتشارات صدرا، ص 116.
19. سوره احزاب، آيه 35.
20. سوره نمل، آيه 97.
21. سوره غافر، آيه 40.
22. سوره توبه، آيه 72.


23. سوره مؤمن، آيه 40.
24. نظام حقوق زن در اسلام، ص 117.
25. سوره آل عمران، آيه 39.
26. همان، آيه 45.


27. همان، آيه 42.
28. همان، آيه 43.
29. همان، آيه 37.
30. سوره غافر، آيه 40.
31. سوره مؤمن، آيه 40.
32. سوره نمل، آيه 97.
33. سوره مائده، آيه 38.
34. سوره نور، آيه 2.

زن و مسايل حقوقی در خطابات قرآنی:
يكى از مسائل مهم و داغى كه در چند دهه اخير در محافل حقوقى و اجتماعى و سياسى دنيا مطرح بوده و امروز هم در گوشه و كنار اين عالم بازار گرم و پررونق دارد مسئله حقوقى زن يا دفاع از حقوق زن است، و قبل از آن‏كه بيان قرآن و خطابات قانونى او را در اين باره بدانيم لازم است نگاه گذرا و اجمالى به وضعيت زنان و چگونگى حقوق آنها در جوامع گذشته و امروز جهان داشته باشيم.


در يك تقسيم‏بندى مى‏توان اقوام و ملل گذشته را بدو قسم متمدّن و غير متمدّن تقسيم كرد، در ميان قبايل وحشى و غير متمدّن زن هيچ گونه حقّى حتّى حق حيات هم نداشت. مرد مى‏توانست زنش را به هر كس بخواهد بفروشد و يا ببخشد و يا او را براى همخوابى و فرزند آوردن و خدمت كردن كرايه و قرض بدهد، و مى‏توانست به هر نحو كه بخواهد زنش را مجازات كند و حتّى او را بكشد و گوشتش را بخورد.(1)


امّا در ميان ملل متمدّن كه داراى برنامه و قانون بودن مانند چين و هند و روم شرقى نسبت به ملل غير متمدّن زن وضع بهترى داشت، كشته نمى‏شد و گوشتش خورده نمى‏شد، ولى هيچ گونه استقلال و آزادى در اراده و اعمال نداشت و تحت قيموميت مرد مى‏زيست و از جانب خود نمى‏توانست كارى را انجام دهد، و حق هيچ‏گونه مداخله در امور اجتماعى از قبيل حكومت و قضاوت و غيره را نداشت، و در اين مقدار همه آن ملل مشترك بودند و هر يك از اينها به حسب اقتضاء اوضاع و مناطق زندگى اختصاصاتى نيز داشتند، در چين ازدواج با زن يك نوع خريدارى و مالك شدن محسوب مى‏شد و زن به طور كلّى از ارث محروم بود و حقّ هم‏غذا شدن با مرد حتّى پسران خودش را نداشت، و در هند زن تابع شوهر بود و بعد از مردن او ديگر حقّ ازدواج نداشت يا با جسد شوهرش سوزانده شود و يا اينكه با خار و زبون زندگى كند.(2)


و در حجاز از ظهور اسلام با زن همان معامله انسان وابسته و غيرمستقل انجام مى‏شد و از هرگونه حق و حقوقى محروم بود، رفتار آنها شباهت زيادى به بشرهاى نيمه‏وحشى داشت. زيرا با وضع رسوا و ننگينى از زن بهره‏بردارى مى‏كردند و در محيط آنها زن آن‏چنان بى‏اراده و اختيار بود كه گاهى جهت ارتزاق صاحب خود كرايه قرار مى‏گرفت.(3)


امّا حقوق در اروپا: در اروپا و به طور كلّى در غرب زن هيچ وقت شخصيت حقيقى‏اش را آنطور كه فطرت ذاتى و طبيعت خدادادى او اقتضاء دارد پيدا نكرد، و به قول متفكّر مصرى سيّد قطب در طول تاريخ ممتد اروپا هرگز اتّفاق نيفتاده كه زن را جزيى از نفس انسانيت و سازنده جنس بشر و پاسدار محيطى كه آدمى دوران كودكى را در آن مى‏گذراند بشناسد(4)، از اين سو است كه از حقوق واقعى خويش نيز برخوردار نشد و هميشه فرد غير مستقل و وابسته به مرد و در اختيار مرد بود و از ساده‏ترين و پيش پا افتاده‏ترين حقوق خود محروم بود، اين وضع تا همين دو قرن اخير ادامه داشت.


در قرنهاى 17 و 18 ميلادى متفكّران اروپايى مانند ژان ژاك روسو و ولتر و منتسكيو تلاش كردند نظريات‏شان را درباره حقوق طبيعى و فطرى مسلّم انسان گسترش دهد نتيجه آن تلاشها كنگره است كه در سال 1776 در فلاردلفيا برگزار شد، و در آن كنگره بر حقوق تمام ملّتها در زمينه استقلال و تعيين سرنوشت تأكيد شده است.(5)
امّا حقوق زن در برابر حقوق مرد اوّلين بار در قرن بيستم اعلام شد، انگلستان اوّلين كشور داراى دموكراسى و نخستين كشور بود كه اين مطلب را اعلام كرد، ايالات متحده آمريكا گر چه هم‏زمان با استقلال خود در قرن هجده حقوق بشر را برسميت شناخت امّا در سال 1920 بود كه به تساوى حقوق سياسى زن و مرد گردن نهاد.(6)


اين تساوى حقوق مرد و زن در غرب چنان مهم جلوه كرد كه ويل دورانت فيلسوف و نويسنده تاريخ تمدّن در تفسير اين حركت مى‏گويد:
اگر فرض كنيم ما اكنون در سال 2000 ميلادى هستيم و مى‏خواهيم بدانيم مهم‏ترين حادثه اتّفاق افتاده در ربع قرن اوّل بيستم چيست، خواهيم ديد كه اين حادثه نه انقلاب روسيه، بلكه دگرگونى در وضع زن است... (7)


امّا قرآن كريم قبل از 1400 سال يعنى آن زمان كه ظلم و بى‏عدالتى نسبت به زن به همه جا سايه افكنده بود، زن به عنوان يك كالا بيش ارزش نداشت و از هيچ‏گونه حق و حقوقى برخوردار نبود، با صراحت و قاطعيت اعلام مى‏دارد: «ولهنّ مثل عليهنّ با المعروف»(8) يعنى زن همان مقدار كه در اجتماع و خانواده وظايف سنگينى دارد و حقوق قابل توجّه نيز دارد. تا از تساوى اين حقوق با آن وظايف اجراى عدالت در حق آنان عملى گردد.(9)
امّا كيفيت و چگونگى اين حقوق، اين احتياج به بحث و بررسى دارد، براى توضيح و روشن شدن مطلب لازم است در اين باره در سه جهت عمده و اساسى بحث بكنيم.
الف) زن و حقوق مدنى
ب) زن و حقوق اقتصادى
ج) زن و حقوق اجتماعى و سياسى
زن و حقوق مدنی يا خانواده:


خانواده يك واحد اجتماعى است كه هدف از آن تأمين سلامت روحى و روانى افراد آن است، قرآن كريم براى تام افراد خانواده يك حقوقى قائل است، و اين حقوق در قبال وظايفى است كه نسبت به همديگر دارد، ممكن نيست كسى را پيدا بكنيم كه حقّى در موردى داشته باشد و بدون اين‏كه وظيفه‏اى بر دوش او قرار گيرد، پس بنابر اين همان‏طور كه مرد در برابر وظايفى كه نسبت به همسر و فرزندان خود دارد و اين موجب شده كه حقوقى نيز به عهده آنها داشته باشد، و زن نيز در قبال وظايف كه در زندگى بعهده او نهاده شده است از حقوقى برخوردار است، و اين حقوق زن در خانواده متفاوت است بعهده شوهر بعنوان همسر يك حقوقى دارد و بعهده فرزندان بعنوان مادر حقوقى ديگر، پس لازم است ما در اينجا در دو بخش يا در دو قسمت بحث بكنيم.


1ـ حقوق زن بر عهده شوهر:
از آنجا كه دين اسلام دين عدالت است حقوق هيچ دسته و طايفه‏اى در آن ضايع نمى‏شود و براى هر كسى حقوقى متناسب با وضعيت طبيعى او به نحو احسن در نظر گرفته شده است، و اين در مورد زن و شوهر نيز سارى و جارى است، به خلاف ادّعاهاى دشمنان اسلام و ياوه‏گويان روشن‏فكرنما كه همه چيز را از عينك بدبينى غرب و دشمنان اسلام مى‏بيند اعتراض سرمى‏دهد كه خانواده اسلامى خانواده مردسالارى است. زنان در آن مظلوم و از حقوق طبيعى خود برخوردار نيست، و براى رفع مظلوميت و رسيدن زنان به حقوق حقّه خويش لازم است كشورهاى اسلامى تمام بندهاى مواد كنوانسيون زنان سازمان ملل متّحد را بپذيرند و آن را در مورد زنان جامعه خويش پياده كند.


اسلام همان‏طور كه در ساير جهات از خود برنامه و قانونى دارد در مورد زن و مسايل خانوادگى نيز از خود برنامه و قانونى دارد و احتياج به برنامه‏هاى وارداتى ضد دينى و ارزشى بيگانه نيست، در جامعه قرآنى همان‏طور كه شوهران بر عهده زنان حقوقى دراند و بر زنان لازم است آن را انجام بدهند، متقابلاً زنان نيز بر عهده شوهران حقوقى دارند كه بر مردان لازم است آن را اتيان بكنند، و قرآن كريم در اين مورد مى‏فرمايد: «وَ لَهُنّ مثل الّذى عليهنّ با المعروف».(10) يعنى همان حقوقى كه مردان بر گردن زنان دارند و زنان نيز به گردن شوهران دارند.


ما اينجا اصول و كلّيات آن سر حقوقى را كه زن در خانواده بر عهده شوهر دارد و در خطابات قرآنى به آن اشاره شده است ذكر مى‏كنم و ببينم چه حقوقى بالاتر و بهتر و مناسب‏تر با وضع جسمى و روحى زن در دنيا از اين حقوق است.
الف) حق رفتار شايسته. قرآن كريم برخلاف ملل گذشته و اعراب جاهليت، كه با زنان رفتار بد و برخورد ناشايسته داشتند، خطاب مى‏كند با زنان رفتار خوش نماييد؛ اگرچه آنها را نمى‏پسنديد: «يا ايّها الّذين آمنوا... و عاشروهنّ باالمعروف فَاِنْ كرهتموهنّ.(11)


ب) حق مسكن. قرآن كريم دستور مى‏دهد به هر جا كه خودتان سُكنى مى‏گزينيد به زنان همان‏جا سكنى بدهيد: «اسكنوهنّ من حيث سكنتم من وَجدكم.(12)
ج) حق نفقه. قرآن كريم برخلاف اعراب جاهليت به زنانش نفقه نمى‏دادند، مى‏گويد به زنان‏تان نفقه بدهيد: «الرّجال قوّامون على النّسآء بما فضّل اللّه بعضهم على بعضٍ و بما انفقوا من اموالهم.(13)


د) حق مهر. قرآن كريم برخلاف عادات جاهليت كه به زنانش مهر نمى‏دادند دستور مى‏دهد به زنان‏تان مهرش را به عنوان هديه تقديم نماييد: «و آتُوالنّسآء صدقاتهنّ نحلة.(14)
اشكال:
اسلام طبق آيه «الرّجال قوّامون على النّسآء»(15)«وللرّجال عليهنّ درجة»(16)، رياست و مسئوليت خانه و خانواده را به مرد واگذار نموده است و اين موجب مى‏شود زن با مرد در حقوق مساوى و برابر نباشد.


جواب:
مسئوليت كلّى هر نهاد يا سازمانى بايد نهايتاً به دست يك فرد يا گروه سپرده شود، و در نهاد خانواده نيز لازم است يك نفر بار مسؤليت كلّى را بر عهده گيرد، امّا اينكه چرا قرآن كريم مسئوليت و سرپرستى خانه و خانواده را به مرد سپرده است، پاسخ روشن دارد.


بين زن و مرد، به ويژه از نظر بيولوژيكى و توان جسمى، تفاوت‏هايى وجود دارد كه هريك را مستعد پذيرش وظايف خاص مى‏نمايد. قانونِ آفرينش، وظيفه حسّاس مادرى و پرورش نسل‏هاى نيرومند را بر عهده زن گزارده است. به همين دليل، سهم بيش‏تر از عواطف و احساسات به او داده شده است؛ در حالى‏كه طبق اين قانون، وظايف خشن و سنگين اجتماعى بر عهده جنس مرد واگذار شده است، و سهم بيش‏تر از تفكّر به او اختصاص يافته است. بر اين اساس، معلمولاً مسئوليت تأمين نيازهاى مالى و اقتصادى خانواده، بر دوش مردها قرار دارد، و اين واقعيت تفويض و سرپرستى خانواده به مرد را به خوبى توجه مى‏كند.
قرآن كريم نيز به اين مطلب اشاره دارد: «الرّجال قوّامون على النّسآء بما فضّل اللّه بعضهم على بعضٍ و بما انفقوا من اموالهم»(17)


2- حقوق زن بر عهده فرزندان
همان‏طور كه قبلاً بيان شد، از آن‏جا كه پدر و مادر نسبت به فرزندان وظايف دارد و متقابلاً بر عهده آنان حقوق نيز دارد، و اين حقوق در دنياى غرب به كلّى فراموش شده است.
اين، ناشى از آن وضعيتى است كه در آن‏جا حاكم است كه فرزندان پس از بلوغ قانونى، محيط خانواده را ترك گفته، به فكر زندگى جدا از پدر و مادر هستند. چنين برنامه‏اى آن چنان محيط خانواده را سرد و منجمد كرده است كه چه بسا سالى مى‏گذرد پدران و مادران روى فرزندان خود را نمى‏بينند. هر چه از دوران جدايى آنان بگذرد بر بى‏علاقگى آنان نسبت به والدين افزوده مى‏شود. بالاخره موقعى كه پدر و مادر پا به پيرى و فرتوتى بگذارند چنان بيچاره مى‏شوند كه دولت مجبور مى‏شود كه اين گروه را در نقطه يا نقاطى به نام خانه سالمندان جاى دهد.(18)


متأسفانه به اثر تهاجم فرهنگى و تقليد از فرهنگهاى منحط بيگانه اين وضعيت در جوامع اسلامى نيز كم و بيش راه يافتند، پدران و مادران پيرى كه يكروز چشم و چراغ خانواده‏ها بود و احترامش به همه لازم بود كم‏كم از كانون گرم خانواده‏ها رانده و در خانه سالمندان جاى مى‏گيرند.
قرآن كريم بر همه اين ايده‏ها و باورها و فرهنگ‏هاى غلط، مُهر بطلان مى‏زند و حقوق بس بزرگ براى مادران در كنار حقوق پدران بيان مى‏كند، كه به طور اجمال، به مهم‏ترين آنها اشاره مى‏شود.


الف) حق احسان. قرآن كريم در آيات متعدّد در كنار دعوت به يكتاپرستى و نهى از پرستش غير نيكى به پدر و مادر را پيش مى‏كشد و به آن فرمان مى‏دهد، گويى نيكى به اين رو در دومين مرحله از اهميت قرار دارد:
و اعبد و اللّه و لاتشركوا به شيئاً و باالوالدين احساناً».(19 )
قل لو تعالَو اَتلُ ما حرّم ربّكم عليكم الاّ تشركوا به شيئاً و باالوالدين احساناً».(20)
و اذ اخذنا مثاق بنى اسرائيل لاتعبدون الّا اللّه و باالوالدين احساناً.(21)


احسان، يك مفهوم وسيع و دامنه‏دار است كه محدود و منحصر به يك يا چند چيزى نمى‏شود و هر كار نيك و شايسته انسان براى كسى انجام دهد كه منفعت مادى و يا معنوى براى او در بر داشته باشد احسان براى او شمرده مى‏شود، پس انفاق و رسيدگى به امور مادى و معيشتى پدر و مادر احسان به آنها است، قرآن كريم به اين مطلب اشاره دارد: «يسئلونك ماذا يُنفقوا قُل ما انفقتم من خيرٍ فللو الدين و الاقربين (22)


ب) حق احترام. قرآن كريم احترام پدر و مادر را خصوصاً در دوران پيرى و شكستگى آنان واجب و لازم مى‏داند، از كلام درشت و برخورد ناشايسته با آنان نهى نموده «و قضى ربّك اَلاّ تعبدوا اِالاّ ايّاهُ و باالوالدين احساناً اِمّا يَبْلُغَنّ عند الكِبَر احدهما او كلاهما فلاتقل لهما اُفٍّ و لاتنهرهما».(23)
نيز به برخورد شايسته و گفتار كريمانه با آنان، امر مى‏نمايد: «و قل لهما قولاً كريما»(24) اين حق احترام به درجه‏اى است كه قرآن دستور مى‏دهد در مقابل آنان متواضع باشيد و به آنان لطف و محبّت نماييد: «و اخفض لهما جناح الذُّلِّ من الرّحمة».(25)


ج) حق دعا و طلب آمرزش. قرآن كريم ما را فرمان مى‏دهد براى پدر و مادرتان دعا بكنيد و از خداوند براى آنها طلب آمرزش نماييد: «قُل ربّ ارحمهما كما ربّيانى صغيرا»(26) دعا در حق پدر و مادر اختصاص به زمان حيات آنها ندارد و پس از درگذشت آنها نيز در ياد آنها بود و برايشان طلب مغفرت و آمرزش كرد، قرآن كريم مى‏فرمايد: «ربّ اغفرلى و لوالدىّ».(27)«ربّنا اغفرلى و لوالدىّ و للمؤمنين يوم يقوم الحساب».(28)
زن و حقوق اقتصادی


يكى از مسائل مهم و مورد توجّه در اين مقام همين مسئله است كه آيا زن در امور مالى و اقتصادى از ديدگاه خطابات قرآنى از چه حق و حقوق برخوردار است؟ اين مطلب از آنجا داراى اهميت مى‏باشد كه زن در طول تاريخ از اين حق يا به كلّى محروم بوده و يا از حق مناسب و شايسته خودش بطور كامل برخوردار نبوده است.


قبل از ظهور اسلام و در دوران جاهليت به همان دليل كه براى زن كمترين جايگاه انسانى و ارزش قايل نبودند حق مالكيت هم نداشته و مالك هيچ چيز به حساب نمى‏آمد، حتّى در مواردى چون ارث نه تنها زن مالك سهم خود نمى‏شد بلكه خودش جزء مايملك متوفّى به حساب مى‏آمد و بسان اشياء به ساير ورثه انتقال پيدا مى‏كرد.(31) امّا در جوامع بشرى دو قرن اخير كه مردم متمدّن شدن دارايى قانون كشورى و بين المللى بودن، گرچه وضعيت زن نسبت به دوران جاهليت يك درجه بهتر شده بود و مالك مالى بحساب مى‏آمد، ولى بحقوق كامل خود از اين جهت نرسيدن، به عنوان شخصيت غير مستقل شناخته مى‏شد، مانند صغير و مجنون محجور، و از تصرّف در اموال خود ممنوع بوده است.


اين طرز تفكّر حتّى در قانون مدنى به اصطلاح مترقّى فرانسه هم ديده مى‏شود كه به عنوان نمونه به چند ماده از موادى كه درباره روابط مالى زوجين سخن مى‏گويد اشاره مى‏شود. از ماده 215 و 217 استفاده مى‏گردد كه زن شوهردار نمى‏تواند بدون اجازه و امضاء شوهر خود هيچ عمل حقوقى را انجام بدهد، و هرگونه معامله براى او محتاج به اذن شوهر است «البته در صورتى كه شوهر نخواهد از قدرتش سوء استفاده كرده و بدون علّت موجّه از اجازه دادن امتناع ورزد.»

طبق ماده 1242 شوهر حق دارد به تنهايى در دارايى مشترك بين زن و مرد هرگونه تصرّف كه بخواهد بكند و اجازه زن هم لازم نيست «البته با اين قيد كه هر معامله‏اى كه از حدود اداره كردن خارج باشد موافقت و امضاء زن لازم است.»
و از اين بالاتر در ماده 1428 حق اداره كلّيه اموال اختصاصى زن را هم به مرد محوّل كرده است «البته با اين قيد كه در هرگونه معامله‏اى كه از حدود اداره كردن خارج باشد موافقت و امضاء زن نيز لازم است»(32)


اين وضعيت تا قبل از صد سال تقريباً در تمام كشورهاى اروپايى حاكم بود، در انگلستان كه سابقاً شخصيت زن كاملاً در شخصيت شوهر محو بوده دو قانون، يكى در سال 1870، ديگرى در سال 1900 ميلادى به اسم قانون مالكيت زن شوهردار از زن رفع حجر نموده، در قانون ايتاليا سال 1919 ميلادى زن را از شمار محجورين خارج كرد و در قانون مدنى آلمان سال 1900 ميلادى و در قانون مدنى سوئيس سال 1907 ميلادى آمده زن مثل شوهر خود اهليت دارد، در قانون فرانسه در سال 1938 در حدود حجر زن شوهردار را تعديل كرده است.(33)


امّا اسلام قبل از 1400 سال يعنى هزار سيصد سال قبل از اروپا اين قانون را گذراند. انواع و اقسام ارتباطات مالى و اقتصادى را براى زن بلامانع دانسته و براى او استقلال و آزادى كامل داده تا بتواند در اموال شخصى خود هرگونه دخل و تصرّف نمايد و بدون اينكه كسب و موافقت شوهر لازم باشد، اعم از اينكه آن اموال قبل از ازدواج بدست آمده باشد و يا بعد از آن، از راه كسب و كار بدست آمده باشد و يا از راه ارث و امثال آن بدست آمده باشد.
براى هرچه بيشتر روشن شدن ريزه‏كاريهاى مطلب مى‏توان منابع دارايى زن را در امور زير خلاصه كرد كه قرآن كريم نسبت به همه آنها براى زن استقلال و مالكيت تام داده است.


1- كار و دستمزد: قرآن كريم به خلاف دوران جاهليت كه براى زن هيچ گونه حق كار و دستمزد قائل نبودند تمام دست‏رنج او را پدر يا شوهرش تصاحب مى‏كرد. اعلان مى‏دارد زنان مانند مردان مالك بهره كار و زحمت‏شان مى‏باشد، «للرّجال نصيبٌ ممّا اكتسبوا و للنّسآء نصيبٌ ممّا اكتسبن».(34)
2- مهر: در جاهليت مهر نيز به زنان تعلُّق نمى‏گرفت، و اگر در بعض قبايل چيزى شبيه مهر مرسوم بود در واقع قيمت زن بود كه اوليآء زن آن را تصاحب مى‏كردند، امّا قرآن با صراحت و قاطعيت دستور مى‏دهد كه به زنان‏تان مهرش را بدهيد «و آتوالنّسآء صدقاتهنّ نحلة».(35)


3- ارث: در عصر جاهليت زن هيچ‏گونه سهم از ارث نداشت. اعراب زنان و دختران را لايق ارث‏برى نمى‏دانستند و مى‏گفتند: لايرثنا الّا من يحمل السّيف و يحمى البيضة، يعنى آن كسى كه نمى‏تواند شمشير كشد و از قبيله دفاع كند نبايد ارث برد، تنها پسران و در نبود آنها برادران و يا مردان فاميل وارث متوفّى بود.(36) اين منحصر به اعراب نبوده در قوانين قديم هندى و ژاپنى و رومى و يونانى و ايرانى بيعيضهايى ناروا در مسأله ارث زياد وجود داشته است.(37)
امّا قرآن كريم بر همه اين باورها و اعتقادات و قوانين ظالمانه خط بطلان كشيده و اعلان مى‏دارد مردان سهمى از اموالى كه پدر و مادر و نزديكان بجاى مى‏گذارند دارند، و زنان هم سهمى، خواه كم باشد يا زياد، بنابراين هيچ‏يك حق ندارند سهم ديگرى را غصب بكند. «للرّجال نصيبٌ ممّا ترك الوالدان و الاقربون و للنّسآء نصيبٌ ممّا ترك الوالدان و الاقربون ممّا قل منه او اكثر نصيباً مفروضاً».(38)
اشكال:


ممكن است بعض اين‏طور اشكال بكند كه نموده است اگر اسلام توجّه خاص به حقوق مالى زن نموده و زن را از اين جهت مانند مرد مى‏شمارد چرا در باب ارث سهم مردان را دو برابر سهم زنان قرار داده است. قرآن كريم مى‏فرمايد: و لذّكر مثل حظّ الانثيين.
جواب:
با اين‏كه ظاهراً ارث مرد دو برابر ارث زن است، امّا با دقّت بيشتر روشن مى‏شود كه از يك نظر ارث زنان دو برابر ارث مردان مى‏باشد، و اين به خاطر حمايتى است كه اسلام از حقوق زن كرده است.


چون وظايفى كه بر عهده مردان گذارده كه با توجّه به آن نيمى از درآمد مردان عملاً خرج زنان مى‏شود در حاليكه بر عهده زنان چيزى گذارده نشده است، مرد بايد هزينه زندگى همسر خود را طبق نيازمندى او از مسكن و پوشاك و خوراك و ساير لوازم بپردازد، هزينه فرزندان خردسال نيز بر عهده اوست در حالى‏كه زنان از هرگونه پرداخت هزينه‏اى حتّى براى خودشان معاف هستند، بنابراين يك زن مى‏تواند تمام سهم ارث خود را پس‏انداز بكند در حاليكه مرد ناچار است آن را براى خود و همسر و فرزندان خود خرج كند.(39)


اين اشكال تقسيم ارث اختصاص به زمان ما ندارد. در صدر اسلام و در زمان ائمه عليهم‏السلام هم مطرح بوده است، ابن ابى العوجا مردى است دهرى بخدا و مذهب اعتقاد نداشته و به قانون اسلام اعتراض مى‏كرد و از جمله اعتراضات او همين مسئله تقسيم ارث بود كه مى‏گفت: ما بالُ الحرأة المسكينة الضعيفة تأخذ سهماً و يأخذ الرّجل سهمين.


يعنى چرا زن بيچاره كه از مرد ناتوانتر است بايد يك سهم ببرد و مرد كه تواناتر است دو سهم ببرد؟ اين خلاف عدالت و انصاف است.
امام صادق عليه‏السلام فرمود: اين براى اين است كه اسلام سربازى را از عهده زن برداشته و به علاوه مهر و نفقه را به نفع او بر مرد لازم شمرده است، و در بعضى جنايات اشتباهى كه خويشاوندان جانى بايد ديه بپردازند، زن از پرداخت ديه و شركت با ديگران معاف است، از اين رو سهم زن در ارث از مرد كمتر شده است.(40)


در نتيجه اسلام توجّه خاص بحقوق مالى و اقتصادى زن نموده است، با مقايسه اجمالى بين قانون اسلام و قوانين به اصطلاح دنياى متمدّن غرب مى‏توان گفت برخلاف تصوّر عدّه‏اى حدود و اختيارات زن، آزادى و استقلال او در انجام امور مالى و روابط حقوقى و اقتصادى در شريعت و نظام اسلام و قانون قرآن به مراتب وسيعتر و بيشتر از آن مرزهايى است كه در نظامهاى حقوقى كشورهايى مدّعى تمدّن براى زن شناخته شده است.
زن و حقوق اجتماعی و سياسی


اسلام همان‏طور كه در ساير امور براى زن شخصيت حقوقى قائل است و در مسائل اجتماعى و سياسى نيز براى زن شخصيت حقوقى قائل است، دخالت زن را مانند مرد در تمام فعاليت‏هاى اجتماعى و شئون سياسى جايز مى‏داند و هيچ فرق بين آن دو از اين جهت نمى‏گذارد، و اهم مسائل سياسى و اجتماعى مسئله انتخابات و حق رأى و تعيين سرنوشت است كه قرآن كريم اين را به عنوان نمونه و سنبل از فعاليت‏هاى اجتماعى و سياسى براى زن ذكر نموده است، آيه 12 از سوره ممتحنه حاكى از اين است كه زنان مؤمن بعد از فتح مكّه با پيغمبر اكرم بيعت كردند و ايشان به فرمان خداوند رعايت شروط را مبناى اين بيعت قرار داده است.


«يا ايّها النّبى اذا اجاءك المؤمنات يبايعنك على اَنْ لايشركْنَ با اللّه شيئاً و لايَسرقْنَ و لايزنين و لايقْتُلن اولادهنّ و لايأتين ببهتانٍ يفترينه بين ايديهنّ و ارجلهنّ و لايعصينك فى معروف فبايعهنّ و استغفر لهنّ اللّهَ انّ اللّه غفورٌ رحيم».(41)
اى پيامبر: هنگامى كه زنان مؤمن نزد تو آيند و با تو بيعت كنند كه چيزى را شريك خداوند قرار ندهند، دزدى نكنند، آلوده زنا نشوند و فرزند خود را نكشند و تهمت و افترايى پيش خود نياورند، و در هيچ كار شايسته‏اى مخالف فرمان تو را نكنند، و با آنها بيعت كن و براى آنها از درگاه خداوند طلب آمرزش نما زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است.


امّا كشورهايى كه امروز داد از حقوق زن مى‏زند و شعار دخالت زنان در مسائل اجتماعى و سياسى را سرمى‏دهند قرن‏ها بعد از اسلام حق رأى براى زنان را در انتخابات پارلمانى آن‏هم بعد از سالها مبارزه و تلاش توسط جنبش زنان و آزادى‏خواهان تصويب كردند.


بالاخره براى اوّلين بار حق رأى براى زنان و نمايندگى آنان در مجلس در دو كشور نيوزيلند در سال 1893 و استراليا در سال 1902 برسميت شناخته شد، و آنجا هم اين حقوق براى گروه خاص از زنان تعلّق گرفت كه زنان اروپايى تبار باشد، در سوى ديگر جهان در سوئد اين جنبش در سال 1862 شروع و در سال 1918 به ثمر رسيد و زنان توانستند در رأى‏گيرى در سطح محلّى و ملّى شركت كنند، و بالاخره در سال 1920 اين موارد در قانون ملحوظ شد، در ايالات متحده آمريكا در 26 آگوست سال 1920 بود اين حق رأى در قانون اساسى منظور شد، در فنلاند در 20 جولاى 1906 زنان از حق رأى برخوردار شدند، بين سالهاى 1907 و 1915 زنان نروژ، دانمارك و ايسلند نيز راه آنان را دنبال كردند.(42)
شرايط حق رأى:


در اين آيه شريفه نكته بسيار مهم اخلاقى تحت عنوان شرايط بيعت ذكر شده است كه قابل توجّه است، معمولاً كشورهاى دنيا براى رأى دادن و يا كسب رأى نمودن يك سرى شرايط را از قبيل تابعيت، ملّيّت، نژاد، مدرك و امثال آن تعيين مى‏كنند، امّا قرآن كريم براى بيعت زنان يك سرى شرايط را ذكر مى‏كند كه براى صلاح جامعه و فرد و موجب رستگارى آنها در دنيا و آخرت مى‏باشد، كه آن شرايط عبارتند از:
1- چيزى را شريك خداوند قرار ندهند. 2- دزدى نكنند. 3- آلوده زنا نشوند. 4- فرزندان خود را نكشند. 5- تهمت و افتراء پيش خود نياورند. 6- و در هيچ كار شايسته مخالفت پيامبر را نكنند.


پس در اسلام به تعبير حضرت امام«قد» (امور سياسى مخصوص يك طبقه نيست همان‏طور كه علم مخصوص يك طبقه نيست، همان‏طور كه مردها بايد در امور سياسى دخالت كنند و جامعه خودشان را حفظ كنند زنها هم بايد دخالت كنند و جامعه را حفظ كنند، زنها هم بايد در فعاليت‏هاى اجتماعى و سياسى همدوش مرد باشند، البته با حفظ آن چيزى كه اسلام فرموده است.)(43)
اشكال:
جاى اينكار نيست كه اسلام دخالت زنان را در تمام امور اجتماعى و سياسى جايز مى‏داند. امّا چرا در امور قضا و صدور حكم استثناء نموده و جايز نمى‏داند؟


جواب:
اسلام براى هركدام از زن و مرد شغل مناسب با طبيعت و توان آنها در نظر گرفته است از آنجاييكه طبيعت مرد جدّى و خشن است، براى قضاوت كه احتياج به علم و حكمت بيشترى مى‏باشد از وجود مرد استفاده مى‏شود، چون ممكن است رأفت و رحمت زن مانع از اجراى حكم و مجازات مجرم بشود، در حالى كه بر اساس آيه شريفه «و لاتأخذكم بهما رأفةٌ فى دين اللّه»(44)خداوند جامعه اسلامى و حاكم آن را از رأفت و رحمت ورزيدن به مجرمين منع مى‏كند، و اين يك نوع دقّت و محكم‏كارى در اجراى عدالت است، امّا در وظايفى كه نياز به رأفت و حكمت است اختصاص به مرد ندارد، از وجود هر دو استفاده مى‏شود.
نتيجه: به خلاف ادّعاى دشمنان، اسلام در مسائل اجتماعى و سياسى مانند مسائل ديگر توجّه خاص به حقوق زن نموده است، و دخالت زنان را در تمام فعاليت‏هاى اجتماعى و سياسى جايز مى‏داند، مگر در موارد نادر مانند قضاوت و مرجعيت كه با طبع لطيف و احساسات ظريف او تناسب ندارد فقط منع شده است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید