بخشی از مقاله

عالم و اقسام آن

مقدمه
و کلام ابتدا اینکه سپاس خدای را عزو جل که پیمودن راهی که عشق او می برد روشن ترین راه هاست گرچه سخت ترین باشد شاید بگویید چرا با عشق آغاز کردم آخر عشق خداوند بود که مرا تا به اینجا راهنمایی کرد و باز شاید بگویید حرف بیهوده ای است خداوند همه بندگانش را راهنمایی می کند آری صحیح است این کلام اما خداوند آنچه در تقدیر من بود در خوابهای شبانه ام می گفت و نشان می داد غلط و درست را نه تنها راه درست زندگی خودم را بلکه مسائلی که احساسات یا همان چیزی که از نظر روانشناسان حس ششم نامیده می شود و از نظر عرفا الهام و وحی است در خواب و بیداری برایم رخ داد و مرا تا به اینجا آورد تا جایی که به جایی رسیدم که باید موضوعی


می یافتم برای پایان نامه مقطع کارشناسی ارشدم در همین زمان بود که جناب آقای دکتر مظاهری استاد گرانقدرم مرا با ابن عربی و نظریاتش آشنا کرد و چه نزدیک بود کلام او به احساسات و الهامات وارده بر قلب من پس تاخیر را جایز ندانسته و موضوع پایان نامه خود راهمان چیزی انتخاب کرده بودم که تا حدودی در خواب و بیداری با آن آشنایی داشتم تا در مورد آن بیشتر بدانم و اینگونه موضوع خود را انتخاب کردم.


در ابتدا از تعریف کلمه عالم شروع کردم و تعداد عوالم گوناگون در کتب فلسفی و عرفانی و قرآنی وجود دارد و در فصل اول به آن پرداختم عالم به ماسوی الله و جهان گویند و تعداد عوالم در دیدگاههای فلاسفه و عرفا در قرآن مختلف است و تعاریف مختلفی که در این باب گفته شده در فصل اول ذکر گردیده است اما اینکه تاریخچه مثل چیست و این عالم مثال از کجا آمده و اولین بار چه کسی آن را مطرح کرده باید گفت اولین بار افلاطون در نظریه معروف مثل افلاطونی آن را مطرح و به بحث در مورد جهان مثل پرداخته است بعد از او مشاییان و اشراقیون نظرات مختلفی در باب مثل افلاطونی ارایه دادند که در فصل دوم آورده شده و در پایان این فصل تفاوت میان افلاطونی و مثل علقه از دید اشراقیان پرداخته شده است و در

فصل سوم عوالم و تعدادی از آنها از نظر فلاسفه ای چون سهروردی و ملاصدرا و همچنین عوالم و عالم مثال در گلشن راز محمد لاهیجی آورده شده و در آخر این فصل به بیان عالم مثال، تعریف آن و تعریف عرفا از عالم مثال پرداخته ایم در فصل چهارم عالم مثال از نظر ابن عربی آورده شده است ابن عربی در این مورد نظریه خیال را مطرح کرده است از نظر ابن

عربی عالم مثال عالم خیال است که به خیال متصل و خیال منفصل تقسیم می شود اما اینکه معنای خیال درمورد انسان چیست و ادراک خیالی و نقش آن در عرفان و نظر شارحان غیر مسلمان ابن عربی در مورد عالم خیال چیست در این فصل به آن اشاره شده است در ادامه به بررسی خیال منفصل که برزخ یا عالم است و ارتباط انسان با آن از طریق حواس پنج گانه است و بعد از آن خیال متصل و چگونگی ارتباط با آن که از طرق مختلف از جمله رویا،خواب،الهام،مکاشفه،معراج انجام می گیرد که ابن عربی در این معراج به هفت آسمان عروج کرده و بعد از آن به سدره المنتهی فلک، منازل، کرسی،عرش،عما،صعود کرده است وبه بیان آنها پرداخته شده است و در پایان این فصل هم مقایسه ای انجام داده ایم بین خیال متصل و خیال منفصل.


امید است که این تحقیق ناچیز بتواند برای خوانندگان عزیز مفید واقع شود.



عالم
تعریف عالم:
عالم به فتح لام ما سوی ا... را گویند که مشتق از علامت است و جهان وجود را از آن رو عالم گویند که علامت و نشانه وجود است. در یک تقسیم کل بر دو بخش است: یک بخش قدیم که شامل مجردات و عقول و نفوس بعلاوه افلاک و نقوس ناطقه فلکیه و کلیات عناصر و دیگری محدث مانند زمانیات و موالید(قطب الدین شیرازی، 1380،ص391)
فلاسفه گویند دو عالم علوی و سفلی است. علمای اصول گویند از عرش تا فرش هرچه هست عالم است.( امام محمد بن عمرالزمختری ،بی تا، ص1053)


پس از این عالم ، عالم دیگر هست که آحاد مدرکات در آن عالم مشتمل باشد بر علومی نامتناهی. چنانکه هر یک از این آحاد چون مدرکات عالم می باشد.
آنچه که از وهم و خیال که از حواس باطن است همه از عالم اول گیریم و معقولات از عالم دوم گیریم(عین اقضاه همدانی ، بی تا ،ص215)


بدان که هرچه هست آفریده است به جز حق تعالی از آسمان و زمین و غیره ها آن را عالم نامند و هر جنس را از خلایق عالمی نهند و گویند هجده هزار عالم است. و بدانکه نباید که عالم از این جنس بیرون باشد. یا واجب الوجود باشد یا ممکن الوجود یا ممتنع الوجود( سهروردی ، بی تا،ص 378).


ظاهر عالم را خلق گویند که عالم اجسام است و باطن او را امر گویند که عالم ارواح است.بدانکه خدای تعالی چون موجودات را بیافرید عالمش نام کرد. موجودات از وجهی علامت است و از وجهی نامه است . از این وجه که علامت است عالمش نام کرد و از این وجه که نامه است کتابش نام نهاد آنگاه فرمود که هر این کتاب بخواند مرا و علم و ارادت و قدرت من را بشناسد. در آن وقت خوانندگان ملائکه بودند و خوانندگان به غایت خرد بودند و کتاب به غایت بزرگ بود. از جهت عجز خوانندگان نسخه ای از این کتاب عالم باز گرفت و مختصری از این کتاب باز نوشت و آن اول را «عالم کبیر» نام نهاد و آن دوم را عالم صغیر نام کرد. هرچه در آن کتاب بزرگ بود در این کتاب خرد بنوشت بی زیادت و نقصان ( انفسی ، بی تا ، ص 142)
بدان که عالم اسم جواهر و اعراض است . مجموع جواهر و اعراض را عالم گویند و هر نوعی از جواهر و اعراض را عالم گویند. عالم که موجود است وجود خارجی دارد در قسمت اول به دو قسمت:


عالم ملک و عالم ملکوت یعنی عالم محسوس و عالم معقول . اما این دو عالم را به اضافات و عبارات به اساس مختلفه ذکر کرده اند:
عالم ملک و ملکوت، عالم خلق و عالم امر، عالم شهادت و عالم غیب، عالم محسوس و معقول مانند این و مراد از این جمله همین دو عالم بیش نیست یعنی عالم ملک و ملکوت
(گوهرین ، 1382،ص.ص24تا 35)


صورت عالم افلاک و اجرام و عناصر همه کروی است و چه شکل کروی بهترین و کامل ترین اشکال است. چنانچه گفته اند: بهترین اشکال شکل متدیر است.
اما عالم به هر ساعت و هر لحظه به یک قرار ثابت نیست و هر چه هست در هر ساعت آن نیست می گردد و هست می شود و از غایت سرعت تجرد فیض رحمانی پندارند که همان قرار است.( شیخ محمود لاهیچی ، 1374،ص ص 492و 495)


در حکمت الاشراق مجموعه دوم مصنفات این چنین آمده است:
«در این هیچ سخن نیست که مفردات ملک و ملکوت بیست و هشت اند. سخن در آن است که اول عالم ارواح است و بعد از آن عالم اجسام یا اول عالم اجسام است . آنگاه عالم ارواح یا هر دو مجامع است دیگر آنکه اول مرتبه اعلی پیدا آمد و به مراتب ، به مرتبه اسفل رسید. »(سیدجعفر سجادی ، 1373، ص 456)


بدان که چون خدای تعالی خواست اجسام را بیافریند بدان دردی ظلمانی نظر کرد. آن دردی بگداخت و به جوش آمد. از زبده و خلاصه آن «دردی» عرش [بیافرید]. [و از زبده و خلاصه آن باقی، کرسی[بیافرید] و از زبده و خلاصه آن باقی، آسمان هفتم [ بیافرید] و از زبده و خلاصه آن باقی، آسمان اول [بیافرید] و از زبده و خلاصه آن باقی عنصر آب [بیافرید] و از زبده و خلاصه آن «باقی» عنصر خاک [بیافرید] « پس » مفردات عالم ملک تمام شد«پس» مفردات عالم ملک و ملکوت بیست و هشت آمد، چهارده ملک چهارده ملکوت و مرکب سه آمد [جسم] جماد، [جسم] نبات و [جسم] حیوان همچنین مفردات حروف تهجي بیست و هشت آمدند و کلمه سه آمد. « اسم و فعل و حرف» ای درویش!


اما شیخ بهایی بر این عقیده است که عوالم كلي دو است یک عالم خلق است که یکی از حواس پنجگانه ظاهری محسوس است و دو عالم امر است که با حس دریافته نشود ، چون جان و عقل. و از این دو عالم به عالم ملک و ملکوت و عالم شهادت و غیبت تعبیر کنند . ( شیخ بهایی ، 1384،ص ص 521،530)

در بیان تقسیمات عالم:
در کتب مختلفه تقسیم بندی های زیادی در این مورد آمده است چه از نظر عرفا، چه از نظر فلاسفه مثل سهروردی و ابن عربی. باید گفت که عالم خود به اقسامی تقسیم می شود که عبارتند از:
عالم ملک، عالم ملکوت، عالم خلق، عالم امر و... ( گل بابا سعیدی 1384،ص 511)
عالم انسانی – که جامع جمیع عوالم است.


عالم اجسام – اهل شریعت گویند که خدای تعالی در آن وقت که خواست عالم را که جواهر و اعراض است بیافریند اول چیزی که آفرید جوهری بود و آن جوهر اول گویند. چون خداوند تعالی خواست که عالم ارواح و اجسام را بیافریند به آن جوهر اول نظر کرد آن جوهر اول بگداخت و به جوش آمد، آن چه زبده و خلاصه آن جوهر بود بر سر آمد بر مثال زبده قند و آن چه دروی کدورت آن جوهر بود در بن نشست بر مثال دروی قند خدای تعالی از آن زبده نورانی مراتب عالم ارواح را بیافرید و از آن دروی ظلمانی مراتب عالم اجسام پیدا آمد. ( نسفی،بی تا ، ص 50 )


عوالم اربعه
در مورد عوالم اعتقاد همگان بر عوالم چهارگانه است مراد از عوالم اربعه عالم لاهوت، ملکوت جبروت،ملک و ناسوت و بعضی عوالم خمسه گویند، که عبارت است از عالم علم، عین، جبروت ملکوت ، خلق .


بر طبق تفسیری که شارح گلشن راز از این کتاب در مورد عوالم آورده است نتیجه می گیریم که عوالم به پنج تقسیم می شود. در این کتاب چنین آمده است: بدان که عوالم کلیه پنج است اول عالم ذات که آن را لاهوت و هویت عینیه و غایت الغایات و نهایت النهایات واحدیت گویند. دوم عالم صفات که جبروت خوانند. سیم عالم ملکوت. چهارم عالم ملک که عالم شهادت خوانند. پنجم عالم ناسوت که كون جامع نامیده اند و از این پنج عالم سه عالم اول داخل در غیب اند زیرا که از ادراک حواس بیرون اند و دو عالم آخر داخل شهادت اند چون محسوس به حواس اند.


گفتم که عالم بر دو قسم تقسیم شده: عالم علوی و عالم سفلی
عالم علوی شامل افلاک و ستارگان است که از اثیر تشکیل یافته اند و عالم سفلی شامل اجسام عنصری یا عناصر چهارگانه (آب ، آتش، خاک، باد) می باشد.
عالم سفلی یا عالم عناصر را عالم کون و فساد (= جهان پیدایش و تباهی) نامیده اند زیرا معتقد بودند که عالم علوی، تباهی ندارد. و پیدایش و تباهی، خاص عالم عناصر است. عالم به مفهوم خاص مجموع از یک جنس واحد است . عالم خارجی یا عالم حسی مجموعه اشیایی است که توسط حس درک می شوند و در مقابل عالم درونی است.
عالم درونی مجموع احوال روانی است که توسط شعور، قابل درک است. معتقدین به وجود عالمی غیر عالم جسمانی قائل به عالم روحانی نیز هستند.( بهاءالدین خرمشاهی ،1368،ص23)


دانشمندان اسلامی در تقسیم بندی های خود در بیان این عوالم بر اساس چیزی که از قرآن اقتباس کرده اند این تقسیم بندی را بدست آورده اند:
عالم الغیب و الشهاده و عالم الذر.
در مورد تعداد عوالم اختلاف است که بعضی به چهار عالم و بعضی تا هجده هزار عالم را بیان کرده اند. عالم خلق و عالم امر در قرآن آمده است. عالم شهاده و عالم غیب نیز در قرآن آمده است.


اما در مورد عالم غیب گفته اند عالمی است که از حواس انسان پنهان است و به حس در
نمی آید . غزالی گوید تعداد عوالم بسیار است و هریک از ادراکات برای آن آفریده شده تا انسان توسط آن به یک عالم از عوالم موجودات مطلع شود برای عالم غیب و عالم شهادت نامهای دیگری گفته اند.


عالم ملک، عالم ملکوت، عالم تکوین، و جهان ازل، جهان طبع و خرد (عالم طبیعت و عالم عقل) و جهان جزئی و جهان کلی برخی میان عالم سفلی ( عالم فرودین ) و عالم علوی (عالم برین) قائل به تفاوت شده اند به نظر آنها عالم سفلی، همان کون و فساد است و عالم علوی مشتمل بر افلاک، عقول، نفوس و اجرامی که در آن است می باشد.
همچنین میان عالم کبیر و عالم صغیر فرق هست عالم کبیر را به مفهوم آسمانها یا به آسمان و زمین و آنچه میان آنهاست یعنی کل هستی اطلاق کرده اند. برخی گفته اند، عالم کبیر، قلب و عالم صغیر نفس است. کسانیکه انسان را عالم صغیر می دانند گویند: صورت بدن انسان، شبیه صورت عالم کبیر است و در وجودش قوایی نهفته است که دارای افعال متضاد و اعمال مختلف است مانند قوایی که عالم کبیر از آنها بوجود آمده است بابا افضل گوید: دو جهان هست : الف) حقیقت،


ب) مثال
حقیقت اصل است و مثال فرع، حقیقت، جهان کلی است و مثال، جهان جزئی و موجودات عالم جزئی (جسمانی) دارای مقدار و اندازه هستند و موجودات جهان کلی بی کمیت و اندازه است موجودات جهان جسمانی در نفس خود مرده اند و حیات آنها به عالم حقیقت یا عالم عقل بستگی دارد.
سهروردی به چهار عالم قائل است: 1) عالم عقول و ملائک که در اصطلاح او عالم انوار قاهره است . 2) عالم نفوس (انوار مدبره) 3) عالم برزخیان که عالم حس است و عبارتست از عالم افلاک، ستارگان و عالم عناصر 4) عالم مثال و عالم خیال که در اصطلاح او عالم صور معلقه ظلمانیه و مستنیره است و ارواح اشقیا و سعدا در آن عالم است .( خرمشاهی ، بهاء الدین ، 1368، ص 23)


در عرفان اسلامی عوالم امر ملکوت ، شهادت بدون ماده و مدت بوجود آمده اند مانند عقول و نفوس، عالم ملک و شهادت و با ماده آفریده شده است مانند افلاک و عناصر و موالید سه گانه، معدن، نبات و حیوان.
از نظر عرفان اینگونه است که انسان به اعتبار سعه وجودی و وجدان و مراتب و عالم عین مظهر اسم جامع حقایق وجودی منحصر در پنج مرتبه است که نزد عارفان حضرات خمس نام دارد .

عوالم خمسه
به نظر عارفان حضرت ذات اولین حضرت است چون نسبت عوالم خلقی، غیب مطلق است و نیز از آن به عالم علم حق تعبیر کرده اند. دومین عالم، شهادت است که در مقابل غیب است. سومین عالم حضرت غیبت مضاف است که دو قسم است: الف) عالم نزدیک به غیب مطلق که عالم جبروت، عالم ارواح و عالم ملکوت است.
ب) عالم معقول، عالم نفوس چهارمین عالم، عالم مثال است پنجمین آن حضرت جامع است. برای عالم غیب تحت تأثیر حکمت نو افلاطونی و مکتب تصوف عوالم و نام های دیگر قائل
شده اند. غزالی لوح محفوظ را از عالم ملکوت می داند و عبدالرزاق کاشانی از عالم جبروت


می داند. ملاصدرا مجموع عوالم را سه نوع می داند : عالم عقل، عالم خیال ، عالم حس .
در نظر صوفیه مجموعه موجودات عالم کبر خوانده می شود و انسان که مظهر و جامع جمیع عوالم است عالم صغیر است.
در فلسفه میر داماد عالم موجودات عالم غیب یا امر یا ملکوت یا عقل یا حیات یا نور نام دارد. جوهر ذات انسان از عالم صغیر و کبیر به وجود آمده است و او کل عالم را در خویشتن دارد. به نظر میر داماد، عالم کبیر موجودی ذی شعور ا ست که سرش، افلاک برین و قلبش، خورشید و سایر اندام او مانند اندام انسان است. کلیه مراتب عالم صغیر وکبیر، کتاب خداوند است که هر موجودی کلمه ای از آن است . فیض کاشانی به پیروی از صوفیان نخستین، عالم را هر لحظه در باز آفریده شدن
می بیند که تنها تداومی از آن پیدا است.


تداوم واقعی، عمودی است و میان حق و مظاهر حق می باشد.
به نظر فیض کاشانی عالم به جوی آبی می ماند که گرچه به ظاهر مستمر و قائم به ذات است اما مدام تغییر پذیر است. در نظر فیض، خلقت عالم بدون واسطه تحقق پذیر نیست. هر موجودی تجلی اسمی خاص است . به نظر او عالم که مبتنی بر حضرت است عبارتند از: 1- ذات الهی که ورای همه تعین ها و تمایز هاست . 2- حضرت اسماء که مظاهر حق در عالم الوهیت اند. 3- حضرت افعال


4- حضرت تصورات و عالم خیال است.(خرمشاهی ،بهاءالدین ، 1368، ص 28)
اما برخی دیگر از عرفا موجودات عالم را به سه قسم تقسیم کرده اند:
عالم ملک، عالم ملکوت، عالم جبروت. «بدانکه ملک مرتبه حسی دارد و ملکوت مرتبه عقلی دارد و جبروت مرتبه حقیقی و به بیانی دیگر «ملک نام عالم محسوسات است و ملکوت نام عالم معقولات و جبروت نام عالم ماهیات است. » و ماهیت را بعضی اعیان ثابته و بعضی حقایق ثابته گفته اند، و این بیچاره (عزالدین نسفی) اشیا ثابته می گوید و این اشیا ثابته و یک چنان که هستند، هستند. هرگز از حال خود نگشته اند و نخواهند گشت .( حلبی، علی اصغر ،1377،ص530)

معنای عالم در فلسفه:
در اصطلاحات فلسفی کلمه عالم به آن موجود یا موجوداتی اطلاق می شود که از نظر مراتب کلی وجود درجه خاصی را اشغال کرده اند، به طوری که محیط و مسلط بر همه مادون خود و محاط مافوق خود است طبق این اصطلاح ، همه اجسام و جسمانیات با اینکه اجناس و انواع متعددی هستند، یک عالم به شمار می روند. زیرا هیچ نوعی از این انواع و هیچ جنسی از اجناس احاطه وجودی بر انواع و اجناس دیگر ندارند.
عالم به اعتبار مراتب کلی وجود به سه عالم کلی تقسیم می شود:
عالم عقلی، عالم مثال و عالم مادی.


به دو صورت که خلق الهی یا مادی است و یا مجرد و مجرد یا مجرد عقلی است یا مجرد مثالی. منظور از خلق مادی خداوند، عالم ماده و مادیات است و منظور از مجرد عقلی، عالم عقلی و منظور از مجرد مثالی عالم مثال است. اما عالم مادی عالمی است که صور موجود در آن ذاتا و فعلا به ماده تعلق دارند و قهرا آثار مادی را نیز دارند. ( طباطبائی ، بی تا، ص ص 314و 322)
در اصطلاح فلسفه از عالم عقلی به عالم جبروت تعبیر می کنند و از عالم مثال به عالم ملکوت عالم برزخ، عالم مقدار، عالم صور مقداری، عالم مثل نوریه، عالم مثل معلقه و امثال آن تعبیر
می کنند.(کرجی ،علی ، 1381،ص 177)
اما از عالم مادی به عالم ناسوت، عالم اثیر، عالم اتفاقات، عالم اجرام، عالم اجسام، عالم بوار عالم استحالات و حرکات، عالم حس، عالم شهادات، عالم کون و فساد، عالم ملک و امثال آن تعبیر
می شود.

انواع عالم
از نظر مفسران و فلاسفه و عرفا به دسته های مختلفی تقسیم می شود که در صفحات گذشته ذکر آنها به طور اجمال آمده است. اما در بیان انواع عوالم باید گفت که عوالم به عالم انسانی و اجسام و عوالم اجمال و برخی هم عوالم غیب و شهود را ذکر کرده اند که در صفحات آینده به طور مختصر بحث در مورد آن خواهیم پرداخت.
عالم انسانی – که جامع جمیع عوالم است.

عوالم اجمال
بدان که همه آن موجودات بالقوه را که در عالم عدمند به اسامی مختلفه ذکر کرده اند: عالم عدم و عالم ماهیات و عالم اجمال و...( نسفی ، عزیزالدین ، بی تا ، 327)
جسم و روح از نطفه پیدا آمدند و موجود گشتند و همه چیز در نطفه پوشیده مجمل بود و آن جمله در روح ظاهر گشتند و مفصل گشتند. از عالم اجمال به عالم تفصیل آمدند.

عالم امر (ملکوت)
آنچه از حق ایجاد شود بدون سبب، عالم ملکوت
عالمی است که بی ماده است موجود گشته باشد همچو عقول و نفوس این عالم را عالم ملکوت و عالم غیب نیز خوانند.
عالم ملکوت و عالم غیب است و آن عالم روح و روحانیات است که آن به امر حق و بدون واسطه ماده و مدت ایجاد شود
عالم امر عبارت از چیزهایی که مساحت و مقدار را به وی راه میباشد.( خدیو، حسین،1361،ص12)


عالم امر عبارت از عالمی ا ست که مقدار و کمیت نپذیرد و اسم امر بر عالم ارواح از آن معنی افتاد که به اشارت «نن» ظاهر شد بی توقف زمانی و بی واسطه ماده.
عالم امر عبارت از چیزهایی است که مقدار کمیت را بدو راه نباشد و مراد طایفه دیگر از عالم امر، هر موجودی باشد که از حق تعالی به مشافهه امر عزیز صادر شود که سبب دوم است به اضافه با وجود مطلق و سبب اول است با موجود مقید و هم اول مبدعات باشد (مقامات كاملين حاشیه الشعه اللعمات ص147 ).( گوهرین ، سید صادق، 1382،ص.ص 29تا 30)


بر عالمی اطلاق می شود که وجودش بدون مدت و ماده است مثل عقول و نفوس.
(گل بابا، سعیدی، ف 1384،ص513) .
عالم ارواح و عالم ملائکه آنچه موجود شده بدون سبب، عالم امر گویند و گاه به جای عالم ملکوت عالم امر گویند.(گوهرین ، سید صادق، 1362،ص 272)

عالم ملکوت


به عالم ملکوت عالم امر نیز گویند.
عالم نا محسوسی که اصل و اساس عالم محسوس ملکوت است. (سجادی ، سید جعفر، 1384، ص 30)
در اصطلاح صوفیه عالم ارواح و عالم غیب و عالم معنی را گویند ونیز مرتبه صفات را جبروت و مرتبه اسماء را ملکوت گویند ( سعیدی ،گل بابا ، 1384)
عالم ملکوت عالم باطن را گویند و عالم ملک عالم ظاهر. عالم مجردات را عالم ملکوت گویند.
اما ملکوت در لغت به معنای پادشاهی پروردگاری و تصوف و عالم فرشتگان است و به اصطلاح صوفیان عالم غیب است و در بعضی از رسایل تصوف مسطور است که ملکوت مقام عبادات فرشتگان است یعنی طاعت و عبادت بی قصور فتور حاصل شود چنانکه مقام عبادت ملائکه است.( پادشاه محمد ، 1335،ص1025)
ملکوت عالم غیب مختص به ارواح و نفوس است.


در اصطلاح صوفیان صفات است به طور مطلق و بر صفات الهی نیز خصیص دهنده و تخصیص بر صفات الهی از قبیل اطلاق مطلق است بر فرد کامل و نیز ملکوت را بر عالم مثال هم اطلاق کرده اند.عالم غیب است.
بدانکه افعال خدای تعالی دو قسم است: ملکی و ملکوتی.
این جهان و هرچه در این جهان است ملک خوانند و آن جهان و هرچه در آن جهان است ملکوت خوانند. تا ملک نشناسی و واپس نگذاری به ملکوت نرسی ای عزیز. چندان سلوک می باید کرد که از ملک به ملکوت رسی و از ملکوت اسفل تا به ملکوت اعلی برسی چندان سلوک می باید کرد. ( عیسران عفیف ، بی تا ، ص 215)
ملکوت سایه و عکس جبروت است و ملک سایه ملکوت ای دوست.
عالم ملک دیدی و عجایب آن ، باش تا عالم ملکوت نیز بینی و عجایب آن. تو که عالم ملکوت ندیده باشی از علم الهی خود چه خبر داری( عیسران، عفیف ، بی تا ، ص 306).
مراد از عالم ملکوت عالم غیب است و عالم مجردات است و بر دو قسم است: یکی ملکوت اعلی که عالم مجردات محضه باشد و دیگر ملکوت اسفل که عالم صور مقداری است.( سجادی ،سید جعفر، 1341،ص349.350)
ملکوت در اصطلاح صوفیه عالم ارواح و غیب و جبروت، عالم انوار و لاهوت و عالم شهادت هم گویند. بعضی گفته اند هر شی از اشیا را سه مرتبه است: 1- ظاهر که ملک خوانند 2- باطن که ملکوت نامند 3- جبروت که حد فاصل است و بالاخره عالم ملکوت عالم صفات است به طور مطلق برخی از ترکیبات: نور ملکوت، فوایح ملکوت، شاخصار ملکوت، ملکوت اعلی و ملکوت اسفل


محی الدین ابن عربی درباره ملک و ملکوت چنین عقیده دارد «فی معرفه منزل من فرق بین عالم الشهاده و عالم الغیب و هو من الحضره المحمدیه و العالم عالمان ما ثم الثالث: عالم یدرکه الحس و هو المعبر عنه بالشهاده و عالم لا یدرکه الحس و هو المعبر عنه به عالم الغیب فان کان مغیباً فی وقت و ظهر فی وقت للحس فلا نسیمی ذلک غیبا و انما الغیب ما لا یمکن أن یدرکه الحس لکن یعلم بالعقل اما بالدلیل القاطع و اما بالخبر الصادق و هو ادراک الایمان فالشهاده مدرکها الحس و هو طریق الی العلم ما هو عین العالم و ذلک یختص بکل ما سوی الله ممن له ادراک حسی و الغیب مدرکه العلم غیبه».( ابن عربی ، محی الدین ،1415-1998)
عالم مجردات را بطور مطلق عالم ملکوت گویند.


و هرکه را عقل به نور شرع روشن شود، به بصیرت موید گردد و بر ملکوت اطلاع یابد و به مکاشفه ارباب بصائر اختصاص یابد بعضی گفته اند عقل بر دو نوع است: اول عقلی که جهت هدایت است و در دل جای دارد و آن خاص مومنان و موقنان است، دوم عقلی که در دماغ جای دارد با اولی تدبیر امر دنیا.
بدان که مبدأ عالم ملکوت عقل کل آمد و ملکوت باطن جهان باشد. ظاهر جهان را ملک خوانند باطن جهان را ملکوت به حقیقت هر چیز جان آن باشد که آن چیز بدان قائم باشد و ملکوت هر چیز مناسب آن باشد. ملکوت آسمان مناسب آسمان و ملکوت زمین مناسب زمین.


اکنون بدان که عقول ونفوس و طبایع را عالم ملکوت می گویند.
ملکوت عالم غیب است یعنی ملکوت عالم عقلی است و عالم ملکوت در جنب عالم جبروت مانند قطره و بحری است.
ملکوت را بر عالم مثال هم اطلاق کرده اند.


و غزالی در مورد ملکوت اینچنین آورده است که:
« و عجیب تر آن است که از درون دل روزنی گشاده است به ملکوت آسمانها چنانچه از بیرون دل پنج دروازه گشاده است به عالم محسوسات که آن را عالم جسمانی گویند، چنانکه عالم ملکوت را عالم روحانی گویند.( خرمشاهی ،بهاءالدین ، 1376، ص 194)


بدان که حقیقت ملکوت هرچیز جان آن چیز باشد که آن چیز بدان قائم باشد و ملکوت هر چیز مناسب آن چیز باشد. ملکوت آسمان مناسب آسمان و ملکوت زمین مناسب زمین اما ملکوتیان جمله بر دو قسمت است قسمتی از قبیل عالم ارواح است که آنهم بر دو قسمت علوی و سفلی است. علوی چون ارواح انسان و ملک و سفلی چون ارواح جن و شیاطین و حیوان- قسمتی دیگر از قبیل عالم نفوس است و آنهم بر دو نوع است: علوی و سفلی، نفوس سماوی از نفوس کواکب و افلاک و بروج و سفلی چون نفوس اجسام زمینی. پس جمله آفرینش بر دو نوع منقسم است: ملک و ملکوت و آن را خلق و امر هم گویند( گوهرین ، سید صادق ، ص 174).


ملکوت نمودار جبروت است و ملک نمودار ملکوت تا از ملک استدلال کنند به ملکوت و از ملکوت استدلال کنند به جبروت و اگر گویند که ملکوت آینه جبروت است هم راست باشد از آن جهت که ملکوت در جبروت جمال خود را ببیند و اسامی خود را مشاهده کند.


ای درویش، به نزدیک اهل شریعت و اهل حکمت، ملک عالم محسوس است و ملکوت عالم معقول است، و جبروت ذات و صفات واجب الوجود و به نزدیک اهل وحدت ملک محسوسات اند و ملکوت معقولات اند و جبروت عالم اجمال(فلسفی ، عزیزالدین ، بی تا ، ص 174).


اهل ملکوت صورت عقلی دارند و اهل جبروت صورت حقیقی دارند خدای تعالی ملک را بر صورت ملکوت آفریده و مظهر صفات ملکوت گردانیده و ملکوت را بر صورت جبروت آفریده است و مظهر صفات جبروت گردانیده.


و از اینجاست که اهل جبروت بر ملکوت عاشق اند، و اهل ملکوت بر ملک هم عاشق. از جهت آنکه اهل جبروت در ملکوت جمال خود را مشاهده می کنند و اهل ملکوت در ملک هم جمال خود را می بینند و صفات خود را مشاهده می کنند( نسفی ، عزیزالدین ، بی تا ، ص 222).
ای درویش هیچ شک نیست که در عالم کارکنان هستند و به فرمان خدا کار می کنند و این کارکنان را ملائکه می خوانند و می گویند ک عالم ملائکه عالم ملکوت است و عالم اجسام عالم ملکی است و هیچ شک نیست که عالم اجسام جانی دارد و فعل اجسام و نشو و نمای اجسام و حس و حرکت اجسام از آن جان است ، جان هر چیز ملکوت آن چیزی است. ( گوهرین ، سید صادق ، 1383)


ملکوت در نظر صوفیان عالم غیب است و تمام فرشتگان، نسفی گوید ملکوت عالم عقل است و غیب یا ملک جسم عالم مشهود است و ملکوت جان و روح آن یا ملک و ملکوت عالم بالفعل اند. جبروت عالم بالقوه. عالم ملک آینه تمام نمای عالم جبروت عالم ملکوت آینه تمام نمای عالم جبروت و هریک از عوالم در عالم پایین تر از خود منعکس و جلوه گر است. بنابراین اساس و مبنای عالم ملک و شهادت بر عالم ملکوت نهاده شده است و اساس عالم ملکوت هم بر عالم جبروت. و این نکته را از قول حضرت جعفر صادق (ع) نقل می کنند که فرمود: « ان الله تعالی خلق الملک علی الملک علی مثال ملکوته و اسس ملکوته علی مثال جبروته، یستدل بملکه علی ملکوته و بملکوته علی جبروته».(نسفی ، عزیزالدین ، بی تا ، ص 222)

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید