بخشی از مقاله

محبت چیست ؟
محبت آن است که کودک خود را در قلب پدر و مادر و مربی احساس کند و این احساس محکم ترین حلقه ارتباطی مربی و متربی است و همین حلقه ارتباطی است که کودکان را به شکل و شمایل خلقی و رفتاری مربیان شبیه می سازد .

تربیت چیست؟
تربیت باغبانی وجود انسان است .در واقع تربیت چیزی جز از قوه به فعل رسانیدن استعدادها و توانمندیهای بالقوه انسان نیست .

نقش محبت در تربیت
فرزندان شما بیش از آنکه به موعظه و سخن رانی نیاز داشته باشند به محبت خالصانه احتیاج دارند ، محبت غذای روح و جسم است که کل وجود فرد و استعدادهای او را بارور می کند .
پروردگار جهان بندگانش را دوست می دارد و دوستی او عامل رشد و تربیت آنان است و پلیدیها را از روح و روان انسان می زداید . در قرآن کریم بارها از محبت خداوند به بندگان یاد شده است ،‌ بندگانی که خود را در مسیر لطف خداوند قرار دهند . خداوند به عنوان مربی حضرت موسی (ع) می فرماید : رشته محبت خویش را بر تو افکندم تا تحت نظر من تربیت و ساخته شوی . آیاتی از سوره آل عمران و اعراف و قصص نیز بر محبت تربیتی خداوند به بندگانش تأکید می کند .
اگر درصدد رشد فرزندان خود هستید به جای بمب باران کلامی محبت خالصانه خود را در قالب عمل به آنان تقدیم کنید ، چون کودک بر اثر محبت شکوفا می شود ،‌ گل می کند و به بار می نشیند و بر اثر خرده گیریهای بی مورد می پژمرد و به باتلاق فساد فرو می غلتد ، دخترانی که هرگز طعم محبت پدر و مادر را نچشیده اند با کمترین محبت خیانت پیشگان ، سرمایه خود را می بازند .

نگاه معنادار و تربیت
یکی از عوامل نیرومند تربیت نگاه است ، نگاه بیش از بمباران کلامی در رشد و تربیت کودکان مؤثر است ، نگاه در متون اسلامی نوعی رفتار است . ثواب و عقاب الهی را در پی دارد ، چون نگاه دو گونه است : آلوده و پاک هر کدام نقش مخصوص به خود دارد:
نگاه سازنده و پاک و محبت آمیز در قلب کودکان ، نور امید ، صفا و معنویت می ریزد و رشد و کمال ‌آنان را به ارمغان می آورد ، نگاه مهربانانه والدین به رخساره کودک و جوان ، نگاه فرزند به صورت پدر و مادر ، و همچنین نگاه کردن برادر به صورت بردار از عوامل مؤثر و کارآمد در زمینه تربیت است .
نقش نگاه در تربیت ، به آنچه بیان شد محدود نمی گردد .نگاه می تواند عامل پیشگیری و بازدارنده از خلاف و گناه باشد ، یک نگاه خشم آلود پدر یا معلم بیش از تنبیه جسمی در بازداشتن کودک از بزهکاری مؤثر است . از این رو مربیان با تجربه کمتر حرف می زنند و کمتر امر و نهی می کنند ، بلکه با قیافه و نگاه معنادار پیام تربیتی خود را به متر بیان انتقال می دهند ، اما نگاه آلوده و عصیان بار که نقش ویران کننده ای در خود فرد و دیگران می گذارد ، زمینه ساز جنایت ها و قتل ها می گردد ، از این رو چشم چرانی حرام شمرده شده است .

نقش روانی و عاطفی کلمات
در ارتباط بین دو انسان ، واژه ها و کلمات گاهی نقش سازنده یا مخرب دارند .بعضی از کلمات روح انسانی را خراش می دهند و موجب شیارها و زخم هایی در دل انسان می گردند .
این زخمها گاهی کاری تر از زخم شمشیر و ماندگارتر از آن است و همواره مثل خوره روح آدمی را می خورد و منجر به بیماریهای عمیق روانی می گردد . کلمات و جملات ناسالم موجب ارتباط ناسالم و کلمات خوب و شاد موجب ارتباط سالم می گردد . گاهی کلمات ناسالم به طور ناخودآگاه در گفتار متداول والدین ، پیامهای نامناسب و پیامدهای مخربی به بار خواهد آورد و سبب تضعیف و تحقیر شخصیت و ‌آزرده شدن روح یکدیگر می گردد .
اظهارنظرها و کلمات ناهنجاری که در برخوردهای ارتباطی روزانه والدین رد و بدل می شود عزت نفس آنان را جریحه دار می سازد و تهدیدی برای ارتباط سالم خود و فرزندانشان خواهد بود . اختلالات ارتباطی بین زن و شوهر در سایر اعضای شبکه ارتباطی سرایت کرده و آثار تخریبی در روابط فرزندان با سایر افراد خانواده و اجتماع به جای می گذارد .
گاه اتفاق می افتد که زوجها سر یک مسأله کوچک و پیش پا افتاده ای جر و بحث فراوانی
می کنند و سخنانی رد و بدل می گردد که قلبها را می آزارد و موجب جریحه دار شدن شخصیت طرفین و ایجاد نوعی رنجش عاطفی ، تعارض و اختلاف خواهد بود .
تشدید این عوامل ،‌ موجب شدت بحران در سیستم ارتباطی کودکان با یکدیگر و سایر اعضای خانواده خواهد شد و این اختلالات به صورت رفتارهای نابهنجار ، ‌در محیط خانه و مدرسه ظاهر می گردد . اغلب پرخاشگریها ، افسردگیها ، کمروییها ، خودآزاریها ،‌ دیگر آزاریها ،‌ انزواطلبیها ، کم رغبتی به تحصیل ، بی دقتی و بی علاقگی به درس و سرانجام افت تحصیلی کودکان ، همه ناشی از اختلالاتی است که شبکه ارتباطی خانواده به وجود آمده است .

محبت و جامعه
محبت و مهربانی در خانواده ، پایه اساس پرورش صحیح عواطف کودک است و در پرتو آن می توان احساسات کودک را به خوبی هدایت نمود و او را به راه صحیح و مسیر سعادت بخش سوق داد . بینش اسلامی حتی برای تحریک جامعه انسانی به انجام کارهای نیک و شایسته و بازداشتن آنان از بدیها و کژیها ، به عنصر محبت و مهرورزی تکیه کرده و با زبان احساس و عاطفه سخن گفته است . محبت نیرومندترین قدرت تحرک بشر در تمام مظاهر گوناگون زندگی است . محبت احساس مطبوع و دلپذیری است که با وجود آن مشکلات آسان و سختی ها قابل تحمل می گردد در مسیر تربیت عامل محبت قوی ترین عنصر برای پذیرش و تحمل و تفاهم است ، اگر در خانواده محبت متقابل حاکم شود و پدر و مادر بتوانند محیطی آکنده از مهر و عواطف به وجود آورند ، راه تفاهم و همکاری برای فرزندان باز می شود .احتمالاً پرورش و تربیت در چنین محیط خانوادگی ، فرزندان را در محیط بزرگ اجتماع نیز با مردم مهربان و رئوف می سازد .
اما اگر کودک از پدر و مادر و نزدیکان محبت نبیند و یا لذت مهربانی را نچشیده باشد ، اساساً معنی محبت و مهرورزی را نمی فهمد و این حقیقت روحانی و حیات بخش را ادراک نمی نماید . اگر در زندگی تندی و خشونت ببیند و یا اینکه با او بی مهری و بی توجهی شود ، او نیز با مردم همان گونه رفتار می کند . لذا برای صیانت جامعه و حفظ آینده انسانها ، اسلام پدران و مادران ، معلمان و مربیان را موظف به رعایت لطف و مهربانی با کودکان و نونهالان می کند .
روانشناسان می گویند : یکی از علل عمده اختلالات روانی در کودکان ، گسسته شدن رابطه خانواده و یا اختلافات شدید خانوادگی است . در خانه ای که صمیمیت و محبت وجود دارد ، کودک می تواند ثبات روحی خود را حفظ کرده و تغییرات مطلوب را در شخصیت خود فراهم آورد . از یک طرف می تواند با اطمینان به شخصیت خود با مشکلات روبرو شود و از طرف دیگر بدون داشتن اضطراب و تشویش رفتارهای نامناسب خود را مورد تردید قرار داده به نحو مطلوبی تغییر دهد .

خانواده و نقش آن در ابراز محبت و مهرورزی
محبت براى انسان یک نیاز طبیعى اسـت , چنانکه انسان به آب و غذا نیاز دارد به محبت نیز نیاز دارد. انسان نفس خویش را طبعا ً دوست دارد و دلش مى خواهد که محبوب دیگران نیز باشد. کودک بیش از بزرگترها به این آب حیات نیاز دارد.
محبت چون یک نیاز طبیعى اسـت وجود و عدم آن در تعادل و عدم تعادل روح تإثیر فراوان دارد. کودکى که در محیط گرم محبت پرورش مى یابد روانى شاد و دلى آرام و بانشاط دارد. به زندگى امیدوار و دلگرم است , خود را در این جهان پرآشوب تنها و بى کس نمى داند , تا تعادل و آرامش نفسانى خویش را از دست بدهد. در پرتو محبت صفات عالى انسانیت و عواطف و احساسات کودک به خوبى پرورش مى یابد و نتیجه آن , پرورش انسانى متعادل خواهد بود.
سلامت جسم; احساس محبوبیت , در آرامش نفس تإثیر دارد و آرامش نفس نیز بدون شک در سلامت اعصاب و جسم تإثیر فراوانى خواهد داشت. جسم و جان کودکى که از محبتهاى گرم پدر و مادر اشباع مى شود و از آرامش نفسانى و اعتماد برخوردار است , بهتر از کودکى که فاقد چنین نعمت بزرگى است , رشد و پرورش مى یابد.
اظهار محبت را یاد مى گیرد; کودک در محیط گرم محبت , اظهار محبت را از پدر و مادر یاد مى گیرد , خوش قلب و خیرخواه و انسان دوست بار مى آید , چون طعم شیرین محبت را چشیده در فرداى زندگى حاضر است این آب حیات را بر دیگران نیز ایثار کند. چنین انسانى وقتى بزرگ شد , همین اظهار محبت را نسبت به همسر خود , نسبت به فرزندان خود و نسبت به دوستان و معاشرین و همه انسانها انجام خواهد داد. با محبتهاى گرم خود همه را شاداب مى گرداند و در مقابل , از محبتهاى متقابل دیگران نیز برخوردار خواهد شد.
به محبت کننده علاقه پیدا مى کند; چون انسان حب ذات دارد , علاقه مندان خود را نیز دوست مى دارد , نسبت به آنان خوش بین مى شود. وقتى کودک مورد محبت پدر و مادر قرار گرفت , متقابلا به آنان علاقه مند مى گردد.
پدر و مادر را افرادى قدرشناس و خیرخواه و قابل اعتماد مى شناسد و به حرف آنان بهتر گوش مى دهد. چنین پدر و مادرى بدون شک بهتر مى توانند در تربیت صحیح فرزندان خویش موفق باشند.
مصونیت از انحرافات; اظهار محبت , کودک را از ابتلإ به عقده نفسانى و احساس کمبود حقارت مصون مى دارد, برعکس کودکى که از محبتهاى گرم پدر و مادر محروم بوده, یا نیاز او درست اشباع نشده , در نفس خویش احساس محرومیت مى کند. نسبت به پدر و مادر و دیگران که او را دوست ندارند عقده نفسانى پیدا مى کند , چنین انسانى در معرض هر گونه انحراف و فسادى خواهد بود. به عقیده بسیارى از دانشمندان اکثر تندخویى ها , خشونت ها , لجبازی ها , زورگویى ها , بدبینى ها , اعتیادها , افسردگى ها , گوشه گیرى ها , ناامیدى ها , ناسازگارى هاى افراد , معلول عقده حقارتى است که در اثر محرومیت از محبت به وجود آمده است. در اثر این عقده حقارت ممکن است دست به دزدى یا قتل نفس یا طغیان بزند تا از پدر و مادر و مردمى که او را دوست ندارند انتقام بگیرد. حتى ممکن است خودکشى کند تا از وحشت دردناک محبوب نبودن نجات یابد.
بسیارى از کودکان و نوجوانانى که از منزل و شهر و دیار خود فرار کرده اند انگیزه فرار خود را کم مهرى پدر و مادر معرفى کرده اند.

جایگاه محبت و مهرورزی در اسلام:
گرچه استفاده از قدرت، ميتواند ما را به هدف برساند، ولي بهره گيري از *محبت* و *عشق*
و ايجاد جاذبه و کشش قلبي، اهرمي قويتر است وانگيزههاي ماندگارتري ايجاد ميکند. در روايات نيز آمده است: «محبت ودوست داشتن برتر از ترس و بيم است.».
نوع رابطه ما با اهل السلام، بر چه مبنايي است و بر چه مبنايي بايدباشد؟ آيا مثل رابطه ملت و حاکم و مردم و رهبر است؟يا رابطه علمي ميان شاگرد و استاد؟ يا رابطه «محبت» و «مودت» و پيوند قلبي و دروني است، که همکارسازتر، و هم بادوامتر و ريشه دارتر است؟ خلل پذير بود هر بنا که مي بيني مگر بناي محبت که خالي از خلل است.
قرآن کريم روي اين رابطه تاکيد دارد و «مودت السلام» را اجررسالت پيامبرصلي الله عليه وآله معرفي ميکند:
«قل لا اسئلکم عليه اجرا الا المودة في القربي»
بگو: من بر انجام رسالت، از شما مزدي نمي خواهم، مگر دوستي ومحبت درباره نزديکانم.
در روايات متعددي «مودة في القربي» به محبت و مودت اهل بيت وخاندان پيامبر تفسير شده است. بالاترين محبت هم محبتي است که خدابه آن سفارش کرده باشد و صاحبان اين محبت را نيز دوست بدارد.
در روايات هم، مودت و ولايت، به عنوان يک «فرض الهي» و ملاک قبول اعمال و عبادات به حساب آمده است.
تولاي شما فرض خداي است قبول و رد آن مرز جدايي است
هر آن کس را که در دين رسول است ولايت، مهر و امضاي قبول است ديانتبي شما کامل نگردد بجز با عشقتان دل، دل نگردد
امام صادق عليه السلام نيز فرموده است:
«رحم الله عبدا حببنا الي الناس ولم يبغضنا اليهم».
خدا رحمت کند کسي را که ما را محبوب مردم سازد و ما را در نظر مردم مبغوض و منفور نسازد.
نيز از سخنان آن حضرت در توصيه به مسلمانان است:
«احبونا الي الناس و لا تبغضونا اليهم، جروا الينا کل مودةوادفعوا عنا کل قبيح».
ما را در نظر مردم محبوب سازيد و در نظرشان ما را منفور نگردانيد، هرمودت و دوستي را به طرف ما بکشيد و هر زشتي را از ما دور سازيد.
هر چه محبت و دلباختگي و ارتباط قلبي بيشتر باشد، تبعيت وهمرنگي و همراهي و همدلي هم بيشتر خواهد شد. نقش عشق و محبت در ايجاد همساني و همفکري و همراهي و همسويي بسيار عظيم است ومردم پيوسته از چهره‌هاي محبوبشان الگو و سرمشق ميگيرند. ايمان عاطفي به رهبري حتي در اطاعت سياسي و اجتماعي هم تاثير میگذارد وزمینه ساز تبعیتی عاشقانه میشود، نه صرفا تشکیلاتی و رسمی.
از این رو، ارتباط شیعه با اهل بيت را علاوه بر جنبه های اعتقادی برمبنای علمی و احادیث و منابع دینی، باید عاطفی و روحی و احساسی قرارداد و «آگاهی عقلی» را با «عاطفه قلبی» در هم آمیخت و عقل و عشق رابا هم پیوند زد. همچنانکه در آموزش هم، اگر معلم، بیش از رابطه علمی،رابطه قلبی و زمزمه محبت و مودت باشد «جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را»، در ارتباطهای ولایی با ائمه نیز دل، قلمرو فرمانروایی آنان می‌گردد.
خانواده و مهرورزی در آن
نظام هستي بر اساس مهر و محبت پروردگار به انسان پديد آمده‎ ‎است اگر محبت نبود ، نه ‏طلوعي بود و نه ‏غروبي . نه بهاري بود و شكفتن گلها و‎ ‎نه نغمه هاي شورانگيز بلبلان . نه ‏كوهساري وجود داشت و نه ‏آبشاري ، نه‎ ‎امواج غلطان درياها به چشم مي خورد و نه ستارگان ‏در آسمانها چشمك مي زدند‎ . ‎‏ ‏
اگر عشق و دلدادگي نبود شوريدگان به دنيا نمي آمدند و اشعار‎ ‎نغز و زيبا سروده نمي شد . ‏اگر سوز و گداز ‏دلدادگان نبود كوه بيستون شكافته‎ ‎نمي شد و ذوق و هنر هرگز تولد نمي يافت ‏، ديگر معلم شوريده دلي پيدا نمي ‏شد و‎‏ ‏‎كلاسهاي درس تعطيل مي گرديد‎ . ‎‏ ‏
دفتر زندگي با كلمه عشق و محبت آغاز شد و جلوه هاي گوناگون‎ ‎جمال و كمال در كل هستي ‏پديد آمد . انسانها ‏هم كه جزئي از نظام كلي هستي‎ ‎هستند با عشق متولد مي شوند با ‏دلدادگي به تلاش و كوشش مي پردازند و در ‏آخرين‎ ‎لحظات زندگي سرشار و لبريز از عشق و ‏دلدادگي چون حبابها به اقيانوس هستي و‎‏ ‏‎ابديت مي پيوندند . ‏پس آغاز و سرانجام زندگي و ‏هستي از مهر و محبت آكنده است‎ ‎و آنان كه از عشق و دلدادگي خبري ندارند ‏نامشان در ‏دفتر و جريده انسانها ثبت‎ ‎و ضبط نمي شود‎ . ‎‏ ‏
اگر مي خواهيم خانواده استواري داشته باشيم‎ ‎اگر مايل هستيم از زندگي لذت و بهره بگيريم ‏، اگر مي ‏خواهيم كودكان ما با‎ ‎نشاط و خرمي زندگي كنند ،‌ اگر مي خواهيم استعدادهاي ‏خداداد در آنان شكوفا‏‎ ‎گردد و اگر ‏مي خواهيم روح اميد و اعتماد و تلاش و كوشش در آنان زنده ‏شود‎ . ‎زندگي خانوادگي را از مهر و محبت لبريز ‏و سرشاز نماييم و‎ ‎در و ديوار خانه را با صفا و ‏صميميت آذين بندي كنيم‎ . ‎‏ ‏
رسول خدا ( ص ) مي فرمود : هيچ بنايي در نزد‎ ‎پروردگار محبوب تر از بناي خانوادگي نيست ‏بديهي است كه ‏منظور خانواده اي است‎ ‎كه لبريز از مهر و محبت باشد . در گفتار ديگري فرمود ‏‏. مرد مسلمان پس از‎ ‎اسلام ‏فايده اي برتر و والاتر از همسري مسلمان به دست نياورده است ‏‏. همسري كه‎ ‎هر گاه به او مي نگرد سراسر ‏وجودش از شادي و سرور لبريز مي گردد . هر گاه ‏از‎ ‎او چيزي را طلب مي كند از او اطاعت مي كند و درغيبت ‏شوهرش با همه وجود از‎‏ ‏‎ناموس و ‏مال او پاسداري مي نمايد . پرواضح است كه اين گونه ارتباط استوار و‎ ‎صميمي جز در پرتو مهر ‏و محبت زن و شوهر به يكديگر امكان پذير نيست . پيوندهاي‎ ‎عاطفي است كه زن و ‏شوهر را ‏به وحدت و يگانگي سوق داده هر دو يكي مي شوند و‎ ‎دوگانگي و اختلاف و درگيري از ميان ‏برداشته ‏مي شود . در برخي از روايات‎ ‎اسلامي از همسر به انيس موافق تعبير شده است‎.‎‏ ‏


پيشوايان ديني با انتخاب‎ ‎چنين كلماتي به همه خانواده ها گوشزد مي كردند كه زن و مرد در ‏محيط خانوادگي‎ ‎بايد ‏با يكديگر دوست و صميمي و مونس و همدم يكديگر باشند . واضح است ‏كه وصول‎ ‎به اين هدف جز در پرتو ‏دوستي و صميميت خالصانه امكان پذير نيست . رسول خدا‎ ‎‎(‎ص) مي فرمود : من از دنياي شما سه چيز را ‏دوست دارم اول بوي خوش ، دوم زنان‎ ‎و سوم ‏نماز را كه نور چشم من است . هدف اساسي پيامبر بزرگوار اين ‏بوده است كه‎ ‎براي همه زنان ‏و مردان اين واقعيت را تبيين كند كه كانون خانوادگي بايد از‎ ‎مهر و محبت لبريز ‏باشد تا زندگي ‏مفهوم واقعي خود را از دست ندهد‎ . ‎‏ ‏


خدا برخي از ‏مؤمنان را نزد خديجه فرستاد و يپام داد‏‎ ‎كه اين ‏فراقت و دوري به دستور پروردگار مي باشد ‏ومهر و محبت ايشان به او‎ ‎كماكان گرم و سوزان است . با توجه به ‏مقدمات ذكرشده اين ‏حقيقت آشكار مي شود‎ ‎كه زندگي جز در پرتو مهرورزي و محبت كردن امكان پذير نمي ‏تواند ‏باشد‎

. ‎‏ ‏
در اينجا اين سئوال مطرح مي شود كه زن و شوهر‏‎ ‎چگونه بايد با يكديگر برخورد داشته باشند ‏تا كانون ‏خانوادگي از مهر و محبت‎ ‎لبريز گردد . در پاسخ مي گوييم كه هيچ معلومي بدون علت ‏تحقق نمي يابد‎ . ‎براي ‏ايجاد صفا و صميميت بايد‎ ‎رفتارهاي خاصي در محيط خانوادگي حاكميت ‏داشته باشد تا صفا و يگانگي فراهم آيد‎ ‎به همين مناسبت به رفتارهايي كه موجب ايجاد صفا و ‏صميميت مي شود اشاره مي‎ ‎كنيم‎ . ‎‏ ‏


‏‎1‎‏ - ‏‎اولين عاملي كه موجب پديد آمدن صميميت مي‎ ‎شود‎ ‎خوش اخلاقي‎ ‎است‎‏ . ‏‎بديهي است ‏كه منظور ‏از حسن خلق نرمي وملايمت و تحمل و شكيبايي است . زن و مرد‎ ‎بايد سعي كنند ‏در ارتباط با همديگر روحيات ‏انساني را در حد كمال مراعات كنند‎ ‎و از تندي و تيزي وعصبانيت و ‏حساسيت ها جداً‌ پرهيز نمايند . از امام حسن‎ ‎مجتبي نقل شده است : هيچ عيش و زندگي ‏برتر و والاتر از خوش اخلاقي نيست‎ . ‎‏ ‏


‏‎2‎‏‎‏ - ‏‎دومين عاملي كه صفا و صميميت را در محيط‎ ‎خانوادگي فراهم مي آورد‎‏ ‏‎خوش زباني‎ ‎است‎ ‎‎. ‎زن ومرد خانواده بايد از ابراز هر نوع كلمات و الفاظ زننده و كوبنده اجتناب‎ ‎كنند و هرگز نسبت ‏به يكديگر زخم ‏زبان نزنند زيرا هيچ عاملي همانند نيش زدن به‎ ‎صميميت خانواده لطمه وارد ‏نمي كند . رسول خدا در طول ‏زندگي خود در ارتباط با‎ ‎مسائل شخصي و خانوادگي هرگز زبان ‏به انتقاد نگشود و اگر اعتراض و انتقادي مي‎ ‎كرد در انحصار مواردي بود كه به حدود و قوانين ‏الهي تجاوزي به عمل آمده بود و‎ ‎در غيراين صورت با سكوت ‏و ناديده گرفتن گذشت مي كرد‎ .‎‏ ‏


‏‎3‎‏‎‏ - ‏‎سومين نكته كه بسيار‎ ‎حساس است و در ايجاد و حفظ صميميت ها نقش مؤثر را عهده دار ‏‏است‎ ‎خوش برخوردي‎ ‎است‎ . ‎همه افراد علاقه دارند كه ديگران با آنان برخورد خوبي داشته ‏باشند . بنابراين‎ ‎زن و مرد هم از اين قاعده كلي مستثني نيستند. هر مردي دوست دارد وقتي ‏به خانه‎ ‎قدم مي گذارد همسرش با ‏چهره اي خندان و با گشاده رويي با او برخورد كند‎

. ‎چنانكه ‏زن خانه نيز متوقع است وقتي مرد وارد خانه مي ‏شود سختي ها و دشوارهاي‎‏ ‏‎زندگي را ‏فراموش كند و با چهره اي متبسم و خندان با همسرش مواجه شود . ‏فراموش‎ ‎نكنيم كه ‏برخوردهاي اوليه افراد بسيار مؤثر و نقش آفرين است . به عنوان مثال‎ ‎سبقت گرفتن در سلام ‏‏را و افشاي سلام در برخوردها تأثير بسزايي در ديگران دارد‎ ‎و روحيه ها و رفتارها را تغيير مي ‏دهد . به اعتقاد ‏ما يكي از نشانه هاي بارز‎ ‎خردمندي در زن و مرد خوش برخوردي است عده ‏كمي هستند كه از اين توانايي‎ ‎برخوردارند . اين گونه افراد در اولين برخورد با ديگران اعم از ‏خردسال و‎ ‎بزرگسال آنان را شيفته و مجذوب ‏خود مي كنند و در برابر اين عده بسياري از‎ ‎مردم ‏نيز برخوردي خشك و ساده دارند‎ . ‎‏ ‏

 


۴- ‏‎نكته چهارم اينكه زن و مرد موظف هستند‎ ‎يكديگر را تأييد و تثبيت كنند‎‏ ‏‎و اين كار علاوه بر ‏‏اينكه عملاً انجام مي گيرد بايد در گفتار و رفتار هم‎ ‎انعكاس يابد به عبارت ساده تر زن و مرد ‏رسماً بايد اعتراف ‏كنند كه منهاي طرف‎ ‎مقابل قادر به زندگي كردن نيستند . اين تأييد و پذيرش ‏موجب افزايش صفا و‎ ‎صميميت ‏خواهد بود از رسول خدا نقل شده است كه فرمودند : وقتي ‏مردي به همسرس‎ ‎مي گويد تو را دوست دارم اين ‏جمله هرگز از قلب همسرش زائل نمي ‏شود . بايد‎ ‎توجه داشته باشيم كه همه انسانها اعم از مرد و زن در تمام ‏دوران زندگي از شك‎ ‎و ‏ترديد بركنار نيستند و اين ترديد و شك در رفتار و كردارشان نيز منعكس مي‎ ‎شود لذا ‏وقتي ‏مورد تأييد ديگران قرار مي گيرند جان و توان تازه اي بر آنان‎ ‎دميده مي شود‎ . ‎


در يك خانواده‎ي بالنده هر لحظه مي‎توان نشاط و سرزندگي، اصالت و محبت و علاقه را احساس كرد. به نظر مي‎رسد كه در چنين خانواده‎اي علاوه بر مغز، قلب و روح هم حضور دارند . افراد با تمام وجود به سخنان همديگر گوش فرا مي‎دهند و رعايت حال و خواسته يكديگر را مي‎كنند و براي هم ارزش قايلند و آشكارا محبت خود را ابراز نموده ، يا درصورت لزوم با يكديگر همدردي مي‎كنند. افراد چنين خانواده‎اي از خطر كردن ، نمي‎هراسند. زيرا هر فرد خانواده متوجه است كه با خطر كردن حتماً اشتباهاتي رخ خواهد داد و اشتباهات، خود نشانه‎اي از رشد كردن است، همه‎ي افراد خانواده احساس مي‎كنند كه از حقوقي برخوردارند، ضمن اين كه كاملاً به يكديگرعلاقه مندند و برا ي همديگر ارزش قائلند.


در يك خانواده‎ي بالنده هر لحظه مي‎توان نشاط و سرزندگي، اصالت و محبت و علاقه را احساس كرد. به نظر مي‎رسد كه در چنين خانواده‎اي علاوه بر مغز، قلب و روح هم حضور دارند . افراد با تمام وجود به سخنان همديگر گوش فرا مي‎دهند و رعايت حال و خواسته يكديگر را مي‎كنند و براي هم ارزش قايلند و آشكارا محبت خود را ابراز نموده ، يا درصورت لزوم با يكديگر همدردي مي‎كنند. افراد چنين خانواده‎اي از خطر كردن ، نمي‎هراسند. زيرا هر فرد خانواده متوجه است كه با خطر كردن حتماً اشتباهاتي رخ خواهد داد و اشتباهات، خود نشانه‎اي از رشد كردن است، همه‎ي افراد خانواده احساس مي‎كنند كه از حقوقي برخوردارند، ضمن اين كه كاملاً به يكديگرعلاقه مندند و برا ي همديگر ارزش قائلند.


هركس مي‎تواند احساس سر زندگي را در چنين خانواده‎اي ببيند. حركات بدنها و حالت چهره‎ها آرميده است. افراد با آهنگي پرمايه و روشن حرف مي‎زنند. در روابطشان باهم، هماهنگي وجود دارد. حتي وقتي خردسالند به نظر گشاده رو ومهربان مي‎آيند و بقيه افراد خانواده هم با آنها مثل آدمهاي بزرگ رفتار مي‎كنند.


خانواده‎هاي مسئله‎دار و آشفته در اثر ازدواجهاي مسئله دار به وجود مي‎آيند. در خانواده هاي آشفته ارزش خود، پايين؛ ارتباط، غيرمستقيم؛ قاعده‎ها خشك و بي روح و ناسازگار و يكنواخت است و پيوند با اجتماع براساس ترس و آرام كردن خشم و سرزنش است.


در خانواده‎هاي آشفته و ناراحت، جو منفي را خيلي سريع و آسان مي‎توان احساس كرد. هر وقت در چنين خانواده‎اي باشيم به سرعت احسا س مي‎‎نيم كه ناراحتيم. گاهي محيط آن چنان سرد است كه گويي همه يخ‎زده‎اند، فضا فوق العاده مؤدبانه است و بي حوصلگي به وضوح روشن و مشهود است.


زماني ديگر احساس مي‎كنيم كه همه چيز به طور مداوم به دور خود مي‎چرخد و سرگيجه مي‎گيريم ونمي‎توانيم تعادلمان را بازيابيم.گاهي امكان دارد كه نوعي حالت اعلام خطر احساس شود، مانند آرامش قبل از طوفان، وگاهي نيز هوا سرشار از رمز و راز است، مانند محيط ستادهاي جاسوسي.

 

واكنشهاي اساسي
بيشتر افراد خانواده‎هاي پريشان دچار بيماري جسمي هستند. در واقع بدن آنان در برابر جوي غير انساني، واكنشي انساني نشان مي‎دهد و بيان‎كننده ي وضع ناخوشايند آنان است.
بدنها شق و سفت يا دولا و خميده است؛ چهره‎ها عبوس و غمگين و مانند ماسك بي احساس به نظر مي‎رسد؛ چشمها فرو افتاده است و نگاه ها از مردم مي‎گريزد. بديهي است كه گوشها نمي‎شنوند، صداها هم خشن و گوشخراش هستند.
نشانه دوستي در ميان افراد خانواده كم است و همبستگي خانوادگي نوعي وظيفه است و افراد صرفاً تلاش مي‎كنند يكديگر را تحمل كنند. گهگاه افرادي در خانواده‎هاي پريشان مشاهده مي‎شوند كه سعي دارند با حرفهايشان جو موجود را سبك كنند ولي گفته‎هايشان به هدر مي رود. در چنين مواقعي اغلب شوخي ها هم گزنده و طعنه‎آميز و بي رحمانه‎اند. بزرگترها آنقدر سرگرم امر و نهي به فرزندان خود هستند كه هرگز نمي‎فهمند اوكيست. در نتيجه فرزند هيچ‎گاه از پدر و مادر به عنوان دو انسان بهره مند نمي‎شود.
به طور كلي كودكان خانواده‎هاي آشفته تربيتي مسموم دارند. تربيت مسموم خشونتي است كه به حقوق كودكان تجاوز مي‎كند، اين خشونت در كودك باقي مي ماند و در بزرگسالي او، به همين شكل به فرزندانش منتقل مي شود.
در تربيت مسموم، اطاعت والاترين ارزشهاست. در ادامه‎ي اطاعت، نظم و تربيت، تميز بودن و كنترل احساسات و آرزوها قرار دارد. كودك زماني خوب است كه آن طور كه به او گفته‎اند و آموخته‎اند رفتار كند. كودك خوب، سازگار و با ملاحظه وغير خودخواه است و هرچه كمتر حرف بزند ، بهتراست.
در تربيت مسموم :


1- بزرگترها ارباب كودك وابسته هستند.
2- بزرگترها خدا گونه درباره خوب و بد تصميم مي گيرند.
3-كودك مسئول خشم بزرگترهاست .
4- پدر و مادر هميشه بايد حمايت شوند.
5- حق حيات كودك تهديدي براي والدين مستبد است .


6- اراده كودك بايد در اسرع وقت سركوب شود.

نمونه هايي از اين باورها:


1- بچه هاچون بچه هستند، شايسته احترام نيستند.
2- اطاعت ، بچه ها را قوي مي‎كند.
3- برآورده ساختن نيازهاي كودك اشتباه است.
4- جدي بودن با كودك و سرد برخورد كردن با او، او را براي زندگي آماده مي‎كند.
5- تشكر ظاهري بهتر از ناسپاسي صادقانه است.
6- رفتار ظاهري مهمتر از خود واقعي است.


7- پدر و مادر موجوداتي بي گناه و عاري از وسوسه هستند.
8- هميشه حق با پدر ومادر است.
اغلب اين باورها در ناخودآگاه وجود دارند و در شرايط استرس و بحران فعال مي‎شوند . با توجه به مداركي كه موجود است هيتلر در كودكي مورد سوء‎استفاده و بد رفتاري جسمي و احساسي واقع شده بود . پدرش يك ديكتاتور به تمام معنا بود. گمان مي‎رود كه پدرش نيمه جهود و نامشروع بود و خشمش را روي فرزندانش پياده مي‎كرد. هيتلر دوران كودكي را برون‎ريزي كرد و ميليونها كليمي بي‎گناه را قرباني نمود.


برون ريزي
اريك اريكسون معتقد است كه هيتلرخشم گسسته ميليونها نوجوان را برانگيخت. او در هيئت رهبر گروه‎هاي جوان ظاهر شد تا خشم آنها را سازمان دهد. اين خشم واكنش ناخودآگاه آنها در برابر طرز پرورش خود بود كه در اسطوره‎ي" نژاد برتر" متجلي شد. كليمي‎هاي قرباني شده، قربانيان آلمانيهاي تحت ستم والدين پرخاشگر، مستبد و زورگو بودند. اين " برون ريزي ملي" نتيجه منطقي يك زندگي خانوادگي مستبدانه بود كه در آن يك يا دو نفر، با نام پدر و مادر، همه قدرتها را در اختيار دارند و مي‎توانند با فرزندان خود هركاري كه مي‎خواهند بكنند. آنها را شلاق بزنند، توهين و مجازاتشان كنند، مورد تحقير قرار دهند، برآنها سلطه برانند، با آنها بدرفتاري و بي اعتنايي كنند. همه اينها در مفهوم تربيت مسموم انجام مي‎گيرند.


بايد توجه داشت كه نظم و ترتيب بدون خود انگيختگي به اسارت منتهي مي‎شود؛ قانون و توجيه عقلي بدون عاطفه منجر به سردي مكانيكي مي‎شود. ملاحظه‎كاري و تواضع، بدون احساس آزادي و استقلال دروني، مولد انسانهاي خامي است كه به راحتي تحت قيموميت هر مقام و صاحب مقامي قرار مي‎گيرد.
اختلالات وسواس، كمال طلبي، احساس عميق حقارت، ناشايستگي يا ناكامي و اختلال خود شيفتگي هم ناشي از شرم و خجالت است.


شرمساري يك خود ناپذيري تمام عيار است. شرمساري، بيماري روح و تلخ ترين تجربه خود از خويشتن است، و مهم نيست كه با شكل تحقير يا ترسويي احساس شود يا به شكل ناكامي. شرمساري منبع اغلب روحيات مزاحم و ناخوشايندي است كه زندگي انسان را انكار مي‎كند. شرمساري با احساس گناه تفاوت دارد. احساس گناه مي‎گويد: اشتباه كردم، اما شرمساري مي‎گويد: من خود اشتباه هستم . احساس گناه مي‎گويد: عمل خلافي از من سرزده، اما شرمساري مي‎گويد: من خلاف هستم. احساس گناه مي‎گويد: كارم درست نبوده، اما شرمساري مي‎گويد من نادرست هستم.


مقررات حاكم بر خانواده‎هاي ما، با به حال خود واگذاشتن بچه ها، در آنها ايجاد شرمساري مي‎كند. به حال خود واگذار كردن فرزندان به اشكال زير بروز مي كند:
1- رها كردن واقعي آنها ( ترك كردن فيزيكي).
2- دريغ كردن احساسات خود از فرزندان.


3- بي توجهي به تأييد و تصديق احساسات فرزندان .
4- برآورده نساختن نيازهاي رشدكودكان.
5- سوء استفاده جسماني، جنسي، احساسي و روحي از فرزندان.
6- استفاده از بچه ها براي برآورده ساختن نيازهاي ارضاء نشده.
7- بچه را مسئول ازدواج خود معرفي كردن.
8- پنهان كردن و انكار اسرار شرم آور خود از ديگران تا بچه‎ها مجبور شوند با حمايت از اين موضوعات پنهاني، تعادل و توازن خانواده را حفظ كنند.

 

نقش خانواده در شکل گیری محبت و نهادینه شدن مهرورزی
آيين مذهبي ، منش ملي ، آداب اخلاقي و باورهاي فرهنگي به ما آموخته است كه همه ي انسانها با فطرت پاك الهي متولد مي شوند : كُلُّ مولود يولَدُ علي الفطرةٍ الاّ اَنْ اَبَواهُ يهودانَهُ او يَنْصُرانَهُ او يمجُسانَه " هر ذره اي با فطرتش متولد مي شود الا اينكه پدر و مادر او يهودي يا مسيحي يا زرتشتي است.
اما شرايط خاص حاكم بر جامعه تحت تاثير عوامل سياسي ، فرهنگي ، اخلاقي و ... مي تواند اين فطرت سالم را دستخوش تغيير و تحول كند و يا سبب انحراف يا اضمحلال اين فطرت سالم گردد .
" محبت " نيز از جمله عناصر وجودي انسان است كه با او متولد مي شود و تحت تاثير عوامل مختلف اجتماعي شكل مي گيرد . اگر اين عوامل در جهت مثبت باشد ، محبت ماندگار و پايدار مي ماند در غير اينصورت اثر وجود ي خود را از دست مي دهد .


خانواده به عنوان نخستين محيط اجتماعي نقش مؤثري در شكل گيري محبت دارد . كودك در خانواده علاوه بر آداب معاشرت ، اخلاق ، نزاكت ، وفاق و همدلي ، همياري و دوستي ، هنر مهرورزيدن و محبت به ديگران را نيز مي آموزد . براي آموزش محبت به كودكان يا ترغيب و تشويق آنان به مهرورزي ، بهتر است به او فرصت دهيم تا محبت را به طور غير مستقيم و عملي بياموزد . زير آموزشي كه از راه غير مستقيم و عملي صورت گيرد ، بي شك پايدارترين ، ماندگارترين و مؤثرترين نوع يادگيري است .


معلم ومدرسه نيز نقش مؤثري در شكل گيري محبت در كودكان ، نوجوانان و جوانان ايفا مي كنند . معلمان علاوه بر آموزش علوم و فنون و پرورش ذهن ، به رشد و تعالي صفات و روحيات كودكان ، نوجوانان و جوانان نيز كمك مي كنند . تأثير شخصيت معلم بر روي دانش آموزان قابل انكار نيست . او مي تواند با اعمال ، رفتار ، سخنان و برخورد خود ، محبت را در وجود دانش آموزان متجلي كند و تا هميشه اين احساس مقدس را در آنان زنده نگه دارد .
با توجه به عوامل مؤثر در آموزش محبت ، موانع متعددي در اين زمينه وجود دارد كه به اختصار مي توان به ذكر برخي از اين موانع پرداخت :


1 – عدم شناخت و مطالعه و دقت در زندگي بزرگان دين به خصوص انبياء و اولياء و ائمه ي معصومين (ع) كه بهترين معلمان اخلاق بوده اند و مردم را به محبت سفارش كرده اند.


2 – عدم آموزش صحيح "مهرورزي" در خانواده ، مدرسه و اجتماع : كودكان ، نوجوانان و جوانان هرگز محبت را به عنوان يك موضوع آموزشي نياموخته اند و برخورداري از اين رفتار پسنديده را ضروري تشخيص نداده اند .
3 – احساسات و عواطف همواره در تكوين شخصيت افراد نقش مؤثري داشته است و مهرباني و احترام به شخصيت افراد به خصوص نسل جوان سبب ترغيب اين قشر به ارزشها و باورهاي مبتني بر جامعه است ، در حالي كه قشر جوان و نوجوان ما بيشتر مورد حقارت قرار مي گيرد تا احترام . به همين دليل او بسياري از رفتارهاي خود از جمله محبت و مهرورزي را پنهان ميكند تا مبادا مورد توبيخ و سرزنش قرار گيرد .


4 – مشكلات اقتصادي ، اجتماعي ، سياسي و ... از جمله عواملي است كه متاسفانه سبب خمود و نگراني در بين خانواده ها شده است . به همين دليل معمولاَ پدر و مادر خانواده كه براي بهبود وضعيت اقتصادي تلاش مضاعف مي كنند ، با چهره اي خسته ، غمگين و افسرده در خانواده ظاهر مي شوند و فرصتي براي ابراز محبت ندارند كه كودكان و نوجوانان بتوانند محبت را از آنان بياموزند . فرزندان كمتر چهره ي شاداب و متبسم آنان را ديده اند و كمتر سخنان پرمهر آنان را شنيده اند.
5 – سنت نسلهاي گذشته ي ما مبتني بر محبت و مهرورزي بوده است و اين در آثار به جاي مانده ي گذشتگان كاملاَ مشهود است . اما فرزندان امروز اين مرزو بوم دچار نوعي از خودبيگانگي شده اند و با آثار كهن پيشينيان قطع ارتباط كرده اند و هيچ تمايلي به مطالعه ي اينگونه آثار كه سرشار از سفارش به محبت است ندارند .


6 – نسل امروز ما تصوردرستي از محبت و دوستي ندارد و اين رفتارهاي پسنديده را حاصل كسب منافع ديگران مي بيند . او به محبت و دوستي ديگران اعتماد ندارد و پايان همه ي محبتها و دوستي را ناخوشايند مي پندارد.

محبت مربی به کودکان
نخستين لبخندي که بر لبان کودک نقش می بندد و چهره اش را شکوفا می کند به زيباترين بيان احساس مهر طلبی و محبت پذیری او را متبلور می سازد . همه انسانها اعم از کوچک و بزرگ محبت پذیر و مهر طلبند . چرا که محبت پذیری و مهر طلبی در انسان امری فطری و پایدار است . به سخن دیگر قانون حاکم بر نفسانیات انسان به ویژه خردسالان و کوچکترها به گونه ای

است که همواره تشویق پذیر و تنبیه گریز محبت پذیر و خشم ستیز و سرانجام مهرطلب و قهرگریزند .بچه ها دوست دارندپیوسته رفتارشان مورد توجه تائید و تشویق دیگران به خصوص الگوهای محبوبشان قرار گیرد . بچه های دبستانی بیش از دیگران به رفتار محبت آمیز و توجه مستمر معلمان خود نیاز دارند . چشمان پاک و معصوم کودکان دوره ابتدایی در انتظار

تلاقی با نگاه پر مهر معلم هستند .نگاه پر مهر و خریدار معلم آهنگ کلام بیان شیرین و جذاب معلم اولین و پایدارترین درس محبت و طبیعی ترین پاسخ به فطری ترین نیاز کودکان است و بهترین درس ها آن است که پاسخگوی نیازهای اساسی روانی شناختی و اجتماعی کودکان و نوجوانان باشد .نوجوانان دوره راهنمایی و دبیرستان نیز به نگاه مهربان و کلام دلنشین

معلمان محبوب و مطلوب خود محتاجند . دوستی و دوست داشتن در میان این گروه سنی معنا و مفهوم پررونقی دارد . نوجوانان و جوانان بیش از دیگران دلباخته دوستی دوستان خویشند و خوشا به حال معلمی که در کلاس درس بچه های دوره راهنمایی و دبیرستانی هم معلم مطلوب است و هم دوستی محبوب . بچه ها به معلمان محبوب خود توجه بیشتری دارند و از معلمان محبوب خویش زودتر و بهتر یاد می گیرند . نکته مهم این که بچ ها از معلمان محبوب خود چیزی فراتر از برنامه های درسی یعنی چگونه بودن و چگونه زیستن را می آموزند . جلب توجه و ایجاد آمادگی ذهنی و روانی و نگرشی مثبت و مولد

در یکایک دانش آموزان ـ که مطلوب ترین بستر و انگیزه ی تلاش برای پدیدآیی رفتارهای متعالی است ـ مهمترین و حساس ترین وظیفه ورسالت معلمان مهربان صبور و دور اندیش است و این امر مهم صورت نمی گیرد مگر با نگاه پر عاطفه و کلام پر مهر و رفتار محبت آمیز معلم .به بیان دیگر ایجاد یا تقویت اشتهای یادگیری در کودکان ونوجوانان به ویژه دانش آموزان دبیرستانی کاری است فوق العاده مهم که مستلزم نقش فعال معلم در ایجاد تغییرات مثبت در حوزه ی شناختی و عاطفی شاگردان و پدیدآیی تحول و پویایی شخصیت در ایشان اشت و این بهترین سرآغاز برای آموختن و یادگیری است .
مهر و محبت با مربی از دیدگاه اسلام


انسان ذاتاً به محبت گرايش دارد و علاقمند است که مورد توجه و مهرورزي ديگران قرار گيرد ! چون محبت به عنوان يک نياز اصيل روحي ، در نهاد انسان نهفته است و توجه به آن نياز ،ازسوي همنوعان ، به زندگي وي حلاوت خاصي مي بخشد . از اين رو است که قرآن کريم و ا حاديث اسلامي توجه ويژه اي به اين نيازي روحي انسان داشته و راه هاي تقويت آن را به خوبي بيان کرده اند . آنچه از نظر اسلام مهم است دست يابي به مراتب بالاي محبت است که جنبه الهي دارد و موجب

تکامل معنوي انسان مي شود . قرآن ضمن تبيين ويژگيهاي رفتاري پيامبر اعظم (ص) و يارانش ، عطوفت و مهرباني را از ويژگيهاي بارز آنان بر مي شمارد ، درسوره فتح آيه 29 مي فرمايد:« مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أشِدَّاء عَلَي الکُفَّارِ رُحَمَاء

 

بَينَهُم» محمد فرستاده خداست ، و کساني که با اويند در برابر کفار سخت و شديد در ميان خود مهربانند . ترديدي نيست که اين صفت مهر و محبت را اصحاب پيامبر از آن حضرت آموخته ، در رفتار با بکديگر به اجرا مي گذارند ، زيرا رسول خدا (ص) مظهر مهر و رحمت الهي بود و با شرح صدري فوق العاده با مردم برخورد مي کرد .از اينجاست که خداوند در باب رسالت آن بزرگوار در سوره انبياء آيه 107 مي فرمايد : « وَ مَا اَرسَلنَاکَ إِلَّا رَحمَةً لَّلعَالَمِينَ» ما تورا جزرحمتي براي جهانيان نفرستاديم.

سيره و رفتار پيامبر و برخورد آن حضرت با ديگران ، حتي رفتارش با دشمنان اسلام ، مهر و محبت ايشان را نسبت به نوع بشر به روشني نشان مي دهد . بخصوص در باب تعليم و تربيت . استفاده از روش محبت ورزي را به متعلمان و متربيان توصيه مي کند . در باره رفتار آموزگار با متعلمان مي فرمايد :« علِّمو و لا تُعَنِّفُو فانَّ المعلم خيرٌ من المُنِّف» آموزش دهيد و در امر آموزش سختگير نباشيد، زيرا معلم بهتر از انسان سختگير است. همچنين در باره ملايمت ونرمي با شاگردان فرمود :« لَيّنوا لمن تُعلَّمُون و لمن تتعلَّمُون منه »نسبت به کسي که به وي علم مي آموزيد و يا از او علم فرا مي گيريد ، نرم و ملايم باشيد. بر اين اساس ، مهر ورزي نسبت به فرا گيران از روش هاي تعليماتي پيامبر اکرم (ص) است و بايد در اجراي فرايند تعليم و تربيت در جوامع اسلامي مورد توجه قرار گيرد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید