بخشی از مقاله

مقدمه

هنر اسلامي گرايشات فطري و انساني را تحريك و شكوفا مي كند و او را به سمت تعالي سوق مي دهد.
هنر در مكاتب و ديدگاههاي گوناگون به تعريفي از انسان و ابعاد وجودي وي برميگردد.
در نگاه اسلامي بعد اصيل وجود انسان همان بعد فطري است كه در واقع گرايشات عالي انساني و تعالي طلب او را تشكيل مي دهد. لذا هنر اسلامي تعالي بخش بعد فطري انسان است و زمينه ساز شكوفايي استعداد هاي عالي فطري وي مي باشد و موانع رشد آن ها را برطرف مي نمايد.


گرايشات عالي انساني ميل به تعالي و برخاستن از عالم پست مادي و عروج به كمال دارد لذا هنر اسلامي هنري است كه اين ميل را در آدمي تشديد كرده و از پايبندي به عالم و ماده رها مي سازد و به عالم كمال و قرب حضرت حق مي رساند اما نقطه مقابل آن نگاهي كه در دنياي جديد (غرب ) به مسئله انسان دارد ريشه در تفكرات اومانيستي داشته به عالم پست مادي و حيواني گرايش دارد و بعد اصيل انسان را غريزي مي داند لذا هنر هم درنگاه آنها به مجموعه تدابير واقداماتي اطلاق مي شود كه آتش عزيزي او را شعله ور نمايد.


در مورد تفاوت ميان هنر اسلامي و هنر مدرن و غربي بايد گفت : آنجا كه موجب تحريك غريزه شهوت و غضب انسان شود و او را به سمت گرايشات صرفاً پست مادي و حيواني سوق دهد هنر مبتذل است كه امروزه در بسياري از مظاهر و هنر غربي حول محور شهوت و خشونت دور مي زند اما هنر اسلامي گرايشات فطري و انساني بشريت را تحريك و شكوفا مي كند و نهايتاً او رابه سمت تعالي سوق مي دهد. شهيد آويني نيز در درستي تفاوت جدي ايندو را دريافته بود و از جمله كساني بود كه حقيقتاً در مسير رشد و تعالي هنر اسلامي گام برداشت و يكي از برجستگان اين عرصه بود.


فطرت در انسانها بصورت بالقوه است كه براي رشد و شكوفايي نياز به تحريك و فراهم نمودن زمينه شرايط دارد اما غريزه در انسانها بصورت بالفعل است كه با فراهم شدن كمترين شرايط شعله ور مي شود. لذا تحريك غريزه در انسانها بخصوص جوانان كار سختي نيست بلكه كار آساني است اما شكوفا كردن استعداد هاي آنها نياز به تلاش، عزم، اراده و برنامه ريزي دقيق و تمهيدات تربيتي دارد كه متأسفانه در اين زمينه كوتاهي كرديم.حتي بعضي از دستگاههاي رسمي كه بايد مروج هنر اسلامي و متعالي باشند متأسفانه تحت تأثير فضاي حاكم بر جهان قرار گرفته و در همان وادي خشم و شهوت مي افتند و سعي مي كنند خشم و خشونت را چاشني بسياري از فعاليت هاي هنري خود نمايند.


تأثير پذيري آسان وعدم برنامه ريزي دقيق براي ترويج هنر اسلامي و شكوفايي گرايشات فطري بشر باعث شد كه جوانان به سمت هنر غربي كه گاهي احياناً با تحليل هاي سياسي نيز همراه است، گرايش پيدا كنند. در حاليكه ما مي توانيم از ابزار ها و امكاناتي كه دنياي مدرن براي ترويج هنر خود به كارمي برد استفاده كنيم اما شيوه ها، اصول، اهداف و مباني هنر اسلامي را كه در راستاي فطرت بشر است به كار گيريم و باهنر تلفيق نمائيم همانطور كه شهيد آويني از دوربيني كه برخي براي ترويج خشم و شهوت استفاده مي كنند، زيباترين جلوه هاي معنوي را به نمايش مي گذارد.


وظايف دستگاههاي رسمي فرهنگي كشور اين است اولاً نگاه خود به مقوله هنر را با اسلام ومكاتب الهي منطبق كنند. دوماً نيروي انساني را در اين زمينه پرورش دهند.
هنرمنداني چون شهيد آويني در اين عرصه بسيار كم هستند و ما به پرورش نيروي انساني نياز داريم و مهمتر از آن به اصلاح ديدگاههاي متوليان رسمي تربيت نيروي انساني نياز داريم و تا مادامي كه اين ديدگاه اصلاح نشود و متأثر از فضاي حاكم بر جهان باشد اين مشكلات و نارسايي ها وجود خواهد داشت.
همچنين بايد در بخشهايي از هنر بخصوص در موسيقي مباني دقيق خود را روشن كنيم و آموزش دهيم در حاليكه براي مردم در اين زمينه هنوز ابهاماتي وجود دارد اينكه حدو مرز موسيقي ديني و اسلامي كجاست؟ اساساً دلايل مخالفت با موسيقي مبتذل كدامست ؟ مباني اين موافقت ها و مخالفت ها به دقت روشن شود. رفع اين ابهامات از وظايف متوليان فرهنگي كشور است كه مي تواند جوانان را به سمت هنر اسلامي گرايش و سوق دهد.


علل گرايش جوانان به موسيقي غربي ودوري ازموسيقي اصيل ايراني
آن چيزی که باعث علاقه جوانان به موسيقی غربی شده نه فقط هيجان و يا شادی صرف است بلکه شايد يکی از دلايل آن توع نگاه غرب به موسيقی است. يک نوع نگاه پويا و خلاق. وجود سبکهای مختلف موسيقی ،تلفيق آميزه های مختلفی از فرهنگ غرب و شرق و پيدايش سبكهای جديد و اهميتی كه به نوآ وری در زمينه موسيقی داده ميشود. موسيقی هم مانند هر هنر ديگر برای بقا به نوعی آزاد انديشی و فضای باز برای جولان دادن نياز دارد. موسيقی ايرانی چنين فضايی را در اختيار نداشته صرفا در يك فضای بسته زندانی شده و لاجرم دچار ركود و تكرار شده. اما دنيا عوض شده شكل زندگی ها فرق كرده ، ارزشها عوض شده ، دغدغه های انسان معاصر فرق كرده پس موسيقی اش بايد فرق كند .

او موسيقی ای را ميخواهد كه رابطه او را با اين دنيا ، دغدغه هايش و آدمهای اطرافش بيان كند ، لحظه ای از زندگی او را با تمام نگرانی هايش ، عشقهايش ، شاديهايش و غمهايش بيان كند.انسان معاصر هم نگران است و هم سركش ، هم ناميد است و هم جستجوگر، در ميان شتاب آرزومند لحظه ای آرامش است، و در ميان سكوت مرگبار در آرزوی فرياد. و بدين گونه است كه موسيقی غربی كه همگام با زندگی معاصر پيش ميرودبا متاليكا، پينك فلويد،....جای خود را باز ميكند.اين بعد معنايی موسيقی بود .

در بعد زيبا شناختی هم كه يكی از عوامل مهم همان نوآوری و نگاه خلاق است. در غرب موسيقی به نوعی مرز شكنی رسيده است يك جور ادغام موسيقايی ، گرفتن ايده از ديكر فرهنگها ، تلفيق موسيقی هند ، موسيقی های آيينی آفريقا، موسيقی اسپانيا،تم هايی از موسيقی عربی گروه موسيقی سنتی اروپايي،....و تمام فرهنگهايی كه غرب در طی دورانهای مختلف از آنها تاثير پذيرفته،از موسيقی غرب موسيقی اي ساخته اينچنين غنی. كاری كه ما هم ميتوانستيم انجام بدهيم ولی مانند هميشه نديدن واقعيات ، تعصبات بی جا و عدم تسامح و آزاد انديشی در هضم فرهنگهای مختلف باعث عقب ماندگی ما در اين زمينه شده است. بنابراين درجامعخ كنوني ما اينگونه به نظر مي رسد كه نسل جوان امروز يعني ما كشش و جاذبه خاصي نسبت به موسيقي غرب دارد و از طرفي نسبت به موسيقي سنتي ايران داراي دافعه يا حداقل بي تفاوت است. دلايل واضح و روشني را مي توان براين امر دخيل دانست كه به اختصار گفته ميشود.

اولين مطلب مسئله تبليغات است. رسانه هاي غربي سهم بالايي از تبليغات خود را به ترويج موسيقي اختصاص مي دهند در صورتي كه در ميان رسانه هاي رسمي و قانوني ما چنين مسئله اي رخ نمي دهد! واين مسئله باعث بوجود آمدن فقر فرهنگي نسبت به موسيقي سنتي ايران گرديده. مسئله دوم اختصاص وقت و سرمايهايست كه غربي ها براي گسترش مرزهاي موسيقي خود ميكنند. غربي ها همواره در حال تغيير وتحول و تلفيق انواع موسيقي هاي خود هستند و اين يعني "ساختار شكني"!چيزي كه جوان به دام افتاده در زندگي روزمره ماشيني امروز به آن نياز دارد. و همين امر دليل گرايش عده اي ازافراد به موسيقي هايي به ديد ما نامتعارف مي باشد. متاسفانه پيشرفت و گسترش (چه صوتي و چه جغرافيايي) موسيقي سنتي ايران به كندي انجام ميشود. و فقط همان چند نفر انگشت شمارند كه ابداع وتغيير اساسي را به مثابه ضربه به اين موسيقي تلقي نمي كنند. به مفهوم ديگر نبرد معروف سنت و مدرنيته در اين عرصه نيز خود نمايي مي كند. به نظر مي رسد كه موسيقي سنتي ما در حال مرگ تدريجي است !

موسيقي ملي ما هيچ وقت از بين نخواهد رفت . فقط ممكن است در دوره اي ارتباط كمتري با آن برقرار شود كه آن هم به نوع ارايه موسيقي سنتي برمي گردد و نبايد آن را به خود موسيقي سنتي نسبت داد و البته اين موضوع تا حد زيادي طبيعي است . معمولاً در هر دوره اي به علت شرايط خاص ، نوعي از موسيقي رونق بيشتري پيدا مي كندو از طرفي همواره جمعيت جوان تعيين كننده خواست هاي جامعه هستند و اين قشر اكنون به علل خاصي اقبال عمومي‌‏ بدين موضوع ندارد ؛ از طرفي بايد توجه داشت كه به علت استيلاي رسانه ها و كم شدن فاصله كشورها موسيقي جوانان در تمام دنيا به هم نزديك است ، يعني جوانان دنيا به نوعي « زبان مشترك » در موسيقي دست يافته اند. البته در عين حال موسيقي ملي هر كشور جايگاه خاصي براي خودش دارد و همه طبقات با آن پيوند دارند ، بنابراين نبايد استقبال از انواع ديگر موسيقي را به معناي قطع اين ارتباط دانست.

راههاي برقراري ارتباط بين موسيقي اصيل وجوانان
ناچاريم براي ارايه موسيقي سنتي خود ، به يك سري راهكارهاي تازه دست بزنيم و با استفاده از روش ها و تكنيك هاي موسيقي ايراني، اشكال جديدتري از موسيقي سنتي را ارايه كنيم. موسيقي سنتي ما مي‌‏تواند به عنوان يك جان مايه براي خلق آثار جديد و نو آوري هاي جديد استفاده شود . يعني ريشه بايد همان باشد و شاخ و برگ هاي جديدتري به آن داد. در يك كلام بايد به دنبال توليد فرهنگ و خلاقيت هاي تازه باشيم ؛ زيرا با تكرار گذشته نمي توان حيات موسيقي را تضمين كرد.


اگر چه در ارتباط با ناگزيري از جهاني شدن، پذيرفتني است ؛ اما به نظر مي رسد كه اين موضوع احتمال غلبه فرهنگي را به همراه خواهد داشت...
به هيچ عنوان نبايد از اين مسأله به عنوان غلبه فرهنگي ياد كرد ، اگر ما هم در دنيا حرفي براي گفتن داشته باشيم ، آن وقت ارتباط فرهنگي جاي خود را به غلبه فرهنگي خواهد داد و اين امكان پذير نيست مگر آنكه " خلاقيت " را حفظ كنيم ، يعني خلاقيت اساس كاري است كه مي شود در ارتباط ، از آن بهره برد.


موسيقي سنتي ما پيوند ديرينه و نا گسستني با كلام و شعر دارد و به هيچ عنوان نمي توان از ادبيات به عنوان يك عامل ضربه زننده به موسيقي ياد كرد ؛ بلكه برعكس، راز و رمز ماندگاري موسيقي ما تا امروز پيوندش با ادبيات بوده است . بنابراين شخصي كه در زمينه موسيقي فعال است بايد با ادبيات كشورش آشنا باشد و اين عامل مي‌‏تواند در پويايي كار تأثير بگذارد . بسياري از آثارخلق شده به علت نا آشنايي و عدم پيوند با ادبيات ، ناقص است ؛ زيرا دانستن هجاهاي يك شعرو موسيقي دروني كلام در تنظيم يك موسيقي و توليد كارهاي با كلام فاكتور بسيار مهمي است . نبايد فراموش كرد كه همواره مهم ترين وسيله انتقال احساسات در دنيا ، موسيقي كلامي است و توجه به تأثير گذاري اين كار حكم مي‌‏كند تا در اين زمينه جدي‌‏تر عمل كنيم.


خلاقيت بيش از هر چيز استعداد و جوهره خلاقه مي‌‏خواهد . علاوه بر آن بايد از دانش و اطلاعات موسيقي نيز بهره برد . اطلاع از علم موسيقي ذهنيت را باز مي‌‏كند و افق هاي دورتري را فراروي آهنگ ساز قرار مي‌‏دهد كه در نتيجه مي‌‏تواند كارهاي بهتري با ظرفيت موسيقي ملي انجام دهد.
مسأله ديگري كه در موسيقي ملي ما به چشم مي خورد ، آن است كه به نظر مي‌‏رسد موسيقي ملي ما ، يك موسيقي " خواننده محور" است و همين استيلاي آواز ممكن است لطماتي به آن وارد سازد .در همه جوامع ، موسيقي با خواننده آن شناخته مي‌‏شود به خصوص در انواعي از موسيقي روز. موسيقي با كلام- كه شكل رايج آن در گذشته و امروز موسيقي بومي و محلي است- همواره در دنيا مطرح ترين سبك موسيقي بوده و به همين علت سير تكاملي خود را طي كرده است ( اگر چه بعدها خواننده در شكل عمومي حذف و موسيقي چند صدايي نيز باب شده است ).

اما موسيقي ما يك موسيقي تك صدايي( مونوفوني ) است و بنابراين از جهت ملودي شايد ظرفيت مانور چنداني نداشته باشد ، زيرا در آن بيشتر ملودي محور قرار داده مي شود و اكنون بسياري از موسيقيدان هاي ما نيز با چند صدايي كردن موسيقي سنتي مشكل دارند ، در حاليكه در صورت انجام اين كار موسيقي زنده تر و پويا تر خواهد شد . البته موسيقي ( مونوفوني ) خود داراي زيبايي هايي است كه مي‌‏تواند جايگاه ويژه خود را داشته باشد و حتي موسيقي چند صدايي نيز واجد آن جوهره و جذبه هنري نيست ، عليرغم اين ويژگي موسيقي ما زيربناي مستحكمي دارد و نغمه‌‏هاي فاخر و ارزشمندي از سال هاي ديرين بر جاي مانده است كه مانند نگين ارزنده‌‏اي مي‌‏تواند در ساخت آثار موسيقيايي به كار گرفته شود و ماندگاري و شأن آن را حفظ كند ، بنابراين آ واز في حد ذاته مشكلي براي موسيقي نيست . خواننده نيز مانند يك ساز در موسيقي نقش دارد كه بنا به علت كلامي بودن موسيقي سنتي ما نقش آن پر رنگ تر است ، يعني كلام روي صوت خواننده سوار مي شود و پيام را منتقل مي‌‏كند .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید