بخشی از مقاله

فاطمه مولود بهشتی


مقدمه:
))فاطمه زهرا(ع)زنی بود که در حجره ای کوچک وخانه ای محقر،انسانهایی تربیت کردند که نورشان از بسیط خاک تا آن سوی افلاک واز عالم ملک تا ان سوی ملکوت اعلی می در خشد)).
امام خمینی(ره)
تاریخ بشریت گواه بر این حقیقت است که همواره دو گروه ((حق و باطل))،((مؤمن و مشرک)) و ((مظلوم و ظالم)) در مقابل هم قرار داشته اند؛ سلاح و ابزار گروه حق،((ایمان،حقیقت و صداقت))و سلاح و ابزار گروه باطل،((تهدید،تطمیع و فریب)) بوده است. نمونه های بارز از صف آرایی این دو گروه ،در تاریخ یکهزار و چهارصد ساله اسلام به چشم می خورد؛ زر اندوزان و دنیا طلبان که گسترش اسلام را به زیان خود می دیدند، با تمام توان و با تمسک به زور و فریب، در مقابل عده ای خدا پرست که جز خدا نمی گفتند و جز او سر تسلیم بر دیگران فرود نمی آوردند، قد علم کرده و با شکنجه و آزار مسلمانان و حتی شخص پیامبر(ص) مانع ادامه راه ایشان می شدند؛ اما اراده الهی بر این قرار گرفته بود که آنان طرفی نبسته و بالاخره گروه حق پیروز شود.


نگاهی گذرا به تاریخ صدر اسلام نشان میدهد که چگونه همانانی که سد راه اسلام و گسترش آن بودند و با مسلمانان و پیامبر(ص) دشمنی دیرینه داشتند، به سرعت رنگ عوض کرده و جبهه ای جدید در مقابل پیش کسوتان اسلام و مبارزه تشکیل دادند؛ آنان این بار به نام اسلام و با تمسک به قرآن و پیامبر(ص) تیشه به ریشه و اصل اسلام می زدند و بنای انحرافی را پایه ریزی کردند که تا قرنها، مسلمانان چوب آن را خوردند و می خوردند؛ و اینها همه نشأت گرفته از حوادثی است که پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) اتفاق افتاد.
وظیفه مؤمنین و مسلمانان خالص در مقابل این جبهه گیری جدید، ارشاد مردم و امر به معروف و نهی از منکر در حد توان و نیز دفاع از حریم امامت و ولایت بود که در این مهم، فاطمه زهرا(ع) بیشترین نقش را ایفاء نمود.


پشتیبانی از امیر مومنان (ع) دز مقاطع حساس،ارائه خطبه های غرّاء و آتشین، افشای چهره نفاق و دورویی، یادآوری مسلمانان به آیات قرآن و سفارشات پیامبر(ص) و.... همه وهمه از تلاشهای بانوی بزرگ اسلام در مقابله با این انحراف عظیم بوده است. آشنایی و اشنا نمودن افراد با روش و سیره عملیاهل بیت عصمت و طهارت (ع) وظیفه ای است که بر عهده علماء و محققین گذارده شده و آنان باید در رساندن پیام عدالتخواهی آن
آن بزرگواران به همگان، تمام سعی و کوشش خود را مبذمل دارند.


- فاطمه مولود بهشتی :
حضرت فاطمه (ع) هدیه ای است الهی که خداوند متعال بر بشریت ارزانی داشته است. در روایات علمای بزرگ شیعه و اهل سنت آمده است که انعقاد نطفه ی حضرت زهرا به فرمان خداوند تبارک و تعالی و با میوه ای بهشتی انجام افته است.در اینجا به پاره ای از این روایات اشاره می کنیم:


عایشه نقل کرده است که رسول خدا می فرماید )) :هنگامی که به آسمانها بالا رفتم داخل بهشت شده و در برابر درختی از درختهای بهشت رسیدم که بهتر از آن درختی در آنجا ندیده بودم و برگهایش از هر درختی زیباتر و میوه اش بهتر بود،پس میوه های آن درخت را چیده و خوردم وآن میوه به صورت نطفه ای در صلب من قرار گرفت و فاطمه ثمره ی آن است)).
حضرت رسول اکرم می فرماید: جبرئیل سیبی از بهشت برای من آورد و من آن را خوردم و با خدیجه همبستر شدم و خدیجه به فاطمه حامله شد.


عایشه می گوید که به رسول خدا عرض کردم :((ای رسول خدا! چگونه است که هروقت فاطمه پیش تومی آید او را چنان می بوسی، زبان در دهانش می نهی که گویا می خواهی عسلی را بخوری؟))
فرمود: ((آری ای عایشه! هنگامی که مرا به آسمان بالا بردند جبرئیل مرا وارد بهشت کرد و سیبی به من داد و من آن را خوردم و همان به صورت نطفه ای در صلب من قرار گرفت و چون به زمین آمدم با خدیجه نزدیک شدم ، فاطمه پدیدار گشت. و به همین خاطر او (حوراء انسیه) است و هرگاه اشتیاق به بهشت پیدا می کنم ، فاطمه را می بوسم.))
علی بن ابراهیم قمی نیز در تفسیر خود از امام صادق روایت کرده است که : رسول خدا فاطمه را بسیار می بوسید، عایشه از این کار ناراحت شده و بر حضرت ایراد کرد، رسول خدا فرمود: (( ای عایشه !هنگامی که به معراج رفتم داخل بهشت شده و جبرئیل مرا نزدیک درخت طوبی برد و از میوه ان به من داد و من از آن خوردم و به صورت نطفه ای در پشتم قرار گرفت و چون به زمین آمدم و با خدیجه مواقعه کردم و او به فاطمه حامله شد و من هر زمان فاطمه را می بوسم بوی درخت طوبی را استشمام می کنم)).

 

سخنان حضرت زهرا (ع) در بستر مرگ
چون بیماری بر زهرا سخت کارگر شد ، روزی ، بانوان مهاجر و انصار به رسم عیادت ،به دیدن او آمدند و از حالش پرسش کردند . زهرا در پاسخ ایشان گفت : (( از حالم می پرسید ؟ بدانید در حالی اوفتاده ام که از دنیای شما سخت بیزار و از مردانتان بسیار متنفرم ؛ زیرا که ایشان را به آزمایش ها بیازمودم و چون شایستگی از آنان ندیدم ، به دورشان افکندم و امید از آنان ببریدم و پس از کاوشی که در اعماقشان کردم ، نفرتشان را به دل گرفتم که چه زشت است ، آدمی ، چونان شمشیری دم شکسته ، نابرا و بی حاصل شود و پس از آن همه کوشش و تلاش جدی ، به بازیچه نشیند . آن کس که وجودش بیهوده و بی اثر شود و از نوک نیزه ی خویش ، در پریشان کردن دشمنان کار نگیرد ، به تلون مزاج و عقیدت دچار آمده و از هوی و هوس ، به لغزش درافتد ؛ که چه بدآینده ای برای خود پایه ریزی کرده اند که خداوند برایشان خشمگین شده و در شکنجه و عذاب بی پایان گرفتار خواهند آمد . چون چنین دیدم ، به ناچار زمام کار را به گردن خودشان رها کردم و بال این امر را به دوش خودشان نهادم و ننگ و عار آن را بر دامن خودشان گذاشتم که به مجازات اعمال بد و کردار تباهشان ، گوش و بینی بریده شوند و جزا و پاداش بد کرداری خویش ببینند و از رحمت حق ، دور و مهجور شوند .


وای بر این مردمان که چگونه رهبری و زمامداری را ، از آن کس که شایسته ی این مفام و سزاور این امر بود و چونان کوهی استوار پایگاه رسالت و پایه های مستحکم نبوت و هدایت محسوب می شود ، منحرف کردند و آن را از مهبط روح الامین و دانای به مسائل دنیا و دین باز گردانده و دور ساختند . لیکن بدانید که این کار ، زیانی آشکار و خسرانی جبران ناپذیر به بار خواهد آورد .
آخر ، چرا از ابوالحسن ناراحت و دلزده شده اند ؟ از شمشیر آخته اش ، یا از بی باکی ها و بی پروایی ها که نسبت به جان و زندگی خویش داشت یا ازآن یورش های سهمگین که بر صفوف تبهکاران می برد و یا از آن پایداری ها و پافشاری ها که در زاه حق می کرد ، که در کار خدا در برابر هیچ نیرویی سر تمکین فرود نمی آورد ؟ از کدام اینها و به چه سبب ، دست از او برداشتند ؟ به خدا سوگند ! اگر زعامت را در دست علی رها می کردند و او را بر خویشتن امیر و فرمانروا می ساختند ، هر کس که در برابر حق آشکار ، سر تسلیم نداشت ، به راه می آورد و به تمکین از صواب و مصلحت وادراش می کرد . به خدا که اگر مانع نمی شدند ، زمانی که پیامبر خدا(ع) به پیش علی افکنده بود ، بردارد و اختیار امر را در دست گیرد ملت را هم چون کاروانی نرم و سبکبار به پیش می راند ، آن سان که نه بر مرکوب صدمه رساند و نه رونده به زحمت درافتد و نه راکب قدم منحرف نهد . مردم را به چشمه های آب خوشگوار و زلال و فراوان رهبری می کرد . چشمه هایی که جویباران آن لبریز و سرشار و کرانه هایش پاک و پاکیزه باشد و پس از سیرابی ، بازشان می گردانید ؛ در آشکارا و نهان پندش می داد و موعظتشان می کرد . بی آنکه در برابر کار خود کم و یا زیاد به کسی چشم انتظاری داشته باشد و یا از نعم این جهان بهره خواهد ، مگر به همان قدر که تشنه ای عطش خود فرو نشاند و یا گرسنه ای سد جوع از خود کند . آن گاه بود که زاهد از ریاکار و راستگو از دروغپرداز از ممتاز می شد . و اگز شهرنشینان و ساکنان قریه ها ایمان می آوردند و تقوی پیشه می کردند ، ما نیز درهای برکات آسمان و زمین را به روی ایشان می گشودیم ، لیکن حقایق را دروغ شمردند و ما هم ایشان را فرو گرفتیم و دربرابر آنچه که از بدی ها کسب کرده اند مواخذه کردیم .
از این گروه ، آنها که ستم پیشه کردند ، نتایج بد آنچا کردند ، به ایشان خواهد رسید و از تحت قدرت خداوند ، توانایی بیرون شد نشان نیست .
بیایید و بشنوید ، بشتابید و بنیوشید که اگر در جهان دیرمانی ، شگفتی ها خواهی دید . لیکن از همه شگفت انگیزتر ، کار و گفتار این مردم است . کاش می دانستم که به کجا پناهنده شده اند و به چه دلیلی استناد و استدلال دارند و بر چه پایه ای تکیه گاه ساخته وبه کدام رشته چنگ زده اند و از کدام ذریه ، پیش افتاده و نزد ایشان ، اظهار خبر و تجربه داری می کنند ؟(( چه بدمولا و رهنمایی برای خود برگزیده و چه بدیار و مددکاری انتخاب کرده اند و چه بد معاوضه و مبادله ای ستمکاران راست !
عقب افتادگان را بر پیشروان مقدم داشته و ناتوان را بر نیرومندان برگزیده اند . با این کار ، دماغ خود را به خاک بدبختی و مذلت ساییده اند ، آنها که بد کرده و به تصور خود ، کار نیک انجام داده اند : آگاه باشید که اینان مفسدان و تبهکاران ولیکن شعور تشخیص خویش از دست داده اند . وای بر آنها ! آیا آن کس که به حق ، راهنما و راهب است ، کار رهبری و پیروی را سزاوارتر ، یا آن کس که تا راهش ننمایند ، خود راه نمی شناسد ؟شما را چه شده و چگونه چنین داوری می کنید ؟
اما به جان خودم که نطفه ی فتنه در خاطرها منعقد شده ، اندکی بباید تا این آبستن فرزند آرد ؛ آن گاه ، وقت آن است که به جای شیر ، از پستان روزگار خون بدوشید و قدح ها لبریز از خون تازه و زهر کشنده کنید ، آن جاست که بدکاران و خرابکاران را جز از زیان ، سودی نباشد . و آن گاه است که آیندگان ، سرانجام شومی که پیشینیان طرح و اجرا کرده اند بیابند ،

اینک دل خود به دنیایی که دارید ، خوش کنید و به نزول بلاها و فتنه ها مطمئن سازید که شما را به شمشیرهای بران بشارت و به قدرت های جبار و متجاوز حوالت باد . که هرج و مرج کامل بر جامعه سایه اندازد و استبداد و خود سری بر مردم حکومت کند وبیت المالتان را بجز اندکی ، غارت کنند و کشته هاتان را به ستم بدروند . دریغا بر شما ! به کجا افتادید ؟ که دیده هاتان از دیدار حقایق نابینا مانده است و آیا ما را توانایی آن هست که شما را به آنچه باید واداریم . در حالیکه شما ، خود در آن ، به کراهت می نگرید ؟))

خطبه حضرت زهرا(ع) در مسجد النّبی(ع):
این خطبه ، گذشته از کتابهای شیعه در بسیاری از کتب اهل سنت خاصه کتاب بلاغات النساء احمد بن ابی طاهر بغدادی وشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید و دیگر کتاب ها آمده است .
اهل حدیث و تاریخ این گونه نقل کرده اند که فاطمه (ع) جامه اش را پوشید در حالی که زنان بنی هاشم اطرافش را گرفته بودند از خانه بیرون آمد و با ابهت و شوکتی تمام گام برمی داشت همچنان که رسول خدا (ص) راه می رفت تا بر ابوبکر درآمد ، و اطراف ابوبکر را مهاجر و انصار گرفته بودند .


در این وقت پرده ای سفید آویختند و فاطمه پشت پرده قرار گرفت ، و در آغاز سخن ، فاطمه غرق در اندوه و مصیبت بود چنان ناله ی جانسوزی از دل برکشید که صدای مردم بی اختیار از شنیدن ناله ی فاطمه به گریه و شیون برخاست .
دختر رسول خدا (ص) که چنان دید مدتی دراز ساکت شد تا مردم آرام شوند آن گاه شروع به سخن کرد و چنین گفت :(( سخن خود را به حمد و ستایش کسی می آغازم که از هر موجودی به ستایش منتگزاری و مجد و عظمت سزاوارتر است ، خدای را به نعمت هایش ستایش می کنم و بر توفیقی که در زاه سپاس گوییش به ما عنایت فرمود سپاس ، می گویم و بر مواهبی که به ما ارزانی داشت ثنا می گویم .


ستایش بر همان نعمت های بی منتهایش که بر ما آغاز کرد و واهب کامله اش که بر ما احسان فرمود ؛ و منت های کریمانه اش که پی در پی بر ما ارزانی داشت .
نعمت هایی که به شماره در نیاید ، و از فزونی قابل جبران و تکرار نیست ، و پایان آن از ادراک بیرون ، از بندگان خواسته تا از طریق سپاسگزاری که خود سبب افزون شدن نعمت هاست آنها را برایشان مستدام دارد ؛ و حمد و ثنایش را کنند تا نعمت ها را بر آنان توسعه دهد ؛ و باز هم آنها را به دخواست همانند آن نعمت ها وادار کرده است .
گواهی می دهم که معبودی جز خدای یگانه نیست . یکتایی که شریکی ندارد ، یهنی همان کلمه ی مقدس که اخلاص ، روح و حقیقت آن قرار داه شده ، و دل ها به آن حقیقت پیوند خورده و گواهی دهد ، و با اندیشه و تفکر و خرد و عقل معنای صحیح آن را روشن سازد .


آن خدای یکتایی که با چشم دیده نشود و با زبان نتوان وصفش کرد و چگ.نگیش در وهم نگنجد . موجودات جهان را از عدم و بدون هیچ ماده ی اصلی به وجود آورد و به آنها جامه ی هستی پوشانید و بدون الگو و نمونه ای آفرید ، بلکه آن را به قدرت خویش هستی داد و مشیت خود خلق کرد ، بی آنکه نیازی به آفریدن آنها داشته باشد ، و یا فایده ای در تصویرشان برای خویش بجوید ، جز آنکه خواست تا حکمتش را آشکار سازد و اطاعتش را تذکر دهد ، و قدرتش را اظهار کند . بندگانش را به عبودیت وادارد ، و دعوت خود را عزیز و نیرومند گرداند .
آن گاه برای طاعت پاداش مقرر داشت و برای عصیان و نافرمانی کیفر وضع فرمود تا بندگان را از خشم و انتقام خود باز دارد و به سوی بهشت جاویدان سوق دهد .
و گواهی می دهم که پدرم محمد بنده و رسول خداست و او را پیش از آنکه به پیامبری بفرستد برگزید ، و قبل از آنکه او را بیافریند نامش را یاد کرد ، و پیش از بعثت انتخابش کرد ، در آن زمان که خلایق در عالم غیب پنهان ، و در پس پرده های هولناک ( ظلمت ) مستور ، و به آخرین سرحد عدم مقرون بودند .


و این به آن جهت بود که خدای تعالی به آیندۀ امور دانا بود ، و به پیشامدهای روزگار احاطۀ کامل داشت و به جایگاه های مقدور و عارف و آگاه است .
اراده فرمود تا محمد (ص) را مبعوث گرداند ، برای کامل کردن امر خود ، و به علت تصمیم قطعی برای اجرای حکم انفاذ مقدورات حتمی اش ، و چون بیامد مردم را مشاهده کرد که در دین پراکنده و به آتش کفر ( یا آتش پرستی ) دل بسته ، به پرستش بت ها کمر بسته اند ، خدای یکتا را انکار می کنند در صورتی که در دل معترف و گواهند .
در چنین وضعی بود که خداوند به برکت وجود پدرم ، محمد (ص) تاریکی ها را به روشنی مبدل فرموده ، و پرده های نادانی و جهل را از دل ها به یکسو افکند ، و ابرهای اشتباه و سرگردانی را از جلوی چشم ها برداشت و برای هدایت مردم ه پا خواست و آنان را از گمراهی نجات بخشید و از کوری بینا کرد ، و به آیین محکم اسلام راهنمایشان نمود و به راه راست دعوتشان فرمود .


آن گاه خدای تعالی با کمال رأفت و مهربانی و اختیار و رغبت او را از این جهان برد و به این ترتیب ، پدرم از رنج و تعب این دنیا آسوده شد ، و هم اکنون فرشتگان نیکوکار و رضوان پروردگار غفار او را در برگرفته ، و در مقام قرب ومجاورت خدای جبار به سر می برد .
درود خدا بر پدرم ، آن پیامبر بزرگوار الهی و امین و برگزیدۀ او از خلقش باد ! (( والسلام علیه و رحمّه الله و برکاته ! ))

فاطمه اطهر(ع) در این وقت متوجه اهل مجلس شد و آنان را چنین مخاطب ساخت
اکنون شما ای بندگان خدا ! نمایندگان امر و نهی خدا و حاملان دین او و آنچه به پیغمبر (ص) وحی شده هستید و بر خودتان امین بودهخ ومأمور به رسانیدن این دین به امت ها و مردمان دیگر هستید .


رهبر واقعی شما پس از او که پیغمبر درباره اش با شما عهد بست و پس از خود به جای گذارد ، کتاب ناطق خدا و قرآن و صادق است ؛ و نوری است درخشنده و روشنایی فروزان ، بصیرتش روشن ، و آنچه در درون دارد ( از متشابهات برای اهلش ) منکشف و واضح ، و ظواهرش آشکار و هویداست .
پیروانش مورد غبطۀ دیگران اند و تابعان خود را به سوی بهشت رهبری می کند ، و گوش فرا دادن به دستوراتش انسان ها را به نجات و سعادت می کشاند .
حجت های نورانی حق به وسیلۀ او به دست آید و واجباتی که تفسیر شده و محرماتی که بندگان را از آن بر حذر داشته و براهین کافی و مستحبات و مباحات و دستورهای واجبی که مقرر فرموده همگی با یاری وی تحصیل شود .


خدای تعالی ایمان را برای شما وسیلۀ تطهیر از شرک قرار داده است و نماز را برای جلوگیری از تکبر ، و زکات را وسیله تزکیۀ نفس و زیادی روزی ، و روزه را برای به ثبوت رساندن مراتب اخلاص ، و حج را وسیله ای برای استوار ساختن بنیان دین ، و عدالت را سببی برای انتظام و نزدیکی دل ها ، و اطاعت و پیروی از ما خاندان را وسیلۀ نظام ملت ، و رهبری و امامت ما راسبب جلوگیری از اختلاف و پراکندگی ، و جهاد را وسیله ای برای عزت و سربلندی اسلام ، و صبر بردباری را مایۀ استحقاق پاداش .
امر به معروف را برای مصلحت حال عموم ، و نیکی به پدر و مادر را سپری برای جلوگیری از خشم الهی قرار داد .
صلۀ رحم را وسیلۀ به تأخیر افتادن عمر و تکثیر نفوس گردانید و قصاص را مقرر فرمود تا خون مردم محفوظ بماند .


وفا به نذر از وسایل آمرزش قرار داد و به منظور جلوگیری از کم فروشی دستور داد تا پیمانه و وزن را کامل دهند ، و از شرابخواری منع فرمود تا از پلیدی و آلودگی جلوگیری کند .
بندگان را وادار کرد تا از تهمت زدن و نسبت زنا دادن ( به زنان پاکدامن ) خودداری کنند که گرفتار لعنت و دوری از رحمت حق نگردند .
به ترک سرقت و دزدی دستور داد تا عفت نفس داشته باشند و برای ایجاد اخلاص در بندگی شرک را حرام کرد .
از خدای یکتا به آن گونه که شایسته اوست بترسید ، و به حال اسلام و تسلیم در برابر حق بمیرید و فرمان خدا را در امر و نهی او اطاعت کنید ، که تنها بندگان دانشمند و عالم خداوند هستند که از وی می ترسند .

 

آن گاه سخنان حکیمانه و آتشین خود را دنبال کرد و فرمود :
ای مردم نیک بدانید که من فاطمه ، و پدرم محمد (ص) است ، هرچه می گویم پایان و آغازش یکی است و به غلط سخنی نمی گویم ، و در کاری که انجام می دهم خطا نیست .
ببرای شما پیغمبری از خودتان آمد که از رنج بردنتان رنج می برد ، و به شما علاقمند ، و نسبت به مومنان دلسوز و مهربان بود .
ای مردم اگر نسبت آن پیغمبر را بجویید و بخواهید او را بشناسید او پدر من است نه پدر زنان شما ، و برادر و پسر عموی من است نه برادر شما ، و چه پرافتخار است این انتساب . درود خدا بر او و خاندانش باد !


پیغمبر خدا رسالت خویش را به خوبی انجام داد و مأموریت خود را در اندرز وبیم دادن کافران به وضوح ابلاغ فرمود ، و از طریقۀ مشرکان روی برتافت ، و ضربۀ محکمی بر پس گردن هاشان زد ، و گلوهاشان در هم فشرد ، و از طریق حکمت و اندرز نیکو ، مردم را به راه پروردکگار خود دعوت کرد .
بت ها را در هم شکست ، و سرهای متکبران را فرو افکند تا وقتی که گروه متشکل آنها پراکنده و متفرق شدند و تاریکی های شرک و جهل برطرف شد و حق آشکار گردید . زبان رهبر دین گویا شد و زمزمه های شیاطین خاموش گردید . پیروان نفاق نابود و گروه های کفر و اختلاف ( که بر گوهر ایمان بسته بود ) گشوده شد . و شما به همراهی جمعی از مردمان پاک و اهل تقوی و عبادت ، کلمۀ اخلاص ( وشهادتین ) را بر زبان جاری گردید .


در آن زمانی که بر لب پرتگاه آتش دوزخ بودید ، و ( از کمی افراد و نداشتن نیرو ) همانند جرعه ای برای شخص تشنه و لقمه ای برای انسانی گرسنه ، و پشتۀ آتشی بودید برای کسی که شتابان به ئنبال آتش بیاید ، و پوسته لگدکوب قبایل بودید .


( برای رفع عطش ) آب های متفعن را که به بول و سرگین شتران ممزوج بود می آشامیدید ، و ( برای سد جوع ) از پوست حیوانات قوت خود را تهیه می کردید ، پیوسته در حال ذلت و خواری به سر می بردید و ترس آن داشتید که مردم از اطراف ، به شما حمله ور شوند .


تا اینکه خدای تعالی پس از همۀ این بدبختی ها شما را به برکت ظهور محمد (ص) نجات بخشید با اینکه پدرم با شجاعان روزگار و گرگان عرب و سرکشان از اهل کتاب ( یهود و نصاری ) در گیر و گرفتار بود . و هرگاه آتشی برای جنگ روشن کردند خدای تعالی آن را خاموش کرد . هر گاه سرکرده ای از شیاطین سر بر می داشت و یا فتنه ای از سوی آنان دهان خود را باز می کرد . پدرم برادرش علی (ع) را به کام آنان می انداخت ( و به دفع و سرکوبی آنها می فرستاد ) و او نیز – یعنی علی – از ان مأموریت های خطرناک باز نمی گشت تا شعلۀ سوزان آن آتش را با آتش شمشیر برّان خود خاموش سازد .


در راه خدا آن همه رنج و تعب را بر خود هموار می ساخت ، و در انجام دادن فرمان الهی نهایت کوشش را داشت او از همه کس به پیغمبر نزدیکتر ، و سرور اولیای الهی بود ، کوشا و خیر خواه ، جدی ، ساعی و شما در همان احوال در آسایش و رفاه خوشحال و خندان و در کمال امنیت زندگی می کردید و انتظار برگشت کار ما را داشتید گوش به زنگ خبرهای ناگوار دربارۀ ما بودید . از روبه رو شدن با دشمنان خودارری کردید و از میدان کارزا گریختید .


این بود وضع رقتبار شما ، و این هم خدمتی بود که ما خاندان ، روی وظیفۀ الهی و انسانی نسبت به شما انجام دادیم ، و این همه عزت و شوکت از این راه نصیب شما شد .
اکنون که خدای تعالی پیغمبر خود را به منزلگاه پیامبران و جایگاه برگزیدگان ( و سرای جاویدان ) انتقال داد ناگهان کینه های درونی و دو رویی شما آشکار شد ؛ و جامۀ دین فرسوده شد ، گمراهان بی صدا به صدا درآمده و گمنامان فرومایه سربرداشتند ، و نعرۀ شتر اهل باطل بلند شد و دم بجنبانید .


شیطان سرش را از مخفیگاه بیرون آورد و شما را به سوی خویش دعوت کرد ؛ و دید که شما بلادرنگ دعئتش را پذیرفتید و چشم به راه فریبکاری او هستید .
حرکتی به شما داد و دید چه خوب به حرکت درآمدید و چه چالاک ، شما را به خشم واداشت خشمناک شدید .


و ( در نتیجه ) داغ ( ملکیت و تصرف ) بر شتری زدید که از آن شما نبود و در غیر آبشخور خود آن را فرود آوردید ، و با اینکه هنوز رحلت پیغمبر (ص) چیزی نگذشته بود و زخم دل ما بهبود نیافته و جراحت آن مصیبت بزرگ التیام نیافته بود ، و جنازۀ پیغمبر (ص) دفن نشده بود ، شما به بهانۀ ترس از وقوع در فتنه ، خلافت را غصب کردید .


در این هنگام ابوبکر فهمید اگر اقدامی به مقع انجام ندهد ، سخنان فاطمه تاثیر خود را خواهد گذاشت و بساط خلافت را در هم خواهد پیچید . بنابراین از حربۀ عوام فریبی استفاده کرد و ضمن احترام و تکریم دختر رسول خدا (ص) و جایگاه رفیع خاندان رسالت سوگند یاد کرد که قصد از تصرف اموال حضرت (فدک) اطاعت از دستور رسول اکرم (ص) است . زیرا از حضرت ختمی مرتبت شنیده است که پیامبران از خود چیزی به ارث نمی گذارند و آنچه به ارث می گذارند تنها کتاب حکمت و علم نبوت است . من کاری را انجام داده ام که حضرت رسول اکرم (ص) دستور داده است و تمام مسلمانان نیز با من هم عقیده و همراه بوده اند . در اینجا فاطمه (ع) با چند جملۀ دیگر خطبۀ قبلی را کامل می کند . و می فرماید : (( سبحان الله ! چه عجب تهمتی به پیغمبر می زنید و چه نسبت ناروایی به او می دهید ، مگر ممکن است پیغمبر خدا برخلاف قرآن سخن بگوید ؟ رسول خدا (ص) هیچ گاه از کتاب روگردان نشده و با احکام و قوانین قرآن مخالفت نخواهد کرد ، بلکه پیوسته پیرو آثار قرآن و تابع سور و آیات آن بود ؟ آیا به راستی شما اجماع کرده اید که زور بگویید و به پدرم تهمت و بهتان بزنید ؟ و این بهتان و توطئه پس از مرگ او ، نظیر همان نقشه هایی است که در زمان حیات برای او طرح می کردید !


نفس های سرکش و هوس آلود شما کاری را برای شما جلوه داد و صبری نیکو باید و خدا بر آنچه توصیف می کنید نیکو تکیه گاهی است .
در اینجا ابوبکر گفت : (( هم خدا راست گفته و هم رسول خدا و تو هم که دختر پیغمبر هستی ... اما چه کنم این مردم بار خلافت را بر دوش من گذاشتند و همانها باید قضاوت کنند )) .
فاطمه با مشاهدۀ جمعیت دنیا پرست و منافق مجلس را ترک کرد . ابن ابی الحدید می گوید : (( از علی بن فاروقی پرسیدم آیا فاطمه در این ادعایی که داشت صادق بود ؟ )).
گفت : (( آری ))
گفتم : (( پس چرا ابوبکر با اینکه می دانست فاطمه راست می گوید فدک را به او نداد ؟))
استاد در اینجا تبسمی کرد و گفت : (( اگر ابوبکر آن روز فاطمه را تصدیق می کرد و بدون شاهد فدک را به او می داد فردا می آمد و خلافت را برای شوهرش ادعا می کرد و ابوبکر را از کرسی خلافت به زیر می کشید )) .

*بررسی سند خطبه:
خطبه های حضرت زهرا که در مسجد النّبی ایراد فرموده اند، در کتابهای مختلف و به اسناد گوناگون نقل شده است که اجمالاً یادآور می شویم:

1. بحارالانوارعلاّمه مجلسی:
در این بحث فدک بحاالانوار، مرحوم مجلسی ضمن فصلی مستقل فرموده:
((این خطبه از خطبه های معروف و مشهور است که شیعه و سنی آن را با سندهای گوناگون نقل کرده اند.)) آنگاه ایشان یادآور شده که این خطبه با اندکی اختلاف در کتاب((بلاغات النساء)) تألیف احمد بن ابی طاهر ذکر شده و نویسنده کتاب در جواب شبهه بعضی نسبت به سند خطبه گفته است:((بزرگان و مشایخ آل ابی طالب این خطبه را از پدران خود نقل نموده و به اولاد خود تعلیم می داده اند)).

2. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید:
ابن ابی الحدید در شرح خود بر نهج البلاغه، ذیل نامه حضرت علی(ع) به عثمان بن حنیف- آنجا که ذکر فدک می شود- این خطبه را از کتاب ((ثقیفه وفدک)) نقل کرده و چندین سند برای آن ذکر می کند. سپس ابن ابی الحدید متذکر می شود که این خطبه را از کتب شیعه نقل نکرده است،بلکه آن را از کتابهای اهل سنت نقل کرده و منظورش این بوده که مسأله ی فدک، یک مسأله شیعی نبوده، بلکه یک قضیه مسلّم و مهمی است که مربوط به همه ی مسلمانان می شود.
مؤلّف کتاب ((ثقیفه و فدک)) –ابی بکر احمد بن عبدالعزیز- سندهای زیادی را برای این خطبه نقل میکند و یکی از این سندها، سند ((عبداللّه بن حسن)) می باشد که به ((عبدالله محض)) معروف است.
عبدالّله محض، از باب اینکه سیادتش خالص بوده، به این نام مشهور شده است؛ او پسر ((حسن مثّنی)) و
حسن مثّنی هم پسر حضرت امام حسن مجتبی(ع) می باشد. مادر او نیز بنت الحسن (ع) می باشد؛روی این اساس چون او از دو طرف سیّد است، به او ((عبدالله محض)) می گویند.
((محمّد)) مشهور به نفس زکیه و ((ابراهیم)) هم که در زمان منصور قیام کرده و به دستور منصوربه شهادت رسیدند، از فرزندان او می باشند و عبدالله محض، خود نیز در زمان منصور زندانی شده ودر همان زندان از دنیا رفته است.

3.احتجاج طبرسی(ره):
کتاب دیگری که خطبه حضرت زهرا(ع) را نقل کرده، کتاب ((احتجاج)) تألیف مرحوم طبرسی می باشد که او هم خطبه را از عبدالله محض نقل می کند.

*کیفیت رفتن حضرت زهرا(ع) به مسجد:
((عبدالله بن حسن)) به إسناد خود از پدرانش روایت کرده است:
زمانی که ابوبکر و عمر تصمیم گرفتند که مانع از رسیدن فدک به حضرت زهرا(ع) شوند و این خبر به آن حضرت رسید: (آن حضرت خمار خود را بر سر شان پیچیدند.)
((خمار)) چیزی بود که زنان با آن سر و گردن و سینه خود را می پوشاندند و از روسریهای معمول که فقط روی سر را می گیرد بزرگتر بوده است؛ و آیه قرآن هم که می فرماید: روسری هایشان را طوری روی سر بیندازند که گردن وسینه نیز پوشیده باشد. اشاره به همین معنا دارد.
(وجلباب خود را بر تن نمودند.) :
جلباب،یعنی چیزی مانند غبا یا پیراهن عرب بلند که محیط بر بدن باشد و جمع آن ((جلابیب)) است؛بنابرین ((واشتملت بجلبابها))، یعنی : حضرت آن لباسی که روی لباسهای دیگر را هم می گرفت، به خود گرفته و بر تن نمودند.
(راه رفتن آن حضرت، از راه رفتن رسول خدا (ص) هیچ کم نداشت.)
در واقع این عبارت می خواهد بگوید : در عین حال، حضرت با همان وقار و متانت و عظمتی که پیامبر(ص) در هنگام راه رفتن داشته اند، حرکت می کردند و طریقه راه رفتن ایشان کمتر از راه رفتن پیامبر(ص) نبود.

*آماده شدن برای ایراد خطبه:
تا اینکه حضرت، وارد بر ابوبکر شدند؛ در حالتی که ابوبکر در جمع زیادی از انصار و مهاجرین و دیگر مسلمانان قرار گرفته بود.پس میان آن حضرت و مردم، پرده ای نصب شد. وقتی دیدند حضرت زهرا با این جمعیت و اسکورت از زنان و اعوان و انصارشان وارد مسجد شدند، فوراً به احترام ایشان یک پرده ای بین ایشان و مردهای داخل مسجد نصب کردند.سپس حضرت نشست، آنگاه ناله ای کرد،آنچنان ناله جانسوزی که گریه مهاجرن و انصار را بلند کرد.در این هنگام مجلس متشنّج شدف سپس حضرت مقداری مهلت داد تا اینکه فریاد قوم خاموش شد و جوشش مردم آرام گشت.آنگاه حضرت کلام خود را با حمد خداوند وثناء بر او و درود بر رسول خدا آغاز کرد .در این هنگام دوباره قوم شروع به گریه کردند. حالا برای مرتبه دوم، وقتی مردم ساکت می شوند، حضرت دوباره حمد و سپاس خداوند را به جا می آورند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید